عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه0%

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه: مشاهدات: 5114
دانلود: 1679

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 24 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5114 / دانلود: 1679
اندازه اندازه اندازه
عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

رابطه عقیده به ظهور حضرت مهدی عليه‌السلام با عدل و قسط

در احادیث و اخبار بسیاری که شیعه و سنی در کتابهای مورد اعتماد و معتبر حدیث، راجع به اوصاف و علائم و مشخصات حضرت صاحب الامر، مهدی منتظرعليه‌السلام روایت کرده اند، این نشانه و علامت، مشهور و معروف و متواتر است که: زمین را پر از قسط و عدل می فرماید، چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.

از جمله احمد بن حنبل در مسند و ابوداود در سنن، این علامت را که از اوصاف فعلی و برنامه حکومتی آن حضرت است، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به این لفظ روایت کرده اند.

یملا الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجورا [1]: زمین را از قسط و عدل پر می کند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.

و در حدیث دیگر است که فرمود:

اُبشرکم بالمهدی، یبعث فی امتی علی اختلاف من الناس وزلازل، فیملا الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً، یرضی عنه ساکن السماء وساکن الارض، یقسم المال صحاحاً.

فقال له رجل: ما صحاحاً؟ قال: بالسویة بین الناس قال: ویملا الله قلوب امة محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله غنیً، ویسعهم عدله...[2].

مژده می دهم شما را به مهدی که او در امت من، به هنگام اختلاف و سختیها برانگیخته می شود. پس زمین را از قسط و عدل پر می کند، همانطوری که از جور و ظلم پر شده باشد. از او راضی می گردد ساکنان آسمان و زمین. مال را در بین مردم بطور مساوی و برابر تقسیم می نماید، و خدا دلهای امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را از بی نیازی پر می کند و ایشان را عدل او فرا می گیرد.

و در حدیث دیگر است:

فیملا الارض قسطاً وعدلاً، کما ملئت ظلماً وجوراً. [3].

و در روایت دیگر است:

یخرج رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی وخلقه خلقی فیملاها عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً و جورا[4].

بیرون می آید مردی از اهل بیت من که اسمش، اسم من و خلقش خلق من است، پس زمین را از عدل و قسط پر می کند، چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.

و در حدیث دیگر از پیغمبر اکرم -صلى‌الله‌عليه‌وآله - نقل شده است:

لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد، لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی، فیملأها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما[5].

اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خدا آن روز را طولانی و دراز گرداند، تا بیرون آید مردی از فرزندان من، پس پر کند دنیا را از عدل و قسط، مثل آنکه از جور و ظلم پر شده باشد.

معنای احادیث فوق:

معنای این احادیث را شاید بسیاری واضح بدانند و بین قسط و عدل و همچنین بین ظلم وجور، مانند دو کلمه ی مترادف فرقی نگذارند و قسط و عدل را به داد، و ظلم و جور را به ستم ترجمه نمایند.

بنابراین، عطف قسط را به عدل، و ظلم را به جور، باید یک نوع تأکید بگیرند.

ولی بنظر می رسد که در این احادیث، تمام مطلب در تأکید خلاصه نمی شود و لفظ قسط و عدل مترادف نمی باشند. چنانکه دو کله مقابل آنها جور و ظلم نیز مترادف نیستند.

توضیح این مطلب حساس و مهم، موقوف بر بیان دو مقدمه است:

پاورقی

[1] منتخب الاثر، ب1، ف2، ص142 ح5.

[2] منتخب الاثر، ب1، ف2، ص147، ح14.

[3] منتخب الاثر، ف2، ب1، ح13، ص146.

[4] منتخب الاثر، ف 2، ب 2، ح 3، ص 179.

[5] منتخب الاثر، ب 25، ف 2، ح 1، ص 247.

نظام امامت، نظام عدل و قسط است

نظام امامت در آن معانی و ابعادش که با نظامات اسلامی یا نظام تمام اسلامی ارتباط دارد، حسن اجرای این نظامات را به عدل و حق عهده دار است.

این نظامات عبارت است از: نظام فکری و اعتقادی معقول و منطقی، نظام متعادل اخلاقی، نظام متوازن اقتصادی و مالی، نظام عدل اجتماعی، نظام صحیح سیاست و اداره و حکومت، نظام معتدل ارضاء و اشباع غرائز، نظام صحیح آموزش و پرورش و نظامات دیگر.

