تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29114
دانلود: 2154


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29114 / دانلود: 2154
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (112) تا (116) و ترجمه

( قل كم لبثتم فى الارض عدد سنين ) (112)( قـالوا لبـثـنـا يـومـا أو بـعـض يـوم فـسـئل العادين ) (113)( قل إن لبثتم إلا قليلا لو إنكم كنتم تعلمون ) (114)( أفحسبتم إنما خلقناكم عبثا و إنكم إلينا لا ترجعون ) (115)( فتعالى الله الملك الحق لا إله إلا هو رب العرش الكريم ) (116)

ترجمه:

112 - (خداوند) مى گويد چند سال در روى زمين توقف كرده ايد.

113 - در پاسخ مى گويند: تنها به اندازه يك روز يا قسمتى از يك روز! از آنها كه مى توانند بشمارند سؤ ال فرما.

114 - مى گويد (آرى ) شما مقدار كمى توقف كرديد اگر مى دانستيد!

115 - ولى آيـا گـمان كرده ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد!

116 - پس بزرگتر و برتر است خداوندى كه فرمانرواى حق است (از اينكه شما را بى هدف آفريده باشد) معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است.

تفسير:

كوتاهى عمر اين جهان

از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از مجازات دردناك دوزخيان آمده بود در تعقيب آن در اين قسمت از آيات نوعى ديگر از مجازاتهاى روانى آنها كه به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده:

نـخـسـت مـى گـويـد: (در آن روز خـداونـد آنـهـا را مـخـاطـب قـرار داده مـى گـويد: شما چند سال روى زمين توقف و زندگى كرديد)؟( قال كم لبثتم فى الارض عدد سنين ) .

كـلمـه (ارض ) در ايـن آيه و همچنين قرائنى كه در آيات بعد خواهد آمد نشان مى دهد كه منظور سؤ ال از مقدار عمر آنها در دنيا با مقايسه به ايام آخرت است.

و ايـنـكـه جـمـعـى از مـفسران گفته اند منظور سؤ ال از مقدار توقف آنها در جهان برزخ مى بـاشد بعيد به نظر مى رسد، هر چند شواهد مختصرى در بعضى ديگر از آيات براى آن ديده مى شود.

امـا آنها در اين مقايسه زندگى دنيا را بقدرى كوتاه مى بينند كه در پاسخ مى گويند ما تـنها به اندازه يك روز، يا حتى كمتر از آن، به اندازه بعضى از يك روز، در دنيا توقف داشتيم( قالوا لبثنا يوما او بعض يوم ) .

در حقيقت عمرهاى طولانى در دنيا گوئى لحظه هاى زودگذرى هستند در برابر زندگى آخرت، كه هم نعمتهايش جاويدان است و هم مجازاتهايش نامحدود.

سـپـس بـراى تـأكـيـد سخن خود، يا براى اينكه پاسخ دقيقترى گفته باشند، عرض مى كـنـند: خداوندا! از آنها كه مى توانند درست بشمارند و اعداد را در مقايسه با يكديگر به خوبى تشخيص دهند سؤ ال كن (فسئل العادين ).

مـمـكـن اسـت منظور از (عادين ) (شمرندگان ) همان فرشتگانى باشد كه حساب و كتاب عـمـر آدمـيـان و اعـمـال آنـهـا را دقيقا نگاه داشته اند، زيرا آنها بهتر و دقيقتر از هر كس اين حساب را مى دانند.

ايـنـجا است كه خداوند به عنوان سرزنش و توبيخ به آنها (مى فرمايد: آرى شما مقدار كـمـى در دنـيـا تـوقـف كـرديـد اگـر مـى دانـسـتيد)( قال ان لبثتم الا قليلا لو انكم كنتم تعلمون ) .

