تفسیر نمونه جلد ۱۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23290
دانلود: 1798


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23290 / دانلود: 1798
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 11

نویسنده:
فارسی

آيه (95) تا (97) و ترجمه

( و لا تشتروا بعهد الله ثمنا قليلا إنما عند الله هو خير لكم إن كنتم تعلمون ) (95)( ما عندكم ينفد و ما عند الله باق و لنجزين الذين صبروا أجرهم بأ حسن ما كانوا يعملون ) (96)( من عمل صالحا من ذكر أو أنثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم أجرهم بأ حسن ما كانوا يعملون ) (97)

ترجمه:

95 - (هرگز) پيمان الهى را با بهاى كمى مبادله نكنيد (و هر بهائى در برابر آن ناچيز است ) آنچه نزد خدا است براى شما بهتر است اگر بدانيد.

96 - (زيرا) آنچه نزد شما است فانى ميشود، اما آنچه نزد خدا است باقى ميماند، و كسانى را كه صبر استقامت پيشه كنند به بهترين اعمالشان پاداش خواهيم داد.

97 - هر كس عمل صالح كند، در حالى كه مؤ من است، خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه ميبخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام دادند خواهيم داد.

شأن نزول:

مرحوم (طبرسى ) مفسر بزرگ، از ابن عباس چنين نقل ميكند كه مردى از اهالى حضرموت خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيد عرض كرد اى رسولخدا همسايه اى بنام (امرؤ القيس ) دارم كه قسمتى از زمين مرا غصب كرده است و مردم گواه صدق منند، ولى چون براى او احترام بيشترى قائل هستند حاضر به حمايت من نيستند.

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) امرؤ القيس را خواست و از او در اين زمينه سؤ ال كرد، او در پاسخ همه چيز را انكار نمود، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به او پيشنهاد سوگند كرد، ولى مرد شاكى عرض كرد: يا رسول الله! اين مرد بى بند و بارى است كه براى او هيچ مانعى ندارد سوگند دروغ ياد كند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود به هر حال چاره اى نيست، يا بايد شهود بياورى و يا بايد تسليم سوگند او شوى، به هنگامى كه امرو القيس برخواست تا سوگند ياد كند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به او مهلت داد (و فرمود در اين باره بينديش و بعدا سوگند ياد كن ).

آن دو باز گشتند و در اين حال، آيه اول و دوم مورد بحث نازل شد (و آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن بر حذر داشت ).

هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اين دو آيه را براى آنها خواند، امرو القيس گفت حق است، آنچه نزد من است سرانجام فانى ميشود و اين مرد راست مى گويد من قسمتى از زمين او را غصب كرده ام، ولى نميدانم چه مقدار بوده است؟ اكنون كه چنين است هر مقدار ميخواهد (و ميداند حق او است ) بر گيرد، و معادل آن هم بر آن بيفزايد به خاطر استفاده اى كه در اين مدت از زمين او كرده ام، در اين هنگام سومين آيه مورد بحث نازل شد (و به كسانى كه عمل صالح توام با ايمان دارند بشارت (حيات طيبه ) داد).

تفسير:

زندگى پاكيزه در گرو چيست؟

در تعقيب آيات گذشته كه از زشتى پيمانشكنى و سوگند دروغ سخن ميگفت نخستين آيه مورد بحث نيز تاكيدى بر همان مطلب دارد، با اين تفاوت كه انگيزه پيمانشكنى و سوگند دروغ در آيات قبل مساله مرعوب شدن در برابر اكثريت عددى بود، و در اينجا انگيزه آن مساله جلب منافع بيارزش مادى است.

لذا مى گويد: (هرگز پيمان الهى را با بهاى كمى مبادله نكنيد)( و لا تشتروا بعهد الله ثمنا قليلا ) .

يعنى هر بهائى در برابر آن بگيريد كم و ناچيز است، حتى اگر تمام دنيا را به شما بدهند ارزش يك لحظه وفاى به عهد الهى را ندارد.

