تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22648
دانلود: 2332


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22648 / دانلود: 2332
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (120) و (121) و ترجمه

( ما كان لا هل المدينة و من حولهم من الا عراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه ذلك بانهم لا يصيبهم ظماء و لا نصب و لا مخمصة فى سبيل الله و لا يطون موطئا يغيظ الكفار و لا ينالون من عدو نيلا الا كتب لهم به عمل صلح ان الله لا يضيع اجر المحسنين ) (120)( و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة و لا يقطعون واديا الا كتب لهم ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ) (121)

ترجمه:

120 - سزاوار نيست كه اهل مدينه و باديه نشينانى كه اطراف آنها هستند از رسول خدا تخلف جويند، و براى حفظ جان خويش از جان او چشم بپوشند، اين به خاطر آن است كه هيچ تشنگى به آنها نمى رسد، و نه خستگى، و نه گرسنگى در راه خدا، و هيچ گامى كه موجب خشم كافران شود برنمى دارند، و ضربهاى از دشمن نمى خورند، مگر اينكه به واسطه آن عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود، زيرا خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.

121 - و هيچ مال كوچك يا بزرگى را (در اين راه ) انفاق نمى كنند و هيچ سرزمينى را (به سوى ميدان جهاد و يا در بازگشت ) نمى پيمايند، مگر اينكه براى آنها نوشته مى شود تا خداوند آن را به عنوان بهترين اعمالشان پاداش دهد.

تفسير:

مشكلات مجاهدان بى پاداش نمى ماند

در آيات گذشته بحثهائى پيرامون سرزنش كسانى كه از غزوه تبوك خود دارى كرده بودند، به ميان آمد، اين دو آيه مورد بحث به عنوان يك قانون كلى و همگانى، بحث نهائى را روى اين موضوع مى كند.

نخست مى گويد: (مردم مدينه و باديه نشينانى كه در اطراف اين شهر كه مركز و كانون اسلام است زندگى مى كنند حق ندارند، از رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تخلف جويند)( ما كان لاهل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله ) .

(و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند)( و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه ) .

چرا كه او رهبر امت، و پيامبر خدا، و رمز بقاء و حيات ملت اسلام است، و تنها گذاردن او نه فقط پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به خطر مى افكند، بلكه آئين خدا و علاوه بر آن موجوديت و حيات خود مؤ منان را نيز در خطر جدى قرار خواهد داد.

در واقع قرآن با استفاده از يك بيان عاطفى، همه افراد با ايمان را به ملازمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و حمايت و دفاع از او در برابر مشكلات تشويق مى كند، مى گويد: جان شما از جان او عزيزتر، و حيات شما از حيات او باارزشتر نيست آيا ايمانتان اجازه مى دهد او كه پرارزشترين وجود انسانى است، و براى نجات و رهبرى شما مبعوث شده به خطر بيفتد، و شما سلامت طلبان براى حفظ جان خويش از فداكارى در راه او مضايقه كنيد؟!

مسلم است تاكيد و تكيه روى مدينه و اطرافش به خاطر آن است كه در آن روز كانون اسلام مدينه بود، و الا اين حكم نه اختصاصى به مدينه و اطراف آن دارد و نه مخصوص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است.

اين وظيفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است كه رهبران خويش را همچون جان خويش، بلكه بيشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بكوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا كه خطر براى آنها خطر براى امت است.

سپس به پاداشهاى مجاهدان كه در برابر هر گونه مشكلى در راه جهاد نصيبشان مى شود، اشاره كرده و روى هفت قسمت از اين مشكلات و پاداشش انگشت مى گذارد و مى گويد:

(اين به خاطر آن است كه هيچگونه تشنگى به آنها نمى رسد)( ذلك بانهم لا يصيبهم ظما )

(و هيچ رنج و خستگى پيدا نمى كنند)( و لا نصب ) .

(و هيچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمى گيرد)( و لا مخمصة فى سبيل الله )

(و در هيچ نقطه خطرناك و ميدان پر مخاطره اى كه موجب خشم و ناراحتى كفار است قرار نمى گيرند)( و لا يطؤ ن موطئا يغيظ الكفار ) .

