تفسیر نمونه جلد ۹

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23976
دانلود: 2143


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23976 / دانلود: 2143
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 9

نویسنده:
فارسی

آيه (25) تا (29) و ترجمه

( و استبقا الباب و قدت قميصه من دبر و ألفيا سيدها لدا الباب قالت ما جزاء من أراد بأ هلك سوءا إلا أن يسجن أو عذاب أليم ) (25)( قـال هـى رودتـنـى عـن نـفـسـى و شـهـد شـاهـد مـن أهـلهـا إن كـان قـمـيـصـه قـد مـن قبل فصدقت و هو من الكذبين ) (26)( و إن كان قميصه قد من دبر فكذبت و هو من الصدقين ) (27)( فلما رأی قميصه قد من دبر قال إنه من كيدكن إن كيدكن عظيم ) (28)( يوسف أعرض عن هذا و استغفرى لذنبك إنك كنت من الخاطين ) (29)

ترجمه:

25 - و هـر دو بـسـوى در دويـدنـد (در حـالى كـه هـمـسـر عزيز، يوسف را تعقيب مى كرد و پـيـراهـن او را از پـشـت پـاره كـرد و در اين هنگام آقاى آن زن را دم در يافتند! آن زن گفت: كيفر كسى كه نسبت به اهل تو اراده خيانت كند جز زندان و يا عذاب دردناك چه خواهد بود؟!.

26 - (يـوسـف ) گـفـت او مـرا بـا اصـرار بـسـوى خـود دعوت كرد و در اين هنگام شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده آن زن راست مى گويد و او از دروغگويان است.

27 - و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده آن زن دروغ مى گويد و او از راستگويان است.

28 - هـنـگـامـى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف ) از پشت سر پاره شده گفت اين از مكر و حيله شماست كه مكر و حيله شما زنان عظيم است.

29 - يـوسـف! از اين موضوع صرفنظر كن، و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن كه از خطاكاران بودى.

تفسير:

طشت رسوائى همسر عزيز از بام افتاد!.

مـقـاومـت سـرسـختانه يوسف همسر عزيز را تقريبا مايوس كرد، ولى يوسف كه در اين دور مـبـارزه در بـرابـر آن زن عشوه گر و هوسهاى سركش نفس، پيروز شده بود احساس كرد كـه اگـر بـيـش از ايـن در آن لغـزشـگـاه بـمـانـد خـطـرنـاك اسـت و بـايـد خـود را از آن محل دور سازد و لذا با سرعت به سوى در كاخ دويد تا در را باز كند و خارج شود، همسر عزيز نيز بى تفاوت نماند، او نيز به دنبال يوسف به سوى در دويد تا مانع خروج او شـود، و بـراى اين منظور، پيراهن او را از پشت سر گرفت و به عقب كشيد، به طورى كه پشت پيراهن از طرف طول پاره شد( و استبقا الباب و قدت قميصه من دبر ) .

استباق در لغت به معنى سبقت گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است، و قد به معنى پاره شده از طرف طول است، همانگونه كه قط به معنى پاره شدن از عرض است، لذا در حديث داريـم كـانـت ضـربـات عـلى بـن ابـيـطالب (عليها‌السلام ) ابكارا كان اذا اعتلى قد، و اذا اعترض قط: ضربه هاى على بن ابيطالب (عليها‌السلام ) در نوع خود بى سابقه بود، هـنـگامى كه از بالا ضربه مى زد، تا بپائين مى شكافت و هنگامى كه از عرض، ضربه مى زد دو نيم مى كرد.

ولى هـر طـور بـود، يـوسـف خود را به در رسانيد و در را گشود، ناگهان عزيز مصر را پشت در ديدند، به طورى كه قرآن مى گويد: آن دو، آقاى آن زن را دم در يافتند( و الفيا سيدها لدى الباب ) .

الفـيـت از ماده الفاء به معنى يافتن ناگهانى است و تعبير از شوهر به سيد به طورى كـه بـعـضـى از مفسران گفته اند طبق عرف و عادت مردم مصر بوده كه زنها شوهر خود را سيد خطاب مى كردند، و در فارسى امروز هم زنان از همسر خود تعبير به آقا مى كنند.

