تفسیر نمونه جلد ۱۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23306
دانلود: 1800


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23306 / دانلود: 1800
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 11

نویسنده:
فارسی

آيه (48) تا (50)و ترجمه

( أو لم يروا إلى ما خلق الله من شى ء يتفيؤ ا ظلله عن اليمين و الشمائل سجدا لله و هم دخرون ) (48)( و لله يسجد ما فى السموت و ما فى الارض من دابة و الملئكة و هم لا يستكبرون ) (49)( يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون ما يؤ مرون ) (50)

ترجمه:

48 - آيا آنها مخلوقات خدا را نديدند كه چگونه سايه هايشان از راست و چپ حركت دارند و با خضوع براى خدا سجده مى كنند!

49 - (نه تنها سايه ها بلكه ) تمام آنچه در آسمانها و در زمين از جنبندگان وجود دارد و همچنين فرشتگان، براى خدا سجده مى كنند و هيچگونه تكبرى ندارند.

50 - آنها از (مخالفت ) پروردگارشان كه حاكم بر آنهاست مى ترسند، و آنچه را مأموريت دارند انجام مى دهند.

تفسير:

سجده همه جنبندگان حتى سايه هايشان براى خدا! اين آيات بار ديگر به بحث توحيد باز مى گردد، نخست مى گويد: آيا آنها (مشركان توطئه گر ) مخلوقات خدا را نديدند كه چگونه سايه هاشان از راست و چپ حركت دارند و با خضوع براى خدا سجده

( او لم يروا الى ما خلق الله من شى ء يتفيؤ ظلاله عن اليمين و الشمائل سجدا لله و هم داخرون ) .

(يتفيو) از ماده (فيى ء) به معنى بازگشت و رجوع است.

بعضى گفته اند عرب سايه موجودات را به هنگام صبحگاهان، ظل مى نامد و در عصرگاهان (فيى ء)، و اگر مى بينيم به قسمتى از غنائم و اموال فيى ء گفته مى شود، اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه بهترين غنائم دنيا همچون سايه عصر گاه است كه بزودى زائل و فانى مى شود.

ولى با توجه به اينكه در آيه فوق به سايه هاى راست و چپ اشيأ اشاره شده و كلمه فيى ء براى همه آنها به كار رفته استفاده مى شود كه فيى ء در اينجا معنى وسيعى دارد و هر گونه سايه را شامل مى شود.

هنگامى كه انسان در موقع طلوع آفتاب رو به طرف جنوب بايستد مى بيند قرص خورشيد از سمت چپ، از افق مشرق، سر بر مى آورد، و سايه همه اجسام به طرف راست او مى افتند كه همان طرف غرب است، اين امر همچنان ادامه دارد و سايه ها مرتبا به طرف راست جابجا مى شوند، تا زوال ظهر در اين هنگام، سايه ها به طرف چپ تغيير مكان مى دهند تا هنگام غروب آفتاب كه سايه هاى بزرگ و طولانى اجسام در طرف مشرق گسترده مى شوند و با غروب آفتاب، همه آنها پنهان مى گردند.

در اينجا خداوند حركت سايه هاى اجسام را در راست و چپ بعنوان نشانهاى از عظمتش معرفى مى كند و آنها را در حال سجده براى پروردگار و تواضع خضوع مى داند.

نقش سايه ها در زندگى ما بدون شك سايه هاى اجسام نقش مؤ ثرى در زندگى ما دارند كه شايد بسيارى از آن غافل باشند و انگشت گذاردن قرآن روى مسأله سايه ها براى توجه دادن به همين نكته است.