در واقـع آنـهـا روز قـيـامت به اين واقعيت پى مى برند كه عمر دنيا در برابر عمر آخرت روز يا ساعتى بيش نيست، ولى در اين جهان كه بودند آنچنان پرده هاى غفلت و غرور بر قـلب و فـكـرشـان افتاده بود كه دنيا را جاودانى مى پنداشتند، و آخرت را يك پندار و يا وعـده نـسـيـه!، لذا خـداوند مى فرمايد: آرى اگر شما آگاهى داشتيد به اين واقعيت كه در قيامت پى برديد در همان دنيا آشنا مى شديد.

در آيـه بـعـد از راهـى ديـگر، راهى بسيار مؤ ثر و آموزنده براى بيدار ساختن اين گروه وارد بحث مى شود و مى گويد: (آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم، و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد)؟!( افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون ) .

ايـن جـمـله كـوتـاه و پـر مـعـنـى يـكـى از زنـده تـريـن دلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را بيان مى كند، و آن اينكه اگر راستى قيامت و معادى در كـار نـبـاشـد زنـدگـى دنـيـا عـبث و بيهوده خواهد بود، زيرا زندگى اين جهان با تمام مـشـكـلاتـى كـه دارد و با اينهمه تشكيلات و مقدمات و برنامه هائى كه خدا براى آن چيده است اگر صرفا براى همين چند روز باشد بسيار پوچ و بى معنى مى باشد، چنانكه در نكته ها شرح داده خواهد شد.

و از آنـجـا كـه ايـن گـفـتـار يـعـنـى عـبـث نـبـودن خـلقـت، سـخـن مـهـمـى اسـت كـه نـيـاز به دليل محكم دارد در آيه بعد اضافه مى كند خداوندى كه فرمانرواى حق است هيچ معبودى جز او نـيـسـت و پـروردگار عرش كريم است برتر از آن است كه جهان هستى را بيهوده و بى هدف آفريده باشد( فتعالى الله الملك الحق لا اله الا هو رب العرش الكريم ) .

در واقـع كـسـى كـار پـوچ و بـى هـدف مـى كـنـد كـه جـاهـل و نـاگـاه، يـا ضـعـيـف و نـاتـوان، يـا ذاتـا وجـودى باطل و بيهوده باشد، اما خداوندى كه جامع تمام صفات كماليه است (الله ).

خداوندى كه فرمانروا و مالك همه عالم هستى است (الملك ).

و خـداونـدى كه حق است و جز حق از او صادر نمى شود (الحق ) چگونه ممكن است آفرينش او عبث و بى هدف باشد.

و اگر تصور شود كه ممكن است كسى او را از رسيدن به هدفش باز دارد با جمله لااله الا هـو (هـيـچ خـدائى جـز او نـيـسـت ) آن را نـفى مى كند و با تأكيد بر ربوبيت خداوند (رب العرش الكريم ) كه مفهومش مالك مصلح است هدفدار بودن جهان را مشخصتر مى سازد.

خـلاصـه ايـنكه در اين آيه علاوه بر ذكر كلمه (الله ) كه خود اشاره اجمالى به تمام صـفـات كماليه خدا است بر چهار صفت به طور صريح تكيه شده: مالكيت و حاكميت خدا، سـپـس حقانيت وجود او، و ديگر عدم وجود شريك براى او، و سرانجام مقام ربوبيت، و اينها هـمـه دليـلى اسـت بـر ايـنـكـه او كـارى بـى هـدف انـجـام نـمى دهد و دنيا و انسانها را عبث نيافريده است.

كـلمـه (عرش ) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اشاره به مجموعه جهان هستى است كه در حـقـيـقـت تـحـت حـكـومت خداوند محسوب مى شود (زيرا عرش در لغت به معنى تخته اى پايه بـلنـد مـخـصـوصـا تـخـت حـكومت زمامداران است، و اين تعبير كنايه اى است از قلمرو حكومت پـروردگار) براى توضيح بيشتر درباره معنى عرش در قرآن مجيد به جلد ششم تفسير نمونه صفحه 204 به بعد (ذيل آيه 54 سوره اعراف ) مراجعه فرمائيد.

