تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22647
دانلود: 2332


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22647 / دانلود: 2332
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (126) و (127) و ترجمه

( او لا يرون انهم يفتنون فى كل عام مرة او مرتين ثم لا يتوبون و لا هم يذكرون ) (126)( و اذا ما انزلت سورة نظر بعضهم الى بعض هل يرئكم من احد ثم انصرفوا صرف الله قلوبهم بانهم قوم لا يفقهون ) (127)

ترجمه:

126 - آيا آنها نمى بينند كه در هر سال يك يا دو بار آزمايش مى شوند؟ باز توبه نمى كنند و متذكر هم نمى شوند!

127 - و هنگامى كه سوره اى نازل مى شود بعضى از آنها (منافقان ) به يكديگر نگاه مى كنند و مى گويند آيا كسى شما را مى بيند (و اگر از حضور پيامبر بيرون رويم متوجه ما نمى شوند) سپس منصرف مى شوند (بيرون مى روند) خداوند دلهايشان را (از حق ) منصرف ساخته چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند (و بى دانشند).

تفسير:

در اين آيات نيز سخن را درباره منافقان ادامه مى دهد، و آنها را مورد

سرزنش و اندرز قرار داده مى گويد: (آيا آنها نمى بينند كه در هر سال، يك يا دو بار، مورد آزمايش قرار مى گيرند)!( اولا يرون انهم يفتنون فى كل عام مرة او مرتين ) .

و عجب اينكه با اينهمه آزمايشهاى پى در پى (از راه خلاف باز نمى ايستند و توبه نمى كنند و متذكر نمى شوند)( ثم لا يتوبون و لا هم يذكرون ) .

در اينكه منظور از اين آزمايش سالانه كه يك يا دو بار تكرار مى شود چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است.

بعضى آنرا بيماريها.

و بعضى گرسنگى و شدائد ديگر.

بعضى مشاهده آثار عظمت اسلام و حقانيت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را در ميدانهاى جهاد كه منافقان به حكم اجبار محيط در آن شركت داشتند.

و بعضى پرده برداشتن از اسرار آنها، مى دانند.

اما با توجه به اينكه در آخر آيه مى خوانيم آنها متذكر نمى شوند، روشن مى شود كه آزمايش از نوع آزمايشهائى بوده كه بايد باعث بيدارى اين گروه گردد.

و نيز از تعبير آيه چنين بر مى آيد كه اين آزمايش غير از آزمايش عمومى است كه همه مردم در زندگى خود با آن روبرو مى شوند.

با توجه به اين موضوع به نظر مى رسد كه تفسير چهارم يعنى پرده بردارى از اعمال سوء آنها و ظاهر شدن باطنشان، به مفهوم آيه نزديكتر است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه (افتنان و امتحان ) در آيه مورد بحث، مفهوم جامعى داشته باشد كه شامل همه اين موضوعات بشود.

سپس اشاره به قيافه انكار آميزى كه آنها در برابر آيات الهى به خود مى گرفتند كرده مى گويد: (هنگامى كه سوره اى از قرآن نازل مى شود، آنها با نظر تحقير و انكار نسبت به آن سوره به يكديگر نگاه مى كنند، و با حركات چشم، مراتب نگرانى خود را ظاهر مى سازند)( و اذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الى بعض ) .

ناراحتى و نگرانى آنها از اين نظر است كه مبادا نزول آن سوره، رسوائى جديدى برايشان فراهم سازد و يا به خاطر آن است كه بر اثر كوردلى چيزى از آن نمى فهمند، و انسان دشمن چيزى است كه نمى داند.

و به هر حال تصميم بر اين مى گيرند كه از مجلس بيرون بروند، تا اين نغمه هاى آسمانى را نشنوند، اما از اين بيم دارند كه به هنگام خروج كسى آنها را ببيند، لذا آهسته از يكديگر سؤ ال مى كنند: آيا كسى متوجه ما نيست، (آيا كسى شما را مى بيند)؟!( هل يريكم من احد )

و همين كه اطمينان پيدا مى كنند جمعيت به سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مشغولند و متوجه آنها نيستند (از مجلس ‍ بيرون مى روند)( ثم انصرفوا ) .