در ايـن هـنـگـام كـه هـمسر عزيز از يكسو خود را در آستانه رسوائى ديد، و از سوى ديگر شـعـله انـتقامجوئى از درون جان او زبانه مى كشيد، نخستين چيزى كه بنظرش آمد اين بود كـه بـا قيافه حق بجانبى رو به سوى همسرش كرد و يوسف را با اين بيان متهم ساخت، صـدا زد كـيـفـر كسى كه نسبت به اهل و همسر تو، اراده خيانت كند، جز زندان يا عذاب اليم چه خواهد بود؟!( قالت ما جزاء من اراد باهلك سوء الا ان يسجن او عذاب اليم ) .

جالب اينكه اين زن خيانتكار تا خود را در آستانه رسوائى نديده بود فراموش كرده بود كـه هـمـسـر عـزيـز مصر است، ولى در اين موقع با تعبير اهلك (خانواده تو) مى خواهد حس غـيرت عزيز را برانگيزد كه من مخصوص توام نبايد ديگرى چشم طمع در من بدوزد!، اين سـخـن بـى شـباهت به گفتار فرعون مصر در عصر موسى (عليها‌السلام ) نيست، كه به هـنـگـام تـكـيـه بـر تـخـت قـدرت مى گفت اليس لى ملك مصر: آيا كشور مصر از آن من نيست (زخـرف - 51) امـا بـه هـنـگـامـى كـه تـخـت و تـاج خـود را در خـطـر، و سـتـاره اقـبال خويش را در آستانه افول ديد گفت: اين دو برادر (موسى و هارون ) مى خواهند شما را از سرزمينتان! خارج سازند، يريدان ان يخرجاكم من ارضكم (طه - 63).

نـكـته قابل توجه ديگر اينكه همسر عزيز مصر، هرگز نگفت يوسف قصد سوئى درباره مـن داشـتـه بـلكـه دربـاره مـيزان مجازات او با عزيز مصر صحبت كرد، آنچنان كه گوئى اصـل مـسـاله مسلم است، و سخن از ميزان كيفر و چگونگى مجازات او است و اين تعبير حساب شـده در آن لحـظـه اى كـه مـى بـايست آن زن دست و پاى خود را گم كند نشانه شدت حيله گرى او است.

و باز اين تعبير كه اول سخن از زندان مى گويد و بعد گوئى به زندان هم قانع نيست، پـا را بـالاتـر مـى گـذارد و از عـذاب اليـم كه تا سر حد شكنجه و اعدام پيش مى رود، حرف مى زند.

يـوسـف در ايـنـجـا سـكـوت را به هيچوجه جايز نشمرد و با صراحت پرده از روى راز عشق هـمـسـر عـزيـز بـرداشـت و گـفـت: او مـرا بـا اصـرار و التماس به سوى خود دعوت كرد( قال هى راودتنى عن نفسى ) .

بـديـهـى اسـت در چنين ماجرا هر كس در آغاز كار به زحمت مى تواند باور كند كه جوان نو خـاسـتـه بـرده اى بـدون هـمـسـر، بـى گـنـاه بـاشـد، و زن شـوهردار ظاهرا با شخصيتى گناهكار، بنابراين شعله اتهام بيشتر دامن يوسف را مى گيرد، تا همسر عزيز را!.

ولى از آنجا كه خداوند حامى نيكان و پاكان است، اجازه نمى دهد، اين جوان پارساى مجاهد بـا نـفس در شعله هاى تهمت بسوزد، لذا قرآن مى گويد: در اين هنگام شاهدى از خاندان آن زن گـواهـى داد، كـه بـراى پـيـدا كـردن مـجـرم اصـلى، از ايـن دليـل روشـن اسـتـفـاده كـنيد: اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد، آن زن، راست مى گـويـد، و يـوسـف دروغـگـو اسـت( و شـهـد شـاهـد مـن اهـلهـا ان كـان قـمـيـصـه قـد مـن قبل فصدقت و هو من الكاذبين ) .

و اگـر پـيراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ مى گويد و يوسف راستگو است( و ان كان قميصه قد من دبر فكذبت و هو من الصادقين ) .

چـه دليـلى از ايـن زنده تر، چرا كه اگر تقاضا از طرف همسر عزيز بوده، او به پشت سر يوسف دويده است و يوسف در حال فرار بوده كه پيراهنش را چسبيده، مسلما از پشت سر پاره مى شود، و اگر يوسف به همسر عزيز هجوم برده و او فرار كـرده يـا رو در رو بـه دفـاع از خـويش برخاسته، مسلما پيراهن يوسف از جلو پاره خواهد شـد، و چه جالب است كه اين مسأله ساده پاره شدن پيراهنى، مسير زندگى بى گناهى را تغيير دهد و همين امر كوچك سندى بر پاكى او، و دليلى بر رسوائى مجرمى گردد!.