و به عبارت دیگر نظام امامت نظام اجرای تمام این نظامات است؛ و شخص امام -عليه‌السلام - نمونه اعلا و نمایش عملی و تجسم ظهور تمام برنامه ها و نظامات اسلامی است. و اگر این عبارت کوتاه نباشد، همانند آینه در برابر آفتاب که حاکی از آفتاب است، وجود امام نیز حاکی از حقیقت اسلام و معارف و نظامات اسلام است.

امامت یگانه نظامی است که استثمار و استکبار و استعمار و استفاده های نامشروع را که موجب فاصله ها و تقسیم بندی ها و توزیع های غیر عادلانه است از بین می برد و قسط و عدل را بر قرار می سازد و از افراط و تفریط جلوگیری می نماید.

در این نظام هم قوانینی که در این نظام، اساس عمل است به عدل و حق و برقراری توازن و تعادل نظر دارد و هم حاکم و نظام حکومت و قوه مجریه ای که اجرای این قوانین را به عهده دارد از طریق عدل منحرف نمی گردد.

و این یکی از مشخصات و معرف این رژیم است که استقرار آن، عدل مطلق و خیر و احسان برقرار می کند و اموال و مواد مورد نیاز، و مشاغل و مناصب را به قسط و عدل توزیع و تقسیم می نماید و غرائز فطری و جسمی انسان را اشباع و طغیان و سرکشی آنها را مهار می نماید چنانکه به همین معانی نظر دارد بعضی آیات و احادیث مثل آیه ی:

الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة، و آتوا الزکوة، و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر [1]: آنانکه وقتی ایشان را در زمین قدرت و تمکن دهیم، نماز را به پا می دارند و زکات می دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می نمایند.

و مانند این حدیث معروف که از حضرت أمیرالمؤمنین -عليه‌السلام - روایت شده است و علمای بزرگ در شرح و تفسیر آن، تحقیقات و توضیحات مهمی بیان داشته اند:

اعرفوا الله بالله، و الرسول بالرسالة، و اولی الأمر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان[2]: خدا را به خدا و پیغمبر را به پیامبری و اولیای امر امامان را به امر به معروف و عدل و احسان بشناسید.

و مانند این جمله در ضمن احادیث اوصاف حضرت مهدی -عليه‌السلام -: یقسم المال صحاحا، فقال له رجل: ما صحاحا؟ قال: بالسویة بین الناس[3] : حضرت مهدی - عليه‌السلام - مال را به طور صحیح قسمت می نماید، مردی از معنی آن پرسید، پیغمبر -صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: به طور مساوی در بین مردم تقسیم می نماید.

نظام امامت، استضعاف را به هر صورت و شکلی که باشد، خواه به صورت استثمار صنعتی، یا استثمار سرمایه داری، یا استثمار فردی و جمعی، و خواه به آن استعباد یا استکبار و یا استعمار بگویند، از میان بر می دارد و با هر نظام استضعاف گر اعلان جنگ می دهد، چنانکه علی -عليه‌السلام - می فرماید:

الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه[4]: ذلیل در نزد من عزیز است تا حق او را بگیرم، و قوی در نزد من ضعیف است تا حق ضعیف را از او بگیرم.

عدی بن حاتم در ضمن آن سخنرانی بسیار مشهور و معروفی که در مجلس معاویه و به درخواست و اصرار او، پیرامون شخصیت حضرت علی -عليه‌السلام - ایراد کرد که برای هر جمله و فرازش، آن هم در چنان موقعیت حساسی، نمی توان قیمت قائل شد و معاویه را تحت تاثیر قرار داد، می گوید:

لا یخاف القوی ظلمه، و لا ییاس الضعیف من عدله[5].

قوی و ضعیف هر دو در امان بودند، قوی از ظلم علی -عليه‌السلام - نمی ترسید، چون می دانست هر گاه بخواهد او را کیفر و مجازات کند، از حد قانون تجاوز نمی نماید و به هوای نفس و کینه شخصی کیفر نمی دهد، ضعیف نیز از عدل او مأیوس نمی گردید. چون می دانست که اگر تمام اقویا و زورمندان در یک صف بایستند و یک نفر ضعیف در صف دیگر، علی -عليه‌السلام - در کنار ضعیف می ایستد و از او حمایت می کند. او حاکم و زمامداری است که هرگز حق ضعیف را وا نمی گذارد و از احقاق حق او صرف نظر نمی کند.

پاورقی

[1] سوره ی حج، آیه ی 41.

[2] کافی، ج 1، ص 85.

[3] منتخب الاثر، ص 147.

[4] نهج البلاغه، خطبه 37. در این موضوع به نهج البلاغه مراجعه فرمائید تا نظام عمل و ضد استضعاف امامت را بشناسید.

[5] سفینةالبحار، ج 2، ص 171.