جمله (هل يريكم من احد) (كسى شما را مى بيند) را، يا با زبان مى گفتند، و يا با اشاره چشمها، در صورت دوم جمله (نظر بعضهم الى بعض ) با اين جمله يك مفهوم را بيان مى كند و در حقيقت (هل يريكم من احد) تفسيرى است براى نگاهشان به يكديگر.

در پايان آيه، به ذكر علت اين موضوع پرداخته و مى گويد: آنها به اين جهت از شنيدن كلمات خدا ناراحت مى شوند كه خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و بخاطر گناهانشان ) از حق منصرف ساخته (و يك حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پيدا كرده اند) چرا كه آنها افرادى بى فكر و نفهم هستند( صرف الله قلوبهم بانهم قوم لا يفقهون ) .

در مورد جمله صرف الله قلوبهم، مفسران دو احتمال داده اند: نخست اينكه جمله خبريه باشد آنچنان كه در بالا تفسير كرديم، ديگر اينكه جمله انشائيه و به معنى نفرين باشد يعنى خداوند دلهاى آنها را از حق منصرف كند، ولى احتمال اول نزديكتر به نظر مى رسد.

آيه (128) و (129) و ترجمه

( لقد جأكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤف رحيم ) (128)( فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم ) (129)

ترجمه:

128 - رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است، و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤ منان رئوف و مهربان است.

129 - اگر آنها روى (از حق ) بگردانند (نگران مباش ) بگو خداوند مرا كفايت مى كند هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است.

تفسير:

آخرين آيات قرآن مجيد

آيات فوق كه به گفته بعضى از مفسران، آخرين آياتى است كه بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شده است، و با آن سوره برائت پايان مى پذيرد، در واقع اشاره اى است به تمام مسائلى كه در اين سوره گذشت.

زيرا از يكسو به تمام مردم اعم از مؤ منان و كافران و منافقان گوشزد مى كند كه سختگيريهاى پيامبر و قرآن و خشونتهاى ظاهرى كه نمونه هائى از آن در اين سوره بيان شد، همه به خاطر عشق و علاقه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به هدايت و تربيت و تكامل آنها است.

و از سوى ديگر به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز خبر مى دهد كه از سركشى ها و عصيانهاى مردم كه نمونه هاى زيادى از آن نيز در اين سوره گذشت نگران و ناراحت نباشد و بداند كه در هر حال خداوند پشتيبان و يار و ياور او است.

لذا در نخستين آيه، روى سخن را به مردم كرده، مى گويد: (پيامبرى از خودتان به سوى شما آمد)!( لقد جائكم رسول من انفسكم ) .

مخصوصا اينكه بجاى (منكم ) در اين آيه (من انفسكم ) آمده است. اشاره به شدت ارتباط پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با مردم است، گوئى پاره اى از جان مردم و از روح جامعه در شكل پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ظاهر شده است.

به همين دليل تمام دردهاى آنها را مى داند، از مشكلات آنان آگاه است، و در ناراحتيها و غمها و اندوهها با آنان شريك مى باشد، و با اين حال تصور نمى شود سخنى جز به نفع آنها بگويد و گامى جز در راه آنها بردارد، و اين در واقع نخستين وصفى است كه در آيه فوق براى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ذكر شده است.

و عجب اينكه گروهى از مفسران كه تحت تاثير تعصبات نژادى و عربى بوده اند گفته اند مخاطب در اين آيه نژاد عرب است! يعنى پيامبرى از اين نژاد، به سوى شما آمد!.

به عقيده ما اين بدترين تفسيرى است كه براى آيه فوق ذكر كرده اند، زيرا مى دانيم چيزى كه در قرآن از آن سخنى نيست، مساله (نژاد) است، همه جا خطابات قرآن با (ياايهاالناس ) و( يا ايها الذين آمنوا ) و امثال آنها شروع مى شود، و در هيچ موردى (يا ايها العرب ) و (يا قريش ) و مانند آن وجود ندارد.

