عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه0%

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه: مشاهدات: 5119
دانلود: 1680

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 24 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5119 / دانلود: 1680
اندازه اندازه اندازه
عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

عقیده نجات‌بخش: پیرامون عقیده به ظهور و حکومت حضرت مهدی ارواحنا فداه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

انقلاب در نظام مالکیت

اگر انقلاب در نظام مالکیت، الغای نظام غربی مالکیت و سرمایه داری بر اساس رباخواری و معاملات نا مشروع و بانک داری و استثمار است که نظامات شرقی بر آن صحه گذارده و از آن دفاع می نمایند و به کشورهای اسلامی نیز سرایت کرده و مسلمانان هم به فساد و پلیدی آن آلوده شده اند، البته باید دگرگون گردد.

این نظام که در آن، هر کس و هر سرمایه داری به هر نحو به هر طریق که بخواهد ثروت بیندوزد و بر ثروت و سرمایه اش بیفزاید، آزاد مطلق است و هیچ قید و شرط و تحدید و ممنوعیتی مانع او نمی شود و در صرف اموال نیز مختار می باشد[1] ، که به هر مصرفی بخواهد، آن را برساند، حتی اگر بخواهد ورثه خود را محروم کند و ملیونها دلار، اموال خود را به سگ و گربه خود ببخشد یا در پای یک زن روسپی و رقاصه و خنیاگر بریزد، یا در راه تجملات غیر متعارف صرف کند، یا به قمار بزند اگر منظور این نظام است، شک و شبهه ای نیست که این نظام باید از بین برود.

این نظام حتی اگر در کشورهای مسلمان نشین هم باشد و این سرمایه دار اگر خود را مسلمان نیز بشمارد، با اسلام ارتباط ندارد و فاصله آن با نظام اسلام، فاصله جهل از علم، ظلمت از نور و شب از روز است.[2] این خانه ی آخرت را برای کسانی که اراده علو و برتری در زمین ندارند قرار داده ایم و عاقبت و پایان نیک برای پرهیزکاران است.

این است تعریف اجتماع اسلام، اجتماعی که احدی نباید در آن گردنکشی و بلندی جوئی داشته باشد که حتی بر حسب بعضی تفاسیر از علی -عليه‌السلام -روایت شده است: که فرمود: ان الرجل لیعجبه شراک نعله فیدخل فی هذه الآیة: تلک الدار الآخرة... [3] مضمون این جمله این است که اگر کسی از بند کفش خودش به خود ببالد، گردن کشی کرده و علو و برتری جسته است.

این آیه همه را می شناساند و اجتماع متواضع اسلام را معرفی می نماید. انصافا باید گفت که اجتماعات کمونیستی و سرمایه داری کجا و این اجتماع سراسر فضیلت و برابری کجا؟ رهبران متکبر، مغرور، پر نخوت، و فرعون منش و پر باد آن اجتماعات کجا و رهبر بی مدعا، بی تشریفات و بی فاصله از مردم و اجتماع واقعی اسلام کجا؟

از بامداد تا شامگاه هر چه می بینیم گردنکشی، تظاهر، کبر و نخوت، استبداد، فرعونیت، تعظیم و خم شدن، نیایش و مدح و چاپلوسی گردنکشان است. هر کس کمترین قوه مالی یا مقامی یا بلکه علمی داشته باشد به کسی که فاقد آن است بی اعتنا و بی احترام می شود. در ادارات، در مؤسسات و در برنامه های مختلف، عدول از هدف این آیه نمایان است.

اسلام دینی است که زمامدار متواضع و فروتنش، یک نفر استاندار عالی قدر و صحابه را با سوابق درخشانی که دارد، برای شرکت در یک مجلس میهمانی توانگرانه، و نشستن بر سر سفره ی کسی که توانگران را بر آن خوانده و بینوایان را واگذاشته، بشدت مورد بازخواست قرار می دهد و نامه ای توبیخ آمیز برایش می فرستد.

دینی است که بانوی اول آن حضرت زهرا -عليها‌السلام - خودش شخصا آن قدر جو دستاس می کند و آب می کشد که آثار آن در دست و بدنش ظاهر می شود. وقتی در خانه شوهرش - یگانه قهرمان فاتح و بزرگمرد اسلام - بود، فرششان یک پوست گوسفند بود! پیغمبر و رهبر عالی قدراسلام دعا می کرد که اللهم احینی مسکینا، امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین[4]: خدایا مرا بینوا و مسکین زنده بدار، مسکین بمیران و با مساکین محشورم کن.

این دعا معنایش این نیست که به من نعمت نده، و کار و عمل مرا بی نتیجه کن و من می خواهم نقشی در جامعه نداشته باشم. بلکه این دعا معنایش اظهار تنفر از ثروت اندوزی و سودجوئی، جمع مال، حرص و بخل و نگهداشتن مال و ترک انفاق فی سبیل الله است. زیرا آن کس که مسکین بودن را دوست می دارد و آن را از خدا می خواهد، از وبال مال و عواقب سوء اخلاقی و عملی آن بیم دارد.

چنان است که معاویه در تعریف حضرت علی -عليه‌السلام - گفت که اگر دو انبار، یکی از کاه و دیگری از طلا داشته باشد، اول طلا را در راه خدا انفاق می نماید.

آری پیغمبر رهبری بود که بسا ماه می گذشت و در خانه اش غذائی پختنی - با آنکه در اختیارش بود - فراهم نمی شد و آن را به نیازمندان می داد.

سوید بن غفله گفت: وقتی امیرالمؤمنین -عليها‌السلام ظاهرا هم خلافت و زمامداری جهان اسلام را در اختیار داشت، بر آن حضرت وارد شدم، دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است و در خانه غیر از آن حصیر چیز دیگری نیست.

عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، بیت المال خزانه اموال حکومتی جهان اسلام در دست تو است و درخانه چیزی از لوازم خانه نمی بینم.

فرمود:

ای پسر غفله، خردمند برای خانه ای که از آن باید انتقال کند، اثاث و لوازم فراهم نمی نماید. ما را خانه ی دیگری است که بهترین متاع و اثاث را به آنجا نقل کرده ایم جهان دیگر و خود نیز پس از مدت زمان کوتاهی به آنجا خواهیم رفت.

ابن عباس گفت: در ذی قال به محضر حضرت علی -عليه‌السلام - مشرف شدم، آن حضرت کفش خود را وصله می زد.

به من فرمود:قیمت این کفش چقدر است؟

عرض کردم:قیمتی ندارد.

فرمود:

به خدا سوگند، این کفش نزد من از امیر بودن بر شما محبوب تر است، مگر آنکه حقی را به پا دارم، یا باطلی را دفع کنم.

وقتی شخصی از آن حضرت، از جامه وصله داری که پوشیده بود پرسش کرد که مثلا این چه جامه ای است، یا چرا باید امیرالمؤمنان این جامه را بپوشد؟.

