تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29086
دانلود: 2143


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29086 / دانلود: 2143
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

سوره مؤ منون

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و 118 آيه است

فضيلت سوره مؤ منون

در روايـات اسـلامـى كـه از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمـه اهل بيت (عليهما‌السلام ) بما رسيده فضيلت بسيارى براى اين سوره بيان شده است.

در حـديـثـى از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم من قرء سورة المؤ منين بـشـرتـه المـلائكـة يـوم القـيـامـة بـالروح و الريـحـان و مـا تـقـر بـه عـيـنـه عـنـد نزول ملك الموت: (هر كس سوره مؤ منان را تلاوت كند فرشتگان در روز قيامت او را به روح و ريـحان بشارت مى دهند و هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روح او مى آيد چنان بشارتى به او مى دهد كه چشمش روشن مى شود).

و از امـام صـادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: من قرء سورة المؤ منين ختم الله له بالسعادة اذا كـان يـدمـن قـرائتـهـا فـى كـل جـمـعـة، و كـان مـنزله فى الفردوس الاعلى مع النبيين و المـرسلين: (هر كس سوره مؤ منون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پايان زندگى او را با سعادت قرار مى دهد و جايگاه او فردوس اعلى (بهشت برين ) است، همراه پيامبران و رسولان ).

تـكـرار ايـن مـعـنـى را ضـرورى مـى دانـيـم كـه ذكـر فـضـائل تـلاوت سـوره هـا هـرگـز بـه مـعـنـى خـوانـدن خـالى از انـديـشـه و تـصـمـيم و عمل نيست كه اين كتاب آسمانى كتاب تربيت و انسانسازى و برنامه هاى عملى است، و به راستى اگر كسى برنامه هاى عقيدتى و عملى خود را با محتواى اين سوره و حتى چند آيه آغاز آن كه بيان صفات مؤ منان است تطبيق دهد آنهمه افتخارات بايد نصيب او شود.

و لذا در بـعـضـى از روايـات از پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل شـده: هـنـگـام نـزول آغـاز ايـن سـوره فـرمـود لقـد انـزل الى عـشـر آيـات مـن اقـامـهـن دخـل الجـنـة: (ده آيـه بـر مـن نازل شده كه هر كس آنها را بر پا دارد وارد بهشت خواهد شد)!.

تعبير به (اقام ) (بر پا دارد) به جاى (قرء) (بخواند) گوياى همان حقيقتى است كه در بالا اشاره كرديم كه هدف اصلى پياده كردن محتواى اين آيات در متن زندگى است، نه مجرد خواندن.

محتواى سوره مؤ منون

ايـن سـوره چـنـانـكه از نامش پيدا است بخش مهمى از آن سخن از اوصاف برگزيده مؤ منان است.

سـپـس بـحـثـهـائى در زمـيـنـه اعـتـقـاد و عـمـل بـيـان مـى كـنـد كـه تكميل كننده آن صفات مى باشد.

رويـهـمـرفـتـه مـجـمـوع مـطـالب ايـن سـوره را مـى تـوان بـه چند بخش تقسيم كرد: بخش اول - كـه از آيه قد افلح المؤ منون آغاز مى شود تا چندين آيه بعد بيانگر صفاتى است كـه مـايه فلاح و رستگارى مؤ منان است و خواهيم ديد اين اوصاف آنقدر حساب شده و جامع است كه جنبه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى را تحت پوشش خود قرار مى دهد.

و از آنـجـا كـه خـمـير مايه همه آنها ايمان و توحيد است در بخش دوم به نشانه هاى مختلف خـداشـنـاسـى، و آيـات افـاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى، اشاره كرده، و نمونه هائى از نظام شگرف عالم آفرينش را در آسمان و زمين و آفرينش انسان و حيوانات و گياهان بر مى شمارد.

و بـراى تـكـمـيـل جنبه هاى عملى در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرت انگيز جمعى از پيامبران بزرگ همچون نوح، هود، موسى، عيسى (عليهمالسلام ) پرداخته فرازهائى از زندگى آنها را بيان مى كند.