بحثی در الفاظ مترادف

علماء و محققان علم لغت و ادب می گویند: اختلاف عبارات و اسماء، دلالت بر اختلاف معانی دارد و عطف کلمه ای بر کلمه دیگر، در صورتی صحیح است که از کلمه دوم، معنائی غیر از معنای اول اراده شود، مثلا اگر زید لقبش عالم یا فیلسوف باشد، نمی گویند: زید و فیلسوف آمد.

بنابراین، آنچه در قرآن مجید و احادیث شریفه و کلام عرب و عجم آمده است، به هنگام عطف دو لفظ متقارب المعنی به یکدیگر، از لفظ معطوف، معنائی غیر از معطوف علیه اراده شده است. بلکه می گویند محال است که در لغت واحد، لفظ مختلف، و معنی واحد باشد، چنانکه بسیاری از نحویین و لغویین گمان کرده اند.

حتی این که محققان می گویند: موردی نداریم که حرکت دو کلمه مختلف باشد، ولی معنی واحد باشد، مثلا الفاظی که بر وزن مفعال،مفعل،فعول وفعال باشند، هر کدام معنائی را افاده می نمایند که دیگری آن معنی را افاده نمی کند و فردی که محقق نباشد، گمان می کند تمام این صیغه ها فقط مفید مبالغه می باشند.

وقتی که اختلاف حرکات، موجب اختلاف معانی باشد، اختلاف کلمات، به طریق اولی باید بر اساس اختلاف معنی باشد.[1].

بنابراین در این احادیث، سطور مسلم، از قسط، معنای عدل و از عدل، معنای قسط، همچنین از جور، معنای ظلم، و از ظلم معنای جور اراده نشده است و از هر لفظ و کلمه، معنائی غیر از کلمه ی دیگر، اراده شده است.

لذا برای فهم دقیق مقصود و معنای این احادیث و معنای این چهار کلمه، وقتی منفردا یا با عطف به یکدیگر، در کلامی آمده باشند، مراجعه به کتابهای معتبر لغت و کلمات لغویین که بطور اختصار و به مقداری که بحث، زیاد طولانی نشود، لازم است.

یکی از کتب معتبر لغت، تاج العروس است؛ تاج العروس در کلمه ی جور می گوید:الجور نقیض العدل جار علیه، یجور جورا فی الحکم، ای ظلم و الجور ضد القصد او المیل عنه: جور نقیض عدل و به معنای ستم در حکم کردن است و به معنای ضد میانه روی و انحراف از آن نیز آمده است.

لسان العرب نیز که یکی از کتابهای مورد اعتماد لغت است، جور را مانند تاج العروس معنی کرده است.

ابو هلال عسکری درالفروق اللغویه می گوید: جور خلاف استقامت در حکم است. لذا خیانت جزئی را ظلم می گویند نه جور، اما گرفتن مالی را از صاحبش به زور و جبر، هر چند یک درهم باشد، جور می گویند.

پاورقی

[1] رجوع شود به الفروق اللغویه، صفحه ی 13 تا 16، الباب الاول فی الابانة عن کون اختلاف العبارات، موجبا لاختلاف المعانی فی کل الغة.

معنی ظلم

تاج العروس گفته است: ظلم تصرف در ملک غیر و از حد گذشتن است.

ولسان العرب می گوید: ظلم چیزی را در غیر جا و غیر موضع خود گذاردن است.

و راغب نیز در مفردات، ظلم را مثل لسان العرب معنی نموده است.

معنی عدل

امیرالمؤمنین -عليه‌السلام - در پاسخ این پرسش که کدامیک از عدل و جود افضل است، فرمود: العدل یضع الامور مواضعها[1] عدل: کارها را بر جای خود می نهد.

عدل چنانکه در تاج العروس و لسان العرب آمده است، ضد جور است و آن چیزی است که در نفوس، مستقیم شمرده شد و میانه روی باشد و ترک افراط و تفریط و حکم به حق است. و عادل آن کسی است که هوای نفس، او را از حق منحرف نمی کند که حکم به جور بدهد.

راغب می گوید: عدل تقسیم و تقسیط کردن به مساوات است. و بنابراین روایت شده است: بالعدل قامت السماوات و الارض[2]: آسمانها و زمین، بر عدل و تقسیم مساوی و برابر بر پا است که اگر در اجزاء و اعضاء و اشیای آن کم و زیادی بود و هر چیز و هر رکنی از آن، از آنچه باید داشته باشد، چیزی کم می داشت، یا چیزی زیادتر بر آن بود، برپائی آسمان و زمین به هم می خورد.

