تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22636
دانلود: 2332


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22636 / دانلود: 2332
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (79) و (80) و ترجمه

( الذين يلمزون المطوعين من المومنين فى الصدقت و الذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب اليم ) (79)( استغفر لهم اولا تستغفر لهم ان تستغفرلهم سبعين مرة فلن يغفرالله لهم ذلك بانهم كفروا بالله و رسوله و الله لا يهدى القوم الفسقين ) (80)

ترجمه:

79 - كسانى كه از صدقات مومنان اطاعت كار عيبجوئى مى كنند، و آنهائى را كه دسترسى جز به مقدار (ناچيز) توانائيشان ندارند مسخره مى نمايند خدا آنها را مسخره مى كند (كيفر استهزا كنندگان را به آنها ميدهد) و براى آنان عذاب دردناكى است.

80 - چه براى آنها استغفار كنى و چه نكنى، (حتى ) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار كنى هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد، چرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند، و خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نمى كند.

شان نزول:

روايات متعددى در شاءن نزول اين آيات در كتب تفسير و حديث نقل شده، كه از مجموع آنها چنين استفاده مى شود كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تصميم داشت لشكر اسلام را براى مقابله با دشمن (احتمالا براى جنگ تبوك آماده سازد، و نياز به گرفتن كمك از مردم داشت، هنگامى كه نظر خود را اظهار فرمود، كسانى كه توانائى داشتند مقدار قابل ملاحظه اى به عنوان زكات يا كمك بلا عوض به ارتش اسلام خدمت كردند

ولى بعضى از كارگران كم درآمد مسلمان مانند ابوعقيل انصارى يا سالم بن عمير انصارى با تحمل كار اضافى و كشيدن آب در شب و تهيه دو من خرما كه يك من آن را براى خانواده خويش ذخيره كرد و يك من ديگر را خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آورد، كمك ظاهرا ناچيزى به اين برنامه بزرگ اسلامى نمود.

ولى منافقان عيبجو به هر يك از اين دو گروه ايراد مى گرفتند: كسانى را كه زياد پرداخته بودند، به عنوان رياكار معرفى مى كردند، و كسانى را كه مقدار ظاهرا ناچيزى كمك نموده بودند به باد، مسخره و استهزاء مى گرفتند كه آيا لشكر اسلام نياز به چنين كمكى دارد؟

آيات فوق نازل شد و شديدا آنها را تهديد كرد و از عذاب خداوند بيم داد!.

تفسير:

كار شكنى منافقان.

در اين آيات اشاره به يكى ديگر از صفات عمومى منافقان شده است كه آنها افرادى لجوج، بهانه جو، و ايرادگير، و كارشكن هستند، هر كار مثبتى را، با وصله هاى نا مناسبى تحقير كرده، و بد جلوه مى دهند. تا هم مردم را در انجام كارهاى نيك دلسرد سازند، و هم تخم بدبينى و سوء ظن را در افكار بپاشند، و به اين وسيله چرخهاى فعاليتهاى مفيد و سازنده در اجتماع از كار بيفتد.

قرآن مجيد شديدا اين روش غير انسانى آنها را نكوهش مى كند، و مسلمانان را از آن آگاه مى سازد، تا تحت تاثير اينگونه القائات سوء قرار نگيرند و هم منافقان بدانند كه حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد!

نخست مى فرمايد: آنها كه به افراد نيكوكار مؤ منين در پرداختن صدقات و كمكهاى صادقانه، عيب مى گيرند، و مخصوصا آنها كه افراد با ايمان تنگدست را كه دسترسى جز به كمكهاى مختصر ندارند، مسخره مى كنند، خداوند آنان را مسخره مى كند، و عذاب دردناك در انتظار آنها است!( الذين يلمزون المطوعين من المومنين فى الصدقات و الذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب اليم )

يلمزون از ماده لمز (بر وزن طنز) به معنى عيبجوئى و مطوعين از ماده طوع (بر وزن موج ) به معنى اطاعت است، ولى معمولا اين كلمه به افراد نيكوكار و آنهائى كه علاوه بر واجبات به مستحبات نيز عمل مى كنند اطلاق مى شود.

