تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23527
دانلود: 2515


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23527 / دانلود: 2515
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

آيه (36) و (37) و ترجمه

( إن عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى كتب الله يوم خلق السموت و الا رض منها أربعة حرم ذلك الدين القيم فلا تظلموا فيهن أنفسكم و قتلوا المشركين كافة كما يقتلونكم كافة و اعلموا أن الله مع المتقين ) (36)( إنما النسى ء زيادة فى الكفر يضل به الذين كفروا يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطوا عدة ما حرم الله فيحلوا ما حرم الله زين لهم سوء أعملهم و الله لا يهدى القوم الكفرين ) (37)

ترجمه:

36- تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب (آفرينش ) الهى از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريده دوازده ماه است كه از آن چهار ماه، ماه حرام است (و جنگ در آن ممنوع مى باشد) اين آئين ثابت و پابرجا (ى الهى ) است، بنابر اين در اين ماهها به خود ستم مكنيد (و از هر گونه خونريزى بپرهيزيد) و با مشركان (به هنگام نبرد) دسته جمعى پيكار كنيد همانگونه كه آنها دسته جمعى با شما پيكار مى كنند و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است.

37- نسى ء (جابجا كردن و تاخير ماههاى حرام ) افزايشى در كفر (مشركان ) است كه بواسطه آن كافران گمراه مى شوند، يك سال آنرا حلال و سال ديگر آنرا تحريم مى كنند تا مطابق تعداد ماههائى كه خداوند تحريم كرده بشود (و عدد چهار به پندارشان تكميل گردد) و از اين راه آنچه را كه خدا حرام كرده حلال بشمرند، اعمال زشتشان در نظرشان زيبا جلوه داده شده و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى كند.

تفسير

آتش بس اجبارى

از آنجا كه در اين سوره بحثهاى مشروحى پيرامون جنگ با مشركان آمده است در دو آيه مورد بحث اشاره به يكى ديگر از مقررات جنگ و جهاد اسلامى شده و آن احترام به ماههاى حرام است.

نخست مى گويد: (تعداد ماهها در نزد خدا در كتاب آفرينش از آن روز كه آسمان و زمين را آفريد دوازده ماه است )( ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى كتاب الله يوم خلق السموات و الارض ) تعبير به (كتاب الله ) ممكن است اشاره به قرآن مجيد يا سائر كتب آسمانى باشد، ولى با توجه به جمله( يوم خلق السموات و الارض ) مناسبتر اين است كه به معنى كتاب آفرينش و جهان هستى باشد، و به هر حال از آن روز كه نظام منظومه شمسى به شكل كنونى صورت گرفت سال و ماه وجود داشت، سال عبارت از يك دوره كامل گردش زمين به دور خورشيد، و ماه عبارت از يك دوره كامل گردش كره ماه به دور كره زمين است كه در هر سال 12 بار تكرار مى شود.

اين در حقيقت يك تقويم پر ارزش طبيعى و غير قابل تغيير است كه به زندگى همه انسانها يك نظام طبيعى مى بخشد و محاسبات تاريخى آنها را به دقت تنظيم مى كند، و اين يكى از نعمتهاى بزرگ خدا براى بشر محسوب مى شود، آنچنان كه در آيه 189 سوره (بقره )( يسئلونك عن الاهلة قل هى مواقيت للناس و الحج ) مشروحا بحث كرده ايم.

سپس اضافه مى كند: (از اين دوازده ماه چهار ماه، ماه حرام است ) كه هر گونه جنگ و نبرد در آن حرام است (منها اربعة حرم ).

بعضى از مفسران تحريم جنگ در اين چهار ماه را از زمان (ابراهيم خليل ) مى دانند كه در عصر جاهليت عرب نيز به عنوان يك سنت به قوت خود باقى بود، هر چند آنها طبق اميال و هوسهاى خود گاهى جاى اين ماهها را تغيير مى دادند، ولى در اسلام همواره ثابت و لا يتغير است كه سه ماه آن پشت سر هم (ذى القعده ) و (ذى الحجه ) و (محرم ) و يك ماه جدا است و آن ماه رجب است و به قول عربها سه ماه (سرد) (يعنى پشت سر هم ) و يك ماه (فرد) است.

