تفسیر نمونه جلد ۱۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 19171
دانلود: 1989


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19171 / دانلود: 1989
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 10

نویسنده:
فارسی

آيه (12) تا (15) و ترجمه

( هو الذى يريكم البرق خوفا و طمعا و ينشى السحاب الثقال ) (12)( و يسبح الرعد بحمده و الملئكة من خيفته و يرسل الصوعق فيصيب بها من يشاء و هم يجدلون فى الله و هو شديد المحال ) (13)( له دعوة الحق و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشى ء الا كبسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه و ما هو ببلغه و ما دعاء الكفرين الا فى ضلل ) (14)( و لله يسجد من فى السموت و الارض طوعا و كرها و ظللهم بالغدو و الاصال ) (15)

ترجمه:

12 - او كسى است كه برق را به شما نشان مى دهد كه هم مايه ترس است هم اميد و ابرهاى سنگين بار ايجاد مى كند.

13 - و رعد تسبيح و حمد او مى گويد، و (نيز) فرشتگان از ترس او، و صاعقه ها را مى فرستد و هر كس را بخواهد گرفتار آن مى سازد در حالى كه آنها (با مشاهده اينهمه آيات خدا باز هم ) در باره خدا به مجادله مشغولند، و او قدرتى بى انتها (و مجازاتى دردناك ) دارد.

14 - دعوت حق از آن او است و كسانى كه (مشركان ) غير از خدا مى خوانند به دعوت آنها پاسخ نمى گويند، آنها همچون كسى هستند كه كفهاى خود را به سوى آب مى گشايد تا آب بدهانش برسد و هرگز نخواهد رسيد، و دعاى كافران جز در ضلال (و گمراهى ) نيست!

15 - همه آنها كه در آسمانها و زمين هستند از روى اطاعت يا اكراه و همچنين سايه هاى آنها - هر صبح و عصر - براى خدا سجده

تفسير:

بخش ديگرى از نشانه هاى عظمت او.

قرآن در اينجا بار ديگر به آيات توحيد و نشانه هاى عظمت خدا و اسرار آفرينش مى پردازد و با انگشت گذاشتن روى قسمتهاى مختلفى از پديده هاى طبيعى و اشاره هاى كوتاه و پر معنى به اسرار و خواص آنها، رابطه بندگان را با خدا نزديكتر كرده، نور ايمان و معرفت را در قلبهايشان مى پاشد.

نخست به برق (برقى كه در ميان قطعات ابر پيدا مى شود) اشاره كرده مى گويد: او كسى است كه برق را كه مايه ترس و طمع مى باشد به شما ارائه مى دهد!( هو الذى يريكم البرق خوفا و طمعا ) .

از يكسو شعاع درخشانش چشمها را خيره مى كند و صداى رعب انگيز رعد كه از آن برمى خيزد گاهى شما را به وحشت مى اندازد، و ترس و اضطراب از خطرات آتش سوزى ناشى از آن مخصوصا براى آنها كه در بيابانها زندگى مى كنند و يا از آن عبور دارند، آنان را آزار مى دهد.

اما از آنجا كه غالبا همراه آن رگبارهائى به وجود مى آيد و تشنه كامان بيابان را آب زلالى مى بخشد و درختان و زراعت را سيراب مى كند، آنها را به اميد و طمع مى كشاند، و در ميان اين بيم و اميد، لحظات حساسى را مى گذرانند.

سپس اضافه مى كند: او كسى است كه ابرهاى سنگين و پربار ايجاد مى كند كه قادر به آبيارى زمينهاى تشنهاند( و ينشى ء السحاب الثقال ) .

بركات رعد و برق

مى دانيم از نظر علمى پيدايش برق به خاطر آنست كه دو قطعه ابر با الكتريسته هاى مختلف (مثبت و منفى ) به هم نزديك مى شوند و درست همانند سر دو سيم برق كه به هنگام نزديكى جرقه ميزند آنها نيز جرقه عظيمى ايجاد كرده و به اصطلاح تخليه الكتريكى مى شوند.