و امـا ايـنـكـه (عـرش ) تـوصـيـف بـه (كـريم ) شده است به خاطر اين است كه واژه (كـريـم ) در اصـل بـه مـعـنـى شـريـف و پـرفـايـده و نـيـكـو اسـت و از آنـجا كه عرش پروردگار داراى اين صفات است توصيف به كريم شده است.

ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه تـوصـيـف بـه كـريـم مـخـصـوص وجـود عـاقـل مـانـنـد خـداونـد يـا انسانها نيست، بلكه به غير آن نيز در لغت عرب گفته مى شود چـنـانـكـه در سـوره حـج ذيـل آيـه 50 در مـورد مؤ منان صالح مى خوانيم: لهم مغفرة و رزق كريم: (براى آنها آمرزش و روزى كريم (پر ارزش و پر بركت ) است و به طورى كه راغـب در مـفـردات مـى گـويـد: ايـن صـفـت در مورد نيكيهاى كوچك و كم اهميت گفته نمى شود بلكه مخصوص مواردى است كه خير و نيكى پر اهميتى وجود دارد.

نكته:

مرگ نقطه پايان زندگى نيست

گـفـتيم از جمله دلائلى كه در بحث معاد براى اثبات وجود جهان ديگر مطرح شده (مساءله مـطـالعه نظام اين جهان ) است، و به تعبير ديگر مطالعه اين نشاه اولى گواهى مى دهد كه (نشاه اخرى ) بعد از آن است.

در اينجا لازم مى دانيم توضيح بيشترى در اين زمينه بياوريم:

ما از يكسو مى بينيم جهان آفرينش، هم از نظر عظمت و هم از نظر نظم، فوق العاده وسيع و پـرشـكـوه و اعـجـاب انـگـيـز اسـت، اسـرار ايـن جـهـان بقدرى است كه دانشمندان بزرگ معترفند تمام معلومات بشر در برابر آن همچون يك صفحه كوچك است از يك كتاب بسيار بزرگ، بلكه همه آنچه را از اين عالم مى دانيم در حقيقت الفباى اين كتاب است.

هـر يـك از كـهـكـشـانـهـاى عـظيم اين عالم شامل چندين ميليارد ستاره است و تعداد كهكشانها و فـواصـل آنـهـا آنـقـدر عـظـيم است كه حتى محاسبه آن با سرعت سير نور كه در يك ثانيه سيصد هزار كيلومتر راه را طى مى كند وحشت آور است.

نـظـم و دقـتـى كـه در ساختمان كوچكترين واحد اين جهان به كار رفته همانند نظم و دقتى است كه در ساختمان عظيمترين واحدهاى آن ديده مى شود.

و انـسـان در ايـن مـيـان، لااقـل كـامـلتـريـن مـوجـودى اسـت كـه مـا مـى شـنـاسيم و عاليترين محصول اين جهان است تا آنجا كه ما مى دانيم اينها همه از يكسو.

از سـوى ديگر مى بينيم كه اين عاليترين محصول شناخته شده عالم هستى يعنى انسان در اين عمر كوتاه خود در ميان چه ناراحتيها و مشكلاتى بزرگ مى شود؟

او هنوز دوران طفوليت را با همه رنجها و مشكلاتش پشت سر نگذاشته و نفسى تازه نكرده دوران پر غوغاى جوانى با طوفانهاى شديد و كوبنده اش فرا مى رسد.

و هـنـوز جـاى پـاى خـود را در فـصـل شـبـاب مـحكم نكرده دوران كهولت و پيرى با وضع رقتبارش در برابر او آشكار مى شود.

آيـا بـاور كـردنـى است كه هدف اين دستگاه بزرگ و عظيم، و اين اعجوبه خلقت كه نامش انـسـان اسـت هـمـيـن بـاشد كه چند روزى در اين جهان بيايد اين دورانهاى سه گانه را با رنـجـهـا و مـشكلاتش طى كند، مقدارى غذا مصرف كرده، لباسى بپوشد، بخوابد و بيدار شود و سپس نابود گردد و همه چيز پايان يابد.