از آيه فوق استفاده مى شود كه منافقان از گروهى عيبجوئى مى كردند، و گروهى را مسخره مى نمودند، روشن است سخريه درباره كسانى بوده كه تنها قادر به كمك مختصرى به ارتش اسلام بودند، و لابد عيبجوئى مربوط به كسانى بوده كه به عكس آنها كمكهاى فراوانى داشتند، دومى را به عنوان رياكارى و اولى را به عنوان كم كارى تخطئه مى نمودند.

در آيه بعد تاكيد بيشترى روى مجازات اين گروه از منافقان نموده و آخرين تهديد را ذكر مى كند به اين ترتيب كه روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نموده مى گويد: چه براى آنها استغفار كنى و چه نكنى، حتى اگر هفتاد بار براى آنها از خداوند طلب آمرزش نمائى هرگز خدا آنها را نمى بخشد( استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم )

چرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند و راه كفر پيش گرفتند

و همين كفر آنها را به دره نفاق و آثار شوم آن افكند( ذلك بانهم كفروا بالله و رسوله ) .

و روشن است هدايت خدا شامل حال كسانى مى شود كه در طريق حق طلبى گام برمى دارند و جوياى حقيقتند، ولى خداوند افراد فاسق و گنهكار و منافق را هدايت نمى كند( و الله لا يهدى القوم الفاسقين )

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - اهميت به كيفيت كار است نه كميت - اين حقيقت به خوبى از آيات قرآن بدست مى آيد كه اسلام در هيچ موردى روى كثرت مقدار عمل تكيه نكرده، بلكه همه جا اهميت به كيفيت عمل داده است، و براى اخلاص و نيت پاك، ارزش فوق العادهاى قائل شده كه آيات فوق نمونه اى از اين منطق قرآن است.

همانگونه كه ديديم براى عمل مختصر كارگر مسلمانى كه شبى را تا صبح نخوابيده، و با قلبى پر از عشق به خدا، و اخلاص و احساس ‍ مسئوليت در برابر مشكلات جامعه اسلامى، كار كرده و توانسته است با اين بيدار خوابى يك من خرما به سپاه اسلام در لحظات حساس كمك كند، فوق العاده اهميت قائل شده، و كسانى را كه اينگونه اعمال ظاهرا كوچك و واقعا بزرگ را تحقير مى كنند، شديدا توبيخ و تهديد مى كند، و مى گويد مجازات دردناك در انتظار آنها است.

از اين موضوع اين حقيقت نيز روشن مى شود كه در يك جامعه سالم اسلامى به هنگام بروز مشكلات، همه بايد احساس مسئوليت كنند، نبايد چشمها تنها به متمكنان دوخته شود، چرا كه اسلام متعلق به همه است، و همه بايد در حفظ آن از جان و دل بكوشند.

مهم اين است كه هر كس از مقدار توانائى خود دريغ ندارد، سخن از بسيار و كم نيست، سخن از احساس مسئوليت و اخلاص است،

قابل توجه اينكه در حديثى مى خوانيم كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سؤ ال شد: اى الصدقة افضل: كدام صدقه و كمك از همه برتر است پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: جهد المقل يعنى مقدار توانائى افراد كم در آمد!

2 - صفتى كه در آيات فوق درباره منافقان عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خوانديم - مانند ساير صفات آنان - اختصاصى به آن گروه و آن زمان ندارد، بلكه از صفات زشت همه منافقان در هر عصر و زمان است، آنها با روح بدبينى خاصى كه دارند سعى مى كنند هر كار مثبتى را با وصله هاى ناجور از اثر بيندازند سعى مى كنند هر نيكوكارى را به نوعى دلسرد كنند، و حتى با سخريه و استهزاء و كم اهميت جلوه دادن خدمات بى آلايش افراد كم درآمد، شخصيت آنها را در هم بشكنند و تحقير كنند، تا همه فعاليتهاى مثبت در جامعه خاموش گردد و آنها به هدفهاى شومشان نائل گردند.