اگر جرقه هاى كوچكى كه از سر دو سيم در برابر چشم ما آشكار مى شود، صداى خفيفى دارند، در عوض صداى جرقه آسمانى برق به خاطر گسترش ابر و بالا بودن ميزان الكتريسته بقدرى شديد است كه (رعد) را به وجود مى آورد.

و هر گاه قطعه ابرى كه داراى الكتريسته مثبت است به زمين كه هميشه الكتريسته منفى دارد نزديك شود، جرقه در ميان زمين و ابر ايجاد مى شود، كه آن را (صاعقه ) مى گويند، و خطرناك بودنش به همين دليل است كه يك سر آن، زمين و نقطه هاى مرتفعى است كه به اصطلاح نوك اين سيم را تشكيل مى دهد، حتى يك انسان در يك بيابان ممكن است عملا تبديل به نوك اين سيم منفى شود و درست جرقه وحشتناكى بر سر او فرود آيد و در يك لحظه كوتاه تبديل به خاكستر شود، و نيز به همين دليل است كه به هنگام رعد و برق در بيابانها بايد فورا به كنار درخت يا ديوار يا كوه و يا هر نقطه مرتفعى پناه برد، و يا در گودالى دراز كشيد.

به هر حال برق كه از نظر بعضى شايد شوخى طبيعت محسوب مى شود، با اكتشافات علمى روز ثابت شده كه فوائد و بركات فراوانى دارد كه ذيلا به سه قسمت آن اشاره مى شود.

1 - آبيارى - برقها معمولا حرارات فوق العاده زياد گاه در حدود 15 هزار درجه سانتيگراد! توليد مى كنند، و اين حرارت كافى است كه مقدار زيادى از هواى اطراف را بسوزاند و در نتيجه فشار هوا فورا كم شود، و مى دانيم در فشار كم، ابرها مى بارند، و به همين دليل، غالبا متعاقب جهش برق رگبارهائى شروع مى شود و دانه هاى درشت باران فرو مى ريزند، و از اينرو برق در واقع يكى از وظائفش آبيارى است.

2 - سمپاشى به هنگامى كه برق با آن حرارتش آشكار مى شود قطرات باران با مقدارى اكسيژن اضافى تركيب مى شوند و آب سنگين يعنى آب اكسيژنه (2 2) ايجاد مى كنند و مى دانيم آب اكسيژنه يكى از آثارش ‍ كشتن ميكربها است، و به همين جهت در مصارف طبى براى شستشوى زخمها به كار مى رود، اين قطرات آب اكسيژنه هنگامى كه بر زمينها مى بارد، تخم آفات و بيماريهاى گياهى را از ميان مى برد، و سمپاشى خوبى از آنها مى كند و به همين جهت گفته اند هر سال كه رعد و برق كم باشد آفات گياهى بيشتر است!.

3 - تغذيه و كود رسانى - قطرات باران كه بر اثر برق و حرارت شديد و تركيب، يك حالت اسيد كربنى پيدا مى كند كه به هنگام پاشيده شدن بر زمينها و تركيب با آنها يكنوع كود مؤ ثر گياهى مى سازد.

و گياهان از اين طريق تغذيه مى شوند.

بعضى از دانشمندان گفته اند مقدار كودى كه در طى سال از مجموع برقهاى آسمان در كره زمين به وجود مى آيد دهها مليون تن است! كه رقم فوق العاده بالائى مى باشد.

بنابراين مى بينيم همين پديده ظاهرا پيش پا افتاده و بى خاصيت طبيعت چقدر پربار و پر بركت است، هم آبيارى مى كند، هم سمپاشى مى كند، و هم تغذيه، و اين نمونه كوچكى از اسرار شگرف و پردامنه عالم هستى است كه رهنمون روشنى بر مساله خداشناسى مى تواند باشد.

