تفسیر نمونه جلد ۱۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32083
دانلود: 2290


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32083 / دانلود: 2290
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 12

نویسنده:
فارسی

آيه (78) تا (81) و ترجمه

( اقم الصلوة لدلوك الشمس إ لى غسق الليل و قران الفجر ان قران الفجر كان مشهودا ) (78)( و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا ) (79)( و قـل رب ادخـلنـى مـدخـل صـدق و اخـرجـنـى مـخـرج صـدق و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا ) (80)( و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا ) (81)

ترجمه:

78 - نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكى شب (نيمه شب ) برپا دار، و همچنين قرآن فجر (نماز صبح ) را، چرا كه قرآن فجر مورد مشاهده (فرشتگان شب و روز) است.

79 - پـاسـى از شـب را از خـواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان، اين يك وظيفه اضافى براى تو است، تا پروردگارت تو را به مقامى درخور ستايش برانگيزد!.

80 - و بگو: پروردگارا! مرا (در هر كار) صادقانه وارد كن، و صادقانه خارج نما، و از سوى خود سلطان و ياورى براى من قرار ده.

81 - و بـگـو حـق فـرا رسـيـد و بـاطـل مـضـمـحـل و نـابـود شـد و (اصـولا) باطل نابود شدنى است!.

تفسير:

سرانجام باطل، نابودى است

در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه كـه بحث از توحيد و شرك، و سپس وسوسه ها و توطئه هاى مـشـركان مى كرد، در آيات مورد بحث به مساله نماز و توجه به خدا و نيايش مى پردازد، كـه عـامـل مـوثـرى براى مبارزه با شرك است، و وسيله اى براى طرد هر گونه وسوسه شيطانى از دل و جان آدمى.

آرى نـمـاز اسـت كـه انـسـان را بـه يـاد خـدا مـى انـدازد، گـرد و غـبـار گـنـاه را از دل و جانش مى شويد و وسوسه هاى شيطانى را طرد مى كند.

نـخـسـت مـى گـويـد: (نـمـاز را بـرپـا دار، بـه هـنـگـام زوال آفـتـاب، تـا نـيمه شب، و همچنين قرآن فجر (نماز صبح ) را، چرا كه اين نماز مورد تـوجـه فـرشـتـگـان شـب و روز اسـت )( اقـم الصـلوة لدلوك الشـمـس الى غـسـق الليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا ) .

(دلوك شـمس ) به معنى زوال آفتاب از دائره نصف النهار است كه وقت ظهر مى باشد، و در اصل از ماده (دلك ) به معنى ماليدن گرفته شده، چرا كه انسان در آن موقع بر اثـر شـدت تـابـش آفـتـاب چـشـم خـود را مـى مـالد، و يـا از دلك بـه مـعـنـى مـتـمـايـل شـدن اسـت چـرا كـه خـورشـيـد در ايـن مـوقع از دائره نصف النهار به سمت مغرب مـتـمـايـل مـى شـود و يـا ايـنـكـه انـسـان، دسـت خـود را در مـقـابـل آفـتـاب حـائل مـى كـنـد، گـوئى نـور آن را از چـشـم خـود كـنـار مـى زنـد و متمايل مى سازد.

بـه هـر حـال در روايتى كه از منابع اهلبيت (عليهما‌السلام ) به ما رسيده (دلوك ) به هـمـيـن مـعـنـى زوال خـورشيد تفسير شده است، در روايتى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خـوانـيـم كـه (عـبـيـد بـن زراره ) از تـفـسـيـر هـمـيـن آيـه از امـام، (عليه‌السلام ) سؤ ال كرد امام فرمود: (خداوند)

چـهـار نـمـاز بـر مـسـلمـانـان واجـب كـرده اسـت كـه آغـاز آن وقـت زوال شمس (ظهر) و پايان آن نيمه شب است ).