ذكر اين نكته لازم است كه تحريم جنگ در اين ماهها در صورتى است كه جنگ از ناحيه دشمن به مسلمانان تحميل نشود، اما در اين صورت بدون شك مسلمانان بايد بپاخيزند و دست روى دست نگذارند، زيرا احترام ماه حرام از ناحيه آنان نقض نشده بلكه از ناحيه دشمن نقض گرديده است (چنانكه شرح آن ذيل آيه 194 سوره بقره گذشت ).

بعد براى تاءكيد مى گويد: (اين آئين ثابت و پا بر جا و تغييرناپذير است نه رسم نادرستى كه در ميان عرب بود كه با ميل و هوس خويش آنها را جابجا مى كردند (ذلك الدين القيم ).

از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه تحريم جنگ در اين چهار ماه علاوه بر آئين ابراهيم در آئين يهود و مسيح و سائر آئينهاى آسمانى نيز بوده است و جمله ذلك الدين القيم ممكن است اشاره به اين نكته نيز بوده باشد، يعنى از نخست در همه آئينها به صورت يك قانون ثابت وجود داشته است.

سپس مى گويد: (در اين چهار ماه به خود ستم روا مداريد با شكستن احترام آنها خويش را گرفتار كيفرهاى دنيا و مجازاتهاى آخرت نسازيد)( فلا تظلموا فيهن انفسكم ) .

ولى از آنجا كه ممكن بود تحريم جهاد در اين چهار ماه وسيله اى براى استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله كردن به مسلمين جسور كند در جمله بعد اضافه مى كند: (با مشركان بطور دسته جمعى پيكار كنيد همانگونه كه آنها متفقا با شما مى جنگند)( و قاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة ) .

يعنى با اينكه آنها مشركند و بت پرست و شرك سرچشمه پراكندگى است ولى با اين حال در يك صف واحد با شما مى جنگند، شما كه موحديد و يكتا پرست و توحيد آئين اتحاد و يگانگى است سزاوارتر هستيد كه وحدت كلمه را برابر دشمن حفظ كنيد و در يك صف همچون يك ديوار آهنين در مقابل دشمنان بايستيد.

سرانجام مى گويد: (و بدانيد اگر پرهيزگار باشيد و اصول تعليمات اسلام را دقيقا اجراء كنيد خداوند پيروزى شما را تضمين مى كند زيرا خدا با پرهيزگاران است )( و اعلموا ان الله مع المتقين ) .

در دومين آيه مورد بحث اشاره به يك سنت غلط جاهلى يعنى مسئله نسى ء (تغيير دادن جاى ماههاى حرام ) كرده مى گويد: (تغيير دادن ماههاى حرام كفرى است كه بر كفر آنها افزوده مى شود)( انما النسى ء زيادة فى الكفر ) (و با اين عمل افراد بى ايمان در گمراهى بيشتر قرار مى گيرند)( يضل به الذين كفروا ) .

(آنها در يك سال ماهى را هلال مى شمرند، و سال ديگر همان ماه را تحريم مى كنند تا به گمان خود آنرا با تعداد ماههائى كه خدا تعيين كرده تطبيق دهند) يعنى هر گاه يكى از ماههاى حرام را حذف مى كنند ماه ديگرى را به جاى آن مى گذارند تا عدد چهار ماه تكميل شود!( يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطؤ اعدة ما حرم الله ) .

در حالى كه با اين عمل زشت و مسخره فلسفة تحريم ماههاى حرام را به كلى از ميان مى بردند و حكم خدا را بازيچه هوسهاى خويش مى ساختند، و عجب اينكه از اين كار خود بسيار خشنود و راضى هم بودند، زيرا اعمال زشتشان در نظرشان جلوه كرده بود( زين لهم سوء اعمالهم ) .

آنها با وسوسه هاى شيطانى چنانكه خواهد آمد ماههاى حرام را دگرگون مى ساختند و عجب اينكه آن را يك نوع تدبير زندگى و معيشت و يا پيشرفت كار در زمينه جنگها و آمادگى جنگى مى پنداشتند، و مى گفتند فاصله زياد آتش بس ورزيدگى جنگى را كم مى كند بايد آتشى بپا كرد!.