فرمود:

قلب به آن خاضع می گردد و نفس رام می شود و مؤمنین به آن اقدار می نمایند و رقابت و هم چشمی در پوشیدن لباسهای گران قیمت و تجملی از بین می رود.

این دین، این تعلیمات، این تربیت و ایمان و وجدان اسلامی، سرمایه داری و مال اندوزی و فسادگری را می کوبد، وجدان مسلمان را از آن متنفر می سازد و آن را عسل مسموم جلوه می دهد.

مال، در حلالش حساب و در حرامش عقاب است، هر کس در دنیا مال بیشتری داشته باشد، در قیامت سهم و حظش کمتر است. مگر آنکه در راه خیر و صلاح اجتماع، آن را انفاق کند.

یک نفر که مال اندوزی نکرده، به فکر جمع سرمایه و ثروت نبوده است، و از اینکه روی زمین پر از سرمایه دار و توانگر باشد، بهتر است.

غرض این است که نظام اخلاقی و نظام تربیتی و وجدان اسلامی، بزرگترین عامل اعتدال و حفظ توازن اقتصادی است. و اگر چه مالکیت محدود و مشروط اختصاصی اسلام، هیچ یک از معایب سرمایه داری را ندارد، اما اگر سائر نظامات اسلام هم با آن ضمیمه شود و نظام تمام عیار اسلام در هر رشته و قسمت اجرا گردد، احتمال بروز آن معایب هم داده نخواهد شد.

بیشتر افرادی که در مقام انتقاد از نظام مالکیت هستند، مقابل چشمشان، نظام مالکیت لعنتی غرب را که حرامزاده هایش، سرمایه دارانی چون راکفلر و اوناسیس، و یا فؤدالهایی چونژاکلین کندی و... می باشند، قرار داده اند، و همه عیبها را به حساب نظام مالکیت می نویسند از سوی دیگر از برنامه های جامع الاطراف و سازنده اسلام چشم می پوشند و فقط به همان نظام مالکیت خشک و خالی آن، منهای ایمان به خدا، و بدون تأسی و پیروی از پیغمبر و علی و زهرا و تربیت اخلاقی و تعالیم حساس اسلام و با حذف ناله های علی -علیه السلام- و دعاها و بالأخره منهای فرهنگ اسلام می تازند و حمله می کنند. با اینکه نظام مالکیت و مالی و اقتصادی خشک و خالی اسلام هم بر نظامات دیگر برتری دارد.

این اسلام است که مسلمانش وقتی می خواهد از دنیا برود، ناراحت است، نگران است و گریه می کند که پیغمبر با ما عهد فرموده است که باید اثاث یک نفر از شما از دنیا، به مقدار زاد و توشه یک نفر مسافر باشد، و در کنار من این همه اثاث است. در حالی که چیزی نبود جز یک آفتابه و یک کاسه و یک ظرف لباس شویی!

این اسلام که مسلمانش، استاندار مداین - پایتخت شاهنشاهان ساسانی و کاخ تیسفون که مردم آن همه جلال و جبروت و تجملات بی نظیر خیره کننده را در آنجا دیده بودند - خانه اش، یک حجره ای بود که از قامت یک انسان، ارتفاع و طولش بیشتر نبود و با آن همه تواضع و فروتنی در بین مردم، به عمل مهم استانداری می پرداخت.

این سلمان بود که حضرت علی -عليها‌السلام - می فرمود: مردی از ما اهل بیت است و علم و دانش او را می ستود[5] و پیغمبر -صلى‌الله‌عليه‌وآله - هم فرمود:سلمان از ما اهل بیت است. و فرمود: بهشت به سه نفر مشتاق است: علی و عمار و سلمان.

این سلمان، از شیعیان علی و شاگردان مکتب او است که عطایش از بیت المال پنج هزار بود و همین که دریافت می کرد، آن را در راه خدا انفاق می نمود و از دسترنج خود مخارج مختصر خود را فراهم می کرد[6].

ابوذر اسلام بود که با وضعی که در عصر عثمان جلو آمد و سرمایه دارهائی مثل طلحه و زبیر و مروان و دیگران، مخصوصا از بنی امیه، در صحنه اجتماع مسلمانان ظاهر شدند، و با ول خرجی های عثمان و کاخ سازیها و اسراف معاویه به مبارزه برخاست و آن نظام ضد اسلامی را محکوم کرد.

این مسلمانان بودند که گاه اتفاق می افتاد که غذائی برای مسلمانی هدیه می شد، آن هدیه تا ده خانه می گشت و به خانه شخص اول می رسید و خدا ایثار مسلمانان صدر اسلام را در قرآن مجید مدح فرموده است.

پیغمبر اسلام، فاطمه عزیزش را مخیر می نماید که مال به او بدهد یا دعا به او بیاموزد. او با کمال نیازی که به حسب ظاهر به مال داشت، دعا را اختیار می کند و به حضرت علی -عليه‌السلام - می گوید:ذهبت من عندک للدنیا، و جئتک بالآخرة [7]: از نزد تو برای دنیا رفتم و برایت آخرت آوردم و حضرت علی -عليه‌السلام - به او می گوید:خیر ایامک خیر ایامک خیر ایامک[8]: بهترین روزهای تو است بهترین روزهای تو است، بهترین روزهای تو است.

نظام مالکیتی که این مکتب عرضه کرده است، نباید دگرگون شود و نه منطق فقه قابل دگرگون شدن است.

تجارت و بازرگانی مزارعه و مضاربه و مساقات و اجاره در این نظام موضع محکم و غیر قابل نفوذاند.

نظام مالکیت اسلام، نظامی است که نظامات مالکیت جاهلیت را که هم اکنون در دنیاهای غرب، به وضع بسیار بیرحمان و بی شرمانه ای اجار می شود و متأسفانه در مجتمع به اصطلاح اسلامی نیز آن نظامات جاهلی وارد شده است. دگرگون کرد.

آنان که به نظام اسلام حمله می کنند، اشتباهشان از اینجا ناشی می شود که نه نظام اسلام را می بینند و نه از آن اطلاع دارند. گروه هائی سرمایه دار را می بینند که در کشورهای اسلامی، مانند غرب، خون مردم را می مکند و چه تزیینات، و چه تجملات، چه اسرافها و چه خرجهای بیهوده و عیاشیها که می نمایند.[9] گمان می کنند نظام اسلامی یعنی این، دیگر نمی پرسند پس نظام مالکیتش کو؟ نظام هزینه و مصرفش کو؟ نظام اخلاق و زهدش کجا رفته؟ نظام برادری، مساوات و ایثارش کجا است؟ نظام تعلیم و تربیتش را چرا ندارد؟ نظام حکومت و سیاستش چرا در بین نیست؟

بله، نظام اشتراکی در مقایسه با نظام سرمایه داری غربی ممکن است در مذاق بسیاری شیرین تر و به رسیدن هر کس به سهم خود نزدیکتر و از اجحافات و ستمکاریهای سرمایه داران خالص تر باشد و معایب خاص سرمایه داری را نداشته باشد. اما نمی توان بطور مطلق هم آن را از نظام اشتراکی منهای خدا و دین و وجدان و اخلاق، که زیر بنای همه چیز را اقتصاد می داند، بدتر شمرد. و بالأخره معلوم نیست که شوروی و چین و آلمان شرقی از ژاپن و آلمان غربی ایده آل تر بوده و مردم آنجا خوش بخت تر باشند و معلوم نیست که کارگر آمریکائی با تمام عیوبی که نظام آنجا دارد و همچنین کارگر آلمان غربی حاضر باشد محل شغل خود را با کارگر روسی یا آلمان شرقی عوض کند.[10] .