(و هيچ ضربه اى از دشمن بر آنها وارد نمى شود)( و لا ينالون من عدو نيلا )

(مگر اينكه در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مى شود)( الا كتب لهم به عمل صالح ) .

و مسلما پاداش يك به يك آنها را از خداوند بزرگ دريافت خواهند داشت، (زيرا خدا پاداش نيكوكاران را هيچگاه ضايع نمى كند)( ان الله لا يضيع اجر المحسنين ) .

(همچنين هيچ مال كم يا زيادى را در مسير جهاد، انفاق نمى كنند)( و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة )

(و هيچ سرزمينى را براى رسيدن به ميدان جهاد و يا به هنگام بازگشت زير پا نمى گذارند، مگر اينكه تمام اين گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مى شود)( و لا يقطعون واديا الا كتب لهم ) .

(تا سر انجام خداوند اين اعمال را به عنوان بهترين اعمالشان پاداش دهد)( ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - جمله (لا ينالون من عدو نيلا) را غالب مفسران همانگونه كه در بالا ذكر شد تفسير كرده اند و گفته اند منظور آن است كه مجاهدان راه خدا هر ضربه اى از دشمن از جراحت، و قتل، و اسارت و مانند آن ببينند در نامه اعمالشان براى پاداش الهى ثبت خواهد شد، و متناسب هر يك اجرى خواهند داشت، و البته با توجه به اينكه آيه مشكلات مجاهدان را بر مى شمرد، مناسب همين معنى است.

ولى اگر روى تركيب بندى خود اين جمله بخواهيم تكيه كنيم و متناسب با لغات، آنرا تفسير نمائيم معنى جمله چنين است كه آنها هيچ ضربه اى بر پيكر دشمن وارد نمى كنند، مگر اينكه در نامه اعمالشان نوشته خواهد شد، زيرا جمله (نال من عدوه ) در لغت به معنى ضربه زدن به دشمن است. ولى توجه به مجموع آيه قرينه بر تفسير گذشته خواهد بود.

2 - مفسران براى جمله( احسن ما كانوا يعملون ) دو گونه تفسير ذكر كرده اند كه يكى بر اساس اين است كه كلمه (احسن ) وصف براى افعال آنها باشد، و ديگرى وصف پاداش آنها.

در تفسير اول كه ما در بالا انتخاب كرديم و با ظاهر آيه نيز موافقتر است اينگونه اعمال مجاهدان به عنوان بهترين اعمال دوران حياتشان شناخته شده، و خداوند پاداش آنرا متناسب با آن مى دهد.

و در تفسير دوم كه احتياج به (تقدير) گرفتن كلمه (من ) بعد از كلمه (احسن ) دارد، پاداش الهى بهتر و بالاتر از اعمالشان معرفى شده و تقدير جمله چنين است( ليجزيهم الله احسن مما كانوا يعملون ) يعنى خداوند آنها را بهتر از آنچه انجام دادند پاداش ‍ مى دهد.

3 - آيات فوق تنها براى مسلمانان ديروز نبود، بلكه براى ديروز و امروز و همه قرون و اعصار است.

بدون شك شركت در هر نوع جهاد خواه كوچك باشد يا بزرگ، مشكلات و ناراحتيهاى گوناگون دارد، مشكلات جسمى و روحى و مشكلات مالى و مانند آن، ولى هر گاه مجاهدان دل و جان خود را با ايمان به خدا و وعده هاى بزرگ او روشن سازند، و بدانند هر نفسى، و هر سخنى، و هر گامى، در اين راه بر مى دارند گم نمى شود، بلكه حساب همه آنها بدون كم و كاست و در نهايت دقت محفوظ است و خداوند، در برابر آنها به عنوان بهترين اعمال از درياى بيكران لطفش شايسته ترين پاداشها را مى دهد. با اين حال هرگز از تحمل اين مشكلات سر باز نمى زنند و از عظمت آنها نمى هراسند، و هيچگونه ضعف و فتورى هر چند جهاد طولانى و پر حادثه و پر مشقت باشد به خود راه نمى دهند.

