تفسیر نمونه جلد ۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22628
دانلود: 2332


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22628 / دانلود: 2332
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 8

نویسنده:
فارسی

آيه (101) و ترجمه

( و ممن حولكم من الا عراب منفقون و من اءهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون إلى عذاب عظيم ) (101)

ترجمه:

101 - و از (ميان ) اعراب باديه نشينى كه اطراف شما هستند جمعى از منافقانند و از اهل (خود) مدينه (نيز) گروهى سخت به نفاق پاى بندند كه آنها را نمى شناسى و ما آنها را مى شناسيم، به زودى آنها را دوباره مجازات مى كنيم (مجازاتى به وسيله رسوائى اجتماعى، و مجازاتى به هنگام مرگ ) سپس به سوى مجازات بزرگى (در قيامت ) فرستاده مى شوند.

تفسير:

بار ديگر قرآن مجيد بحث را متوجه اعمال منافقان و گروههاى آنها كرده مى گويد (در ميان كسانى كه در اطراف شهر شما مدينه هستند گروهى از منافقان وجود دارند)( و ممن حولكم من الاعراب منافقون )

يعنى تنها نبايد توجه خود را به منافقان داخل بيندازيد، بايد هشيار باشيد منافقان بيرون را نيز زير نظر بگيريد و مراقب فعاليتهاى خطرناك آنان باشيد.

كلمه (اعراب ) همانگونه كه سابقا هم اشاره كرديم معمولا به عربهاى باديه نشين گفته مى شود.

سپس اضافه مى كند (در خود مدينه و از اهل اين شهر نيز گروهى هستند كه نفاق را تا سرحد سركشى و طغيان رسانده و سخت به آن پايبندند و در آن صاحب تجربه اند)!( و من اهل المدينة مردوا على النفاق ) .

(مردوا) از ماده (مرد) (بر وزن سرد) به معنى طغيان و سركشى و بيگانگى مطلق مى باشد، و در اصل به معنى (برهنگى و تجرد) آمده، و بهمين جهت به پسرانى كه هنوز مو در صورتشان نروئيده است (امرد) مى گويند (شجرة مرداء) يعنى درختى كه هيچ برگ ندارد و (مارد) بمعنى شخص سركش است كه بكلى از اطاعت فرمان خارج شده است.

بعضى از مفسران و اهل لغت اين ماده را به معنى (تمرين ) نيز گفته اند (از جمله در تاج العروس و قاموس تمرين يكى از معانى آن ذكر شده است ).

و اين شايد بخاطر آن باشد كه تجرد مطلق از چيزى و خروج كامل از آن بدون ممارست و تمرين ممكن نيست.

به هر حال اين گروه از منافقان چنان از حق و حقيقت عارى و چنان بر كار خود مسلط بودند كه مى توانستند خود را در صف مسلمانان راستين جا بزنند بدون اينكه كسى متوجه آنها بشود.

اين تفاوت در تعبير كه درباره منافقان (داخلى ) و (خارجى ) در آيه فوق ديده مى شود گويا اشاره به اين نكته است كه منافقان داخلى در كار خود مسلطتر و طبعا خطرناكترند، و مسلمانان بايد شديدا مراقب آنها باشند، هر چند كه منافقان خارجى را نيز بايد از نظر دور ندارند.

لذا بلافاصله بعد از آن مى فرمايد: (تو آنها را نمى شناسى ولى ما مى شناسيم )( لا تعلمهم نحن نعلمهم ) .

البته اين اشاره به علم عادى و معمولى پيغمبر است، ولى هيچ منافات ندارد كه او از طريق وحى و تعليم الهى به اسرار آنان كاملا واقف گردد.

در پايان آيه مجازات شديد اين گروه را به اين صورت بيان مى كند كه: (ما بزودى آنها را دوباره مجازات خواهيم كرد، و پس از آن به سوى عذاب بزرگ ديگرى فرستاده خواهند شد)( سنعذبهم مرتين ثم يردون الى عذاب عظيم ) .

در اينكه (عذاب عظيم ) اشاره به مجازاتهاى روز قيامت است شكى نيست، ولى در اينكه، آندو عذاب ديگر چه نوع عذابى است، در ميان مفسران گفتگو است، و احتمالات متعددى پيرامون آن داده اند.

