تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29126
دانلود: 2155


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29126 / دانلود: 2155
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (26) و ترجمه

( الخـبـيـثـات للخـبـيثين و الخبيثون للخبيثات و الطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات أولئك مبرؤن مما يقولون لهم مغفرة و رزق كريم ) (26)

ترجمه:

26 - زنـان خـبـيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان نـاپاك دارند، اينان از نسبتهاى ناروائى كه به آنها داده مى شود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى ) و روزى پر ارزش است.

تفسير:

نوريان مر نوريان را طالبند!...

آيـه فـوق در حـقـيـقـت تـعـقـيـب و تـاءكـيـدى بـر آيـات افـك و آيـات قـبـل از آن اسـت و بـيـان يـك سنت طبيعى در جهان آفرينش مى باشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است.

مى فرمايد: (زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند، همانگونه كه مردان ناپاك، تعلق به زنان ناپاك دارند)( الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات ) .

و در نـقطه مقابل نيز (زنان طيب و پاك به مردان طيب و پاك تعلق دارند، و مردان پاك و طيب از آن زنان پاك و طيبند)( والطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات ) .

و در پايان آيه به گروه اخير يعنى مردان و زنان پاكدامن اشاره كرده مى گويد: (آنها از نسبتهاى نادرستى كه به آنان داده مى شود مبرا هستند)( اولئك مبرئون مما يقولون ) .

و بـه هـمـيـن دليـل (آمرزش و مغفرت الهى و همچنين روزى پر ارزش در انتظار آنها است )( لهم مغفرة و رزق كريم ) .

نكته ها:

1 - (خبيثات ) و (خبيثون ) كيانند؟

در ايـنـكـه مـنظور از (خبيثات ) و (خبيثين ) و همچنين (طيبات ) و (طيبين ) در آيه مورد بحث كيست؟ مفسران بيانات مختلفى دارند:

1 - گـاه گفته شده منظور سخنان ناپاك و تهمت و افترا و دروغ است كه تعلق به افراد آلوده دارد و بـه عـكـس سـخـنـان پـاك از آن مـردان پـاك و با تقوا است، و (از كوزه همان برون تراود كه در او است ).

2 - گـاه گـفـتـه مـى شـود (خـبـيـثـات ) بـه مـعـنـى (سـيـئات ) و مـطـلق اعـمـال بـد و كـارهـاى نـاپـسند است كه برنامه مردان ناپاك است و به عكس (حسنات ) تعلق به پاكان دارد.

3 - (خـبـيـثـات ) و (خـبـيـثـون ) اشـاره بـه زنـان و مـردان آلوده دامـان است، به عكس (طـيـبـات ) و (طيبون ) كه به زنان و مردان پاكدامن اشاره مى كند و ظاهرا منظور از آيه همين است، زيرا قرائنى در دست است كه معنى اخير را تاءييد مى كند:

الف - ايـن آيـات بـه دنـبـال آيـات افـك و هـمـچـنـيـن آيه الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة والزانية لا ينكحها الا زان او مشرك و حرم ذلك على المؤ منين آمده و اين تفسير هماهنگ با مفهوم آن آيات است.

ب - جـمـله اولئك مبرئون مما يقولون: (آنها (زنان و مردان پاكدامن ) از نسبتهاى ناروائى كه به آنان داده مى شود منزه و پاكند) قرينه ديگرى بر اين تفسير مى باشد.

ج - اصـولا قـريـنـه مقابله خود نشانه اين است كه منظور از خبيثات جمع مؤ نث حقيقى است و اشاره به زنان ناپاك است در مقابل (خبيثون ) كه جمع مذكر حقيقى است.

د - از همه اينها گذشته در حديثى از امام باقر (عليه‌السلام ) و امام صادق (عليه‌السلام ) نـقـل شـده كـه ايـن آيـه هـمـانند (الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة ) مى باشد، زيرا گروهى بودند كه تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند، خداوند آنها را از اين كار نهى كرد، و اين عمل را ناپسند شمرد)

ه‍ - در روايـات كـتـاب نـكـاح نـيـز مـى خـوانـيـم كـه يـاران امـامـان، گـاه سـؤ ال از ازدواج بـا زنـان (خـبيثة ) مى كردند كه با جواب منفى روبرو مى شدند، اين خود نـشـان مـى دهـد كـه (خـبـيـثـة ) اشـاره بـه زنـان نـاپـاك اسـت نـه (سـخـنـان ) و نه (اعمال ) ناپاك.