به علاوه ذيل آيه كه مى گويد:( بالمؤ منين رؤ ف رحيم ) به روشنى اين تفسير را نفى مى كند، زيرا در آن سخن از همه مؤ منان است، از هر قوم و ملت و نژادى كه باشند.

جاى تاسف است كه بعضى از دانشمندان متعصب قرآن را از آن اوج جهانى و بشرى فرود آورده، و مى خواهند در محدوده هاى كوچك نژادى محصور كنند.

به هر حال پس از ذكر اين صفت (من انفسكم ) به چهار قسمت ديگر از صفات ممتاز پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه در تحريك عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عميق دارد اشاره مى كند.

نخست مى گويد: (هر گونه ناراحتى و زيان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت كننده است( عزيز عليه ما عنتم ) .

يعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمى شود، بلكه بى تفاوت هم نخواهد بود، او به شدت از رنجهاى شما رنج مى برد، و اگر اصرار بر هدايت شما و جنگهاى طاقت فرساى پر زحمت دارد، آن هم براى نجات شما، براى رهائيتان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.

ديگر اينكه (او سخت به هدايت شما علاقمند است )، و به آن عشق مى ورزد،( حريص عليكم )

(حرص ) در لغت به معنى شدت علاقه به چيزى است، و جالب اينكه در آيه مورد بحث به طور مطلق مى گويد: (حريص بر شما است ) نه سخنى از هدايت به ميان مى آورد و نه از چيز ديگر، اشاره به اينكه به هر گونه خير و سعادت شما، و به هر گونه پيشرفت و ترقى و خوشبختيان عشق مى ورزد (و به اصطلاح حذف متعلق دليل بر عموم است )

بنابراين اگر شما را به ميدانهاى پر مرارت جهاد، اعزام مى دارد، و اگر منافقان را تحت فشار شديد، مى گذارد، همه اينها به خاطر عشق به آزادى، به شرف، به عزت و به هدايت شما و پاكسازى جامعه شماست.

سپس به سومين و چهارمين صفت اشاره كرده، مى گويد او نسبت به مؤ منان رؤ ف و رحيم است )( بالمؤ منين رؤ ف رحيم ) .

بنابراين هر گونه دستور مشكل و طاقت فرسائى را مى دهد (حتى گذشتن از بيابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با يك دشمن نيرومند در جنگ تبوك ) آن هم يكنوع محبت و لطف از ناحيه او است.

در اينكه رؤف و رحيم با هم چه تفاوتى دارد، در ميان مفسران گفتگو است ولى به نظر مى رسد بهترين تفسير آن است كه رؤ ف اشاره به محبت و لطف مخصوص در مورد فرمانبرداران است، در حالى كه رحيم اشاره به رحمت در مقابل گناهكاران مى باشد.

ولى نبايد فراموش كرد كه اين دو كلمه هنگامى كه از هم جدا شوند، ممكن است در يك معنى استعمال شود اما به هنگامى كه همراه يكديگر ذكر شوند، احيانا دو معنى متفاوت مى بخشند.

در آيه بعد كه آخرين آيه سوره است، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را دلدارى مى دهد كه از سركشيها و عصيانهاى مردم، دلسرد و نگران نشود، مى گويد: (اگر آنها روى از حق بگردانند نگران نباش و بگو خداوند براى من كافى است چرا كه او بر هر چيزى توانا است )( فان تولوا فقل حسبى الله ) .

(همان خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست ) و بنابراين تنها پناهگاه او است( لا اله الا هو ) .

آرى (من تنها بر چنين معبودى تكيه كرده ام، و به او دلبسته ام و كارهايم را به او واگذارده ام (عليه توكلت ).

(و او پروردگار عرش بزرگ است )( و هو رب العرش العظيم ) .

جائى كه عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبيعت با آنهمه عظمتى كه دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمايت و كفالت او است، چگونه مرا تنها مى گذارد و در برابر دشمن يارى نمى كند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و يا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مى شود؟

خداوندا هم اكنون كه اين سوره را به پايان مى رسانيم و اين سطور را مى نگاريم دشمنان ما را احاطه كرده و ملت رشيد و قهرمان ما براى بر چيدن ظلم و فساد و استبداد بپاخاسته است، يكپارچگى بى نظير و اتحادى كه هيچگاه تصور نمى شد در ميان همه صفوف و قشرها بدون استثناء پيدا شده، حتى كودكان و خردسالان نيز در اين مبارزه شريكند، و هيچكس از هيچ نوع فداكارى مضايقه ندارد.