از نظر نظام اسلامی، این دو نظام هر دو باطل است.

نظام سرمایه داری به اسم آزادی فردی، دائره مالکیت و اختیارات مالی فرد را بی قید و شرط و نامحدود توسعه می دهد که بتواند هر جور خواست، از فرد دیگر بهره کشی کند و او، و رأی و فکرش را مالک شود و یک جام شراب را برای هوس و اسم و آوازه، به صد هزار تومان خریداری کند و مبالغ گزافی صرف نگهداری یک سگ یا گربه بنماید.

و مانند هاریمان چهار هزار دختر کارگر را وسیله عیاشی و شهوترانی خود قرار دهد.

و نظام اشتراکی فرد را به کلی پایمال می نماید، مانند یک محجور بلکه به یک ابزار و آلت کار تبدیل، و آزادی او را از بین می برد. مالکیت خصوصی که فطرت بشر آن را به وجود آورده است و اگر نباشد معایب بزرگ پیدا می شود را الغا می کند و دیکتاتوری حزبی بدتر از دیکتاتوری فردی، مثل دیکتاتوری استالین و اختناق افکار تشکیل می دهد و انسان و فکر و فطرت انسانی، آزادی ضمیر و قلم و زبان او را در نظام اشتراکی زندانی می کند.

باری اگر مقصود از نظامی که باید دگرگون شود، نظام سرمایه داری غربی است، حق همین است که باید دگرگون شود و اسلام آن را با تمام لوازم و محتویاتش دگرگون کرد. این نظام باطل است، چنانکه نظام کمونیسم نیز باطل است.

و اگر مقصود از انقلاب اجتماعی در نظام مالکیت این است که مالکیت خصوصی بر وسائل انتاج و تولید مثل کارخانه، زمین، باغ، قنات، خانه اجاره ای و دکان، باید ملغی شود، تا فسادها بر طرف گردد و برابری و قسط برقرار شود. جواب این است که: اولا؛ نظام مالکیت و اختصاص، ریشه فطری دارد و بشر فطرة به آن توجه دارد و مانند سایر غرایز، وجود آن و اشباع آن تحت نظم منطقی و عقلائی لازم است و فوائد بزرگ دارد و باید از آن مانند سائر فطریات و خواسته های فطری و غرائز استفاده کرد و ندیده گرفتن آن، مثل ندیده گرفتن غریزه جنسی و غرائز دیگر است.

چنانکه غریزه جنسی موجب تولید نسل است، این غریزه هم در تولید مواد مورد نیاز و رفع احتیاجات بشر مؤثر است. و در حقیقت از قوه ی تولید حمایت می کند و پشتیبان آن است و آن را هر چه بیشتر به کار می اندازد و تنبلی و تن پروری را از شخص دور می سازد و به خصوص اگر خدای نخواسته بشر وجدان نداشته باشد و به معنویت و فضیلت ایمان نیاورده باشد و همه چیز و همه کارش، اقتصاد و برای اقتصاد باشد و همه چیز را به ظاهر وضع اقتصادی و تحول آن بداند و تحولات را ناشی از آن بشمارد، اگر این غریزه ی اختصاص و مالکیت هم نباشد، چرا کار کند؟ و چرا بیشتر کار کند؟ و چرا بهتر کار را انجام دهد؟ هیچ دلیل معقولی ندارد.

لذا اصل مالکیت را با همان قیود و حدود و شرایطی که اسلام برقرار کرده که نظامات فرهنگی و اخلاقی و تربیتی نیز در تعدیل و حسن استفاده از آن، سهم عمده و مؤثر را داشته باشد، باید پذیرفت.

ثانیا؛ آن چیزی که موجب به وجود آمدن نظام طبقاتی و فاصله های زیاد است، آزادی نامحدودی است که در کشورهای سرمایه داری به سرمایه داران داده شده است که امکانات تراکم ثروت را در آنها بطور نامحدود فراهم کرده و قانون و حکومت و مردم، هیچگونه نظارتی بر آن ندارند. در نتیجه سرمایه داران بر همه ی اوضاع سیاست، حکومت، اقتصاد، فرهنگ، مطبوعات و تبلیغات مسلط هستند و این سرمایه داران و کارتل ها و کارخانه دارها هستند که سیاست کشورهای سرمایه داری و کشورهای تحت نفوذ آنها را در اختیار گرفته اند و از رحم و وجدان و احترام به معنویات، در آنها خبری نیست که نمونه آن، تسلط سرمایه داران یهودی بر ایالات متحده و جانبداری و حمایت بی دریغ نامحدود آن کشور از اسرائیل و آن جنایت های وحشتناک است.

اما در نظام اسلامی به علل زیر، اوضاع اقتصادی، مالی و امکانات مردم در تحصیل مال و ثروت متعادل می شود:

1- بانکداری و ربا خواری به شدت ممنوع و اعلان جنگ به خدا و درهمی از ربا از نظر اسلام، از زنای با مادر بدتر است که از این تأکید، کمال توجه اسلام به نظام اقتصادی صحیح معلوم می شود.

2- مالیات های اسلامی مانند خمس و زکات، به خصوص زکات نقدینطلا و نقرهکه همه ساله باید ادا شود، تا از نصاب بیفتد.

3- مسأله ثلث مال که اگر چه استفاده ی از آن اجباری نیست، اما در محیط تربیت و ایمان اسلامی و ارشاد دینی، مانند یک واجب، اعتبار می شود و هر ثروتمند و هر کس هر چه داشته باشد، ثلث آن را از اختیار ورثه خارج می نماید و برای خیرات و مبرات و مصارفی که در نظر می گیرد اختصاص می دهد.

4- مشاغل و کسب هائی که موجب جمع ثروت می شود، یا برای ثروتمندان، مصرف های بیهوده و غیر مفید به حال اجتماع می سازد، مانند قمار، شراب سازی، شراب فروشی، مجسمه سازی، خوانندگی، نوازندگی، دائر کردن مراکز فساد و کاباره ها و امثال آن ممنوع است.

