تفسیر نمونه جلد ۱۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 26655
دانلود: 1963


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26655 / دانلود: 1963
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 13

نویسنده:
فارسی

آيه (76) و (77) و ترجمه

( و نوحا إذ نادى من قبل فاستجبنا له فنجينه و أهله من الكرب العظيم ) (76)( و نصرنه من القوم الذين كذبوا بايتنا إنهم كانوا قوم سوء فأ غرقنهم أجمعين ) (77)

ترجمه:

76 - و نـوح را (بـه يـادآور) هـنگامى كه پيش از آنها (ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند، ما دعاى او را مستجاب كرديم، او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم.

77 - و او را در بـرابر جمعيتى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند يارى نموديم، چرا كه آنها قوم بدى بودند، لذا همه را غرق كرديم.

تفسير:

نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج

بعد از ذكر گوشهاى از داستان ابراهيم و لوط، به ذكر قسمتى از سرگذشت يكى ديگر از پـيـامبران بزرگ يعنى (نوح ) پرداخته ميفرمايد: (به يادآور نوح را، هنگامى كه قـبـل از آنـهـا (قـبـل از ابـراهـيـم و لوط) پـروردگـار خود را خواند) و تقاضاى نجات از چـنـگـال مـنـحـرفـان بـيـايـمـان كـرد( و نـوحـا اذ نـادى مـن قبل ) .

ايـن نـداى نـوح ظـاهـرا اشـاره بـه نـفـريـنـى اسـت كـه در سـوره نـوح در قـرآن مـجـيـد نـقل شده است آنجا كه مى گويد:( رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا ) :

(پروردگارا! احدى از اين قوم بيايمان را روى زمين مگذار! چرا كه اگر بم بندگان تو را گمراه ميكنند، و نسل آينده آنها نيز جز كافر و فاجر نخواهد بود! (نوح - 26 - 27).

و يا اشاره به جملهاى است كه در آيه 10 سوره قمر آمده( فدعا ربه انى مغلوب فانتصر ) : (پروردگار خود را خواند و عرض كرد خدايا من در برابر آنها مغلوبم مرا يارى كن ).

تعبير به (نادى ) كه معمولا براى خواندن با صداى بلند مى آيد ممكن است اشاره به ايـن بـاشـد كـه آنـقـدر ايـن پـيـامـبـر بزرگ را ناراحت كردند كه سرانجام فرياد كشيد و بـراسـتـى اگـر حـالات نوح را كه بخشى از آن در سوره نوح آمده و بخشى در سوره هود درست بررسى كنيم مى بينيم كه حق داشته فرياد بزند.

سـپـس اضـافـه مـى كـنـد ما دعاى او را مستجاب كرديم و او و خانوادهاش را از آن غم و اندوه بزرگ رهائى بخشيديم( فاستجبنا له فنجيناه و اهله من الكرب العظيم ) .

در حقيقت جمله (فاستجبنا) اشاره اجمالى به اجابت دعاى او است، و جمله( فنجيناه و اهله من الكرب العظيم ) شرحى و تفصيلى براى آن محسوب مى شود.

در ايـنـكـه مـنظور از كلمه (اهل ) در اينجا كيست؟ در ميان مفسران گفتگو است، زيرا اگر مـنـظـور خـانـواده او بـاشـد، تـنـهـا بـعـضـى از فـرزنـدان نـوح را شـامـل مـى شـود، زيـرا مى دانيم يكى از فرزندانش با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد.

همسرش نيز در خط او نبود، و اگر منظور از اهل، پيروان خاص و ياران با ايمانش باشد، بر خلاف معنى مشهورى است كه اهل دارد.

اما ميتوان گفت: كه اهل در اينجا معنى وسيعى دارد، هم بستگان مؤ من

او را شامل مى شود و هم دوستان خاص او را، چرا كه در مورد فرزند نااهلش ميخوانيم( انه ليس من اهلك ) : او از خاندان تو نيست چرا كه مكتبش را از تو جدا كرده (هود - 46).

به اين ترتيب آنها كه پيوند مكتبى با نوح داشتند در حقيقت از خانواده او محسوب ميشوند.

ذكـر ايـن نـكـتـه نيز لازم است كه واژه (كرب ) در لغت به معنى اندوه شديد است، و در اصـل از (كـرب ) بـه مـعـنـى زيـر و رو كردن زمين گرفته شده، چرا كه اندوه شديد دل انـسـان را زيـر و رو مـى كـنـد، و تـوصـيـف آن به عظيم، نهايت شدت اندوه نوح را مى رساند.

چـه انـدوهـى از ايـن بـالاتـر كـه طـبـق صـريـح آيـات قـرآن، 950 سال دعوت به آئين حق كرد، اما طبق مشهور ميان مفسران در تمام اين مدت طولانى تنها هشتاد نفر! به او ايمان آوردند كار بقيه چيزى جز سخريه و استهزاء و اذيت و آزار نبود.