پروردگارا تو همه اينها را مى دانى، و مى بينى و تو كانون مهر و محبتى، و تو به مجاهدان وعده پيروزى داده اى، نصرت و ياريت را نزديك كن، و پيروزى نهائى را به ما مرحمت فرما، و اين تشنگان و شيفتگان را با زلال ايمان و عدل و آزادى سيراب فرما. انك على كل شى قدير.

(پايان تفسير سوره توبه )

سوره يونس (عليه‌السلام )

اين سوره در مكه نازل شده و 109 آيه است

بسم الله الرحمن الرحيم

محتوى و فضيلت اين سوره

اين سوره كه از سوره هاى مكى است، و به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است همانند بسيارى از سوره هاى مكى روى چند مساءله اصولى و زير بنائى تكيه مى كند، كه از همه مهمتر مساءله (مبدء) و (معاد) است.

منتها نخست از مساءله وحى و مقام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سخن مى گويد، سپس به نشانه هائى از عظمت آفرينش كه نشانه عظمت خدا است مى پردازد، بعد، مردم را به ناپايدارى زندگى مادى دنيا و لزوم توجه به سراى آخرت و آمادگى براى آن از طريق ايمان و عمل صالح متوجه مى سازد.

و به تناسب همين مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پيامبران بزرگ از جمله نوح و موسى و يونس (عليهماالسلام ) را بازگو مى كند و به همين مناسبت نام سوره يونس بر آن گذارده شده است.

و باز براى تاءييد مباحث فوق، سخن از لجاجت و سرسختى بت پرستان به ميان مى آورد، و حضور و شهود خدا را در همه جا براى آنها ترسيم مى كند، و مخصوصا براى اثبات اين مساءله از اعماق فطرت آنان كه به هنگام مشكلات آشكار مى شود و به ياد خداى واحد يكتا مى افتند، كمك مى گيرد.

و بالاخره براى تكميل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهاى بى پايان الهى براى صالحان و انذار و بيم دادن طاغيان و گردنكشان، استفاده مى كند.

لذا در روايتى از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: (من قرء سورة يونس فى كل شهرين او ثلاثة لم يخف عليه ان يكون من الجاهلين و كان يوم القيامة من المقربين ): (كسى كه سوره يونس را در هر دو يا سه ماه بخواند بيم آن نمى رود كه از جاهلان و بى خبران باشد، و روز قيامت از مقربان خواهد بود).

اين به خاطر آن است آيات هشدار دهنده و بيدار كننده در اين سوره فراوان است، و اگر با دقت و تاءمل خوانده شود، تاريكى جهل را از روح آدمى بر طرف مى كند، و اثر آن حد اقل چند ماهى در وجود او خواهد بود، و هرگاه علاوه بر درك و فهم محتواى سوره، به آن نيز عمل كند، به طور يقين روز رستاخيز در زمره مقربان قرار خواهد گرفت.

شايد نياز به يادآورى نداشته باشد كه فضائل سوره ها همانگونه كه سابقا هم گفته ايم، تنها با تلاوت آيات، بدون درك معنى، و بدون عمل به محتواى آن فراهم نمى گردد، زيرا تلاوت، مقدمه فهم است، و فهم مقدمه عمل!.

آيه (1) و (2) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( الر تلك أيت الكتب الحكيم ) (1)( أ كان للناس عجبا أن أوحينا إلى رجل منهم أن أنذر الناس و بشر الذين أمنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم قال الكفرون إن هذا لسحر مبين ) (2)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده مهربان

1 - الر - آن آيات كتاب حكيم است.

2 - آيا اين براى مردم موجب شگفتى است كه به يكى از آنها وحى فرستاديم كه مردم را انذار كن و به كسانى كه ايمان آورده اند بشارت ده كه براى آنها پاداشهاى مسلم نزد پروردگارشان (و سابقه نيك ) است (اما) كافران گفتند اين ساحر آشكارى است.

