تفسیر نمونه جلد ۱۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23283
دانلود: 1797


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23283 / دانلود: 1797
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 11

نویسنده:
فارسی

آيه (41) و (42) و ترجمه

( و الذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنيا حسنة و لا جر الاخرة أكبر لو كانوا يعلمون ) (41)( الذين صبروا و على ربهم يتوكلون ) (42)

ترجمه:

41 - آنها كه مورد ستم واقع شدند سپس براى خدا هجرت كردند در اين دنيا جايگاه (و مقام ) خوبى به آنها مى دهيم و پاداش ‍ آخرت، اگر بدانند، از آنهم بزرگتر است.

42 - آنها كسانى هستند كه صبر و استقامت پيشه كردند و تنها توكلشان بر پروردگارشان است.

شأن نزول

بعضى از مفسران در شأن نزول اين آيات چنين نقل كرده اند كه گروهى از مسلمانان مانند (بلال ) و (عمار ياسر) و (صهيب ) و (خباب ) پس از اسلام آوردن در مكه سخت تحت فشار بودند، و براى تقويت اسلام و رساندن صداى خود به ديگران، پس از هجرت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به مدينه هجرت كردند، هجرتى كه باعث پيروزى آنها و ديگران شد، در اين ميان صهيب كه مرد مسنى بود به مشركان مكه چنين پيشنهاد كرد: من پير مردم و بودن من با شما سودى به حال شما ندارد، و اگر مخالفتان باشم قدرت بر زيان زدن به شما ندارم، بيائيد اموال مرا بگيريد و بگذاريد به (مدينه ) بروم، آنها موافقت كردند.

صهيب تمام اموال خود را به آنها داد و به سوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هجرت كرد، بعضى به صهيب گفتند معامله پر سودى كردى! آيات فوق نازل شد و پيروزى او و امثال او را در اين جهان و جهان ديگر بازگو كرد.

در تواريخ آمده است كه در زمان خلفأ هنگامى كه اموال بيت المال تقسيم مى شد، و نوبت به مهاجرين مى رسيد به آنها مى گفتند: سهم خود را بگيريد، اين همانست كه خدا در اين دنيا به شما وعده داده و آنچه در انتظار شما در جهان ديگر است بيشتر است، سپس آيه فوق را مى خواندند.

تفسير:

پاداش مهاجران

بارها گفته ايم يكى از مؤ ثرترين روشها در برنامه هاى تربيتى كه قرآن از آن استفاده مى كند روش مقايسه و مقارنه است كه هر چيزى را با ضدش در برابر هم قرار دهند تا موضع هر كدام به روشنى مشخص شود، در تعقيب آيات گذشته كه از منكران قيامت و مشركان لجوج سخن مى گفت، آيات مورد بحث از مهاجران راستين و پاكباز سخن مى گويد، تا وضع دو گروه در مقايسه با يكديگر روشن گردد.

نخست مى گويد: (كسانى كه مورد ستم واقع شدند سپس براى خدا هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه و مقام خوبى به آنها مى دهيم )( و الذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنيا حسنة ) .

اين پاداش دنياى آنهاست (اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسيار بزرگتر است )( و لاجر الاخرة اكبر لو كانوا يعلمون ) .

در آيه بعد اين مهاجران راستين و پر استقامت و با ايمان را با دو صفت توصيف مى كند مى گويد: (آنها كسانى هستند كه شكيبائى و صبر و استقامت را پيشه خود ساخته، و توكل و تكيه آنها بر پروردگارشان است )( الذين صبروا و على ربهم يتوكلون ) .

نكته ها:

1 - هر چند مسلمانان دو هجرت داشتند كه هجرت اول در محدوده نسبتا كوچكى بود (هجرت گروهى از مسلمانان و در رأس ‍ آنها جعفر بن ابى طالب به حبشه ) و هجرت دوم هجرت عمومى و همگانى پيامبر و مسلمين از مكه به مدينه، ولى ظاهر آيات فوق هجرت دوم را بيان مى كند و شأن نزول نيز آنرا تاييد مى نمايد.

