تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26661
دانلود: 1966


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26661 / دانلود: 1966
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 13

نویسنده:
فارسی

آيه (42) تا (48) و ترجمه

( اذهب أنت و أخوك بايتى و لا تنيا فى ذكرى ) (42)( اذهبا إلى فرعون إنه طغى ) (43)( فقولا له قولا لينا لعله يتذكر أو يخشى ) (44)( قالا ربنا إننا نخاف أن يفرط علينا أو أن يطغى ) (45)( قال لا تخافا إننى معكما أسمع و أرى ) (46)( فـأ تـيـاه فـقـولا إنـا رسـولا ربـك فـأرسـل مـعـنـا بـنـى إسرئيل و لا تعذبهم قد جئنك باية من ربك و السلم على من اتبع الهدى ) (47)( إنا قد أوحى إلينا أن العذاب على من كذب و تولى ) (48)

ترجمه:

42 - تو و برادرت با آيات من به سوى فرعون برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد.

43 - به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است.

44 - اما به نرمى با او سخن بگوئيد شايد متذكر شود يا از (خدا) بترسد.

45 - (موسى و هارون ) گفتند: پروردگارا! از اين مى ترسيم كه او بر ما پيشى بگيرد يا طغيان كند.

46 - فـرمـود نـترسيد، من با شما هستم.

47 -(همه شما به سراغ او برويد و بگوئيد: ما فرستاده هاى پروردگار توئيم، بنى اسرائيل را با ما بفرست، و آنها را شكنجه و آزار مـكـن، مـا آيت روشنى از سوى پروردگارت براى تو آورده ايم و سلام و درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مى كند.

48 - (به او بگوئيد) به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى ) را تكذيب كند و سرپيچى نمايد.

تفسير:

نخستين برخورد با فرعون جبار

اكـنون كه همه چيز روبراه شده، و تمام وسائل لازم در اختيار موسى قرار گرفته، او و بـرادرش هـارون را هـر دو با هم مخاطب ساخته مى گويد: (تو و برادرت با آيات من كه در اختيارتان گذارده ام برويد)( اذهب انت و اخوك باياتى ) .

آياتى كه هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مى شود، و هم ساير نشانه هاى پروردگار و تعليمات و برنامه هائى كه خود نيز بيانگر حقانيت دعوت او است، بخصوص اينكه اين تـعـليـمـات پـر مغز به وسيله مردى كه ظاهرا قسمت عمده عمرش را به چوپانى پرداخته اظهار مى شود.

و بـراى تـقـويـت روحـيه آنها و تاكيد بر تلاش و كوشش هر چه بيشتر، اضافه مى كند (در ذكر و ياد من و اجراى فرمانهايم سستى به خرج ندهيد)( و لا تنيا فى ذكرى ) .

چـرا كـه سـسـتى و ترك قاطعيت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محكم بايستيد و از هيچ حادثه اى نهراسيد، و در برابر هيچ قدرتى، سست نشويد.

بـعـد از آن، هـدف اصـلى اين حركت و نقطه اى را كه بايد به سوى آن جهت گيرى شود، مـشـخص مى سازد و مى گويد (به سوى فرعون برويد، چرا كه او طغيان كرده است )( اذهبا الى فرعون انه طغى ) .

عـامـل تمام بدبختيهاى اين سرزمين پهناور او است، و تا او اصلاح نشود هيچ كارى ساخته نيست، چرا كه عامل پيشرفت يا عقب افتادگى، خوشبختى يا بدبختى يـك مـلت، قـبـل از هـر چـيـز، رهـبـران و سردمداران آن ملت است و لذا بايد هدف گيرى شما قبل از همه به سوى آنها باشد.

درسـت اسـت كـه هارون در آن موقع در آن بيابان حاضر نبود، و بطورى كه مفسران گفته انـد خـداونـد او را از ايـن مـاجـرا آگـاه سـاخـت و او بـه اسـتـقـبـال بـرادرش مـوسـى بـراى انـجـام ايـن مـامـوريت به بيرون مصر آمد، ولى به هر حال هيچ مانعى ندارد كه دو نفر مخاطب قرار گيرند و ماموريت براى انجام كارى پيدا كنند، در حـالى كـه تـنـهـا يكى حاضر باشد و در تعبيرات فارسى روزانه نيز از اين نمونه بـسـيـار داريـم، مـثـل اينكه مى گوئيم: (تو و برادرت كه فردا از سفر مى آيد نزد من آئيد).