در بـخـش چـهـارم روى سـخـن را بـه مـسـتـكـبـران كـرده، و بـا دلائل مـنـطـقـى و گاه با تعبيرات تند و كوبنده به آنها هشدار مى دهد، تا دلهاى آماده به خود آيد و راه بازگشت به سوى خدا را پيدا كند.

در بخش پنجم بحثهاى فشرده اى درباره معاد بيان كرده است.

و در بـخـش شـشـم از حـاكـمـيت خداوند بر عالم هستى و نفوذ فرمانش در همه جهان سخن مى گويد.

سـرانـجـام در بـخـش هـفـتـم بـاز هم سخن از قيامت، حساب، جزا و پاداش نيكوكاران و كيفر بدكاران به ميان مى آورد، و با بيان هدف آفرينش انسان سوره را پايان مى دهد.

و بـه ايـن تـرتـيـب مـحـتـواى ايـن سـوره مـجـمـوعـه اى اسـت از درسهاى اعتقادى و عملى، و مسائل بيدار كننده و بيان خط سير مؤ منان از آغاز تا پايان.

ايـن سـوره هـمـانـگـونـه كـه در آغـاز هـم گـفـتـه ايـم در مـكـه نـازل شـده، ولى بـعـضـى از مـفسران نوشته اند كه بعضى از آيات اين سوره در مدينه نـازل شده است، وجود آيه زكات در آن براى بعضى اين فكر را به وجود آورده كه تمام ايـن سـوره نـمـى تـوانـد در مـكه نازل شده باشد، چرا كه مى دانيم زكات نخستين بار در مـديـنـه تـشـريع شد و به دنبال نزول آيه خذ من اموالهم صدقة... (توبه 103) پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمان داد ماءموران جمع زكات به اطراف بروند و از مردم زكات بگيرند.

ولى بـايـد تـوجـه داشـت كـه زكـات مـفـهـوم وسـيـعـى دارد كـه واجـب و مـسـتـحـب را شـامل مى شود، و معنى آن منحصر به زكات واجب نيست، لذا در روايات مى خوانيم كه نماز و زكات هميشه با هم بوده است.

امـا از ايـن گـذشـته به عقيده بعضى از دانشمندان زكات در مكه نيز واجب بوده، ولى به صـورت اجـمـالى و سـر بـسـتـه، يـعـنـى هـر كـس مـوظـف بـوده مـقـدارى از اموال خود را به نيازمندان بدهد.

ولى در مـديـنـه كـه حـكـومـت اسـلامى تشكيل شد زكات تحت برنامه دقيقى قرار گرفت و بـراى آن نصاب بندى شد و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ماموران جمع زكات را به هر سو فرستاد تا از مردم زكات بگيرند.

آيه (1) تا (11) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( قد أفلح المؤ منون ) (1)( الذين هم فى صلاتهم خاشعون ) (2)( و الذين هم عن اللغو معرضون ) (3)( و الذين هم للزكوة فاعلون ) (4)( و الذين هم لفروجهم حافظون ) (5)( إلا على أزوجهم أو ما ملكت أيمانهم فإ نهم غير ملومين ) (6)( فمن ابتغى وراء ذلك فأولئك هم العادون ) (7)( و الذين هم لا ماناتهم و عهدهم راعون ) (8)( و الذين هم على صلواتهم يحافظون ) (9)( أولئك هم الوارثون ) (10)( الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون ) (11)

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - مؤ منان رستگار شدند.

2 - آنها كه در نمازشان خشوع دارند.

3 - و آنها كه از لغو و بيهودگى رويگردانند.

4 - و آنها كه زكات را انجام مى دهند.

5 - و آنها كه دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مى كنند.

6 - تـنـها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از آنها ملامت نمى شوند.

7 - و هر كس غير اين طريق را طلب كند تجاوزگر است.

8 - و آنها كه امانتها و عهد خود را مراعات مى كنند.

9 - و آنها كه از نمازها مواظبت مى نمايند.

10 - (آرى ) آنها وارثانند.