سايه ها با انكه چيزى جز عدم نور نيستند فوائد فراوانى دارند:

1 - همانگونه كه نور آفتاب و اشعه حياتبخش آن مايه زندگى و رشد و نمو موجودات است، سايه ها نيز براى تعديل تابش اشعه نور، نقش حياتى دارند، تابش يكنواخت آفتاب آنهم در يك مدت طولانى، همه چيز را پژمرده مى كند و مى سوزاند، ولى نوازش متناوب سايه ها آنرا در حد متعادل و مؤ ثرى نگاه مى دارد:

2 - براى آنها كه بيابانگردند و يا گرفتار بيابان مى شوند، نقش مؤ ثر سايه ها در نجات انسانها فوق العاده محسوس است، آنهم سايهاى كه متحرك است و در يكجا متمركز نمى شود و به هر سو حركت مى كند، هماهنگ با خواسته ها و نياز انسان!

3 - موضوع مهم ديگر اينكه بر خلاف تصور عمومى تنها نور سبب رؤ يت اشيأ نيست، بلكه همواره بايد نور با سايه ها و نيم سايه ها توام گردد، تا مشاهده اشيأ تحقق پذيرد، به تعبير ديگر اگر در اطراف موجودى نور يكسان بتابد به طورى كه هيچگونه سايه و نيم سايهاى نداشته باشد هرگز چنين اشيائى كه غرق در نورند مشاهده نخواهند شد.

يعنى همانطور كه در تاريكى مطلق چيزى قابل مشاهده نيست، در نور مطلق نيز چيزى قابل رؤ يت نمى باشد، بلكه ديدن اشيأ از آمى ختن نور و ظلمت (نور و سايه ها) امكان پذير مى شود، به اين ترتيب، سايه ها نقش بسيار مؤ ثرى در مشاهده و تشخيص و شناخت اشيأ از يكديگر دارند (دقت كنيد).

نكته ديگر اينكه يمين (راست ) در آيه فوق به صورت مفرد و شمائل (جمع شمال بر وزن مشعل به معنى چپ ) به صورت جمع آمده است.

اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه سايه در آغاز صبح (براى كسانى كه متوجه نقطه جنوب هستند) در طرف راست مى افتد سپس دائما به طرف چپ حركت مى كند تا به هنگام غروب كه در افق مشرق محو مى گردد. اين احتمال را نيز مفسران داده اند كه يمين گرچه مفرد است ولى گاهى از آن اراده جمع مى شود و در اينجا منظور جمع است.

در آيه گذشته تنها سخن از (سجده ) سايه ها - با آن مفهوم وسيعش - به ميان آمده بود، ولى در آيه بعد اين مسأله را به عنوان يك برنامه عمومى براى همه موجودات مادى و غير مادى، آسمانى و زمينى بيان كرده، مى گويد: آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان است و همچنين فرشتگان براى خدا سجده مى كنند( و لله يسجد ما فى السماوات و ما فى الارض من دابة و الملائكة ) .

(و آنها در اين راه هيچگونه استكبار نميورزند)( و هم لا يستكبرون ) و در برابر خدا و فرمان او تسليم محضند.

حقيقت سجده، نهايت خضوع و تواضع و پرستش است، و آن سجده معمولى ما كه بر هفت عضو انجام مى دهيم مصداقى از اين مفهوم عام است، و منحصر به آن نيست.

و از آنجا كه همه موجودات و مخلوقات خدا، در جهان تكوين و آفرينش، تسليم قوانين عمومى عالم هستى مى باشند، و از مسير اين قوانين منحرف نميشوند و اين قوانين همگى از ناحيه خدا است پس در حقيقت همه در پيشگاه او سجده مى كنند، همه بيانگر عظمت علم و قدرت او هستند همه نشانه بزرگى و بينيازى او مى باشند و بالاخره همه دليل بر ذات مقدس اويند.

دابه به معنى موجودات جنبنده است، و از آن مفهوم حيات و زندگى نيز استفاده مى شود، و اينكه آيه فوق مى گويد تمام جنبندگانى كه در آسمان و زمى ن هستند براى خدا سجده مى كنند از آن استفاده مى كنيم كه موجودات زنده مخصوص به كره زمين نيست، بلكه در كرات آسمانى نيز موجودات زنده و جنبندهاى وجود دارد.