5- بطور کلی اسراف و تبذیر اموال که سرمایه داران و زن و بچه هاشان به آن گرفتار می شوند و اگر راهش بسته شود، سرمایه را در خیر اجتماع مصرف می نمایند، جایز نیست و اکیدا ممنوع است.

6- از اسباب مهم تعادل ثروت و خرد شدن اموال، قانون ارث است. با نظام دقیق، علیرغم قوانین جاهلیت که ثروت را در دست فرد واحد نگهداری می کرد و حتی اگر ثروتمند فرزند نداشت به او اجازه داده می شد که دیگری را فرزند خوانده ی خود بنماید تا از او ارث ببرد، و علیرغم قوانین کشورهای سرمایه داری که به سرمایه دار، اجازه می دهد ثروتش را برای گربه یا سگش قرار دهد، در حالی که ملیون ها مردم گرسنه باشند، اسلام اجازه ی چنین اموری را نمی دهد.

7- تشویقات اکید به انفاقات و خیرات، و مطلق صدقات و مبرات و صرف اموال در خیر و ترقی، رفاه عموم، تأسیس مدارس، بیمارستانها دارالایتام، دارالعجزه، خدمات اجتماعی، پل سازی، راه سازی و مددکاری نیز یکی از وسایل مهم جلوگیری از تمرکز ثروت و مشوق صرف آن در مصالح اجتماعی است.

8- قوانین مربوط به اراضی موات و جنگلها و اراضی مفتوح عنوه.

9- وقف، که یکی از راه های صرف سرمایه در مصالح مشترک مردم است.

10- دعوت به انصاف در معاملات، و اکتفا به سود کم و به مقدار کفایت و ترک غش و خیانت در معاملات نیز از عوامل کنترل کننده و تعادل بخش است.

11- همچنین تشویق به قناعت و رضا به آنچه مقدر و فراهم می شود و معاش و خرج به اقتصاد و میانه روی.

12- نکوهش از سرمایه و اندوخته ی بیش از حد کفاف و بطور کلی مذمت از اندوخته کردن و پس انداز نمودن که در تربیت اسلامی خلاف توحید در توکل و خلاف اعتماد به خدا است.

13- مذمت و نکوهنش از بخل و حرض، و مدح سخاوت تا آنجا که در روایات آمده:بخیل از خدا و بهشت و مردم دور بوده و به آتش نزدیک است.

14- تحریم استعمال ظروف طلا و نقره و آرایش مرد به آنها که علاوه بر اینکه دلیل بر حرمت این استعمالات است، نشانه محبوب بودن سادگی معاش و اثاث و لباس است.

بالأخره مکتب اسلام و نظامات اسلام در شعب مختلف و متعدد، همه در کنترل وضع مالی و جلوگیری از مفاسد سرمایه داری نقش بزرگ و حساسی را ایفا می کنند که در مجتمع اسلامی، هرگز از مفاسد تورم ثروت و تمرکز سرمایه نباید بیم داشت.

اینکه در عصر عثمان، آن همه صحابه ی روشن و آگاه، از سوء اوضاع انتقاد می کردند، به همین جهت بود که سرمایه دارهائی مانند: طلحه و زبیر و مروان و دیگران، عدول حکومت را از نظام اسلامی، مخصوصا نظام مالی نشان می دادند و عاقبت، این روش ناپسند، موجب انقلاب و منجر به خاتمه دادن به حکومت عثمان گردید.

ثالثا؛ تفاضل و اختلاف، از نوامیس خلقت است که باید از آن استفاده شود و با یک نظام صحیح، از همه جانب کنترل گردد. شاید شما دو نفر را پیدا نکنید که در مجموع خصائص و استعدادات و مواهب و نیروی ذاتی، نتیجه و بازده عمل آنها یکسان باشد.

این ناموسی از نوامیس خلقت است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، این یک واقعیت و حقیقت است.

در قرآن مجید، به همین قانون خلقت که در تمام موجوداتی که ما می شناسیم و در انسان، ساری و جاری است، اشاره شده و چنین می فرماید:

و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات، لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون[11] : برخی از ایشان را بر بعضی دیگر، درجاتی برتری دادیم تا بعضی از ایشان، بعض دیگر را استخدام نماید و از یکدیگر و عمل دیگری انتفاع ببرند و با کمک هم، نظام معیشت را برقرار نمایند نه اینکه استعلاء و امتیاز برقرار سازند و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع می کنند.

یعنی از اموال و دارائی هائی که اندوخته می نمایند رحمت خدا بهتر است، بنابراین، شرط عقل و ایمان به خدا، این نیست که شخص، بهتر را رها کند و کمتر را بگیرد.

نظام اقتصاد و معاش و تمدن بشر، بر این تفاضل و تفاوت صحه گذارده است و افرادی هستند که بازده اقتصادی آنها از دیگران بیشتر است و کارشان بیشتر از افراد متوسط است، یا بیشتر ارزش دارد.

مثلا کاری را که دیگران در هشت ساعت انجام می دهند، در چهار ساعت تمام می کنند. آیا می شود به این افراد گفت که شما کار نکنید واز نیروی شما، خود شما و جامعه نباید استفاده کند؟ یا کار کنید و به قدر دیگران مزد به گیرید؟ یا مزد کارتان باید اسکناس و دلار و پوند بماند و نمی توانید آن را به کسی ببخشید یا به فرزندتان بدهید، یا تبدیل به اموالی که استهلاک ندارد نمائید؟ یا نباید با آن زمین بائری را احیاء کنید و باغی احداث نمائید و قناتی بکنید و مزرعه و خانه ای بسازید یا به دیگران آن را قرض بدهید و سود نگیرید، یا نباید به مضاربه بدهید که دیگری با شرط شرکت شما در خسارت در آن عمل کند و از بهره آن چیزی به شما بدهد؟

یقینا مصلحت اجتماع و اقتصاد، ترقی، رفاه و جلو رفتن جامعه در این نیست که از آنها، این اختیار اندک سلب شود و از این مختصر دلگرمی در حق آنان دریغ شود. ولی می توان به آنها گفت که شما باید به آنانکه از شما ضعیف ترند و یا بازده اقتصادی آنان کمتر است، کمک کنید و معاش و رفاه آنها نیز باید تأمین شود.

شما در محضر عدل الهی و در برابر وجدان خودتان مسؤولید. باید رسما مبلغی از سود خود را که زاید بر حاجت دارید، یا وقتی مال شما به نصابی معین رسید، به عنوان خمس و زکات به بیت المال بدهید، و علاوه، برای کسب ثواب و نیل به ارزشهای واقعی انسانی نیز بیشتر از اینها را در مصالح عموم صرف کنید. و باید خدا و رسول و جهاد در راه او را جهاد به مال و بدناز همه چیز و هر کس که دارید بیشتر دوست بدارید و الا منتظر عذاب خدا باشید. تا حد ایثار و برگزیدن دیگران بر خود، اگر جلو بروید عالی ترین مدال های افتخار نصیب شما شده است، و به مقام بر و نیکی نمی رسید، مگر آنچه را دوست می دارید، در راه مصلحت عموم بدهید.