در آيـه بـعـد اضـافـه مـى كـنـد: (ما او را در برابر قومى كه آيات ما را تكذيب كردند يارى كرديم )( و نصرناه من القوم الذين كذبوا باياتنا ) .

(چـرا كـه آنـهـا قـوم بـدى بودند، لذا همه آنان را غرق كرديم )( انهم كانوا قوم سوء فاغرقناهم اجمعين ) .

اين جمله بار ديگر تاكيدى است بر اين حقيقت كه مجازاتهاى الهى هرگز جـنـبـه انـتـقـامـى نـدارد، بـلكه بر اساس انتخاب اصلح است، به اين معنى كه حق حيات و اسـتـفـاده از مـواهـب زنـدگـى بـراى گـروهـى اسـت كـه در خـط تكامل و سير الى - الله باشند و يا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجديد نظر كرده و بازگردند، اما گروهى كه فاسدند و در آينده نيز هيچگونه اميدى به اصلاحشان نيست جز مرگ و نابودى سرنوشتى ندارند.

نكته:

ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه در سـرگـذشـت (ابـراهيم ) و (لوط) كه سابقا خوانديم و همچنين (ايوب ) و (يونس ) كه در آيات بعد خواهد آمد همانند نوح، تكيه بر مساله نجات و رهائى آنها از چنگال محنتها و رنجها و دشمنان جبار شده است.

گـوئى بـرنـامـه ايـن است كه خداوند در اين سوره انبياء حمايت بيدريغش از پيامبران، و نجاتشان را از چنگال مشكلات بازگو كند، تا مايه دلدارى براى پيامبر اسلام و اميدوارى بـراى مـؤ مـنان باشد، مخصوصا با توجه به اينكه اين سوره مكى است و مسلمانان در آن هنگام شديدا در ناراحتى و رنج بوده اند، اهميت اين مساله روشنتر مى شود.

آيه (78) تا (80) و ترجمه

( و داود و سليمن إذ يحكمان فى الحرث إذ نفشت فيه غنم القوم و كنا لحكمهم شهدين ) (78)( فـفـهـمـنـهـا سـليـمـن و كـلا أتـيـنـا حـكـمـا و عـلمـا و سـخـرنـا مـع داود الجبال يسبحن و الطير و كنا فعلين ) (79)( و عـلمـنـه صـنـعـة لبـوس لكـم لتـحـصـنـكـم مـن بـأسـكـم فهل أنتم شكرون ) (80)

ترجمه:

78- و داود و سـليـمـان را (بـخاطر آور)، هنگامى كه در باره كشتزارى كه گوسفندان قوم آنرا شبانه چريده (و خراب كرده ) بودند داورى ميكردند، و ما شاهد قضاوت آنها بوديم.

79- مـا (حـكـم واقـعى ) آن را به سليمان تفهيم كرديم، و به هر يك از آنها (شايستگى ) داورى، و عـلم داديـم، و كـوهـهـا و پـرنـدگان را مسخر داود ساختيم كه با او تسبيح (خدا) ميگفتند، و ما قادر بر انجام اين كار بوديم.

80- و ساختن زره را به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند آيا شكر (اين نعمتهاى خدا را) ميگذاريد؟!

تفسير:

قضاوت داود و سليمان

در تعقيب سرگذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهيم و نوح آيـات مـورد بـحـث بـه بـخـشـى از زنـدگى داود و سليمان اشاره مى كند، و در آغاز اشاره سـربـسـتهاى به ماجراى يك قضاوت و داورى كه از ناحيه داود و سليمان صورت گرفت دارد:

مـيـفرمايد: (و داود و سليمان را به ياد آر، هنگامى كه در باره كشتزارى قضاوت ميكردند كه گوسفندان قوم شبانه آن را چريده بودند)( و داود و سليمان اذ يحكمان فى الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم ) .

(و ما شاهد حكم آنها بوديم )( و كنا لحكمهم شاهدين ) .

گـرچـه قـرآن ماجراى اين محاكمه و دادرسى را كاملا سربسته بيان كرده و به يك اشاره اجـمـالى اكـتـفا نموده، و تنها به نتيجه اخلاقى و تربيتى آن كه بعدا اشاره خواهيم كرد قـناعت كرده است، ولى در روايات اسلامى و گفتار مفسران بحثهاى زيادى پيرامون آن به چشم مى خورد.

جـمـعـى گـفـته اند: داستان بدين قرار بوده كه: گله گوسفندانى شبانه به تاكستانى وارد مـيـشـونـد، و برگها و خوشه هاى انگور را خورده و ضايع ميكنند، صاحب باغ شكايت نـزد داود مـيـبـرد، داود حكم مى دهد كه در برابر اين خسارت بزرگ بايد تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.