درباره اهميت و نقش هجرت در زندگى و تاريخ مسلمانان در گذشته و حال، و تداوم اين مسأله در هر عصر و زمان، بحث مشروحى در ذيل آيه 100 سوره نسأ و همچنين ذيل آيه 75 سوره انفال داشتيم.

و به هر حال مقام مهاجران در اسلام مقام فوق العاده پر ارجى است، هم خود پيامبر و هم مسلمانان بعد، همگى براى آنها احترام خاصى قائل بودند، چرا كه آنها به تمام زندگى خويش، براى گسترش دعوت اسلام، پشت پا زدند، بعضى جان خود را به خطر انداختند، و بعضى مانند صهيب از همه اموال خود چشم پوشيدند، و جالب اينكه خود را در اين معامله نيز برنده مى دانستند.

اگر فداكارى آن مهاجران در آن روزها نبود، محيط خفقان بار مكه و عناصر شيطانى كه بر آن حكومت مى كردند هرگز اجازه نمى دادند صداى اسلام به گوش كسى برسد، و اين صدا را براى هميشه در گلوى مؤ منان خفه مى كردند، اما آنها با اين جهش حساب شده، نه تنها مكه را زير سيطره خود درآوردند، بلكه صداى اسلام را به گوش جهانيان رساندند و اين سنتى است براى همه مسلمانان، در چنين شرائطى، و در همه تاريخ.

2 - تعبير به هاجروا فى الله كه حتى كلمه (سبيل ) هم در آن ذكر نشده اشاره به نهايت اخلاص اين مهاجران است كه تنها براى خدا و در مسير الله و به خاطر رضاى او و حمايت و دفاع از آئينش دست به چنين هجرتى زدند، نه براى نجات جان خود و يا استفاده مادى ديگر.

3 - جمله (من بعد ما ظلموا) نشان مى دهد كه نبايد فورا ميدان را خالى كرد، بلكه بايد تا آنجا كه ممكن است ايستاد و تحمل نمود، اما هنگامى كه تحمل آزار دشمن جز جرأت و جسارت او و تضعيف مؤ منان ثمرى نداشته باشد، در اينجا بايد دست به هجرت زد، تا با كسب قدرت بيشتر و فراهم ساختن سنگرهاى محكمتر، جهاد در تمام زمينه ها از موضع بهترى تعقيب شود، و به پيروزى طرفداران حق در زمينه هاى نظامى، فرهنگى، تبليغاتى منتهى گردد.

4 - جمله (لنبوئنهم فى الدنيا حسنة ) كه از ماده (بوأت له مكانا) (مكانى براى او آماده ساختم و او را در آن جاى دادم ) گرفته شده نشان مى دهد كه مهاجران راستين اگر چه در آغاز كار، امكانات مادى خود را از دست مى دهند، ولى سرانجام حتى از نظر زندگى دنيا پيروزى با آنها است.

چرا انسان زير فشار ضربات دشمن بماند و ذليلانه بميرد، چرا با شجاعت مهاجرت نكند و از موضع تازه اى به مبارزه بر نخيزد تا حق خويش را بگيرد؟!

در سوره نسأ آيه 100 همين مسأله با صراحت بيشترى بيان شده است( و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الارض مراغما كثيرا و سعة ) : (كسانى كه در راه الله هجرت كنند در اين دنياى پهناور خدا، نقاط فراوان امن و وسيعى پيدا مى كنند كه مى توانند در آنجا بينى مخالفان را به خاك بمالند)!

5 - انتخاب دو صفت (صبر) و (توكل ) براى مهاجران، دليلش روشن است، زيرا در چنين حوادث سخت و طاقت فرسا كه در زندگى انسان پيش مى آيد در درجه اول شكيبائى و صبر و استقامت لازم است، استقامتى به عظمت حادثه و يا برتر و بيشتر، سپس توكل و اعتماد بر خدا، و اصولا اگر انسان در اين گونه حوادث تكيه گاه محكم و مطمئن معنوى نداشته باشد، صبر و استقامت براى او ممكن نيست.