سپس به عنوان دليل اضافه ميكند آنچه نزد خدا است براى شما بهتر است اگر بدانيد( انما عند الله هو خير لكم ان كنتم تعلمون ) .

در آيه بعد دليل اين برترى را چنين بيان ميكند: (آنچه نزد شما است سرانجام فانى و نابود ميشود، اما آنچه نزد خدا است باقى و جاودان ميماند)( ما عندكم ينفد و ما عند الله باق ) .

منافع مادى هر چند ظاهرا بزرگ باشند اما همچون حبابى بر سطح آب بيش نيستند، در حالى كه پاداش الهى كه همچون ذات مقدسش جاويدان است از همه اينها برتر و بالاتر است.

سپس اضافه ميكند: ما كسانى را كه در راه اطاعت فرمانمان (به خصوص ايستادگى در برابر سوگندها و عهدها) صبر و استقامت ميكنند به بهترين اعمالشان پاداش خواهيم داد( و لنجزين الذين صبروا باحسن ما كانوا يعملون ) .

تعبير به (احسن ) دليل بر اين است كه اعمال نيك آنها همه يكسان نيست، بعضى خوبست و بعضى خوبتر، ولى خداوند همه را به حساب خوبتر ميگذارد، و پاداش خوبتر را به آنها ميدهد، و اين نهايت بزرگوارى است كه فى المثل شخصى چند نوع كالا براى فروش عرضه كند، عالى و خوب و متوسط، و خريدار همه را به قيمت عالى بخرد!

ضمنا جمله و لنجزين الذين صبروا... خالى از اشاره به اين نكته نيست كه صبر و استقامت و پايمردى در مسير طاعت و مخصوصا پايبند بودن به عهد و پيمان از بهترين اعمال آدمى است.

در حديثى از على (عليها‌السلام ) در نهج البلاغه ميخوانيم: الصبر من الايمان كالرأس من الجسد و لا خير فى جسد لا رأس معه و لا فى ايمان لا صبر معه: (صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن، تن بى سر، فايده و دوام و بقائى ندارد همچنين ايمان بدون صبر و پايمردى ).

و به دنبال آن به صورت يك قانون كلى نتيجه اعمال صالح توام با ايمان را از هر كس و به هر صورت تحقق يابد، در اين دنيا و جهان ديگر، بيان ميكند، و مى گويد: هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مومن باشد، خواه مرد يا زن به او حيات پاكيزه ميبخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام ميدادند خواهيم داد( من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ) .

و به اين ترتيب معيار، تنها ايمان و اعمال صالح زائيده آن است و ديگر هيچ قيد و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسيت و نه از نظر پايه و رتبه اجتماعى در كار نيست.

و نتيجه اين عمل صالح مولود ايمان در اين جهان، حيات طيبه است يعنى تحقق جامعه اى قرين با آرامش، امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستى، تعاون و مفاهيم سازنده انسانى خواهد بود، و از نابسامانيها و درد و رنجهائى كه بر اثر استكبار و ظلم و طغيان و هوا پرستى و انحصارطلبى به وجود مى آيد و آسمان زندگى را تيره و تار ميسازد در امان است.

اين از يكسو، و از سوى ديگر خدا آنها را بر طبق بهترين اعمالشان پاداش خواهد داد كه تفسير آن در آيات قبل گذشت.

نكته ها:

1 - سرمايه هاى جاودانى

طبيعت زندگى اين جهان مادى، فنا و نابودى است، محكمترين بناها، بادوامترين حكومتها، قويترين انسانها، و هر چيز كه از آن مستحكمتر نباشد، سرانجام كهنه و فرسوده و سپس نابود ميشود، و همه بدون استثنأ خلل پذيرند.