آيه (122)و ترجمه

(و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلهم يحذرون) (122)

ترجمه:

122 - شايسته نيست، مؤ منان همگى (به سوى ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهى، طايفه اى از آنان كوچ نمى كند (و طايفه اى بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام ) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند.

شان نزول:

مرحوم طبرسى در مجمع البيان از ابن عباس چنين روايت كرده است كه هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به سوى ميدان جهاد حركت مى كرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حركت مى كردند، اما پس از آنكه آياتى در مذمت منافقان نازل شد و مخصوصا متخلفان جنگ تبوك را به باد ملامت گرفت، مؤ منان را بيش از پيش مصمم به شركت در ميدانهاى جهاد كرد، حتى در جنگهائى كه پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شخصا شركت نمى كرد (سريه ها) همگى به سوى ميدان مى رفتند و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را تنها مى گذاردند، آيه فوق نازل شد و اعلام كرد كه در غير مورد ضرورت شايسته نيست همه مسلمانان به سوى ميدان جنگ بروند (بلكه گروهى در مدينه بمانند، و معارف و احكام اسلام را از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بياموزند، و به دوستان مجاهدشان پس از بازگشت تعليم دهند).

همان مفسر بزرگ شان نزول ديگرى به اين مضمون نيز نقل كرده است

كه گروهى از ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى تبليغ اسلام به ميان قبائل باديه نشين رفتند، باديه نشينان مقدم آنها را گرامى داشتند و به آنها نيكى كردند، ولى بعضى به آنها ايراد گرفتند كه چرا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را رها كرديد و به سراغ ما آمديد، آنها از اين نظر ناراحت و افسرده شدند و به خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بازگشتند آيه نازل شد و برنامه تبليغى آنها را تصويب كرد و از آنها رفع نگرانى شد.

شان نزول سومى نيز در تفسير (تبيان ) براى آيه فوق نقل شده و آن اينكه باديه نشينان هنگامى كه مسلمان شدند براى فرا گرفتن احكام اسلام همگى به سوى مدينه حركت كردند، و اين سبب بالا رفتن قيمت اجناس و ارزاق و مشكلات و گرفتاريهاى ديگرى براى مسلمانان مدينه شد، آيه نازل گرديد و به آنها دستور داد، لازم نيست همگى شهر و ديار خود را خالى كنند و براى فهم معارف اسلام به مدينه بيايند، بلكه كافى است گروهى اين عمل را انجام دهند.

تفسير:

جهاد با جهل و جهاد با دشمن

آيه فوق كه با آيات گذشته در زمينه جهاد پيوند دارد، اشاره به واقعيتى مى كند كه براى مسلمانان جنبه حياتى دارد و آن اينكه: گر چه جهاد بسيار پر اهميت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى كه ضرورتى ايجاب نمى كند كه همه مؤ منان در ميدان جهاد شركت كنند، مخصوصا در مواقعى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شخصا در مدينه باقى مانده (نبايد همه به جهاد بروند بلكه لازم است هر جمعيتى از مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند گروهى فريضه جهاد را انجام دهند، و گروه ديگرى در مدينه بمانند و معارف و احكام اسلام را بياموزند)

( و ما كان المؤ منون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين ) .

(و به هنگامى كه ياران مجاهدشان از ميدان بازگشتند احكام و فرمانهاى الهى را به آنها تعليم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمايند)( و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم ) .

(باشد كه اين برنامه موجب شود كه آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهيزند و وظائف خويش را انجام دهند)( لعلهم يحذرون ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - آنچه در تفسير آيه گفته شد علاوه بر اينكه با شان نزول معروف آن سازگار است، با ظاهر جمله هاى آيه نيز از هر تفسير ديگر موافقتر است، تنها چيزى كه در آن است، اين است كه بايد جمله (لتبقى طائفة ) بعد از (من كل فرقة طائفة ) در تقدير گرفته شود، يعنى از هر فرقه اى گروهى بروند، و گروه ديگرى بمانند، و البته اين موضوع با توجه به قرائن موجود در آيه مشكلى ايجاد نخواهد كرد (دقت كنيد).

ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه در آيه هيچگونه تقديرى وجود ندارد، و منظور آن است كه گروهى از مسلمانان به عنوان واجب كفائى به ميدان جهاد بروند، و در صحنه جهاد به تعليمات اسلام آشنا شوند، و پيروزى مسلمانان را بر دشمنان كه نمونه اى از آثار عظمت و حقانيت اين آئين است با چشم خود ببينند، و به هنگام مراجعت به دوستان خود گوشزد كنند.

احتمال سومى كه بعضى ديگر از مفسران داده اند اين است كه آيه حكم مستقلى را جدا از مباحث جهاد بيان مى كند و آن اينكه مسلمانان وظيفه دارند كه به عنوان يك واجب كفائى از هر قوم و جمعيتى عده اى برخيزند، و براى فرا گرفتن معارف و تعليمات اسلام به مراكز بزرگ اسلامى بروند، و پس از فرا گرفتن علوم، به شهر و ديار خود بازگردند، و به تعليم ديگران بپردازند.

ولى همانگونه كه گفتيم تفسير اول به مفهوم آيه نزديكتر است هر چند اراده همه اين معانى نيز چندان بعيد نيست.

2 - بعضى چنين تصور كرده اند كه ميان اين آيه و آيات سابق نوعى منافات ديده مى شود، زيرا در آيات گذشته به همه دستور شركت در ميدان جهاد داده شده، و تخلف كنندگان به شدت مورد سرزنش قرار گرفتند، ولى در آيه مورد بحث، دستور مى دهد كه همه نبايد به سوى ميدان جهاد حركت كنند.

اما روشن است كه اين دو دستور با توجه به شرائط مختلف صادر شده، مثلا در مورد جنگ تبوك و روبرو شدن با ارتش نيرومند امپراطورى روم، چاره اى جز اين نبود كه همه مسلمانان آماده جهاد شوند، ولى در مورد مقابله با گروههاى كوچكتر، ضرورتى ندارد كه همه مسلمانان حركت كنند، مخصوصا در مواردى كه خود پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مدينه مى ماند، نبايد مدينه را خالى نمايند، و خطرات احتمالى آنرا ناديده بگيرند، و از فرا گيرى معارف و احكام اسلام غافل بمانند.

بنابراين هيچگونه نسخ در آيات فوق وجود ندارد، و اينكه بعضى چنين تصور كرده اند، اشتباه است.

3 - شك نيست كه منظور از (تفقه ) در دين فراگيرى همه معارف و احكام اسلام اعم از اصول و فروع است، زيرا در مفهوم تفقه، همه اين امور جمع است، بنابراين آيه فوق دليل روشنى است بر اينكه همواره گروهى از مسلمانان به عنوان انجام يك واجب كفائى بايد به تحصيل علم و دانش در زمينه تمام مسائل اسلامى بپردازند، و پس از فراغت از تحصيل براى تبليغ احكام اسلام به نقاط مختلف، مخصوصا به قوم و جمعيت خود بازگردند، و آنها را به مسائل اسلامى آشنا سازند.

بنابراين آيه فوق دليل روشنى است بر وجوب تعليم و تعلم در مسائل اسلامى، و به تعبير ديگر هم تحصيل را واجب مى كند، و هم ياد دادن را، و اگر دنياى امروز به تعليمات اجبارى افتخار مى كند، قرآن در چهارده قرن پيش علاوه بر آن بر معلمين نيز اين وظيفه را فرض كرده است.

4 - گروهى از علماى اسلامى به آيه فوق بر مساله جواز تقليد استدلال كرده اند، زيرا فراگيرى تعليمات اسلام و رساندن آن به ديگران در مسائل فروع دين و لزوم پيروى شنوندگان از آنها همان تقليد است.