سـپـس طـرز بـرخـورد مـؤ ثـر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح، بيان مى فرمايد براى اينكه بتوانيد در او نفوذ كنيد و اثر بگذاريد (با سخن نرم با او سخن بگوئيد، شـايـد مـتذكر شود يا از خدا بترسد)( فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى ) فرق مـيـان (يـتـذكـر) و (يخشى ) در اينجا اين است كه: اگر با سخن نرم و ملايم با او روبـرو شـويـد و در عـيـن حـال مـطـالب را بـا صـراحـت و قـاطـعـيـت بـيـان كـنـيـد يـك احـتـمـال ايـنـسـت كـه او دلائل مـنـطـقـى شـمـا را از دل بـپـذيـرد و ايـمـان آورد احـتمال ديگر اينكه لااقل از ترس مجازات الهى در دنيا يا آخرت و بر باد رفتن قدرتش، سر تسليم فرود آورد و با شما مخالفت نكند.

البـتـه احـتمال سومى نيز وجود دارد و آن اينكه نه متذكر شود و نه از خدا بترسد، بلكه راه مـخـالفـت و مـبـارزه را پـيـش گـيـرد كـه بـا تـعـبـيـر (لعـل ) (شـايـد) بـه آن اشـاره شده است. و در اين صورت نسبت به او اتمام حجت شده است، و در هيچ حال اجراى اين برنامه بى فايده نيست.

بدون شك خداوند مى دانست سرانجام كار او به كجا خواهد رسيد ولى تعبيرات فوق، درسى است براى موسى و هارون و همه رهبران راه الهى.

اما با اين حال موسى و هارون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر و زورمند مـسـتـكـبـر كـه آوازه خـشـونـت و سـرسـخـتـى او هـمـه جـا پـيـچـيـده بـود قـبـل از آنـكـه مـوسـى (عليها‌السلام ) و هارون (عليها‌السلام ) ابلاغ دعوت كنند، پيشدستى كرده، آنها را از بين ببرد، لذا (عرضه داشتند پروردگارا! ما از اين مى ترسيم كه او قبل از آنكه به سخنان ما گوش فرا دهد، فرمان مجازات صادر كند و پيام تو به گوش او و اطـرافيانش نرسد، و يا بعد از شنيدن طغيانگرى آغاز نمايد)( قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا او ان يطغى ) .

(يـفـرط) از مـاده (فـرط) (بـر وزن شرط) به معنى پيش افتادن است و به همين جهت بـه كـسـى كـه قـبـل از هـمـه وارد آبـگـاه مـى شـود، (فارط) مى گويند در سخنان على (عليها‌السلام ) كـه در بـرابر قبرهاى مردگان، پشت دروازه كوفه فرمود مى خوانيم: انـتـم لنـا فـرط سـابـق: (شـمـا پـيـشـگـامـان ايـن قـافـله بـوديـد و قـبل از ما به ديار آخرت شتافتيد). به هر حال موسى و برادرش از دو چيز بيم داشتند، نـخـسـت آنـكـه فـرعـون قـبـل از آنـكـه سـخـنـانـشـان را بـشـنـود شـدت عـمـل بـه خـرج دهـد، و يـا بـعد از شنيدن بلافاصله و بدون مطالعه دست به چنين اقدامى بزند و در هر دو حال ماموريت آنها به خطر بيفتد و ناتمام بماند.

امـا خـداونـد بـه آنـها بطور قاطع (فرمود: شما هرگز نترسيد، من خود با شما هستم مى شنوم و مى بينم )( قال لا تخافا اننى معكما اسمع و ارى ) .

بـنـابـرايـن بـا وجـود خـداونـد تـوانـائى كـه هـمـه جـا بـا شـمـا اسـت و بـه هـمـيـن دليل همه چيز، همه سخنها را مى شنود، و همه چيز را مى بيند و حامى و پشتيبان شما است، ترس و وحشت معنائى ندارد.

سـپـس دقـيـقـا چـگـونـگى پياده كردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله كوتاه و قـاطـع و پـرمـحـتـوا بـراى آنـهـا بـيـان مـى فـرمـايـد، كـه يـكـى مـربـوط بـه اصـل مـامـوريـت اسـت و ديـگـرى بـيـان مـحـتـواى مـامـوريـت و سـومـى دليل و سند و چهارمى تشويق پذيرندگان و سرانجام تهديد مخالفان. نخست مى گويد: (شما به سراغ او برويد و به او بگوئيد ما فرستادگان پروردگار توايم( فاتياه فقولا انا رسولا ربك ) .

جـالب ايـنكه بجاى پروردگار ما مى گويد پروردگار تو، تا عواطف فرعون را متوجه ايـن نـكـتـه سـازنـد كـه او پروردگارى دارد و اينها نمايندگان پروردگار اويند، ضمنا بـطور كنايه به او فهمانده باشند كه ادعاى ربوبيت از هيچكس صحيح نيست و مخصوص خدا است.