سـؤ ال ديـگـر ايـنـكه آيا منظور از خبيث بودن اين دسته از مردان و زنان يا طيب بودن آنها هـمـان جـنـبـه هـاى عـفـت و نـاموسى است، يا هر گونه ناپاكى فكرى و عملى و زبانى را شامل مى شود.

اگـر سـيـاق آيـات و رواياتى را كه در تفسير آن آمده در نظر بگيريم محدود بودن مفهوم آيـه بـه مـعنى اول صحيحتر به نظر مى رسد، در حالى كه از بعضى از روايات استفاده مـى شود كه خبيث و طيب در اينجا معنى وسيعى دارد و مفهوم آن منحصر به آلودگى و پاكى جـنـسـى نيست روى اين نظر بعيد به نظر نمى رسد كه مفهوم نخستين آيه همان معنى خاص باشد ولى از نظر ملاك و فلسفه و علت قابل تعميم و گسترش است.

و بـه تـعـبـيـر ديـگـر آيـه فـوق در واقع بيان گرايش سنخيت است هر چند با توجه به موضوع بحث سنخيت در پاكى و آلودگى جنسى را مى گويد (دقت كنيد).

2 - آيا اين يك حكم تكوينى است يا تشريعى

بدون شك قانون (نوريان مر نوريان را طالبند) و (ناريان مر ناريان را جاذبند) و ضـرب المـثـل مـعـروف (كـنـد هـمـجنس با همجنس پرواز) و همچنين ضرب المثلى كه در عـربـى معروف است: (السنخية علة الانضمام ) همه اشاره به يك سنت تكوينى است كه (ذره ذره موجوداتى را كه در ارض و سما است در بر مى گيريد كه جنس خود را همچو كاه و كهربا جذب مى كنند).

به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان مى روند و هر گروه و هر دسته اى با هم سنخان خود گرم و صميمى اند.

امـا ايـن واقعيت مانع از آن نخواهد بود كه آيه بالا همانند آيه( الزانية لاينكحها الا زان او مـشـرك ) اشـاره بـه يـك حـكـم شـرعـى بـاشـد كـه ازدواج بـا زنـان آلوده حداقل در مواردى كه مشهور و معروف به عمل منافى عفتند ممنوع است.

مـگـر هـمـه احـكـام تشريعى ريشه تكوينى ندارد؟ مگر سنتهاى الهى در تشريع و تكوين هـمـاهـنـگ نـيـسـتـنـد؟ (بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر بـه شـرحـى كـه ذيل آيه مزبور ذكر كرديم مراجعه فرمائيد).

3 - پاسخ به يك سؤال

در ايـنـجـا سـؤ الى مـطـرح اسـت و آن ايـنـكه در طول تاريخ يا در محيط زندگى خود گاه مـواردى را مـى بـيـنـيـم كـه بـا ايـن قـانـون هـمـاهـنـگ نـيـسـت، بـه عـنـوان مـثـال در خـود قرآن آمده است كه همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خيانت كردند (سوره تحريم آيه 10) و در مقابل، همسر فرعون از زنان با ايمان و پاكدامنى بود كه گرفتار چنگال آن طاغوت بى ايمان گشته بود (سوره تحريم آيه 11).

در مـورد پـيـشـوايـان بـزرگ اسـلام نـيـز كـم و بـيـش نـمـونـه هـائى از ايـن قبيل ديده شده است كه تاريخ اسلام گواه آن مى باشد.

در پاسخ علاوه بر اينكه هر قانون كلى استثناهائى دارد بايد به دو نكته توجه داشت:

1 - در تـفـسـيـر آيـه گـفـتـيـم كـه مـنـظـور اصـلى از (خـبـاثـت ) هـمـان آلودگـى بـه اعـمـال مـنـافـى عـفـت اسـت و (طـيـب ) بـودن نـقـطـه مـقـابـل آن مـى بـاشـد، بـه ايـن تـرتـيـب پـاسـخ سـؤ ال روشـن مـى شـود، زيـرا هـيـچـيـك از هـمـسـران پـيامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند، و منظور از خيانت در داستان نوح و لوط جاسوسى كردن به نفع كفار است نه خيانت ناموسى.

