آموزش فلسفه جلد دوم

آموزش فلسفه جلد دوم9%

آموزش فلسفه جلد دوم نویسنده:
گروه: درس ها

آموزش فلسفه جلد دوم
  • شروع
  • قبلی
  • 43 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17974 / دانلود: 3471
اندازه اندازه اندازه
آموزش فلسفه جلد دوم

آموزش فلسفه جلد دوم

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

آموزش فلسفه جلد دوم

استاد محمد تقى مصباح يزدى

بخش چهارم

درس سى و يكم - علت و معلول

شامل:

مقدمه ، مفهوم علت و معلول ، كيفيت آشنايى ذهن با اين مفاهيم ، تقسيمات علت

مقدمه

با پذيرفتن كثرت در موجودات اين سؤال پيش مى آيد كه آيا موجودات مختلف ارتباطى با يكديگر دارند يا نه و آيا وجود برخى از آنها متوقف بر وجود بعضى ديگر هست يا نه و اگر هست چند نوع وابستگى وجودى داريم و احكام و ويژگيهاى هر كدام چيست

اما اگر كسى كثرت حقيقى موجودات را نپذيرفت چنانكه ظاهر كلام صوفيه همين است ديگر جايى براى بحث درباره ارتباط وجودى ميان موجودات متعدد باقى نمى ماند چنانكه بحث درباره ساير تقسيمات وجود و موجود هم موردى نخواهد داشت

در مبحث سابق اشاره كرديم كه اثبات تشكيك خاصى در وجود متوقف بر اصولى است كه بايد در مبحث علت و معلول ثابت شود اينك وقت آن فرا رسيده كه به مسائل مربوط به علت و معلول بپردازيم و اصول نامبرده را نيز ثابت كنيم ولى قبل از پرداختن به اين مطالب بايد توضيحى پيرامون مفهوم علت و معلول و كيفيت آشنايى ذهن با آنها بدهيم

مفهوم علت و معلول

واژه علت در اصطلاح فلاسفه به دو صورت عام و خاص بكار مى رود مفهوم عام علت عبارت است از موجودى كه تحقق موجود ديگرى متوقف بر آن است هر چند براى تحقق آن كافى نباشد و مفهوم خاص آن عبارت است از موجودى كه براى تحقق موجود ديگرى كفايت مى كند

به عبارت ديگر اصطلاح عام علت عبارت است از موجودى كه تحقق يافتن موجود ديگرى بدون آن محال است و اصطلاح خاص آن عبارت است از موجودى كه با وجود آن تحقق موجود ديگرى ضرورت پيدا مى كند

چنانكه ملاحظه مى شود اصطلاح اول اعم از اصطلاح دوم است زيرا شامل شروط و معدات و ساير علل ناقصه هم مى شود بخلاف اصطلاح دوم و توضيح علت تامه و ناقصه و ساير اقسام علت خواهد آمد

نكته اى را كه بايد خاطر نشان كنيم اين است كه موجود وابسته معلول تنها از همان جهت وابستگى و نسبت به موجودى كه وابسته به آن است معلول ناميده مى شود نه از جهت ديگر و نه نسبت به موجود ديگر همچنين علت از همان جهتى كه موجود ديگرى وابسته به آن است و نسبت به همان موجود علت ناميده مى شود نه از هر جهت و نسبت به هر موجودى

مثلا حرارت از آن جهت كه وابسته به آتش است و نسبت به علت خودش معلول است نه از جهت ديگر و آتش از آن جهت كه منشا پيدايش حرارت مى شود و نسبت به همان حرارت ناشى از آن علت است نه از جهت ديگر بنابراين منافاتى ندارد كه يك موجود معين نسبت به يك چيز علت و نسبت به چيز ديگرى معلول باشد و حتى منافاتى ندارد كه حرارتى كه معلول آتش خاصى است علت براى پيدايش آتش ديگرى بشود چنانكه منافاتى ندارد

كه يك موجود علاوه بر حيثيت عليت يا حيثيت معلوليت داراى حيثيتهاى ديگرى باشد كه با مفاهيم ديگرى بيان مى شوند مثلا آتش علاوه بر حيثيت عليت داراى حيثيتهاى ديگرى است كه مفاهيم جوهر جسم تغيير پذير و از آنها حكايت مى كنند و هيچكدام از آنها عين حيثيت عليت آن نيست.

كيفيت آشنايى ذهن با اين مفاهيم

با توضيحى كه درباره مفهوم علت و معلول داده شد روشن گرديد كه اين مفاهيم از قبيل مفاهيم ماهوى و معقولات اولى نيستند و چنان نيست كه در خارج موجودى داشته باشيم كه ماهيت آن عليت يا معلوليت باشد همچنين مفاهيم مزبور از قبيل معقولات ثانيه منطقى نيز نيستند زيرا صفت براى موجودات عينى واقع مى شوند و به اصطلاح اتصافشان خارجى است پس اين مفاهيم از قبيل معقولات ثانيه فلسفى هستند و بهترين شاهدش اين است

كه براى انتزاع آنها بايد دو موجود را با يكديگر مقايسه كرد و حيثيت وابستگى يكى از آنها را به ديگرى در نظر گرفت و تا اين ملاحظه انجام نگيرد اين مفهومها انتزاع نمى شوند چنانكه اگر كسى هزاران بار آتش را ببيند ولى آن را با حرارت ناشى از آن مقايسه نكند و رابطه آنها را با يكديگر در نظر نگيرد نمى تواند مفهوم علت را به آتش و مفهوم معلول را به حرارت نسبت دهد

اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه اساسا ذهن ما از كجا با اين مفاهيم آشنا شده و به وجود چنين رابطه اى بين موجودات پى برده است بسيارى از فلاسفه غربى پنداشته اند كه مفهوم علت و معلول از ملاحظه تقارن يا تعاقب دو پديده بطور منظم بدست مى آيد يعنى هنگامى كه مى بينيم آتش و حرارت پيوسته با يكديگر يا پى در پى تحقق مى يابند مفهوم علت و معلول را از آنها انتزاع مى كنيم و در حقيقت محتواى اين دو مفهوم چيزى بيش از همزمانى يا پى در پى آمدن منظم دو پديده نيست

ولى اين پندار نادرستى است زيرا در بسيارى از موارد دو پديده منظما با هم يا پى در پى تحقق مى يابند در حالى كه هيچكدام از آنها را نمى توان علت ديگرى بحساب آورد چنانكه نور و حرارت در لامپ برق هميشه با هم پديد مى آيند و روز و شب همواره پى در پى بوجود مى آيند ولى هيچكدام از آنها علت پيدايش ديگرى نيست(١) ممكن است گفته شود هنگامى كه پديده اى را مورد آزمايشهاى مكرر قرار مى دهيم و مى بينيم كه بدون موجود ديگرى تحقق نمى يابد در اين صورت مفهوم علت و معلول را از آنها انتزاع مى كنيم

ولى مى دانيم كه آزمايشگران پيش از اقدام به انجام آزمايش معتقدند كه ميان پديده ها رابطه عليت برقرار است و هدفشان از آزمايش اين است كه علتها و معلولهاى خاص را بشناسند و بفهمند چه چيزى علت پيدايش چه پديده اى است پس سؤال به اين صورت مطرح مى شود كه ايشان قبل از انجام دادن آزمايش از كجا به مفهوم علت و معلول پى برده اند و از كجا دانسته اند كه در ميان موجودات چنين رابطه اى وجود دارد تا بر اساس آن در صدد كشف روابط خاص على و معلولى برآيند

بنظر مى رسد كه انسان نخستين بار اين رابطه را در درون خود و با علم حضورى مى يابد و مثلا ملاحظه مى كند كه فعاليتهاى روانى و تصميم گيريها و تصرفاتى كه در مفاهيم و صورتهاى ذهنى مى كند كارهايى است كه از خودش سر مى زند و وجود آنها وابسته به وجود خودش مى باشد در حالى كه وجود خودش وابسته به آنها نيست و با اين ملاحظه است كه مفهوم علت و معلول را انتزاع مى كند و سپس آنها را به ساير موجودات تعميم مى دهد.