در روايـت ديـگـرى از امام باقر (عليه‌السلام ) در تفسير همين آيه هنگامى كه زراره محدث بـزرگ شـيـعـه از آن سـؤال كـرد چـنـيـن فـرمـود: دلوكـهـا زوالهـا، غـسـق الليـل الى نـصـف الليـل، ذلك اربـع صـلوات وضـعـهـن رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و وقتهن للناس و قرآن الفجر صلوة الغداة: (دلوك شـمـس بـه مـعـنـى زوال آن (از دائره نـصـف النـهـار) اسـت، و غـسـق الليـل بـه مـعـنـى نـيمه شب است، اين چهار نماز است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنها را براى مردم قرار داد و توقيت نمود، و قرآن الفجر اشاره به نماز صبح است ).

البـتـه بـعـضـى از مـفـسـران، احـتـمـالات ديـگـرى در مـعـنـى دلوك داده انـد كـه قابل ملاحظه نيست.

و اما (غسق الليل ) با توجه به اينكه غسق شدت ظلمت است، و تاريكى شب در نيمه شب از هر وقت متراكمتر مى باشد اين كلمه روى هم رفته (نيمه شب ) را مى رساند.

(قرآن ) به معنى چيزى است كه قرائت مى شود و (قرآن فجر) روى هم رفته اشاره به نماز فجر است.

بـه هـمـيـن دليـل آيه فوق از آياتى است كه اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مى كـنـد، و با انضمام به ساير آيات قرآن در زمينه وقت نماز است، و روايات فراوانى كه در اين رابطه وارد شده، وقت نمازهاى پنجگانه دقيقا مشخص مى شود.

البـتـه تـوجـه بـه ايـن نكته لازم است كه بعضى از آيات قرآن تنها اشاره به يك نماز كرده، مانند( حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى ) (بقره - 238)

كه نماز وسطى طبق تفسير صحيح همان نماز ظهر است.

و گـاهى اشاره به وقت سه نماز از نمازهاى پنجگانه كرده، مانند( و اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ) (هود - 114) كه (طرف النهار) اشاره به نماز صبح و مغرب و (زلفا من الليل ) اشاره به نماز عشا است.

و گـاهـى اوقات هر پنج نماز را اجمالا بيان مى كند، مانند آيه مورد بحث (شرح بيشتر در اين زمينه را در جلد نهم تفسير نمونه ذيل آيه 114 سوره هود صفحه 265 به بعد بيان كرده ايم ).

به هر حال جاى ترديد نيست كه جزئيات اوقات نمازهاى پنجگانه در اين آيات بيان نشده، بلكه مانند بسيارى ديگر از احكام اسلامى تنها به كليات قناعت شده و شرح آن در سنت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امامان راستين آمده است.

نكته ديگرى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه آيه فوق مى گويد:( ان قرآن الفجر كـان مـشـهـودا ) : (نـمـاز صـبـح مـورد مـشـاهـده اسـت ) اكـنـون ايـن سـؤ ال پيش مى آيد كه مشاهده چه كسانى ؟

روايـاتـى كـه در تـفـسـيـر اين آيه به ما رسيده مى گويد مشهود ملائكه شب و روز است، زيـرا در آغـاز صـبـح فـرشتگان شب كه مراقب بندگان خدايند جاى خود را به فرشتگان روز مـى دهند، و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام مى گيرد هر دو گروه آنرا مشاهده كرده و بر آن گواهى مى دهند.

ايـن روايـات را دانـشـمـنـدان شـيـعـه و اهـل تـسـنـن هـر دو نقل كرده اند.

از جمله (طبق نقل تفسير روح المعانى ) احمد و نسائى و ابن ماجه و ترمذى و حاكم از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل كرده اند كه در تفسير اين جمله فرمود: تشهده ملائكة الليل و ملائكة النهار.

مـحـدث مـعـروف اهـل سـنـت بـخـارى و مـسـلم نـيـز هـمـيـن مـعـنـى را در صـحـيـح خـود نقل كرده اند.