گرچه بعضى احتمال دادهاند كه كلمه من دابة تنها قيد براى ما فى الارض باشد يعنى تنها از جنبندگان زمين سخن مى گويد، ولى بسيار بعيد به نظر مى رسد، بخصوص اينكه در آيه 29 سوره شورى مى خوانيم:( و من آياته خلق السماوات و الارض و ما بث فيهما من دابة ) : از نشانههاى خدا آفرينش آسمانها و زمين و جنبندگانى است كه در آن دو وجود دارند.

درست است كه سجده و خضوع و تواضع تكوينى منحصر به موجودات زنده و جنبنده نيست، ولى از آنجا كه اينها اسرار و شگفتيهاى بيشترى از آفرينش را از خود نشان مى دهند انگشت روى اينها گذاشته شده است.

و از آنجا كه مفهوم آيه هم انسانهاى عاقل و با ايمان و فرشتگان را شامل مى شود و هم حيوانات و جانداران ديگر، كلمه سجده، در معنى عام خود كه هم شامل سجده اختيارى و تشريعى مى شود و هم سجده تكوينى و اضطرارى، استعمال شده است.

و اما اينكه در آيه فوق، ملائكه بطور جداگانه ذكر شده، به خاطر آنست دابه تنها به جنبندگانى گفته مى شود كه جسمانى هستند، و اگر فرشتگان رفت و آمدى دارند و حضور و غيابى، نه به معنى جسمانى و مادى است تا در مفهوم دابه داخل گردند.

در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: خداوند فرشتگانى دارد كه از آغاز آفرينش آنها تا روز رستاخيز براى خدا سجده مى كنند و در آن روز سر از سجده بر مى دارند و مى گويند ما عبدناك حق عبادك: ما حق عبادت ترا انجام نداديم!

جمله و (هم لا يستكبرون ) اشاره به وضع حال فرشتگان است، كه آنها در خضوع و سجده در پيشگاه حق كمترين استكبار به خود راه نمى دهند.

لذا بلافاصله بعد از آن به دو قسمت از صفات آنها كه تاكيدى است بر نفى استكبار اشاره كرده مى گويد: آنها از مخالفت پروردگارشان كه حاكم بر آنها است مى ترسند( يخافون ربهم من فوقهم ) .

(و آنچه را ماموريت دارند به خوبى انجام مى دهند)( و يفعلون ما يؤ مرون ) .

همانگونه كه در آيه 6 سوره تحريم درباره گروهى از فرشتگان مى خوانيم( لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون ) : آنها در اطاعت فرمان خدا سرپيچى نمى كنند و آنچه را دستور داده شده است انجام مى دهند.

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه نشانه نفى استكبار دو چيز است: ترس در برابر مسئوليتها، و انجام فرمانهاى خدا بدون چون و چرا كه يكى اشاره به وضع روانى افراد غير مستكبر دارد، و ديگرى اشاره به طرز عمل آنها و برخوردشان با قوانين و دستورات، و دومى انعكاسى است از اولى و تحقق عينى آن است.

مسلما كلمه من فوقهم اشاره به بالا بودن حسى و مكانى نيست بلكه به برترى مقامى اشاره مى كند، چرا كه خدا از همه برتر و بالاتر است.

در آيه 61 سوره انعام مى خوانيم و هو القاهر فوق عباده: او بر فراز بندگان قاهر است و حتى فرعون هنگامى كه مى خواست قدرت و قوت خود را نشان بدهد مى گفت و انا فوقهم قاهرون: من بر فراز آنها قاهرم.

در تمام اين موارد، فوق همان برترى مقامى را بيان مى كند.