از این عبارت معلوم می شود که عدل و توزیع و تقسیم برابر و متساوی به این نیست که تمام اشیاء از هر چه باید داشته باشند، مانند هم داشته باشند بلکه غرض این است که همه، آنچه را و مقداری را که باید داشته باشند و آنچه را که داشتن آن، در بقاء این نظام مؤثر است و آسمان و زمین و منظومه ها و کهکشانها و کوه و دریا و آب و انسان و حیوان و کلیه جانداران و جماد و نبات و معادن به آن برقرار است، باید داشته باشند.

پاورقی

[1] سفینةالبحار، ج 2، ص 166.

[2] سفینةالبحار، ج 2، ص 166.

معنی قسط

راغب در مفردات می گوید: القسط هو النصیب بالعدل: قسط، نصیب به عدالت است.

در لسان العرب و تاج العروس آمده است که: قسط، و عدل و حصه و نصیب است. و گفته شده است که اقساطبه کسر همزه فقط عدل در قسمت است. در حدیث آمده است: اذا حکموا عدلوا، و اذا قسموا اقسطوا: وقتی حکم برانند عدالت کنند، و زمانی که قسمت کنند به عدالت قسمت نمایند و به عدل نصیب و حصه بدهند.

ابو هلال عسکری در الفروق می گوید: فرق بین نصیب و قسط، این است که نصیب بر آنچه کمتر و زیادتر از استحقاق باشد اطلاق می شود ولی قسط حصه ای است که به عدل و استحقاق معین شده است؛ و گفته می شود: قسط القوم الشی ء بینهم، اذا قسموه علی القسط؛ وقتی چیزی را به قسط و عدل تقسیم کنند می گویند: آن را بین خود تقسیط کردند.

و جایز است که گفته شود: قسط اسم است از برای عدل در قسمت و گفته شده است که قسط آن نصیبی است که شخص، استحقاق آن را دارد و به آن نیازمند است.

قسط در قرآن مجید

در قرآن مجید، ماده ی ق س ط مکرر آمده است. از جمله در آیه:

لقد ارسلنا رسلنا بالبینات، و انزلنا معهم الکتاب و المیزان، لیقوم الناس بالقسط [1] .

مفاد آیه این است: فرستادن پیامبران با نشانه ها و نازل کردن کتاب و میزان، برای برپایی و قیام مردم به قسط و عدل است. اگر چه ظاهر این است که از قسط، معنای عام و عدل کلی و مطلق اراده شده است، ولی در آوردن کلمه قسط به جای عدل، شاید این عنایت باشد که خواننده و شنونده به نصیب به عدل و حق و نظم اقتصادی، و اهمیت مداخله آن در قیام اجتماع به عدل متوجه گردد.

و ضمنا به این نکته هم باید توجه داشت که مکتب انبیا در اعصاری که تعادل مالی و اقتصادی در برقراری جامعه به عدل، مؤثر شناخته نمی شد، آن را پیشنهاد کرده و هدف فرستادن پیامبران و وحی و تعالیم و برنامه و کتاب بر آنان، نظم مالی و اقتصادی را نیز متضمن می باشد.

چون عدل مطلق، بدون تعادل مالی و نظام اقتصادی محکم و برنامه صحیح و تولید و توزیع حاصل نخواهد شد.

در آیه ی دیگر می فرماید:قل امر ربی بالقسط [2]: بگو پروردگار من فرمان به قسط داده است. که از این آیه نیز یا معنای عدل عام و مطلق مراد است یا خصوص تقسیم و توزیع به نصیب و حق و عدل و از جمله این آیه است: شهد الله أنه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط. [3] .

در این آیه نیز ظاهر این است که از قیام خدا به قسط، همین اراده شده است که همه چیز را طبق حکمت، به نصیب معین و به مقداری که لازم باشد آفریده است:

نموده خلق، هر چیزی که باید

جهان آراسته آنسان که شاید

چنان داده نگارش این جهان را

که به، هرگز نیابد زان، گمان را

از او عالم شده آنسان منظم

که نه در آن زیاد و نه در آن کم[4].

و در آیاتی دیگر مانند

و ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی...[5]: اگر نترسید که مبادا درباره یتیمان مراعات عدل و داد نکیند...

و آیه ی:و اقیموا الوزن بالقسط [6] : و هر چیز را به ترازوی عدل و انصاف بسنجید محتمل است که عدل در امور مادی و مالی و قابل توزیع و تقسیم، اراده شده باشد؛ چنانکه در مثل آیه یکونوا قوامین لله شهداء بالقسط [7] : در راه خدا پایداری و استوار بوده و گواه عدالت و درستی باشید. و آیه یذلکم اقسط عند الله [8] و: اینها درست تر و محکم تر است نزد خدا و آیهی و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط [9]: و اگر حکم کردی بین آنها به عدالت حکم کن ظاهر این است که عدل در حکم، اراده شده است.