ديـگـر ايـنـكـه (بـنـى اسـرائيـل را هـمـراه مـا بـفـرسـت و آنـهـا را اذيـت و آزار مـكـن (فـارسـل مـعنا بنى اسرائيل و لا تعذبهم ). درست است كه دعوت موسى تنها براى نجات بـنى اسرائيل از چنگال فرعونيان نبوده، بلكه به گواهى ساير آيات قرآن به منظور نـجـات خـود فرعون و فرعونيان از چنگال شرك و بت پرستى نيز بوده است، ولى اهميت ايـن مـوضـوع و ارتـباط منطقى آن با موسى سبب شده است كه او مخصوصا انگشت روى اين مـسـاله بـگـذارد چـرا كـه اسـتـثـمـار و بـه بـردگـى كـشـيـدن بـنـى اسـرائيـل بـا آن هـمـه شـكـنـجـه و آزار مـطـلبـى نـبـوده اسـت كـه قابل توجيه باشد. سپس اشاره به دليل و مدرك خود كرده مى گويد به او بگوئيد (ما نشانه اى از پـروردگـارت بـراى تـو آورده ايـم )( قد جئناك باية من ربك ) . ما بيهوده سخن نمى گـوئيـم و بـيـدليـل حـرفـى نـمـى زنـيـم، بـنـابـرايـن بـه حـكـم عقل لازم است لااقل در سخنان ما بينديشى و اگر درست بود بپذيرى.

سـپـس بـه عـنوان تشويق مؤ منان اضافه مى كنند (درود بر آنها كه از هدايت پيروى مى كـنـنـد) (و السـلام عـلى مـن اتـبـع الهـدى ). اين جمله ممكن است به معنى ديگرى نيز اشاره بـاشـد و آن اينكه سلامت در اين جهان و جهان ديگر از ناراحتيها و رنجها و عذابهاى دردناك الهـى، و مـشـكـلات زنـدگى فردى و اجتماعى از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و اين در حقيقت نتيجه نهائى دعوت موسى است.

سـرانـجـام عـاقـبت شوم سرپيچى از اين دعوت را نيز به او بفهمانيد و بگوئيد (به ما وحـى شـده اسـت كـه عـذاب الهـى دامـان كـسـانـى را كـه تـكـذيب آياتش كرده و از فرمانش سرپيچى نمايند خواهد گرفت!)( انا قد اوحى الينا ان العذاب على من كذب و تولى ) .

مـمـكـن اسـت تـوهـم شـود كه ذكر اين جمله با گفتار ملايمى كه به آن مامور بودند تناسب ندارد، ولى اين اشتباه است، چه مانعى دارد كه يك طبيب دلسوز با لحن ملايم به بيمارش بـگـويد، هر كس از اين دارو استفاده كند نجات مى يابد و هر كس نكند مرگ دامانش را خواهد گرفت.

اين بيان نتيجه برخورد نامناسب به يك واقعيت است و تهديد خاص و برخورد خصوصى و شـدت عـمـل در آن وجود ندارد، و به تعبير ديگر اين واقعيتى است كه بايد بى پرده به فرعون گفته مى شد.

نكته ها:

1 - قدرت نمائى عجيب خدا

در طـول تـاريـخ بـسـيـار ديـده ايم افرادى قلدر و زورمند به مبارزه در برابر قدرت حق بـرخـاسـتـه انـد، ولى جـالب ايـنكه در هيچ مورد خداوند لشكريان زمين و آسمان را براى كوبيدن آنها بسيج نمى كند، بلكه آنچنان ساده و آسان، آنها را مغلوب مى كند كه هيچكس تـصـور آن را هـم نـمـى كـرد. مـخـصـوصـا بـسـيـار مـى شـود كـه خـود آنـهـا را دنبال وسائل مرگشان مى فرستد و ماموريت اعدامشان را به خودشان مى سپارد!.

در هـمـيـن داسـتان فرعون مى بينيم دشمن اصلى او يعنى موسى را در دامان خود او پرورش مـى دهـد، و در حـوزه حـفـاظـت او وارد مـى سـازد! و جـالبـتـر ايـنـكـه طـبـق نـقل تواريخ، قابله موسى از قبطيان بود، نجارى كه صندوق نجات او را ساخت نيز يك قـبـطـى بـود، گـيـرنـدگـان صندوق از آب ماموران فرعون بودند، و گشاينده صندوق، شـخـص هـمـسـر او بود، به وسيله دستگاه فرعون از مادر موسى (عليها‌السلام ) دعوت به عـنـوان دايـه شـيـر دهـنـده شـد، و تـعـقـيـب مـوسـى بـعـد از مـاجـراى قتل مرد قبطى، از ناحيه فرعونيان، سبب هجرت او به مدين و گذراندن يك دوره آموزش و تربيت كامل در مكتب شعيب پيغمبر گشت.

آرى هـنـگـامـى كه خدا مى خواهد قدرت خود را نشان دهد، اين چنين مى كند تا همه گردنكشان بدانند كوچكتر از آن هستند كه در برابر اراده و مشيتش عرض اندام كنند.