خدا نيز آن مردمى را كه شايستگى هدايت ندارند به حال خود رها مى كند و دست از هدايتشان مى كشد زيرا خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند( و الله لا يهدى القوم الكافرين ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد

1- فلسفه ماههاى حرام

تحريم جنگ در اين چهار ماه يكى از طرق پايان دادن به جنگهاى طويل المدة، و وسيله اى براى دعوت به صلح و آرامش بود، زيرا هنگامى كه جنگجويان چهار ماه از سال اسلحه را به زمين بگذارند و صداى چكاچك شمشيرها يا صفير گلوله ها خاموش ‍ شود و مجالى براى تفكر و انديشه به وجود آيد احتمال پايان يافتن جنگ بسيار زياد است.

هميشه ادامه يك كار با شروع مجدد آن پس از خاموشى تفاوت دارد و دومى به مراتب مشكلتر است، فراموش نمى كنيم كه در دوران جنگهاى بيست ساله ويتنام چه اندازه زحمت مى كشيدند تا يك آتش بس بيست و چهار ساعته در آغاز سال نو مسيحى يا مانند آن به وجود آورند، ولى اسلام براى پيروان خود در هر سال يك آتش بس چهارماهه اعلام مى دارد و اين خود نشانه روح صلح طلبى اسلام است.

ولى همانگونه كه گفتيم اگر دشمن بخواهد از اين قانون اسلامى سوء استفاده كند و حريم ماههاى حرام را بشكند اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است.

2- مفهوم و فلسفه (نسى ء) در جاهليت

(نسى ء) بر وزن (كثير) از ماده (نساء) به معنى تاخير انداختن است (و خود اين كلمه مى تواند اسم مصدر يا مصدر باشد) و به داد و ستدهائى كه پرداخت پول آن به تاخير مى افتد (نسيه ) گفته مى شود.

در زمان جاهليت عرب گاهى يكى از ماههاى حرام را تاخير مى انداختند يعنى مثلا به جاى ماه محرم ماه صفر را انتخاب مى كردند و تشريفات آن بدينگونه بود كه يكى از سران قبيله (بنى كنانة ) در مراسم حج در سرزمين (منى ) در يك اجتماع نسبتا بزرگ پس از تقاضاى مردم اين جمله را بر زبان جارى مى كرد و مى گفت: (من ماه محرم را امسال به تاخير انداختم و ماه صفر را به جاى آن انتخاب كردم )!

و از ابن عباس نقل شده اول كسى كه اين سنت را بر قرار ساخت (عمرو ابن لحى ) بود و بعضى گفته اند (قلمس ) مردى از بنى كنانه بود.

فلسفه اين كار در نظر آنها به عقيده بعضى اين بوده است كه گاهى تحمل سه ماه حرام پشت سر هم (ذى القعده، ذى الحجه، و محرم ) مشكل بوده و آن را به پندار خود مايه تضعيف روح جنگجوئى و ركود كار سربازان مى شمردند، زيرا عرب در جاهليت علاقه عجيبى به غارتگرى و خونريزى و جنگ داشت، و اصولا (جنگ و غارت ) جزئى از زندگى او را تشكيل مى داد، و تحمل سه ماه آتش بس پى در پى براى آنها طاقت فرسا بود، لذا كوشش مى كردند لااقل ماه محرم را از اين سه ماه جدا كنند.

اين احتمال نيز داده شده است كه گاهى به خاطر افتادن ذى الحجه در تابستان مسئله حج بر آنها دشوار مى شد و مى دانيم حج و مراسم آن براى عرب جاهلى تنها مسئله عبادت نبود بلكه اين مراسم بزرگ كه از زمان ابراهيم (عليه‌السلام ) به ياد مانده بود كنگره عظيمى محسوب مى شد كه مايه رونق تجارت و اقتصاد آنها بود و فوائد گوناگونى از اين اجتماع نصيب آنها مى شد، لذا جاى ماه ذى الحجة را به ميل خود تغيير داده، و ماه ديگرى را كه هوا در آن ماه، آمادگى بيشترى داشت بجايش قرار مى دادند، و ممكن است هر دو فلسفه صحيح باشد.

اما به هر صورت اين عمل سبب مى شد كه آتش جنگها همچنان فروزان بماند، و فلسفه ماههاى حرام پايمال شود، و مراسم حج بازيچه دست اين و آن و وسيله اى براى منافع مادى آنها گردد.