پاورقی

[1] سوره ی حدید، آیه ی 25.

[2] سوره ی اعراف، آیه ی 29.

[3] سوره ی آل عمران، آیه ی 18.

[4] اشعار از گنجینه گهر مرحوم مغفور آیت الله آقای آخوند ملا محمدجواد صافی - رضوان الله تعالی علیه - والد نگارنده است.

[5] سوره ی نساء، آیه ی 3.

[6] سوره ی الرحمن، آیه ی 9.

[7] سوره ی مائده، آیه ی 8.

[8] سوره ی بقره، آیه ی 282.

[9] سوره ی مائده، آیه ی 42.

قسط در نهج البلاغه

در نهج البلاغه نیز قسط، به همین معنای تقسیم به عدل و استحقاق طبق نظام آمده است.

مانند اینکه در وصف آفرینش طاووس در خطبه ی 163 می فرماید:

و قل صبغ الا و قد اخذ منه بقسط: و کم رنگی است مگر آنکه از آن به قسط و نصیب لازم گرفت.

و در خطبه 183، در وصف حضرت باری تعالی می فرماید:

و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه: خدا به قسط در خلق خود ایستاد هر چیز را به نصیب عدل و مقدار لازم و حصه ی متعادل و موافق با نظام آفرید و در حکم خود برایشان، به عدل حکم فرمود.

ابعاد متعدد عدل

باید توجه داشت که بسیاری از مردم در تعریف عدل و اطلاق لفظ عادل مسامحه می نمایند و نظامی را که رهبر سیاسی و کسی که اداره ی امور را در آن نظام در اختیار دارد به اغراض شخصی و منافع خود و کسان خود حکومت نکند و قانونی را که هست و به دست دارد در حق همگان یکسان اجرا نماید، عادل می گویند. خواه آن قانون را، مردم به حق و علم و فهم قبول کرده باشند، یا از راه جهل و اشتباه، یا تحمیل پذیرفته باشند.

مثلا انوشیروان را دادگر و نظام او را عادل می گویند با اینکه نظامی که انوشیروان بر اساس آن حکومت داشت، نظام استضعاف و استعباد و استبداد و کثیف ترین نظام طبقاتی بود.

و این انوشیروان بود که حکومت را حق خود می دانست و آن را مثل اموالی که از قباد - پدرش - ارث برده بود، حق خود می دانست و خاندانها و افراد دیگر را از آن محروم می شمرد.

و این حاکم و حکومت بود که آن نظام ناهنجار غیر عادلانه را حفظ می کرد و تبعیضاتی را که بود اجرا می نمود[1].

داستان تهی شدن خزانه و نیاز انوشیروان به پول برای جنگ با روم و پیشنهاد مرد کفش فروش به پرداخت پول مورد نیاز در برابر رفع تبعیض و لغو محرومیت فرزندش از تحصیل علم، که فردوسی نیز آن را در شاهنامه آورده است، یکی از ادله ی فساد آن نظام است.

وقتی پیشنهاد کفش فروش را به شاه رساندند، قبول نکرد. و چنانکه در شاهنامه است، گفت:

برو همچنان بازگردان شتر

مبادا کزو سیم خواهیم و در

چو بازارگان بچه، گردد دبیر

هنرمند و با دانش و یادگیر

چو فرزند ما برنشیند به تخت

دبیری ببایدش، پیروز بخت

هنر ناید از مرد موزه فروش

سپارد بر او، چشم بینا و گوش

بدیهی است عامه و عوام، اگر چنین حاکمی را عادل و دادگر بدانند، عقلا و روشنفکران این نظام و کسی را که حافظ این نظام غیر انسانی و تبعیض گر است، دادگر نمی خوانند و مجری قانون انحصار علم به طبقه خاص وء شاهزادگان و لشکریان را ظالم و ستمکار می گویند.

چنانکه یان اسمتی -رهبر رژیم نژادپرست آفریقائی - که مجری قوانین حکومت رودزیا است، ظالم است. و حکومت هائی که طرفدار و حامی او هستند ستمکارند.

همچنین حاکم نظام کمونیستی و رژیم سرمایه داری، چون هر دو رژیم از جهاتی با کرامت و آزادی و شرافت انسان و حقیقت و واقعیت و فطرت، مخالف است ستمگرند.

چنانکه حاکمی که با زور و قدرت شخصی حکومت را به دست گرفت و خود را بر مردم تحمیل کرد، اگر چه در رتق و فتق و حل و فصل امور بر اساس عدل و قسط حکومت کند، ظالم است.

