تفسیر نمونه جلد ۱۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 32097
دانلود: 2293


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32097 / دانلود: 2293
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 12

نویسنده:
فارسی

آيه (45) و (46) و ترجمه

( و اضـرب لهـم مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما تذروه الرياح و كان الله على كل شى ء مقتدرا ) (45)

( المـال و البـنـون زيـنـة الحـيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا ) (46)

ترجمه:

45 - زنـدگـى دنـيـا را براى آنها به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى فرستيم، و به وسيله آن گياهان زمين، سرسبز و درهم فرو مى روند، اما بعد از مدتى مى خشكند، به گونه اى بادها آنها را به هر سو پراكنده مى كنند، و خداوند بر هر چيز توانا است

46 - مـال و فـرزنـدان، زيـنـت حـيات دنيا هستند، و باقيات صالحات (ارزشهاى پايدار و شايسته ) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميد بخش تر است.

تفسير:

آغاز و پايان زندگى در يك تابلو زنده

در آيـات گذشته سخن از ناپايدارى نعمتهاى جهان ماده بود، و از آنجا كه درك اين واقعيت براى يك عمر طولانى به مدت 60 يا 80 سال براى افراد عادى كار آسانى نيست، قرآن در آيات مورد بحث ضمن يك مثال بسيار زنده و گويا اين صحنه را كاملا مجسم مى كند، تا غـافـلان مـغـرور بـا مـشاهده آن كه در عمرشان بارها و بارها تكرار شده و مى شود از اين غرور و غفلت بيدار شوند.

مـى گـويـد: (بـراى آنـهـا زنـدگـى دنـيـا را بـه قـطـره هـاى آب بـاران كـه از آسـمـان نازل مى كنيم تشبيه كن )( و اضرب لهم مثل الحياة الدنيا كماء انزلناه من السماء ) .

ايـن قـطـره هـاى حـيـات بـخش بر كوه و صحرا مى ريزد، دانه هاى آماده اى كه در زمين هاى مستعد نهفته است، با ريزش آن جان مى گيرد و حركت تكاملى خود را آغاز مى كند.

پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى شود، و به جوانه گياه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاك سر برمى دارد، آفتاب مى درخشد نسيم مى وزد، مـواد غـذائى زمـيـن كـمـك مـى كـنـد، و ايـن جـوانـه نـورس بـا نيرو گرفتن از همه اين عـوامـل حـيـات بـه رشد و نمو خود ادامه مى دهد، آنچنان كه (بعد از مدت كوتاهى گياهان زمين سر بر سر هم مى گذارند و درهم فرو مى روند)( فاختلط به نبات الارض ) .

صـفـحـه كـوه و صـحرا يك پارچه جنبش و حيات مى شود، شكوفه ها و گلها و ميوه ها يكى بـعـد از ديـگـرى زيـنـت بخش شاخه ها مى شوند، گوئى همه مى خندند، فرياد شادى مى كشند، به وجد و رقص درآمده اند.

ولى ايـن صـحـنـه دل انگيز ديرى نمى پايد، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مـرگ بـر سر آنها مى پاشد هوا به سردى مى گرايد، آبها كم مى شود (و چيزى نمى گـذرد كـه آن گياه خرم و سرسبز و خندان به شاخه ها و برگهاى پژمرده و بى فروغ تبديل مى شوند)( فاصبح هشيما ) .

آن برگهائى كه در فصل بهار آنچنان شاخه ها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ طوفانى نـمـى توانست آنها را جدا كند آنقدر سست و بيجان مى شوند كه (هر باد و نسيمى آنها را جدا كرده با خود به هر سو مى برد)( تذروه الرياح ) .

(آرى خـداونـد بـر هـر چـيـزى تـوانـا بـوده و هـسـت )( و كـان الله عـلى كل شى ء مقتدرا ) .

آيـه بـعـد مـوقـعيت مال و ثروت و نيروى انسانى را كه دو ركن اصلى حيات دنياست در اين مـيـان مـشـخـص مـى كـنـد، و مـى گـويـد (امـوال و فـرزنـدان زيـنـت حـيـات دنـيـا هـسـتـند)( المال و البنون زينة الحيوة الدنيا ) .