عزيز مصر، اين داورى را كه بسيار حساب شده بود پسنديد، و در پيراهن يوسف خيره شد، و هنگامى كه ديد پيراهنش از پشت سر پاره شده (مخصوصا با توجه به اين معنى كه تا آن روز دروغـى از يـوسف نشنيده بود) رو به همسرش كرد و گفت: اين كار از مكر و فريب شـمـا زنـان اسـت كـه مـكـر شـمـا زنـان، عـظـيـم اسـت( فـلمـا رآ قـمـيـصـه قـد مـن دبـر قال انه من كيد كن ان كيد كن عظيم ) .

در اين هنگام عزيز مصر از ترس اينكه، اين ماجراى اسفانگيز برملا نشود، و آبروى او در سرزمين مصر، بر باد نرود، صلاح اين ديد كه سر و ته قضيه را به هم آورده و بر آن سر پوش نهد، رو به يوسف كرد و گفت: يوسف تو صرف نظر كن و ديگر از اين ماجرا چيزى مگو( يوسف اعرض عن هذا ) .

سپس رو به همسرش كرد و گفت: تو هم از گناه خود استغفار كن كه از خطاكاران بودى( و استغفرى لذنبك انك كنت من الخاطئين ) .

بـعـضـى گـفـته اند گوينده اين سخن، عزيز مصر نبود، بلكه همان شاهد بود، ولى هيچ دليـلى بـراى ايـن احـتـمال وجود ندارد، بخصوص ‍ كه اين جمله بعد از گفتار عزيز واقع شده است.

نكته ها:

1 - شاهد كه بود؟.

در اينكه شهادت دهنده چه كسى بود كه پرونده يوسف و همسر عزيز را به اين زودى جمع و جـور و مـختومه ساخت و بى گناه را از گنهكار آشكار نمود، در ميان مفسران گفتگو است، بعضى گفته اند يكى از بستگان همسر عزيز مصر بود، و كلمه (من اهلها) گواه بر اين اسـت، و قـاعدة مرد حكيم و دانشمند و با هوشى بوده است، كه در اين ماجرا كه هيچ شاهد و گـواهـى نـاظـر آن نـبـوده، تـوانـسـت از شـكـاف پـيـراهـنـى! حـقـيـقـت حـال را بـبـيـند، و مى گويند اين مرد از مشاوران عزيز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.

تفسير ديگر اينكه بچه شير خوارى از بستگان همسر عزيز مصر، در آن نزديكى بود، و يـوسـف از عـزيـز مـصـر خـواست، كه داورى را از اين كودك بطلبند، عزيز مصر نخست در تعجب فرو رفت كه مگر چنين چيزى ممكن است؟ اما هنگامى كه كودك شير خوار - همچون مسيح در گهواره - به سخن آمد، و اين معيار و مقياس را براى شناختن گنهكار از بى گناه بدست داد متوجه شد كه يوسف يك غلام نيست، بلكه پيامبرى است يا پيامبرگونه!.

در روايـاتـى كه از طرق اهلبيت و اهل تسنن وارد شده به اين تفسير اشاره شده است از جمله ابـن عـبـاس از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چـنـيـن نـقـل مـى كـنـد كـه فـرمـود: چهار نفر در طفوليت سخن گفتند: فرزند آرايشگر فرعون، و شاهد يوسف، و صاحب جريج و عيسى بن مريم.

در تـفـسـيـر عـلى بـن ابـراهـيـم نـيـز از امـام صـادق (عليها‌السلام ) نقل شده كه شهادت دهنده كودكى در گاهواره بود.

ولى بايد توجه داشت كه هيچيك از دو حديث بالا، سند محكمى ندارد، بلكه هر دو مرفوعه است.

سـومـيـن احـتـمـالى كـه داده اند اين است كه شاهد، همان دريدگى پيراهن بود كه با زبان حـال ايـن شـهادت را داد، ولى با توجه به كلمه من اهلها (شاهد از خاندان همسر عزيز مصر بود) اين احتمال بسيار بعيد بنظر مى رسد بلكه منتفى است.