البته همانگونه كه گفتيم آيه فوق، تنها از فروع دين بحث نمى كند و مسائل اصولى را نيز شامل مى شود، ولى به هر حال فروع دين را نيز در بر دارد.

تنها اشكالى كه در اينجا به نظر مى رسد اين است كه آن روز سخنى از اجتهاد و تقليد در ميان نبود و آنها كه مسائل اسلامى را فرا مى گرفتند و به ديگران مى رساندند، حكم مساله گوهاى زمان ما را داشتند نه حكم مجتهدان را، يعنى مساله را از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گرفته و عينا بدون هيچگونه اظهار نظر براى دگران نقل مى كردند.

ولى با توجه به اينكه اجتهاد و تقليد، مفهوم وسيعى دارد مى توان اشكال فوق را پاسخ داد.

توضيح اينكه: شك نيست كه علم فقه با وسعتى كه امروز دارد در آن زمان وجود نداشت، و مسلمانان به راحتى مسائل را از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى آموختند، ولى با اين حال چنان نبوده كه همه بزرگان اسلام در حكم مساله گويان زمان ما باشند، زيرا بسيارى از آنها به عنوان قضاوت و يا امارت به نقاط ديگر مى رفتند و طبعا مسائلى پيش مى آمد كه عين آنرا از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نشنيده بودند، ولى در عمومات و اطلاقات آيات قرآن مجيد، وجود داشت، مسلما آنها با تطبيق كليات بر جزئيات، و به اصطلاح علمى (رد فروع به اصول ) و (رد اصول بر فروع )، احكام آنها را درك مى كردند و اين يكنوع اجتهاد ساده بوده است (دقت كنيد).

مسلما اين كار و امثال آن در زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بوده و بهمين دليل ريشه اصلى اجتهاد در ميان صحابه و ياران او وجود داشت، هر چند همه ياران و اصحاب در اين حد نبودند.

و از آنجا كه آيه فوق يك مفهوم عام دارد، هم قبول گفتار مساله گويان را شامل مى شود، و هم قبول قول مجتهدان را، و به اين ترتيب با عموم آيه مى توان استدلال بر جواز تقليد كرد.

5 - مساله مهم ديگرى كه از آيه مى توان استفاده كرد، احترام و اهميت خاصى است كه اسلام براى مساله (تعليم ) و (تعلم ) قائل شده است، تا آنجا كه مسلمانان را ملزم مى سازد كه همه در ميدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلام را بياموزند.

يعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهميت يكى كمتر از ديگرى نيست، بلكه تا مسلمانان در مساله جهاد با جهل، پيروز نشوند در جهاد با دشمن پيروز نخواهند شد، زيرا يك ملت جاهل همواره محكوم به شكست است.

يكى از مفسران معاصر در ذيل اين آيه مطلب جالبى دارد، او مى گويد: من در (طرابلس ) مشغول تحصيل علم بودم، روزى فرماندار آنجا كه خود از معارف اسلامى اطلاعات قابل ملاحظه اى داشت، به من گفت: چرا دولت، علما و طلاب علوم دينى را از خدمت سربازى معاف مى كند، در حالى كه اين خدمت مقدس، شرعا بر همه واجب است، و طلاب علوم دينى از همه مردم به انجام اين فريضه دينى شايسته ترند، آيا اين كار اشتباه نيست؟

من بدون مقدمه به فكر آيه فوق افتادم و گفتم اين كار ريشه اى در قرآن مجيد دارد، آنجا كه مى گويد: گروهى جهاد كنند و گروهى به تحصيل علم پردازند!

او بسيار از اين جواب لذت برد، بخصوص اينكه از يك فرد مبتدى مانند من كه در آن روز تازه مشغول به تحصيل شده بودم صادر شده بود.

آيه (123) و ترجمه

( يا ايها الذين امنوا قتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظة و اعلموا ان الله مع المتقين ) (123)

ترجمه:

123 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد با كافرانى كه به شما نزديكترند پيكار كنيد (و دشمن دورتر شما را از دشمنان نزديك غافل نكند) و آنها بايد در شما شدت و خشونت احساس كنند، و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است.