ولى بيشتر چنين بنظر مى رسد كه يكى از اين دو عذاب همان مجازات اجتماعى آنها بخاطر رسوائيشان و كشف اسرار درونيشان مى باشد كه به دنبال آن تمام حيثيت اجتماعى خود را از دست مى دهند، و شاهد آن را در آيات گذشته خوانديم، و در بعضى از احاديث نيز آمده كه وقتى كار اين گروه به مراحل خطرناك مى رسيد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنها را با نام و نشان معرفى مى كرد، و حتى از مسجد بيرون مى ساخت!.

و مجازات دوم آنان همان است كه در آيه 50 سوره انفال اشاره شده، آنجا كه مى فرمايد: و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم... (هر گاه كافران را بهنگامى كه فرشتگان مرگ جان آنها را مى گيرند ببينى كه چگونه به صورت و پشت آنها مى كوبند، و مجازات مى كنند، به حال آنها تأسف خواهى خورد).

اين احتمال نيز وجود دارد كه مجازات دوم اشاره به ناراحتيهاى درونى و شكنجه هاى روانى بوده باشد كه بر اثر پيروزى همه جانبه مسلمانان، دامن اين گروه را گرفت.

آيه (102) و ترجمه

( و أخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صلحا و أخر سيا عسى الله أن يتوب عليهم إن الله غفور رحيم ) (102)

ترجمه:

102 - و گروهى ديگر به گناهان خود اعتراف كردند و اعمال صالح و ناصالحى را به هم آميختند، اميد مى رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد خداوند غفور و رحيم است.

شأن نزول:

در مورد شان نزول آيه فوق رواياتى نقل شده كه در بيشتر آنها بنام (ابو لبابه ) انصارى برخورد مى كنيم، طبق روايتى او با دو يا چند نفر ديگر از ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از شركت در جنگ (تبوك ) خود دارى كردند، اما هنگامى كه آياتى را كه در مذمت متخلفين وارد شده بود شنيدند بسيار ناراحت و پشيمان گشتند، خود را به ستونهاى مسجد پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بستند و هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بازگشت و از حال آنها خبر گرفت عرض كردند: آنها سوگند ياد كرده اند كه خود را از ستون باز نكنند تا اينكه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين كند، رسولخدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: من نيز سوگند ياد مى كنم كه چنين كارى را نخواهم كرد مگر اينكه خداوند به من اجازه دهد.

آيه فوق نازل شد و خداوند توبه آنها را پذيرفت، و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنها را از ستون مسجد باز كرد.

آنها به شكرانه اين موضوع همه اموال خود را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تقديم داشتند، و عرض كردند: اين همان اموالى است كه بخاطر دلبستگى به آن ما از شركت در جهاد خود دارى كرده ايم، همه اينها را از ما بپذير و در راه خدا انفاق كن!.

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: هنوز دستورى در اين باره بر من نازل نشده است، چيزى نگذشت كه آيه بعد نازل شد و دستور داد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قسمتى از اموال آنها را برگيرد، و مطابق بعضى از روايات يك سوم از اموال آنها را پذيرفت.

در پاره اى ديگر از روايات مى خوانيم كه آيه فوق درباره (ابو لبابه ) و راجع به داستان (بنى قريظه ) است بنى قريظه كه گروهى از يهود بودند با او مشورت كردند كه آيا تسليم حكم پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بشوند يا نه او گفت اگر تسليم شويد همه شما را سر مى برند! سپس از اين گفته خود پشيمان شد و توبه كرد و خود را بستون مسجد بست و بعد آيه فوق نازل شد و خداوند توبه او را پذيرفت.

تفسير:

توبه كاران

پس از اشاره به وضع منافقان داخل و خارج مدينه در آيه قبل در اينجا اشاره به وضع گروهى از مسلمانان گناهكار كه اقدام به توبه و جبران اعمال سوء خود كردند مى كند و مى فرمايد: (گروه ديگرى از آنها به گناهان خود اعتراف كردند)( و آخرون اعترفوا بذنوبهم ) .

(و اعمال صالح و ناصالح را بهم آميختند)( خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا )

سپس اضافه مى كند (اميد مى رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد) و رحمت خويش را به آنان بازگرداند( عسى الله ان يتوب عليهم ) .