اينها همه از يك سو بركات برق است، و از سوى ديگر آتش سوزى هائى كه از يكنوع آن (صاعقه ) به وجود مى آيد گاهى ممكن است انسان يا انسانها يا درختانى را بسوزاند. هر چند اين امر كم و نادر است، و قابل اجتناب، ولى مى تواند عامل خوف و ترس شود، و به اين ترتيب، آنچه در آيه فوق خوانديم كه برق هم مايه ترس است و هم اميد، ممكن است اشاره به مجموع اين امور باشد.

و نيز ممكن است جمله (و ينشى ء السحاب الثقال ) كه در آخر آيه فوق آمده، ارتباط با همين خاصيت برق داشته باشد كه ابرها را سنگين بار از دانه هاى پر پشت باران مى سازد!

آيه بعد به صداى رعد مى پردازد كه از برق هرگز جدا نيست و مى فرمايد: رعد تسبيح و حمد خدا مى گويد( و يسبح الرعد بحمده )

آرى اين صداى پر طنين جهان طبيعت كه ضرب المثل در عظمت صوت است، از آنجا كه توام با پديده برق مى باشد و هر دو در خدمت يك هدف هستند و خدمات پر ارزش و حساب شدهاى دارند كه در بالا به آن اشاره شد عملا تسبيح خدا مى گويد و به تعبير ديگر: رعد زبان گوياى برق است، كه حكايت از نظام آفرينش و عظمت خالق مى كند.

اين همان چيزى است كه ما نام آن را زبان حال مى گذاريم: يك كتاب پرمحتوا، يك قصيده غرا، يك تابلو زيبا و دل انگيز، يك ساختمان محكم و منظم و حساب شده، با زبان حال خود از علم و دانش و مهارت و ذوق نويسنده و گوينده و نقاش و معمار سخن مى گويند، آنها را مدح مى كنند، و مى ستايند.

ذرات اين عالم هستى كه همه اسرار آميزند و نظام بسيار دقيق و حساب شدهاى دارند، همگى از پاكى خداوند و منزه بودن او از هر گونه عيب و نقص، سخن مى گويند، (آيا تسبيح چيزى جز تنزيه و پاك دانستن مى باشد؟) و همگى از قدرت و علم و حكمت او خبر مى دهند (آيا حمد چيزى جز بيان صفات كمال است؟).

اين احتمال را نيز جمعى از فلاسفه داده اند كه تمام ذرات اين جهان هر يك براى خود نوعى از عقل و شعور دارند و از روى همين عقل و شعور، تسبيح و تقديس خدا مى كنند، نه تنها با زبان حال و حكايت كردن وجودشان از وجود خدا، بلكه با زبان قال نيز او را مى ستايند.

نه تنها صداى رعد و يا ساير اجزاى جهان ماده، تسبيح او مى گويند كه همگى فرشتگان نيز از ترس و خشيت خدا، به تسبيح او مشغولند( و الملائكة من خيفته ) .

آنها از اين مى ترسند كه در انجام فرمان پروردگار و مسئوليتهائى كه در نظام هستى بر عهده آنها گذارده شده كوتاهى كنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مى دانيم هميشه وظيفه ها و تكاليف براى آنها كه احساس مسئوليت مى كنند ترس آفرين است، ترسى سازنده كه شخص را به تلاش و حركت وا مى دارد.

و براى توضيح بيشتر در زمينه رعد و برق اشاره به صاعقه ها مى كند و مى فرمايد: خداوند صاعقه ها را مى فرستد و به هر كس بخواهد بوسيله آن آسيب مى رساند( و يرسل الصواعق فيصيب بها من يشاء ) .

ولى با اين همه، و با مشاهده آيات عظمت پروردگار در عالم آفرينش در پهنه زمين و آسمان، در گياهان و درختان و رعد و برق و مانند آنها، و با كوچكى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر يك جرقه آسمانى باز هم گروهى از بيخبران در باره خدا به مجادله و ستيز برمى خيزند( و هم يجادلون فى الله ) .

در حالى كه خداوند قدرتى بى انتها، و مجازاتى دردناك و كيفرى سخت دارد( و هو شديد المحال ) .