تفسير:

دشمنان نزديكتر را دريابيد!

در آيه فوق به تناسب بحثهائى كه تا كنون پيرامون جهاد در اين سوره ذكر شده به دو دستور ديگر در زمينه اين موضوع مهم اسلامى اشاره گرديده است. نخست روى سخن را به مؤ منان كرده، مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد با كفارى كه به شما نزديكترند پيكار كنيد)( يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار ) .

درست است كه با تمام دشمنان بايد مبارزه كرد، و تفاوتى در اين وجود ندارد، ولى از نظر تاكتيك و روش مبارزه، بدون شك بايد نخست از دشمنان نزديكتر شروع كرد، چرا كه خطر دشمنان نزديكتر بيشتر است همانگونه كه به هنگام دعوت به سوى اسلام و هدايت مردم به آئين حق بايد از نزديكتر شروع كردپيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دعوت خود را به فرمان خداوند از بستگانش ‍ شروع كرد و سپس مردم مكه را تبليغ فرمود، بعد از آن به سراسر جزيره عرب، مبلغ فرستاد و سپس نامه براى سلاطين جهان نوشت، و بدون شك اين روش به پيروزى نزديكتر است.

البته هر قانونى استثنائى دارد، ممكن است مواقع فوق العاده اى پيش بيايد كه دشمن دورتر به مراتب خطرناكتر باشد، و قبلا بايد به دفع او شتافت، اما همانگونه كه گفتيم اين يك استثناء است نه يك قانون هميشگى.

و اما اينكه گفتيم پرداختن به دشمن نزديكتر لازمتر است، دلائلش واضح است زيرا.

اولا خطر دشمن نزديك از خطر دشمنان دور بيشتر مى باشد.

ثانيا - آگاهى و اطلاعات ما نسبت به دشمنان نزديكتر افزونتر است و اين خود به پيروزى كمك مى كند.

ثالثا پرداختن به دور و رها كردن نزديك اين خطر را نيز دارد كه دشمنان نزديك ممكن است از پشت سر حمله كنند و يا كانون اصلى اسلام را به هنگام خالى شدن مركز درهم بكوبند.

رابعا وسائل و هزينه مبارزه با نزديك، كمتر و ساده تر، و تسلط بر جبهه در آن آسانتر است به اين جهات و جهات ديگر دفع اينگونه دشمنان، لازمتر است.

ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد: در آن موقع كه آيه فوق نازل شد، اسلام تقريبا همه جزيره العرب را گرفته بود و بنابراين نزديكترين دشمن در آن روز شايد امپراطورى روم شرقى بود كه مسلمانان براى مبارزه با آنان به تبوك شتافتند.

اين را نيز نبايد فراموش كرد كه آيه فوق گر چه از (پيكار مسلحانه )، و از (فاصله مكانى ) سخن مى گويد، ولى بعيد نيست كه روح آيه در پيكارهاى منطقى و فاصله هاى معنوى نيز حاكم باشد، به اين معنى كه مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبليغاتى با دشمنان، اول بايد به سراغ كسانى بروند كه خطرشان براى جامعه اسلامى بيشتر و نزديكتر است، مثلا در عصر ما كه خطر الحاد و ماديگرى همه جوامع را تهديد مى كند، بايد مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه اينكه آنها فراموش ‍ شوند، بلكه بايد لبه تيز حمله متوجه گروه خطرناكتر گردد، يا مثلا مبارزه با استعمار فكرى و سياسى و اقتصادى بايد در درجه اول قرار گيرد

دومين دستورى كه در زمينه جهاد، در آيه فوق مى خوانيم، دستور شدت عمل است، آيه مى گويد دشمنان بايد در شما يكنوع خشونت احساس كنند( و ليجدوا فيكم غلظة ) .

اشاره به اينكه تنها شجاعت و شهامت درونى، و آمادگى روانى براى ايستادگى و مبارزه سرسختانه با دشمن كافى نيست، بلكه بايد اين آمادگى و سر سختى خود را به دشمن نشان بدهيد، و آنها بدانند در شما چنين روحيه اى هست، و همان سبب عقب نشينى و شكست روحيه آنان گردد، و به تعبير ديگر وجود قدرت كافى نيست، بلكه بايد در برابر دشمن نمايش قدرت داد.