تقسيمات علت

وابستگى موجودى به موجود ديگر بصورتهاى مختلفى تصور مى شود مثلا پيدايش صندلى از يك سوى وابسته به چوبى است كه از آن ساخته مى شود و از سوى ديگر به نجارى كه آن را مى سازد و از جهتى به دانش و هنرى كه نجار دارد و نيز به انگيزه اى كه بايد براى ساختن آن داشته باشد و متقابلا براى علت هم اقسامى را مى توان در نظر گرفت و چون احكام همه علتها يكسان نيست لازم است پيش از پرداختن به بيان قوانين عليت و احكام علت و معلول اقسام علت و اصطلاحات آنها را يادآور شويم تا هنگام بررسى مسائل مربوطه دچار خلط و اشتباه نشويم

براى علت بمعناى عامش يعنى هر موجودى كه موجود ديگرى به نحوى وابسته به آن است تقسيماتى را مى توان در نظر گرفت كه مهمترين آنها از اين قرار است

علت تامه و ناقصه

علت يا بگونه اى است كه براى تحقق معلول كفايت مى كند و وجود معلول متوقف بر چيز ديگرى جز آن نيست و بعبارت ديگر با فرض وجود آن وجود معلول ضرورى است و در اين صورت آن را علت تامه مى نامند و يا بگونه اى است كه هر چند معلول بدون آن تحقق نمى يابد ولى خود آن هم به تنهايى براى وجود معلول كفايت نمى كند و بايد يك يا چند چيز ديگر را بر آن افزود تا وجود معلول ضرورت يابد و در اين صورت آن را علت ناقصه مى گويند

بسيط و مركب

از نظر ديگر مى توان علت را به بسيط و مركب تقسيم كرد علت بسيط مانند مجرد تام "خداى متعال" و جوهرهاى عقلانى كه بايد در جاى خودش اثبات شود و علت مركب مانند علتهاى مادى كه داراى اجزاء مختلفى مى باشند

علت بى واسطه و با واسطه

از نظر ديگر مى توان علت را به بى واسطه و با واسطه تقسيم كرد مثلا تاثير انسان را در حركت دست خودش مى توان بى واسطه دانست و تاثير او را در حركت قلمى كه بدست دارد با يك واسطه و در نوشته اى كه مى نويسد با دو واسطه و بر معنايى كه در ذهن خواننده پديد مى آيد با چند واسطه شمرد

علت انحصارى و جانشين پذير

گاهى علت پيدايش يك معلول موجود معينى است و معلول مفروض جز از همان علت خاص بوجود نمى آيد و در اين صورت علت مزبور را علت منحصره مى خوانند و گاهى معلولى از چند چيز على البدل بوجود مى آيد و وجود يكى از آنها براى پيدايش آن ضرورت دارد چنانكه حرارت گاهى در اثر جريان الكتريكى در سيم برق و گاهى در اثر حركت و گاهى هم در اثر فعل و انفعالات شيميايى پديد مى آيد و در اين صورت علت را جانشين پذير مى نامند

علت داخلى و خارجى

علت گاهى بگونه اى است كه با معلول متحد مى شود و در ضمن وجود آن باقى مى ماند مانند عناصرى كه در ضمن وجود گياه يا حيوان باقى مى ماند در اين صورت آن را علت داخلى مى نامند و گاهى وجود آن خارج از وجود معلول خواهد بود مانند وجود صنعتگر كه خارج از وجود مصنوعش مى باشد و در اين صورت آن را علت خارجى مى گويند

علت حقيقى و اعدادى

علت گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه وجود معلول وابستگى حقيقى به آن دارد بگونه اى كه جدايى معلول از آن محال است مانند عليت نفس براى اراده و صورتهاى ذهنى كه نمى توانند جداى از نفس تحقق يابند و يا باقى بمانند و در اين صورت آن را علت حقيقى مى نامند و گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه در فراهم آوردن زمينه پيدايش معلول مؤثر است ولى وجود معلول وابستگى حقيقى و جدايى ناپذير به آن ندارد مانند پدر نسبت به فرزند و در اين صورت آن را علت اعدادى و يا معد مى خوانند

مقتضى و شرط

گاهى پيدايش معلول از علت متوقف بر وجود حالت و كيفيت خاصى است در اين صورت ذات علت را مقتضى يا سبب و حالت و كيفيت لازم را شرط مى نامند نيز گاهى شرط را بر چيزى كه موجب پيدايش حالت مزبور مى شود اطلاق مى كنند چنانكه نبودن مانع از تاثير را شرط عدمى مى خوانند شروط نيز به دو دسته تقسيم مى شوند يكى شرط فاعليت فاعل يعنى چيزى كه بدون آن فاعل نمى تواند كار خود را انجام دهد و در واقع مكمل فاعليت او است مانند تاثير علم در افعال اختيارى انسان و ديگرى شرط قابليت قابل يعنى چيزى كه بايد در ماده تحقق يابد تا قابل دريافت كمال جديدى از فاعل شود چنانكه جنين بايد واجد شرايط خاصى شود تا روح در آن دميده گردد

علت مادى و صورى و فاعلى و غائى

تقسيم معروف ديگرى براى علت هست كه آن را بر اساس استقراء به چهار قسم تقسيم مى كنند يكى علت مادى يا عنصرى كه زمينه پيدايش معلول است و در ضمن آن باقى مى ماند مانند عناصر تشكيل دهنده گياه دوم علت صورى كه عبارت است از صورت و فعليتى كه در ماده پديد مى آيد و منشا آثار جديدى در آن مى گردد مانند صورت نباتى و اين دو قسم از اقسام علل داخلى هستند و مجموعا وجود معلول را تشكيل مى دهند

قسم سوم علت فاعلى است كه معلول از آن پديد مى آيد مانند كسى كه صورت را در ماده ايجاد مى كند و چهارم علت غائى است كه انگيزه فاعل براى انجام دادن كار مى باشد مانند هدفى كه انسان براى افعال اختيارى خودش در نظر مى گيرد و براى رسيدن به آن كارهايش را انجام مى دهد و اين دو قسم اخير از اقسام علل خارجى بشمار مى روند بديهى است كه علت مادى و علت صورى مخصوص معلولهاى مادى مركب از ماده و صورت است و اساسا اطلاق علت بر آنها خالى از مسامحه نيست

لازم به تذكر است كه علت فاعلى دو اصطلاح دارد يكى فاعل طبيعى كه در طبيعيات بنام علت فاعلى شناخته مى شود و منظور از آن منشا حركت و دگرگونيهاى اجسام است و ديگرى فاعل الهى كه در الهيات مورد بحث واقع مى شود و منظور از آن موجودى است كه معلول را به وجود مى آورد و به آن هستى مى بخشد و مصداق آن فقط در ميان مجردات يافت مى شود زيرا عوامل طبيعى فقط منشا حركات و دگرگونيهايى در اشياء مى شوند و هيچ موجود طبيعى نيست كه موجود ديگرى را از نيستى به هستى بياورد

در ميان فاعلهاى الهى و ايجاد كننده فاعلى كه خودش نياز به ايجاد كننده نداشته باشد بنام فاعل حق اختصاص مى يابد و مصداق آن منحصر به ذات مقدس الهى مى باشد نكته اى را كه بايد در پايان اين درس خاطر نشان كنيم اين است كه همه تقسيمات علت به استثناء تقسيم اخير تقسيمى عقلى و داير بين نفى و اثبات است و همه آنها بصورت قضيه منفصله حقيقيه بيان مى شود و اما مقتضى و شرط در واقع دو قسم خاص از علت ناقصه مى باشند و نبايد آنها را بعنوان تقسيم مستقلى تلقى كرد

خلاصه

١- موجودى كه وابسته به موجود ديگرى است و بدون آن تحقق نمى يابد معلول و طرف وابستگى آن علت ناميده مى شود

٢- علت اصطلاح اخصى دارد و آن عبارت است از موجودى كه براى تحقق موجود ديگرى كافى باشد و وجود معلول بواسطه آن ضرورت پيدا كند

٣- علت و معلول دو عنوان متضايف هستند كه در رابطه خاص و نسبت به طرف اضافه خودشان صدق مى كنند و چيزى كه علت براى چيز ديگرى است مى تواند در رابطه ديگر و نسبت به موجود سومى معلول باشد چنانكه شخص واحدى نسبت به يك فرد پدر و نسبت به فرد ديگرى فرزند است

٤- مفهوم علت و معلول از معقولات ثانيه فلسفى است و چنان نيست كه ماهيت موجودى عليت يا معلوليت باشد

٥- بعضى از فلاسفه غربى پنداشته اند كه مفهوم علت و معلول از ملاحظه تقارن يا تعاقب منظم دو پديده انتزاع مى شود و اساسا محتواى آنها چيزى بيش از تقارن و تعاقب منظم نيست

٦- براى ابطال اين پندار همين بس كه بسيارى از پديده ها همواره با هم يا پى در پى بوجود مى آيند در حالى كه هيچكدام علت براى ديگرى نيستند

٧- ممكن است منشا انتزاع اين دو مفهوم را تجاربى بدانند كه وابستگى پديده اى را به پديده ديگر اثبات مى كنند

٨- ولى اين وجه هم صحيح نيست زيرا علاوه بر اينكه تجارب حسى چيزى را بيش از تقارن يا تعاقب دو پديده ثابت نمى كنند تجربه كنندگان هم قبل از اقدام به آزمايش از وجود اصل اين رابطه آگاه هستند و تجارب علمى را براى تشخيص مصاديق علت و معلول انجام مى دهند

٩- انسان نخستين بار مصداق علت و معلول را در درون خودش با علم حضورى مى يابد و از مقايسه آنها با يكديگر مفهوم علت و معلول را انتزاع مى كند و سپس آنها را به ساير موجودات تعميم مى دهد