(زيرا خداوند آمرزنده و مهربان ) است و داراى رحمتى وسيع و گسترده( ان الله غفور رحيم ) .

تعبير به (عسى ) در آيه فوق كه معمولا در موارد اميدوارى و احتمال پيروزى توام با احتمال عدم پيروزى گفته مى شود شايد به خاطر آنست كه آنها را در ميان بيم و اميد و خوف و رجاء كه دو وسيله تكامل و تربيت است قرار دهد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به (عسى ) اشاره باين باشد كه علاوه بر توبه و ندامت و پشيمانى بايد در آينده شرائط ديگرى را انجام دهند و گذشته را با اعمال نيك خود جبران نمايند.

ولى با توجه باينكه آيه را با بيان غفران و رحمت الهى تكميل مى كند جنبه اميدوارى در آن غلبه دارد.

اين نكته نيز روشن است كه نزول آيه درباره (ابو لبابه ) و يا ساير متخلفان جنگ تبوك مفهوم وسيع آيه را تخصيص نمى زند، بلكه تمام افرادى را كه اعمال نيك و بد را به هم آميخته اند و از كارهاى بد خويش پشيمانند فرا مى گيرد.

و لذا از بعضى دانشمندان نقل كرده اند كه گفته اند آيه فوق اميدبخشترين آيات قرآن است كه درها را بروى گنهكاران گشوده، و توبهكاران را به سوى خود دعوت مى كند.

آيه (103) تا (105) و ترجمه

( خذ من أمولهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها و صل عليهم إن صلوتك سكن لهم و الله سميع عليم ) (103)( ألم يعلموا أن الله هو يقبل التوبة عن عباده و يأ خذ الصدقت و أن الله هو التواب الرحيم ) (104)( و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤ منون و ستردون إلى علم الغيب و الشهدة فينبئكم بما كنتم تعملون ) (105)

ترجمه:

103 - از اموال آنها صدقه اى (زكات ) بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و پرورش دهى، و به آنها (هنگام گرفتن زكات ) دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنها است و خداوند شنوا و دانا است.

104 - آيا نمى دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش مى پذيرد و صدقات را مى گيرد و خداوند توبه پذير و مهربان است.

105 - بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤ منان اعمال شما را مى بينند و به زودى به سوى كسى باز مى گرديد كه پنهان و آشكار را مى داند و شما را به آنچه عمل مى كرديد خبر مى دهد.

تفسير:

زكات عامل پاكى فرد و جامعه

در نخستين آيه مورد بحث اشاره به يكى از احكام مهم اسلام يعنى مسئله زكات شده است، و به عنوان يك قانون كلى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد كه (از اموال آنها صدقه يعنى زكات بگير)( خذ من اموالهم صدقة ) .

كلمه (من ) كه براى بيان (تبعيض ) است، نشان مى دهد كه زكات همواره جزئى از مال را تشكيل مى دهد، نه همه آن و نه قسمت عمده آن را.

سپس به دو قسمت از فلسفه اخلاقى و روانى و اجتماعى زكات اشاره كرده مى فرمايد (تو با اين كار آنها را پاك مى كنى و نمو مى دهى )( تطهرهم و تزكيهم بها )

آنها را از رذائل اخلاقى، از دنيا پرستى و بخل و امساك پاك مى كنى، و نهال نوعدوستى و سخاوت و توجه به حقوق ديگران را در آنها پرورش مى دهى.

از اين گذشته، مفاسد و آلودگيهائى كه در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتى و محروميت گروهى از جامعه به وجود مى آيد با انجام اين فريضه الهى بر مى چينى، و صحنه اجتماع را از اين آلودگيها پاك مى سازى.

و نيز همبستگى اجتماعى و نمو و پيشرفت اقتصادى در سايه اينگونه برنامه ها تاءمين مى گردد.

بنابراين حكم زكات هم (پاك كننده فرد و اجتماع ) است و هم نمو دهنده بذرهاى فضيلت در افراد، و هم سبب پيشرفت جامعه، و اين رساترين تعبيرى است كه درباره زكات مى توان گفت: از يكسو آلودگيها را مى شويد و از سوى ديگر تكامل آفرين است.

اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده كه فاعل (تطهرهم ) زكات باشد، و فاعل تزكيهم پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بنابراين معنى آيه چنين خواهد بود: زكات آنها را پاك مى كند، و به وسيله آن تو آنها را پرورش مى دهى، ولى اظهر اين است كه فاعل در هر دو، شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى باشد همانگونه كه در آغاز معنى كرديم، هر چند از نظر نتيجه تفاوت چندانى ميان اين دو تعبير وجود ندارد.

سپس اضافه مى كند (هنگامى كه آنها زكات مى پردازند براى آنها دعا كن و به آنها درود بفرست ) (و صل عليهم ).

اين نشان مى دهد كه حتى در برابر انجام وظائف واجب بايد از مردم تشكر و تقدير كرد، و مخصوصا از طريق معنوى و روانى آنها را تشويق نمود، لذا در روايات مى خوانيم هنگامى كه مردم زكات خود را خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى آوردند پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با جمله اللهم صل عليهم به آنها دعا مى كرد.

بعد اضافه مى كند (كه اين دعا و درود تو مايه آرامش خاطر آنهاست )( ان صلاتك سكن لهم ) .

چرا كه از پرتو اين دعا رحمت الهى بر دل و جان آنها نازل مى شود، آنگونه كه آنرا احساس كنند، بعلاوه قدردانى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و يا كسانى كه در جاى او قرار مى گيرند و زكات اموال مردم را مى پذيرند، يك نوع آرامش روحى و فكرى به آنها مى بخشد، كه اگر ظاهرا چيزى را از دست داده اند بهتر از آن را بدست آورده اند.

جالب اينكه تا كنون نشنيده ايم كه ماموران وصول ماليات موظف باشند از مردم تشكر كنند، ولى اين دستور به عنوان يك حكم مستحب در برنامه هاى اسلامى روشنگر عمق جنبه هاى انسانى در اين دستورها است.

و در پايان آيه به تناسب بحثى كه گذشت مى گويد: (خداوند شنوا و دانا است )( و الله سميع عليم ) .

هم دعاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را مى شنود، و هم از نيات زكات دهنده گان آگاه است.

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1 - از شان نزولى كه براى آيات گذشته ذكر كرديم به خوبى روشن مى شود كه اين آيه پيوند نزديكى با آيه قبل و مسئله توبه (ابو لبابه ) و يارانش دارد، زيرا آنها به شكرانه قبول توبه هايشان اموال خود را نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آوردند و او تنها قسمتى از آن را برگرفت.

اما اين شان نزول هيچگاه منافات با اين ندارد كه آيه بيان يك حكم كلى و عمومى در مورد زكات اموال بوده باشد، و اينكه بعضى از مفسران تضادى ميان اين دو پنداشته اند درست نيست، همانگونه كه در ساير آيات قرآن و شان نزولها كرارا گفته ايم.

تنها سؤ الى كه در اينجا باقى ميماند اين است كه طبق روايتى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

يك سوم اموال ابو لبابه و يارانش را پذيرفت، در حالى كه مقدار زكات در هيچ - مورد يك سوم نيست، در گندم و جو و خرما و مويز گاهى يك دهم و گاهى يك بيستم است، و در طلا و نقره تقريبا 5 2 درصد مى باشد، و در چهار پايان (گاو و گوسفند و شتر) نيز هرگز به يك سوم نمى رسد.

اما اين سؤ ال را مى توان چنين پاسخ گفت كه: پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مقدارى از اموال آنها را به عنوان زكات و مقدار اضافى را تا ثلث، به عنوان كفاره گناهانشان، پذيرفت.

بنابراين پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) زكات واجب آنها را گرفته و مقدارى از آن بيشتر را براى پاكسازى از گناهانشان پذيرفته است كه مجموع هر دو، به يك سوم مى رسيده است.

2 - دستور (خذ) (بگير) دليل روشنى است كه رئيس حكومت اسلامى مى تواند زكات را از مردم بگيرد، نه اينكه منتظر بماند كه اگر مايل بودند خودشان بپردازند و اگر نبودند نه.