ولى مسلمانان آگاه و بيدار، در هر عصر و زمان، بايد كاملا متوجه اين نقشه شوم منافقان باشند، و درست بر عكس آن گام بردارند، يعنى از خدمتگزاران جامعه تشويق به عمل آورند، و براى خدمات ظاهرا كوچك توام با اخلاص، ارج فراوان قائل شوند، تا كوچك و بزرگ به كار خود دلگرم و علاقمند گردند و نيز بايد همگان را از اين نقشه ويرانگر منافقان آگاه سازند تا دلسرد نشوند.

3 - جمله سخر الله منهم (خداوند آنها را مسخره مى كند) به اين معنى نيست كه خداوند اعمالى همانند آنان انجام ميدهد، بلكه همانگونه كه مفسران گفته اند: منظور اين است كه مجازات استهزا كنندگان را به آنها خواهد داد، و يا آنچنان با آنها رفتار مى كند كه همچون استهزا شدگان تحقير شوند!.

4 - شك نيست كه عدد سبعين (هفتاد) در آيات فوق براى تكثير است نه براى تعداد، به عبارت ديگر مفهوم آيه اين است كه هر قدر براى آنها استغفار كنى خداوند آنان را نمى بخشد، درست مانند اينكه كسى به ديگرى مى گويد: اگر صد بار هم اصرار كنى قبول نخواهم كرد، مفهوم اين سخن آن نيست كه اگر يكصد و يكبار اصرار كنى مى پذيرم، بلكه منظور اين است كه مطلقا نخواهم پذيرفت.

اين گونه تعبير در حقيقت براى تاكيد مطلب است، و لذا در سوره منافقان آيه 6 همين موضوع به عنوان نفى مطلق ذكر شده است آنجا كه مى فرمايد: سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم: تفاوت نمى كند چه براى آنها طلب آمرزش كنى يا نكنى خدا آنها را نخواهد بخشيد.

شاهد ديگر اين سخن، علتى است كه در ذيل آيه ذكر شده و آن اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافر شده اند و خدا فاسقان را هدايت نمى كند روشن است كه براى اينگونه افراد هيچ مقدار استغفار سبب نجات نخواهد شد.

ولى عجب اينكه در روايات متعددى كه از طرق اهل تسنن نقل شده مى خوانيم پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعد از نزول آيه فوق چنين فرمود: لازيدن فى الاستغفار لهم على سبعين مرة! رجاء منه ان يغفر الله لهم، فنزلت: سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم: به خدا سوگند بيش از هفتاد بار براى آنها استغفار مى كنم به اين اميد كه خداوند آنها را بيامرزد، در اين هنگام آيه (سوره منافقان ) نازل شد كه خداوند در آن مى فرمايد: تفاوت نمى كند چه براى آنها استغفار كنى و چه نكنى، هرگز خدا آنها را نمى آمرزد.

مفهوم روايات فوق اين است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از عدد هفتاد در آيه مورد بحث تعداد فهميده است و لذا فرموده من بيش از هفتاد بار براى آنها استغفار مى كنم، در حالى كه همانطور كه گفتيم آيه مورد بحث مخصوصا با توجه به علتى كه در ذيل آن آمده به روشنى به ما مى فهماند كه عدد هفتاد براى تكثير است و كنايه از نفى مطلق توام با تاكيد مى باشد.

بنابراين روايات فوق چون مخالف با قرآن است ابدا قابل قبول نيست بخصوص كه اسناد آنها از نظر ما نيز معتبر نمى باشد.