اما اگر بتوان اين موجودات را به نحوى با ذات پاك خداوند پيوند داد و براى او و در راه او به كار انداخت، رنگ جاودانگى به خود ميگيرند، چرا كه ذات پاكش ابدى است و هر چيز نسبتى با او دارد رنگ ابديت مييابد:

اعمال صالح، ابدى هستند، شهيدان حيات جاويدان دارند، پيامبران و امامان و دانشمندان راستين، و مجاهدان راه حق، تاريخشان، توام با ابديت است، چرا كه همه رنگ الهى دارند.

به همين دليل، آيات فوق به ما هشدار ميدهد كه بيائيد سرمايه هاى وجود خود را از فناپذيرى نجات بخشيد، و در صندوق پس ‍ اندازى ذخيره كنيد كه دست تطاول ايام به محتوياتش نميرسد، و گذشت شب و روز آنرا به فنا و نيستى سوق نميدهد.

بيائيد و سرمايه هاى خود را براى خدا و در راه خلق خدا و جلب رضاى او به كار اندازيد تا مصداق (عند الله ) گردد، و به مقتضاى (ما عند الله باق ) باقى و برقرار شود.

در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميخوانيم: اذا مات ابن آدم انقطع امله الا عن ثلاث صدقة جاريه، علم ينتفع به و ولد صالح يدعو له: (هنگامى كه فرزند آدم از دنيا ميرود اميد او از همه چيز بريده خواهد شد مگر از سه چيز: صدقات جاريه (آثار خيرى كه در خدمت مردم و در راه خدا در جريان است ) و علم و دانشى كه مردم از آن بهره ميگيرند، و فرزند صالح كه براى او دعا ميكند چرا كه همه اينها براى خدا و در راه او هستند و رنگ ابديت دارند.

در نهج البلاغه ميخوانيم: شتان ما بين عملين: عمل تذهب لذته و تبقى تبعته و عمل تذهب مئونته و يبقى اجره: (بسيار تفاوت دارد عملى كه لذتش از ميان ميرود و مسئوليتش باقى ميماند، و عملى كه درد و رنجش ميرود و اجرش باقى است.

2 - برابرى مرد و زن

بى شك، زن و مرد تفاوتهائى از نظر جسم و روح دارند و به همين دليل در احراز پستهاى اجتماعى متفاوتند و هر كارى از كسى ساخته است، ولى هيچيك از اينها دليل بر تفاوت شخصيت انسانى آنها، و يا تفاوت مقامشان در پيشگاه خدا نيست، و از اين نظر هر دو كاملا برابرند، و به همين دليل معيارى كه بر شخصيت و مقام معنوى آنها حكومت ميكند، يك معيار بيش نيست، و آن ايمان است و عمل صالح و تقوى كه امكان دسترسى هر دو به آن يكسان است.

آيات فوق، با صراحت اين حقيقت را بيان كرده، و دهان بيهوده گويانى را كه در گذشته يا حال در شخصيت انسانى زن، شك و ترديد داشتند، و يا براى او مقامى پائينتر از مقام انسانى مرد قائل بودند ميبندد، و ضمنا منطق اسلام را در اين مساله مهم اجتماعى آشكار ميسازد، و ثابت ميكند كه بر خلاف پندار كوته فكران، اسلام دين مردانه نيست، به همان مقدار كه به مردان تعلق دارد به زنان نيز تعلق دارد.

اين هر دو جنس در صورتى كه در مسير اعمال صالح گام بردارند، گامى مثبت و سازنده كه از انگيزه هاى ايمانى مدد گيرد، هر دو به يكسان داراى حيات طيبه خواهند بود، و هر دو از اجر و پاداش مساوى در پيشگاه خدا بهره مند ميشوند و موقعيت اجتماعى آنها نيز همانند خواهد بود مگر اينكه از نظر ايمان و عمل صالح بر ديگرى برترى يابد.

3 - ريشه هاى عمل صالح از ايمان سيراب ميگردد

عمل صالح آنچنان مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه تمام فعاليتهاى مثبت و مفيد و سازنده را در همه زمينه هاى علمى و فرهنگى و اقتصادى و سياسى و نظامى و مانند آن شامل ميشود.