شـكـوفـه هـا و گـل هـائى مـى بـاشـند كه بر شاخه هاى اين درخت آشكار مى شوند، زود، گذرند، كمدوامند و اگر از طريق قرار گرفتن در مسير (الله ) رنگ جاودانگى نگيرند بسيار بى اعتبارند.

در حـقيقت در اين آيه انگشت روى دو قسمت از مهمترين سرمايه هاى زندگى دنيا گذارده شده اسـت كه بقيه به آن وابسته است، (نيروى اقتصادى ) و (نيروى انسانى ) چرا كه بـراى رسـيـدن بـه هـر مـقـصـودى از مـقـاصـد مـادى حـتما اين دو نيرو لازم است، و به همين دليل آنها كه بر تخت قدرت مى نشينند سعى در جمع آورى اين دو نيرو مى كنند، مخصوصا در زمـانـهـاى گـذشته هر كس ‍ فرزندان بيشترى داشت خود را نيرومندتر احساس مى كرد، چـرا كـه آنـهـا يـكـى از دو ركـن اصـلى قـدرت او را تـشـكـيـل مـى دادنـد، در آيـات گـذشـتـه نـيـز ديـديـم كـه آن مـرد ثـروتـمـنـد بـى ايـمـان اموال و نفرات خود را به رخ ديگران مى كشيد و مى گفت( انا اكثر منك مالا و اعز نفرا ) .

و لذا روى (بـنـون ) كـه جـمـع (ابـن ) به معنى پسر است تكيه شده، چرا كه آنها پسران را سرمايه و نيروى فعال انسانى مى دانستند، نه دختران.

بـه هـر حـال هـمـانـگـونـه كـه ديـديـم پـابـرجـاتـريـن اموال كه عبارت از باغ و زمين زراعتى و چشمه آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد، در مـورد فـرزنـدان نـيز گذشته از آنكه حيات و سلامتشان هميشه آسيب پذير است گاهى به صورت دشمنانى

درمى آيند كه به جاى كمك بودن مزاحم سرسختى خواهند شد!

سـپـس اضـافـه مـى كـنـد (بـاقـيـات صـالحات يعنى ارزشهاى پايدار و شايسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميدبخش تر است )( و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا ) .

گـر چـه جـمـعـى از مـفسران خواسته اند مفهوم (باقيات صالحات ) را در دائره خاصى مـانـند نمازهاى پنجگانه، يا ذكر سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر، و امثال آن محدود كنند ولى روشن است كه مفهوم اين تعبير آنچنان وسيع و گسترده است كه هر فـكـر و ايـده و گـفـتـار و كـردار صالح و شايسته اى كه طبعا باقى مى ماند و اثرات و بـركـاتـش در اخـتـيـار افـراد و جـوامـع قـرار مـى گـيـرد شامل مى شود.

اگـر مـى بـيـنـيـم در بـعـضـى از روايـات بـه نـمـاز شـب، و يـا مـودت اهـل بـيـت (عليهم‌السلام ) تـفسير شده بدون شك منظور بيان مصداقهاى روشن است، نه منحصر ساختن مفهوم در اين امور، به خصوص اينكه در پاره اى از اين روايات (من ) كه دلالت بر تبعيض مى كند بكار رفته است.

مـثـلا در روايتى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: (لا تستصغر مودتنا فـانـهـا من الباقيات الصالحات ): (دوستى ما را كوچك مشمر كه از باقيات صالحات است ).

و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم كه فرمود: از گفتن تسبيحات اربع مضايقه نكنيد كه آنها از باقيات صالحات است ).

حـتى اگر همان اموال ناپايدار و فرزندانى كه گاهى فتنه و مايه آزمايش هستند در مسير الله قرار بگيرند آنها هم به رنگ باقيات صالحات درمى آيند، چرا كه ذات پاك خداوند جاودانى است و هر چيزى براى او و در راه او قرار گيرد جاودانه خواهد بود.