تنها توجيهى كه مى توان براى روايات فوق كرد (هر چند خلاف ظاهر است ) اين است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قبل از نزول آيات فوق اين جمله را مى فرموده، و هنگامى كه آيات فوق نازل شد، از استغفار براى آنها صرف نظر فرمود.

روايت ديگرى نيز در اين باره نقل شده كه ممكن است ريشه اصلى روايات فوق باشد كه به هنگام نقل به معنى دگرگون شده است، و آن اينكه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: لو علمت انه لو زدت على السبعين مرة غفر لهم لفعلت يعنى اگر مى دانستم كه هرگاه بيش از هفتاد بار براى آنها استغفار كنم خداوند آنان را مى بخشد چنين مى كردم.

مفهوم اين سخن (مخصوصا با توجه به كلمه لو كه براى امتناع مى باشد) اين است كه مى دانم خدا آنها را نمى بخشد، ولى بقدرى قلبم از عشق به هدايت بندگان خدا و نجاتشان آكنده است، كه اگر فرضا بيش از هفتاد بار استغفار باعث نجاتشان مى شد چنين مى كردم.

به هر حال مفهوم آيات فوق روشن است، و هر حديثى بر خلاف آنها باشد يا بايد آنرا توجيه كرد و يا كنار گذاشت.

آيه (81) تا (83) و ترجمه

( فرح المخلفون بمقعدهم خلف رسول الله و كرهوا ان يجهدوا بامولهم و انفسهم فى سبيل الله و قالوا لا تنفروا فى الحر قل نار جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون ) (81)( فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا جزاء بما كانوا يكسبون ) (82)( فان رجعك الله الى طائفة منهم فاستذنوك للخروج فقل لن تخرجوا معى ابدا و لن تقتلوا معى عدوا انكم رضيتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخلفين ) (83)

ترجمه:

81 - تخلف جويان (از جنگ تبوك ) از مخالفت با رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خوشحال شدند و كراهت داشتند كه با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند و (به يكديگر و به مومنان ) گفتند در اين گرما حركت (به سوى ميدان ) نكنيد، به آنها بگو آتش دوزخ از اين هم گرمتر است اگر بفهمند!

82 - آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند، اين جزاى كارهائى است كه انجام مى دادند.

83 - هرگاه خداوند تو را به سوى گروهى از آنان بازگرداند و از تو اجازه خروج (به سوى ميدان جهاد) بخواهند، بگو هيچگاه با من خروج نخواهيد كرد و هرگز همراه من با دشمنى نخواهيد جنگيد، چرا شما نخستين بار به كناره گيرى راضى شديد، اكنون نيز با متخلفان بمانيد!

تفسير:

باز هم كار شكنى منافقان و رفتار و افكار آنها است، تا مسلمانان به روشنى اين گروه را بشناسند و تحت تاثير نقشه هاى شوم آنان قرار نگيرند.

نخست مى فرمايد آنها كه در تبوك ) از شركت در جهاد تخلف جستند، و با عذرهاى واهى در خانه هاى خود نشستند، و به گمان خود سلامت را بر خطرات ميدان جنگ ترجيح دادند، از اين عملى كه بر ضد رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مرتكب شدند، خوشحالند( فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله ) .

و از اينكه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كنند و به افتخارات بزرگ مجاهدان نائل گردند كراهت داشتند( و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله ) .

آنها به تخلف خودشان از شركت در ميدان جهاد قناعت نكردند، بلكه با وسوسه هاى شيطانى كوشش داشتند، ديگران را نيز دلسرد يا منصرف سازند و به آنها گفتند: در اين گرماى سوزان تابستان به سوى ميدان نبرد حركت نكنيد

( و قالوا لا تنفروا فى الحر ) .

در حقيقت آنها مى خواستند هم اراده مسلمانان را تضعيف كنند، و هم شريك هاى بيشترى براى جرمشان فراهم سازند.