آيه (51) تا (55) و ترجمه

( و قال الله لا تتخذوا إلهين اثنين إنما هو إله وحد فإ يى فارهبون ) (51)( و له ما فى السموت و الا رض و له الدين واصبا أفغير الله تتقون ) (52)( و ما بكم من نعمة فمن الله ثم إذا مسكم الضر فإليه تجرون ) (53)( ثم إذا كشف الضر عنكم إذا فريق منكم بربهم يشركون ) (54)( ليكفروا بما أتينهم فتمتعوا فسوف تعلمون ) (55)

ترجمه:

51 - و خداوند فرمان داده دو معبود انتخاب نكنيد، معبود (شما) تنها يكى است، تنها از (كيفر) من بترسيد.

52 - آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است، و همواره دين (و قوانين دينى ) از او مى باشد و آيا از غير او مى ترسيد؟!

53 - آنچه از نعمتها داريد همه از ناحيه خداست، سپس هنگامى كه ناراحتيها به شما مى رسد او را مى خوانيد.

54 - و هنگامى كه ناراحتى و رنج را از شما برطرف ساخت گروهى از شما براى پروردگارشان شريك قائل مى شوند.

55 - (بگذار) نعمتهائى را كه به آنها داده ايم كفران كنند و چند روزى (از اين متاع دنيا) بهره گيرند، اما بزودى خواهيد دانست (سرانجام كارتان به كجا خواهد

تفسير:

دين يكى و معبود يكى! در تعقيب بحث توحيد و خداشناسى از طريق نظام آفرينش، آيات مورد بحث به نفى شرك مى پردازد، تا با تقارن اين دو به يكديگر، حقيقت آشكارتر شود.

در آغاز مى گويد: خدا دستور داده كه دو معبود براى خود انتخاب نكنيد( و قال الله لا تتخذوا الهين اثنين ) .

(معبود تنها يكى است )( انما هو اله واحد ) .

وحدت نظام آفرينش و وحدت قوانين حاكم بر آن، خود دليلى بر وحدت آفريدگار و وحدت معبود است.

اكنون كه چنين است، تنها از كيفر من بترسيد و از مخالفت فرمان من بيم داشته باشيد نه غير آن )( فاياى فارهبون ) .

مقدم شدن كلمه (اياى ) دليل بر حصر است مانند اياك نعبد يعنى تنها و تنها بايد از مخالفت و كيفر من ترس داشته باشيد.

جالب اينكه در اين آيه تنها نفى دو معبود شده است، در حالى كه مى دانيم مشركان عرب، بتها و معبودهاى بسيار زيادى داشته، و بتخانه هاى آنها مملو از انواع و اشكال بتهاى مختلف بود، اين تعبير ممكن است اشاره به يكى از چند نكته و يا همه نكات زير باشد:

1 - آيه مى گويد حتى پرستش دو معبود غلط است تا چه رسد به پرستش معبودهاى متعدد و به تعبير ديگر حداقل را بيان كرده تا بقيه به طور مؤ كدترى نفى شوند، زيرا هر عددى را بخواهيم ما فوق واحد انتخاب كنيم بايد از دو بگذريم.

2 - در اينجا همه معبودهاى باطل، يكى محسوب شده، مى گويد آنها را در مقابل حق قرار ندهيد، و دو معبود (حق و باطل ) را نپرستيد.

3 - عربهاى جاهلى در حقيقت دو معبود براى خود انتخاب كرده بودند: معبودى كه خالق و آفريننده جهان است يعنى الله كه به او اعتقاد داشتند، و ديگر معبودى كه او را واسطه ميان خود و الله و منشا خير و بركت و نعمت مى دانستند، يعنى بتها.

4 - ممكن است آيه فوق ناظر به نفى عقيده ثنويين (دوگانه پرستان ) همانها كه قائل به خداى خير و خداى شر بودند باشد، چرا كه آنها منطقى هر چند ضعيف و نادرست براى خود در اين دوگانه پرستى داشتند ولى بت پرستان عرب حتى اين منطق ضعيف را هم نداشتند.

مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در ذيل همين آيه جمله لطيفى از بعضى از حكمأ نقل مى كند و آن اينكه پروردگار به تو دستور داده است كه دو معبود را مپرست، اما تو آنهمه معبود براى خود ساختى، نفس سركش تو بتى است، و هوى و هوست بت ديگر، و دنيا و هدفهاى ماديت بتهاى ديگر، تو حتى در برابر انسانها سجده مى كنى تو چگونه يگانه پرستى؟!)

و به دنبال اين دستور ضمن سه آيه، دليل توحيد عبادت را با چهار بيان مشخص مى كند:

نخست مى گويد: آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است( و له ما فى السماوات و الارض ) .

آيا در مقابل كسى كه مالك عالم هستى است بايد سجده كرد يا بتهاى فاقد همه چيز؟

سپس اضافه مى كند نه تنها آسمانها و زمين از آن او است كه همواره دين و تمام قوانين نيز از ناحيه او مى باشد( و له الدين و اصبا ) .

هنگامى كه ثابت شد عالم هستى از آن او است و قوانين تكوينى را او ايجاد كرده مسلم است كه قوانين تشريعى هم بايد به وسيله او تعيين گردد و طبعا اطاعت نيز مخصوص او است.

(واصب ) در اصل از ماده (وصوب ) به معنى دوام گرفته شده است، و بعضى آنرا به معنى خالص تفسير كرده اند (طبعا تا چيزى خالص نباشد دوام پيدا نخواهد كرد) و ممكن است تعبير آيه فوق اشاره به هر دو جهت باشد، يعنى هميشه و هر زمان دين خالص از آن خدا است، و كسانى كه دين را به معنى اطاعت گرفتهاند، واصب را به معنى واجب دانسته اند يعنى تنها بايد اطاعت فرمان خدا كرد.

در روايتى مى خوانيم كه شخصى از تفسير اين جمله از امام صادق (عليه‌السلام ) سؤ ال كرد، امام فرمود: واصب يعنى واجب.

ولى روشن است كه اين معانى همه لازم و ملزوم يكديگرند:

و در پايان اين آيه مى فرمايد: آيا با اين حال كه همه قوانين و دين و اطاعت از آن خدا است (از غير او پرهيز مى كنيد؟)( ا فغير الله تتقون ) .

مگر بتها مى توانند به شما زيانى برسانند؟ يا نعمتى به شما ببخشند؟ كه از مخالفتشان بيم داريد و عبادتشان را لازم مى شمريد؟!

با اينكه آنچه از نعمتها داريد همه از ناحيه خدا است( و ما بكم من نعمة فمن الله ) .

اين در حقيقت سومين بيان است براى لزوم پرستش معبود يگانه يعنى الله، و منظور اين است كه اگر پرستش بتها به خاطر شكر نعمت است، كه بتها به شما

نعمتى نداده اند كه شكرش لازم باشد، بلكه سر تا پاى وجود شما را نعمتهاى خدا فرا گرفته است، با اين حال بندگى او را رها مى كنيد و به سراغ بتها مى رويد! علاوه بر اين هنگامى كه ناراحتيها، مصائب، بلاها و رنجها به سراغ شما مى آيد براى دفع آنها تنها دست تضرع به درگاه او برمى داريد و او را مى خوانيد( ثم اذا مسكم الضر فاليه تجئرون ) .

بنابر اين اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشكلات است، آنهم كه از ناحيه خدا است و شما نيز عملا ثابت كرده ايد كه در سختترين حالات زندگى همه چيز را رها مى كنيد و تنها به در درگاه او مى رويد.

و اين چهارمين بيان براى مسأله توحيد عبادت است.