سـليـمـان كه در آن زمان كودك بود به پدر مى گويد: اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تـغـيـيـر ده و تـعديل كن! پدر مى گويد چگونه؟ در پاسخ مى گويد: گوسفندان بايد بـه صـاحـب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شير و پشمشان استفاده كند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد

هـنـگـامـى كـه بـاغ بـه حـال اول بازگشت تحويل به صاحبش داده مى شود، و گوسفندان نيز به صاحبش برمى گردد (و خداوند طبق آيه بعد حكم سليمان را تاييد كرد).

ايـن مـضـمـون در روايـتـى از امـام بـاقـر و امـام صـادق (عليها‌السلام ) نقل شده است.

ممكن است تصور شود كه اين تفسير با كلمه (حرث ) كه به معنى زراعت است سازگار نـيـسـت ولى ظـاهـرا (حـرث ) مـفـهـوم وسـيـعـى دارد كـه هـم زراعـت را شامل مى شود و هم باغ را چنانكه از داستان صاحبان باغ (اصحاب الجنة ) در سوره قلم از آيه 17 تا 32 استفاده مى شود.

ولى در اينجا چند سؤ ال مهم باقى ميماند:

1 - اساس و معيار اين دو حكم چه بوده است؟

2 - چـگـونـه حـكـم داود و سـليـمـان بـا هـم اخـتـلاف داشـت؟ مگر آنها بر اساس اجتهاد حكم ميكردند؟.

3 - آيـا ايـن مـسـاله بـه صـورت مـشـاوره در حـكـم بـوده اسـت يـا دو حـكـم قـاطـع و مستقل از يكديگر دادند؟.

در پـاسـخ (سـؤ ال اول ) ميتوان گفت معيار جبران خسارت بوده داود نگاه مى كند و ميبيند خـسـارتـى كـه بـه تـاكـسـتـان وارد شـده معادل قيمت گوسفندان است، لذا حكم مى كند كه گوسفندان براى جبران اين خسارت به صاحب باغ بايد داده شود، چرا كه تقصير متوجه صـاحـب گـوسـفـندان است (توجه داشته باشيد كه در بعضى از روايات اسلامى ميخوانيم بـه هـنگام شب وظيفه صاحب گوسفندان است كه از تجاوز گله خود به كشت و زرع ديگران جلوگيرى كند و در روز وظيفه صاحب كشت و زرع است ).

و ضـابـطـه حـكـم سـليـمـان ايـن بـوده كـه خـسـارت صـاحـب بـاغ را معادل منافع يكساله گوسفندان ديده است.

بـنـابـراين هر دو قضاوت به حق و عدل كرده اند، با اين تفاوت كه قضاوت سليمان به طور دقيقتر اجرا ميگرديد، زيرا خسارت يكجا پرداخته نمى شد بلكه به طور تدريج ادا ميگشت، بطورى كه بر صاحب گوسفندان نيز سنگين نباشد، از اين گذشته تناسبى ميان خـسارت و جبران بود، چرا ريشه هاى مو از بين نرفته بود، تنها منافع موقت آنها از ميان رفـتـه بود، لذا عادلانهتر اين بود كه اصل گوسفندان به ملك صاحب باغ درنيايد بلكه منافع آن در آيد.

و در پاسخ (سؤ ال دوم ) ميگوئيم: بدون شك حكم پيامبران مستند به وحى الهى است، امـا مـفـهـوم ايـن سـخـن آن نـيـسـت كـه در هـر مـورد خـاص از مـوارد داورى وحـى مـخـصـوص نـازل مـى شـود، بـلكه آنها طبق ضوابط كليهاى كه از وحى دريافت داشته اند داورى مى كنند.

بنابراين مساله اجتهاد نظرى به معنى اصطلاحيش، يعنى همان اجتهاد ظنى، در حكم آنها راه نـدارد، ولى مـانعى ندارد كه در پياده كردن يك ضابطه كلى دو راه وجود داشته باشد، و دو پـيـامـبـر، هـر كـدام يـكى از اين دو راه را پيشنهاد كند كه هر دو در واقع صحيح است، و اتـفـاقـا در مـورد بحث ما نيز مطلب همين گونه بوده است، چنانكه شرحش سابقا گذشت، ولى همانطور كه قرآن اشاره مى كند راهى را كه سليمان پيشنهاد كرد (از نظر اجرائى ) نـزديـكتر بود، و جمله و كلا آتينا حكما و علما (ما به هر يك از اين دو حكم و علم داديم ) كه در آيه بعد خواهد آمد گواهى بر صحت هر دو قضاوت است.

و در (پـاسـخ سـؤ ال سـوم ) مـيـگـوئيـم: بـعـيـد نـيـسـت كـه مـطـلب در شـكـل مـشـاوره بوده است، مشاورهاى كه احتمالا براى آزمودن سليمان و شايستگى او در امر قـضـاوت صـورت گرفته، تعبير به (حكمهما) (حكم آن دو) نيز گواه بر وحدت حكم نهائى است، هر چند دو پيشنهاد متفاوت در آغاز وجود داشته (دقت كنيد).