تفسير:

رسالت پيامبر

در اين سوره بار ديگر با حروف مقطعه قرآن روبرو مى شويم كه به صورت الف و لام و راء ذكر شده است، و ما در آغاز سوره بقره و سوره آل عمران و اعراف به اندازه كافى در تفسير اين گونه حروف سخن گفته ايم و به خواست خدا در آينده نيز در موارد مناسب بحث خواهيم كرد و نيز مطالب تازه اى بر آن خواهيم افزود.

به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آيات قرآن كرده، مى گويد: (آنها آيات كتاب حكيم است )( تلك آيات الكتاب الحكيم ) .

تعبير به (آنها) (اسم اشاره بعيد) به جاى هذه (اينها) (اسم اشاره به نزديك ) كه نظير آن در آغاز سوره بقره نيز آمده است، از تعبيرات لطيف قرآن محسوب مى شود، و كنايه از عظمت و والا بودن مفاهيم قرآن است.

زيرا مطالب پيش پا افتاده و ساده را غالبا با اسم اشاره نزديك مى آورند، اما مطالب مهمى كه در سطح بالا و گوئى بر فراز آسمانها در يك افق عالى قرار گرفته، با اسم اشاره دور بيان مى كنند، و اتفاقا در تعبيرات روزمره، ما نيز از اين تعبير استفاده مى كنيم، و براى عظمت اشخاص هر چند در حضورشان بوده باشيم (آن جناب ) يا (آن حضرت ) مى گوئيم، نه اين جناب و اين حضرت، ولى به هنگام تواضع كلمه (اينجانب ) را به كار مى بريم.

توصيف كتاب آسمانى يعنى قرآن به (حكيم ) اشاره به اين است كه آيات قرآن داراى آنچنان استحكام و نظم و حسابى است كه هر گونه باطل و خرافه و هزل را از خود دور مى سازد، جز حق نمى گويد و جز به راه حق دعوت نمى كند.

آيه دوم به تناسب اشاره اى كه در آيه قبل به قرآن مجيد و وحى آسمانى شده، يكى از ايرادات مشركان را نسبت به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بيان مى كند، همان اشكالى كه به طور مكرر در قرآن مجيد آمده و تكرارش نشان مى دهد از ايرادات مكرر مشركان بوده است و آن اينكه چرا وحى آسمانى از ناحيه خدا بر انسانى نازل شده، چرا فرشته اى ماءموريت اين رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ اينگونه سؤ الات مى گويد: (آيا تعجبى براى مردم دارد كه ما وحى به مردى از آنان فرستاديم )( اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم )

در واقع جواب ايراد آنها با كلمه (منهم ) (از جنس آنان ) داده شده است

يعنى اگر رهبر و راهنما، همجنس پيروانش باشد و دردهاى آنها را بداند و از نيازهايشان آگاه گردد جاى تعجب نيست، تعجب در اين است كه از غير جنس آنها باشد كه بر اثر نا آگاهى از وضعشان نتواند آنها را رهبرى كند.

سپس به محتواى اين وحى آسمانى اشاره كرده، آنرا در دو چيز خلاصه مى كند:

نخست اينكه به او وحى فرستاديم كه (مردم را انذار كند و از عواقب كفر و گناه بترساند)( ان انذر الناس ) .

ديگر اينكه (به افراد با ايمان بشارت ده كه براى آنان در پيشگاه خدا قدم صدق است )( و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم ) .

در اينكه منظور از قدم صدق چيست؟ در ميان مفسران بحث است، اما روى هم رفته يكى از سه تفسير (يا هر سه با هم ) براى آن قابل قبول است.

نخست اينكه اشاره به آن است كه ايمان (سابقه فطرى ) دارد و در حقيقت مؤ منان با ابراز ايمان، مقتضاى فطرت خود را تصديق و تاءكيد كرده اند (زيرا يكى از معانى قدم، سابقه است ) چنانكه مى گويند لفلان قدم فى الاسلام - او قدم فى الحرب (يعنى: فلانكس در اسلام يا در جنگ و مبارزه، سابقه دارد).