بعضى گفته اند انتخاب صبر بخاطر اين است كه در آغاز اين مسير به سوى الله شكيبائى و استقامت در برابر خواسته هاى نفس، لازم است، و انتخاب توكل به خاطر آن است كه پايان اين مسير به انقطاع و بريدن از هر چه غير خدا است و پيوستن به او مى انجامد، بنابراين صفت اول آغاز راه است و دوم پايان آن.

و به هر حال هجرت در بيرون، بدون هجرتى در درون، ممكن نيست، انسان نخست بايد از علائق پست مادى درونى ببرد، و به سوى فضائل اخلاقى هجرت كند تا بتواند در بيرون دست به چنين هجرتى بزند و از دار الكفر - با پشت پا زدن به همه چيز - به دار الايمان منتقل گردد.

آيه (43) و(44) و ترجمه

( و ما أرسلنا من قبلك إلا رجالا نوحى إليهم فسلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون ) (43)( بالبينت و الزبر و أنزلنا إليك الذكر لتبين للناس ما نزل إليهم و لعلهم يتفكرون ) (44)

ترجمه:

43 - ما پيش از تو جز مردانى كه به آنها وحى مى كرديم نفرستاديم، اگر نمى دانيد از اهل اطلاع سؤ ال كنيد.

44 - (از آنها كه آگاهند) از دلائل روشن و كتب (پيامبران پيشين ) و ما اين ذكر (قرآن ) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند.

تفسير:

اگر نمى دانيد بپرسيد!

گرچه دو آيه اخير به تناسب بحثهاى مربوط به مشركان سخن از مهاجران راستين داشت، ولى آيات مورد بحث بار ديگر به بيان مسائل گذشته در رابطه با اصول دين مى پردازد، و به يكى از اشكالات معروف مشركان پاسخ مى گويد:

آنها مى گفتند: چرا خداوند فرشته اى را براى ابلاغ رسالت نازل نكرده است (و يا مى گفتند چرا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مجهز به يك نيروى فوق العاده نيست كه ما را مجبور به ترك كارهايمان بنمايد)

خداوند در پاسخ آنها مى گويد: (ما پيش از تو نيز رسولانى فرستاديم و اين رسولان جز مردانى كه وحى به آنها فرستاده مى شد نبودند)( و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم ) .

آرى اين مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرائز و عواطف انسانى، دردهاى آنها را از همه بهتر تشخيص مى دادند، و نيازهاى آنها را به خوبى درك مى كردند، در حالى كه هيچ فرشته اى نمى تواند از اين امور به خوبى آگاه گردد، و آنچه را در درون يك انسان مى گذرد به وضوح درك كند.

مسلما مردان وحى وظيفه اى جز ابلاغ رسالت نداشتند، كار آنها گرفتن وحى و رساندن به انسانها و كوشش از طرق عادى براى تحقق بخشيدن به اهداف وحى بود، نه اينكه با يك نيروى خارق العاده الهى، و بر هم زدن همه قوانين طبيعت، مردم را مجبور به قبول دعوت و ترك همه انحرافات كنند، كه اگر چنين مى كردند ايمان آوردن افتخار و تكامل نبود.

سپس براى تأكيد و تأييد اين واقعيت اضافه مى كند: (اگر اين موضوع را نمى دانيد برويد و از اهل اطلاع بپرسيد)( فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون ) .