اگـر راستى چنين باشد آيا آفرينش مهمل و بيهوده نيست؟ آيا هيچ عاقلى اين همه تشكيلات عظيم را براى هدفى به اين كوچكى مى چيند؟!

فـرض كـنـيـد مـليـونـهـا سـال نـوع انسان در اين دنيا بماند، و نسلها يكى پس از ديگرى بـيـايـنـد و بـرونـد، عـلوم مـادى آنـقـدر تـرقـى كند كه بهترين تغذيه و لباس و مسكن و عـاليـتـريـن درجـه رفـاه را بـراى بـشـر فـراهـم سـازد، ولى آيا اين خوردن و نوشيدن و پـوشيدن و خوابيدن و بيدار شدن، ارزش اين را دارد كه اينهمه تشكيلات براى آن قرار دهند؟

بـنـابـرايـن مـطـالعـه ايـن جـهـان بـا عـظـمـت بـه تـنـهـائى دليل بر اين است كه مقدمه اى است براى عالمى وسيعتر و گسترده تر، جاودانى و ابدى، تـنـهـا وجود چنان جهانى است كه مى تواند به زندگى ما مفهوم بخشد، و آن را از هيچى و پوچى در آورد.

به همين دليل عجيب نيست فلاسفه ماديگرا كه اعتقاد به قيامت و جهان ديگر ندارند اين عالم را بى هدف و پوچ بدانند، و براستى اگر ما نيز اعتقاد به چنان جهانى نداشتيم با آنها هـمـصـدا مـى شـديـم، اين است كه مى گوئيم اگر مرگ نقطه پايان باشد آفرينش جهان بيهوده خواهد بود، لذا در آيه 66 سوره واقعه مـى خوانيم( و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذكرون ) : (شما كه اين جهان نشاه اولى ـ را ديديد چرا متذكر نمى شويد و به عالمى كه پس از آن است ايمان نمى آوريد؟!)

آيه (117) و (118) و ترجمه

( و مـن يـدع مـع الله إ لهـا أخـر لا بـرهـان له بـه فـانـمـا حـسـابـه عـند ربه إنه لا يفلح الكافرون ) (117)( و قل رب اغفر و ارحم و أنت خير الرحمين ) (118)

ترجمه:

117 - و هـر كـس مـعـبـود ديـگـرى با خدا بخواند و مسلما هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت ـ حساب او نزد پروردگار شما خواهد بود، مسلما كافران رستگار نخواهند شد.

118 - و بـگـو پـروردگـارا! مـرا بـبـخـش و مـشـمـول رحـمـتـت قرار ده، و تو بهترين رحم كنندگانى.

تفسير:

رستگاران و نارستگاران

از آنـجـا كه در آيات گذشته سخن از مساءله معاد بود و تكيه بر صفات پروردگار، در نـخـستين آيه مورد بحث اشاره به توحيد و نفى هر گونه شرك كرده و بحث مبدء و معاد را بـه ايـن وسـيله تكميل كرده مى فرمايد: (هر كس با خدا معبود ديگرى را بخواند و مسلما هيچ دليلى بر مدعاى خود نخواهد داشت حساب او نزد پروردگارش خواهد بود )( من يدع مع الله الها آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه )

آرى مشركان تنها روى ادعا تكيه دارند و دليلهاى آنها همچون تقليد كوركورانه از نياكان و خـرافـاتـى هـمـانـنـد آن، مـطـالبـى واهـى و بـى اسـاس اسـت، آنـهـا مـعـاد را بـا آن دلائل روشـن انـكـار مـى كـنـنـد امـا شـرك را بـا نـداشـتـن هـيـچـگـونـه دليـل پـذيـرا مـى شـونـد و مـسـلم اسـت كـه خداوند به حساب اين گونه افراد كه فرمان عقل را زير پا گذارده و آگاهانه در بيراهه هاى كفر و شرك سرگردان شده اند مى رسد.