در روايـتـى از امـام بـاقر (عليها‌السلام ) ميخوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود:( لم يحكما انما كانا يتناظران ) (آنها حكم نهائى نكردند بلكه به مناظره (و مشورت ) پرداختند).

از روايـت ديـگـرى كـه در اصـول كـافـى از امـام صـادق (عليها‌السلام ) نـقـل شـده نـيز استفاده مى شود كه اين ماجرا به عنوان تعيين وصى و جانشين داود و آزمودن آنها صورت گرفته است.

به هر حال در آيه بعد حكم سليمان را در اين داستان به اين صورت تاييد مى كند: (ما ايـن داورى و حـكـومـت را بـه سـليـمـان تـفـهـيـم كـرديـم ) و بـا تـايـيـد ما او بهترين راه حل اين مخاصمه را دريافت (ففهمناها سليمان ).

اما مفهوم اين سخن آن نيست كه حكم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا كه بلافاصله اضافه مـى كـنـد: (مـا بـه هر يك از اين دو، آگاهى و شايستگى داورى و علم بخشيديم )( و كلا آتينا حكما و علما ) .

سـپـس بـه يـكـى ديـگـر از مـواهـب و افـتـخـاراتى كه خدا به داود داده بود اشاره كرده مى فرمايد: (ما كوهها را مسخر ساختيم كه همراه داود تسبيح ميگفتند و همچنين پرندگان را)( و سخرنا مع داود الجبال يسبحن و الطير ) .

اينها در برابر قدرت ما چيز مهمى نيست ما قادر بر انجام اين كار بوديم( و كنا فاعلين ) .

نكته:

در ايـنـكـه هـمـصدا شدن كوهها و پرندگان با داود به چه صورت بوده، در ميان مفسران گفتگو است:

1- گاه احتمال داده مى شود كه اين صداى پر طنين و گيراى و جذاب داود بود كه در كوهها منعكس ميشد و پرندگان را به سوى خود جذب ميكرد.

2 - گـاه گـفـته اند كه اين تسبيح يكنوع تسبيح تواءم با درك و شعور است كه در باطن ذرات عـالم وجـود دارد، زيـرا طـبـق ايـن نـظـر تـمـامـى مـوجـودات جـهـان از يـكـنـوع عقل و شعور برخوردارند، و هنگامى كه صداى داود را به وقت مناجات و تسبيح ميشنيدند با او همصدا ميشدند و غلغله تسبيح از آنها درهم مى آميخت.

3 - بـعـضـى گـفـتـه انـد: مـنـظـور هـمـان (تـسـبـيـح تـكـويـنـى ) اسـت كـه بـا زبـان حـال در هـمـه موجودات جهان صورت ميگيرد، چرا كه هر موجودى نظامى دارد، نظامى بسيار دقيق و حساب شده، اين نظام دقيق و حساب شده از خداوندى حكايت مى كند كه هم پاك و منزه اسـت، و هـم داراى صـفـات كـمـال، بنابراين نظام شگفتانگيز عالم هستى در هر گوشهاى (تـسـبـيـح ) اسـت و (حـمـد) (تـسبيح، پاك شمردن از نقائص است، و حمد ستايش در برابر صفات كمال ).

و اگـر گـفـتـه شـود كـه ايـن تسبيح تكوينى نه مخصوص كوهها و پرندگان است و نه مخصوص داود، بلكه هميشه و در همه جا و از همه موجودات بانگ اين تسبيح برمى خيزد.

در پاسخ گفته اند: درست است كه اين تسبيح عمومى است ولى همگان آن را درك نمى كنند، اين روح بزرگ داود بود كه در اين حالت با درون و باطن عالم هستى همراز و هماهنگ ميشد، و به خوبى احساس ميكرد كوهها و پرندگان با او همصدا هستند و تسبيح گويان.

دليل قاطعى براى تعيين هيچيك از اين تفاسير نداريم، آنچه از ظاهر آيه ميفهميم آنست كه كـوهـهـا و پـرنـدگـان بـا داود هـمـصـدا مـيـشـدنـد و خـدا را تـسـبـيـح مـيـگـفـتـنـد، در عـيـن حال تضادى ميان اين تفسيرهاى سهگانه نيست و جمع ميان آنها امكان پذير است.

در آخـريـن آيـه به يكى ديگر از مواهبى كه خدا به اين پيامبر بزرگ داده اشاره كرده مى گـويـد: ما ساختن زره را به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند آيا خدا را بـر نـعـمـتـهـايـش شـكـر مـيـكـنـيـد؟) (و عـلمـنـاه صـنـعة لبوس لكم لتحصنكم من باسكم فـهـل انتم شاكرون ). (لبوس ) بطورى كه مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) مى گـويـد هـر گـونـه اسـلحـه دفـاعـى و تـهـاجـمـى را مـانـنـد زره، شـمـشـيـر و نـيـزه شامل مى شود ولى قرائنى كه در آيات قرآن است نشان مى دهد كه (لبوس ) در اينجا به معنى زره ميباشد كه جنبه حفاظت در جنگها داشته است.