(ذكر) به معنى آگاهى و اطلاع است و اهل ذكر مفهوم وسيعى دارد كه همه آگاهان و اهل اطلاع را در زمينه هاى مختلف شامل مى شود، و اگر بسيارى از مفسرين اهل ذكر را در اينجا به معنى علماى اهل كتاب تفسير كرده اند نه به اين معنى است كه اهل ذكر مفهوم محدودى داشته باشد بلكه در واقع از قبيل تطبيق كلى بر مصداق است زيرا سؤ ال درباره پيامبران و رسولان پيشين و اينكه آنها مردانى از جنس بشر با برنامه هاى تبليغى و اجرائى بودند قاعدتا مى بايست از دانشمندان اهل كتاب و علماى يهود و نصارى بشود، درست است كه آنها با مشركان در تمام جهات هم عقيده نبودند، ولى همگى در اين جهت كه با اسلام مخالفت داشتند، هماهنگ بودند، بنابراين علماى اهل كتاب براى بيان حال پيامبران پيشين منبع خوبى براى مشركان محسوب مى شدند.

راغب در (مفردات ) مى گويد: ذكر دو معنى دارد گاهى به معنى حفظ و گاهى به معنى يادآورى است، البته اين يادآورى ممكن است بوسيله دل بوده باشد (كه ذكر درونى و باطنى محسوب مى شود) و ممكن است بوسيله زبان باشد (كه ذكر لفظى محسوب مى گردد) و اگر مى بينيم به قرآن، ذكر گفته شده است به خاطر همانست كه حقايقى را بازگو مى كند.

آيه بعد مى گويد (اگر شما آگاه از دلائل روشن پيامبران و كتب آنها نيستيد به آگاهان مراجعه كنيد) (بالبينات و الزبر).

بينات جمع (بينة ) به معنى دلائل روشن است، و ممكن است در اينجا اشاره به معجزات و ساير دلائل اثبات حقانيت انبيأ باشد، (زبر) جمع (زبور) به معنى كتاب است، در واقع (بينات )، دلائل اثبات نبوت را مى گويد، و (زبر) اشاره به كتابهائى است كه تعليمات انبيأ در آن جمع بوده است.

سپس روى سخن را به پيامبر كرده و مى گويد: (ما اين ذكر را (قرآن را) بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى )

( و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم ) .

(و تا اينكه آنها در اين آيات، و وظائفى كه در برابر آن دارند، بينديشند)( و لعلهم يتفكرون ) .

در واقع دعوت و برنامه رسالت تو از نظر اصولى چيز نو ظهور و بى سابقه اى نيست همانگونه كه بر رسولان پيشين، كتب آسمانى نازل كرديم تا مردم را به وظائفشان در برابر خدا و خلق و خويشتن آشنا سازند بر تو نيز اين قرآن را نازل كرديم، تا به تبيين مفاهيم و تعاليم آن بپردازى و انديشه انسانها را بيدار سازى، تا با احساس تعهد و مسؤ ليت (نه از طريق اجبار و قوه قهريه ناشناخته الهى ) در راه حق گام بگذارند و به سوى تكامل پيش بروند.

نكته:

اهل ذكر كيانند؟

در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهما‌السلام ) وارد شده مى خوانيم كه اهل ذكر امامان (عليهما‌السلام ) هستند، از جمله در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) مى خوانيم كه در پاسخ سؤال از آيه فوق فرمود: نحن اهل الذكر و نحن المسؤ لون: (ما اهل ذكريم، و از ما بايد سؤ ال شود).

و در روايت ديگرى از امام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه در تفسير همين آيه فرمود: الذكر القرآن، و آل الرسول اهل الذكر، و هم المسؤ لون: (ذكر، قرآن است، و اهلبيت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اهل ذكرند، و از آنها بايد سؤ ال كرد).

در بعضى ديگر مى خوانيم كه (ذكر) شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است و اهلبيت او اهل الذكر هستند.

روايات متعدد ديگرى نيز به همين مضمون رسيده.