و لذا در تاريخ اسلام مى خوانيم كه به هنگام آمدن مسلمانان به مكه براى مراسم زيارت خانه خدا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آنها دستور داد به هنگام طواف با سرعت راه بروند بلكه بدوند و شدت و سرعت و ورزيدگى خود را به دشمنانى كه ناظر آنها بودند نشان دهند.

و نيز در داستان فتح مكه مى خوانيم كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شب هنگام دستور داد مسلمانان همگى در بيابان آتش ‍ بيفروزند تا مردم مكه به عظمت ارتش اسلام آشنا شوند و اتفاقا اين كار در روحيه آنها اثر گذاشت و نيز دستور داد كه ابو سفيان بزرگ مكه را در گوشه اى نگهدارند و ارتش نيرومند اسلام در مقابل او رژه روند.

و در پايان آيه به مسلمانان با اين عبارت نويد پيروزى مى دهد كه بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است.

اين تعبير ممكن است علاوه بر آنچه گفته شد، اشاره به اين معنى نيز باشد كه توسل به خشونت و شدت عمل بايد توام با تقوا باشد، و هيچگاه از حدود انسانى تجاوز نكند.

آيه (124) و (125) و ترجمه

( و اذا ما انزلت سورة فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايمنا فاما الذين امنوا فزادتهم ايمنا و هم يستبشرون ) (124)( و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا و هم كفرون ) (125)

ترجمه:

124 - و هنگامى كه سورهاى نازل مى شود بعضى از آنان (به ديگران ) مى گويد اين سوره ايمان كداميك از شما را افزون ساخت؟ (به آنها بگو) اما كسانى كه ايمان آورده اند ايمانشان را افزود و آنها (به فضل و موهبت الهى ) خوشحالند.

125 - و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى است پليدى بر پليديشان افزود و از دنيا رفتند در حالى كه كافر بودند.

تفسير:

تاثير آيات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده

به تناسب بحثهائى كه درباره منافقان و مؤ منان گذشت، در اين دو آيه اشاره به يكى از نشانه هاى بارز اين دو گروه شده است.

نخست مى گويد: (هنگامى كه سوره اى نازل مى شود، بعضى از منافقان به يكديگر مى گويند: ايمان كداميك از شما به خاطر نزول اين سوره افزون شد)؟!( و اذا ما انزلت سوره فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايمانا ) .

و با اين سخن مى خواستند عدم تاثير سوره هاى قرآن و بى اعتنائى خود را نسبت به آنها بيان كنند، و بگويند اين آيات، محتواى مهم و چشمگيرى ندارد، و مسائلى است عادى و پيش پا افتاده!.

اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مى دهد و ضمن تقسيم مردم به دو گروه، مى گويد: (اما كسانى كه ايمان آورده اند نزول اين آيات بر ايمانشان مى افزايد و آثار شادى و خوشحالى را در چهره هايشان آشكار مى سازد)( فاما الذين آمنوا فزادتهم ايمانا و هم يستبشرون ) .

(و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى نفاق و جهل و عناد و حسد است، پليدى تازه اى بر پليديشان مى افزايد)!( و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم ) .

(و سرانجام در حال كفر و بى ايمانى از دنيا خواهند رفت )( و ماتوا و هم كافرون ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - قرآن در دو آيه بالا اين واقعيت را تاكيد مى كند كه تنها وجود برنامه ها و تعليمات حياتبخش براى سعادت يك فرد، يا يك گروه كافى نيست، بلكه آمادگى زمينه ها نيز بايد به عنوان يك شرط اساسى مورد توجه قرار گيرد.

آيات قرآن مانند دانه هاى حياتبخش باران است، كه مى دانيم در باغ سبزه رويد و در شوره زار خس!