نكته ها:

1 - زرق و برق ناپايدار

بـار ديـگـر در آيـات فـوق بـا نـقـش سـازنده مثال در تجسم معانى روبرو مى شويم كه چگونه قرآن مجيد، حقايق عميق عقلى را كه شايد درك آن براى بسيارى از مردم به آسانى امكانپذير نيست با ذكر يك مثال زنده و روشن در آستانه حس آنها قرار مى دهد.

بـه انـسـانـهـا مـى گـويـد آغـاز و پـايـان زنـدگـى شـمـا هـمـه سـال در بـرابـر چـشـمـانـتـان تـكـرار مـى شـود، اگـر شـصـت سال عمر كرده ايد شصت سال اين صحنه را تماشا نموده ايد.

در بـهـاران گـامـى بـه صـحـرا بـگـذاريـد و آن صـحـنـه زيـبـا و دل انـگـيـز را كـه از هر گوشه اش آثار حيات و زندگى نمايان است بنگريد، در پائيز نيز به همان صحراى سرسبز فصل بهار گام بگذاريد و ببينيد چگونه آثار مرگ از هر گوشه اى نمايان است.

آرى شما هم يك روز كودكى بوديد همچون غنچه نوشكوفه، بعد جوانى مى شويد همچون گـلى پـرطـراوت، سـپـس پـيـر و نـاتـوان مـى شويد، به مانند گلهاى پژمرده خشكيده و بـرگـهـاى زرد و افـسرده، و سپس طوفان اجل، شما را درو مى كند و بعد از چند صباحى خاكهاى پوسيده شما به كمك طوفانها به هر سو پراكنده مى گردد.

ولى ايـن مـاجـرا گـاهـى بـه صـورت غـيـر طبيعى است و در نيمه راه زندگى، صاعقه يا طـوفـانـى آنـرا پـايـان مـى دهـد، آنـگـونـه كـه در آيـه 24 سـوره يـونـس آمـده اسـت( انـما مثل الحياة الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما يـاءكـل النـاس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن اهلها انهم قادرون عليها اتـاهـا امـرنـا ليـلا او نـهـارا و جعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس ) : (زندگى دنيا همانند آبـى اسـت كـه از آسـمـان نـازل كـرده ايـم كـه بـر اثر آن گياهان گوناگون كه مردم و چـهـارپـايـان از آن مـى خـورنـد مـى رويـد، تـا زمـانـى كـه روى زمين زيبائى خود را از آن گـرفـتـه، و اهـل آن مـطمئن مى شوند، ناگهان فرمان ما شب هنگام يا در روز فرا مى رسد (سـرمـا يـا صـاعـقه اى را بر آن مسلط مى سازيم ) و آنچنان آنرا درو مى كنيم كه گوئى هرگز نبوده است )!.

ولى بـسـيـار مـى شـود كـه حـوادث نـيمه راه زندگى باعث نابودى آن نمى گردد و مسير طـبـيـعى خود را طى مى كند ولى پايان آن نيز پژمردگى و پراكندگى، و فنا و نيستى است، همانگونه كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده است.

بـنـابـرايـن زنـدگـى دنـيـا چه راه طبيعى خود را طى كند و چه نكند، دير يا زود دست فنا دامانش را خواهد گرفت.

2 - عـوامـل غـرورشـكـن - گـفـتـيم بسيارى از مردم با پيدا كردن امكانات مادى و رسيدن به مـال و مـقـام مـغـرور مى شوند و اين غرور دشمن بزرگى براى سعادت انسانها است، و در آيات فوق ديديم كه چگونه غرور سر از شرك و كفر درمى آورد؟!

به همين دليل قرآن كه يك كتاب عالى تربيتى است از طرق مختلف براى درهم شكستن اين غرور استفاده مى كند:

گاه فنا و نيستى و ناپايدار بودن سرمايه هاى مادى را مجسم مى كند (همچون آيات فوق ).

و گاه هشدار مى دهد كه همين سرمايه هاى شما ممكن است دشمن جانتانشود (مانند آيه 55 سوره توبه ).

گاهى با ذكر سرنوشت مغروران تاريخ، همچون قارونها و فرعونها به انسانها بيدار باش مى دهد.