2 - برخورد ملايم و محبت آميز با دشمنان

براى نفوذ در قلوب مردم (هر چند افراد گمراه و بسيار آلوده باشند) نخستين دستور قرآن بـرخـورد مـلايـم و تـواءم بـا مـهـر و عـواطـف انـسـانـى اسـت، و توسل به خشونت مربوط به مراحل بعد است كه برخوردهاى دوستانه اثر نگذارد.

هـدف آنـسـت كـه مردم جذب شوند، متذكر شوند و راه را پيدا كنند يا از عواقب شوم كار بد خود بترسند( لعله يتذكر او يخشى ) .

هـر مـكـتـبى بايد جاذبه داشته باشد، و بى دليل، افراد را از خود دفع نكند سرگذشت پـيامبران و ائمه دين (عليها‌السلام ) بخوبى نشان مى دهد كه آنها هرگز از اين برنامه در تمام طول عمرشان انحراف پيدا نكردند.

آرى مـمـكـن اسـت، هـيـچ بـرنـامـه محبت آميزى در دل سياه بعضى اثر نگذارد، و راه منحصرا تـوسـل بـه خـشـونـت بـاشـد، آن در جـاى خـود صـحـيـح اسـت، امـا نـه بـه عـنـوان يـك اصـل كلى و براى آغاز كار، برنامه نخستين محبت است و ملايمت، و اين همان درسى است كه آيات فوق به روشنى به ما مى گويد.

جـالب ايـنـكـه در بـعـضـى از روايـات مـى خوانيم: حتى موسى مامور بود، فرعون را با بهترين نامش صدا كند، شايد در دل تاريك او اثر بگذارد.

3 - آيا وحى به غير پيامبران مى شود؟

بى شك وحى در قرآن مجيد معانى گوناگونى دارد.

گـاهـى بـه مـعـنى صداى آهسته، يا چيزى را آهسته گفتن آمده، (اين معنى اصلى آن در لغت عرب است ).

گـاهـى بـه مـعـنى اشاره رمزى به چيزى مى باشد مانند( فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عـشـيـا ) : (زكـريـا كـه زبـانـش در آن سـاعـت از كـار افـتـاده بـود بـا اشـاره بـه بـنـى اسرائيل گفت خدا را صبح و عصر تسبيح كنيد) - (مريم - 11).

و گـاه بـه مـعـنـى الهـام غـريـزى اسـت مـانـنـد( اوحـى ربـك الى النـحـل ) : (خـداونـد بـه زنـبـور عـسـل الهـام غـريـزى كـرد) (نـحـل - 68). گـاه به معنى فرمان تكوينى است، فرمانى كه با زبان آفرينش داده مى شود

مانند: يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها: (در قيامت زمين خبرهاى خود را بازگو مى كـنـد چـرا كـه پـروردگـارت بـه او وحـى كـرده اسـت )(زلزال - 5).

و گـاه بـه مـعـنـى الهـام مـى آيـد، الهـامى كه به قلب افراد با ايمان مى فرستد هر چند پـيـامـبـر و امـام نباشد، مانند:( اذ اوحينا الى امك ما يوحى ) : (ما به مادر تو اى موسى آنچه بايد وحى كنيم كرديم ) (طه - 38).

امـا يـكـى از مـهـمـتـريـن مـوارد اسـتـعـمـال آن در قـرآن مجيد پيامهاى الهى است كه مخصوص پـيـامـبـران است، مانند( انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبيين من بعده ) : (ما به تو وحى فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم ) (نساء - 163).

بـنـابـرايـن كـلمـه وحـى، مـفـهـوم وسـيـع و جـامـعـى دارد كـه هـمـه ايـن مـوارد را شامل مى شود و به اين ترتيب تعجب نخواهيم كرد اگر در آيات فوق، كلمه وحى در مورد مادر موسى به كار رفته است.

4 - پاسخ به يك سؤ ال

مـمـكـن اسـت بـراى بـعـضـى بـا مـطـالعـه آيـات فـوق، ايـن سـؤ ال پـيـدا شـود كـه چرا موسى (عليها‌السلام ) با آن وعده هاى الهى باز هم دچار نگرانى و تـرديد و دلهره مى شود؟ تا آنجا كه خداوند به او صريحا مى گويد، برويد من همه جا با شما هستم، همه سخنان را مى شنوم، و همه چيز را مى بينم، و هيچ جاى نگرانى نيست.