اما اينكه چگونه خداوند آهن را براى داود نرم كرد، و صنعت زرهسازى را به او آموخت شرح آن را بخواست خدا ذيل آيات 10 و 11 سوره سبا خواهيم گفت.

آيه (81) و (82) و ترجمه

( و لسـليـمـن الريـح عـاصـفـة تـجـرى بـأ مـره إ لى الا رض التـى بـركنا فيها و كنا بكل شى ء علمين ) (81)( و من الشيطين من يغوصون له و يعملون عملا دون ذلك و كنا لهم حفظين ) (82)

ترجمه:

81 - و تـنـدبـاد را مـسـخر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه آنرا پربركت كرده بوديم حركت ميكرد، و ما از همه چيز آگاه بودهايم.

82 - و گـروهـى از شـيـاطين را (نيز) مسخر او قرار داديم كه برايش (در درياها) غواصى ميكردند و كارهائى غير از اين براى او انجام ميدادند و ما آنها را (از تمرد و سركشى ) حفظ ميكرديم.

تفسير:

بادها در فرمان سليمان

در ايـن آيـات بـه بـخـشـى از مـواهـبـى كـه خـدا به يكى ديگر از پيامبران يعنى سليمان (عليها‌السلام ) داده اشـاره مى كند نخست مى گويد: ما بادهاى شديد و طوفانزا را مسخر سـليـمـان سـاخـتـيـم كه تحت فرمان او به سوى سرزمينى كه ما آن را مبارك كرده بوديم حركت ميكرد)( و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره الى الارض التى باركنا فيها ) .

و ايـن كـار عـجـيـب نـيـسـت، چـرا كـه مـا بـه هـمـه چـيـز آگـاه بـوده و هـسـتـيـم( و كـنـا بكل شى ء عالمين ) .

هم از اسرار عالم هستى و قوانين و نظامات حاكم بر آن آگاهيم، ميدانى چـگـونـه آنـهـا را مـيـتـوان تـحـت فـرمـان آورد، و هم از نتيجه و سرانجام اين كار، و به هر حال همه چيز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسليم است.

جـمـله (و لسـليـمـان... عـطـف ) بـر جـمـله (و سـخـرنـا مـع داود الجـبـال ) ميباشد يعنى قدرت ما چنان است كه گاهى كوهها را مسخر يكى از بندگان خود مـيـسـازيـم تا همراه او تسبيح گويند، و گاه بادها را تحت فرمان يكى از بندگان خويش قرار ميدهيم تا او را به هر جا ببرند.

واژه (عاصفة ) به معنى تندباد يا طوفان است، در حالى كه از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه بادهاى ملايم نيز به فرمان سليمان بود، چنانكه در سوره ص آيـه 36 ميخوانيم( فسخرنا له الريح تجرى بامره رخاء حيث اصاب ) : ما باد را به فرمان او قرار داديم كه نرم و آهسته و هر جا كه ميخواست حركت مى كرد.

البـته تصريح به (عاصفه ) (تندباد) در اينجا ممكن است به عنوان بيان فرد مهمتر بـاشـد، يعنى نه تنها بادهاى ملايم بلكه طوفانهاى سخت نيز در فرمان او بودند، چرا كه دومى عجيبتر و اعجاب انگيزتر است.

و نيز اين بادها تنها در مسير سرزمين مبارك (شام ) كه قرارگاه سليمان بود در تسخير او نـبـودنـد بـلكـه طـبـق آيـه 36 سـوره ص به هر جا كه ميخواست حركت ميكردند، بنابراين تـصـريـح بـه نـام سـرزمـيـن مـبـارك بـيـشـتـر بـه خاطر آنست كه مركز حكومت سليمان را تشكيل ميداد.

اما اينكه باد چگونه در اختيار او قرار داشت؟

با چه سرعتى حركت ميكرد؟

سليمان و يارانش بر چه وسيلهاى مينشستند و حركت ميكردند؟

به هنگام حركت چه عاملى آنها را از سقوط و يا فشار هوا و مشكلات ديگر حفظ ميكرد؟

و خـلاصـه ايـن چـه نـيـروى مـرمـوزى بود كه به او امكان يك چنين حركت سريعى را در آن عصر و زمان ميداد؟.

ايـنـهـا مـسـائلى است كه جزئيات آن بر ما روشن نيست، همين اندازه ميدانيم كه اين يك موهبت الهى و خارق عادت بود كه در اختيار اين پيامبر بزرگ گذارده شده بود، و ما از جزئيات آن آگـاه نـيـسـتـيـم، و چـه بـسيار است مسائلى كه ما از وجود اجماليش ‍ باخبريم، ولى از شـرح و تـفـصـيـلش بيخبر، معلومات ما در برابر مجهولاتمان همچون قطرهاى در برابر اقيانوسى بزرگ است، و يا همچون ذره غبارى در برابر يك كوه عظيم.