سپس قرآن روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده و با لحن قاطع و كوبنده اى به آنها چنين پاسخ مى گويد: به آنها بگو آتش سوزان دوزخ از اين هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند!( قل نار جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون )

ولى افسوس كه بر اثر ضعف ايمان، و عدم درك كافى، توجه ندارند كه چه آتش سوزانى در انتظار آنها است آتشى كه يك جرقه كوچكش از آتشهاى دنيا سوزنده تر است.

دو آيه بعد اشاره به اين مى كند كه آنها به گمان اينكه پيروزى بدست

آورده اند و با تخلف از جهاد و دلسرد كردن بعضى از مجاهدان به هدفى رسيده اند، قهقهه سر مى دهند و بسيار مى خندند، همانگونه كه همه منافقان در هر عصر و زمان چنينند.

ولى قرآن به آنها اخطار مى كند كه بايد كم بخندند و بسيار بگريند

( فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا ) .

گريه براى آينده تاريكى كه در پيش دارند، گريه براى مجازاتهاى دردناكى كه در انتظار آنها است، گريه به خاطر اينكه همه پلهاى بازگشت را پشت سر خود ويران ساخته اند، و بالاخره گريه براى اينكه اينهمه استعداد و سرمايه عمر را از دست داده و رسوائى و تيره روزى و بدبختى براى خود خريده اند.

و در آخر آيه مى فرمايد: اين جزاى اعمالى است كه آنها انجام مى دادند

( جزاء بما كانوا يكسبون ) .

از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور اين است اين گروه بايد در اين جهان كم بخندند و بيشتر گريه كنند، زيرا مجازاتهاى دردناكى در پيش دارند كه اگر از آن آگاه شوند بسيار گريه خواهند كرد و كمتر مى خندند.

ولى گروهى از مفسران احتمال ديگرى در معنى اين جمله داده اند و آن اينكه: اينها هر قدر بخندند با توجه به عمر كوتاه دنيا خنده آنان كم خواهد بود، و در آخرت آنقدر بايد گريه كنند كه گريه هاى دنيا در برابر آن ناچيز است.

ولى تفسير اول با ظاهر آيه و تعبيرات مشابه آن كه در گفته ها و نوشته ها مى آيد سازگارتر است بخصوص اينكه لازمه تفسير دوم اين است كه صيغه امر به معنى اخبار بوده باشد و اين بر خلاف ظاهر است.

حديث معروفى كه بسيارى از مفسران از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل كرده اند كه فرمود: لو تعلمون ما اعلم لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيرا: اگر آنچه را من (از كيفرهاى هولناك قيامت ) مى دانم شما هم مى دانستيد، كم مى خنديديد و بسيار گريه مى كرديد نيز شاهد معنى اول است (دقت كنيد).

در آخرين آيه مورد بحث اشاره به يكى ديگر از روشهاى حساب شده و خطرناك منافقان مى كند و آن اينكه آنها به هنگامى كه كار خلافى را آشكارا انجام مى دهند براى تبرئه خود ظاهرا در مقام جبران برمى آيند و با اين نوسانها و اعمال ضد و نقيض، چهره اصلى خود را پنهان مى دارند.

آيه مى گويد: هرگاه خداوند ترا به سوى گروهى از اينها بازگرداند و از تو اجازه بخواهند كه در ميدان جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو هيچگاه با من در هيچ ميدان جهادى شركت نخواهيد كرد، و هرگز همراه من با دشمنى نخواهيد جنگيد!( فان رجعك الله الى طائفه منهم فاستاذنوك للخروج فقل لن تخرجوا معى ابدا و لن تقاتلوا معى عدوا )

يعنى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بايد آنها را براى هميشه مايوس كند، و روشن سازد كه به اصطلاح حنايشان ديگر رنگى نخواهد داشت و كسى فريبشان را نخواهد خورد، و اين گونه دامها را چه بهتر كه برچينند و به جاى ديگرى ببرند كه در اينجا كسى ديگر به دامشان نخواهد افتاد!.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله طائفه منهم (گروهى از ايشان ) نشان مى دهد كه همه آنان حاضر نبودند از اين طريق وارد شوند و پيشنهاد شركت در جهاد ديگرى را عرضه بدارند، شايد به خاطر اينكه بعضى بقدرى رسوا و شرمنده بودند كه حتى حاضر به حضور در محضر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و چنين پيشنهادى نمى شدند.