3 - جمله (صل عليهم ) گر چه خطاب به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است ولى روشن است كه يك حكم كلى را بيان مى كند (زيرا قانون كلى اين است كه احكام اسلام ميان پيامبر و ديگران تفاوتى ندارد و ويژگيهاى پيامبر از نظر احكام بايد با دليل خاص ‍ ثابت شود).

بنابراين متصديان امور بيت المال در هر عصر و زمان مى توانند با جمله (اللهم صل عليهم ) به زكات دهنده گان دعا كنند.

با اين حال تعجب در اين است كه بعضى از متعصبان اهل سنت صلوات را براى آل پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مستقلا جائز نمى دانند، يعنى اگر كسى بگويد (اللهم صل على على امير المؤ منين ) يا (صل على فاطمه الزهراء) ممنوع مى شمرند، در حالى كه ممنوع بودن اينگونه دعا دليل مى خواهد نه جواز آن، بعلاوه همانگونه

كه در بالا گفتيم قرآن صريحا اجازه مى دهد كه درباره افراد عادى چنين دعائى شود، تا چه رسد براى اهل بيت جانشينان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ولى، چه مى توان كرد كه تعصبها گاهى جلو فهم آيات قرآن را نيز مى گيرد.

و از آنجا كه بعضى از گنهكاران مانند متخلفان جنگ تبوك به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اصرار داشتند كه توبه آنها را بپذيرد در دومين آيه مورد بحث به اين موضوع اشاره مى كند كه پذيرش توبه كار پيامبر نيست.

(آيا آنها نمى دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش مى پذيرد( ا لم يعلموا ان الله هو يقبل التوبه عن عباده ) نه تنها پذيرنده توبه او است، بلكه زكات و يا صدقات ديگرى را كه به عنوان كفاره گناه و تقرب به پروردگار مى دهند، نيز خدا مى گيرد)( و ياخذ الصدقات ) .

شك نيست كه گيرنده زكات و صدقات يا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امام (عليها‌السلام ) و پيشواى مسلمين است و يا افراد مستحق، و در هر صورت خداوند به ظاهر آنها را نمى گيرد، ولى از آنجا كه دست پيامبر و پيشوايان راستين دست خدا است (چرا كه آنها نماينده خدا هستند) گوئى خداوند اين صدقات را مى گيرد، همچنين بندگان نيازمندى كه به اجازه و فرمان الهى اين گونه كمكها را مى پذيرند آنها نيز در حقيقت نمايندگان پروردگارند، و به اين ترتيب دست آنها نيز دست خدا است.

اين تعبير يكى از لطيف ترين تعبيراتى است كه عظمت و شكوه اين حكم اسلامى يعنى زكات را مجسم مى سازد، و علاوه بر تشويق همه مسلمانان به اين فريضه بزرگ الهى به آنها هشدار مى دهد كه در پرداخت زكات و صدقات نهايت ادب و احترام را به خرج دهند چرا كه گيرنده خدا است، نكند همچون افراد كوتاه فكر چنين تصور كنند كه مانعى ندارد شخص نيازمند مورد تحقير قرار گيرد، و يا آنچنان زكات را به او بپردازند كه شخصيتش در هم شكسته شود، بلكه به عكس بايد همچون بنده خاضعى در مقابل ولى نعمت خود شرط ادب را در اداى زكات و رساندن به اهلش رعايت كنند.

در روايتى كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده مى خوانيم (ان الصدقة تقع فى يد الله قبل ان تصل الى يد السائل ): (صدقه پيش از آنكه در دست نيازمند قرار بگيرد به دست خدا مى رسد)!

در حديث ديگرى از امام سجاد نقل شده كه ان الصدقة لا تقع فى يد العبد حتى تقع فى يد الرب (صدقه در دست بنده نمى افتد مگر اينكه قبلا در دست خدا قرار بگيرد) (نخست به دست خدا و بعد به دست بنده مى رسد).

حتى در روايتى تصريح شده كه همه اعمال اين آدمى را فرشتگان تحويل مى گيرند جز صدقه كه مستقيما به دست خدا مى رسد!