11 - كه بهشت برين را ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

تفسير:

صفات برجسته مؤ منان

هـمـانـگـونـه كـه قـبلا گفتيم انتخاب نام مؤ منون براى اين سوره به خاطر آيات آغاز اين سـوره اسـت كـه ويـژگـيـهاى مؤ منان را در عباراتى كوتاه، زنده و پر محتوا تشريح مى كـنـد، و جـالب ايـنـكـه نـخـسـت به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤ منان پيش از بيان صـفـات آنـهـا اشاره مى نمايد تا شعله هاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اين افتخار بزرگ زنده كند.

مى فرمايد: (مؤ منان رستگار شدند)، و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسيدند( قد افلح المؤ منون ) .

(افلح ) از ماده (فلح و فلاح ) در اصل به معنى شكافتن و بريدن است، سپس به هر نوع پيروزى و رسيدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است.

در حقيقت افراد پيروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر مى دارند

و راه خود را به سوى مقصد مى شكافند و پيش مى روند.

البـتـه فـلاح و رسـتـگـارى مـعـنـى وسـيـعـى دارد كـه هـم پـيـروزيـهـاى مـادى را شامل مى شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤ منان هر دو بعد منظور است.

پـيـروزى و رسـتـگـارى دنـيـوى در آن اسـت كـه انـسـان آزاد و سربلند، عزيز و بى نياز زنـدگـى كـند، و اين امور جز در سايه ايمان امكان پذير نيست، و رستگارى آخرت در اين اسـت كـه در جـوار رحمت پروردگار، در ميان نعمتهاى جاويدان، در كنار دوستان شايسته و پاك، و در كمال عزت و سربلندى به سر برد.

(راغب ) در (مفردات ) ضمن تشريح اين معنى مى گويد: (فلاح دنيوى در سه چيز خـلاصـه مى شود: بقاء و غنا و عزت، و فلاح اخروى در چهار چيز: بقاء بلا فناء، و غنى بلا فقر، و عز بلا ذل، و علم بلا جهل: (بقاى بدون فنا، بى نيازى بدون فقر، عزت بدون ذلت، و علم خالى از جهل ).

سـپـس بـه بـيـان ايـن صـفـات پـرداخـته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز مى گذارد و مى گويد: (آنها كسانى هستند كه در نمازشان خاشعند)( الذينهم فى صلاتهم خاشعون ) .

(خـاشـعون ) از ماده (خشوع ) به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه در برابر شخص بزرگ يا حقيقت مهمى در انسان پيدا مى شود، و آثارش در بدن ظاهر مى گردد.

در اينجا قرآن (اقامه صلوة ) (خواندن نماز) را نشانه مؤ منان نمى شمارد بلكه خشوع در نماز را از ويژگيهاى آنان مى شمرد، اشاره به اينكه نماز آنها الفاظ و حركاتى بى روح و فاقد معنى نيست، بلكه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پـيـدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند، چنان غرق حالت تفكر و حضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه بـر تـمـام ذرات وجـودشان اثر مى گذارد، خود را ذره اى مى بينند در برابر وجودى بى پايان، و قطره اى در برابر اقيانوسى بيكران.

لحـظـات ايـن نماز هر كدام براى او درسى است از خودسازى و تربيت انسانى و وسيله اى است براى تهذيب روح و جان.

در حـديـثـى مـى خـوانـيـم كـه پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مردى را ديد كه در حـال نـمـاز بـا ريـش خـود بـازى مـى كـنـد فرمود: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه!: (اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد).

اشاره به اينكه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد.

پيشوايان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند كه به كلى از ما سوى الله بيگانه مى شدند، تا آنجا كه در حديثى مى خوانيم: پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گـاه بـه هـنـگـام نـمـاز بـه آسـمـان نـظـر مـى كـرد امـا هـنـگـامـى كـه آيـه فـوق نازل شد ديگر سر برنمى داشت و دائما به زمين نگاه مى كرد).

دومـيـن صـفتى را كه بعد از صفت خشوع براى مؤ منان بيان مى كند اين است كه: (آنها از هر گونه لغو و بيهودگى رويگردانند)( و الذينهم عن اللغو معرضون ) .

در واقـع تـمـام حـركـات و خـطـوط زنـدگـى آنـان هـدفـى را دنـبال مى كند، هدفى مفيد و سازنده چرا كه لغو به معنى كارهاى بى هدف و بدون نتيجه مفيد است.