قرآن اين كار را زيادى در كفر شمرده، زيرا علاوه بر شرك و كفر اعتقادى كه داشتند با زير پا گذاشتن اين دستور مرتكب (كفر عملى )هم مى شدند، به خصوص اينكه با اين كار دو عمل حرام انجام مى دادند يكى اينكه حرام خدا را حلال كرده بودند، و ديگرى اينكه حلال خدا را حرام نموده بودند.

3- وحدت كلمه در برابر دشمن

قرآن در آيات فوق دستور مى دهد كه به هنگام مبارزه با دشمن، مسلمانان متفقا و در صف واحد با آنها پيكار كنند، و از اين دستور استفاده مى شود كه حتى مبارزات سياسى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى خود را در برابر آنان هماهنگ سازند، و تنها در سايه چنين وحدتى كه از روح توحيد اسلام سرچشمه مى گيرد توانائى بر پيروزى در مقابل دشمن دارند، اين همان دستورى است كه مدتها است به دست فراموشى سپرده شده و يكى از علل انحطاط مسلمين محسوب مى شود.

4- چگونه اعمال زشت در نظر زيبا جلوه مى كند؟

وجدان انسان در حالى كه دست نخورده باشد به خوبى نيك و بد را تشخيص مى دهد اما هنگامى كه دانسته قدم در جاده گناه و خلافكارى بگذارد فروغ وجدان كمرنگ و كمرنگتر مى شود و كار به جائى مى رسد كه زشتى و قبح گناه تدريجا از ميان مى رود.

هر گاه باز ادامه به اين كار دهد كم كم اعمال زشت در نظرش زيبا، و زيبا، زشت جلوه مى كند! و اين همان چيزى است كه در آيات فوق و آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده.

گاهى (تزيين اعمال زشت ) به شيطان نسبت داده شده است، مانند آيه 63 سوره (نحل )( فزين لهم الشيطان اعمالهم ) و گاهى به صورت فعل مجهول مانند آيه فوق ذكر شده است كه فاعل آن ممكن است وسوسه هاى شيطان و يا نفس سركش بوده باشد، و گاهى به (شركاء) (يعنى بتها) مانند آيه 137 سوره (انعام )، و حتى گاهى به خداوند نسبت داده شده است، مانند آيه 4 سوره (نمل )( ان الذين لا يؤ منون بالاخرة زينا لهم اعمالهم ) : (كسانى كه ايمان به آخرت ندارند اعمال زشتشان را در نظرشان زيبا جلوه مى دهيم ).

بارها گفته ايم كه نسبت دادن اينگونه امور به خداوند به خاطر آن است كه اينها خاصيت عمل خود انسان محسوب مى شود، و خواص همه اشياء به دست خدا است و مسبب الاسباب او است، و نيز گفته ايم اين گونه نسبتها هيچگونه مخالفتى با مسئله اختيار و آزادى اراده انسان ندارد.

آيه (38) و (39) و ترجمه

( يأيها الذين أمنوا ما لكم إذا قيل لكم انفروا فى سبيل الله اثاقلتم إلى الا رض أرضيتم بالحيوة الدنيا من الاخرة فما متع الحيوة الدنيا فى الاخرة إلا قليل ) (38)( إلا تنفروا يعذبكم عذابا أليما و يستبدل قوما غيركم و لا تضروه شيا و الله على كل شى ء قدير ) (39)

ترجمه:

38- اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا هنگامى كه به شما گفته مى شود به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد سنگينى بر زمين مى كنيد (و سستى به خرج مى دهيد) آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده ايد! با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيز كمى بيش نيست!.

39- اگر (به سوى ميدان جهاد) حركت نكنيد شما را مجازات دردناكى مى كند و گروه ديگرى غير از شما را بجاى شما قرار مى دهد، و هيچ زيانى به او نمى رسانيد، و خداوند بر هر چيزى توانا است.

شأن نزول

از (ابن عباس ) و ديگران نقل شده كه آيات فوق درباره جنگ (تبوك ) نازل گرديده است، در آن هنگام كه پيامبر از (طائف ) به سوى (مدينه ) بازگشت كرد و مردم را آماده پيكار با (روميان ) نمود.