بـراى آگـاهـى از احـاديـث اهـلبـيـت (عليهما‌السلام ) بـه تـفـسـير نور الثقلين جلد سوم ذيل آيه مورد بحث مراجعه نمائيد.

از ايـن تـعـبـيـر بـه خـوبـى روشن مى شود كه بهترين موقع براى اداى نماز صبح همان لحظات آغاز طلوع فجر است.

بـعـد از ذكـر نـمـازهاى فريضه پنجگانه اين چنين اضافه مى كند (پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن بخوان )( و من الليل فتهجد به ) .

مـفـسـران مـعـروف اسـلامـى ايـن تـعـبـير را اشاره به نافله شب كه در فضيلت آن روايات بـيشمارى وارد شده است دانسته اند، هر چند آيه صراحت در اين مساله ندارد ولى با قرائن مختلفى كه در دست است اين تفسير روشن به نظر مى رسد.

سـپـس مـى گـويـد: (ايـن يـك بـرنامه اضافى است، علاوه بر نمازهاى فريضه براى تو) (نافلة لك )

بـسـيـارى ايـن جمله را دليل بر آن دانسته اند كه نماز شب بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) واجب بوده است، زيرا (نافله ) به معنى (زياده ) است، اشاره به اينكه اين فريضه اضافى مربوط به تو است.

بـعـضـى ديـگـر معتقدند كه نماز شب بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قبلا واجب بـوده اسـت بـقرينه آيات سوره مزمل، سپس ‍ آيه فوق، آن را نسخ كرده و مستحب بودن آن را اعلام كرده است.

ولى ايـن تـفـسـيـر، ضـعـيـف بـه نـظـر مـى رسـد، چـرا كـه نـافـله در اصـل، بـه مـعـنـى مـصـطـلح امـروز يعنى (نماز مستحب ) نبوده، بلكه به معنى زياده و اضـافه است، و مى دانيم كه نماز شب هر گاه بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) واجب بوده باشد اضافه بر فرائض يوميه است.

بـه هـر حـال در پـايان آيه نتيجه اين برنامه الهى روحانى و صفابخش را چنين بيان مى كند: (باشد كه در پرتو اين عمل، خداوند تو را به (مقام محمود) مبعوث كند)( عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا ) .

بـدون شـك (مـقـام مـحمود) مقام بسيار برجستهاى است كه ستايش برانگيز است (چرا كه محمود از ماده حمد به معنى ستايش مى باشد).

و از آنـجـا كـه ايـن كـلمـه بـه طـور مطلق آمده است، شايد اشاره به اين باشد كه ستايش همگان را از اولين و آخرين متوجه تو ميكند.

روايـات اسـلامـى، اعم از روايات اهلبيت (عليهما‌السلام ) و رواياتى كه از طرق برادران اهـل تـسـنن نقل شده است مقام محمود را به عنوان مقام شفاعت كبرى تفسير كرده است، چرا كه پـيـامـبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بزرگترين شفيعان در عالم ديگر است و آنها كه شايسته شفاعت باشند، مشمول اين شفاعت بزرگ خواهند شد.

آيـه بـعـد بـه يكى از دستورات اصولى اسلام كه از روح ايمان و توحيد، سر چشمه مى گـيـرد اشـاره كـرده مـى گـويـد: (بگو پروردگارا! ورود مرا در هر كار نيز صادقانه قرار ده )( و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق )

هيچ كار فردى و اجتماعى را جز با صدق و راستى آغاز نكنم، همچنين هيچ برنامهاى را جز به راستى پايان ندهم، راستى و صداقت و درستى و امانت، خط اصلى من در همه كارها باشد و آغاز و انجام همه چيز با آن صورت گيرد.