خـلاصـه از نـظـر بـيـنـش يـك انـسـان خـداپـرست و موحد هيچ چيز در برابر قدرت خداوند مـشـكـل و غير ممكن نيست، او بر همه چيز قادر و به همه چيز عالم است. البته پيرامون اين بخش از زندگى سليمان مانند بخشهاى ديگر زندگى شگفت انگيز او افسانه هاى دروغين، يـا مـشـكـوك بـسـيـار نـوشـتـه انـد كـه هـرگـز مـورد قـبـول مـا نـيـست، ما تنها به همان مقدار كه قرآن در اينجا بيان كرده اكتفا ميكنيم. ذكر اين نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه بعضى از نويسندگان اخير معتقدند كه قرآن چيزى صريحا در بـاره حركت سليمان و بساط او بوسيله باد ندارد، بلكه تنها سخن از تسخير باد براى سـليـمـان بـه مـيـان آورده، و مـمـكـن اسـت اشـاره بـه اسـتـفـاده سـليـمـان از نيروى باد در مسائل مربوط به زراعت، و تلقيح گياهان، و تصفيه خرمنها و حركت كشتيها بوده باشد، به خصوص كه سرزمين سليمان (شامات ) از يكسو سرزمين زراعى بود، و از سوى ديگر قـسـمـت مـهـمـى از آن در سـاحـل دريـاى مـديـتـرانـه قـرار داشت و مورد بهره بردارى براى كشتيرانى.

ولى ايـن تـفسير با آيات سوره سبا و ص و بعضى از روايات كه در اين زمينه وارد شده چندان سازگار نيست.

آيـه بـعـد يـكـى ديـگـر از مـواهـب انـحصارى سليمان (عليها‌السلام ) را بازگو مى كند: ما بعضى از شياطين را مسخر او قرار داديم كه براى او در درياها غوص ميكردند (و جواهرات و مـواد پـرارزش بيرون مى آوردند) و كارهائى غير از اين نيز براى او انجام ميدادند( و من الشياطين من يغوصون له و يعملون عملا دون ذلك ) .

(و ما آنها را از تمرد و سركشى در برابر فرمان او نگاه ميداشتيم( و كنا لهم حافظين ) .

آنـچـه در آيـه فـوق به عنوان شياطين آمده، در آيات سوره سبا به عنوان (جن ) مطرح شـده اسـت (آيـه 12 و 13 سـبـا) و روشن است كه اين دو با هم منافات ندارد، زيرا ميدانيم شياطين نيز از تيره جن ميباشند.

بـه هـر حـال هـمـانـگـونـه كـه سـابـقـا هـم اشـاره كـرده ايـم: جن نوعى از مخلوقات داراى عقل و شعور و استعداد و تكليف است، كه از نظر ما انسانها ناپيدا است و به همين جهت (جن ) نـامـيده مى شود و بطورى كه از آيات سوره جن استفاده مى شود آنها نيز مانند انسانها داراى دو گـروهـنـد مؤ منان صالح، و كافران سركش، و ما هيچگونه دليلى بر نفى چنين موجوداتى نداريم، و چون مخبر صادق (قرآن ) از آن خبر داده مى پذيريم.

از آيات سوره ص و سبا و همچنين آيه مورد بحث به خوبى استفاده مى شود كه اين گروه از جـن كـه مـسـخـر سـليـمـان بـودنـد افـرادى بـاهـوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.

و جـمـله (يـعملون عملا دون ذلك ) (كارهائى جز اين براى او انجام دادند) اجمالى است از آنچه مشروحش در سوره سباء آمده است: يعملون له ما يـشـاء مـن مـحـاريـب و تـماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات كه نشان مى دهد محرابها و معابد بسيار عالى و زيبا و وسائل زندگى مختلف از جمله ديگها و سينيهاى بسيار بزرگ و مانند آن براى او مى ساختند).

از پـاره اى ديـگـر از آيـات مـربـوط بـه سـليمان استفاده مى شود كه گروهى از شياطين سـركش نيز وجود داشتند كه او آنها را در بند كرده بود، و آخرين مقرنين فى الاصفاد (ص - 38) و شـايـد جـمـله( و كـنـا لهـم حـافـظين ) نيز اشاره به اين باشد كه ما آن گروه خـدمـتـگـزار سـليـمـان را از تـمرد و سركشى بازميداشتيم شرح بيشتر در اين زمينه را در تفسير سوره سبا و ص بخواست خدا مطالعه خواهيد كرد.

مـجـددا يـادآور مـيـشـويـم كه پيرامون زندگى سليمان و لشگر او، افسانه هاى دروغين يا مـشـكـوك فـراوان اسـت كـه هـرگـز نـبـايد آنها را با آنچه در متن قرآن آمده آميخت تا براى بهانهجويان دستاويزى گردد.