١٠- اگر علت براى وجود معلول كافى باشد آن را علت تامه و در غير اين صورت آن را علت ناقصه مى نامند

١١- اگر علت داراى اجزائى باشد مركب و در غير اين صورت بسيط خواهد بود

١٢- اگر علت مستقيما در پيدايش معلول مؤثر باشد بى واسطه و در غير اين صورت با واسطه خواهد بود

١٣- علتهايى كه مى توانند على البدل در پيدايش معلول مؤثر باشند جانشين پذير و در غير اين صورت انحصارى ناميده مى شوند

١٤- علتى كه جزء معلول باشد داخلى و گر نه خارجى مى باشد

١٥- علتى كه بايد همواره با معلول باشد علت حقيقى و علت قابل انفكاك علت اعدادى يا معد ناميده مى شود

١٦- اگر موجودى تنها در حالت و وضعيت خاصى بتواند مؤثر واقع شود آن را مقتضى يا سبب و حالت مزبور را شرط مى خوانند و گاهى واژه شرط بر چيزى كه موجب پيدايش وضعيت لازم مى شود نيز اطلاق مى گردد همچنين نبودن مانع از تاثير را شرط عدمى مى نامند

١٧- اگر وضعيت لازم بايد در فاعل بوجود بيايد آن را شرط فاعليت فاعل مى گويند و اگر بايد در ماده مورد تاثير پديد آيد آن را شرط قابليت قابل مى خوانند

١٨- علت مادى و علت صورى همان ماده و صورت در مركبات جسمانى هستند كه وقتى نسبت به مجموع سنجيده شوند نام علت بر آنها اطلاق مى شود به اين لحاظ كه هر يك از آنها در پيدايش كل مؤثر است

١٩- علت فاعلى همان منشا پيدايش معلول است و منظور از آن در طبيعيات منشا حركت و دگرگونى اجسام و در الهيات منشا وجود مى باشد و فاعلى كه وجودش نيازمند به فاعل ديگرى نباشد فاعل حق ناميده مى شود

٢٠- علت غائى همان هدف و انگيزه اى است كه فاعل را وادار به انجام دادن كار مى كند

____________________

١- در اين باره توضيح بيشترى در درس سى و پنجم خواهد آمد

درس سى و دوم - اصل عليت

شامل:

اهميت اصل عليت ، مفاد اصل عليت ، ملاك احتياج به علت

اهميت اصل عليت

همانگونه كه در درس نهم بيان شد محور همه تلاشهاى علمى را كشف روابط على و معلولى بين پديده ها تشكيل مى دهد و اصل عليت بعنوان يك اصل كلى و عام مورد استناد همه علومى است كه درباره احكام موضوعات حقيقى بحث مى كنند و از سوى ديگر كليت و قطعيت هر قانون علمى مرهون قوانين عقلى و فلسفى عليت است و بدون آنها نمى توان هيچ قانون كلى و قطعى را در هيچ علمى به اثبات رسانيد و اين يكى از مهمترين نيازهاى علوم به فلسفه مى باشد

بعضى از كسانى كه منكر اصالت عقل و احكام عقلى مستقل از تجربه هستند و يا اساسا براى مسائل فلسفى و متافيزيكى ارزش علمى و يقينى قائل نيستند تلاش مى كنند كه اعتبار اصل عليت را از راه تجربه ثابت نمايند اما چنانكه بارها اشاره شده اينگونه تلاشها بيهوده و نازا است زيرا از سويى اثبات وجود حقيقى براى اشياء عينى و خارج از نفس مرهون اصل عليت است و بدون آن راهى براى اثبات حقايق عينى باقى نمى ماند و هميشه جاى اين شبهه وجود خواهد داشت كه از كجا فراسوى ادراكات و صور ذهنى حقايقى وجود داشته باشد تا مورد تجربه قرار گيرد و از سوى ديگر اثبات مطابقت ادراكات با اشياء خارجى بعد از پذيرفتن آنها نيازمند به قوانين فرعى عليت است و مادامى كه اين قوانين به ثبوت نرسيده باشد جاى اين شبهه باقى است كه از كجا ادراكات و پديده هاى ذهنى ما مطابق با اشياى خارجى باشند تا بتوان از راه آنها حقايق خارجى را شناخت و سرانجام با شك در قوانين عليت نمى توان كليت و قطعيت نتايج تجربه را اثبات كرد و اثبات قوانين عليت از راه تجربه مستلزم دور است يعنى كليت نتايج تجربه متوقف بر قوانين عليت است و فرض اين است كه مى خواهيم آن قوانين را از راه تعميم نتايج تجربه و كليت آنها ثابت كنيم

به ديگر سخن استفاده از تجربه در صورتى ممكن است كه وجود اشياء مورد تجربه ثابت باشد و نتايج تجربه هم بطور قطعى شناخته شود و اين هر دو متوقف بر پذيرفتن اصل عليت قبل از اقدام به تجربه است زيرا در صورتى كه آزمايشگر به اصل عليت معتقد نباشد و بخواهد آن را از راه آزمايش اثبات كند نمى تواند وجود حقيقى اشياء مورد تجربه را احراز نمايد چون در پرتو اين اصل است كه ما از راه وجود معلول پديده هاى ادراكى به وجود علت آنها اشياء خارجى پى مى بريم چنانكه در درس بيست و سوم توضيح داده شد و نيز تا به كمك قوانين عليت ثابت نشود كه علت پديده هاى ادراكى مختلف و متغير و حاكى از ابعاد و اشكال گوناگون اشياء مادى متناسب با آنها است نمى توانيم صفات و ويژگيهاى اشياء مورد تجربه را بطور قطعى و يقينى بشناسيم تا درباره نتايج تجربه هاى مربوط به آنها قضاوت كنيم گذشته از اينها نهايت چيزى كه از تجارب حسى بدست مى آيد تقارن يا تعاقب منظم دو پديده در حوزه تجربه هاى انجام يافته است ولى چنانكه دانستيم تقارن يا تعاقب پديده ها اعم از عليت است و از راه آنها نمى توان رابطه عليت را اثبات كرد و سرانجام اين اشكال باقى مى ماند كه تجربه حسى هر قدر هم تكرار شود نمى تواند امكان تخلف معلول را از علت نفى كند يعنى همواره اين احتمال وجود خواهد داشت كه در موارد تجربه نشده معلولى بدون علت تحقق يابد يا اينكه با وجود علت معلول آن تحقق نيابد يعنى تجربه حسى از اثبات رابطه كلى و ضرورى بين دو پديده هم عاجز است چه رسد به اينكه قانون كلى عليت را در مورد همه علل و معلولات اثبات نمايد

از اين روى كسانى مانند هيوم كه عليت را بمعناى تقارن يا تعاقب دو پديده دانسته اند راهى براى رهايى از اين شكوك و شبهات ندارند و به همين جهت اينگونه مسائل فلسفى را لاينحل قلمداد كرده اند و همچنين كسانى كه گرايشهاى پوزيتويستى دارند و تنها به داده هاى حواس اكتفاء مى كنند نمى توانند هيچ قانون كلى و قطعى را در هيچ علمى اثبات كنند

بنابراين لازم است توضيح بيشترى پيرامون مفاد اصل عليت و ارزش و اعتبار آن داده شود.

مفاد اصل عليت

اصل عليت عبارت است از قضيه اى كه دلالت بر نيازمندى معلول به علت دارد و لازمه اش اين است كه معلول بدون علت تحقق نيابد اين مطلب را مى توان در قالب قضيه حقيقيه به اين شكل بيان كرد هر معلولى محتاج به علت است و مفاد آن اين است كه هرگاه معلولى در خارج تحقق يابد نيازمند به علت خواهد بود و هيچ موجودى نيست كه وصف معلوليت را داشته باشد و بدون علت بوجود آمده باشد پس وجود معلول كاشف از اين است كه علتى آن را بوجود آورده است

اين قضيه از قضاياى تحليلى است و مفهوم محمول آن از مفهوم موضوعش بدست مى آيد زيرا مفهوم معلول چنانكه توضيح داده شد عبارت است از موجودى كه وجود آن متوقف بر موجود ديگر و نيازمند به آن باشد پس مفهوم موضوع معلول مشتمل بر معناى احتياج و توقف و نياز به علت است كه محمول قضيه مزبور را تشكيل مى دهد و از اين روى از بديهيات اوليه و بى نياز از هر گونه دليل و برهانى است و صرف تصور موضوع و محمول براى تصديق به آن كفايت مى كند

اما اين قضيه دلالتى بر وجود معلول در خارج ندارد و به استناد آن نمى توان اثبات كرد كه در جهان هستى موجود نيازمند به علت وجود دارد زيرا قضيه حقيقيه در حكم قضيه شرطيه است و بخودى خود نمى تواند وجود موضوعش را در خارج اثبات كند و بيش از اين دلالتى ندارد كه اگر موجودى به وصف معلوليت تحقق يافت ناچار علتى خواهد داشت