بنابراین، اینگونه عدلهای عامیان و عوام پسند را نباید عدل شمرد. هر چند به گونه ای و به نسبت ظلم مطلق آن را عدل گویند و هر چند یکی از ابعاد عدل را واجد باشد.

آنچه را می توان عدل مطلق دانست که از هیچ جهتی ظلم نباشد و به هر گونه اش که بنگری، عدل باشد. و تمام ابعاد عدل را که به چند بعد مهم آن ذیلا اشاره می شود واجد باشد:

پاورقی

[1] مخفی نماند که حدیثی به این لفظ ولدت فی زمن الملک العادل به پیغمبر - صلى‌الله‌عليه‌وآله - نسبت داده اند که اعتبار آن ثابت نیست و محققان و اهل فن آن را از اخبار موضوعه جعلی شمرده اند و قرائن و شواهد هم ضعف آن را تأیید می نماید که در اینجا مجال شرح و بیان آن نیست.

عدل حاکم

عدل حاکم، که حکومت او مشروع باشد و بر اساس زور و استعباد و به منظور فرمان رانی و تسلط بر مردم و تحمیل بر خلق الله و ملاحظه هوی و هوس و غرض و منافع شخصی خود و اشخاص معین و طبقه و حزب و گروه و جمعیت خاص و تبعیض نباشد و حاکم بر مبانی نادرستی برگزیده نشده باشد و فقط تقوا میزان انتخاب باشد، که اگر فرضا حاکم یا قاضی، دیگری را از خود لایق تر و شایسته تر بشناسد، بدون تعلل و مسامحه، کرسی حکومت را به او واگذار نماید و قوانین بر پایه مساوات اجراء گردد و ستمی وجود نداشته باشد. که این قسم، بعد سیاسی عدل و قسط است.

بعد قانونی قسط و عدل

از این بعد، به عدل قانون تعبیر می کنیم، و مقصود این است که در قوانین، مصالح و منافع همگان، واقع و حقیقت، نیازمندیهای افراد جامعه و خواسته های حقیقی و فطری و غرائز بشر منظور شده باشد. و برای فرد و طبقه و صنف خاصی در شرایط متساوی امتیازی نباشد و بر قانون فطرت بشر تحمیل نباشد. نصیب هر کس را از نعمتها و مواهب به عدل و استحقاق تعیین کند و نقشه ی توزیع و تقسیم اشیاء و مواد طبیعت، در زندگی آزاد انسانها پیاده گردد و همه سهم واقعی خود را ببرند.

مثلا از نعمت هوا، انسان، حیوان و نبات، هر یک به مقدار نیازی که دارد بهره می برند. یا از نعمت آب و مواد غذائی، تمام اجزاء و اغصان و اوراق و شاخ و برگ یک درخت، بطور مساوی بهره می برند. یعنی هیچیک بیشتر از آنچه باید ببرند و کمتر از آن، نصیبشان نمی شود. نه اینکه همه مقدار واحد و به اندازه ی واحد می برند، بلکه هر کدام آنچه را که لازم دارند.

فرضا ماده ای که برگ از آن ساخته می شود، شکوفه و میوه ماده دیگری که لازم دارند، هر کدام سهم خود و آنچه را که لازم دارند و حقشان باشد می برند، مانند اعضای بدن که به هر کدام مواد لازم می رسد.

نظیر این نقشه، در زندگی انسانها و معاش و تولید و توزیع نعمتها، وقتی پیاده شود عدل و نصیب به عدل، استحقاق و سهام صحیح و متعادل برقرار می گردد. ناموس عدل و قسط، چنانکه در عالم تکوین است، باید در عالم اختیار و محیط خداداد آزاد بشر نیز مقرر باشد و استفاده از مواهب و مواد لازم مادی و معنوی، به قدر استعداد و کفایت و اشباع غرائز، در دسترس هر کس باشد که برای سالخوردگان و افتادگان، حتی دیوانگان و حیوانات هم در این تقسیم به قسط سهم کافی مقرر باشد.

بعد اقتصادی قسط و عدل

این بعد که آن را عدل اقتصادی می گوئیم، عبارت از این است که بر اساس قانونی بودن حق مالکیت اختصاصی[1] قوانین اقتصادی و مالی، کار و نظامات مشاغل به قسط، نصیب به عدل، تنظیم سهام و جلوگیری از تورم، تراکم بی رویه و غیر متعارف سرمایه ها، منع احتکار و ترتیب تولید، مطابق کردن عرضه با تقاضا، توزیع عادلانه و صحیح محصولات، متعادل ساختن قیمتها و دستمزدها بطوری که هر کس بتواند با دادن آنچه دارد، از کار یا مزد کار، نیازمندیهای متعارف خود را بگیرد، نظر داشته باشد.