در بسيارى از تفاسير و كتب اهل سنت نيز رواياتى به همين مضمون مى خوانيم از جمله در تفسيرهاى دوازده گانه معروف اهل سنت از ابن عباس در ذيل آيه فوق چنين نقل شده كه گفت: هو محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسين (عليهما‌السلام ) هم اهل الذكر و العقل و البيان: (اينان محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهما‌السلام ) هستند آنها اهل ذكرند و اهل علم و عقل و بيان ).

اين نخستين بار نيست كه ما در رواياتى كه در تفسير آيات قرآن وارد شده است بيان مصداق هاى معينى را مى بينيم كه مفهوم وسيع آيه را هرگز محدود نمى كند، و همانگونه كه گفتيم: ذكر به معنى هر گونه آگاهى و ياد آورى و اطلاع است، و اهل الذكر، آگاهان و مطلعين را در همه زمينه ها در بر مى گيرد.

ولى از آنجا كه قرآن مجيد نمونه بارز يادآورى و علم و آگاهى است به آن (ذكر) اطلاق شده و همچنين شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز مصداق روشن ذكر است، به همين ترتيب امامان معصومين كه اهلبيت او و وارث علم او هستند، روشنترين مصداق اهل الذكرند.

ولى قبول همه اين مسأله هيچگونه منافاتى با عموميت مفهوم آيه و همچنين مورد نزول آن كه دانشمندان اهل كتاب است ندارد، و به همين دليل علماى اصول و فقهاى ما در مباحث مربوط به اجتهاد و تقليد و پيروى ناآگاهان در مسائل دينى از آگاهان و مجتهدين به اين آيه استدلال كرده اند.

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در روايتى كه در عيون الاخبار از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) نقل شده است مى خوانيم كه امام به آن كسانى كه آيه فوق را به دانشمندان يهود و نصارى تفسير كرده بودند خرده مى گيرد و مى گويد: (سبحان الله مگر چنين چيزى ممكن است؟ اگر ما به علماى يهود و نصارى مراجعه كنيم مسلما ما را به مذهب خود دعوت مى كنند، سپس فرمود: اهل ذكر ما هستيم ).

ولى پاسخ اين سؤ ال روشن است، امام اين سخن را به كسانى مى گويد كه آيه را منحصرا به معنى مراجعه به علماى اهل كتاب در هر عصر و زمان تفسير كرده بودند، در حالى كه مسلما چنين نيست در عصر و زمانى همچون عصر و زمان امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) هرگز مردم موظف نبودند كه براى درك حقايق به علماى يهود و نصارى مراجعه كنند، در اين گونه اعصار، مرجع علماى اسلام كه در رأس آنها ائمه اهلبيت (عليهما‌السلام ) قرار داشتند بودند.

به عبارت ديگر اگر مشركان عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى آگاهى از اين مسأله كه پيامبران خدا هميشه از جنس ‍ بشر بودند وظيفه داشتند به آگاهان از اهل كتاب مراجعه كنند، مفهومش اين نيست كه تمام مردم در هر زمانى بايد به آنها مراجعه نمايند، بلكه هر مسأله اى را در هر زمانى بايد از آگاهان نسبت به آن مسأله پرسيد، و اين مطلب روشنى است.

به هر حال آيه فوق بيانگر يك اصل اساسى اسلامى در تمام زمينه هاى زندگى مادى و معنوى است و به همه مسلمانان تأكيد مى كند كه آنچه را نمى دانند از اهل اطلاعش بپرسند و پيش خود در مسائلى كه آگاهى ندارند دخالت نكنند.

به اين ترتيب (مسأله تخصص ) نه تنها در زمينه مسائل اسلامى و دينى از سوى قرآن به رسميت شناخته شده، بلكه در همه زمينه ها مورد قبول و تأكيد

است، و روى اين حساب بر همه مسلمانان لازم است كه در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همه زمينه ها داشته باشند كه اگر كسانى مسائلى را نمى دانند به آنها مراجعه كنند.