از یک سو، تدابیر و نظامات اقتصادی و مالی، از تراکم ثروت جلوگیری می کند واز سوی دیگر، نظامات اخلاقی، شوق آنان را به خیر و انفاق بر می انگیزد.

این نظام که اسلامی هیچ گونه عیبی ندارد و به خصوص در دنیای کنونی که وسایل اجرای این نظام، به مراتب فراهم تر از چهارده قرن پیش است، اجرای آن آسان تر است.

چنانکه انسان می بیند، اسلام با هر روز و عصری موافق تر و مطابق تر از روز و عصر گذشته است و همه سال و همه وقت، نوتر و تازه تر جلوه می نماید.

این مقاله اگر چه برای بیان این مطالب نبوده، اما اجمالا اشاره ای شد تا معلوم شود که تمام ابعاد عدل، فقط در قوانین کامل اسلام و نظام اسلامی فراهم می شود.

این جامعه اسلام است که این امتیازات را دارا است و از تبعیضات ناروا و نابجا مبرا است. چنانکه شما می بینید درهای مدارس اسلامی به روی همه باز است و تا این اواخر که دانشگاهها و مؤسسات تعلیمی به سبک تقلید از غرب افتتاح نشده بود، طلاب علوم، در دانشگاه های بزرگ اسلامی، علاوه بر اینکه شهریه نمی دادند، شهریه می گرفتند و بزرگترین دانشمندان در علوم مختلف از طبقات پائین اجتماع بر می خاستند.

عدل اسلام اجازه نداد که محاکم اختصاصی تشکیل شود مثلا کارمند با ارتشی را در محکمه ای که دیگران را محاکمه می نمایند، محاکمه کنند.

روی هم رفته اگر نظامات اسلام، در تمام جوانب زندگی بشر اجرا شود و جهانی گردد، در این جهان مادی که قانون تفاضل و تفاوت نیز از نوامیس ثابت آن است -و نمی توان آن را فلسفی دانست، چون نظام، به آن وابسته است- آخرین حد برابری و اعتدال و قسط برقرار خواهد شد و مکتب متعالی اسلام و نظام الهی آن، نظامی است که تمام محاسن و امتیازات را دارا و از معایب و نواقص سائر مکتب ها پاک و پیراسته است.

پاورقی

[1] یکی از بزرگترین مفاسد این سرمایه داری آزاد و مطلق، تسلط سرمایه داران بر امور سیاسی و مقدرات اجتماع است که تمام حقوق و حیثیات افراد و اجتماعات و ملل و امم را تحت تأثیر قرار داده و در مسیر ازدیاد سرمایه به کار می برند و به هیچ چیز جز بالا بردن ارقام ثروت و استثمار و به مصرف رساندن کالای خود نمی نگرند. این سرمایه دارها - به تعبیر آقای حسن صدر در روزنامه اصلاعات - همه چیز حتی جنگ و صلح و انتخابات را در اختیار می گیرند. از باب نمونه، خاندان راکفلر را در نظر بگیرید؛ این خاندان را کمتر کسی است که نشناسد؛ راکفلر از هیچ، آغاز کرد و در تجارت و صنعت نفت، چنان شهرتی به دست آورد و چنان ثروتی اندوخت که در تمام ایالات متحده فقط چند ثروتمند نامی نظیر هانری فورد و هوارد هیوز و پل گتی توانستند دم از همتائی با او بزنند.

دو نواده راکفلر، دیوید و نلسن، هر یک مؤسسات عظیم اقتصادی و مالی در اختیار دارند. نلسن، معاون جرالد فورد - رئیس جمهور سابق امریکا - بود،دیوید برادر او در حوزه امپراطوری اقتصادی خود از سال 1973، کمیسیون سه جانبه ای تأسیس کرد که به نام کمیسیونتری لاترا ننامیده می شود، در این کمیسیون که قریب یکصد نفر کارشناسان نامی آمریکا و کانادا و یکصد نفر متخصصین اقتصاد و سیاست اروپای غربی و ژاپن عضویت دارند، ماهی یک بار مسائل مهم سیاسی و مالی دنیا مورد مطالعه و مباحثه قرار می گیرد. کمیسیون، هر بار افرادی را مأموریت می دهد که در فلان مسأله که مبتلا به کشورهای صنعتی است، گزارشی تهیه کنند که راهنمای دولتهای مربوطه قرار گیرد سپس با ذکر مثال درگیری شاخ آفریقا می گوید: برای این قبیل مسائل پیچیده ی چند پهلو کمیسیون سه جانبه باید راه حل پیدا کند.

نظیر این مشکل، هر هفته در دنیای سوم، خط مشی سیاسی کشورهای صنعتی را بر سر دو راهی قرار می دهد سپس مسأله حقوق بشر را مثال آورده و پس از آن می گوید: این قبیل معماها که راستی حل کردن آن، مغز افلاطون و سقراط می خواهد، کار این کمیسیون سه جانبه است.

هارلدبراونو شخص کارتر و والترماندل- معاون رئیس جمهور و وانس- وزیر خارجه - و بسیاری از وزراء و مردان سیاسی درجه اول حکومت آمریکا، اعضای این کمیسیون سه جانبه اند که از 1973 در طرح و بحث و حل و فصل مسائل سیاسی و اقتصادی درجه اول دنیا شرکت داشته اند. در این مقاله در معرفی براون گفته است: کسی است که در بمباران ویتنام شمالی و منابع حیاتی این ملت، نقش مؤثری داشته است.

از توصیه های چشمگیر این دانشمند فیزیک دان در جنگ ویتنام این مسأله است که نباید به هیچ صورت پای بند تقوای سیاسی بود. شرط بردن جنگ این است که از این ملاحظات اخلاقی چشم ببندید، و حریف را تا مغز استخوان خرد کنید اطلاعات 15592 ص 6 مقاله آقای حسن صدر.

از این مثال می توانید مفهوم نظام سرمایه داری - که تمثل و تجسم آن - قدرت حکومت ایالات متحده است - و تأثیر سرمایه را در همه ی جهات اجتماع و سرنوشت بشر مطالعه نمائید و ببینید که این سرمایه و مال سرمایه دار است که همه چیز را معین کرده و حکومت ها را می آورد و می برد. اینگونه سرمایه داری و سرمایه دار، نقطه ضد انبیاء و رجال الهی و وحی و مکتب قرآن و اسلام و عدالت است و باید دگرگون گردد که هر چه بیشتر بماند و استثمارش زیادتر شود، مانند خوره، به جان انسان و به مفاهیم ارزنده انسانیت رحم نمی کند.