(محال ) در اصل از (حيله ) و (حيله ) به معنى هر نوع چاره انديشى پنهانى و غير آشكار است (نه به معنى چاره جوئيهاى مخرب كه در زبان فارسى به آن مشهور شده است ) و مسلم است كسى كه توانائى بر چاره انديشى آن هم با قدرت و شدت دارد كسى است كه هم از نظر توانائى فوق العاده است و هم از نظر علم و حكمت، و به همين دليل بر دشمنانش مسلط و پيروز مى باشد، و كسى را ياراى فرار از حوزه قدرت او نيست، به همين جهت مفسران هر يك شديد المحال را طورى تفسير كرده اند كه همه در واقع از معنى بالا ريشه گرفته است، بعضى آنرا به معنى شديد القوه، بعضى شديد العذاب، بعضى شديد القدرة، بعضى شديد الاخذ و مانند آن تفسير نموده اند.

آخرين آيه مورد بحث به دو مطلب اشاره مى كند:

نخست اينكه دعوت حق از آن خداست( له دعوة الحق ) .

يعنى هر گاه او را بخوانيم مى شنود، و اجابت مى كند، هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواسته هاى آنها، و به همين دليل خواندن او و تقاضاى از ذات مقدسش حق است نه باطل و بى اساس.

ديگر اينكه خواندن بتها و تقاضاى از آنها دعوت و دعاى باطل است، زيرا كسانى را كه مشركان غير از خداوند مى خوانند و براى انجام خواسته هايشان به آنها پناه مى برند هرگز به آنان پاسخ نمى گويند دعايشان را اجابت نمى كنند( و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشى ء ) .

آرى اين چنين است دعوت باطل چرا كه پندار و خيالى بيش نيست و هر گونه علم و قدرتى براى بتها قائل باشند كاملا موهوم و بى پايه و بى اساس است.

مگر (حق ) چيزى جز عينيت و واقعيت و مايه خير و بركت، و باطل چيزى جز پندار و توهم و مايه شر و فساد مى باشد؟ سپس - همانگونه كه روش قرآن است - براى مجسم ساختن اين موضوع عقلانى مثال حسى زيبا و رسائى بيان مى كند و مى گويد: آنها كه غير خدا را مى خوانند به كسى مى مانند كه بر كنار آبى كه سطح آن از دسترس او دور است نشسته و به آن اشاره مى كند، به اين اميد كه آب به دهان او برسد و هرگز نمى رسد چه خواب و پندار بيهوده اى؟!( الا كباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه ) .

آيا مى توان در كنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز كرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ اين كار جز از يك انسان ساده لوح و ديوانه سر ميزند؟

اين احتمال نيز در تفسير جمله فوق وجود دارد كه بت پرستان را به كسى تشبيه مى كند كه كف دستان خود را كاملا صاف و افقى گرفته وارد آب مى كند، و انتظار دارد آب در دست او بند شود، در حالى كه به محض اينكه دست را از آب بيرون آورد قطرات آب از لابلاى انگشتان و كف دست او بيرون مى ريزد و چيزى باقى نمى ماند.

تفسير سومى نيز براى اين جمله كرده اند و آن اينكه بت پرستان كه براى حل مشكلاتشان به سراغ بتها مى روند مانند كسى هستند كه مى خواهد آب را در مشت خود نگاه دارد آيا هيچگاه آب را مى توان در مشت نگاه داشت؟ و اين از ضرب المثل معروفى در ميان عرب گرفته شده كه وقتى مى خواهند براى كسى كه كوشش بيهوده مى كند مثالى بزنند مى گويند هو كقابض الماء باليد: او مانند كسى است كه مى خواهد آب را با دست خود بگيرد.

شاعر عرب نيز مى گويد:

فاصبحت فيما كان بينى و بينها

من الود مثل قابض الماء باليد

: (كار من به جائى رسيد كه براى حفظ محبت ميان خود و او مانند كسى بودم كه مى خواست آب را در دست نگاهدارد).