گر چه مفسران بعضا خواسته اند مفهوم وسيع اين آيه را در مصداق يا مصاديق معينى محدود سـازنـد، از جـمـله ورود بـه مـديـنـه و خـروج از آن بـه مـكـه، يـا دخـول در قـبـر و خروج از آن به هنگام رستاخيز، و يا مانند اينها، ولى پر واضح است كه تـعـبـيـر جـامـع فوق هيچگونه محدوديتى در آن نيست، تقاضائى است براى ورود و خروج صادقانه در همه چيز، در همه كار، و در هر برنامه.

در حـقـيقت رمز اصلى پيروزى در همين جا نهفته شده است و راه و روش انبياء و اولياى الهى همين بوده كه فكرشان، گفتارشان و اعمالشان از هر گونه غش و تقلب و خدعه و نيرنگ و هر چه بر خلاف صدق و راستى است پاك باشد.

اصولا بسيارى از بدبختيهائى كه امروز با چشم خود مى بينيم كه دامنگير افراد و اقوام و مـلتها شده به خاطر انحراف از همين اصل است، گاهى پايه اصلى كارشان بر اساس دروغ و نـيـرنـگ اسـت، و گـاه كـه ورودشـان در كـارهـا بـر اسـاس راسـتـى اسـت ايـن خـط اصيل را تا پايان حفظ نمى كنند، و همين عامل شكست آنها خواهد بود.

دومين اصل كه از يك نظر ميوه درخت توحيد، و از نظر ديگر نتيجه ورود و خروج صادقانه در كارها است، همانست كه در پايان آيه به آن اشاره شده است:

(خـداونـدا بـراى مـن از سـوى خـودت سـلطـان و يـاورى قـرار ده )( و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا ) .

چرا كه من تنها هستم، و به تنهائى كارى نمى توان انجام داد، و با اتكاء بر قدرتم در بـرابـر ايـنـهـمـه مـشـكـلات پيروز نخواهم شد، تو مرا يارى كن و تو ياورانى براى من فراهم ساز.

به من منطقى نيرومند، دلائلى دندانشكن در برابر دشمنان، دوستانى جانباز، اراده اى قوى، فكرى روشن، عقلى سرشار كه همه ياوران من در اين راه خواهند بود مرحمت فرما، كه جز تو كسى قادر بر اين كار نيست.

و از آنـجـا كـه بـه دنـبـال (صـدق ) و (تـوكـل ) كـه در آيـه قـبـل بـه آن اشـاره شـد، امـيـد بـه پـيـروزى قـطـعـى، خـود عامل ديگرى براى موفقيت است در آخرين آيه مورد بحث به پيامبرش مى گويد: (بگو حق فـرا رسـيـد و بـاطـل مـضـمـحـل و نـابـود شـد) (و قـل جـاء الحـق و زهـق الباطل ).

اصـولا طـبـيـعـت بـاطـل هـمـيـن اسـت كـه مـضـمـحـل و نـابـود شـدنـى اسـت (ان الباطل كان زهوقا).

بـاطـل جـولانـى دارد ولى دوام و بـقـائى نـخـواهـد داشـت، و سـرانـجام پيروزى از آن حق و طرفداران و پيروان حق خواهد بود.

نكته ها:

1 - نماز شب يك عبادت بزرگ روحانى

غوغاى زندگى روزانه از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب مى كند و فكر آدمى را بـه واديـهـاى گـونـاگـون مـى كـشـانـد، بـه طـورى كـه جـمـعـيـت خـاطر و حضور قلب كامل، در آن بسيار مشكل است، اما در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغاى زندگى مادى، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب، حالت توجه و نشاط خاصى به انسان دست مى دهد كه بى نظير است.

آرى در اين محيط آرام و دور از هر گونه ريا و تظاهر و خودنمائى و توام با حضور قلب حـالت تـوجـهـى بـه انـسـان دسـت مـى دهـد كـه فـوق العـاده روح پـرور و تكامل آفرين است.