سپس دليل عدم قبول پيشنهاد آنها را چنين بيان مى كند: شما براى نخستين بار راضى شديد كه از ميدان جهاد كناره گيرى كنيد و در خانه ها بنشينيد، هم اكنون نيز به متخلفان بپيونديد، و با آنها در خانه ها بنشينيد،( انكم رضيتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخالفين ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - شك نيست كه اگر اين گروه از منافقان پس از تخلف، پشيمان مى شدند و توبه مى كردند، و سپس براى شستشوى گناه سابق خود پيشنهاد در ميدانهاى جهاد ديگر داشتند، خدا از آنها ميپذيرفت، و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دست رد به سينه آنها نمى گذارد، بنا بر اين معلوم مى شود كه اين پيشنهاد نيز يكنوع شيطنت و كار منافقانه بوده است، و به اصطلاح تاكتيكى بوده براى استتار چهره زشت خود و ادامه به اعمال سابق.

2 - كلمه خالف به معنى متخلف است، و اشاره به كسانى است كه در ميدان جهاد، با عذر و يا بدون عذر شركت نداشتند.

بعضى نيز گفته اند كه خالف به معنى مخالف است، اشاره به اينكه شما هم برويد و با گروه مخالفان همصدا شويد، و اين كلمه را به معنى فاسد نيز تفسير كرده اند، چه اينكه خلوف به معنى فساد و خالف به معنى فاسد در لغت آمده است. اين احتمال نيز وجود دارد كه همه معانى بالا از اين كلمه در آيه فوق اراده شده باشد چرا كه گروه منافقان و دوستان آنان داراى تمام اين صفات رذيله بوده اند.

3 - باز تذكر اين موضوع را لازم مى دانيم كه مسلمانان عصر ما نيز در برابر منافقان محيط خود كه از روشهاى مشابهى با منافقان اعصار پيشين استفاده مى كنند، بايد از همان برنامه محكم پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پيروى كرده و يكبار كه در دام آنان افتادند، ديگر فريب آنها را نخورند و به اشكهاى تمساحانه آنها وقعى ننهند كه مرد مسلمان هيچگاه دو بار در يك دام نمى افتد!.

آيه (84) و (85) و ترجمه

( و لا تصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره انهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فسقون ) (84)( و لا تعجبك امولهم و اولدهم انما يريد الله ان يعذبهم بها فى الدنيا و تزهق انفسهم و هم كفرون ) (85)

ترجمه:

84 - بر هيچيك از آنها كه بميرد نماز نخوان، و بر كنار قبرش (براى دعا و طلب آمرزش ) نايست چرا كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند، و در حالى كه فاسق بودند از دنيا رفتند.

85 - مبادا اموال و اولادشان مايه اعجاب تو گردد، (اين براى آنها نعمت نيست بلكه ) خدا مى خواهد به وسيله آن، آنها را در دنيا عذاب كند، و جانشان برآيد در حالى كه كافر باشند.

تفسير:

روش محكمتر در برابر منافقان.

پس از آنكه منافقان با تخلف صريح از شركت در ميدان جهاد پرده ها را دريدند و كارشان بر ملا شد، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد روش صريحتر و محكمترى در برابر آنها اتخاذ كند تا براى هميشه فكر نفاق و منافقگرى از مغزهاى ديگران برچيده شود، و منافقان نيز بدانند در جامعه اسلامى محلى براى آنها وجود نخواهد داشت.