از اختراع دانشمندى كه براى كمك به انسانها سالها زحمت كشيده گرفته، تا مجاهدتهاى شهيد جان بر كفى كه در صحنه مبارزه حق و باطل آخرين قطره هاى خون خود را نثار ميكند، و از درد و رنجى كه مادر با ايمانى به هنگام آوردن نوزاد و سپس براى تربيت او متحمل ميشود گرفته، تا زحماتى كه دانشمندان براى نوشتن كتابهاى پر ارجشان ميكشند، همه را فرا ميگيرد.

از بزرگترين كارها همچون رسالت انبيا، تا كوچكترين برنامه ها همچون كنار زدن يك سنگ كوچك از وسط جاده، همه در اين مفهوم وسيع جمع است.

در اينجا اين (سؤ ال ) پيش مى آيد كه چرا اين عمل صالح مقيد به قيد ايمان شده است در حالى كه انجام آن بدون ايمان نيز امكان دارد، و در مواردى ديده شده است.

(پاسخ ) اين سوال يك نكته است و آن اينكه اگر انگيزه ايمان در كار نباشد غالبا عمل آلوده ميشود و اگر آلوده نشود بسيار استثنائى است، و اما اگر ريشه هاى درخت عمل صالح از آب توحيد و ايمان به الله سيراب گردد، كمتر ممكن است آفاتى همچون عجب و ريا و تظاهر و خودبينى و تقلب و منتگذارى و امثال آن در آن راه يابد، و به همين دليل قرآن مجيد غالبا اين دو را با هم پيوند ميدهد چرا كه پيوندشان يك واقعيت عينى و ناگسستنى است.

لازم است در اينجا با ذكر يك مثال اين مساله را روشنتر سازيم، فرض كنيد دو نفر هر كدام دست به ساختن بيمارستانى زده اند، يكى انگيزه الهى دارد و براى خدمت به خلق خدا اين كار را كرده، اما ديگرى هدفش تظاهر و رسيدن به يك موقعيت اجتماعى است.

ممكن است در يك نظر سطحى ما فكر كنيم بالاخره هر دو بيمارستان ميسازند و مردم از عمل آنها يكسان استفاده خواهند كرد، درست است كه يكى پاداش الهى دارد و يكى ندارد، ولى عمل آنها ظاهرا با يكديگر متفاوت نيست.

ولى همانگونه كه گفتيم اين محصول يك مطالعه سطحى است، اما اگر كمى بيشتر دقت كنيم خواهيم ديد خود اين دو عمل در جهات مختلف با يكديگر متفاوتند، فى المثل نفر اول به سراغ محله اى از شهر ميرود كه مستضعفان و نيازمندان در آن بيشترند، و گاه در يك محله گمنام كه در مسير رفت و آمد نيست اقدام به اين عمل ميكند، ولى نفر دوم به سراغ نقطه اى ميرود كه بيشتر در چشمها است هر چند در آنجا نياز بسيار كمترى است.

نفر اول در انتخاب مصالح و كيفيت ساختمان آينده هاى دور را در نظر ميگيرد، و آنچنان زير بنا را ميسازد كه صدها سال بماند، اما نفر دوم غالبا به سراغ اين ميرود كه ساختمان زودتر بر پا و افتتاح شود و جار و جنجال راه بيندازد، و نتيجه مورد نظرش را بگيرد.

نفر اول دنبال تحكيم باطن كار ميرود و نفر دوم به زرق و برق ظاهر ميچسبد، همچنين در انتخاب بخشهاى درمانى، دكترها، پرستارها و ساير نيازمنديهاى اين بيمارستان ميان اين دو، تفاوت بسيار است، چرا كه همواره انگيزه هاى مختلف، خود را در تمام مسير عمل نشان ميدهند و يا به تعبير ديگر عمل را به رنگ خود در مى آورند.