و گـاهـى دسـت انـسـان را گـرفـتـه و به گذشته زندگى او يعنى زمانى كه نطفه بى ارزش و يـا خـاك بـى مـقـدارى بـود مـى بـرد، و يـا آينده او را كه نيز همين گونه است در بـرابـر چـشـمـانش مجسم مى سازد، تا بداند در ميان اين دو ضعف و ناتوانى، غرور، كار احمقانه اى است (مانند آيه 6 سوره طارق - آيه 8 سوره سجده، و 38 سوره قيامت ).

و بـه ايـن تـرتـيـب از هـر وسـيـله اى بـراى درهـم شـكـسـتـن ايـن خـوى شـيـطـانـى كـه در طول تاريخ سرچشمه جنايات بزرگى شده است بهره مى گيرد.

ولى مـسـلم اسـت افـراد بـاايـمـان و پـرظرفيت و واقع بين هرگز با رسيدن به مقام و يا ثـروتـى گـرفـتـار اين خوى زشت نمى شوند، نه تنها مغرور نمى شوند بلكه كمترين تغييرى در برنامه زندگى آنها پديدار نمى گردد، آنها همه اين امور را زينتهاى عاريتى مى شمرند كه با وزش يك نسيم فرو مى ريزند!

آيه (47) تا (49) و ترجمه

( و يوم نسير الجبال و ترى الارض بارزة و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا ) (47)( و عـرضـوا عـلى ربـك صـفـا لقـد جـئتـمـونـا كـمـا خـلقـنـكـم اول مرة بل زعمتم الن نجعل لكم موعدا ) (48)( و وضـع الكـتـاب فـتـرى المـجـرمـيـن مـشـفـقـيـن مـمـا فـيـه و يـقـولون يـا ويـلتـنـا مال هذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا ) (49)

ترجمه:

47 - بـخـاطـر بـيـاور روزى را كـه كـوه ها را به حركت در مى آوريم، و زمين را آشكار (و مـسـطـح ) مـى بـينى، و همه آنها (انسانها) را محشور مى كنيم و احدى را فروگذار نخواهيم كرد.

48 - آنـها همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى شوند (و به آنها گفته مى شود) شـمـا هـمـگى نزد ما آمديد آنگونه كه در آغاز شما را آفريديم اما شما گمان مى كرديد ما موعدى برايتان قرار نخواهيم داد.

49 - و كـتـاب (كـتـابـى كـه نـامـه اعـمـال هـمـه انسانها است ) در آنجا گذارده مى شود، اما گـنـهـكاران را مى بينى كه از آنچه در آن است ترسان و متوحش اند، و مى گويند: اى واى بـر مـا! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آنرا شماره كرده است ؟ و همه اعمال خود را حاضر مى بينند، و پروردگارت به احدى ظلم نمى كند.

تفسير:

واى بر ما اين چه كتابى است!

از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخن از انسان خودخواه و مغرورى به ميان آمد كه بخاطر غرورش معاد و رستاخيز را انكار كرد به دنبال آن، آيات مورد بحث تشريحى از چگونگى قيامت در سه مرحله مى كند:

1 - مرحله قبل از رستاخيز انسانها، و مرحله رستاخيز، و قسمتى از مرحله بعد.

نـخـسـت مـى گـويـد: (بـخـاطر بياوريد روزى را كه (نظام جهان هستى به عنوان مقدمهاى بـراى نـظـام نـويـن درهـم فـرو مـى ريـزد) كوهها را به حركت در مى آوريم، و همه موانع سطح زمين از ميان ميرود، به گونه اى كه زمين را صاف و همه چيز را در آن نمايان ميبينى( و يوم نسير الجبال و ترى الارض بارزة ) .

اين قسمت از آيات به حوادثى كه در آستانه رستاخيز رخ مى دهد اشاره مى كند، اين حوادث بسيار زياد است كه مخصوصا در سوره هاى كوتاه آخر قرآن فراوان به چشم مى خورد، و به عنوان اشراط الساعة (نشانه هاى قيامت ) ناميده مى شود.