اصـولا ايـن عـيـب از عـيـوب تـنـفـر آمـيز محسوب مى شود و مى دانيم محيط زندگى شخصى پـيـامـبران بايد از اوصافى كه موجب نفرت مردم است پاك باشد تا هدف نبوت كه جذب مردم به آئين خدا است عقيم نماند.

2 - از اين گذشته همسران پيامبران و امامان در آغاز كار حتى كافر و بى ايمان هم نبودند و گـاه بـعـد از نـبوت به گمراهى كشيده مى شدند كه مسلما آنها نيز روابط خود را مانند سـابق با آنها ادامه نمى دادند، همانگونه كه همسر فرعون در آغاز كه با فرعون ازدواج كـرد بـه مـوسى ايمان نياورده بود، اصولا موسى هنوز متولد نشده بود، بعدا كه موسى مـبـعـوث شـد ايـمـان آورد و چـاره اى جز ادامه زندگى تواءم با مبارزه نداشت مبارزه اى كه سرانجامش شهادت اين زن با ايمان بود.

آيه (27) تا (29) و ترجمه

( يايها الذين أمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستانسوا و تسلموا على أهلها ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون ) (27)( فـان لم تـجـدوا فـيـهـا أحـدا فـلا تـدخـلوهـا حـتـى يـؤ ذن لكـم و إن قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو أزكى لكم و الله بما تعملون عليم ) (28)( ليـس عـليكم جناح أن تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون ) (29)

ترجمه:

27 - اى كـسـانـى كه ايمان آورده ايد در خانه هائى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد، اين براى شما بهتر است، شايد متذكر شويد.

28 - و اگـر كـسى در آن نيافتيد داخل آن نشويد تا به شما اجازه داده شود، و اگر گفته شـود بـازگـرديد، بازگرديد، كه براى شما پاكيزه تر است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

29 - گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق

به شما وجود دارد، و خدا آنچه را آشكار مى كنيد يا پنهان مى داريد مى داند.

تفسير:

بدون اذن به خانه مردم وارد نشويد

در ايـن آيـات بـخـشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام كه ارتباط نزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بيان شده است، و آن طرز ورود به خانه هاى مردم و چگونگى اجازه ورود گرفتن است.

نخست مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هائى كه غير از خانه شما است داخـل نـشـويـد تـا ايـنـكـه اجـازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد) (و به اين ترتيب تـصـمـيم ورود خود را قبلا به اطلاع آنها برسانيد و موافقت آنها را جلب نمائيد)( يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و تسلموا على اهلها ) .

(اين براى شما بهتر است، شايد متذكر شويد)( ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون ) .

جـالب ايـنـكه در اينجا جمله (تستاءنسوا) به كار رفته است نه (تستاءذنوا) زيرا جـمـله دوم فـقـط اجـازه گـرفـتـن را بـيـان مـى كـنـد، در حـالى كـه جـمـله اول كـه از مـاده (انس ) گرفته شده اجازه اى تواءم با محبت و لطف و آشنائى و صداقت را مـى رسـانـد، و نـشـان مـى دهد كه حتى اجازه گرفتن بايد كاملا مؤ دبانه و دوستانه و خالى از هر گونه خشونت باشد.

بنابراين هرگاه اين جمله را بشكافيم بسيارى از آداب مربوط به اين بحث در آن خلاصه شـده اسـت، مفهومش اين است فرياد نكشيد، در را محكم نكوبيد با عبارات خشك و زننده اجازه نـگيريد، و به هنگامى كه اجازه داده شد بدون سلام وارد نشويد، سلامى كه نشانه صلح و صفا و پيام آور محبت و دوستى است.

قابل توجه اينكه اين حكم را كه جنبه انسانى و عاطفى آن روشن است با دو جمله (ذلكـم خير لكم ) و (لعلكم تذكرون ) همراه مى كند كه خود دليلى بر آن است كه اينگونه احكام ريشه در اعماق عواطف و عقل و شعور انسانى دارد كه اگر انسان كمى در آن بينديشد متذكر خواهد شد كه خير و صلاح او در آن است.