2 - چرا عكس العمل عزيز مصر، خفيف بود؟.

از جـمـله مـسائلى كه در اين داستان توجه انسان را به خود جلب مى كند اين است كه در يك چنين مسأله مهمى كه ناموس عزيز مصر به آن آلوده شده بود، چگونه او با يك جمله قناعت كرد و تنها گفت از گناه خود استغفار كن كه از خطاكاران بودى، و شايد همين مسأله سبب شـد كـه هـمـسـر عـزيـز پس از فاش شدن اسرارش در سرزمين مصر، زنان اشراف را به مجلس خاصى دعوت كند و داستان عشق خود را با صراحت و عريان باز گو نمايد.

آيـا تـرس از رسـوائى، عـزيـز را وادار كـرد كـه در ايـن مـساءله كوتاه بيايد؟ يا اينكه اصـولا بـراى زمـامـداران خـود كـامه و طاغوتيان، مساءله غيرت و حفظ ناموس چندان مطرح نيست؟ آنها آنقدر آلوده به گناه و فساد و بى عفتى هستند كه اهميت و ابهت اين موضوع، در نظرشان از بين رفته است.

احتمال دوم قويتر به نظر مى رسد.

3 - حمايت خدا در لحظات بحرانى

درس بـزرگ ديـگـرى كـه ايـن بـخـش از داسـتـان يـوسـف به ما مى دهد، همان حمايت وسيع پـروردگـار اسـت كـه در بحرانى ترين حالات به يارى انسان مى شتابد و به مقتضاى (يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب ) از طرقى كه هيچ بـاور نـمى كرد روزنه اميد براى او پيدا مى شود و شكاف پيراهنى سند پاكى و برائت او مى گردد، همان پيراهن حادثه سازى كه يك روز، برادران يوسف را در پيشگاه پدر به خـاطـر پـاره نـبودن رسوا مى كند، و روز ديگر همسر هوسران عزيز مصر را بخاطر پاره بودن، و روز ديگر نور آفرين ديده هاى بى فروغ يعقوب است، و بوى آشناى آن همراه نـسيم صبحگاهى از مصر به كنعان سفر مى كند، و پير كنعانى را بشارت به قدوم موكب بشير مى دهد!.

به هر حال خدا الطاف خفيه اى دارد كه هيچكس از عمق آن آگاه نيست، و به هنگامى كه نسيم ايـن لطـف مـى وزد، صـحـنه ها چنان دگرگون مى شود كه براى هيچكس حتى هوشمندترين افراد قابل پيش بينى نيست.

پـيـراهـن با تمام كوچكيش كه چيز مهمى است، گاه مى شود چند تار عنكبوت مسير زندگى قوم و ملتى را براى هميشه عوض ‍ مى كند، آنچنان كه در داستان غار ثور و هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) واقع شد.

4 - نقشه همسر عزيز مصر

در آيـات فوق، اشاره به مكر زنان (البته زنانى همچون همسر عزيز كه بيبند و بار و هوسرانند) شده است، و اين مكر و حيله گرى به عظمت توصيف گرديده( ان كيد كن عظيم ) . در تـاريـخ و همچنين در داستانها كه سايه اى از تاريخ است، مطالب زيادى در اين زمينه نـقـل شـده، كـه مـطـالعه مجموع آنها نشان مى دهد، زنان هوسران براى رسيدن به مقصود خود، نقشه هائى مى كشند كه در نوع خود بى نظير است.

در داسـتـان بـالا ديـديـم كـه هـمسر عزيز چگونه بعد از شكست در عشق و قرار گرفتن در آستانه رسوائى، با مهارت خاصى برائت خود و آلودگى يوسف را مطرح ساخت، او حتى نگفت كه يوسف قصد سوء به من داشته، بلكه آنرا به عنوان يك امر مسلم فرض كرد و تنها سؤ ال از مجازات چنين كسى نمود؟ مجازاتى كه در مرحله زندان نيز متوقف نمى شد، بلكه به صورت نامعلوم و نامحدود، مطرح گشته بود.

در داسـتـان هـمـيـن زن كـه در رابطه با سرزنش زنان مصر نسبت به عشق بى قرارش به غـلام و بـرده خـويـش در آيـات بعد، مطرح است، نيز مى بينيم كه او براى تبرئه خود از چنين نيرنگ حساب شده استفاده مى كند، و اين تاءكيد ديگرى است بر مكر اينگونه زنان.