اما دگرگون شدن این نظام و جایگزینی نظامی کامل، بدون اعتقاد به عالم غیب و ارتباط آن دگرگونی با وحی و قدرت مطلقه ی حق متعال و نظام جهان هستی و بدون ایمان به ارزشهای اخلاقی و هدف بودن کمالات حقیقی غیر مادی و خلاصه بدون برنامه های تعلیماتی و انسان ساز اسلام، هرگز میسر نیست.

وقتی که دگرگونی، متکی به موازین الهی و هماهنگ با تعهدات همه جانبه ی اسلامی نباشد، هر شکل دیگر، و بر اساس هر مکتب و اندیشه ای که به وجود آید، فقط صورت معایب و مفاسد را عوض می نماید، و ریشه ی معایب و مفاسد را از بین نمی برد. لذا انقلاب اقتصادی، در هیچ جای جهان، دردی از دردهای بشر را درمان نکرده و علاوه بر آنکه با انسان، معامله ی ابزار را نموده و شرافت انسانی را لغو کرده و زندگی پوچ و بی معنائی را تحویل انسان داده است، اگر سرمایه داران بزرگ را از بین برده و حکومت و حزب حاکم را قائم مقام خود مختار و ارباب ضعفا و کارگران و کشاورزان قرار داده، بدترین نظام برده داری و بلکه دام داری را همچون حکومت های بلغارستان و مجارستان و آلمان شرقی ایجاد کرده است، که حتی در آنها زندگی و معاش ظاهری مردم عادی و افراد جامعه بهتر از افراد عادی و متوسط جوامعی که در آنها اینگونه انقلابات اقتصادی رخ نداده است، نمی باشد.

[2] یکی از نویسندگان غربی که از نوشته اش معلوم است که اهل تحقیق است و بر اساس یک سلسه کاوشها و اطلاعات جامع نوشته است، هر چند در موارد زیاد هم به واسطه نقص اطلاع از اسلام و خصوص تشیع، بطور کامل حق اسلام را ادا نکرده و جلوه ی واقعی اسلام در ناحیه های متعدد، و در نوشته ی او در پرده مانده است. پیرامون مقایسه اسلام و امتیازات آن بر بعضی از مکتب ها، به خصوص مکتب مارکسیسم، توضیحاتی دارد که بطور فشرده و تلخیص، قسمت هائی از گفتارش را به لفظ یا به مضمون، - نظر به ارتباطی که با بحث دارد - در اینجا می آوریم و اگر چه این رساله را طولانی می سازد، اما در جهت فائده ای که دارد بی موجب نخواهد بود.

این دانشمند که ویلفرد کنت ول اسمیت نام دارد، در کتاب اسلام در جهان امروز، ترجمه حسین علی هروی، از انتشارات دانشگاه تهران به شماره ی 1619، در ضمن فصل اول این کتاب صفحه 1- 40 چنین می گوید:

سرانجام می توان با طرح مقایسه ای میان موقعیت اسلام با سه جهان بینی هندو، مسیحی و مارکسیسم، نمای درست و توضیحات مفیدتری درباره ارتباط میان اسلام با تاریخ به دست آورد. مسلما مسأله در هر کدام از این موارد، پیچیده و دقیق است و در اینجا فقط به توضیحی بسیار ساده و کلی اکتفا می کنیم، بی آنکه وارد در جزئیات شویم، می توانیم مؤمنان به این مذاهب را به ترتیب اهمیتی که به تاریخ می دهند طبقه بندی کنیم:

هندوها که تاریخ و تطور آن در آخرین مرحله حساب ایشان، اهمیتی ندارد. مسیحیان که تاریخ بر ایشان بی اهمیت نیست، ولی قطعیت ندارد. مسلمانان که تاریخ بر ایشان قطعی است، ولی مآل همه ی اشیاء نیست و مارکسیست ها که هیچ چیز دیگر جز تاریخ بر ایشان وجود ندارد.

پس از آن که از آئین هندو و مسیحیت بحث کرده و ضعف آنها را نشان داده است می گوید:

یقینا اسلام هرگز حتی در تعبدی ترین شکل خود، به پرستش خود نپرداخته است. توجه او به ارزش ظاهری و زمینی محدود نبوده است چون تکالیفی که مسلمانان در تاریخ و این جهان دارند، فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکه که از زرناب ساخته شده، دنیائی دیگر با تلألؤ دل انگیز خود می باشد. اسلام با خدا آغاز می شود و اطمینان دارد که به سوی او باز می گردد.

گر چه کوشش او در نجات تاریخ، کلی است، ولی کوشش مشروط است. یعنی در حالی که رستگاری ابدی را به عنوان هدف اصلی در نظر می گیرد، می خواهد عدالت دنیائی این جهان را در راه وصول به این رستگاری، شرط و شریک گرداند.

بعضی از معانی عمیق اینها که گفتیم، در مقایسه با اختلافهائی که در مثال چهارم نسبت به آن معانی وجود دارد، روشن می گردد و آن مثال، مارکسیسم است.

اسلام و مارکسیسم -این دو نیروی عظیم جهانی - در بعضی از جنبه های رهبری تاریخی خود، برای به تحقق در آوردن یک ایده آل اجتماعی، دارای نقطه های مشترک بسیاری هستند. اختلاف نظر اسلام و مارکسیسم در مورد خاص تاریخ، روشنگر و آموزنده است. در واقع ما می توانیم از این تضاد نظر میان آنها معلومات ذی قیمتی برای روشن کردن این مسأله قاطع به دست آوریم که ورود یک کشش غیر تاریخی، در تاریخ چه تأثیری دارد.

پس از آن که از جنبش مارکسیسم و وسعت و تشکل و تصمیم آن برای ساختن یک جامعه، خوب تعریف می نماید، در پاورقی هم توضیح می دهد که کلمات خوب یا بد کاملا به جا به کار نرفته است. مثل اینکه می خواهد بگوید خوب یا بد در صورتی است که انسان به اخلاق معترف باشد. اما کرملین بعدا انکار کرد که هدف نهائی کمونیسم، دارای جنبه اخلاقی باشد. مع ذلک یک عامل نیرومند اخلاقی، در انگیزه اصلی جنبش کمونیسم یافت می شود.

این عامل، هنوز برای طرفداران و جوانان حزب، نیروی خود را از دست نداده است. پس معلوم می شود، کمونیسم، اگر چه بعدا تاریخ را یک سیستم بسته شمرد که به خودر خود کفایت می کند و به ماوراءالطبیعه نیاز ندارد، اصلش از اخلاق برخاسته و اگر اخلاق نبود، جنبش کمونیسم هم نبود.

جنبش مارکسیسم، با تمایل به برقرار کردن یک جامعه خوب همان چیزی که هدف اسلام است آغاز شد و از این جهت، هنوز هم دنیای خارج، مخصوصا آسیا نسبت به آن نظر مساعد دارد. یعنی بر اساس همان چیزی که کمونیسم منکر آن است با او نظر مساعد دارد و حداقل قسمتی از ناتوانی آن برای نیل به این هدف برقراری یک جامعه خوب در داخل کشور، مربوط است به اشتباه جهان بینی آن در ماوراءطبیعت.