بـه هـمين دليل دوستان خدا هميشه از عبادتهاى آخر شب، براى تصفيه روح و حيات قلب و تقويت اراده و تكميل اخلاص، نيرو مى گرفته اند.

در آغـاز اسـلام نـيـز پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با استفاده از همين برنامه روحـانـى مـسـلمانان را پرورش داد، و شخصيت آنها را آنقدر بالا برد كه گوئى آن انسان سـابـق نـيـستند، يعنى از آنها انسانهاى تازه اى آفريد، مصمم، شجاع، باايمان، پاك و بـااخـلاص و شايد مقام محمود كه در آيات فوق به عنوان نتيجه نافله شب آمده است اشاره به همين حقيقت نيز باشد.

بـررسـى روايـاتـى كه در منابع اسلام در فضيلت نماز شب وارد شده نيز روشنگر همين حقيقت است، به عنوان نمونه:

1 - پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى فرمايد: خيركم من اطاب الكلام و اطعم الطـعـام و صـلى بـالليـل و النـاس نـيام: (بهترين شما كسانى هستند كه در سخن گفتن مودبند گرسنگان را سير مى كنند و در شب در آن هنگام كه مردم خوابند نماز مى خوانند).

امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليه‌السلام ) مـى فـرمـايـد: قـيـام الليل مصحة للبدن و مرضاة للرب عز و جل و تعرض للرحمة و تمسك باخلاق النبيين: (قـيـام شـب مـوجـب صـحـت جسم و خشنودى پروردگار و در معرض رحمت او قرار گرفتن و تمسك به اخلاق پيامبران است ).

3 - امـام صـادق (عليه‌السلام ) بـه يـكـى از يـارانـش فـرمـود: لا تـدع قـيـام الليل فان المغبون من حرم قيام الليل: (دست از قيام شب برمدار، مغبون كسى است كه از قيام و عبادت شب محروم گردد).

4 - رسـول خـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـى فـرمـايـد: مـن صـلى بـالليـل حـسن وجهه بالنهار: (كسى كه نماز شب بخواند صورت (و سيرتش ) در روز نيكو خواهد بود).

حتى در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين عبادت بقدرى اهميت دارد كه جز پاكان و نيكان موفق به آن نمى شوند!.

5 - مردى نزد على امير مؤ منان (عليه‌السلام ) آمد و عرض كرد، من از نماز شب محروم شدم، على (عليه‌السلام ) فرمود: انت رجل قد قيدتك ذنوبك: (تو كسى هستى كه گناهانت تو را به بند كشيده است )!

6 - در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عليه‌السلام ) مـى خـوانـيـم: ان الرجـل ليـكـذب الكـذبـة و يـحـرم بـهـا صـلوة الليـل فـاذا حـرم بـهـا صـلوة الليـل حـرم بـهـا الرزق: (انسان گاهى دروغ مى گويد و سبب محروميتش از نماز شب مى شـود، هـنـگـامـى كـه از نـماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى و معنوى ) نيز محروم مى شود).

7 - با اينكه مى دانيم كسى همچون على (عليه‌السلام ) هرگز ترك نماز شب نمى كرد در عـيـن حـال اهـمـيـت مـوضـوع تـا آن پـايه است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در وصـايـايـش بـه او فـرمـود: اوصـيـك فـى نـفـسـى بـخـصـال فـاحـفـظـهـا - ثـم قـال اللهـم اعـنـه -... و عـليـك بـصـلوة الليـل، و عـليـك بـصـلوة الليـل، و عـليـك بـصـلوة الليـل! تو را به امورى سفارش مى كنم همه را حفظ كن - سپس فـرمـود: خداوندا! او را بر انجام اين وظائف يارى فرما - تا آنجا كه فرمود: بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب!