ولى تفسير اول از همه روشنتر به نظر مى رسد!

و در پايان آيه براى تاكيد اين سخن مى گويد درخواست كافران از بتها چيزى جز گام برداشتن در گمراهى نيست( و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال ) .

چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در بيراههاى كه هرگز او را بمقصد نمى رساند بكار برد، خسته و ناتوان شود اما نتيجه و بهره اى نگيرد.

در آخرين آيه مورد بحث براى اينكه نشان دهد بت پرستان چگونه از كاروان عالم هستى جدا گشته و تك و تنها در بيراهه ها سرگردان شده اند چنين مى فرمايد:

(همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از روى اطاعت و تسليم و يا از روى كراهت و همچنين سايه هاى آنها، هر صبح و شام، براى خدا سجده مى كنند)

( و لله يسجد من فى السموات و الارض طوعا و كرها و ظلالهم بالغدو و الاصال ) .

نكته ها

1 - منظور از سجده موجودات چيست - سجده در اين گونه موارد به معنى خضوع و نهايت تواضع و تسليم است، يعنى همه فرشتگان و انسانها و همه صاحبان عقل و انديشه براى خدا متواضعند و در برابر فرمان او خاضع مى باشند، منتهى گروهى سجده و خضوعشان تنها جنبه تكوينى دارد، يعنى در برابر قوانين عالم هستى و آفرينش خاضعند، ولى گروهى علاوه بر سجود تكوينى سجود تشريعى نيز دارند يعنى با ميل و اراده خود در برابر خداوند سجده مى كنند، مثلا همين كه مى بينيم جسم و جان آنها تسليم قوانين حيات و مرگ و نمو و رشد و سلامت و بيمارى و مانند آن است اين حالت تسليم و خضوع در برابر قوانين آفرينش در حقيقت يك نوع سجود تكوينى از ناحيه آنها است.

2 - تعبير به (طوعا و كرها) ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤ منان از روى ميل و رغبت در پيشگاه پروردگار به سجده مى افتند و خضوع مى كنند، اما غير مؤ منان هر چند حاضر به چنين سجده اى نيستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانين آفرينش تسليم فرمان خدا است چه بخواهند و چه نخواهند.

ضمنا بايد توجه داشت كه (كره ) (بر وزن جرم ) به معنى كراهتى است كه از درون انسان سرچشمه مى گيرد و كره (بر وزن شرح ) به معنى كراهتى است كه عامل بيرونى داشته باشد و در مورد بحث چون غير مؤ منان تحت تاثير عوامل بيرون ذاتى مقهور قوانين آفرينش هستند كره (بر وزن شرح ) به كار رفته است.

اين احتمال نيز در تفسير (طوعا و كرها) داده شده است كه منظور از طوعا جرياناتى از جهان آفرينش است كه موافق ميل فطرى و طبيعى يك موجود است (مانند ميل طبيعى موجود زنده براى زنده ماندن ) و منظور از كرها تمايلى است كه از خارج تحميل بر يك موجود مى شود مانند مرگ يك موجود زنده بر اثر هجوم ميكربها و يا عوامل ديگر.

3 - (ظلال ) جمع (ظل ) به معنى سايه است، ذكر اين كلمه در آيه فوق نشان مى دهد كه منظور از سجود تنها سجود تشريعى نيست، زيرا سايه هاى موجودات از خود اراده و اختيارى ندارند، بلكه تسليم قوانين تابش نور مى باشند، و بنابراين سجده آنها، تكوينى، يعنى تسليم در مقابل قوانين خلقت است.

البته ذكر كلمه (ظلال ) (سايه ها) دليل بر اين نيست كه همه آنها كه در آسمان

و زمين هستند، وجودشان مادى است و داراى سايه اند، بلكه تنها اشاره به آن دسته از موجوداتى است كه سايه دارند، مثل اينكه گفته مى شود، علماء شهر و فرزندانشان در فلان مجلس شركت كردند، يعنى فرزندان كسانى كه فرزند داشتند، و از اين جمله هرگز استفاده نمى شود كه همه علماى شهر، صاحب فرزندند (دقت كنيد).