سپس می گوید:

این جنبش جنبش مارکسیستی با انسان دوستی غربی تفاوت دارد. از جهت اینکه مارکسیسم، همه مسائل را در این جاه طلبی، منحصر و متمرکز می سازد و خود را وقف آن می کند. و با تمام فعالیت هائی که آزادی خواهی دنیوی و انقلابات آمریکا و فرانسه نیز داشته اند، تفاوت دارد.

مارکسیسم همه ی تخم مرغها را در یک سبد می گذارد؛ سبد تاریخ. هیچ چیز برای او جز نوع تاریخی که مطمئن است آن را می سازد و مصمم است آن را برقرار کند، ارزش ندارد. از نظر او زندگی فردی انسان، نه معنی دارد و نه ارزش و در آخرین مرحله نتیجه گیری از محاسبه واقعیت فرد، انسان جز به عنوان یک عامل شرکت کننده در پیشرفت یا توقف وقایع تاریخی فردا، معنائی ندارد.

بنابراین انسان در مارکسیسم، جز یک وسیله برای رسیدن به هدف نیست. به هر حال در رابطه با این هدف که از جانب تاریخ، داده و معین شده است، شخصیت انسانی در مارکسیسم معنی نا معینی پیدا می کند و این تنها معنی برای شخص او و دیگران است.

آنچه در حوادث قابل ملاحظه تاریخی روی داده، نتیجه ی قطعی همین طرز فکر است. که مانع از کشتن، شکنجه کردن، یا استثمار یک انسان شود اگر تکامل تاریخ بتواند با تصفیه، شکنجه کردن، یا بردگی این شخص، گامی به جلو بردارد، برای مارکسیسم، دلیلی وجود ندارد.

سپس بعد از اشاره به اینکه این نتیجه منطقی هر طرز فکری است که احساس متعالی را از نظر افکنده باشد و مطالبی دیگر، می گوید:

هم اکنون گفتیم که برای مسلمانان، تاریخ دارای اهمیت است اما برای مارکسیسم، فقط تاریخ است که اهمیت دارد و اختلاف آنها در این معنی بسیار است.

مسلمان نیز مانند مارکسیست و بر خلاف هندو، آنچه را که در این جهان می گذرد، با معنای دوام و استمرار می نگرد و گریز از آن برایش میسر نیست. او برقرار ساختن یک زندگی دلپذیر را در روی زمین، یک فرمان عالی تلقی می کند.

دستگاه اسلامی، یقینا تا امروز، جدی ترین و پسندیده ترین کوشش را برای برقرار ساختن عدالت در جامعه به عمل آورده و این کوشش از لحاظ وسعت عمل و بلند پروازی تا ظهور مارکسیسم، مقام اول را داشته است بعد از آن نیز اگر بیگانگان مانع نشوند، مقام اول را دارا خواهد بود مع ذلک، اختلاف آن با کوشش مارکسیسم در این معنی است که از نظر اسلام، هر حادثه ی این جهانی، دارای دو جنبه است و در دو زمینه مفروض ثبت می شود، هر جنبشی که از جانب انسان به عمل آید، دارای یک معنی ابدی و یک معنی آنی است.

حرکت امور این جهان به جلو، افسانه ای بزرگ و همگانی است که گروه انجام می دهد و در عین حال، این حرکت از یک دسته اعمال مشخص ترکیب شده که هر فرد به سهم خود، در روز محشر مسؤول آن عمل است.

یعنی هر عملی که انجام می دهیم، در دنیای آینده به نوعی دارای عاقبت است. پس به عبارت دیگر، هر عمل باید از یک سو به تنهائی ارزیابی شود و از سوی دیگر در رابطه اش با گسترش تاریخی، این نوع قضاوت، هم می تواند علمای ماوراءالطبیعه را راضی کند و هم با واقعیت - یعنی جهانی که ما در آن زندگی می کنیم - مناسب است و از طرف دیگر با نوع موجوداتی که انسانند و نوع زندگی که تاریخ بر ما عرضه می دارد مناسب است. در صورتی که تحقق این منظور، از یک هدف تنگ نظرانه که وجود اخلاق برتر از تغییرات متوالی دنیا را انکار کند، ساخته نیست.

تاریخ معنی دارد، معنی نهائی، ولی این معنی به خود او محدود نمی شود.

به عبارت بهتر می توان گفت که مقیاس ها و نمونه هائی یافت می شوند که بالاتر از سیر تکامل تاریخی جای دارند و این سیر تکامل بر طبق آنها باید قضاوت شود و عملا نیز قضاوت شده است.

برای مورخی که روشهای استقرائی را به کار می بندد، صرف نظر از هر نوع عقیده ای که درباره ماوراءالطبیعه داشته باشد، این امکان هست که صحت استدلال ما را درباره جنبه غیر دینی و تاریخی دریابد. آنهائی که از انکار متعالی آغاز می کنند، سرانجام عملا و نظرا به انکار همه ی ارزشها کشیده می شوند.

فلسفه مارکسیسم در جنبشی شریک شده که در آن، نه تنها وسایل بر طبق هر ملاکی که اتخاذ شوند، بی اعتنا به اخلاق و حتی ضد اخلاقی هستند بلکه در آن، هدف نیز از میان رفته استعدالت اجتماعی که ابتدا به مثابه ی هدفی مورد نظر مارکسیست ها بوده، در دست تشکیلات فعلی شوروی، یک عقیده تاریخی زائد و در خدمت عملیات قدرت آشوب گرای دنیائی یک سلاح ایدئولوژیک گردیده است.

جنبش مارکسیسم با طرد هر نوع ملاک خارجی برای قضاوت درباره خود، به سرعت مبدل به دستگاهی شده که دیگر ملاکی برای قضاوت ندارد. تنها تکاپوی انسان برای رسیدن به عدالت - که تماما جنبه این جهانی داشت - به سرعت تلخ کام شد. هدف ما این است که چگونگی روش اسلام را نسبت به تاریخ نشان دهیم. روشی که می خواهد هر قدمی را که در تاریخ برداشته می شود، از زاویه نوعی تعالی بنگرد.

این قید تعالی عاملی بوده است که در جریان تاریخ، جنبش های اسلامی را از تندروی ها و عواقب ناگوار آن مصون داشته است. برای ارزیابی این تعالی در اسلام، میزان هائی در نظر گرفته شده که از طریق اعتقاد به بهشت و دوزخ، اعتقاد به جهان دیگر بعد از ختم تاریخ متجلی می شوند. و این مستعار بدیع و شگفت، به نحوی قابل انعطاف ولی بدون غفلت از تکلیف اصلی خود، مجموع گسترش تاریخی مسلمانان را هدایت کرده است.