لذا مى فرمايد: بر هيچيك از آنها منافقان ) كه از دنيا مى روند نماز مگزار!( و لا تصل على احد منهم مات ابدا ) .

و هيچگاه در كنار قبر او براى طلب آمرزش و استغفار نايست( و لا تقم على قبره ) .

در حقيقت اين يكنوع مبارزه منفى، و در عين حال موثر، در برابر گروه منافقان است، زيرا به جهاتى كه در گذشته گفتيم پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نمى توانست رسما دستور قتل آنها و پاكسازى محيط جامعه اسلامى را از اين طريق صادر كند، ولى مبارزات منفى به حد كافى در بى اعتبار ساختن آنان، و انزوا و طردشان از جامعه اسلامى، اثر مى گذارد.

زيرا مى دانيم يك فرد مؤ من راستين، هم در حال حيات و هم پس از مرگ محترم است، به همين دليل در برنامه هاى اسلامى دستور غسل و كفن و نماز و دفن او داده شده است كه با احترام هر چه بيشتر، با تشريفات خاصى، او را به خاك بسپارند، و حتى پس از دفن در كنار قبر او بيايند و براى گناهان و لغزشهاى احتمالى او از خداوند طلب بخشش كنند.

عدم انجام اين مراسم درباره يك فرد به معنى طرد او از جامعه اسلامى است، و اگر اين طرد كننده، شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بوده باشد، ضربه اى سخت و سنگين به حيثيت چنين فرد مطرودى وارد خواهد آمد، در حقيقت اين يك برنامه مبارزه حساب شده در برابر گروه منافقان در آن زمان بود كه امروز هم مسلمانان بايد از روشهاى مشابه آن استفاده كنند.

يعنى مادام كه افراد اظهار اسلام مى كنند و به ظواهر اسلام پاى بندند بايد معامله يك مسلمان با آنها كرد هر چند باطنشان طور ديگرى باشد ولى اگر پرده ها را دريدند و نفاق خود را ظاهر كردند بايد با آنها همانند بيگانگان از اسلام رفتار نمود.

در پايان آيه بار ديگر دليل اين دستور را روشن مى سازد و مى فرمايد: اين حكم به خاطر آن است كه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند( انهم كفروا بالله و رسوله ) .

و در حالى كه فاسق و مخالف فرمان خدا بودند از دنيا رفتند نه از كرده خود پشيمان شدند و نه با آب توبه لكه هاى گناه را از دامان شستند( و ماتوا و هم فاسقون ) .

در اينجا ممكن بوده است سؤ الى براى مسلمانان مطرح شود كه اگر منافقان براستى اينهمه از رحمت خدا دورند و بايد مسلمانان هيچگونه ابراز محبت و علاقه در مورد آنان نكنند، پس چرا خداوند به آنها اينهمه محبت كرده و اينهمه مال و فرزند (نيروى اقتصادى و انسانى ) را در اختيارشان قرار داده است.

خداوند در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده و پاسخ اين سؤ ال را چنين مى دهد اموال و فرزندانشان هيچگاه نبايد مايه اعجاب تو شود( و لا تعجبك اموالهم و اولادهم ) .

چرا كه به عكس آنچه مردم ظاهر بين خيال مى كنند، اين اموال و فرزندان نه تنها باعث خوشوقتى آنها نيست، بلكه خداوند مى خواهد آنانرا بوسيله اينها در دنيا مجازات كند، و با حال كفر جان بدهند( انما يريد الله ان يعذبهم بها فى الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون ) .