در حـقـيقت لغو همانگونه كه بعضى از مفسران بزرگ گفته اند هر گفتار و عملى است كه فـايـده قـابـل مـلاحـظـه اى نـداشـتـه باشد، و اگر مى بينيم بعضى از مفسران آن را به باطل تفسير كرده اند.

و بعضى به معنى همه معاصى.

و بعضى به معنى دروغ.

و بعضى به معنى دشنام يا مقابله دشنام به دشنام.

و بعضى به معنى غنا و لهو و لعب.

و بـالاخـره بـعـضى به معنى شرك، تفسير كرده اند همه اينها مصداقهاى آن مفهوم جامع و كلى است.

البـته لغو تنها شامل سخنان و افعال بيهوده نمى شود بلكه افكار بيهوده و بى پايه اى كـه انـسـان را از يـاد خـدا غـافـل و از تـفـكـر در آنـچـه مـفـيـد و سـازنـده اسـت بـه خـود مشغول مى دارد همه در مفهوم لغو جمع است.

در واقـع مـؤ مـنـان آنـچـنـان سـاخـتـه شـده انـد كـه نـه تـنـهـا بـه انـديـشـه هـاى بـاطـل و سـخنان بى اساس و كارهاى بيهوده دست نمى زنند، بلكه به تعبير قرآن از آن (معرض ) و رويگردانند.

در آيـه بـعـد بـه سـومين صفت مؤ منان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده مى گويد: (آنها كسانى هستند كه زكات را انجام مى دهند)( و الذين هم للزكوة فاعلون ) .

و از آنـجـا كـه ايـن سـوره هـمانگونه كه قبلا نيز گفتيم از سوره هايى است كه در مكه نـازل شـده و در آن هنگام حكم زكات معمولى نازل نگرديده بود، مفسران در تفسير اين آيه گفتگوهاى مختلفى دارند.

آنـچـه صـحـيحتر به نظر مى رسد اين است كه زكات منحصرا به معنى زكات واجب نيست، بـلكـه زكـاتـهـاى مـسـتـحـب در شـرع اسـلام فـراوان اسـت، آنـچـه در مـديـنـه نازل شد زكات واجب بود ولى زكات مستحب قبلا نيز بوده است.

بـعـضـى از مـفـسـران نـيـز اين احتمال را داده اند كه زكات به صورت يك حكم وجوبى اما بـدون حـد و حـدود در مـكـه بـوده اسـت، يـعـنـى مـسـلمـانـان مـوظـف بـودنـد مـقـدارى از امـوال خـود را بـه نـيـازمـنـدان بـپـردازنـد، ولى بـعـد از تـشـكـيـل حـكـومت اسلامى و تاءسيس بيت المال زكات تحت برنامه مشخصى قرار گرفت و نـصـابـها و مقدارهاى معينى براى آن قرار داده شد و ماءمور اين جمع زكات از طرف پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به هر سو اعزام شدند.

امـا ايـنـكـه بعضى از مفسران مانند فخر رازى و آلوسى در روح المعانى و راغب در مفردات نـقـل كـرده كه زكات در اينجا به معنى هر گونه كار نيك و يا تزكيه و پاكسازى روح و جان است بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا در قرآن مجيد هر جا نماز و زكات همراه با هم ذكـر مـى شود زكات به همان معنى انفاق مالى است، و استفاده معنى ديگر نياز به قرينه روشنى دارد كه در اينجا نيست.

چـهـارمـيـن ويـژگـى مـؤ مـنـان را مـسـاءله پـاكـدامـنـى و عـفـت بـه طـور كـامـل، و پـرهـيـز از هـر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنين مى گويد: (آنها كسانى هستند كه فروج خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند)( و الذينهم لفروجهم حافظون ) .

(مـگر نسبت به همسران و كنيزانشان كه در بهره گيرى از آنها هيچگونه ملامت و سرزنش ندارند)( الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين ) .