مسلمانان مجتمعا و منفردا در ورای این جهان بهشتی یافته و در داخل تاریخ نیز جامعه ای دیده اند که به گمان آنها این جامعه، هم برای آماده کردن شخص برای ورود به آن بهشت و هم برای زیستن در عرصه زمین مناسب است.

پس یک نوع جامعه ای یافته اند که برای زندگی در این جهان و در جهان فردا شایسته است.

سخنان این نویسنده پیرامون اسلام و توسعه و قدرت و تحرک و مایه عظیم و جاودانی آن طولانی است.

خوانندگان عزیز، خود می توانند آن کتاب را مطالعه کنند. در پایان این فصل می گوید:

تصدیق کردیم که اسلام اصولا یک دین است. علی هذا امری است عمیقا شخصی و مآلا از تمام قانون های ویژه و محدود جهان غیر دینی بالاتر قرار می گیرد. مع هذا قبول کردیم که نسبت به این مسائل جهانی، توجه مخصوص و آشکار داشته است. اصولا چنین معتقد بوده است که فرمان خداوند را درباره طریقه زندگی کردن، هم در مقیاس فردی و هم در مقیاس گروهی دریافته است علی هذا اعتماد زیادی به جامعه مذهبی خاص خود نشان داده است و این ایمان تا جائی پیشرفته که وسایل ساختن یک جامعه ایده آل را در نظر گرفته و به حساب آورده است.

یا اگر از زاویه دیگر بنگریم، می بینیم که برای بر پا شدن جامعه ایده آل به جای خواهش های انسان، دعوت خداوند را عنوان کرده است. با اغماض بیشتر می توان گفت: مسلمان حقیقی در جامعه ایده آل زندگی می کند و نسبت به زندگی اجتماعی این جامعه، احساس یک ایمان جهانی دارد.

پس تاریخ اسلامی در جوهر خود، اجرای تمایلات تاریخی انسان در زیر هدایت خدائی است. اگر بخواهیم به اصطلاح مسیحی سخن بگوئیم باید بگوئیم: این قلمرو خدا در روی زمین است و اگر بخواهیم اصطلاح یونانی را به کار بریم باید بگوئیم: این جامعه ی خوب و ایده آل است.

نظام اسلامی تدابیر و برنامه هائی در رشته های مختلف پیشنهاد کرده است که این گونه سرمایه داری و استثمار و تفریط مال و اندوخته های کلان از بین برود و زمینه برای پیدایش آن فراهم نگردد، چه در به به دست آوردن مال باشد و چه در خرج کردن آن، اسلام دست افراد را آن گونه باز نگذارده و مختار نساخته است که بتوانند این همه سرمایه را گرد آورند و راه هائی جلو پای بشر در خرج و مصرف گذارده و تشویقها و ثواب هائی وعده داده، جرائم و کفارات و سیاست هائی مقرر کرده است که خود به خود، تعادل ممکن برقرار می گردد.

در اجتماع اسلام، مال و سرمایه هرگز نمی تواند عاملی برای روی کار آمدن حکومتها و انتخاب این و آن باشد. نقش توانگر و بینوا در حکومت و اجتماع اسلامی برابر است.

اسلام در عین حال که به مال و بی نیازی و کار و تلاش اهمتی داده است و ضایع کردن اموال و نیروها و ضایع گذاردن آن را ممنوع نموده است، همه را به سعی و عمل برای برداشت هر چه بیشتر از نعمتها و مواهب طبیعی امر فرموده و عمران اراضی و احداث قنوات را ستوده است از اشخاص نیکوکار و فعال و تولید کننده و آباد کنندگان زمینها - نه به عنوان یک ثروت اندوز و سود جو، بلکه برای نقشی که در رفاه و آسایش و فراوانی و رفع نیازمندیهای جامعه دارند - تشویق و تقدیر می نماید. در واقع ارزش این افراد را از هدف آنها مشخص می سازد و هدف آنها را از برداشتی که از عواید خود می نمایند و از چگونگی به کار انداختن انفاقات و مخارج آنها می شناسد. هرگز نباید مال، بیهوده و اسراف گرانه، در راههای باطل صرف شود، و نباید مال داشتن، کسی را در اجتماع، مقام و منصبی بدهد و بر دیگران تحمیل نماید.

اصلا مال اندوزی و جمع مال به عنوان یک هدف و لحاظ استقلالی برای بشر عیب و عار است اما کسب مال نه به عنوان یک هدف بلکه به قصد استفاده های مشروع و مستحب و واجب مثل انفاق فی سبیل الله، کمال افتخار می باشد. تولید ثروت، به معنای تولید مواد مورد احتیاج جامعه، ممدوح و مورد تقدیر است. چنانچه انفاق آن هم در راه امور اجتماعی و عام المنفعه و سعادت جامعه، ممدوح است. اما نگهداری ثروت جز گرفتاری و مناقشه در حساب و سنگین شدن بار و عوارض سوء و معایب دیگر، اثری ندارد و هر کس از فرد توانگری برای توانگری او تواضع و فروتنی نماید، دو ثلث دین خود را از دست داده است: من تواضع لغنی لغناه ذهب ثلثادینه: هر کس به ثروتمندی به خاطر ثروتمندیش تواضع کند، دو سوم دینش از بین رفته است.

این حدیث، بسیار حساس و پر معنی است و نقش اسلام را در رفع اختلاف طبقاتی و اهمیتی که به آن داده است و درجه ای که برای آن قائل شده است را نشان می دهد. در قرآن مجید در ذیل داستان قارون - یهودی سرمایه دار - می فرماید:

تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین **زیرنویس=سوره ی قصص، آیه ی 83.

[3] تفسیر مجمع البیان، ص 269.

[4] بحارالانوار، ج 69، ص 175.

[5] اسدالغابه، ج 2، ص 331 و سنن ترمزی کتاب مناقب، حدیث 3797.

[6] اسدالغابه، ج 2، ص 331 و سنن ترمزی کتاب مناقب، حدیث 3797.

[7] نظم دررالسمطین، ص 190 و 191.

[8] نظم دررالسمطین، ص 190 و 191.

[9] در همین کشور خودمان، طبق نوشته ی کیهان شماره 10474، در ظرف نه ماه، سی و نه ملیون ارز از کشور، به وسیله 50 شرکت، خارج شده تا ایرانی های خارجی پسند بتوانند روزانه صد هزار قوطی آبجو خارجی سر بکشند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

[10] بلکه طبق بعضی آمارها در برابر گروه های کارگر آلمان شرقی که از بدی اوضاع و فشارهائی که بر آنها وارد می شود و نداشتن آزادی، همواره به آلمان غربی می گریزند، یک کارگر آلمان غربی به آلمان شرقی فرار نمی کند.

[11] سوره ی زخرف، آیه ی 32.