مـجـمـوعه اين نشانه ها دليل بر آن است كه جهان امروز ما به كلى ويران و دگرگون مى شود، كوهها متلاشى مى گردد، درختان و بناها فرو مى ريزد، زمين صاف و مسطح مى شود و سـپـس زلزله هـا آن را درهـم مـى كـوبـد، آفـتـاب بـى فروغ و ماه بى نور و ستارگان خـامـوش ‍ مـى گـردنـد، سـپـس جـهانى نو، آسمان و زمينى تازه بر ويرانه هاى آن بنا مى گردد، و زندگى نوين انسانها در آن جهان نو بنا مى شود.

بعد اضافه مى كند: ما همه آنها را در اين هنگام محشور مى كنيم به گونه اى كه حتى يك نفر را ترك نخواهيم گفت( و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا ) .

(نـغـادر) از مـاده (غـدر) بـه مـعـنـى تـرك گفتن چيزى است، به همين - جهت كسى كه پـيـمان و عهد خود را بشكند و ترك كند مى گويند غدر كرده است، و اينكه به گودالهاى آب غدير مى گويند بخاطر آن است كه مقدارى از آب باران در آنها، رها و ترك شده است.

به هر حال جـمـله فـوق تـاكيدى است بر اين حقيقت كه معاد يك حكم عمومى و همگانى است و هيچكس از آن مستثنى نخواهد بود.

آيـه بـعـد سـخـن از چـگـونـگـى رسـتـاخـيـز انـسـانـهـا مـى گويد: آنها همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى شوند( و عرضوا على ربك صفا ) .

ايـن تـعـبـيـر مـمـكـن اسـت اشـاره بـه آن بـاشـد كـه هـر گـروهـى از مـردم كه عقيده واحد يا عمل مشابهى دارند در يك صف قرار مى گيرند، و يا اينكه همگى بدون هيچگونه تفاوت و امتياز در يك صف قرار خواهند گرفت.

و بـه آنـهـا گـفـتـه مـى شـود: (شـمـا هـمـگـى نزد ما آمديد، همانگونه كه در آغاز شما را آفريديم )( لقد جئتمونا كما خلقناكم اول مرة ) .

نـه خـبـرى از امـوال و ثـروتـهـا اسـت، نـه زر و زيـورهـا، نه امتيازات و مقامات مادى، نه لبـاسهاى رنگارنگ، و نه يار و ياور، درست همانگونه كه در آغاز آفرينش بوديد، به همان حالت اول!.

(امـا شـمـا گـمـان كـرديـد كـه مـا مـوعـدى بـرايـتـان قـرار نـخـواهـيـم داد)( بل زعمتم ان لن نجعل لكم موعدا ) .

و ايـن هـنـگـامـى بـود كـه غـرور امـكـانـات مـادى شـمـا را فـرا مـيـگـرفـت و تمايل بـه جـاودانـگـى دنـيـا شـمـا را از فـكـر آخـرت كـه در فـطـرت هـر انـسـانـى نـهـفـته است غافل مى كرد.

سـپـس بـه مـراحـل ديـگـر از ايـن رسـتـاخـيز بزرگ پرداخته، مى گويد: كتابى كه نامه اعمال همه انسانها است، در آنجا گذارده مىشود ( و وضع الكتاب ) .

(گنهكاران هنگامى كه از محتواى آن آگاه مى شوند وحشتزده خواهند شد به گونه اى كه آثار وحشت را در چهره هاشان مى بينى( فترى المجرمين مشفقين مما فيه ) .

در ايـن هـنـگـام فـريـاد بـرمـى آورنـد و مـيـگـويند اى واى بر ما اين چه كتابى است ؟! هيچ عـمـل كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آنرا احصا و شماره كرده است( و يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها ) .

هـمـگـى را مـو بـه مـو بـه حـسـاب آورده، ضبط كرده، و چيزى را فروگذار ننموده است، راسـتـى چـه وحشتناك است ؟ ما همه اين اعمال را به دست فراموشى سپرده بوديم، آنچنان كـه گـاهـى فـكـر مـى كـرديـم اصـلا خـلافـى از مـا سـر نـزده، امـا امـروز مى بينيم بار مسئوليتمان بسيار سنگين، و سرنوشتمان تاريك است!.