اين مضمون كه با عبارات گوناگون در روايات اهلبيت (عليهما‌السلام ) خوانديم از طرق اهل تسنن نيز از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با تعبير ديگرى نقل شده است در صحيح مسلم و بخارى چنين آمده است ما تصدق احدكم بصدقه من كسب حلال طيب - و لا يقبل الله الا الطيب - الا اخذها الرحمن بيمينه و ان كانت تمرة فتربوا فى كف الرحمن حتى تكون اعظم من الجبل: (هيچ كس از شما صدقه اى از در آمد حلالى نمى پردازد - و البته خداوند جز حلال قبول نمى كند - مگر اينكه خداوند با دست راست خود آنرا مى گيرد حتى اگر يك دانه خرما باشد، سپس در دست خدا نمو مى كند تا بزرگتر از كوه شود).

اين حديث كه پر از تشبيه و كنايه هاى پر معنى است روشنگر اهميت فوق العاده خدمات انسانى و كمك به نيازمندان در تعليمات اسلام است.

تعبيرات مختلف ديگرى كه در احاديث در اين زمينه وارد شده به قدرى جالب و پر اهميت است كه پرورش يافتگان اين مكتب را چنان در برابر نيازمندانى كه كمكهاى مالى را مى گيرند خاضع مى كند كه گوئى شخص نيازمند بر آنها منت گذارده و افتخار داده كه آن كمك را از آنان پذيرفته است!

مثلا از بعضى از احاديث استفاده مى شود كه پيشوايان معصوم گاهى پيش از آنكه صدقه اى را به شخص نيازمند بدهند نخست دست خود را بعلامت احترام و تعظيم مى بوسيدند سپس آنرا به نيازمند مى دادند، و يا اينكه نخست آنرا به نيازمند مى دادند بعد از او مى گرفتند و آنرا مى بوسيدند و مى بوئيدند و به او باز مى گردانيدند، چرا؟ كه با دست خدا روبرو بودند!

اما چقدر دورند مردمى كه به هنگام يك كمك جزئى به برادران و خواهران نيازمند خود آنها را تحقير مى كنند و يا با خشونت و بى اعتنائى با آنها رفتار مى كنند و يا حتى گاهى بسوى آنها با بى ادبى پرتاب مى كنند.

البته همانگونه كه در جاى خود گفته ايم اسلام نهايت كوشش خود را به خرج مى دهد كه در تمام جامعه اسلامى حتى يك فقير و نيازمند پيدا نشود، ولى بدون شك در هر جامعه اى افراد از كار افتاده آبرومند، كودكان يتيم، بيماران و مانند آنها كه توانائى بر توليد ندارند وجود دارد، كه بايد به وسيله بيت المال و افراد متمكن با نهايت ادب و احترام به شخصيت آنان بى نياز شوند.

و در پايان آيه بار ديگر بعنوان تاءكيد مى فرمايد: (و خداوند توبه پذير و مهربان است )( و ان الله هو التواب الرحيم ) .

توبه و جبران

همانگونه كه از آيات متعددى از قرآن مجيد استفاده مى شود توبه تنها ندامت و پشيمانى از گناه نيست، بلكه بايد تواءم با اصلاح و جبران نيز باشد، اين جبران مخصوصا ممكن است به صورت كمكهاى بلا عوض به نيازمندان باشد چنانكه در آيات فوق، و در داستان (ابو لبابه ) خوانديم.

و اين تفاوت نمى كند كه گناه يك گناه مالى باشد، يا گناه ديگر، همانگونه كه در مسئله متخلفان از جنگ تبوك خوانديم، در واقع هدف اين است كه روح آلوده به گناه، با عمل صالح و شايسته اى شستشو شود، و پاكى نخستين و فطرى را بازيابد.

در آيه بعد بحثهاى گذشته را به شكل تازه اى تاءكيد مى كند و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد كه به همه مردم اين موضوع را ابلاغ كن (و بگو اعمال و وظائف خود را انجام دهيد، و بدانيد هم خدا و هم رسولش و هم مؤ منان اعمال شما را خواهند ديد)( و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤ منون ) .

اشاره به اينكه كسى تصور نكند اگر در خلوتگاه يا در ميان جمع عملى را انجام مى دهد از ديدگاه علم خدا مخفى و پنهان مى ماند، بلكه علاوه بر خداوند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان نيز از آن آگاهند.