در آيـه بـعـد با جمله ديگرى اين دستور تكميل مى شود: (اگر كسى در آن خانه نيافتيد وارد آن نـشـويد تا به شما اجازه داده شود)( فان لم تجدوا فيها احدا فلا تدخلوها حتى يؤ ذن لكم ) .

ممكن است منظور از اين تعبير آن باشد كه گاه در آن خانه كسانى هستند ولى كسى كه به شـمـا اذن دهد و صاحب اختيار و صاحب البيت باشد حضور ندارد شما در اينصورت حق ورود نخواهيد داشت.

و يـا ايـنـكـه اصـلا كـسـى در خـانـه نـيـسـت، امـا مـمـكـن اسـت صـاحـب خـانـه در مـنزل همسايگان و يا نزديك آن محل باشد و به هنگامى كه صداى در زدن و يا صداى شما را بـشـنـود بـيـايـد و اذن ورود دهـد در ايـن مـوقـع حـق ورود داريـد، بـه هـر حال آنچه مطرح است اين است كه بدون اذن داخل نشويد.

سپس اضافه مى كند (و اگر به شما گفته شود بازگرديد، اين سخن را پذيرا شويد و بـازگـرديـد، كـه بـراى شـمـا بـهـتـر و پـاكـيـزه تـر اسـت ) (و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكى لكم ).

اشاره به اينكه هرگز جواب رد شما را ناراحت نكند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است كه از ديدن شما در آن حالت ناراحت مى شود، و يا وضع او و خانه اش آماده پذيرش مهمان نيست!

و از آنـجـا كـه بـه هنگام شنيدن جواب منفى گاهى حس كنجكاوى بعضى تحريك مى شود و به فكر اين مى افتند كه از درز در، يا از طريق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را كشف كنند در ذيل همين آيه مى فرمايد:

(خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است )( و الله بما تعملون عليم ) .

و از آنجا كه هر حكم استثنائى دارد كه رفع ضرورتها و مشكلات از طريق آن استثناء به صورت معقول انجام مى شود در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: (گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد)( ليس عليكم جناح ان تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم ) .

و در پـايـان اضـافـه مـى نـمـايـد: (و خـدا آنچه را آشكار مى كنيد و پنهان مى داريد مى داند)( و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون ) .

شـايد اشاره به اين است كه گاه بعضى از افراد از اين استثناء سوء استفاده كرده و به بـهـانه اين حكم وارد خانه هاى غير مسكونى مى شوند تا كشف اسرارى كنند، و يا در خانه هاى مسكونى به اين بهانه كه نمى دانستيم مسكونى است ورود كنند، اما خدا از همه اين امور آگاه است و سوء استفاده كنندگان را بخوبى مى شناسد.

نكته ها:

1 - امنيت و آزادى در محيط خانه

بـى شـك وجـود انـسـان داراى دو بـعـد اسـت، بـعـد فـردى و بـعـد اجـتـمـاعـى و بـه هـمـيـن دليـل داراى دو نـوع زنـدگـى اسـت، زنـدگـى خـصوصى و عمومى كه هر كدام براى خود ويژگيهائى دارد و آداب و مقرراتى.

انـسـان نـاچـار است در محيط اجتماع قيود زيادى را از نظر لباس و طرز حركت و رفت و آمد تـحـمـل كـنـد، ولى پيدا است كه ادامه اين وضع در تمام مدت شبانه روز خسته كننده و درد سر آفرين است.

او مـى خـواهـد مـدتـى از شـبـانـه روز را آزاد بـاشـد، قـيد و بندها را دور كند به استراحت پـردازد بـا خـانـواده و فرزندان خود به گفتگوهاى خصوصى بنشيند و تا آنجا كه ممكن است از اين آزادى بهره گيرد، و به همين دليل به خانه خصوصى خود پناه مى برد و با بـسـتـن درهـا بـه روى ديگران زندگى خويش را موقتا از جامعه جدا مى سازد و همراه آن از انـبـوه قـيـودى كـه نـاچـار بـود در مـحـيـط اجـتـمـاع بـر خـود تحميل كند آزاد مى شود.