8 - پـيـامـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـه جـبـرئيـل فرمود: مرا پند ده جبرئيل گفت: يا محمد عش ما شئت فانك ميت، و احبب ما شئت فانك مـفـارقـه، و اعـمـل مـا شـئت فـانـك مـلاقـيـه، و اعـلم ان شـرف المـومـن صـلوتـه بالليل، و عزه كفه عن اعراض ‍ الناس:

(اى مـحـمـد هـر چـه مـى خـواهـى عمر كن اما بدان كه سرانجام خواهى مرد، و به هر چه مى خـواهـى دل ببند اما بدان سرانجام از آن جدا خواهى شد، و هر عملى مى خواهى انجام ده ولى بـدان سـرانـجـام، عـمـلت را خـواهـى ديـد، و نـيز بدان كه شرف مومن نماز شب او است، و عزتش خوددارى از ريختن آبروى مردم است ).

ايـن انـدرزهـاى مـلكـوتـى جـبـرئيـل كه همه حساب شده است نشان ميدهد كه نماز شب آنچنان شـخـصـيـت و تـربـيت و روحانيت و ايمانى به انسان ميدهد كه مايه شرف و آبروى او است همانگونه كه ترك مزاحمت نسبت به مردم، سبب عزت خواهد شد

9 - امـام صـادق (عليه‌السلام ) مـى فرمايد: ثلاثة هن فخر المؤ من و زينة فى الدنيا و الاخـرة، الصـلوة فـى آخـر الليـل و يـاسـه مـمـا فـى ايـدى النـاس و ولايـة الامـام مـن آل مـحـمـد: سه چيز است كه افتخار مؤ من و زينت او در دنيا و آخرت است نماز در آخر شب، و بـى اعـتنائى به آنچه در دست مردم است، و ولايت امام از اهلبيت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ).

10 - از هـمـان امـام نـقـل شـده كـه فـرمـود: هـر كـار نـيكى كه انسان با ايمان انجام مى دهد پـاداشـش در قرآن صريحا آمده جز نماز شب كه خداوند به خاطر اهميت فوقالعاده اش آنرا بـا صـراحـت بـيـان نـفـرموده، همينقدر فرموده است: تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون - فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون:

آنها شب هنگام از بسترها برميخيزند و پروردگارشان را با بيم و اميد ميخوانند و از آنچه بـه آنـهـا روزى داده ايـم انـفـاق مـيـكـنند، اما هيچكس نميداند خداوند چه پاداشهائى كه موجب روشنى چشمها ميشود در برابر اعمالشان قرار داده است.

البـتـه نـمـاز شـب آداب فـراوانـى دارد ولى بـد نـيـسـت ساده ترين صورت آنرا در اينجا بـيـاوريم تا عاشقان اين عمل روحانى بتوانند بهره بيشتر گيرند، نماز شب بطور كاملا ساده يازده ركعت است كه به ترتيب ذيل به سه بخش تقسيم ميشود.

الف - چهار نماز دو ركعتى كه مجموعا هشت ركعت ميشود و نامش نافله شب است.

ب - يك نماز دو ركعتى كه نامش نافله شفع است.

ج - نـمـاز يـك ركعتى كه نامش نافله وتر است، و طرز انجام اين نمازها درست همانند نماز صبح مى باشد، ولى اذان و اقامه ندارند و قنوت وتر را هر چه طولانيتر كنند بهتر است.

2 - مقام محمود چيست ؟

مـقـام مـحـمـود چـنـانـكـه از لفـظـش پـيـداسـت مـعـنـى وسـيـعـى دارد كـه شـامـل هـر مـقـامـى كـه درخور ستايش باشد ميشود ولى مسلما در اينجا اشاره به مقام ممتاز و فـوق العـادهـاى اسـت كـه بـراى پـيـامـبـر در سـايـه عـبـادتـهـاى شـبـانـه و نـيـايـش در دل سحر حاصل ميشده است.

مـعـروف در مـيـان مـفـسـريـن - چنانكه سابقا گفتيم - اين است كه اين مقام همان شفاعت كبراى پيامبر است.