دوم اينكه اشاره به مساءله معاد و نعمتهاى آخرت باشد، زيرا يكى از معانى قدم، مقام و منزلة است (به تناسب اينكه انسان با پاى خود به منزلگاهش وارد مى شود) يعنى براى افراد با ايمان مقام و منزله ثابت و مسلمى در پيشگاه خدا است كه هيچ چيز نمى تواند آنرا تغيير دهد و دگرگون سازد.

سوم اينكه قدم به معنى پيشوا و رهبر است، يعنى براى مؤ منان پيشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است.

روايات متعددى كه در تفاسير شيعه و اهل تسنن در ذيل اين آيه وارد شده و قدم صدق را به شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يا ولايت على (عليها‌السلام ) تفسير كرده است، مؤ يد همين معنى است.

و همانگونه كه گفتيم ممكن است بشارت به همه اين امور، هدف از تعبير فوق بوده باشد.

باز در پايان آيه به يكى از اتهاماتى كه مشركان كرارا براى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ذكر مى كردند اشاره كرده، مى گويد: (كافران گفتند اين مرد ساحر آشكارى است )( قال الكافرون ان هذا لساحر مبين ) .

كلمه (ان ) و (لام تأكيد) و صفت (مبين )، همه نشانه تأكيدى است كه آنها روى اين تهمت داشتند و تعبير به (هذا) (اسم اشاره به نزديك ) براى اين بوده كه مقام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را تحقير كنند.

اما اينكه چرا نسبت سحر به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى دادند روشن است، زيرا در برابر سخنان اعجازآميز و برنامه هاى و قوانين درخشان و ساير معجزاتش پاسخ قانع كننده اى نداشتند، جز اينكه فوق العادگى آنرا با سحر تفسير كنند، و به اين صورت، پرده جهل و بى خبرى، براى ساده لوحان، روى آن بيفكنند.

اينگونه تعبيرها كه از ناحيه دشمنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) صادر مى شد خود دليل روشنى است بر اينكه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كارهاى خارق العاده اى داشته كه افكار و دلها را به سوى خود جذب مى كرده است، مخصوصا تكيه كردن روى سحر در مورد قرآن مجيد خود گواه زنده اى بر جاذبه فوق العاده اين كتاب آسمانى است كه آنها براى اغفال مردم آنرا زير پرده سحر مى پوشاندند.

به خواست خدا در ذيل آيات مناسب باز در اين باره سخن خواهيم گفت.

آيه (3) و (4) و ترجمه

( إن ربكم الله الذى خلق السموت و الا رض فى ستة أيام ثم استوى على العرش يدبر الا مر ما من شفيع إلا من بعد إذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه أ فلا تذكرون ) (3)( إليه مرجعكم جميعا وعد الله حقا إنه يبدؤ ا الخلق ثم يعيده ليجزى الذين أمنوا و عملوا الصلحت بالقسط و الذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب أليم بما كانوا يكفرون ) (4)

ترجمه:

3 - پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر تخت (قدرت ) قرار گرفت و به تدبير كار (جهان ) پرداخت، هيچ شفاعت كننده اى جز به اذن او وجود ندارد، اين است خداوند پروردگار شما، پس او را پرستش كنيد، آيا متذكر نمى شويد؟!

4 - بازگشت همه شما به سوى او است خداوند وعده حقى فرموده، او خلق را آغاز كرد سپس آنرا باز مى گرداند، تا كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به عدالت جزا دهد و براى كسانى كه كافر شدند نوشيدنى از مايع سوزان است و عذاب دردناكى بخاطر آنكه كفر مى ورزيدند.

تفسير:

خداشناسى و معاد

قرآن پس از اشاره به مسئله وحى و نبوت در نخستين آيات اين سوره، به سراغ دو اصل اساسى تعليمات همه انبياء يعنى (مبداء) و (معاد) مى رود، و در دو آيه فوق اين دو اصل مهم را در ضمن عباراتى كوتاه و گويا بيان.