در روايات اسلام آمده است كه پيامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهائى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى ساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نيفتد، ولى در مورد (تبوك ) چون مسئله شكل ديگرى داشت قبلا با صراحت اعلام نمود كه ما به مبارزه با (روميان ) مى رويم زيرا مبارزه با امپراطورى روم شرقى همانند جنگ با مشركان مكه و يا يهود خيبر كار ساده اى نبود، و مى بايست مسلمانان براى اين درگيرى بزرگ كاملا آماده شوند و خود سازى كنند.

به علاوه فاصله ميان مدينه و سرزمين روميان بسيار زياد بود، و از همه گذشته فصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و ميوه ها بود.

همه اين امور دست به دست هم داده و رفتن به سوى ميدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشكل مى ساخت، تا آنجا كه بعضى در اجابت دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ترديد و دودلى نشان مى دادند!.

آيات فوق نازل شد و با لحنى قاطع و كوبنده به مسلمانان هشدار داد و اعلام خطر كرد و آنها را آماده اين نبرد بزرگ ساخت.

تفسير

باز هم حركت به سوى ميدان جهاد

همانگونه كه در شاءن نزول گفتيم آيات فوق ناظر به جريان جنگ (تبوك ) است.

(تبوك )، منطقه اى است ميان مدينه و شام كه الان مرز كشور (عربستان سعودى ) محسوب مى شود، و در آن روز نزديك سرزمين امپراطورى روم شرقى كه بر شامات تسلط داشت محسوب مى شد.

اين واقعه در سال نهم هجرى يعنى حدود يك سال بعد از جريان فتح مكه روى داد، و از آنجا كه درگيرى و مقابله در اين ميدان با يكى از ابرقدرتهاى جهان آن روز بود نه با يك گروه كوچك يا بزرگ عرب، جمعى از مسلمانان از حضور در اين ميدان وحشت داشتند، و لذا زمينه براى سمپاشى و وسوسه هاى منافقان كاملا آماده بود، آنها نيز براى تضعيف روحيه مؤ منان از هيچ چيز فروگذار نمى كردند.

فصل چيدن ميوه ها و برداشت محصول فرا رسيده بود و براى مردمى كه يك زندگى محدود كشاورزى و دامدارى دارند اين روزها ايام سرنوشت محسوب مى شود چرا كه رفاه يك سال آنها به آن بستگى دارد.

بعد مسافت، گرمى هوا نيز چنانكه گفتيم به اين عوامل باز دارنده كمك مى كرد.

در اينجا وحى آسمانى به يارى مردم شتافت و آيات قرآن پشت سر يكديگر نازل شد و در برابر اين عوامل منفى قرار گرفت.

در نخستين آيه مورد بحث قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مى كند، گاهى به زبان تشويق، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش، و گاهى به زبان تهديد، با آنها سخن مى گويد و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مى شود.

نخست مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا هنگامى كه به شما گفته مى شود در راه خدا و به سوى ميدان جهاد حركت كنيد سستى و سنگينى به خرج مى دهيد)؟( يا ايها الذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا فى سبيل الله اثاقلتم الى الارض ) .

(اثاقلتم ) از ماده (ثقل ) به معنى سنگينى است، و جمله (اثاقلتم الى الارض ) كنايه از تمايل به ماندن در وطن و حركت نكردن به سوى ميدان جهاد است،

و يا كنايه از تمايل به جهان ماده و چسبيدن به زرق و برق دنيا است، و در هر صورت اين وضع گروهى از مسلمانان ضعيف الايمان بود نه همه آنها و نه مسلمانان راستين و عاشقان جهاد در راه خدا.

سپس با سخن ملامت آميزى مى گويد: آيا به اين زندگى دنيا، اين زندگى پست و زودگذر و ناپايدار، بجاى زندگى وسيع و جاويدان آخرت راضى شديد؟( ا رضيتم بالحيوة الدنيا من الاخرة ) .

(با اين كه فوائد و متاع زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت يك امر ناچيز بيش نيست )( فما متاع الحيوة الدنيا فى الاخرة الا قليل ) .