از آنـجـا كه غريزه جنسى سركشترين غرائز انسان است و خويشتن دارى در برابر آن نياز بـه تـقـوى و پـرهـيـزگارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد، در آيه بعد بار ديگر روى هـمـيـن مـساءله تاءكيد كرده و مى گويد: (هر كس غير اين طريق را (جهت بهره گيرى جنسى ) طلب كند تجاوزگر است )( فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون ) .

تـعبير به محافظت (فروج ) گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر و پيگير در اين زمينه نباشد، بيم آلودگى فراوان است.

و تـعـبـيـر بـه (هـمـسـران ) شامل همسران دائم و موقت هر دو مى شود، هر چند بعضى از مفسران اهل سنت در اينجا گرفتار اشتباهى شده اند كه در نكات به آن اشاره خواهد شد.

تـعـبـيـر بـه (غـير ملومين ) (آنها مورد ملامت قرار نمى گيرند) ممكن است اشاره به طرز فكر غلطى باشد كه براى مسيحيت انحرافى پيدا شده كه آنها هر گونه آميزش جنسى را خـلاف شـان انـسـان مـى پـندارند و ترك مطلق آن را فضيلت مى دانند تا آنجا كه كشيشان كـاتـوليـك و هـمـچـنين زنان و مردان تارك دنيا، در تمام عمر، مجرد زندگى مى كنند، و هر گـونـه ازدواج را مخالف اين مقام روحانى تصور مى كنند! (هر چند اين مسأله بيشتر جنبه ظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها طرقى براى اشباع غريزه جنسى خود انتخاب مى كنند و كتابهاى نويسندگان خودشان پر است از داستانهائى كه در اين زمينه نوشته اند.

بـه هـر حـال امـكـان نـدارد خـداونـد غـريـزه اى را بـه عنوان بخشى از نظام احسن در انسان بيافريند و بعد آن را به كلى تحريم يا مخالف مقام انسانى بداند.

اين نكته چندان نياز به ياد آورى ندارد كه حلال بودن همسران مخالف با بعضى از موارد استثنائى نيست، مانند حالت عادت ماهانه و امثال آن.

هـمـچـنين حلال بودن كنيزان (زنان برده ) مشروط بر شرائط متعددى است كه در كتب فقهى آمده و چنان نيست كه هر كنيزى به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسيارى از جهات و شرائط، همان شرائط همسران را دارد.

در هـشـتـمـيـن آيـه مـورد بـحـث بـه پـنجمين و ششمين صفت برجسته مؤ منان اشاره كرده، مى گـويـد: (آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه امـانتها و عهد خود را مراعات مى كنند)( و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون ) .

حفظ و اداى امانت به معنى وسيع كلمه و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤ منان است.

در مـفـهـوم وسـيـع امـانـت، امـانـتـهـاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آئين حق، كتب آسمانى، دستورالعملهاى پيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اويند كه مؤ منان در حـفـظ و اداى حـق آنها مى كوشند تا در حياتند از آن پاسدارى مى كنند و به هنگام ترك دنـيـا آنها را به نسلهاى برومند آينده خود مى سپارند، و چنين نسلى را براى پاسدارى آن تربيت مى كنند.

دليـل بـر عـموميت مفهوم امانت در اينجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روايات متعددى است كه در تفسير امانت وارد شده، گاهى امانت به معنى امامت (امامان معصوم ) كه هر امام آن را به امام بعد از خود مى سپارد تفسير شده و گاه به مطلق ولايت و حكومت.

جـالب ايـنكه (زراره ) كه از شاگردان بزرگ امام باقر (عليه‌السلام ) و امام صادق (عليه‌السلام ) است چنين مى گويد: (منظور از جمله ان تؤ دوا الامانات الى اهلها (آيه 58 سوره نساء) اين است كه ولايت و حكومت را به اهلش واگذاريد)!.

و ايـن نـشـان مـى دهـد كـه حـكـومـت از مهمترين وديعه هاى الهى است كه بايد آن را به اهلش سپرد.

هـمـچـنـيـن دليل عموميت عهد و پيمان، تعبيراتى است كه در ساير آيات قرآن آمده از جمله( و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم ) : (به عهد خداوند وفا كنيد هنگامى كه عهد و پيمان بستيد) (نحل - 91).

قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن تعبير به (اداى امانت ) و يا(عدم خيانت در امـانـت ) شـده، در حـالى كـه در آيـه مـورد بـحث تعبير به (رعايت امانت ) شده كه هم شامل ادا مى شود هم محافظت و مراقبت كامل از آن.

بـنـابراين اگر كوتاهى در اصلاح چيزى كه مورد امانت است باعث ضرر يا خطرى بشود شخص امين موظف است كه در اصلاح آن نيز بكوشد (و به اين ترتيب سه كار لازم است اداء و حفظ و اصلاح ).

بـه هـر حـال مسلم است كه پايبند بودن به تعهدات و حفظ و اداى امانات از مهمترين پايه هـاى نـظـام اجـتماعى بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمـد، بـه همين دليل حتى افراد و ملتهائى كه اعتقاد الهى و مذهبى نيز ندارند براى مصون مـاندن از اين هرج و مرج اجتماعى ناشى از خيانت در عهد و امانت، خود را موظف به انجام اين دو برنامه لااقل در مسائل كلى اجتماعى مى دانند.

در زمـيـنـه اهـمـيـت امـانـت در جـلد سـوم تـفـسـيـر نـمـونـه صـفـحـه 432 بـه بـعـد (ذيـل آيـه 58 سـوره نـسـاء) و در جـلد هـفـتـم تـفـسـيـر نـمـونـه صـفـحـه 136 (ذيـل آيـه 27 سـوره انـفـال ) و در زمـيـنـه وفـاء بـه عـهـد جـلد چـهـارم صـفـحـه 242 (ذيـل آيـه يـك سـوره مـائده ) و جـلد 11 صـفـحـه 382 (ذيل آيه 91 سوره نحل ) مشروحا بحث كرده ايم.

بالاخره در نهمين آيه آخرين ويژگى مؤ منان را كه محافظت بر نمازها است

بـيـان كـرده مـى گـويـد: (آنـها كسانى هستند كه در حفظ نمازهاى خويش مى كوشند)( و الذين هم على صلواتهم يحافظون ) .

جـالب ايـنكه: نخستين ويژگى مؤ منان را خشوع در نماز و آخرين صفت آنها را محافظت بر نـمـاز شمرده است، از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گردد چرا كه نماز مهمترين رابطه خلق و خالق است.

نماز برترين مكتب عالى تربيت است.

نماز وسيله بيدارى روح و جان و بيمه كننده انسان در برابر گناهان است.

خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها خواهد بود.

يـادآورى ايـن نـكـتـه نـيز لازم است كه آيه نخست و آيه اخير اشاره به دو مطلب متفاوت مى كـنـد، و بـه هـمـيـن دليـل در آيـه نـخـسـت، صـلاة به صورت (مفرد) و در آيه اخير به صورت (جمع ) است، اولى به مساءله خشوع و توجه خاص درونى كه روح نماز است و اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى كند، و دومى به مساءله آداب و شرائط نماز از نظر وقت و زمان و مكان و همچنين از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤ منان راستين توصيه مى كند در همه نمازها مراقب همه اين آداب و شرائط باشند.

در مورد اهميت نماز در مجلدات مختلف اين تفسير مشروحا بحث كرده ايم:

به جلد نهم صفحه 267 (ذيل آيه 114 سوره هود).

و جلد چهارم صفحه 104 (ذيل آيه 103 سوره نساء).

و جلد سيزدهم (ذيل آيه 14 سوره طه ) مراجعه فرمائيد.

بـعـد از ذكـر ايـن صـفـات ممتاز، نتيجه نهائى آن را به اين صورت بيان مى كند: (آنها وارثانند)( اولئك هم الوارثون ) .

همان وارثانى كه فردوس و بهشت برين را به ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند( الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون ) .

(فـردوس ) در اصـل بـه گـفـته بعضى - يك لغت رومى است و بعضى آن را عربى و بـعـضـى اصل آن را فارسى مى دانند و به معنى (باغ ) است، يا باغ مخصوصى كه تمام نعمتها و مواهب الهى در آن جمع است و لذا مى توان آن را به عنوان (بهشت برين ) (بهترين و برترين باغهاى بهشت ) ناميد.