حکومت نیز بر اساس معیارهای دقیق و صحیح، صلاحیت و اختیار قانونی داشته باشد که عدالت اقتصادی را بدون اینکه به حق کسی تجاوز نماید برقرار کند، مسؤول و متعهد باشد که با تمام قوا، عدل اقتصادی، مبارزه با فقر و محرومیت از معاش متوسط و متناسب را در رأس برنامه های حکومتی خود قرار دهد و از فقر و ورشکستگی و افلاس، جامعه و افراد را نجات دهد و با تدابیری مثل ایجاد کار و عرضه مواد مورد حاجت، و عمران و احیاء اراضی موات و بائر، احداث قنوات و چاه های عمیق و برپا ساختن کارخانجات، و تدابیر مشروع دیگر از تصاعد سطح مخارج، فقر و بیکاری، گرانی و فاصله های نامتعارف، جلوگیر نماید.

پاورقی

[1] قانونی بودن حق مالکیت اختصاصی، منافی با مالکیت حکومت و جامعه به تفسیرهائی که در فقه مذکور است نیست؛ مانند موقوفات عامه و اراضی مفتوح العنوه، آنچه را حکومت به احیاء یا احداث یا وسائل شرعی دیگر تملک نماید پس مقصود از این عبارت انحصار نیست، بلکه غرض فقط قانونی بودن حق مالکیت اختصاصی است، مثل مالکیت ملی و اشتراکی و در کنار هم.

بعد اجتماعی قسط و عدل

به موجب این بعد که همان عدل اجتماعی است:

اولا؛ قوانین صحیح، روابط افراد را با یکدیگر و روابط آنها را با حکومت، بر اساس عدل و حق و منزه از استکبار و استضعاف مقرر می دارد و به تمام افراد، حق نظات بر اجرای قوانین داده می شود که طبقو المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر [1]: امر به معروف و نهی از منکر نمایند و بلکه مسؤول و متعهد باشند که این نظارت را انجام دهند.

علاوه، با یکدیگر در روی کار آمدن و روی کار بودن نظام صالح همکاری داشته باشند.

ثانیا؛ افراد، به پیروی از قانون و ندای ایمان و وجدان مکلف هستند که تمام مقررات عدل و قسط را در رشته های مختلف، نسبت به خود و دیگران رعایت نمایند که جامعه و افراد، از جانب هر فردی امنیت داشته باشند و حسن ظن و حمل بر صحت در هر مورد، خیال هر کس را راحت سازد، و خیانت و غش و تقلب در جامعه مطرود و معدوم یا بسیار نادر و کم زمینه گردد.

ثالثا؛ حکومت هم باید در این امور مشارکت کند و برنامه هائی اجرا نماید و وضع سلوک و استقبالش را از مردم متواضعانه و به نحوی قرار دهد که مردم، در نظارت بر امور تشویق و تقدیر شوند. چنانکه باید تعلیم و تربیت و ارشاد نیز در اینجا با نقش مهم و سازنده، افراد را رشید و زنده و آگاه بسازد که خود را مسؤول و متعهد حسن جریان امور بشناسند و از تجاوز به حق و سهم دیگری و جنایت، پرهیز نمایند.

علاوه بر این ابعاد، ابعاد دیگر نیز هست، مثل: عدل در تعلیم و تربیت که علم و دانش و آموزش و پرورش برای همگان باشد، نه فقط قانون، انحصاری بودن آن را لغو کرده باشد، بلکه عملا نیز به نحوی باشد که افراد مستعد بتوانند ترقی علمی، داشته و تا آنجا که امکان دارد برابر امثال و اقران خود جلو بروند.

باید از این استعدادها که مواهب خدا به همه ی خلق است استفاده شود و تعلیم و تعلم، کار و شغل، مقدس، و عبادت خدا تلقی شود و تأسیس مدارس و دانشگاهها برای کسب و جلب منافع مادی نباشد.

بالأخره تمام ابعاد مختلفی که عدل دارد باید تأمین شود تا عدل مطلق مستقر و برقرار شود.

و از همه مهم تر عدل فکری و اعتقادی که به منزله ی زیر بنا است، باید تأمین شود تا عدل مطلق، مستقر و برقرار شود.