و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد كـافـران رسـتـگـار نـخـواهند شد و نتيجه كارشان در اين حسابرسى الهى روشن است( انه لا يفلح الكافرون ) .

چـه جـالب اسـت كـه ايـن سـوره بـا (قـد افـلح المـؤ مـنـون ) آغـاز شـد و بـا (لا يفلح الكـافـرون ) بـحـثـهـايـش بـه پـايـان مـى رسـد، و اين است دورنماى زندگى مؤ منان و كافران از آغاز تا انجام.

در آخـريـن آيه اين سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبر گرامى (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، مى گويد: (بگو پروردگارا! مرا ببخش، و مـشـمـول رحـمـت خـود قـرار ده و تـو بـهـتـريـن رحـم كـنـنـدگـانـى )( و قل رب اغفر و ارحم و انت خير الراحمين ) .

اكنون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.

و مسلم است اين دستور براى همه مؤ منان است هر چند مخاطب شخص پيامبر مى باشد.

در روايـتـى نقل شده است كه (آغاز اين سوره و پايانش از گنجينه هاى عرش خدا است، و هـر كـس بـه سـه آيـه آغـاز آن عـمـل كـنـد، و از چـهـار آيـه پـايـانـش پـنـد و اندرز گيرد، اهل نجات و فلاح و رستگارى است ).

بـعـيـد نـيست منظور از سه آيه نخست اين سوره، سه آيه اى است كه بعد از جمله قد افلح المؤ منون آمده كه يكى دعوت به خشوع در نماز، و ديگرى دعوت به پرهيز از هر گونه كار لغو و بيهوده، و سومى دعوت به زكات مى كند، كه يكى رابطه انسان است با خدا و ديگرى با خلق، و ديگرى با خويشتن، و منظور از چهار آيه اخير آيه 115 به بعد است كـه سـخـن از بـيهوده نبودن خلق، و مساءله معاد، و سپس توحيد، و سپس انقطاع الى الله و توجه به پروردگار بحث مى كند.

بار الها! به حق مؤ منانى كه وعده رستگارى آنها را در اين سوره داده اى كه در طليعه آنها پـيـامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و اهلبيت او (عليهمالسلام ) هستند، ما را در صف اين گروه قرار ده و فرمان فلاح و رستگارى را به نام ما بنويس.

خداوندا! ما را مشمول غفران و رحمتت فرما كه ارحم الراحمين توئى.

پـروردگارا! پايان كار همه ما را به خير گردان و در لغزشگاهها از هر گونه انحراف و لغزش حفظ كن. انك على كل شى ء قدير.

پايان سوره مؤ منون

سوره نور

مقدمه

اين سوره در (مدينه ) نازل شده و 64 آيه است

جزء هيجدهم قرآن كريم

فضيلت سوره (نور)

در حديثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم من قرء سورة نور اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد كل مؤ منة و مؤ من فيما مضى و فيما بقى: (كسى كه سوره نور را بخواند (و محتواى آن را در زندگى خود پياده كند) خداوند به عدد هر زن و مرد با ايمانى در گذشته و آينده ده حسنه به عنوان پاداش به او خواهد داد).

در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: حصنوا اموالكم و فروجكم بـتـلاوة سـورة نـور و حـصـنـوا بـهـا نـسـائكـم، فـان مـن ادمـن قـرائتـهـا فـى كـل يـوم او فـى كـل ليـلة لم يـزن احـد مـن اهـلبـيـتـه ابـدا حـتـى يـمـوت: (امـوال خـود را از تلف و دامان خود را از ننگ بى عفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نـور، و زنـانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سـوره را در هـر شـبـانـه روز ادامـه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد).