تـعـبـير به (ارث بردن ) ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤ منان بدون زحمت به آن مـى رسـنـد هـمـانـنـد ارث كـه انـسـان زحـمـتـى بـراى آن نـكـشـيـده اسـت، درسـت اسـت كـه نـائل شـدن به مقامات عالى بهشت، بسيار تلاش و كوشش و پاكى و خودسازى مى خواهد ولى آن پاداش عظيم در مقابل اين اعمال ناچيز بقدرى زياد است كه گوئى انسان بى زحمت به آن رسيده است.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چـنـيـن نـقـل شـده: مـا مـنـكـم مـن احـد الا و له مـنـزلان: مـنـزل فـى الجـنـة، و مـنـزل فـى النـار، فـان مـات و دخـل النـار ورث اهـل الجـنـة مـنـزله: (هـر يـك از شـمـا بـدون اسـتـثـنـا داراى دو مـنـزل اسـت: مـنـزلى در بـهـشـت، و مـنزلى در دوزخ، اگر دوزخى شود و وارد جهنم گردد اهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند).

تعبير به (ارث ) در آيه مورد بحث ممكن است اشاره به اين نكته نيز باشد.

اين احتمال را نيز بعضى از مفسران دور ندانسته اند كه تعبير به ارث در اينجا اشاره به سرانجام كار مؤ منان است، همچون ميراث كه در پايان كار به وارث مى رسد.

و بـه هر حال اين مرحله عالى بهشت طبق ظاهر آيات فوق مخصوص مؤ منانى است كه داراى صـفـات بـالا هـسـتـنـد، بـه ايـن تـرتـيـب ديـگـر بـهـشـتـيـان در مراحل پائينتر قرار دارند.

نكته ها:

انتخاب فعل ماضى (افلح ) در مورد رستگارى مؤ منان براى تاءكيد هر چه بيشتر است، يـعنى رستگارى آنها آنقدر مسلم است كه گوئى قبلا تحقق يافته، و ذكر كلمه (قد) قبل از آن نيز تأكيد ديگرى براى موضوع است.

تـعـبـيراتى همچون (خاشعون ) (معرضون ) (راعون ) و (يحافظون )... (به صـورت اسـم فـاعل يا فعل مضارع ) همه دليل بر آن است كه برنامه هاى مؤ منان راستين در اين اوصاف برجسته موقتى و محدود نيست بلكه مستمر و دائمى است.

2 - همسر دائم و موقت

از آيـات فـوق، اسـتـفـاده مـى شـود كـه تـنـهـا دو گـروه از زنـان بـر مـردان حلال هستند: نخست همسران و ديگر كنيزان (با شرائط مخصوص ) و به همين جهت اين آيه در كتب فقهيه در بحثهاى نكاح در موارد بسيارى مورد استناد قرار گرفته است.

جـمـعـى از مـفـسـران و فقهاى اهل سنت خواسته اند از اين آيه شاهدى براى نفى ازدواج موقت بياورند، و بگويند آن هم در حكم زنا است!.

امـا بـا تـوجـه بـه ايـن حـقـيـقت كه (ازدواج موقت ) (متعه ) به طور مسلم در زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حلال بوده است و احدى از مسلمانان آن را انكار نمى كنند، مـنـتـهـا بـعـضـى مـى گـويـنـد در آغـاز اسـلام بـوده و بـسـيـارى از صـحـابـه نيز به آن عـمـل كـرده انـد سـپـس ‍ نسخ شده و بعضى مى گويند: عمر بن خطاب از آن جلوگيرى به عمل آورد.

بـا تـوجـه بـه ايـن واقـعـيـتـهـا مـفـهـوم سـخـن ايـن دسـتـه از دانـشـمـنـدان اهـل تـسـنـن اين خواهد بود كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) العياذ بالله زنا را ـ حداقل براى مدتى مجاز شمرده است، و اين غير ممكن است.