ايـن تـفـسـيـر در روايـات متعددى نيز وارد شده است: در تفسير عياشى از امام باقر (عليه‌السلام ) يا امام صادق (عليه‌السلام ) ميخوانيم كه در تفسير جمله عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا فرمود: هى الشفاعة

بـعـضـى از مفسران كوشش كرده اند كه از مفهوم خود آيه اين حقيقت را دريابند: آنها معتقدند كـه جـمـله عسى ان يبعثك دليل بر اين است كه اين مقامى است كه خدا در آينده به تو خواهد داد. مقامى است كه ستايش همگان را برمى انگيزد، زيرا سودش به همگان ميرسد، (چرا كه محمود در جمله بالا مطلق است و هيچگونه قيد و شرطى ندارد).

از ايـن گـذشـتـه حـمـد و سـتايش در برابر يك عمل اختيارى است، و چيزى كه واجد همه اين صفات باشد چيزى جز شفاعت عامه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيست.

ايـن احـتـمال نيز وجود دارد كه مقام محمود همان نهايت قرب به پروردگار است كه يكى از آثارش شفاعت كبرى ميباشد (دقت كنيد).

گـرچـه مـخـاطـب در اين آيه ظاهرا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است، ولى از يك نـظـر مـيـتـوان حـكـم آن را تـعـميم داد و گفت همه افراد با ايمان كه برنامه الهى روحانى تـلاوت و نـمـاز شـب را انـجام ميدهند سهمى از مقام محمود خواهند داشت، و به ميزان ايمان و عـمل خود به بارگاه قرب پروردگار راه خواهند يافت، و به همان نسبت ميتوانند شفيع و دستگير واماندگان در راه شوند.

زيـرا مـى دانـيـم هـر مـؤ مـنى در شعاع ايمان خود از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، ولى مصداق اتم و اكمل اين آيه شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است.

3 - عوامل سهگانه پيروزى

غـالبـا در مـيدانهاى مبارزه حق و باطل لشكر باطل از عده و عده بيشترى برخوردار است، و در عـيـن حـال لشـكـر حـق بـا كـمـى نـفـرات و كـمـبـود وسـائل ظـاهـرى از پيروزيهاى چشمگيرى برخوردار ميشود كه نمونه هاى آن را در جنگهاى اسلامى بدر و احزاب و حنين و مانند آن و همچنين در عصر خود ما در انقلابهاى پيروزمند ملتهاى مستضعف در برابر ابرقدرتهاى مستكبر مشاهده ميكنيم.

ايـن بـه خـاطر آن است كه حاميان حق از نيروى معنوى خاصى برخوردارند كه از يك انسان يك امت ميسازد.

در آيـات فـوق به سه عامل مهم پيروزى اشاره شد عواملى كه مسلمانان امروز غالبا از آن فاصله گرفته اند و به همين دليل شاهد شكستهاى پى در پى از دشمنان مستكبرند.

ايـن سـه عـامـل عـبـارتـنـد از: ورود صـادقانه و صميمانه در كارها، و ادامه اين برنامه تا پايان كار( رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق ) .

تكيه بر قدرت پروردگار و اعتماد به نفس و ترك هر گونه اتكاء و وابستگى ديگران( و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا ) .

و بـه ايـن ترتيب هيچ سياستى در مسير پيروزى مؤ ثرتر از صدق و راستى نيست و هيچ تـكـيـه گـاهـى بـرتـر از اسـتـقـلال و نـفـى وابـسـتـگـى و تـوكـل بـر خـدا نـمـى باشد مسلمانان چگونه ميخواهند بر دشمنانى كه سرزمينهايشان را غصب كرده اند، و منابع حياتيشان را به غارت مى برند پيروز شوند، در حالى كه نظر نظامى و اقتصادى و سياسى وابسته به همانها هستند؟

آيـا مـيـتـوان بـا سـلاحـى كـه از دشـمـن خـريـدارى مـى كـنـيـم بـر دشمن پيروز شويم چه خيال خام و فكر باطلى ؟!.