و تنها با اصلاح دادگستری، عدل مستقر نمی شود، بلکه برای عدل در داوری و دادگستری، هم دادگستری باید اصلاح شود. یعنی قوانین آن و برنامه های داوری و شرایط قاضی و شهود، عادلانه باشد. و هم قوانینی که قاضی بر آنها استناد می کند و قوانین اقتصادی و مربوط به حقوق مالی و سهام، به منظور احقاق حق و رسیدن هر کس به حق واقعی تشریع شده باشد که بدون یکی از این دو، عدل مفهوم واقعی نخواهد داشت و دستگاه قضا و داوری، دستگاه عدل و قسط نخواهد بود.

هم برای توزیع صحیح و اینکه هر کس در امور مالی به حق خود و سهم خود و نیاز واقعی خود برسد و توازن اقتصادی موجود شود، نظام اقتصادی عادلانه لازم است و هم برای عدل در حکم و داوری.

و اگر بگوئیم عدل، مفهومی رو بنائی دارد و از شکل روابط بین فرد و دیگران و روابط هیئت حاکمه با مردم سخن می گوید، و قسط مفهومی زیربنائی دارد و آن را به سهمی که یک فرد یا گروه، از مواهب مادی و معنوی و امکانات اجتماعی، در قبال نقشی که در جامعه دارد تفسیر کنیم، مفهوم لغوی و عرفی این دو واژه عوض نمی شود و در قبال هم قرار نمی گیرند که آنجا که عدل، خشنود و راضی است، قسط خشمگین باشد و آن کس که در جامعه، به واسطه ناتوانی، نقشی به عهده ندارد، بی سهم باشد.

مفهوم عدل مطلق، میانه روی و اعتدال در تمام امور است، خواه در اعتقادات باشد و خواه در روابط مخلوق با خالق، یا با مخلوقات دیگر، از انسان و حیوان و نبات و جماد و غیره، خواه در اخلاق و معنویات یا در امور مادی و مالی و اقتصادیات باشد، خواه در افعال و وظایف فردی، یا در وظایف سیاسی و اجتماعی، بالأخره همه عدل است و در همه باید رعایت عدل شود.

این، هم مفهوم عدل است و هم مفهوم قسط، با این تفاوت که قسط، در امور مالی و مادی و حقوقی و قابل تقسیط و مرافعات و محاکمات و تقسیمات سهام، صراحتش بیشتر و ظاهرتر است. به این نحو که استثنای این موارد از کلمه قسط، بسا مستهجن و ناستوده باشد. ولی عدل در شکل روابط بین فرد و دیگران، روابط هیئت حاکمه با مردم و هر قوی با ضعیف ظاهرتر می باشد. ولی به هر حال، عدل در تمام این موارد، هر کجا با توزیع سهام ربط داشته باشد، باید بر اساس حق و واقع باشد و عدل بر آن صادق خواهد بود و هر کجا عدل صادق بود، قسط به معنای اعم نیز بر آن صادق است.

بنابراین در صورت نابرابری سهام و نرسیدن محکوم له به سهم حقیقی و حق واقعی خود، حکم به آن، حکم به عدل نخواهد بود، هر چند طبق قانون پذیرفته شده باشد.

بالأخره عدل مطلق و قسط مطلق، وقتی حاکم می شود که آنچه جنبه زیر بنائی و رو بنائی دارد، همه عادلانه باشد زیرا که هر کدام از این دو عادلانه نباشد، عدل برقرار نیست. و همیشه همچنان نیست که آنچه در نظر بعضی از مردم، یا بعضی از مکتب ها جنبه زیر بنائی دارد، به تبع آن رو بنا نیز اصلاح گردد، و به عبارت دیگر درستی زیر بنا علت از برای درستی روبنا نیست، بلکه نظیر مقتضی است که با عدم شرایط یا وجود موانع، مؤثر واقع نمی شود.

و چنان نیست که مثلا اگر نظام مالکیت دگرگون شود، به گفته آنان که دگرگونی آن را لازم و زیربنا می دانند، آنچه روبنا است، خود به خود اصلاح گردد، و خلاف عدل انجام نگیرد، که بگویند: قسط که آمد، عدل هست اما عدل که آمد، ممکن است قسط نباشد؛ نه اینطور نیست.

هم اکنون در جوامعی که نظام مالکیت در آنها دگرگون شده است، هزاران گونه نابسامانی ها و عیب و علتها وجود دارد که با اجرای قوانین صحیح، هم نمی توان روبنای آن را اصلاح و بر طرف نمود.

این مکتب ها هم در تعیین و تشخیص زیر بنا، در افراط و مبالغه و انحراف و انحصار افتاده اند، و هم در رو بنا، زیرا زیر بنائی که تعیین کرده اند، اصلاح و تنظیم عادلانه نیافته است.

پاورقی

[1] مردان و زنان مؤمن همه یار و دوستدار یکدیگرند، مردم را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع می کنند.سوره ی توبه، آیه ی 71.