توجه و ايمان به اين حقيقت چه اثر عميق و فوق العاده اى در پاكسازى اعمال و نيات دارد، معمولا اگر انسان حس كند حتى يكنفر مراقب او است وضع خود را چنان مى كند كه مورد ايراد نباشد تا چه رسد به اينكه احساس نمايد كه خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان از اعمال او آگاه مى شوند.

اين آگاهى مقدمه پاداش و يا كيفرى است كه در جهان ديگر در انتظار او است، لذا به دنبال اين جمله مى افزايد: و به زودى به سوى كسى كه آگاه از پنهان و آشكار است باز مى گرديد، و شما را به آنچه عمل كرده ايد خبر مى دهد و بر طبق آن جزا خواهد داد( و ستردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد

1 - مسأله عرض اعمال

در ميان پيروان مكتب اهل بيت (عليهما‌السلام ) با توجه به اخبار فراوانى كه از امامان رسيده عقيده معروف و مشهور بر اين است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امامان از اعمال همه امت آگاه مى شوند، يعنى خداوند از طرق خاصى اعمال امت را بر آنها عرضه مى دارد.

رواياتى كه در اين زمينه نقل شده بسيار زياد است و شايد در سر حد تواتر باشد كه بعنوان نمونه چند قسمت را ذيلا نقل مى كنيم:

از امام صادق (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: تعرض الاعمال على رسول الله اعمال العباد كل صباح، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول الله عز و جل و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله، و سكت: (تمام اعمال مردم هر روز صبح به پيامبر عرضه مى شود، اعمال نيكان و بدان، بنا بر اين مراقب باشيد و اين مفهوم گفتار خداوند است كه مى فرمايد: و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله، اين را فرمود و ساكت شد).

در حديث ديگرى از امام باقر (عليها‌السلام ) مى خوانيم: ان الاعمال تعرض على نبيكم كل عشية الخميس فليستح احدكم ان تعرض ‍ على نبيه العمل القبيح! (تمامى اعمال شما بر پيامبرتان هر عصر پنجشنبه عرضه مى شود، بنابراين بايد از اينكه عمل زشتى از شما بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرضه شود شرم كنيد).

باز در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) مى خوانيم كه شخصى به خدمتش عرض كرد براى من و خانواده ام دعائى فرما، فرمود مگر من دعا نمى كنم؟( و الله ان اعمالكم لتعرض على فى كل يوم و ليله ) (بخدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه مى شود).

راوى اين حديث مى گويد اين سخن بر من گران آمد، امام متوجه شد و به من فرمود: ا ما تقرا كتاب الله عز و جل و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤ منون، هو و الله على بن ابى طالب: (آيا كتاب خداوند عز و جل را نمى خوانى كه مى گويد: عمل كنيد خدا و پيامبرش و مؤ منان عمل شما را مى بينند بخدا سوگند منظور از مؤ منان على بن ابى طالب (و امامان ديگر از فرزندان او) مى باشد).

البته در بعضى از اين اخبار تنها سخن از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به ميان آمده و در پاره اى از على (عليها‌السلام )، و در بعضى پيامبر و امامان همگى ذكر شده اند، همانطور كه بعضى تنها عصر پنجشنبه را وقت عرض اعمال مى شمرند، و بعضى همه روز، و بعضى هفته اى دو بار و بعضى در آغاز هر ماه و بعضى بهنگام مرگ و گذاردن در قبر.

روشن است كه اين روايات منافاتى با هم ندارند، و همه آنها مى تواند صحيح باشد، درست همانند اينكه در بسيارى از مؤ سسات گزارش كار كرد، روزانه را همه روز، و گزارش كار هفته را در پايان هفته، و گزارش كار ماه يا سال را در پايان ماه يا سال به مقامات بالاتر مى دهند.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا از خود آيه فوق منهاى رواياتى كه در تفسير آن وارد شده است اين موضوع را مى توان استفاده كرد و يا همانگونه كه مفسران اهل سنت گفته اند آيه اشاره به يك مسئله عادى دارد و آن اينكه انسان هر عملى انجام دهد، خواه نا خواه ظاهر خواهد شد، و علاوه بر خداوند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و همه مؤ منان از طرق عادى از آن آگاه مى شوند.