(تجئرون ) در اصل از ماده جؤ ار (بر وزن غبار) به معنى آواى چهار پايان و وحوش است كه بى اختيار به هنگام درد و رنج سر مى دهند و سپس به عنوان كنايه در همه ناله هائى كه بى اختيار از درد و رنج برمى خيزد به كار رفته است، انتخاب اين تعبير در اينجا مخصوصا اين نكته را مى رساند كه در آن زمان كه مشكلات فوق العاده زياد مى شود و كارد به استخوان مى رسد و بى اختيار فرياد درد و رنج مى كشيد، آيا در آن زمان جز الله را مى خوانيد؟!

پس چرا در حال آرامش و مشكلات كوچك دست به دامن بت مى زنيد؟!

آرى در اين گونه موارد خداوند نداى شما را مى شنود و به آن پاسخ مى گويد و مشكلاتتان را بر طرف مى سازد سپس هنگامى كه زيان و رنج را از شما بر طرف ساخت گروهى از شما براى پروردگارشان شريك قرار مى دهند و به سراغ بتها مى روند( ثم اذا كشف الضر عنكم اذا فريق منكم بربهم يشركون ) .

در حقيقت قرآن به اين نكته باريك اشاره مى كند كه فطرت توحيد در وجود همه شما هست، ولى در حال عادى، پردههاى غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آنرا مى پوشاند، اما به هنگامى كه تند باد حوادث و طوفانهاى بلا مى وزد اين پردهها كنار مى روند و نور فطرت آشكار مى گردد و مى درخشد، درست در همين حال است كه خدا را با تمام وجود و با اخلاص كامل مى خوانيد، خدا نيز پردههاى بلا و رنج و مصيبت را از شما دور مى سازد كه اين گشودن پردههاى رنج، نتيجه گشوده شدن پردههاى غفلت است (توجه داشته باشيد در آيه تعبير به كشف الضر شده است كه به معنى كنار زدن پردههاى مشكلات است ).

ولى هنگامى كه طوفان فرو نشست و به ساحل آرامش باز گشتيد، از نو همان غفلت و غرور، و همان شرك و بت پرستى خودنمائى مى كند.

در آخرين آيه مورد بحث، پس از ذكر دلائل منطقى فوق و روشن شدن حقيقت، با لحنى تهديد آميز چنين مى گويد: نعمتهائى را كه به شما دادهايم كفران كنيد و چند روزى از اين متاع دنيا بهرهمند شويد ولى بزودى خواهيد دانست نتيجه و پايان كارتان چيست( ليكفروا بما آتينا هم فتمتعوا فسوف تعلمون ) .

اين درست به آن مى ماند كه انسان شخص متخلف و منحرفى را با دلائل مختلف، نصيحت و ارشاد كند و سرانجام چون امكان دارد اين نصايح و اندرزها در او اثر نكند با يك جمله تهديد آميز گفتار خود را پايان مى دهد و مى گويد: با توجه به اين مطالبى كه گفتم باز هم هر چه از دستت بر مى آيد بكن ولى نتيجه كارت را بزودى خواهى ديد.

بنابر اين (لام ) در (ليكفروا) لام امر است، امرى كه براى تهديد بيان شده، همانند (تمتعوا) كه آنهم امر است به عنوان تهديد، با اين تفاوت كه ليكفروا صيغه غائب است و تمتعوا مخاطب، گوئى نخست آنها را غائب فرض كرده، مى گويد اينها بروند و همه اين نعمتها را كفران كنند، و با اين تهديد، حالت توجه مختصرى براى آنها پيدا شده به طورى كه به صورت مخاطب در آمده اند و به آنها مى گويد چند روزى از اين نعمتهاى دنيا بهره گيريد اما روزى خواهيد ديد كه چه اشتباه بزرگى مرتكب شده ايد و سرانجام كارتان به كجا مى رسد!

در واقع اين آيه شبيه به آيه 30 سوره ابراهيم است:( قل تمتعوا فان مصيركم الى النار ) : بگو چند روزى از لذات اين جهان بهره گيريد كه سر انجام كار شما آتش دوزخ است!