عـلاوه بـر ايـن سـنـد كـتـبـى اصـولا هـمـه اعـمـال خود را حاضر مى بينيد!( و وجدوا ما عملوا حاضرا ) .

خـوبـيـهـا و بديها ظلمها و عدلها، هرزگيها و خيانتها، همه و همه در برابر آنها تجسم مى يابد!.

در واقع آنها گرفتار اعمال خودشان هستند: و پروردگار تو به احدى ظلم نمى كند( و لا يظلم ربك احدا ) .

آنچه دامن آنها را ميگيرد كارهائى است كه در اين جهان انجام داده اند بنابر اين از چه كسى مى توانند گله كنند جز از خودشان.

نكته ها:

1 - كوهها و سر انهدام آنها

گـفـتـيـم در آسـتـانـه رسـتـاخـيز نظام جهان ماده بهم مى ريزد، از جمله كوهها از هم متلاشى ميشوند، ولى در زمينه متلاشى شدن كوهها در قرآن تعبيرات مختلفى ديده مى شود:

در آيـات مـورد بـحـث خـوانـديـم كـه كـوهـهـا را بـه حـركـت درمـى آوريـم (نـسـيـر الجـبـال ) هـمـيـن تعبير در سوره نبا آيه 20 و سوره تكوير آيه 3 ديده مى شود. ولى در سوره مرسلات آيه 10 ميخوانيم( و اذا الجبال نسفت ) كوهها بر اثر طوفان شديد از جا كنده خواهد شد.

در حـالى كـه در سـوره حـاقـه آيـه 14 مـى خـوانـيـم:( و حـمـلت الارض و الجـبـال فـدكتا دكة واحدة ) زمين و كوهها از جا كنده ميشوند، و يك مرتبه در هم كوبيده خواهند شد.

و در سـوره مـزمـل آيـه 14 مـى خـوانـيـم:( يـوم تـرجـف الارض و الجـبـال و كـانـت الجـبـال كـثـيـبـا مـهـيـلا ) روزى كه زمين و كوهها به لرزه درمى آيد و كوهها تبديل به تلى از شن متراكم خواهند شد!.

و آيـه 5 سـوره واقعه مى گويد و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا كوهها از هم متلاشى و خرد و سپس به گرد و غبار پراكنده تبديل ميشوند.

و بـالاخـره آيـه 5 سـوره قـارعـه مـى گـويـد:( و تـكـون الجبال كالعهن المنفوش ) كوهها همچون پشم رنگين و زده شده اى خواهند بود (كه به هر سو پراكنده مى شوند).

واضـح اسـت مـيـان ايـن آيـات هـيـچـگـونـه مـنـافـاتـى وجـود نـدارد، بـلكـه مراحل مختلف در هم ريختن كوههاى جهان كه محكمترين و پابرجاترين اجزاء زمين

هـسـتـنـد، مـى بـاشـد، از حـركـت كـوهـهـا شـروع مـى شـود و تـا تـبـديـل شـدنـشـان بـه گرد و غبارى كه تنها رنگ آن در فضا به چشم مى خورد ادامه مى يابد.

عـامـل ايـن جنبش عظيم و وحشتناك چيست ؟ مسلما بر ما معلوم نيست ممكن است خاصيت جاذبه موقتا برداشته شود و حركت دورانى زمين باعث درهم كوبيدن كوهها و سپس فرارشان به اعماق فـضـا گـردد، يـا بـخـاطـر انـفجارهاى عظيم اتمى در هسته مركزى زمين چنين حركت عظيم و وحشتناكى رخ دهد.

بـه هـر حـال هـمه اينها دليل بر آن است كه رستاخيز جنبه انقلابى عظيمى هم در جهان ماده بـيـجـان، و هـم در تـجـديـد حـيـات انسانها دارد كه تمام آنها آغازگر جهانى نو در سطح والاتـرى اسـت، جـهان كه هر چند روح و جسم در آن حكومت مى كند ولى بافت آن از هر نظر گسترده تر و كاملتر خواهد بود.