آيه (83) و (84) و ترجمه

( و أيوب إذ نادى ربه أنى مسنى الضر و أنت أرحم الرحمين ) (83)( فـاسـتـجـبـنـا له فكشفنا ما به من ضر و ءاتينه اءهله و مثلهم معهم رحمة من عندنا و ذكرى للعبدين ) (84)

ترجمه:

83 - و ايـوب را (بـه يـاد آور) هـنـگـامـى كـه پـروردگـارش را خـوانـد (و عرضه داشت ) بـدحـالى و مـشـكـلات بـه مـن روى آورده و تو ارحم الراحمينى. 84 - ما دعاى او را مستجاب كرديم، و ناراحتيهائى را كه داشت برطرف ساختيم، و خاندانش را به او بازگردانديم، و همانندشان را بر آنها افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد، و تذكرى براى عبادت كنندگان.

تفسير:

ايوب را از گرداب مشكلات رهائى بخشيديم

دو آيه فوق از يكى ديگر از پيامبران بزرگ خدا و سرگذشت آموزنده او سخن مى گويد، او ايـوب اسـت و دهمين پيامبرى است كه در سوره انبياء اشاره به گوشه اى از زندگانى او شده است.

(ايوب ) سرگذشتى غمانگيز، و در عين حال پرشكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبائى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونه اى كه (صبر ايوب ) يك ضرب المثل قديمى است.

ولى در آيات مورد بحث مخصوصا به مرحله نجات و پيروزى او بر مشكلات

و بدست آوردن مواهب از دست رفته اشاره مى كند، تا درسى باشد براى همه مؤ منان در هر عـصـر و زمـان كـه در كـام مـشـكـلات فـرو مـى رونـد، بـخصوص مؤ منان مكه كه به هنگام نزول اين آيات، سخت در محاصره دشمن بودند.

مـى فـرمـايد: (به ياد آور ايوب را هنگامى كه پروردگار خود را خواند و عرضه داشت نـاراحـتـى و درد و بـيـمـارى و مـشـكـلات و گـرفـتـارى به من روى آورده است، و تو ارحم الراحمينى )( و ايوب اذ نادى ربه انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين ) .

(ضـر) (بر وزن حر) به هر گونه بدى و ناراحتى كه به روح و جان يا جسم انسان بـرسـد، و هـمـچـنـيـن نـقـص عـضـو، از بـيـن رفـتـن مـال، مـرگ عـزيـزان، پايمال شدن حيثيت، و مانند آن گفته مى شود، و چنانكه بعدا خواهيم گفت: ايوب گرفتار بسيارى از اين ناراحتيها شد.

ايـوب همانند ساير پيامبران به هنگام دعا براى رفع اين مشكلات طاقت فرسا نهايت ادب را در پـيشگاه خدا به كار مى برد، حتى تعبيرى كه بوى شكايت بدهد نمى كند، تنها مى گـويد: من گرفتار مشكلاتى شده ام و تو ارحم الراحمين هستى، حتى نمى گويد مشكلم را برطرف فرما زيرا مى داند او بزرگ است و رسم بزرگى را مى داند.

آيـه بـعـد مـى گويد: (به دنبال اين دعاى ايوب، خواسته اش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم )( فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر ) .

(و خـانـواده او را بـه او بـازگردانديم، و همانندشان را به آنها افزوديم )( و آتيناه اهله و مثلهم معهم ) .

(تـا رحـمـتـى از نـاحـيه ما بر آنها باشد و هم يادآورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار)( رحمة من عندنا و ذكرى للعابدين ) .

تـا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زياد باشد و گرفتاريها هر قدر فراوان دشمنان هر قـدر فـشرده باشند و نيروهاشان متراكم باز با گوشه اى از لطف پروردگار همه اينها بـرطـرف شـدنـى اسـت، نـه تـنـها زيانها جبران مى شود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش ‍ صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نيز بر آن مى افزايد و اين درسى اسـت بـراى هـمـه مـسـلمـانـان مـخـصـوصـا مـسـلمـانـانـى كـه بـه هـنـگـام نزول اين آيات سخت در محاصره دشمن و انبوه مشكلات قرار داشتند.

نكته ها:

1 - فشردهاى از داستان ايوب

در حـديـثـى از امـام صـادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم: (كسى پرسيد بلائى كه دامنگير ايوب شد براى چه بود؟).

امام صادق (عليها‌السلام ) پاسخى فرمود كه خلاصه اش چنين است: بلائى كه بر ايوب وارد شـد بـه خـاطر اين نبود كه كفران نعمتى كرده باشد، بلكه به عكس به خاطر شكر نعمت بود كه ابليس بر او حسد برد و به پيشگاه خدا عرضه داشت اگر او اين همه شكر نـعـمت تو را بجا آورد، به خاطر آنست كه زندگى وسيع و مرفهى به او دادهاى، و اگر مواهب مادى دنيا را از او بگيرى هرگز شكر تو را بجا نخواهد آورد.