در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت: انصاف اين است كه در خود آيه شواهدى بر اين موضوع داريم زيرا:

اولا: آيه اطلاق دارد، و تمام اعمال را شامل مى شود و مى دانيم كه همه اعمال از طرق عادى بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان آشكار نخواهد شد، چرا كه بيشتر اعمال خلاف در پنهانى و بطور مخفيانه انجام مى شود و در پرده استتار غالبا پوشيده مى ماند، و حتى بسيارى از اعمال نيك مستور و مكتوم چنين است.

و اگر ما ادعا كنيم كه همه اعمال اعم از نيك و بد و يا غالب آنها بر همه روشن مى شود سخنى بسيار گزاف گفته ايم.

بنابراين آگاهى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مؤ منان از اعمال مردم بايد از طرق غير عادى و به تعليم الهى باشد.

ثانيا: در پايان آيه مى خوانيم( فينبئكم بما كنتم تعملون ) (خداوند شما را در قيامت به آنچه عمل كرده ايد آگاه مى سازد) شك نيست كه اين جمله تمام اعمال آدمى را اعم از مخفى و آشكار شامل مى شود، و ظاهر تعبير آيه اين است كه منظور از عمل در اول و آخر آيه يكى است، بنابراين آغاز آيه نيز همه اعمال را چه آشكار باشد چه پنهان باشد شامل مى شود، و شك نيست كه آگاهى بر همه اينها از طرق عادى ممكن نيست.

به تعبير ديگر پايان آيه از جزاى همه اعمال سخن مى گويد، آغاز آيه نيز از اطلاع خداوند و پيامبر و مؤ منان نسبت به همه اعمال بحث مى كند، يكى مرحله آگاهى است، و ديگرى مرحله جزا، و موضوع در هر دو قسمت يكى است.

ثالثا: تكيه روى مؤ منان در صورتى صحيح است كه منظور همه اعمال و از طرق غير عادى باشد، و الا اعمال آشكار را هم مؤ منان مى بينند و هم غير مؤمنان.

از اينجا ضمنا اين نكته روشن مى شود كه منظور از مؤ منان در اين آيه - همانگونه كه در روايات فراوانى نيز آمده است - تمام افراد با ايمان نيست، بلكه گروه خاصى از آنها است كه به فرمان خدا از اسرار غيب آگاهند يعنى جانشينان راستين پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ).

نكته مهمى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه، همانگونه كه سابقا اشاره كرديم مساءله عرض اعمال اثر تربيتى فوق العاده اى در معتقدان به آن دارد، زيرا هنگامى كه من بدانم علاوه بر خداوند كه همه جا با من است پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پيشوايان محبوب من همه روز يا همه هفته از هر عملى كه انجام مى دهم، در هر نقطه و هر مكان اعم از خوب و بد همه آگاه مى شوند، بدون شك بيشتر رعايت مى كنم و مراقب اعمال خود خواهم بود.

درست مثل اينكه كاركنان مؤ سسهاى بدانند همه روز يا همه هفته گزارش تمام جزئيات اعمال آنها به مقامات بالاتر داده مى شود و آنها از همه آنها با خبر مى گردند.

آيا رؤ يت در اينجا به معنى ديدن است

2 - معروف در ميان گروهى از مفسران اين است كه رؤ يت در جمله فسيرى الله عملكم... به معنى معرفت است، نه به معنى علم، چرا كه يك مفعول بيشتر نگرفته و مى دانيم كه اگر رؤ يت به معنى علم باشد دو مفعول مى گيرد.

ولى مانعى ندارد كه رؤ يت را به همان معنى اصليش كه مشاهده محسوسات باشد بگيريم نه به معنى علم و نه به معنى معرفت، اين موضوع در مورد خداوند كه همه جا حاضر و ناظر است و به همه محسوسات احاطه دارد جاى بحث نيست، و اما در مورد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امامان نيز مانعى ندارد كه آنها خود اعمال را به هنگام عرضه شدن ببينند، زيرا ميدانيم اعمال انسان فانى نميشود بلكه تا قيامت باقى ميماند.

3 - شك نيست كه خداوند قبل از انجام اعمال از آنها با خبر و آگاه است و اينكه در آيه با جمله فسيرى الله مى گويد به زودى خدا اعمال شما را مى بيند اشاره به وضع اعمال بعد از وجود و تحقق آنها است.