اين اصل را مى توان بصورت ديگرى بيان كرد كه دلالت بر وجود مصاديق موضوع در خارج داشته باشد مانند اين شكل معلولهايى كه در خارج وجود دارند نيازمند به علت مى باشند اين قضيه را نيز مى توان از قضاياى بديهى دانست زيرا منحل به دو قضيه مى شود كه يكى همان قضيه سابق و از بديهيات اوليه است و ديگرى قضيه اى كه دلالت بر وجود معلولاتى در خارج دارد و آن هم با علم حضورى به معلولات درونى بدست مى آيد يعنى از قضاياى وجدانى و بديهى مى باشد

ولى اين قضيه هم نمى تواند مصاديق معلول را تعيين كند و همين اندازه دلالت دارد كه موجوداتى در خارج هستند كه داراى عنوان معلول بوده نيازمند به علت مى باشند اما كداميك از موجودات خارجى داراى چنين عنوان و حكمى هستند از خود اين قضيه بدست نمى آيد

به هر حال شناختن مصاديق علت و معلول جز آنچه با علم حضورى درك مى شود بديهى نيست و احتياج به برهان دارد و نخست بايد اوصاف علت و معلول را تعيين كرد و با تطبيق آنها بر موجودات خارجى مصاديق علت و معلول را در ميان آنها تشخيص داد

بعضى از فلاسفه غربى كه مفاد اصل عليت را درست درنيافته اند پنداشته اند كه مفاد آن اين است كه هر موجودى نيازمند به علت است و از اين روى به گمان خودشان در برهانى كه بر اساس اصل عليت براى اثبات وجود خداى متعال اقامه شده مناقشه كرده اند كه طبق اصل مزبور خدا هم بايد آفريننده اى داشته باشد غافل از اينكه موضوع اصل عليت موجود بطور مطلق نيست بلكه موجود معلول است و چون خداى متعال معلول نيست نيازى هم به علت و آفريننده نخواهد داشت

ملاك احتياج به علت

فلاسفه اسلامى بحثى را تحت عنوان ملاك احتياج به علت مطرح كرده اند كه نتيجه آن تعيين موضوع براى اصل عليت است و حاصل آن اين است

اگر موضوع اين قضيه موجود بطور مطلق باشد معنايش اين است كه موجود از آن جهت كه موجود است نياز به علت دارد و لازمه اش اين است كه هر موجودى نيازمند به علت باشد ولى چنين مطلبى نه تنها بديهى نيست بلكه دليلى هم ندارد و بالاتر آنكه برهان بر خلاف آن داريم زيرا براهينى كه وجود خداى متعال را اثبات مى كنند بيانگر اين مطلب هستند كه موجود بى نياز از علت هم وجود دارد پس موضوع قضيه مزبور مقيد است اكنون بايد ببينيم كه قيد آن چيست

متكلمين پنداشته اند كه قيد آن حادث است يعنى هر موجودى كه حادث باشد و در يك زمانى موجود نباشد و بعد بوجود بيايد نيازمند به علت خواهد بود و از اين روى موجود قديم را منحصر به خداى متعال دانسته اند و چنين استدلال كرده اند كه اگر موجودى ازلى باشد و سابقه عدم نداشته باشد نيازى ندارد كه موجود ديگرى آن را بوجود بياورد

در برابر ايشان فلاسفه معتقدند كه قيد موضوع در قضيه ياد شده ممكن است يعنى هر موجودى كه ذاتا امكان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد نيازمند به علت خواهد بود و كوتاه بودن يا دراز بودن عمرش او را بى نياز از علت نمى سازد بلكه هر قدر عمرش طولانى تر باشد نياز بيشترى به علت خواهد داشت و اگر فرض شود كه عمر آن بى نهايت باشد نيازش هم به علت بى نهايت خواهد بود بنابراین عقلا محال نيست كه موجود معلولى قديم باشد

ولى بايد دانست امكانى كه بعنوان قيد موضوع و ملاك احتياج به علت ذكر شده صفت ماهيت است و بقول فلاسفه ماهيت است كه خود بخود اقتضائى نسبت به وجود و عدم ندارد و به ديگر سخن نسبتش به وجود و عدم يكسان است و بايد چيز ديگرى آن را از حد تساوى خارج سازد و آن چيز همان علت است و از اين روى ملاك احتياج به علت را امكان ماهوى قلمداد كرده اند

اما اين بيان با اصالت ماهيت سازگار است و كسانى كه قائل به اصالت وجود هستند سزاوار است كه تكيه گاه بحثهاى فلسفى خود را وجود قرار دهند و به همين جهت است كه صدرالمتالهين فرموده است كه ملاك احتياج معلول به علت نحوه وجود آن است و بعبارت ديگر فقر وجودى و وابستگى ذاتى بعضى از وجودها ملاك احتياج آنها به وجود غنى و بى نياز مى باشد پس موضوع قضيه مزبور موجود فقير يا موجود وابسته خواهد بود و هنگامى كه مراتب تشكيكى وجود را در نظر بگيريم كه هر مرتبه ضعيفترى وابسته به مرتبه قويتر است مى توانيم موضوع قضيه را موجود ضعيف قرار دهيم و ملاك احتياج به علت را ضعف مرتبه وجود بدانيم

با دقت در بيان صدرالمتالهين بدست مى آيد كه اولا رابطه عليت را بايد در ميان وجود علت و وجود معلول جستجو كرد نه در ماهيت آنها و اين همان نتيجه طبيعى قول به اصالت وجود است بر خلاف كسانى كه پنداشته اند كه علت ماهيت معلول را محقق مى سازد و يا آن را متصف به موجوديت مى كند و به اصطلاح جعل به ماهيت تعلق مى گيرد و يا به اتصاف ماهيت به وجود و اين هر دو قول مبتنى بر اصالت ماهيت است و با ابطال آن جايى براى اينگونه نظرها باقى نمى ماند

ثانيا معلوليت و وابستگى معلول ذاتى؛ وجود آن است و وجود وابسته هيچگاه مستقل و بى نياز از علت نخواهد شد و بعبارت ديگر وجود معلول عين تعلق و وابستگى به علت هستى بخش است و بر اين اساس است كه وجود عينى به دو قسم مستقل و رابط تقسيم مى شود و اين همان مطلب نفيسى است كه قبلا به آن اشاره كرده ايم و آن را از ارزشمندترين ثمرات حكمت متعاليه دانسته ايم و در اين مبحث بايد به تبيين آن بپردازيم

خلاصه

١- اصل عليت اصلى عقلى و متافيزيكى است و از راه تجربه بدست نمى آيد

٢- استفاده از تجربه در صورتى ممكن است كه وجود اشياء مورد تجربه يقينى باشد و شناخت دقيق آنها نيز ميسر باشد و اثبات يقينى اين دو مطلب نيازمند به قبول اصل عليت و قوانين فرعى آن است

٣- از سوى ديگر تجربه تنها مى تواند تقارن يا تعاقب پديده ها را در قلمرو خودش اثبات نمايد ولى نه عليت مساوى با تقارن يا تعاقب است و نه با تجربه مى توان امكان تصادف را در خارج از حوزه اشياء تجربه شده نفى كرد

٤- بنابراين كسانى كه عليت را بمعناى تقارن يا تعاقب پديده ها دانسته اند و همچنين كسانى كه گرايش پوزيتويستى دارند نمى توانند هيچ قانون كلى و قطعى را ثابت كنند

٥- اين قضيه كه هر معلولى نيازمند به علت است قضيه اى تحليلى و از بديهيات اوليه و بى نياز از برهان است

٦- وجود موجود معلول و وابسته را مى توان فى الجمله با علم حضورى دريافت و با تركيب كردن مفاد آن با قضيه بالا قضيه بديهى ديگرى به اين مضمون بدست آورد معلولاتى كه در خارج وجود دارند نيازمند به علت هستند

٧- اما هيچكدام از اين دو قضيه نمى توانند مصاديق علت و معلول را تعيين كنند

٨- بعضى پنداشته اند كه موضوع اصل عليت مطلق موجود است و از اين روى بر برهان علة العلل خرده گرفته اند كه طبق اصل عليت بايد خدا هم آفريننده اى داشته باشد غافل از اينكه موضوع اصل مزبور موجود معلول است نه مطلق موجود

٩- متكلمين موضوع اين قضيه را موجود حادث گرفته اند و موجود قديم را منحصر به خداى متعال دانسته اند به گمان اينكه اگر موجودى هميشه باشد نيازى به ايجاد كننده نخواهد داشت

١٠- فلاسفه معتقدند كه موضوع اصل مزبور موجود ممكن است و بر اين اساس هر موجود ذى ماهيتى را محتاج به علت مى دانند هر چند از نظر زمانى قديم باشد

١١- صدرالمتالهين ملاك احتياج به علت را فقر وجودى دانسته موضوع اصل عليت را موجود فقير شمرده است و اين بيانى است كه با اصالت وجود سازگار است