ولى ذكر اين نكته نيز لازم است كه بايد به متخصصان و صاحب نظرانى مراجعه كرد كه صداقت و درستى و بى نظرى آنها ثابت و محقق است، آيا ما هرگز به يك طبيب آگاه و متخصص در رشته خود كه از صداقت و درستكاريش در همان كار خود، مطمئن نيستيم مراجعه مى كنيم؟! لذا در مباحث مربوط به تقليد و مرجعيت، صفت عدالت را در كنار اجتهاد و يا اعلميت قرار داده اند، يعنى مرجع تقليد هم بايد عالم و آگاه به مسائل اسلامى باشد و هم با تقوا و پرهيزكار.

آيه (45) تا (47) و ترجمه

( أفأمن الذين مكروا السيات أن يخسف الله بهم الا رض أو يأتيهم العذاب من حيث لا يشعرون ) (45)( أو يأخذهم فى تقلبهم فما هم بمعجزين ) (46)( أو يأخذهم على تخوف فإن ربكم لرؤف رحيم ) (47)

ترجمه:

45 - آيا توطئهگران از اين عذاب الهى ايمن گشتند كه ممكن است خدا آنها را در زمين فرو برد و يا مجازات (حق ) از آنجا كه انتظارش را ندارند به سراغشان بيايد.

46 - يا به هنگامى كه (براى كسب مال و ثروت فزونتر) در رفت آمدند دامانشانرا بگيرد در حالى كه قادر به فرار نيستند.

47 - يا بطور تدريجى با هشدارهاى خوفانگيز آنها را گرفتار سازد چرا كه پروردگار رؤ ف و رحيم است.

تفسير:

انواع مجازاتها در برابر انواع گناهان!

قرآن در بسيارى از بحثها، مطالب استدلالى را با مسائل عاطفى چنان به هم مى آميزد كه برترين اثر را در نفوس شنوندگان داشته باشد، آيات فوق، نمونهاى از اين روش است، آيات گذشته يك بحث منطقى در زمينه نبوت و معاد با مشركان داشت، ولى آيات مورد بحث به تهديد جباران و مستكبران و گنهكاران لجوج مى پردازد و آنها را به انواع عذابهاى الهى بيم مى دهد

نخست مى گويد: آيا اين توطئه گرانى كه براى خاموش كردن نور حق به انواع نقشه هاى شوم متوسل شدند از عذاب الهى ايمن گشتند كه ممكن است خداوند هر آن آنها را در زمين فرو ببرد؟!( ا فامن الذين مكروا السيئات ان يخسف الله بهم الارض ) .

آيا بعيد است كه در زمين لرزه وحشتناكى رخ دهد، پوسته زمين بشكافد و دهان باز كند و آنها و همه زندگانى شان را در خود فرو برد، همانگونه كه در تاريخ اقوام، كرارا اتفاق افتاده است؟.

جمله (مكروا السيئات ) به معنى توطئه چينى و نقشه كشى براى مقاصد شوم و رسيدن به هدفهاى نادرست مى باشد، همانند توطئه هائى كه مشركان براى خاموش كردن نور قرآن و نابود كردن پيامبر اسلام و اذيت و آزار مؤ منان مى چيدند.

يخسف از ماده (خسف ) (بر وزن وصف ) به معنى پنهان گشتن و مخفى شدن است، لذا پنهان شدن نور ماه در زير سايه زمين را خسوف مى نامند و چاه مخسوف به چاهى مى گويند كه آب در آن پنهان گردد، و نيز پنهان شدن انسانها و خانه ها را در شكاف زمين (شكافى كه بر اثر زلزله ها پديد مى آيد) خسف مى گويند.

سپس اضافه مى كند: يا اينكه هنگامى كه آنها در حال غفلتند عذاب الهى از همانجا كه انتظارش را ندارند به سراغشان بيايد( او ياتيهم العذاب من حيث لا يشعرون ) .

(و يا به هنگامى كه آنها براى كسب مال بيشتر و در آمد فزونتر در رفت و آمد هستند، عذاب دامانشان را بگيرد)( او ياخذهم فى تقلبهم ) .