پاسخ اين سؤ ال از ايـنـجا روشن مى شود كه اين ماموريت براستى ماموريت بسيار سنگينى بود، موسى كه ظـاهـرا يـك چوپان است، مى خواهد تنها با برادرش به جنگ مرد قلدر و زورمند و سركشى برود كه بزرگترين قدرتهاى آن زمان در اختيار او بوده است، و تازه ماموريت دارد اولين دعوت را از خود فرعون شـروع كـند، نه اينكه نخست به سراغ ديگران برود و لشگر و يار و ياور فراهم آورد، بلكه بايد نخستين جرقه را بر قلب فرعون بزند، اين براستى ماموريت بسيار پيچيده و فـوق العـاده مشكلى بوده است، بعلاوه ما مى دانيم كه علم و آگاهى مراتبى دارد، بسيار مـى شـود انـسـان چـيـزى را يـقـينا مى داند، اما مايل است به مرحله علم اليقين و اطمينان عينى برسد، همانگونه كه ابراهيم با ايمان قاطعش نسبت به معاد از خدا تقاضا كرد صحنه اى از زنده شدن مردگان را در اين جهان با چشم خود ببيند تا اطمينان خاطر بيشترى پيدا كند.

آيه (49) تا (55) و ترجمه

( قال فمن ربكما يموسى ) (49)( قال ربنا الذى أعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ) (50)( قال فما بال القرون الا ولى ) (51)( قال علمها عند ربى فى كتب لا يضل ربى و لا ينسى ) (52)( الذى جـعـل لكـم الا رض مـهـدا و سـلك لكـم فـيـهـا سـبـلا و اءنزل من السماء مأ فأ خرجنا به أزوجا من نبات شتى ) (53)( كلوا و ارعوا أنعمكم إن فى ذلك لايت لا ولى النهى ) (54)( منها خلقنكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة ) (55)

ترجمه:

49 - (فرعون ) گفت پروردگار شما كيست، اى موسى؟!

50 - گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس رهبريش كرده است.

51 - گفت: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟

52 - گـفت: آگاهى مربوط به آنها نزد پروردگار من در كتابى ثبت است پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند.

53 - همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههائى در آن ايجاد كرد و از آسـمـان آبـى فـرسـتـاد كه به وسيله آن انواع گوناگون گياهان مختلف را (از خاك تيره ) برآورديم.

54 - هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد كه در اين نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل.

55 - ما شما را از آن (خاك ) آفريديم و در آن باز ميگردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون مى آوريم.

تفسير:

پروردگار شما كيست؟!

در ايـنـجا قرآن مجيد، همانگونه كه شيوه آنست، مطالبى را كه به كمك بحثهاى آينده مى تـوان از ايـن داسـتـان فـهميد، حذف كرد، مستقيما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مى رود.

در واقع مطلب چنين است:

مـوسـى بـعـد از گـرفـتـن فـرمـان رسـالت و يـك دسـتـور العـمـل كـامل و جامع و همه جانبه در باره چگونگى برخورد با فرعون از آن سرزمين مقدس حـركت مى كند، و با برادرش هارون - به گفته مورخان - در نزديكى مصر همراه مى شود، و هر دو به سراغ فرعون مى آيند، و با مشكلات زيادى مى توانند به درون كاخ افسانه اى فرعون كه افراد كمى به آن راه داشتند، راه پيدا كنند.

هنگامى كه موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جمله هاى حساب شده و مؤ ثرى را كه خـداونـد بـه هـنـگـام فـرمـان رسـالت به او آموخته بود بازگو مى كند: ما فرستادگان پروردگار توئيم.

بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنها را شكنجه و آزار مكن.

ما دليل و معجزه روشنى با خود از سوى پروردگارت آوره ايم.

سلام بر كسى كه از هدايت پيروى كند.

و اين را نيز بدان كه به ما وحى شده است كه عذاب در انتظار كسانى است كه تكذيب كنند و از فرمان خدا روى بگردانند!

هـنـگـامـى كـه فـرعـون اين سخنان را شنيد نخستين عكس العملش اين بود گفت: (بگوئيد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى؟)( قال فمن ربكما يا موسى ) .

عجيب اينكه فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى هستيد كيست؟ بلكه گفت: پروردگار شما كيست؟

مـوسـى بـلافـاصـله مـعـرفـى بـسـيـار جـامـع و در عـيـن حال كوتاهى از پروردگار كرد: (گفت: پروردگار ما همان كس است كه به هر موجودى آنـچـه لازمـه آفـريـنـش او بـوده اسـت داده، و سـپـس او را در مـراحـل هـسـتـى رهـبـرى و هـدايـت فـرمـوده اسـت )( قـال ربـنـا الذى اعـطـى كل شى ء خلقه ثم هدى ) .

در ايـن سـخـن كوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرينش و هستى مى كند كه هر يك دليل مستقل و روشنى براى شناسائى پروردگار است:

نـخـسـت ايـنكه خداوند به هر موجودى آنچه نياز داشته بخشيده است، اين همان مطلبى است كه در باره آن مى توان كتابها نوشت، بلكه كتابها نوشته اند.

اگر ما اندكى در باره گياهان و جاندارانى كه در هر منطقه اى زندگى مـى كـنـنـد، اعم از پرندگان، حيوانات دريائى، حشرات، خزندگان دقت كنيم خواهيم ديد كـه هـر كـدام هـماهنگى كامل با محيط خود دارند و آنچه مورد نيازشان است در اختيارشان مى باشد.