آنها كه با روح تسليم و ايمان و عشق به واقعيت به آن مى نگرند، از هر سوره، بلكه از هر آيه اى، درس تازه اى فرا مى گيرند كه ايمانشان را پرورش مى دهد و صفات بارز انسانيت را در آنها تقويت مى كند.

ولى كسانى كه از پشت شيشه هاى تاريك لجاجت و كبر و نفاق به اين آيات مى نگرند نه تنها از آنها بهره نمى گيرند، بلكه بر شدت كفر و عنادشان افزوده مى شود.

و به تعبير ديگر در برابر هر فرمان تازه اى نافرمانى و عصيان جديدى مى كنند، و در مقابل هر دستورى سركشى تازه اى، و در مقابل هر حقيقت، لجاجت جديدى، و اين سبب تراكم عصيانها، و نافرمانيها و لجاجتها، در وجودشان مى شود، و چنان ريشه هاى اين صفات زشت در روح آنان قوى مى گردد كه سر انجام در حال كفر مى ميرند، و راه بازگشت به روى آنها به كلى بسته مى شود!

و باز به تعبير ديگر: در هيچ برنامه تربيتى تنها (فاعليت فاعل ) كافى نيست، بلكه روح پذيرش و (قابليت قابل ) نيز شرط اساسى است.

2 - (رجس ) در لغت به معنى موجود پليد و ناپاك است، و به گفته (راغب )

در كتاب (مفردات )، اين پليدى چهار گونه است: گاهى از نظر غريزه و طبع، و گاهى از نظر فكر و عقل، و گاهى از جهت شرع، و گاهى از تمام جهات.

البته شك نيست كه پليدى ناشى از نفاق و لجاجت و سرسختى در مقابل حق يكنوع پليدى باطنى و معنوى است كه اثرش در تمام وجود انسان و سخنان و كردارش سر انجام آشكار مى گردد.

3 - جمله (و هم يستبشرون ) با توجه به ريشه كلمه (بشارت ) كه به معنى سرور و خوشحالى است كه آثارش در چهره انسان ظاهر گردد، نشان مى دهد بقدرى اثر تربيتى آيات قرآن در مؤ منان آشكار بود كه فورا علائمش در چهره هايشان نمايان مى گشت.

4 - در آيات فوق، (نفاق ) و صفات زشتى كه لازمه آن است به عنوان بيمارى قلبى شمرده شده، و همانگونه كه سابقا هم گفته ايم (قلب ) در اينگونه موارد به معنى روح و عقل است، و بيمارى قلبى، در اين موارد به معنى رذايل اخلاقى و انحرافات روانى است، و اين تعبير نشان مى دهد، انسان اگر از روحيه سالمى برخوردار باشد، هيچيك از اين صفات زشت نبايد در وجود او ريشه بدواند، و اينگونه اخلاق همچون بيمارى جسمانى بر خلاف طبيعت انسان مى باشد، و بنابراين آلودگى به اين صفات دليل بر انحراف از مسير اصلى طبيعى و بيمارى روحى و روانى است.

5 - آيات فوق درس عجيبى به همه ما مسلمانان مى دهد، زيرا اين واقعيت را بيان مى كند كه مسلمانان نخستين با نزول هر سوره اى از قرآن روح تازه اى پيدا مى كردند، و تربيت نوينى مى يافتند، آنچنان كه آثارش بزودى در چهره هاشان نمايان مى گشت، در حالى كه امروز افراد به ظاهر مسلمانى را مى بينيم كه نه تنها خواندن يك سوره در آنها اثر نمى گذارد بلكه از ختم تمام قرآن نيز در آنها كمترين اثرى ديده نمى شود.

آيا سوره ها و آيات قرآن اثر خود را از دست داده اند؟ و يا آلودگى افكار و بيمارى دلها و وجود حجابها كه از اعمال سوء ما ناشى مى شود چنين حالت بى تفاوتى و نفوذناپذيرى را به قلبهاى ما داده است، بايد از اين حال به خدا پناه ببريم و از درگاه پاكش بخواهيم كه قلبى همچون قلب مسلمانان نخستين به ما ببخشد.