تـوجـه بـه مـحـتـواى سـوره كـه از طـرق گـونـاگـون و مـؤ ثـر بـه مـبـارزه بـا عوامل انحراف از جاده عفت برخاسته نكته اصلى حديث فوق و همچنين مفهوم عملى آن را روشن مى سازد.

محتواى سوره نور

ايـن سـوره را در حـقيقت مى توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانست چرا كه قسمت عمده دستوراتش بر محور پاكسازى اجتماع از طرق

مختلف از آلودگيهاى جنسى دور مى زند و اين هدف در چند مرحله پياده شده است:

مـرحـله اول بـيان مجازات شديد زن و مرد زناكار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام مطرح گرديده.

مـرحـله دوم بـه اين امر مى پردازد كه اجراى اين حد شديد مساءله ساده اى نيست، و از نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد، نسبت به غير مرد و همسرش چهار شاهد و در مورد مـرد و همسرش برنامه لعان كه شرح آن خواهد آمد بايد اجرا گردد، و حتى اگر كسى كه ديـگـرى را مـتـهـم مـى سـازد نـتـوانـد ادعـاى خـود را در مـحـكمه قضاوت اسلامى به ثبوت بـرسـانـد خـود مـجازات شديد (چهار پنجم حد زنا) خواهد داشت، تا كسى تصور نكند مى تواند با متهم ساختن ديگران به سادگى آنها را به مجازات اسلامى بكشاند، بلكه به عكس خودش گرفتار مجازات خواهد شد.

سـپـس بـه هـمـين مناسبت (حديث معروف افك ) و تهمتى را كه به يكى از همسران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) زدند مطرح كرده، و قرآن شديدا اين مساءله را تعقيب مى كند، تا كاملا روشن شود شايعه سازى درباره افراد پاك چه گناه سنگينى دارد.

در مرحله سوم براى اينكه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مى كـنـد بـه يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته، مساءله نهى از چـشـم چـرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پـيـش كـشـيـده مـشـروحـا در ايـن زمـيـنـه بـحـث مـى كـنـد، چـرا كـه يـكـى از عوامل مهم انحرافات جنسى اين دو مساءله چشم چرانى و بى حجابى است، و تا آنها ريشه كن نشوند آلودگيها بر طرف نخواهد شد. در مـرحـله چـهـارم بـاز بـه عـنـوان يـك پـيـشـگـيـرى مـهـم از آلوده شـدن بـه اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى كند تا از طريق ارضاى مشروع غريزه جنسى با ارضاى نامشروع مبارزه كند. در مـرحـله پـنـجـم بـخـشـى از آداب مـعـاشـرت و اصـول تـربـيـت فـرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مى كند كه در اوقات خـاصـى كـه احتمال دارد زن و شوهر با هم خلوت كرده باشند، فرزندان بدون اجازه وارد اطاق آنها نشوند و موجباتى از اين راه براى انحراف فكر آنها فراهم نگردد. و بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت بـعـضـى ديـگـر از آداب زنـدگـى خانوادگى را، هر چند ارتباط با مسائل جنسى ندارد، ذكر مى كند. در مـرحـله شـشـم كـه در لابـلاى ايـن بـحـثـهـا طـرح شـده بـخـشـى از مسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مى كـنـد چـرا كـه پـشـتـوانـه هـمـه بـرنـامـه هـاى عـمـلى و اخـلاقـى هـمـان مسائل اعتقادى و ايمان به مبدء و معاد و حقانيت نبوت است، و تا اين ريشه نباشد آن شاخ و برگها و گل و ميوه ها شكوفا نمى گردد. ضـمـنـا بـه مـنـاسـبـت بـحـثـهـاى مـربـوط بـه ايـمـان و عـمـل صـالح سـخـن از حـكـومـت جـهـانـى مـؤ مـنـان صـالح العـمـل بـه مـيـان آمـده و بـه بـعـضـى از دستورات ديگر اسلام نيز اشاره شده است كه در مجموع يك واحد كامل و جامع را تشكيل مى دهد.