اين تعبير قرآن ضمنا اين واقعيت را به ما انسانها گوشزد مى كند كه باغ و چشمه آب كه سـهل است. كوههاى عظيم متلاشى ميشوند، و به اين ترتيب نقش فنا بر جبين همه موجودات اين جهان حتى عظيمترينشان ثبت شده است!

2 - نامه اعمال

در تفسير الميزان در ذيل آيات فوق مى خوانيم: از مجموع آيات قرآن استفاده مى شود كه در عالم قيامت سه نوع كتاب (نامه اعمال ) براى انسانها وجود دارد:

نـخـسـت كـتـاب واحـدى اسـت كـه بـراى حـساب اعمال همگان گذارده مى شود، و در واقع همه اعـمال اولين و آخرين در آن ثبت است همانگونه كه در آيات فوق خوانديم و وضع الكتاب كه ظاهر آن اينست كتاب واحدى براى حساب همه انسانها قرار داده مى شود.

دوم كتابى است كه هر امتى دارد يعنى اعمال يك امت در آن درج است

هـمـانـگـونـه كـه در سـوره جـاثـيـه آيـه 28 آمـده اسـت( كل امة تدعى الى كتابها ) هر امتى به كتاب و نامه اعمالش خوانده مى شود.

سوم كتابى است كه براى هر انسانى جداگانه وجود دارد، آنچنانكه در سوره اسراء آيه 13 مـيـخـوانـيـم( و كـل انـسـان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامة كتابا... ) : هر انسانى مسئوليت اعمالش را به گردن خودش افكنده ايم، و براى او در روز قيامت كتاب و نامه عملى بيرون مى آوريم.

بـديـهـى اسـت هـيـچـگـونـه مـنـافـاتـى در ميان اين آيات نيست چرا كه هيچ مانعى ندارد كه اعـمـال آدمـى در كـتـب مختلف ثبت گردد، همانگونه كه در برنامه هاى دنيا امروز نيز نظير آنرا مى بينيم، كه براى سازماندهى دقيق به تشكيلات يك كشور، براى هر واحد، نظام و حساب و سپس آن واحدها در واحدهاى بزرگتر، حساب جديدى پيدا مى كنند.

امـا بـا توجه به اين نكته كه نامه اعمال انسانها در قيامت شبيه دفتر و كتاب معمولى اين جـهـان نـيـسـت مـجـمـوعـه اى اسـت گـويـا، غـيـر قـابـل انـكـار كـه شـايـد محصول طبيعى خود اعمال آدمى باشد.

و بـه هـر حـال آيـات مـورد بـحـث نـشـان مـى دهـد كـه عـلاوه بـر ثـبـت اعمال انسانى در كتب ويژه، خود اعمال نيز در آنجا تجسم مى يابند و حضور پيدا مى كنند و وجدوا ما عملوا حاضرا

اعمالى كه به صورت انرژيهاى پراكنده در اين جهان از نظرها محو و نابود شده اند در حـقـيـقـت از بين نرفته اند (و علم امروز نيز ثابت كرده كه هيچ ماده و انرژى هرگز از ميان نخواهد رفت، بلكه دائما تغيير شكل مى دهد).

آن روز ايـن انـرژيـهـاى گـم شـده، بـه فـرمـان خـداونـد، تـبـديـل بـه مـاده مـى شـونـد، و بـه صـورتـهـاى مـنـاسـبـى تـجـسـم مـى يـابـنـد، اعـمـال نـيـك بـه صـورتهاى جالب و زيبا، و اعمال بد در چهره هاى زشت و ننگين ظاهر مى گـردنـد، و ايـن اعـمـال بـا مـا خـواهـنـد بـود، و بـه هـمـيـن دليـل در آخـريـن جـمـله آيات فوق مى فرمايد و لا يظلم ربك احدا: و خداوند به بندگانش ستم نمى كند چرا كه پاداشها و كيفرها محصول اعمال خودشان است

البـتـه بـعـضـى از مـفـسـران جـمـله و وجـدوا مـا عـمـلوا حـاضـرا را تـاكيدى بر مساله نامه اعمال دانسته اند، و گفته اند مفهوم جمله اين است كه در آن كتاب همه كارهاى خود را حاضر و ثبت شده مى يابند.