به هر حال سايه گر چه يك امر عدمى بيش نيست كه همان فقدان نور است ولى چون از هر طرف، وجود نور آن را احاطه كرده، براى خود موجوديت و آثارى دارد، و تصريح به اين كلمه در آيه فوق شايد براى تاكيد است كه حتى سايه هاى موجودات هم در پيشگاه خداوند خاضعند.

4 - (آصال ) جمع (اصل ) (بر وزن دهل ) و آن نيز جمع (اصيل ) است، كه از ماده اصل گرفته شده و به معنى آخر روز است، از اين نظر كه اصل و پايه شب محسوب مى شود!

و (غدو) جمع (غداة ) به معنى اول روز است (و گاهى به معنى مصدرى نيز استعمال شده است ).

گر چه سجده و خضوع موجودات عالم هستى در برابر فرمان خدا مخصوص صبح و عصر نيست بلكه هميشگى و در همه ساعات است، ولى ذكر اين دو موقع يا به عنوان كنايه از دوام اين موضوع است، مثل اينكه ميگوئيم فلان كس هر صبح و شام مشغول تحصيل علم است، يعنى هميشه تحصيل علم مى كند، و يا به خاطر آن است كه در جمله قبل، سخن از سايه هاى موجودات به ميان آمده و سايه ها بيش از هر وقت در اول و آخر روز خود را نشان مى دهند.

آيه (16) و ترجمه

( قل من رب السموت و الارض قل الله قل افاتخذتم من دونه اولياء لا يملكون لانفسهم نفعا و لا ضرا قل هل يستوى الاعمى و البصير ام هل تستوى الظلمت و النور ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشبه الخلق عليهم قل الله خلق كل شى ء و هو الوحد القهر ) (16)

ترجمه:

16 - بگو چه كسى پروردگار آسمانها و زمين است؟ بگو الله! (سپس ) بگو آيا اوليا (و خدايانى ) غير از او براى خود برگزيدهايد كه (حتى ) مالك سود و زيان خود نيستند (تا چه رسد به شما) بگو آيا نابينا و بينا يكسان است؟ يا ظلمتها و نور برابرند؟ آيا آنها شريكانى براى خدا قرار دادند بخاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شد؟! بگو خدا خالق همه چيز است و او است يكتا و پيروز!

تفسير:

بت پرستى چرا؟

از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى در باره شناخت وجود خدا بود در اين آيه به بحث پيرامون اشتباه مشركان و بت پرستان مى پردازد و از چند طريق اين بحث را تعقيب مى كند.

نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مى گويد: از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمين كيست (قل من رب السموات و الارض ).

سپس بى آنكه پيامبر در انتظار پاسخ آنها بنشيند دستور مى دهد كه خود پاسخ اين سؤ ال را بده، و (بگو الله )( قل الله )

سپس آنها را با اين جمله مورد سرزنش و ملامت قرار مى دهد كه به آنها بگو آيا غير خدا را اولياء و تكيه گاه و معبود خود قرار دادهايد؟ با اينكه اين بتها حتى نسبت به خودشان مالك سود و زيانى نيستند؟!( قل افاتخذتم من دونه اولياء لا يملكون لانفسهم نفعا و لاضرا ) .

در حقيقت نخست از طريق (ربوبيت خدا) و اينكه او مالك و مدبر عالم است و هر خير و نيكى از ناحيه اوست و توانائى بر دفع هر شر و بدى دارد بحث مى كند يعنى هنگامى كه شما قبول داريد خالق و پروردگار اوست بنابراين هر چه مى خواهيد بايد از او بخواهيد نه از بتها كه آنها قادر بر حل هيچ مشكلى در باره شما نيستند.