١٢- لازمه بيان مزبور اين است كه اولا رابطه عليت در وجود دانسته شود نه در ماهيت و ثانيا فقر و وابستگى براى موجود معلول امرى ذاتى و تخلف ناپذير باشد

درس سى و سوم - رابطه عليت

شامل:

حقيقت رابطه عليت، راه شناختن رابطه عليت، مشخصات علت و معلول

حقيقت رابطه عليت

هنگامى كه گفته مى شود علت به معلول وجود مى دهد چنين تصويرى را در ذهن تداعى مى كند كه كسى چيزى را به ديگرى مى دهد و او آن را دريافت مى دارد يعنى در اين فرايند سه ذات و دو فعل و به تعبير ديگر پنج موجود فرض مى شود يكى ذات علت كه اعطاء كننده وجود است و ديگرى ذات معلول كه دريافت كننده آن است و سومى خود وجود كه از طرف علت به معلول مى رسد و چهارم فعل دادن كه به علت نسبت داده مى شود و پنجم فعل گرفتن كه به معلول اسناد داده مى شود

ولى حقيقت اين است كه در جهان خارج چيزى غير از ذات علت و ذات معلول تحقق نمى يابد و حتى با نظر دقيق نمى توان گفت كه علت به ماهيت معلول وجود مى دهد زيرا ماهيت امرى اعتبارى است و قبل از تحقق معلول وجود مجازى و بالعرض هم ندارد

همچنين مفهوم دادن و گرفتن هم چيزى جز تصوير ذهنى نيست و اگر دادن وجود و ايجاد كردن يك امر حقيقى و عينى بود خودش معلول ديگرى مى بود و بار ديگر مى بايست رابطه عليت را بين فعل و فاعل در نظر گرفت و دادن ديگرى را اثبات كرد و همچنين تا بى نهايت نيز در جائى كه هنوز وجود معلول تحقق نيافته است گيرنده اى نيست تا چيزى را بگيرد و بعد از تحقق آن هم ديگر گرفتن وجود از علت معنى ندارد پس در مورد ايجاد معلول چيزى جز وجود علت و وجود معلول بعنوان يك امر حقيقى و عينى وجود ندارد

اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه رابطه عليت ميان آنها به چه شكلى است آيا پس از تحقق معلول يا همراه آن چيز ديگرى بنام رابطه على و معلولى تحقق مى يابد يا قبل از تحقق آن چنين چيزى وجود دارد و يا اساسا يك مفهوم ذهنى محض است و ابدا مصداقى در خارج ندارد ؟

كسانى كه حقيقت عليت را همان تعاقب يا تقارن دو پديده دانسته اند عليت را يك مفهوم ذهنى مى دانند و براى آن مصداقى جز همان اضافه همزمانى يا پى در پى آمدن اضافه اى كه يكى از مقولات نه گانه عرضى شمرده مى شود قائل نيستند ولى تفسير عليت بعنوان اضافه تقارن يا تعاقب اشكالاتى دارد كه به بعضى از آنها اشاره شده است و در اينجا مى افزاييم اصولا اضافه واقعيت عينى ندارد و بنابراين تفسير عليت بصورت نوعى اضافه در واقع بمعناى انكار عليت بعنوان يك رابطه عينى و خارجى است چنانكه هيوم و طرفداران وى به آن ملتزم شده اند

و به فرض اينكه مطلق اضافات يا اين اضافه خاص امرى عينى و قائم به طرفين دانسته شود پيش از وجود معلول موردى نخواهد داشت زيرا چيزى كه قائم به طرفين و طفيلى آنها است بدون دو طرف مزبور نمى تواند تحقق يابد و اگر فرض شود كه بعد از تحقق معلول يا همراه آن بوجود مى آيد

لازمه اش اين است كه معلول در ذات خودش ارتباطى با علت نداشته باشد و تنها بوسيله يك رابط خارجى با آن پيوند يابد گويى رابطه مزبور ريسمانى است كه آنها را بهم مى بندد بعلاوه اگر اين رابطه يك امر عينى باشد ناچار خودش معلول خواهد بود و سؤال درباره كيفيت ارتباط آن با علتش تكرار مى شود و بايد در مورد يك علت و يك معلول بى نهايت رابطه تحقق يابد

پس هيچكدام از فرضهاى ياد شده صحيح نيست و حقيقت اين است كه وجود معلول پرتوى از وجود علت و عين ربط و وابستگى به آن است و مفهوم تعلق و ارتباط از ذات آن انتزاع مى شود و به اصطلاح وجود معلول اضافه اشراقيه وجود علت است نه اضافه اى كه از مقولات شمرده مى شود و از نسبت مكرر بين دو شى ء انتزاع مى گردد

بدين ترتيب وجود به دو قسم مستقل و رابط ربطى تقسيم مى گردد و هر معلولى نسبت به علت ايجاد كننده اش رابط و غير مستقل است و هر علتى نسبت به معلولى كه ايجاد مى كند مستقل است گو اينكه خودش معلول موجود ديگر و نسبت به آن رابط و غير مستقل باشد و مستقل مطلق عبارت است از علتى كه معلول وجود ديگرى نباشد و اين همان مطلبى است كه براى اثبات تشكيك خاصى در وجود بعنوان اصل موضوع مورد استناد واقع شد

راه شناختن رابطه عليت

رابطه عليت بصورتى كه مورد تحليل و تحقيق قرار گرفت مخصوص علت ايجادى و هستى بخش با معلول آن است و شامل علتهاى اعدادى و مادى نمى شود اكنون دو سؤال مطرح مى شود يكى آنكه رابطه مزبور را ميان فاعلهاى هستى بخش و معلولهاى آنها از چه راهى مى توان شناخت ديگرى آنكه روابط على و معلولى بين امور جسمانى كه از قبيل علت و معلولهاى اعدادى هستند به چه وسيله اثبات مى شوند

قبلا اشاره شد كه انسان بعضى از مصاديق علت و معلول را در درون خودش با علم حضورى مى يابد و هنگامى كه افعال بى واسطه نفس مانند اراده و تصرف در مفاهيم ذهنى را با خودش مقايسه مى كند و آنها را وابسته به نفس مى يابد مفهوم علت را براى نفس و مفهوم معلول را براى افعال نفس انتزاع مى نمايد سپس ملاحظه مى كند كه مثلا اراده يك كار منوط به علوم تصورى و تصديقى خاصى است و تا چنين ادراكاتى تحقق نيابد اراده از نفس صادر نمى شود، با توجه به اينگونه وابستگيها كه ميان علم و اراده وجود دارد مفهوم علت و معلول را توسعه مى دهد و مفهوم معلول را بر هر چيزى كه بنوعى وابستگى به چيز ديگرى دارد اطلاق مى كند و همچنين مفهوم علت را به هر چيزى كه بنوعى طرف وابستگى مى باشد تعميم مى دهد و بدين ترتيب مفهوم عام علت و معلول شكل مى گيرد

به ديگر سخن يافتن مصاديق علت و معلول نفس را مستعد مى كند كه مفاهيمى كلى از آنها انتزاع نمايد كه شامل افراد مشابه نيز بشود و اين خاصيت مفاهيم كلى است چنانكه در بحث شناخت شناسى توضيح داده شد

مثلا مفهوم علت كه از نفس انتزاع مى شود نه به لحاظ وجود خاص آن و نه به لحاظ نفس بودن آن است بلكه به لحاظ اين است كه موجود ديگرى وابسته به آن است پس هر موجود ديگرى كه چنين باشد مصداق مفهوم علت خواهد بود خواه مجرد باشد يا مادى و خواه ممكن الوجود باشد يا واجب الوجود همچنين مفهوم معلول كه از اراده يا هر پديده ديگرى انتزاع مى شود نه از آن جهت است كه داراى وجود يا ماهيت خاصى مى باشد بلكه از آن جهت كه وابسته به موجود ديگرى است پس بر هر چيز ديگرى هم كه نوعى وابستگى داشته باشد صدق خواهد كرد خواه مجرد باشد يا مادى و خواه جوهر باشد يا عرض

بنابراين درك يك يا چند مصداق براى انتزاع مفهوم كلى كفايت مى كند ولى درك مفهوم كلى براى شناختن مصاديق آن كافى نيست و از اين روى براى شناختن مصاديقى كه با علم حضورى شناخته نشده اند بايد در صدد يافتن ملاك و معيارى برآمد نيز رابطه عليت كه در مورد علت هستى بخش از ذات معلولش انتزاع مى شود و وجود معلول عين اين اضافه اشراقيه بشمار مى رود بايد در ماوراى نفس با برهان اثبات شود يعنى اين سؤال وجود دارد كه از كجا وجود نفس نسبت به موجود ديگرى رابط و غير مستقل باشد و از كجا وجود كل جهان از موجود ديگرى پديد آمده باشد و خودش مستقل و قائم به ذات نباشد نظير اين سؤال درباره روابط اعدادى هم تكرار مى شود كه اولا از كجا ثابت مى شود كه در ميان موجودات مادى روابط على و معلولى و سبب و مسببى برقرار است و ثانيا از چه راهى مى توان وابستگى يك پديده مادى را به ديگرى ثابت كرد