چگونه يك انسان عاقل تن به چنين مبادله زيانبارى ممكن است بدهد؟ و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستيابى به يك متاع ناچيز و كم ارزش از دست مى دهد؟

سپس مسئله را از لحن ملامت آميز بالاتر برده و شكل يك تهديد جدى به خود مى گيرد و مى گويد: (اگر شما به سوى ميدان جنگ حركت نكنيد خداوند به عذاب دردناكى مجازاتتان خواهد كرد)( الا تنفروا يعذبكم عذابا اليما ) .

و اگر گمان مى كنيد با كنار رفتن شما و پشت كردنتان به ميدان جهاد چرخ پيشرفت اسلام از كار مى افتد و فروغ آئين خدا به خاموشى مى گرايد سخت در اشتباهيد زيرا: (خداوند گروهى غير از شما از افراد با ايمان و مصمم و مطيع فرمان خود را به جاى شما قرار خواهد داد)( و يستبدل قوما غيركم )

گروهى كه از هر نظر مغاير شما هستند نه تنها شخصيتشان بلكه ايمان و اراده و شهامت و فرمانبرداريشان غير از شما است.

(و از اين رهگذر هيچ گونه زيانى نمى توانيد به خداوند و آئين پاك او وارد كنيد)( و لا تضروه شيئا ) .

اين يك واقعيت است، نه يك گفتگوى خيالى يا آرزوى دور و دراز، چرا كه (خداوند بر هر چيز توانا است ) و هر گاه اراده پيروزى آئين پاكش را كند بدون گفتگو جامه عمل به آن خواهد پوشيد( و الله على كل شى ء قدير )

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد

1- در دو آيه فوق در حقيقت از هفت طريق روى مسئله جهاد تاءكيد شده است، (نخست ) از طريق خطاب به افراد با ايمان.(دوم ) از طريق امر به حركت به ميدان جهاد. (سوم ) به وسيله تعبير فى (سبيل الله )، (چهارم ) استفهام انكارى درباره تبديل دنيا به آخرت. (پنجم ) تهديد به عذاب اليم. (ششم ) تهديد به اينكه شما را از صحنه خارج مى كند و ديگران را به جاى شما مى گذارد و (هفتم ) از طريق توجه به قدرت بى پايان خدا و اينكه سستيهاى شما هيچگونه زيانى به پيشرفت كارها نمى رساند بلكه هر زيانى باشد دامنگير خود شما مى شود.

2- از آيات فوق به خوبى استفاده مى شود كه دلبستگى مجاهدان به زندگى دنيا آنها را در امر جهاد سست مى كند. مجاهدان راستين بايد مردمى پارسا و زاهد پيشه و بى اعتنا به زرق و برقها باشند، امام على بن الحسين (عليهما‌السلام ) در ضمن دعائى كه براى مرزبانان كشورهاى اسلامى مى كند چنين مى گويد: (و انسهم عند لقائهم العدو ذكر دنياهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون ): (بارالها! فكر اين دنياى فريبنده را به هنگامى كه آنها در برابر دشمنان قرار مى گيرند از نظرشان دور فرما، و اهميت اموال فتنه انگيز و دلربا را از صفحه قلوبشان محو نما) (تا با دلى لبريز از عشق تو براى تو پيكار كنند).

و براستى اگر شناخت درستى از وضع دنيا و آخرت و چگونگى اين دو زندگى داشته باشيم مى دانيم كه اين يكى در مقابل آن به قدرى محدود و ناچيز است كه به حساب نمى آيد در حديثى كه از پيامبر در اين زمينه نقل شده است مى خوانيم: و الله ما الدنيا فى الاخرة الا لما يجعل احدكم اصبعه فى اليم ثم يرفعها فلينظر بم ترجع: (به خدا سوگند دنيا در برابر آخرت مثل اين است كه يكى از شما انگشت خود را در دريا بزند و سپس بردارد و بنگرد چه مقدار از آب دريا را با آن برداشته است )؟!

3- در اين كه منظور از گروهى كه خداوند در آيات فوق به آنها اشاره كرده چه اشخاصى هستند بعضى از مفسران گفته اند: (ايرانيان ) و بعضى گفته اند منظور مردم يمن مى باشند كه هر كدام با شهامتهاى فوق العاده خود در پيشرفت اسلام سهم بسيار بزرگى داشتند، و بعضى اشاره به كسانى مى دانند كه بعد از نزول اين آيات اسلام را پذيرفتند و از جان و دل در راه آن فداكارى به خرج دادند.