سـاخـتـمـان پـرنـدگـان آنـچـنـان است كه از نظر شكل و وزن و حواس مختلف آنها را براى پرواز آماده مى كند، و ساختمان جانوران اعماق درياها نيز همين گونه است.

و مسلما بحث از آنها در اين مختصر نمى گنجد.

مـساله دوم: مساله هدايت و رهبرى موجودات است كه قرآن آن را با كلمه ثم در درجه بعد از تامين نيازمنديها قرار داده است.

مـمـكـن اسـت كسى يا چيزى وسائل حياتى را در اختيار داشته باشد اما طرز استفاده از آن را نـدانـد، مـهـم آنـسـت كـه بـه طـرز كاربرد آنها آشنا باشد، و اين همان چيزى است كه ما در مـوجـودات مـخـتـلف به خوبى مى بينيم كه چگونه هر كدام از آنها نيروهايشان را دقيقا در مـسـيـر ادامـه حـيـاتـشـان بـه كـار مـى گـيـرنـد، چـگـونـه لانـه مـى سـازنـد، تـوليـد مثل مى كنند، فرزندان خود را پرورش مى دهند، و از دسترس دشمنان مخفى مى شوند، و يا به مبارزه با دشمن برمى خيزند.

انـسـانـهـا نـيـز داراى ايـن هـدايت تكوينى هستند، ولى از آنجا كه انسان موجودى است داراى عـقـل و شـعـور، خداوند هدايت تكوينيش را با هدايت تشريعى او به وسيله پيامبران همراه و همگام كرده است كه اگر از آن مسير منحرف نشود مسلما به مقصد خواهد رسيد.

بـه تـعـبـيـر ديـگـر انـسـان بـه خـاطـر داشـتـن عـقـل و اخـتـيـار، وظـائف و مـسئوليتها و به دنـبـال آن بـرنـامـه هـاى تـكـامـلى دارد كـه حـيـوانـات نـدارنـد و بـه هـمـيـن دليل علاوه بر هدايتهاى تكوينى نياز به هدايت تشريعى نيز دارد.

خـلاصـه اينكه: موسى (عليها‌السلام ) ميخواهد به فرعون بفهماند كه اين عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سرزمين مصر است، نه مخصوص امروز است

و نـه گذشته، اين عالم پهناور گذشته و آينده اى دارد كه نه من در آن بوده ام و نه تو و دو مـسـاله اسـاسـى در ايـن عـالم چشمگير است، تامين نيازمنديها و سپس به كار گرفتن نـيـروهـا و امـكـانـات در مـسـيـر پـيـشرفت موجودات، اينها به خوبى مى تواند تو را به پـروردگـار مـا آشـنـا سـازد و هـر چـه بـيـشـتـر در ايـن زمـيـنـه بـيـنـديـشـى دلائل بيشترى از عظمت و قدرت او خواهى يافت.

فـرعـون بـا شـنـيـدن ايـن جـواب جـامـع و جـالب، سـؤ ال ديـگـرى مـطـرح كرد، (گفت: اگر چنين است، پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟)( قال فما بال القرون الاولى ) .

در ايـنـكـه مـنـظـور فـرعون از اين جمله چه بوده است؟ مفسران نظرات گوناگونى اظهار داشته اند:

1 - بـعـضـى گـفـتـه انـد: چـون مـوسـى در آخـريـن جـمـله خـود، مـخـالفـان تـوحـيـد را مشمول عذاب الهى دانست، فرعون سؤ ال كرد پس چرا آن همه اقوام مشركى كه در گذشته بوده اند به چنان عذابى مبتلا نشده اند؟!

2 - بـعـضـى گـفـتـه انـد، چـون مـوسـى، خـداوند عالم را رب و معبود همگان معرفى كرد، فرعون سؤ ال كرد پس چرا نياكان ما و اين همه اقوام گذشته، مشرك بودند اين نشان مى دهد كه شرك و بت پرستى كار نادرستى نيست!

3 - بـعـضى ديگر گفته اند: چون مفهوم سخن موسى اين بود كه سرانجام همه به نتيجه اعـمـال خـود مـى رسـنـد و آنـهـا كـه از فرمان الهى سرپيچى كرده اند مجازات خواهند شد، فـرعـون پـرسـيـد پـس تكليف اينها كه فانى شدند و ديگر بازگشتى به اين زندگى ندارند چه خواهد شد؟

بـه هـر حـال مـوسى در جواب گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است، هيچگاه پروردگار من براى حفظ آنها گمراه نـمـى شـود و نـه فـرامـوش مـى كـنـد( قـال عـلمـهـا عـنـد ربـى فـى كـتـاب لا يضل ربى و لا ينسى ) .