با توجه به اينكه علت هستى بخش در ميان ماديات يافت نمى شود شناختن چنين علتى و چنين رابطه عليتى در خارج از حوزه علم حضورى تنها با روش تعقلى امكان پذير است و روش تجربى را راهى بسوى ماوراء طبيعت نيست يعنى نمى توان انتظار داشت كه با وسايل آزمايشگاهى و تغيير شرايط و كنترل متغيرات علت هستى بخش آنها را شناخت علاوه بر اينكه رفع و نفى مجردات امكان ندارد تا بوسيله وضع و رفع و تغيير شرايط تاثير آنها شناخته شود پس تنها راه اين است كه خواص عقلى چنين علت و معلولهايى از راه برهان عقلى خالص اثبات شود و بوسيله آنها مصاديق هر يك تعيين گردد به خلاف علت و معلولهاى مادى كه شناختن آنها با روش تجربى تا حدودى امكان پذير است

نتيجه آنكه براى شناختن رابطه عليت بطور كلى سه راه وجود دارد يكى علم حضورى در مورد آنچه در دايره نفس و پديده هاى روانى تحقق مى يابد و ديگرى برهان عقلى محض در مورد علتهاى ماوراء طبيعى و سومى برهان عقلى مبتنى بر مقدمات تجربى در مورد علت و معلولهاى مادى.

مشخصات علت و معلول

فلاسفه پيشين بحث مستقلى را درباره كيفيت شناختن علت و معلول مطرح نكرده اند و تنها چيزى كه از بيانات ايشان بدست آورده ايم اين است كه علت نخستين يا علتى كه معلول نباشد داراى ماهيت نخواهد بود بر عكس ساير موجودات كه داراى ماهيت مى باشند و چون ماهيت خود بخود اقتضائى نسبت به وجود و عدم ندارد طبعا محتاج به علتى خواهد بود كه آن را از حد تساوى خارج سازد به ديگر سخن هر موجودى كه داراى ماهيت باشد و مفهوم ماهوى از آن انتزاع شود ممكن الوجود و محتاج به علت خواهد بود

ولى اين بيان علاوه بر اينكه با اصالت ماهيت مناسب است چندان كارساز و مشگل گشا نيست زيرا فقط مى تواند معلول بودن همه ممكنات را اثبات كند و از ارائه معيارى براى تشخيص عليت بعضى از آنها نسبت به بعضى ديگر قاصر است

اما بر اساس اصولى كه صدرالمتالهين اثبات كرده است مى توان معيار روشنترى براى شناختن علت ايجاد كننده و معلول آن بدست آورد و آن اصول عبارتند از اصالت وجود و رابط بودن معلول نسبت به علت هستى بخش و تشكيكى بودن مراتب وجود

بر اساس اين اصول سه گانه كه هر يك در جاى خودش ثابت شده است نتيجه گرفته مى شود كه هر معلولى مرتبه ضعيفى از علت ايجاد كننده خودش مى باشد و علت آن نيز به نوبه خود مرتبه ضعيفى از موجود كاملترى است كه علت ايجاد كننده آن مى باشد تا برسد به موجودى كه هيچ ضعف و قصور و نقص و محدوديتى نداشته باشد و بى نهايت كامل باشد كه ديگر معلول چيزى نخواهد بود

پس مشخصه معلوليت ضعف مرتبه وجود نسبت به موجود ديگر و متقابلا مشخصه عليت قوت و شدت مرتبه وجود نسبت به معلول است چنانكه مشخصه علت مطلق نامتناهى بودن شدت و كمال وجود است و اگر ما نتوانيم فرد فرد علت و معلولهاى ايجاد كننده را بشناسيم ولى مى توانيم بفهميم كه هر علت ايجاد كننده اى نسبت به معلول خودش كاملتر و نسبت به علت ايجاد كننده اش ناقصتر است و تا ضعف و محدوديت وجودى باشد معلوليت هم ثابت خواهد بود و چون در جهان طبيعت هيچ موجود نامتناهى وجود ندارد همگى موجودات جسمانى معلول ماوراء طبيعت خواهند بود

ممكن است گفته شود آنچه از اصول ياد شده بدست مى آيد اين است كه هر گاه دو موجود داشته باشيم كه يكى پرتو ديگرى باشد و از مراتب وجود آن بشمار آيد معلول آن ديگرى خواهد بود ولى سخن در اين است كه ما از كجا ثابت كنيم كه موجود كاملترى از موجودات مادى هست كه اين موجودات مرتبه ضعيفى از وجود آن بشمار آيند تا بفهميم كه معلول آن مى باشند

پاسخ اين سؤال از قاعده اى كه قبلا به آن اشاره شد بدست مى آيد و آن قاعده عبارت است از اينكه معلوليت ذاتىِ وجودِ معلول و غير قابل تخلف از آن است پس چنان نيست كه تحقق موجودى دو فرض داشته باشد يكى اينكه معلول موجود كاملترى باشد و ديگرى آنكه بى نياز از علت بوده مستقلا تحقق يابد بلكه اگر چيزى امكان معلوليت داشت حتما معلول خواهد بود و هر موجودى كه بتوان كاملتر از آن فرض كرد امكان معلوليت را دارد پس حتما معلول مى باشد و ديگر امكان عدم معلوليت را نخواهد داشت زيرا اگر امكان عدم معلوليت هم در آن فرض شود معنايش اينست كه ذاتا اقتضايى نسبت به معلوليت و عدم معلوليت ندارد يعنى اگر معلول باشد معلوليت آن ذاتى نيست در صورتى كه در بحث سابق روشن شد كه معلوليت ذاتى وجود معلول است پس چيزى كه قابل معلوليت باشد يعنى بتوان موجودى كاملتر از آن فرض كرد ضرورتا معلول خواهد بود

در پايان اين درس خاطر نشان مى كنيم كه ضعف مرتبه وجود آثار و نشانه هايى دارد كه بوسيله آنها مى توان معلوليت موجودى را شناخت و از جمله آنها محدوديت زمانى و مكانى و محدوديت آثار و تغييرپذيرى و حركت پذيرى و فناپذيرى را مى توان بشمار آورد

خلاصه

١- رابطه عليت تنها يك اضافه ذهنى نيست كه مصداقى در خارج نداشته باشد

٢- قبل از تحقق معلول نمى توان رابطه اى عينى بين علت و معلول فرض كرد زيرا هنوز يك طرف آن كه معلول باشد تحقق نيافته است

٣- بعد از تحقق معلول يا همراه آن هم چنين اضافه اى نمى تواند مبين كيفيت ارتباط معلول با علت باشد زيرا اضافه مزبور بفرض اينكه امر عينى هم باشد غير از ذات طرفين است و لازمه اش اين است كه صرف نظر از آن وجود معلول ارتباطى با علت نداشته باشد بعلاوه اگر آن را امر عينى بدانيم ناچار بايد وجود آن را معلول ديگرى بشماريم و بار ديگر رابطه اى بين آن و علتش در نظر بگيريم و همچنين تا بى نهايت

٤- پس رابطه عليت از خود وجود معلول انتزاع مى شود و به ديگر سخن وجود معلول عين ربط و تعلق به وجود علت و شعاع و پرتوى از آن است

٥- بدين ترتيب وجود عينى به دو قسم مستقل و رابط منقسم مى شود و هر علتى نسبت به معلول خودش مستقل است و مستقل مطلق منحصر به خداى متعال مى باشد

٦- اين رابطه مخصوص علت ايجاد كننده و معلول آن است و مصداق آن يا با علم حضورى شناخته مى شود مانند عليت نفس نسبت به اراده يا بوسيله برهان عقلى محض ثابت مى گردد اما رابطه عليت اعدادى ميان موجودات مادى را مى توان با كمك تجارب حسى تشخيص داد

٧- آنچه از سخنان فلاسفه پيشين درباره مشخصات علت ايجاد كننده و معلول آن بدست مى آيد اين است كه هر موجود ذى ماهيتى معلول است و علتى كه معلول نباشد ماهيت نخواهد داشت

٨- اما اين بيان علاوه بر اينكه مناسب با اصالت ماهيت است چندان كارساز نيست زيرا معيارى براى شناختن علت در غير از واجب الوجود بدست نمى دهد

٩- صدرالمتالهين بر اساس اصولى كه اثبات كرده مشخصه معلول را ضعف وجود و مشخصه هر علت ايجاد كننده اى را شدت مرتبه وجودى آن نسبت به معلولش و مشخصه علت العلل را نامتناهى بودن مرتبه وجودى وى دانسته است

١٠- ممكن است اشكال شود كه از اصول ياد شده استفاده نمى شود كه موجودى كاملتر از موجودات مادى وجود دارد كه علت آن باشد