نخست مى گويد: (پروردگار شما همان خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد)( ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ) .

همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم كلمه (يوم ) در لغت عرب و (روز) در فارسى و معادل آن در ساير لغات در بسيارى مواقع به معنى دوران استعمال مى شود چنانكه مى گوئيم: روزى در كشور ما استبداد حكومت مى كرد، ولى اكنون در پرتو انقلاب روز آزادى است، يعنى دورانى استبداد بود و پس از پايان استبداد دوران رهائى مردم رسيده است.

بنابراين مفهوم جمله فوق اين مى شود كه پروردگار آسمان و زمين را در شش دوران آفريده است و چون درباره اين دورانهاى ششگانه سابقا سخن گفته ايم از تكرار آن خوددارى مى كنيم.

سپس اضافه مى كند: (خداوند پس از آفرينش جهان زمام امور آنها را در دست گرفت )( ثم استوى على العرش ) .

(همه كارهاى جهان به فرمان او است، و همه چيز در قبضه تدبيرش )( يدبر الامر ) .

كلمه (عرش ) گاهى به معنى (سقف )، و گاهى به معنى چيزى كه داراى سقف است، و زمانى به معنى تخته اى بلند پايه مى آيد، اين معنى اصلى آن است اما معنى كنائى آن همان قدرت است، چنان كه ميگوئيم فلان شخص بر تخت نشست، و يا پايه هاى تختش ‍ فرو ريخت، و يا او را از تخت به زير آوردند، همه اينها كنايه از قدرت يافتن و يا از دست دادن قدرت است در حالى كه ممكن است اصلا تختى در كار نبوده باشد، به همين دليل (استوى على العرش ) به معنى اين است كه خداوند زمام امور جهان را بر دست گرفت.

(تدبر) از ماده (تدبير) در اصل از (دبر) (بر وزن ابر) به معنى پشت سر و عاقبت چيزى است بنابراين تدبير به معنى بررسى كردن عواقب كارها، و مصالح را سنجيدن و بر طبق آن عمل نمودن است. پس از آنكه روشن شد خالق و آفريدگار (الله ) است و زمام اداره جهان هستى به دست او است و تدبير همه امور به فرمان او مى باشد معلوم است كه بتها اين موجودات بى جان و عاجز و ناتوان هيچگونه نقشى در سرنوشت انسانها نمى توانند داشته باشند لذا در جمله بعد مى فرمايد: (هيچ شفاعت كننده اى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد)( ما من شفيع الا من بعد اذنه ) .

آرى (اين چنين است (الله ) پروردگار شما، او را بايد پرستش كنيد نه غير او)( ذلكم الله ربكم فاعبدوه ) .

(آيا با اين دليل روشن متذكر نمى شويد؟)( افلا تذكرون ) .

در آيه بعد همانگونه كه اشاره كرديم سخن از معاد مى گويد و در جمله هاى كوتاهى هم اصل اين مسئله و هم دليل، و هم هدف آن را بيان مى دارد.

نخست مى گويد: (بازگشت همه شما به سوى خدا است )( اليه مرجعكم جميعا ) .

سپس روى اين مساءله مهم تكيه و تاءكيد كرده اضافه مى كند: (اين وعده قطعى خداوند است )( وعد الله حقا ) .

بعد با اين عبارت اشاره به دليل آن كرده، مى گويد: (خداوند آفرينش را آغاز كرد و سپس تجديد مى كند.)( انه يبدوا الخلق ثم يعيده ) .

يعنى آنها كه در معاد ترديد دارند بايد آغاز خلقت را بنگرند، كسى كه جهان را در آغاز ايجاد كرد توانائى اعاده آن را دارد، اين استدلال به صورت ديگرى در سوره (اعراف ) آيه 29 ضمن يك جمله كوتاه بيان شده است كما بداءكم تعودون: (همانگونه كه شما را در آغاز ايجاد كرد باز مى گرداند) كه شرح آن در تفسير سوره اعراف گذشت.