4 - حيات طيبه چيست؟

مفسران در معنى (حيات طيبه ) (زندگى پاكيزه ) تفسيرهاى متعددى آورده اند:

بعضى آنرا به معنى روزى حلال تفسير كرده اند.

بعضى به قناعت و رضا دادن به نصيب.

بعضى به رزق روزانه.

بعضى به عبادت توام با روزى حلال.

و بعضى به توفيق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن.

ولى شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه حيات طيبه، مفهومش آنچنان وسيع و گسترده است كه همه اينها و غير اينها را در بر ميگيرد، زندگى پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگيها، ظلمها و خيانتها، عداوتها و دشمنيها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانيها و هر گونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار ميسازد.

ولى با توجه به اينكه در دنبال آن، سخن از جزاى الهى به نحو احسن به ميان آمده استفاده ميشود كه حيات طيبه مربوط به دنيا است و جزاى احسن مربوط به آخرت.

جالب اينكه در روايتى كه در نهج البلاغه از امير مومنان على (عليها‌السلام ) نقل شده ميخوانيم:

و سئل عن قوله تعالى فلنحيينه حياة طيبة فقال هى القناعة:

(از امام پرسيدند منظور از جمله فلنحيينه حياة طيبه چيست؟ فرمود: قناعت است ).

بدون شك مفهوم اين تفسير محدود ساختن حيات طيبه به قناعت نميباشد، بلكه بيان مصداق است ولى مصداقى است بسيار روشن، چرا كه اگر تمام دنيا را به انسان بدهند ولى روح قناعت را از او بگيرند هميشه در آزار و رنج و نگرانى بسر ميبرد، و به عكس اگر انسان روح قناعت داشته باشد، و از حرص و آز و طمع بر كنار گردد، هميشه آسوده خاطر و خوش است.

همچنين در بعضى از روايات ديگر حيات طيبه به معنى رضا و خشنودى از آنچه خدا داده است تفسير شده كه آنهم با قناعت قريب الافق است.

ولى هرگز نبايد به اين مفاهيم جنبه تخديرى داد، بلكه هدف اصلى از بيان رضا و قناعت، پايان دادن به حرص و آز و طمع و هوا پرستى است كه عامل تجاوزها و استثمارها و جنگها و خونريزيها، و گاه عامل ذلت و اسارت است.

آيه (98) تا (100) و ترجمه

( فاذا قرأت القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم ) (98)( انه ليس له سلطن على الذين أمنوا و على ربهم يتوكلون ) (99)( انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون ) (100)

ترجمه:

98 - هنگامى كه قرآن مى خوانى از شر شيطان مطرود شده، به خدا پناه بر.

99 - چرا كه او تسلطى بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى كنند ندارد.

100 - تنها تسلط او بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيدهاند و آنها كه نسبت به او شرك مى ورزند (و فرمانش را بجاى فرمان خدا لازم الاجرا مى دانند).

تفسير:

اينگونه قرآن بخوان

فراموش نكرده ايم كه در چندين آيه قبل به اين نكته اشاره شده بود كه در قرآن بيان همه چيز هست (تبيانا لكل شى ء) و به دنبال آن بخشى از مهمترين فرمانهاى الهى كه در قرآن آمده ذكر شد:

آيات مورد بحث، طرز استفاده از قرآن مجيد و چگونگى تلاوت آنرا بيان مى كند، زيرا پر بار بودن محتواى قرآن به تنهائى كافى نيست، بايد موانع نيز از وجود ما و از محيط فكر و جان ما بر چيده شود تا به آن محتواى پر بار دست يابيم.

لذا نخست مى گويد (هنگامى كه قرآن مى خوانى از شر شيطان مطرود شده به خدا پناه بر)( فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم ) .