4 - حق پيروز است و باطل نابود است

در آيـات فـوق به يك اصل كلى و اساسى ديگر و يك سنت جاودان الهى برخورد مى كنيم كـه مـايـه دلگـرمـى هـمـه پـيـروان حـق اسـت و آن ايـنـكـه سـرانـجـام حـق پـيـروز اسـت و بـاطـل بـه طـور قـطـع نـابـود شـدنى است، باطل صولت و دولتى دارد، رعد و برقى ميزند، كر و فرى نشان ميدهد ولى عمرش كوتاه است، و سرانجام به دره نيستى سقوط مى كند.

و يا به گفته قرآن همچون كفهاى روى آب چشمكى ميزند، غوغائى ميكند و خاموش ميگردد، و آب كـه مـايـه حـيـات اسـت مـيـمـانـد( فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض ) (رعد - 18)

دليـل ايـن مـوضـوع در بـاطـن كـلمه باطل نهفته شده، زيرا چيزى است كه با قوانين عالم آفرينش هماهنگ نيست و سهمى از واقعيت و حقيقت ندارد.

ساختگى است، قلابى است، بى ريشه است، ميان تهى است، و مسلما چيزى كه داراى اين صفات است نميتواند براى مدتى طولانى باقى بماند.

امـا حـق عـيـن واقـعيت است توأ م با راستى و درستى و داراى عمق و ريشه و هماهنگ با قوانين خلقت است و چنين چيزى بايد باقى بماند!.

پيروان حق متكى به سلاح ايمان، منطق وفاى به عهد، صدق حديث، فداكارى و گذشت، و آمادگى براى جانبازى تا سر حد شهادتند، نور آگاهى قلبشان را روشن كرده، از هيچ چيز جز الله نمى ترسند، و به غير او متكى نيستند، و همين است رمز پيروزى آنها!.

5 - آيه جاء الحق... و قيام مهدى (عليه‌السلام )

در بعضى از روايات جمله جاء الحق و زهق الباطل به قيام مهدى تفسير شده است هنگامى امام بـاقـر (عليه‌السلام ) فرمود: مفهوم اين سخن الهى اين است كه: اذا قام القائم ذهبت دولة البـاطـل: هـنـگـامـى كـه امـام قـائم (عليه‌السلام ) قـيـام كـنـد دولت باطل برچيده ميشود.

در روايت ديگرى ميخوانيم مهدى به هنگام تولد بر بازويش اين جمله نقش بسته بود: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا

مـسـلمـا مـفـهـوم ايـن احـاديث انحصار معنى وسيع آيه به اين مصداق نيست بلكه قيام مهدى از روشـنـتـريـن مـصـداقـهـاى آن اسـت كـه نـتـيـجـه اش پـيـروزى نـهـائى حـق بـر باطل در سراسر جهان مى باشد.

در حـالات پـيـامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميخوانيم كه در روز فتح مكه وارد مسجد الحـرام شد و 360 بت كه از قبائل عرب بر گرد خانه كعبه چيده شده بود هر يك را پس از ديـگـرى بـا عـصـاى خـود سـرنـگـون مـى سـاخـت و پـيـوسـتـه مـيـفرمود: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا.

كـوتـاه سـخـن اينكه اين قانون كلى الهى و ناموس تخلف ناپذير آفرينش در هر عصر و زمانى مصداقى دارد، و قيام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پيروزيش بر لشكر شـرك و بت پرستى و همچنين قيام مهدى (عليه‌السلام ) ارواحنا له الفداء بر ستمگران و جباران جهان از چهره هاى روشن و تابناك اين قانون عمومى است.

و هـمين قانون الهى است كه رهروان راه حق را در برابر مشكلات اميدوار و نيرومند و قوى و پر استقامت ميدارد و به ما در همه تلاشهاى اسلاميمان نشاط و نيرو مى بخشد.