١١- جواب اين است كه همانگونه كه قبلا اشاره شد معلوليت ذاتى وجود معلول است پس اگر موجودى امكان معلوليت داشت ديگر امكان عدم معلوليت را نخواهد داشت زيرا لازمه امكان هر دو اين است كه ذاتا اقتضائى نسبت به هيچكدام نداشته باشد يعنى معلوليت ذاتى آن نباشد و چون جهان ماده داراى ضعف و محدوديت وجودى است معلوليت آن براى ماوراء طبيعت ثابت مى شود

١٢- محدوديت زمانى و مكانى و تغييرپذيرى و حركت پذيرى و فناپذيرى از جمله نشانه هاى ضعف وجود و معلوليت است

درس سى و چهارم رابطه عليت در ميان ماديات

شامل:

منشا اعتقاد به رابطه عليت در ماديات، ارزيابى اعتقاد مزبور، راه شناختن علتهاى مادى

منشا اعتقاد به رابطه عليت در ماديات

گاهى چنين گفته مى شود كه علم به رابطه عليت در ميان همه موجودات و از جمله موجودات مادى علمى فطرى است كه عقل انسانى با آن سرشته شده و بر اساس آن در صدد تشخيص علت و معلولهاى خاص برمى آيد ولى چنانكه در مبحث شناخت شناسى گذشت فطرى بودن هيچ علم حصولى قابل اثبات نيست و بفرض ثبوت ضمانتى براى مطابقت با واقع نخواهد داشت

اما همانگونه كه در درس بيست و سوم گفته شد پاره اى از علوم قريب به بداهت هستند كه به يك معنى مى توان آنها را فطرى ناميد مانند علم به وجود واقعيات مادى كه در واقع از يك استدلال خفى و نيمه آگاهانه سرچشمه مى گيرد علم به وجود رابطه عليت و وابستگى بعضى از موجودات مادى به بعضى ديگر نيز از همين قبيل است و هر چه به آغاز تولد نزديكتر شويم ناآگاهانه تر مى شود تا آنجا كه شبيه ادراكات غريزى حيوانات مى گردد و هر قدر آگاهى انسان رشد يابد بصورت آگاهانه ترى ظاهر مى شود تا بصورت استدلال منطقى درآيد

مثلا هنگامى كه كودك همراه با برخورد دو جسم صدايى را مى شنود وابستگى پيدايش صوت را با برخورد آنها بصورت مبهمى درك مى كند و هنگامى كه روشن شدن چراغ را همزمان با فشار دادن كليد مشاهده مى كند وابستگى ديگرى را به همان صورت درك مى كند و بدين ترتيب نفس وى مستعد مى شود كه وجود رابطه عليت ميان پديده هاى مادى را بطور اجمال درك كند ولى چنان نيست كه بتواند اين رابطه را بصورت قضيه منطقى درك نمايد و آن را در قالب الفاظ دقيق و گويايى بريزد تا هنگامى كه قدرت تحليل ذهنى او رشد كافى يابد و در آن صورت است كه مى تواند همان مطلب را بصورت قضيه منطقى درك كند و همان استدلال خفى و ارتكازى را در قالب برهان منطقى بيان نمايد

البته ممكن است در آغاز كار مفاهيمى را بكار گيرد كه از دقت كافى برخوردار نباشد يا دلايلى را اقامه نمايد كه از نظر منطقى مغالطه آميز باشند و مثلا چنين بپندارد كه هر چيزى وابسته به چيز ديگرى است يا هر موجودى در زمان و مكان خاصى پديد مى آيد ولى اين تعميمهاى نابجا و ديگر نارسائيها در تفسير مدركات و استدلالات معلول ضعف نيروى تحليل كننده ذهن است و هر قدر با تمرينهاى منطقى و تحليلهاى فلسفى نيروى مزبور رشد و قوت بيشترى يابد كمتر دچار اين اشتباهات مى شود

به هر حال همانگونه كه بارها بيان كرده ايم محكمترين اساس براى اعتقاد به وجود رابطه عليت علوم حضورى است و يافتن مصاديق علت و معلول در درون نفس استوارترين پايه براى انتزاع مفاهيم كلى علت و معلول بشمار مى رود و زمينه را براى درك آگاهانه اصل عليت به عنوان يك قضيه بديهى فراهم مى سازد اما چون مصاديق مادى علت و معلول قابل شناخت حضورى نيستند و از سوى ديگر فطرى دانستن اعتقاد به رابطه عليت در ميان ماديات بمعناى اول هم قابل پذيرش نيست ناچار چنين اعتقادى از نوعى استدلال سرچشمه مى گيرد كه در آغاز نيمه آگاهانه و ارتكازى است و تدريجا بصورت استدلال روشن منطقى درمى آيد و چون اين اعتقاد قريب به بداهت است مى توان آن را به يك معنى فطرى ناميد

براى بررسى ارزش اين اعتقاد بايد نخست شكل دقيق اين قضيه را بيان كنيم و سپس به تبيين منطقى آن بپردازيم

ارزيابى اعتقاد مزبور

رابطه عليت در ميان ماديات در چند شكل قابل بيان است يكى آنكه موجودات مادى وابستگيهايى با يكديگر دارند اين قضيه كه از نظر منطقى قضيه مهمله ناميده مى شود دلالتى بر كليت يا جزئيت اين رابطه ندارد يعنى مفادش اين نيست كه همه ماديات داراى چنين رابطه اى با يكديگر هستند يا تنها بعضى از آنها چنين ارتباطى را دارند و قدر متيقن از آن وجود رابطه عليت در ميان بعضى از آنها است و در واقع ارزش آن در حد موجبه جزئيه است و در مقابل سالبه كليه و نفى مطلق عليت در ميان ماديات قرار مى گيرد كه به اشاعره نسبت داده شده است

شكل دوم اين است كه هر موجود مادى با موجود مادى ديگرى رابطه عليت دارد و مفادش اين است كه هيچ موجود مادى يافت نمى شود كه يا علت و يا معلول براى موجود مادى ديگرى نباشد ولى احتمال اينكه يك يا چند موجود مادى تنها علت براى ساير پديده ها باشند و خودشان معلول موجود مادى ديگرى نباشند هر چند معلول ماوراء طبيعت باشند يا تنها معلول علتهاى مادى باشند و خودشان علت براى پديده مادى ديگرى نباشند را نفى نمى كند

و شكل سوم آن اين است كه هر موجود مادى علت مادى دارد و شكل چهارمش اين است كه هر موجود مادى علت براى موجودى مادى و معلول موجود مادى ديگرى است و لازمه قضيه سوم نامتناهى بودن سلسله علل مادى از طرف آغاز و لازمه قضيه چهارم نامتناهى بودن آن از طرفين است

در ميان اين قضايا قضيه اول يقينى و نزديك به بديهى است و همان است كه مى توان آن را فطرى ناميد و اما درباره ساير قضايا كمابيش گفتگوها و اختلاف نظرهايى وجود دارد كه در كتب مفصل فلسفى در مباحث مختلفى مطرح شده است

همانگونه كه اصل وجود ماديات بديهى و بى نياز از برهان نيست وجود رابطه عليت در ميان آنها هم بديهى نخواهد بود و ارزش اعتقاد به آن نه در حد اعتقاد به اصل كلى عليت در شكل قضيه حقيقيه است و نه در حد اعتقاد به وجود رابطه عليت در مطلق موجودات كه بعضى از مصاديق آن با علم حضورى درك مى شود بلكه ارزش منطقى آن در مرتبه نظريات يقينى است كه از سويى مبتنى بر اصل بديهى عليت و از سوى ديگر مبتنى بر مقدمات تجربى هستند يعنى بعد از اينكه وجود حقيقى براى موجودات مادى ثابت شد

و شبهات ايدآليستى رد گرديد آنگاه با كمك تجاربى كه ثابت مى كنند كه بعضى از پديده هاى مادى بدون بعضى ديگر تحقق نمى يابند چنين نتيجه گرفته مى شود كه رابطه عليت بمعناى عام آن يعنى مطلق وابستگى نه وابستگى مطلق در ميان موجودات مادى هم برقرار است و موجود مادى علاوه بر اينكه در اصل هستى نياز به علت هستى بخش دارد تغييرات و دگرگونيهاى آن در گرو تحقق شرايطى است كه بوسيله موجودات مادى ديگر فراهم مى شود شرايطى كه در واقع ماده را مستعد دريافت كمال وجودى جديدى مى سازد هر چند كمال قبلى را از دست بدهد.