البته منظور تنها ذكر جمله (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) نيست،

بلكه تخلق به آن شرط است يعنى ذكر اين جمله مقدمه تحقق حالتى در نفس و جان انسان گردد، حالت توجه به خدا، حالت جدائى از هوى و هوسهاى سركشى كه مانع فهم و درك صحيح انسان است، حالت بيگانگى از تعصبها و غرورها و خودخواهيها و خود محوريهائى كه انسان را وادار مى كند كه از همه چيز، حتى از سخنان خدا به نفع خواسته هاى انحرافيش استفاده كند.

و تا چنين حالتى در روح و جان انسان پيدا نشود، درك حقايق قرآن براى او ممكن نيست، بلكه به عكس ممكن است قرآن را با توسل به تفسير به راى وسيله اى قرار دهد براى توجيه خواسته هاى شرك آلودش.

آيه بعد در حقيقت دليلى است بر آنچه در آيه قبل گفته شده بود، مى فرمايد: (شيطان تسلطى بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى كنند ندارد)( انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون ) .

(تنها تسلط او بر كسانى است كه او را دوست مى دارند و به رهبرى و سرپرستى خود انتخابش كرده اند)( انما سلطانه على الذين يتولونه ) .

(و آنها كه او را شريك خدا در اطاعت و بندگى قرار داده اند)( و الذين هم به مشركون ) .

فرمان شيطان را بجاى فرمان خدا واجب الاجرا مى دانند!

نكته ها:

1 - موانع شناخت

چهره حقيقت هر قدر آشكار و درخشان باشد تا در برابر ديده بينا قرار نگيرد درك آن ممكن نيست، و به تعبير ديگر براى شناخت حقايق دو چيز لازم است، آشكار شدن چهره حق و دارا بودن وسيله ديد و درك.

آيا هرگز نابينا مى تواند قرص خورشيد را ببيند؟ آيا كران مى توانند نغمه هاى دلنواز جهان را بشنوند؟ همين گونه كسانى كه چشم حق بين ندارند از ديدن چهره حقيقت محرومند، و آنها كه گوش حق شنو ندارند از شنيدن آيات حق.

چه چيز مانع مى شود كه انسان قدرت شناخت را از دست دهد؟

بدون شك در درجه اول پيشداوريهاى غلط، هوى و هوسهاى نفسانى، تعصبهاى كوركورانه افراطى، و گرفتار بودن در چنگال خود خواهى و غرور و خلاصه هر چيزى كه صفاى دل و پاكى روح انسان را بر هم مى زند، و رنگهاى تيره و تار به آن مى دهد، همه اينها مانع درك حقيقتند.

جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!

تا نفس مبرا ز نواهى نشود دل آينه نور الهى نشود!

در حديث مى خوانيم: لو لا ان الشياطين يحومون حول قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السماوات: (اگر شياطين در اطراف قلوب فرزندان آدم دور نمى زدند آنها مى توانستند ملكوت و باطن آسمانها را ببينند).

به همين دليل نخستين شرط براى رهروان راه حق، تهذيب نفس و تقوا است، كه بدون آن انسان در ظلمات وهم، گرفتار و در بيراهه ها سرگردان مى شود.

و اگر مى بينيم قرآن مى گويد: هدى للمتقين اين آيات الهى مايه هدايت براى پرهيزكاران است نيز اشاره به همين واقعيت است.

بسيار ديدهايم كسانى را كه با تعصب و لجاجت و پيشداوريهاى فردى يا گروهى به سراغ آيات قرآن مى روند و بجاى اينكه حقيقت را از قرآن درك كنند آنچه را خود مى خواهند بر قرآن تحميل مى نمايند، و به تعبير ديگر آنچه را كه مى خواهند در قرآن مى جويند، نه آنچه را كه خدا بيان فرموده، و به جاى اينكه قرآن مايه هدايتشان شود، بر انحرافشان مى افزايد (البته نه قرآن كه هوى و هوسهاى سركششان ) اما( الذين آمنوا فزادتهم ايمانا و هم يستبشرون و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا و هم كافرون ) اما آنها كه ايمان آورده اند، آيات قرآن بر ايمانشان مى افزايد و شاد مى شوند و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى است پليدى تازهاى بر پليديشان مى افزايد، از دنيا مى روند در حالى كه كافرند! (سوره توبه - 124 - 125).