و ديگر بار مطلب را از اين فراتر ميبرد و مى فرمايد آنها حتى مالك سود و زيان خود نيستند، تا چه رسد به شما، با اين حال چه گرهى را مى توانند براى شما بگشايند كه به سراغ پرستش آنها ميرويد، آنها در كار خودشان بيچاره هستند با اين حال چه انتظارى از آنها داريد.

سپس با ذكر دو مثال روشن و صريح وضع افراد (موحد) و (مشرك ) را مشخص مى كند:

نخست مى گويد: (بگو آيا نابينا و بينا يكسان است )؟( قل هل يستوى الاعمى و البصير ) .

همانگونه كه نابينا و بينا يكسان نيست، همچنين كافر و مؤ من، يكسان نيستند، و بتها را نمى توان در كنار (الله ) قرار داد.

ديگر اينكه (آيا ظلمات و نور يكسانند)!!( ام هل تستوى الظلمات و النور ) .

ظلمتى كه كانون انحراف و گمراهى و اشتباه و خطر است، با نورى كه راهنما و حياتبخش است، چگونه مى توان آن دو را با هم يكسان دانست و چگونه مى توان بتها را كه ظلمات محضند در كنار (خدا) كه نور مطلق عالم هستى است، قرار داد، چه مناسبتى ايمان و توحيد كه نور روح و جان است، با شرك و بتپرستى كه مايه ظلمت و تاريكى روان است دارد؟

سپس از راه ديگرى بطلان عقيده مشركان را مدلل تر مى سازد و مى گويد: (آنها كه براى خدا شركائى قرار دادند آيا به خاطر آنست كه اين شريكان دست به آفرينش و خلقت زدند و اين خلقتها براى آنها مشتبه شد، و گمان كردند كه بتها نيز همانند خدا مستحق عبادتند) زيرا آنها همان مى كنند كه خدا مى كند!( ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهم ) .

در حالى كه چنين نيست و حتى بت پرستان نيز چنين عقيده اى در باره بتها ندارند، آنها نيز خدا را خالق همه چيز ميدانند و عالم خلقت را در بست مربوط به او ميشمارند.

و لذا بلافاصله مى فرمايد: (بگو خدا خالق همه چيز است و او است يگانه و پيروز)( قل الله خالق كل شى ء و هو الواحد القهار ) .

نكته ها:

1 - خالقيت و ربوبيت با معبوديت مرتبط است.

از آيه فوق اولا اين نكته استفاده مى شود آنكس كه خالق است، رب و مدبر است، چرا كه خلقت يك امر دائمى است، چنان نيست كه خداوند موجودات را بيافريند و كنار بنشيند، بلكه فيض هستى به طور دائم از طرف خدا صادر مى شود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاكش هستى مى گيرد، بنابراين برنامه آفرينش و تدبير عالم هستى همچون آغاز خلقت همه بدست خدا است، و به همين دليل مالك سود و زيان او است، و غير او هر چه دارند از اوست با اين وصف آيا غير الله شايسته عبوديت مى باشد؟!

2 - چگونه سؤ ال و جواب را هر دو خودش مى گويد؟

با توجه به آيه فوق اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه خداوند به پيغمبرش فرمان مى دهد از مشركان سؤ ال كند كه پروردگار زمين و آسمان كيست؟ و بعدا بدون اينكه منتظر پاسخ آنها باشد، به پيامبرش دستور مى دهد، او جواب اين سؤ ال را بگويد؟ و باز بلافاصله بدنبال آن مشركان را به باد سرزنش مى گيرد كه چرا بتها را پرستش مى كنيد؟ اين چه رسم سؤ ال و جواب است؟

ولى با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه گاهى جواب يك سؤ ال بقدرى روشن است كه نياز به اين ندارد كه در انتظار پاسخ از طرف بنشينيم مثل اينكه از طرف مقابل سؤ ال مى كنيم الان شب است يا روز، و بلافاصله خودمان جواب ميگوئيم: مسلما شب است، و اين كنايه لطيفى است از اينكه مطلب بقدرى روشن است كه نياز به انتظار كشيدن براى پاسخ ندارد.