بـنابراين حساب و كتاب آنها محفوظ است، و سرانجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسـيـد، نـگـهـدارنـده ايـن حـسـاب، خـدائى اسـت كـه نـه اشـتـبـاه در كار او وجود دارد و نه فـرامـوشـى، و بـا تـوجـه بـه آنـچـه مـوسـى (عليها‌السلام ) در اصـل تـوحيد و معرفى خدا بيان كرد كاملا روشن است كه نگهداشتن اين حساب براى آنكس كه به هر موجودى، دقيقا نيازمنديهايش را داده و سپس آن را هدايت مى كند كار مشكلى نخواهد بود.

در تـفـاوت مـفـهـوم جـمله (لا يضل ) با جمله (لا ينسى ) مفسران بيانات گوناگونى دارنـد، ولى ظـاهـر ايـن اسـت كـه (لا يـضـل )، اشـاره بـه نـفـى هـر گـونـه اشـتـبـاه از پـروردگار است، و (لا ينسى ) اشاره به نفى نسيان، يعنى نه در آغاز كار در حساب افـراد اشـتـبـاه مـى كـنـد، و نـه در نگهدارى حسابشان گرفتار نسيان مى گردد و به اين تـرتـيـب مـوسـى ضـمـنـا احـاطـه عـلمـى پروردگار را به همه چيز خاطر نشان مى كند تا فـرعـون مـتـوجـه ايـن واقـعـيـت بـشـود كـه سـر سـوزنـى از اعمال او از ديدگاه علم خدا مكتوم و بى پاداش و كيفر نخواهد بود.

در حقيقت اين احاطه علمى خداوند نتيجه سخنى است كه موسى (عليها‌السلام ) قبلا گفت و آن ايـنـكـه: خـداونـدى كـه بـه هـر مـوجـودى نـيـازمـنـديـش را داده و او را هـدايـت مـى كـنـد، از حال همه كس و همه چيز آگاه است.

و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (عليها‌السلام ) پيرامون مساله توحيد و شناسائى خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مى دارد: (همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد، و راهـهـائى در آن ايـجـاد كـرد، و از آسـمـان، آبـى فـرسـتـاد)( الذى جـعـل لكـم الارض مـهـدا و سـلك لكـم فـيـهـا سـبـلا و انزل من السماء ماء ) .

(مـا بـه وسـيـله ايـن آب، انـواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره برآورديم( فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى ) .

در مجموع اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است:

1 - زمـيـن كـه مهد آرامش و آسايش انسان است و به بركت قانون جاذبه و همچنين قشر عظيم هـوائى كـه اطـراف آن را گرفته انسان مى تواند به راحتى و امن و امان روى آن زندگى كند.

2 - راهـهـا و جـادهـهـائى كـه خـداونـد در زمـيـن بـه وجود آورده است كه تمام مناطق آن را به يـكـديـگـر پـيـونـد مـى دهـد، هـمـانـگـونـه كـه غـالبـا ديـده ايـم در مـيـان سـلسـله جبال سر به آسمان كشيده، غالبا درهها و راههائى وجود دارد، كه انسان مى تواند از آنها عبور كرده، به مقصد خود برسد.

3 - آبـى كـه مـايـه حـيـات اسـت و سـرچـشـمـه هـمـه بـركـات از آسـمـان نازل كرده.

4 - گـيـاهـان و نـبـاتـات گوناگون و مختلفى كه به وسيله اين آب از زمين مى رويد كه قـسـمـتى از آنها مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهند و بخشى مواد داروئى قسمتى را انسان بـراى سـاخـتـن لبـاس مـورد اسـتـفـاده قـرار مـى دهـد و قـسـمـت ديـگـرى را بـراى وسـائل زنـدگـى (هـمـچـون درهـا و حتى خانه هائى كه از چوب ساخته مى شود و كشتيها و بسيارى از وسائل نقليه ديگر).

بـلكـه مـى تـوان گـفـت: اين چهار نعمت بزرگ به همان ترتيب كه در آيه فوق آمده است اولويـتـهـاى زنـدگـى انـسـان را تـشـكـيـل مـى دهـد، قـبـل از هـمـه چـيـز، محل سكونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راه هاى ارتباطى، سپس آب، و فرآورده هاى كشاورزى.

سـرانـجـام اشـاره بـه پـنـجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده مى گويد: (از اين فرآورده هاى گياهى، هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد)( كلوا و ارعوا انعامكم ) .

اشـاره بـه ايـنـكـه: فـرآورده هـاى حـيـوانى شما كه بخش مهمى از مواد غذائى و لباس و پوشاك و ساير وسائل زندگى شما را تشكيل مى دهد نيز از بركت همان زمين و همان آبى است كه از آسمان نازل مى شود.

و در پايان در حالى كه به همه اين نعمتها اشاره كرده مى فرمايد: (در اين امور، نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه )( ان فى ذلك لايات لاولى النهى ) .