بعضى ديگر در اين آيه كلمه جزاء را در تقدير گرفته اند، و گفته اند مفهومش اين است كـه در آن روز جـزاى اعـمـال خـود را حـاضـر مـى بـيـنـنـد. ولى تـفـسـيـر اول با ظاهر آيات مساعدتر است.

در بـاره تـجـسـم اعـمـال در جـلد دوم ذيـل آيه 30 آل عمران بحث مشروحى داشته ايم (جلد 2 صفحه 377 ) و به خواست خدا در ذيل آيات مناسب در آينده نيز بحث بيشترى خواهيم داشت.

3 - ايمان به معاد و نقش آن در تربيت انسانها

بـراسـتـى قـرآن كـتـاب تـربـيتى عجيبى است، هنگامى كه صحنه قيامت را براى انسانها تـرسـيـم مـى كـنـد، مـى گـويـد، روزى كـه هـمـه مـردم در صـفـوف مـنـظـم بـه دادگـاه عـدل پروردگار عرضه ميشوند، در حالى كه هماهنگى عقائد و اعمالشان معيار تقسيم آنها در صفوف مختلف است.

دسـتـهـاى آنها از همه چيز تهى، تمام تعلقات دنيا را پشت سر افكنده اند، در عين جمعيت، تنها، و در عين تنهائى جمعند، نامه هاى اعمال گسترده مى شود.

هـمـه چـيـز بـه زبـان مـى آيـد و اعـمـال كـوچـك و بزرگ آدميان را بازگو مى كند، و از آن بـالاتـر خـود اعـمـال و افـكـار جـان مـى گـيـرنـد تـجـسـم مـى يـابـند، اطراف هر كسى را اعـمـال تجسم يافتهاش احاطه مى كند، آنچنان مردم به خود مشغولند كه مادر فرزند را، و فرزند پدر و مادر را به كلى فراموش مى كنند.

سـايـه سـنـگـين وحشت از اين دادگاه عدل الهى و كيفرهاى بزرگى كه در انتظار بدكاران است همه را فرا مى گيرد، نفسها در سينه ها حبس مى شود، و چشمها از گردش باز مى ماند

راسـتـى ايـمـان بـه چـنـيـن دادگـاهـى چـقـدر در تـربـيـت انـسـان و كـنترل شهوات او مؤ ثر است ؟ و چقدر آگاهى و بيدارى و توجه به مسئوليتها به انسان مى بخشد؟

در حـديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) ميخوانيم: اذا كان يوم القيامة دفع للانسان كتاب ثـم قـيـل له اقـرء - قـلت فـيـعـرف مـا فـيـه - فقال انه يذكره فما من لحظة و لا كلمة و لا نـقـل قـدم و لا شى ء فعله الا ذكره، كانه فعله تلك الساعة، و لذلك قالوا يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها:

هـنگامى كه روز قيامت مى شود، نامه اعمال آدمى را به دست او مى دهند، سپس گفته مى شود بـخـوان - راوى ايـن خـبـر مـى گـويـد از امـام پرسيدم آيا آنچه را كه در اين نامه است مى شناسد و به خاطر مى آورد؟ - امام فرمود:

همه را به خاطر مى آورد، هر چشم بر هم زدنى، كلمه اى، جابجا كردن قدمى، و خلاصه هـر كـارى را كـه انـجام داده است آنچنان به خاطر مى آورد كه گوئى همان ساعت انجام داده اسـت! و لذا فريادشان بلند مى شود و مى گويند: اى واى بر ما اين چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر آنكه آنرا احصا و شماره كرده است ؟!

نقش مؤ ثر تربيتى ايمان به چنين واقعيتى ناگفته پيداست، راستى ممكن است انسان به چنين صحنهاى ايمان قاطع داشته باشد باز هم گناه كند؟!