بنابر اين با صراحت بايد گفت منظور از آيه فوق اين نيست كه تنها به گفتن (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) قناعت كنيم، بلكه بايد اين (ذكر) را تبديل به فكر و فكر را تبديل به يك حالت درونى كنيم، و به هنگام خواندن هر آيه به خدا پناه بريم از اينكه وسوسه هاى شيطان حجابى ميان ما و كلام حياتبخش او گردد.

2 - چرا ز شيطان رجيم

(رجيم ) از ماده (رجم ) به معنى طرد كردن است، و در اصل به معنى زدن با سنگ آمده و سپس به معنى طرد كردن استعمال شده است.

در اينجا از ميان تمام صفات شيطان، مطرود بودن او مطرح شده، و اين ما را به ياد استكبارش در مقابل دعوت خداوند به سجود و خضوع در مقابل آدم مى افكند، اين استكبار، سبب شد كه ميان شيطان و درك حقايق حجابى، برقرار گردد، تا آنجا كه خود را برتر از آدم بپندارد و بگويد: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از خاك آفريده اى و حتى اين سركشى و غرور سبب شد كه به فرمان خدا نيز اعتراض كند، اعتراضى كه مايه كفر و طرد او گردد.

قرآن گويا با تعبير رجيم مى خواهد اين واقعيت را تفهيم كند كه به هنگام تلاوت قرآن، استكبار و غرور و تعصب را از خود دور كنيد تا سرنوشتى همچون شيطان رجيم پيدا نكنيد، و به جاى درك حقيقت در پرتگاه كفر و بى ايمانى سقوط ننمائيد.

3 - آنها كه زير پرچم حقند و آنها كه تحت لواى شيطانند؟

در آيات فوق، مردم به دو گروه تقسيم شده اند، گروهى كه تحت سلطه شيطانند و گروهى كه بيرون از اين سلطه هستند و براى هر يك از اين دو گروه، دو صفت بيان شده است.

آنها كه بيرون از سلطه شيطانند، داراى ايمان و توكل بر پروردگارند، يعنى از نظر عقيده تنها خداپرستند، و از نظر عمل مستقل از همه چيز و متكى بر خدا، نه متكى بر انسانهاى ضعيف و وابسته، و يا بر هوى و هوسها و تعصبها و لجاجتها.

اما آنها كه زير سلطه شيطانند، اولا رهبرى او را از نظر اعتقاد پذيرفته اند (يتولونه ) و ثانيا از نظر عمل شيطان را شريك خدا در اطاعت شمرده اند، يعنى عملا پيرو فرمان اويند.

البته انكار نمى توان كرد انسانهائى هستند كه مى كوشند و خود را در گروه اول جاى مى دهند، اما بعدا بر اثر دور افتادن از مربيان الهى و يا قرار گرفتن در محيطهاى آلوده و يا به علل ديگر به گروه دوم سقوط مى كنند.

و در هر حال آيات فوق بار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه سلطه شيطان بر انسانها اجبارى و الزامى و ناخودآگاه نيست بلكه اين انسانها هستند كه شرائط ورود شيطان را به محيط جان خود فراهم مى سازند و به اصطلاح جواز عبور از دروازه قلب به او مى دهند.

4 - آداب تلاوت قرآن

همه چيز نياز به برنامه دارد مخصوصا بهره گيرى از كتاب بزرگى همچون قرآن، به همين دليل در خود قرآن براى تلاوت و بهره گيرى از اين آيات آداب و شرائطى بيان شده است:

1 - نخست مى گويد: لا يمسه الا المطهرون: (قرآن را جز پاكان لمس نمى كنند) اين تعبير ممكن است هم اشاره به پاكيزگى ظاهرى باشد كه تماس گرفتن با خطوط قرآن بايد توام با طهارت و وضو باشد، و هم اشاره به اينكه درك مفاهيم و محتواى اين آيات تنها براى كسانى ميسر است كه پاك از رذائل اخلاقى باشند، تا صفات زشتى كه بر ديده حقيقت بين انسان پرده مى افكند، آنها را از مشاهده جمال حق محروم نگرداند.