از ايـن گذشته (دقت كنيد) متعه بر خلاف پندار اين گروه يكنوع ازدواج است ازدواجى است مـوقـت و داراى اكـثـر شـرائط ازدواج دائم، بـنـابراين قطعا در جمله (الا على ازواجهم ) داخـل اسـت، و به همين دليل به هنگام خواندن صيغه ازدواج موقت از همان صيغه هاى ازدواج دائم (انـكـحـت و زوجـت ) بـا قـيـد مـدت اسـتـفـاده مـى شـود، و ايـن بـهـتـريـن دليل بر ازدواج بودن آن است.

دربـاره ازدواج مـوقـت و دلائل مـشـروعـيـت آن در اسـلام و عـدم نـسـخ اين حكم و همچنين فلسفه اجـتـمـاعـى آن و پـاسـخ بـه ايـرادات مـخـتـلف در جـلد سـوم صـفـحـه 335 بـه بـعـد (ذيل آيه 24 سوره نساء) مشروحا بحث كرده ايم.

3 - خـشـوع، روح نـماز است اگر ركوع و سجود و قرائت و تسبيح را جسم نماز بدانيم، حضور قلب و توجه درونى به حقيقت نماز و كسى كه با او راز و نياز مى كنيم روح نماز است.

خشوع نيز در واقع چيزى جز حضور قلب تواءم با تواضع و ادب و احترام نيست و به اين تـرتـيـب روشـن مـى شـود كـه مـؤ مـنـان تنها به نماز به عنوان يك كالبد بى روح نمى نگرند بلكه تمامى توجه آنها به باطن و حقيقت نماز است.

بـسيارند كسانى كه اشتياق فراوان به حضور قلب و خشوع و خضوع در نمازها دارند اما هر چه مى كوشند توفيق آن را نمى يابند.

بـراى تـحـصـيـل خـشـوع و حـضـور قـلب در نـمـاز و سـايـر عـبـادات، امـور ذيل را دقيقا توصيه مى كنيم:

1 - بـدسـت آوردن آنـچـنان معرفتى كه دنيا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسان بـزرگ كـنـد، تـا هـيچ كار دنيوى نتواند به هنگام راز و نياز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.

2 - توجه به كارهاى پراكنده و مختلف، معمولا مانع تمركز حواس است

و هـر قـدر انـسـان، توفيق پيدا كند كه مشغله هاى مشوش و پراكنده را كم كند به حضور قلب در عبادات خود كمك كرده است.

3 - انـتـخـاب مـحـل و مـكـان نـمـاز و سـايـر عـبـادات نـيـز در ايـن امـر، اثـر دارد، بـه هـمـيـن دليـل، نـمـاز خـوانـدن در بـرابـر اشـيـاء و چـيـزهـائى كـه ذهـن انـسـان را بـه خـود مـشـغـول مـى دارد مـكـروه اسـت، و هـمـچـنـيـن در بـرابـر درهـاى بـاز و مـحـل عـبـور و مـرور مـردم، در مـقـابـل آئيـنـه و عـكـس و مـانـنـد ايـنـهـا، بـه هـمـيـن دليـل مـعـابد مسلمين هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشريفات باشد بهتر است چرا كه به حضور قلب كمك مى كند.

4 - پـرهـيـز از گـنـاه نيز عامل مؤ ثرى است، زيرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد، و از حضور قلب مى كاهد.

5 - آشـنـائى بـه مـعـنـى نـمـاز و فـلسـفـه افـعـال و اذكـار آن، عامل مؤ ثر ديگرى است.

6 - انـجـام مـسـتـحـبـات نـمـاز و آداب مـخـصـوص آن چـه در مـقـدمـات و چـه در اصل نماز نيز كمك مؤ ثرى به اين امر مى كند.

7 - از همه اينها گذشته اين كار، مانند هر كار ديگر نياز به مراقبت و تمرين و استمرار و پـيـگـيـرى دارد، بـسـيـار مـى شود كه در آغاز انسان در تمام نماز يك لحظه كوتاه قدرت تـمـركز فكر پيدا مى كند، اما با ادامه اين كار و پيگيرى و تداوم آنچنان قدرت نفس پيدا مـى كـنـد كـه مى تواند به هنگام نماز دريچه هاى فكر خود را بر غير معبود مطلقا ببندد! (دقت كنيد).