آيات مربوط به معاد در قرآن نشان مى دهد كه علت عمده ترديد مشركان و مخالفان، اين بوده كه در امكان چنين چيزى ترديد داشته اند و با تعجب سؤ ال مى كردند آيا اين استخوانهاى پوسيده و خاك شده بار ديگر لباس حيات و زندگى در بر مى كند و به شكل نخست باز مى گردد؟ لذا قرآن نيز روى همين مساءله (امكان ) انگشت گذارده و مى گويد: فراموش نكنيد آن كسى كه جهان را از نو سامان مى بخشد و مردگان را زنده مى كند همان آفريدگارى است كه در آغاز چنين كرده است.

سپس سخن از هدف معاد به ميان مى آيد كه اين برنامه (براى آن است كه خداوند افرادى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند به عدالت پاداش دهد)، بى آنكه كوچكترين اعمال آنها از نظر لطف و مرحمت او مخفى و بى اجر بماند( ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط ) .

(و آنها كه راه كفر و انكار پوئيدند و طبعا عمل صالحى نيز نداشتند (زيرا ريشه عمل خوب اعتقاد خوب است ) مجازات دردناك، و نوشيدنى از آب گرم و سوزان و عذاب اليم به خاطر كفرشان در انتظارشان است ).( و الذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون ) .

نكته ها

در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت

1 - با اينكه خداوند مكان و محلى ندارد و مخصوصا با توجه به اينكه در اين جهان نيز همه جا هست و از ما به ما نزديكتر است موجب شده كه مفسران در تفسير اليه مرجعكم جميعا در آيه فوق و آيات ديگر قرآن تفسيرهاى گوناگون كنند.

گاهى گفته مى شود منظور اين است به سوى پاداش و جزاى خدا باز مى گرديد.

و شايد بعضى از جاهلان اين تعبير را دليلى بر تجسم خداوند در قيامت بدانند كه بطلان اين عقيده واضحتر از آن است كه نياز به بيان داشته باشد.

اما آنچه با دقت در آيات قرآن به دست مى آيد اين است كه عالم حيات و زندگى همچون كاروانى است كه از جهان عدم به حركت در آمده، و در مسير بى انتهاى خود به سوى بى نهايت كه ذات پاك خدا است پيش مى رود، هر چند مخلوقات محدودند و محدود هرگز بى نهايت نخواهد شد ولى سير او به سوى تكامل نيز متوقف نمى گردد، حتى پس از قيام قيامت باز اين سير تكاملى ادامه مى يابد (چنانكه در بحث معاد شرح داده ايم ).

قرآن مى گويد يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا: (اى انسان تو با تلاش و كوشش به سوى پروردگارت پيش مى روى ).

و نيز مى گويد( يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك ) : (اى روحى كه در پرتو ايمان و عمل صالح به سر حد آرامش و اطمينان رسيده اى به سوى پروردگارت باز گرد).

و از آنجا كه آغاز اين حركت از ناحيه آفريدگار شروع شده و نخستين جرقه حيات از او پديد آمده و اين حركت تكاملى نيز به سوى او است تعبير به (رجوع ) و بازگشت شده است.

كوتاه سخن اينكه اين گونه تعبيرها علاوه بر اينكه اشاره به آغاز حركت عمومى موجودات از ناحيه خدا است هدف و مقصد اين حركت را كه ذات پاك او است نيز مشخص مى كند.

و با توجه به اينكه تقديم كلمه (اليه ) دليل انحصار است روشن مى شود كه هيچ وجودى جز ذات پاك او نمى تواند مقصد حركت تكاملى انسان باشد نه بتها و نه هيچ مخلوق ديگر، زيرا همه اينها محدودند و مسير انسان يك مسير نامحدود است.

2 - (قسط) در لغت به معنى پرداختن سهم ديگرى است و لذا مفهوم دادگرى در آن نهفته است، جالب اينكه در آيه فوق اين كلمه تنها در مورد كسانى كه عمل صالح دارند و پاداش نيك دريافت مى كنند گفته شده، ولى در مورد كيفر بدكاران عنوان نشده است، اين به خاطر آن است كه مجازات و كيفر شكل در آمد و سهميه ندارد، و به تعبير ديگر كلمه قسط تنها متناسب پاداش نيك است نه مجازات.