اين آيه كه نظير آنرا در همين سوره (آيه 55) داشتيم اشاره به اين واقعيت مى كند كه امكانات اقتصادى و نيروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرين نيست، بلكه غالبا مايه دردسر و بلا و بدبختى است، زيرا چنين اشخاصى نه اموال خود را به مورد مصرف مى كنند، تا از آن بهره مفيد و سازنده اى بگيرند، و نه فرزندان سر براه و با ايمان و تربيت يافته اى دارند كه مايه روشنى چشم آنان و حل مشكلات زندگانيشان گردد، بلكه اموالشان غالبا در راه هوسهاى كشنده و سركش و توليد فساد، و تحكيم پايه هاى ظلم مصرف مى گردد، و مايه غفلت آنها از خدا و مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مى گيرند، و مبتلا به انواع انحرافهاى اخلاقى مى شوند، و سرانجام دردسر آفرين خواهند بود.

منتها براى كسانى كه ثروت و نيروى انسانى را اصيل مى پندارند و چگونگى مصرف آن، براى آنها مطرح نيست، زندگانى اينگونه اشخاص دورنماى دل - انگيزى دارد اما اگر به متن زندگيشان نزديكتر شويم و به اين حقيقت نيز توجه كنيم كه چگونگى بهره بردارى از اين امكانات مطرح است تصديق خواهيم كرد كه هرگز افراد خوشبختى نيستند.

در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:

1 - درباره شان نزول آيه نخست روايات متعددى وارد شده است، كه خالى از اختلاف نيست.

از بعض از اين روايات استفاده مى شود كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هنگامى كه عبد الله بن ابى ( منافق مشهور) از دنيا رفت بر او نماز گزارد، و كنار قبر او ايستاد و دعا كرد، حتى پيراهن خود را به عنوان كفن بر او پوشانيد، سپس آيه فوق نازل شد و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از تكرار اين كار نهى كرد.

در حالى كه از بعضى ديگر از روايات برمى آيد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تصميم داشت نماز بر او بگزارد، جبرئيل نازل شد و اين آيه را بر او خواند و او را از اين كار باز داشت.

بعضى ديگر چنين مى گويند كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نه نماز بر او گزارد و نه تصميم بر اين كار داشت، بلكه تنها پيراهن خود را براى تشويق قبيله عبد الله فرستاد، تا به عنوان كفن در تن او كنند و هنگامى كه پرسيدند چرا چنين اقدامى فرموديد در حالى كه او مرد بى ايمانى است؟ گفت: پيراهن من باعث نجات او از عذاب الهى نخواهد شد، ولى من اميدوارم كه به خاطر اين عمل گروه زيادى مسلمان شوند، و چنين نيز شد كه پس از اين جريان عده فراوانى از قبيله خزرج مسلمان گشتند.

از آنجا كه اين روايات با هم اختلاف فراوان دارد ما از ذكر آنها به عنوان يك شان نزول صرف نظر كرديم به خصوص اينكه طبق گفته بعضى از مفسران بزرگ مرگ عبد الله بن ابى در سنه 9 هجرى واقع شد در حالى كه آيات فوق در حدود سال هشتم نازل شده است (الميزان جلد 9 صفحه 385).

ولى آنچه جاى انكار نيست اين است كه از لحن آيه چنين برمى آيد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قبل از نزول اين آيه بر منافقان نماز مى گزارد، و بر كنار قبر آنها توقف مى كرد، چرا كه آنها ظاهرا مسلمان بودند ولى پس از نزول اين آيه بطور قطع اين برنامه براى هميشه تعطيل شد.

2 - از آيه فوق همچنين استفاده مى شود كه ايستادن در كنار قبور مومنان و دعا براى آنها جايز است، زيرا نهى در آيه مخصوص به منافقان است، بنابراين مفهوم آيه اين مى شود كه زيارت قبور مؤ منان يعنى ايستادن كنار قبرهاى آنان و دعا كردن جايز است.

ولى آيه فوق درباره اين موضوع كه آيا مى توان به قبور آنها توسل جست و به بركت آنان از خدا حاجتى تقاضا كرد؟ سكوت دارد، هر چند مجاز بودن اين موضوع از نظر روايات اسلامى مسلم است.