مرا بر دنياى او مسلط كن تا معلوم شود كه مطلب همين است.

خـداوند براى اينكه اين ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شيطان اين اجازه را داد، او آمـد و امـوال و فـرزنـدان ايوب را يكى پس از ديگرى از ميان برداشت، ولى اين حوادث دردناك نه تنها از شكر ايوب نكاست بلكه شكر او افزون شد!

شيطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود، اين اجازهبـه او داده شـد و او تمامى آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بين برد، باز هم حمد و شكر ايوب افزون شد.

سـرانـجـام شـيـطـان از خـدا خواست كه بر بدن ايوب مسلط گردد و سبب بيمارى شديد او شـود، و ايـن چـنـيـن شد، به طورى كه از شدت بيمارى و جراحت قادر به حركت نبود، بى آنكه كمترين خللى در عقل و درك او پيدا شود.

خـلاصـه، نـعـمـتها يكى بعد از ديگرى از ايوب گرفته مى شد، ولى به موازات آن مقام شكر او بالا مى رفت.

تـا ايـنكه جمعى از رهبانها به ديدن او آمدند و گفتند: بگو ببينيم تو چه گناه بزرگى كـرده اى كـه ايـن چـنين مبتلا شده اى؟ (و به اين ترتيب شماتت اين و آن آغاز شد و اين امر بـر ايـوب سـخـت گـران آمد) ايوب گفت: به عزت پروردگارم سوگند كه من هيچ لقمه غذائى نخوردم مگر اينكه يتيم و ضعيفى بر سر سفره با من نشسته بود، و هيچ طاعت الهى پيش نيامد مگر اينكه سختترين برنامه آن را انتخاب نمودم.

در اين هنگام بود كه ايوب از عهده تمامى امتحانات در مقام شكيبائى و شكرگزارى برآمده بـود، زبـان بـه مـنـاجـات و دعا گشود و حل مشكلات خود را با تعبيرى بسيار مؤ دبانه و خـالى از هـر گـونـه شـكـايـت از خدا خواست (تعبيرى كه در آيات فوق گذشت،( رب انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين ) .

در ايـن هـنـگـام درهـاى رحـمت الهى گشوده شد، مشكلات به سرعت برطرف گشت و نعمتهاى الهى افزونتر از آنچه بود به او رو آورد.

آرى مـردان حـق بـا دگـرگون شدن نعمتها، افكار و برنامه هايشان دگرگون نمى شود، آنـهـا در آسـايـش و بلا، در حال آزادى و زندان، در سلامت و بيمارى، در قدرت و ضعف، و خلاصه در همه حال، متوجه پروردگارند و نوسانات زندگى

تغييرى در آنها ايجاد نمى كند، روح آنها همچون اقيانوس كبير است كه طوفانها، آرامش آن را برهم نمى زند.

همچنين آنها هرگز از انبوه حوادث تلخ مايوس نمى شوند، مى ايستند و استقامت مى كنند تا درهـاى رحـمـت الهـى گـشـوده شود، آنها مى دانند حوادث سخت آزمايشهاى الهى است كه گاه براى بندگان خاصش فراهم مى سازد تا آنها را آبديده تر كند.

2 - در تـفـسـيـر جـمـله (آتـيناه اهله و مثله معهم )، معروف ميان مفسرين اين است كه خداوند، فـرزندان او را به حيات نخست بازگردانيد، و علاوه بر آن فرزندان ديگرى نيز به او داد (در بـعـضـى از روايات نيز مى خوانيم كه خداوند هم فرزندانى را كه در اين ماجرا از بـيـن رفـتـه بـودنـد بـه او مـرحـمـت كـرد و هـم فـرزنـدانـى را كـه از قبل از بين رفته بودند به او برگرداند).

بـعـضـى نـيـز احتمال داده اند كه خداوند فرزندان تازه و نوه هائى به ايوب داد كه جاى خالى فرزندان از دست رفته اش را پر كردند.

3 - در بـعـضـى از روايـات غـيـر مـعـتبر مى خوانيم كه بر اثر بيمارى شديد بدن ايوب آنـچـنـان عـفـونـت يـافـتـه بود كه مردم نمى توانستند به او نزديك شوند، ولى اين معنى صـريـحـا در روايـاتـى كـه از طـرق اهـلبـيـت (عـليهمالسلام ) به ما رسيده نفى شده است دليـل عـقـل نـيـز بـر هـمـين معنى دلالت مى كند چرا كه اگر پيامبر، حالت يا صفتى نفرت انـگـيـز داشـته باشد با برنامه رسالت او سازگار نيست، او بايد چنان باشد كه همه مـردم بـتـوانـنـد بـه خـوبـى بـا او تماس پيدا كنند و كلمات حق را بشنوند، پيامبر هميشه جاذبه دارد.

شرح بيشتر در باره داستان ايوب را در سوره ص آيه 41 تا 44 مطالعه خواهيد فرمود.