راه شناختن علتهاى مادى

همانگونه كه اشاره شد براى شناختن مطلق علت و معلول راههاى مختلفى وجود دارد ولى راه شناختن علت و معلولهاى مادى منحصر به برهان تجربى است يعنى برهانى كه در آن از مقدمات تجربى هم استفاده شده باشد

گاهى چنين تصور مى شود كه مشاهده مكرر دو پديده متعاقب دليل علت بودن پديده اول براى پديده دوم است يعنى براى اثبات عليت يك موجود مادى براى موجود ديگر مقدمه اى از تجربه گرفته مى شود به اين شكل اين پديده مكررا متعاقب پديده ديگر بوجود مى آيد

آنگاه مقدمه ديگرى به آن ضميمه مى شود كه هر دو موجودى كه به اين صورت تحقق يابند اولى علت دومى است و نتيجه گرفته مى شود كه در مورد تجربه شده پديده اول علت پديده دوم است ولى چنانكه بارها اشاره شده تقارن يا تعاقب اعم از عليت است و نمى توان آن را دليل قطعى بر عليت دانست يعنى كبراى اين قياس يقينى نيست و از اين روى نمى توان نتيجه آن را هم يقينى شمرد

منطقيين در مقام بيان اعتبار قضاياى تجربى گفته اند كه تلازم دو پديده بطور دائم يا در اكثر موارد نشانه عليت و معلوليت آنها است زيرا تقارن دائمى يا اكثرى بطور اتفاق ممكن نيست

درباره اين بيان بايد گفت اولا اين قضيه كه امر اتفاقى دائمى و اكثرى نمى شود و به اصطلاح قسر اكثرى و دائمى محال است احتياج به اثبات دارد و ثانيا اثبات تلازم دائمى يا اكثرى دو پديده كارى قريب به محال است و هيچ آزمايشگرى نمى تواند ادعا كند كه اكثر موارد تحقق دو پديده را آزمايش كرده است

همچنين گاهى براى تتميم برهان از قاعده ديگرى استفاده مى شود كه دو چيز همانند آثار همانندى خواهند داشت حكم الامثال فى ما يجوز و ما لا يجوز واحد بنابراين هنگامى كه در موارد آزمايش شده پيدايش پديده اى را در شرايط خاصى ملاحظه كرديم خواهيم دانست كه در موارد ديگرى هم كه عينا همين شرايط موجود باشد پديده مزبور تحقق خواهد يافت و بدين ترتيب رابطه عليت ميان آنها كشف مى شود ولى اين قاعده هم چندان كارآيى عملى ندارد زيرا اثبات همانندى كامل دو وضعيت، كار آسانى نيست

بنظر مى رسد تنها راه استفاده از تجربه براى اثبات قطعى رابطه عليت بين دو پديده معين اين است كه شرايط تحقق يك پديده كنترل گردد و ملاحظه شود كه با تغيير كداميك از عوامل و شرايط مضبوط پديده مزبور دگرگون مى شود و با وجود چه شرايطى باقى مى ماند مثلا اگر در محيط كنترل شده آزمايشگاه ديديم كه فقط با اتصال دو سيم معين لامپ برق روشن مى شود و با قطع آنها خاموش مى گردد نتيجه مى گيريم كه اتصال مزبور شرط پيدايش نور در لامپ تبديل انرژى الكتريكى به انرژى نورانى است و اگر شرايط دقيقا كنترل شده باشد انجام آزمايش براى يك بار هم كفايت مى كند ولى چون كنترل دقيق شرايط كار آسانى نيست غالبا براى حصول اطمينان از تكرار آزمايش استفاده مى شود

ولى در عين حال اثبات اينكه علت مؤثر در پيدايش پديده همان عوامل شناخته شده در محيط آزمايشگاه است و هيچ عامل نامحسوس و ناشناخته ديگرى وجود ندارد بسيار مشكل است و مشكلتر از آن اثبات عامل انحصارى و جانشين ناپذير است زيرا همواره چنين احتمالى وجود دارد

كه در شرايط ديگرى پديده مورد نظر بوسيله عوامل ديگرى تحقق يابد چنانكه اكتشافات تازه به تازه علوم فيزيك و شيمى چنين احتمالى را تاييد مى كند و به همين جهت است كه نتايج تجربه هيچگاه ارزش بديهيات را نخواهد داشت بلكه اساس يقين مضاعف اعتقاد جزمى كه خلاف آن محال باشد را نيز ببار نمى آورد و از اين روى دستاوردهاى علوم تجربى هيچگاه ارزش نتايج براهين عقلى محض را نخواهد داشت

بايد خاطر نشان كنيم كه وجود احتمالات ياد شده كه مانع از حصول يقين مضاعف نسبت به قوانين علوم تجربى مى شود زيانى به يقينى بودن رابطه عليت در ميان موجودات مادى نمى زند زيرا با آزمايشهاى ساده هم مى توان اثبات كرد كه با رفع بعضى از پديده ها پديده ديگرى مرتفع مى گردد و اين نشانه آن است كه پديده اول نوعى عليت ناقصه نسبت به پديده دوم دارد چنانكه با غروب آفتاب هوا تاريك مى شود و با نبودن آب درخت مى خشكد و هزاران نمونه ديگر كه در زندگى روزمره انسان پيوسته مشاهده مى شود و آنچه دشوار است تعيين دقيق همه عوامل و شرايطى است كه در پيدايش يك پديده مادى مؤثرند و در صورتى كه بتوان همه آنها را دقيقا تعيين كرد لازمه اش نفى تاثير فاعل ماوراء طبيعى نيست زيرا اجراء آزمايش در مورد چنين عاملى امكان پذير نيست و وجود و عدم آن را تنها با برهان عقلى خالص مى توان اثبات كرد

خلاصه

١- علم به رابطه عليت را چه در ميان ماديات و چه در غير آنها نمى توان فطرى دانست به اين معنى كه عقل انسانى با آن سرشته شده است ولى مى توان آن را فطرى بمعناى ارتكازى و قريب به بداهت بحساب آورد چنانكه در مورد علم به واقعيات عينى گفته شد

٢- رابطه عليت در ميان ماديات را در چند شكل مى توان بيان كرد و شكل يقينى و قريب بديهى آن اين است كه موجودات مادى وابستگيهايى با يكديگر دارند كه قضيه اى مهمله است و ارزش آن در حد موجبه جزئيه مى باشد و براى اثبات آن مى توان از مقدمات تجربى كمك گرفت

٣- گاهى تصور مى شود كه براى شناختن علتهاى مادى به اين صورت مى توان استدلال كرد اين پديده ها مكررا متعاقب يكديگر بوجود آمده اند و هر دو پديده اى كه به اين صورت تحقق يابند اولى علت دومى مى باشد ولى اين استدلال تمام نيست زيرا تعاقب و تقارن اعم از عليت است و به اصطلاح كبراى قياس بصورت قضيه كليه يقينى نيست

٤- گاهى به اين صورت استدلال مى شود كه اين دو پديده دائما يا غالبا متلازم با يكديگرند و تلازم دائمى و اكثرى دليل عليت است زيرا اتفاق دائمى و اكثرى محال است ولى اثبات صغراى اين قياس عملى نيست و كبراى آن هم احتياج به برهان دارد

٥- گاهى بصورت ديگر استدلال مى شود و آن اين است كه در موارد آزمايش شده اين دو پديده متلازمند و چون امور همانند آثار همانندى دارند پس در موارد مشابه هم اين تلازم ثابت خواهد بود و تلازم دائمى نشانه رابطه عليت است ولى اثبات تشابه كامل بين چند وضعيت بسيار دشوار است

٦- راه صحيح كشف عليت بين پديده ها كنترل شرايط پيدايش هر پديده و تغيير دادن آنها و بررسى پى آمدهاى اين تغييرات است و بعبارت ديگر عليت را تنها از راه وضع و رفع مى توان شناخت

٧- اما نتيجه يقينى اينگونه آزمايشها شناختن علل ناقصه است يعنى چيزهايى كه با رفع آنها معلول هم مرتفع مى شود ولى شناختن مجموعه عوامل و شرايطى كه در پيدايش پديده اى مؤثر هستند بصورت يقينى مشكل است زيرا احتمال تاثير امر ناشناخته و كنترل نشده اى را نمى توان نفى كرد و از اين روى قوانين تجربى را نمى توان يقينى به تمام معناى كلمه دانست

٨- از سوى ديگر كشف علت منحصره براى پيدايش پديده هاى مادى بصورت يقينى از عهده تجربه برنمى آيد زيرا راهى براى نفى جانشين آن در شرايط ديگرى وجود ندارد

٩- بفرض اينكه مجموعه عوامل و شرايط مادى لازم براى پيدايش يك پديده بصورت انحصارى هم قابل شناخت باشد لازمه آن نفى عامل ماوراء طبيعى نيست زيرا چنين عاملى در دام تجربه نمى افتد و وجود و عدم آن را تنها بوسيله برهان عقلى مى توان اثبات كرد

١٠- نارسائيهاى روش تجربى مانع از حصول يقين به وجود رابطه عليت در ميان ماديات نمى شود زيرا اثبات علل ناقصه از راه تجربه ميسر است و همين اندازه براى علم به وجود رابطه عليت در ميان ماديات كفايت مى كند


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22