2 - به هنگام آغاز تلاوت قرآن بايد از شيطان رجيم و رانده شده درگاه حق، به خدا پناه برد، چنانكه در آيات فوق خوانديم( فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم ) .

در روايتى از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم كه در پاسخ اين سوال كه چگونه اين دستور را عمل كنيم؟ و چه بگوئيم؟ فرمود بگو:

استعيذ بالسميع العليم من الشيطان الرجيم و در روايت ديگرى مى خوانيم كه امام به هنگام تلاوت سوره حمد فرمود: اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم، و اعوذ بالله ان يحضرون: (به خداوند شنوا و دانا از شيطان رجيم پناه مى برم، و هم به او پناه مى برم از اينكه نزد من حضور يابند)!

و همانگونه كه در بالا گفتيم اين پناه بردن نبايد محدود به لفظ و سخن باشد بلكه بايد در اعماق روح و جان نفوذ كند به گونهاى كه انسان هنگام تلاوت قرآن از خوهاى شيطانى جدا گردد، و به صفات الهى نزديك شود، تا موانع فهم كلام حق از محيط فكر او برخيزد و جمال دلاراى حقيقت را بدرستى ببيند.

بنابر اين پناه بردن به خدا از شيطان هم در آغاز تلاوت قرآن لازم است و هم در تمام مدت تلاوت هر چند به زبان نباشد.

3 - قرآن را بايد به صورت (ترتيل ) تلاوت كرد، يعنى شمرده، و توام با تفكر و رتل القرآن ترتيلا (مزمل آيه 4).

در حديثى در تفسير اين آيه از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم:

ان القرآن لا يقرء هذرمة، و لكن يرتل ترتيلا، اذا مررت باية فيها ذكر النار وقفت عندها، و تعوذت بالله من النار: (قرآن را تند و دست و پا شكسته نبايد خواند، بلكه بايد به آرامى تلاوت كرد، هنگامى كه به آيه اى مى رسى كه در آن ذكر آتش دوزخ شده است توقف مى كنى (و مى انديشى ) و به خدا از آتش دوزخ پناه مى برى )!

4 - علاوه بر ترتيل، دستور به (تدبر و تفكر) در آيات قرآن داده است آنجا كه مى گويد: افلا يتدبرون القرآن: آيا آنها در قرآن نمى انديشند؟ (نسأ - 82) در حديثى مى خوانيم كه اصحاب و ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قرآن را ده آيه ده آيه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى آموختند، و ده آيه دوم را فرا نمى گرفتند مگر اينكه آنچه در آيات نخستين بود از علم و عمل بدانند.

و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه: قرآن را فصيح و روشن بخوانيد و از شگفتيهاى مفاهيم آن بهره گيريد.

و نيز در حديث ديگر از امام صادق نقل شده: لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لا يبصرون: خداوند خود را در كلامش به مردم نشان داده است، ولى كوردلان نمى بينند.

(تنها روشن ضميران آگاه و انديشمندان با ايمان جمال او را در سخنش مشاهده مى كنند).

5 - آنها كه آيات قرآن را مى شنوند نيز وظيفه اى دارند، وظيفه شان سكوت كردن، سكوتى توام با انديشه و تفكر:( و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ) : (هنگامى كه قرآن خوانده مى شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت حق شويد).

به علاوه در روايات اسلامى دستورهائى درباره تلاوت قرآن با صداى خوب كه از نظر روانى مسلما تاثير روى مفاهيم آن مى گذارد وارد شده است كه اينجا جاى شرح آن نيست.