در حالى كه قادر به فرار از چنگال عذاب نيستند( فما هم بمعجزين ) .

همانگونه كه سابقا هم گفتهايم (معجزين ) از ماده اعجاز به معنى ناتوان ساختن است، و در اين موارد به معنى فرار كردن از چنگال عذاب و مقاومت در برابر آن مى باشد.

و يا اينكه مجازات الهى يكمرتبه به سراغشان نيايد بلكه بطور تدريجى و ضمن هشدارهاى پى در پى، آنها را گرفتار سازد؟( او ياخذهم على تخوف ) . امروز همسايه آنها گرفتار سانحهاى مى شود، فردا يكى از بستگانشان گرفتار حادثهاى و روز ديگر بعضى از اموالشان نابود مى گردد، و خلاصه هشدارها يكى بعد از ديگرى به سراغ آنها مى آيد اگر بيدار شدند چه بهتر، و گرنه مجازات نهائى آنها را فرو خواهد گرفت.

تدريجى بودن عذاب و مجازات در اين گونه موارد براى آن است كه هنوز احتمال هدايت در اين گروه وجود دارد، و رحمت خداوند اجازه نمى دهد كه با اينها همچون سايرين رفتار شود زيرا پروردگار شما رئوف و رحيم است( فان ربكم لرؤ ف رحيم ) .

جالب توجه اينكه در آيات فوق سخن از چهار نوع مجازات به ميان آمده است، نخست خسف و فرو رفتن در زمين، دوم مجازات غافلگيرانه از آنجائى كه انسان انتظار آن را ندارد سوم عذابى كه به هنگام تلاش و كوشش در جمع مال به سراغ انسان مى آيد و چهارم مجازات تدريجى.

مسلم است كه هر يك از اين چهار نوع مجازات، تناسب با نوعى از گناه دارد، هر چند همه آنها در مورد الذين مكروا السيئات (آنها كه توطئه هاى شوم مى چينند) وارد شده است، زيرا ميدانيم همه كار خدا بر طبق حكمت و تناسب استحقاقها است.

مفسران تا آنجا كه ما ديدهايم در اين زمينه سخنى ندارند، ولى چنين به نظر ميرسد كه: مجازات نخست مخصوص آن گروه از توطئه گرانى است كه در صف جباران و مستكبران خطرناكند همچون قارونها كه خداوند چنان آنها را از اوج قدرت پائين مى كشد و بدرون خاك و اعماق زمين فرو مى فرستد كه مايه عبرت همگان گردد.

نوع دوم ويژه توطئه گرانى است كه در عيش و نوش و هوسهاى سركش خود غرقند، ناگهان عذاب الهى دامانشان را از آنجا كه انتظار ندارند مى گيرد. نوع سوم مخصوص دنيا پرستان زراندوزى است كه شب و روز در تلاشند كه از هر طريق و با هر جنايتى كه ممكن است بر حجم ثروت خود بيفزايند كه خداوند آنها را در همان حال كه سرگرم جمع ثروتند گرفتار عذاب مى كند.

و اما مجازات نوع چهارم از آن كسانى است كه طغيان و توطئه و گناهشان به آن حد و پايه نرسيده است كه راه بازگشتى براى آنان وجود نداشته باشد، در اينجا خداوند از طريق تخوف (هشدار و تهديد) آنها را كيفر مى دهد يعنى نخست با حوادث دردناكى كه در اطراف آنها به وقوع مى پيوندد به آنها بيدار باش مى دهد، اگر بيدار شدند و وضع خود را اصلاح كردند چه بهتر و گرنه آنانرا در كام عذاب فرو مى برد.

بنابر اين ذكر رأفت و رحمت خداوند به عنوان يك علت مربوط به گروه چهارم است كه هنوز تمام پيوندهاى خود را از خدا نبريده اند و همه پلها را پشت سر خود ويران نساخته اند.