قابل تـوجـه ايـنـكـه (نـهـى ) جـمـع (نـهـيـه ) (بـر وزن كـپـيـه ) در اصـل از مـاده (نـهـى ) (نـقـطـه مـقـابـل امـر) گـرفـتـه شـده و بـه مـعـنـى عـقل و دانشى است كه انسان را از زشتيها نهى مى كند، اشاره به اينكه: هر گونه فكر و انـديـشـه بـراى پـى بـردن بـه اهـمـيـت ايـن آيـات كـافـى نـيـسـت، بـلكـه عقل و انديشه هاى مسئول مى تواند به اين واقعيت پى ببرد.

و به تناسب اينكه در بيان توحيدى اين آيات، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده مـعـاد را نيز با اشاره به همين زمين در آخرين آيه مورد بحث بيان كرده، مى فرمايد: (از آن شـمـا را آفريديم و در آن باز مى گردانيم، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مى آوريم )( منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى ) .

چه تعبير گويا و فشردهاى از گذشته و امروز و آينده انسانها، همه از خاك به وجود آمده ايم، همه به خاك باز مى گرديم و همه بار ديگر از خاك برانگيخته مى شويم.

بـازگـشـت همه ما به خاك و يا مبعوث شدن از خاك، كاملا روشن است اما اينكه چگونه آغاز هـمـه مـا از خـاك اسـت، دو تـفسير وجود دارد، نخست اينكه همه ما از آدم هستيم و آدم از خاك، و ديگر اينكه: حتى خود ما نيز از خاك گرفته شده ايم، زيرا تمام مواد غذائى كه بدن ما و پدران و مادران ما را تشكيل داده از همين خاك گرفته شده است.

ضمنا اين تعبير، اخطارى است به همه گردنكشان و فرعون صفتان كه فراموش نكنند از كجا آمده اند، و به كجا خواهند رفت، اين همه غرور و نخوت و گردنكشى و طغيان، براى موجودى كه ديروز خاك بوده و فردا نيز خاك مى شود چرا؟

نكته ها:

1 - كلمه (مهد) و (مهاد) هر دو به معنى مكانى است كه آماده براى نشستن و خوابيدن و اسـتـراحـت اسـت و در اصـل كـلمـه (مـهـد) بـه مـحلى گفته مى شود كه كودك را در آن مى خوابانند (گاهواره يا مانند آن ).

گـوئى انـسـان كـودكى است كه به گاهواره زمين سپرده شده است، و در اين گاهواره همه وسائل زندگى و تغذيه او فراهم است.

2 - كلمه (ازواجا) كه از ماده زوج گرفته شده است، هم مى تواند اشاره به اصناف و انـواع گـياهان باشد، و هم اشاره سربسته اى به مساله زوجيت (نر و ماده بودن ) در عالم گياهان كه به خواست خدا ذيل آيات مناسب تر از آن سخن خواهيم گفت.

3 - در تـفـسـيـر (اولوا النـهـى ) در حـديـثـى كـه در اصـول كـافـى از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل شـده اسـت چـنـيـن مـى خـوانـيـم: ان خـيـاركـم اولوا النـهـى، قيل يا رسول الله

و مـن اولوا النـهى؟ قال هم اولوا الاخلاق الحسنة و الاحلام الرزينة وصلة الارحام و البررة بـالامهات و الاباء، و المتعاهدين للفقراء و الجيران و اليتامى و يطعمون الطعام و يفشون السـلام فـى العـالم، و يـصـلون و النـاس نـيـام غـافـلون: (بـهترين شما اولوا النهى (صـاحـبان انديشه هاى مسئول ) است، از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرسيدند اولوا النهى كيانند؟ فرمود: آنها كه داراى اخلاق حسنه و عقلهاى پر وزن هستند، داراى صله رحـم و نـيكى به مادران و پدران كمك كننده به فقيران و همسايگان نيازمند و يتيمان، آنها كه گرسنگان را سير مى كنند، صلح در جهان مى گسترانند، همانها كه نماز مى خوانند در حالى كه مردم خوابند).

و در حـديـث ديـگـرى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليها‌السلام ) چـنـيـن نـقـل شـده كـه شـخـصـى از آن بـزرگـوار از مـعـنـى دو سـجـده در هـر ركـعـت از نـمـاز سؤ ال كـرد، امـام فـرمـود: مـعـنـى سـجـده نـخـستين هنگامى كه سر به زمين مى گذارى آنست كه پروردگارا من در آغاز از اين خاك بودم، و هنگامى كه سر برمى دارى مفهومش اين است كه مـرا از ايـن خـاك بيرون فرستادى، و مفهوم سجده دوم اين است كه مرا به اين خاك باز مى گردانى، و هنگامى كه سر از سجده دوم برمى دارى مفهومش اين است كه تو بار ديگر مرا از خاك، مبعوث خواهى كرد.