به علاوه مشركان! خالقيت را مخصوص خداوند ميدانستند، هرگز نميگفتند بتها آفريننده زمين و آسمانند، بلكه عقيده داشتند كه آنها شفيعانند، و قادر بر رسانيدن سود يا ضرر به انسان، و به همين دليل معتقد بودند بايد آنها را عبادت كرد!.

ولى از آنجا كه (خالقيت ) از (ربوبيت ) (تدبير و اداره عالم هستى ) جدا نيست مى توان مشركان را به اين سخن ملزم ساخت و گفت: شما كه خالقيت را مخصوص خدا مى دانيد بايد ربوبيت را هم مخصوص او بدانيد، و به دنبال آن عبادت هم مخصوص او است.

3 - هم چشم بينا و هم نور آفتاب لازم است.

ذكر دو مثال (نابينا و بينا) و ظلمات و نور، گويا اشاره به اين حقيقت است كه براى مشاهده يك واقعيت عينى دو چيز لازم است هم چشم بينا، و هم اشعه نور، كه با نفى هر يك از اين دو مشاهده صورت نميگيرد، اكنون بايد فكر كرد

چگونه است حال كسانى كه از هر دو محرومند هم از بينائى هم از نور كه مشركان مصداق واقعى آنند، هم چشم عقلشان كور است و هم محيط زندگيشان را ظلمت كفر و بتپرستى فرا گرفته و به همين دليل در بيراهه ها و پرتگاهها سرگردانند، به عكس مؤ منان كه با ديده حقبين و برنامه روشن و استمداد از نور وحى و تعليمات انبياء مسير زندگى خود را به روشنى پيدا كرده اند.

4 - آيا خالقيت خدا نسبت به همه چيز دليل بر جبر است؟

جمعى از طرفداران مكتب جبر به جمله الله خالق كل شى ء در آيه فوق براى اثبات مقصد خود استدلال كرده اند و گفته اند كلمه كل شى ء آنچنان وسيع است كه اعمال بندگان را نيز شامل مى شود پس آفريننده كارهاى ما نيز خدا است يعنى ما از خود اختيار نداريم!

اين سخن را از دو راه مى توان پاسخ گفت، نخست اينكه جمله هاى ديگر اين آيه اين سخن را كاملا نفى مى كند، زيرا بت پرستان را شديدا مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهد اگر واقعا ما در اعمالمان اختيارى نداريم توبيخ و سرزنش براى چيست؟ اگر خدا خواسته بت پرست باشيم، ديگر چرا او را سرزنش مى كند؟ و چرا براى هدايت و تغيير مسيرش استدلال مى كند؟ اينها همه دليل بر اين است كه مردم در انتخاب راه خود آزاد و مختارند.

ديگر اينكه خالقيت بالذات در همه چيز مخصوص خدا است، اما اين منافات با مختار بودن ما در افعالمان ندارد چرا كه قدرت ما و عقل و شعور ما و حتى اختيار و آزادى اراده ما همه از ناحيه او است، بنابراين از يك نظر هم او خالق است (نسبت به همه چيز و حتى افعال ما) و هم ما فاعل مختاريم، و اين دو در طول هم است، نه در عرض هم، او آفريننده همه وسائل فعل است و ما استفاده كننده از اين وسائل در راه خير يا شر.

اين درست به آن ميماند كه كسى كارخانه برق يا تاسيسات لوله كشى آب را آماده ساخته و همه را در اختيار ما قرار داده است، مسلما ما هر گونه استفاده اى از آن برق و اين آب كنيم، بدون كمك او امكان پذير نبوده و نيست، ولى با اين حال تصميم نهائى با خود ما است كه از اين برق، اطاق عمل جراحى را براى بيمار مشرف به مرگى روشن سازيم، يا يك مجلس و كانون فساد و آلودگى، يا بوسيله آن آب رفع عطش تشنه كامى كنيم و گلى پرورش دهيم و يا در پى خانه بيگناهى بريزيم و ديوار او را ويران سازيم.