حال بايد در اين محيط آزاد با اين فلسفه روشن، امنيت كافى وجود داشته باشد، اگر بنا بـاشـد هر كس سر زده وارد اين محيط گردد و به حريم امن آن تجاوز كند ديگر آن آزادى و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و مبدل به محيط كوچه و بازار مى شود.

بـه هـمـيـن دليـل هميشه در ميان انسانها مقررات ويژه اى در اين زمينه بوده است، و در تمام قـوانين دنيا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است و مجازات دارد، و حتى در جـائى كـه ضـرورتـى از نـظر حفظ امنيت و جهات ديگر ايجاب كند كه بدون اجازه وارد شوند مقامات محدود و معينى حق دادن چنين اجازه اى را دارند.

در اسـلام نـيـز در ايـن زمينه دستور بسيار مؤ كد داده شده و آداب و ريزه كاريهائى در اين زمينه وجود دارد كه كمتر نظير آن ديده مى شود.

در حديثى مى خوانيم: كه ابو سعيد از ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اجازه ورود به منزل گرفت در حالى كه روبروى در خانه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايـسـتـاده بـود، پـيـامـبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: به هنگام اجازه گرفتن روبروى در نايست!

در روايـت ديـگـرى مـى خـوانـيـم كـه خـود آنـحـضـرت هـنگامى كه به در خانه كسى مى آمد روبروى در نمى ايستاد بلكه در طرف راست يا چپ قرار مى گرفت و مى فرمود: السلام عليكم (و به اين وسيله اجازه ورود مى گرفت ) زيرا آن روز هنوز معمول نشده بود كه در برابر در خانه پرده بياويزند.

حـتـى در روايـات اسـلامى مى خوانيم كه انسان به هنگامى كه مى خواهد وارد خانه مادر يا پدر و يا حتى وارد خانه فرزند خود شود اجازه بگيرد.

در روايـتـى آمـده اسـت كـه مردى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرسيد: آيا به هـنـگـامـى كه مى خواهم وارد خانه مادرم شوم بايد اجازه بگيرم؟ فرمود: آرى، عرض كرد مـادرم غـيـر از مـن خـدمـتـگـزارى نـدارد بـاز هم بايد اجازه بگيرم؟! فرمود: اتحب ان تراها عـريـانـة؟! (آيـا دوسـت دارى مـادرت را بـرهـنـه بـبـيـنـى )؟! عرض كرد: نه، فرمود: فاستاذن عليها!: (اكنون كه چنين است از او اجازه بگير)!.

در روايـت ديـگـرى مـى خـوانـيـم كـه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هنگامى كه مى خواست وارد خانه دخترش فاطمه (عليه‌السلام ) شود، نخست بر در خانه آمد دست به روى در گـذاشـت و در را كـمـى عـقـب زد، سـپـس فـرمود: السلام عليكم، فاطمه (عليه‌السلام ) پـاسـخ سـلام پـدر را داد، بـعـد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: اجازه دارم وارد شوم؟ عرض كرد وارد شو اى رسولخدا!

پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: كسى كه همراه من است نيز اجازه دارد وارد شـود فـاطـمـه عـرض كرد: مقنعه بر سر من نيست، و هنگامى كه خود را به حجاب اسلامى محجب ساخت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مجددا سلام كرد و فاطمه (عليه‌السلام ) جـواب داد، و مـجددا اجازه ورود براى خودش گرفت و بعد از پاسخ موافق فاطمه (عليه‌السلام ) اجازه ورود براى همراهش جابر بن عبدالله گرفت.

ايـن حـديـث بـخوبى نشان مى دهد كه تا چه اندازه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه يك الگو و سرمشق براى عموم مسلمانان بود اين نكات را دقيقا رعايت مى فرمود.

حـتـى در بـعـضـى از روايـات مـى خـوانـيـم بـايـد سـه بـار اجـازه گـرفـت، اجـازه اول را بـشـنـونـد و بـه هـنـگـام اجـازه دوم خـود را آماده سازند، و به هنگام اجازه سوم اگر خواستند اجازه دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند!.

حـتـى بـعـضـى لازم دانـسـتـه اند كه در ميان اين سه اجازه، فاصله اى باشد چرا كه گاه لبـاس مـنـاسبى بر تن صاحب خانه نيست، و گاه در حالى است كه نمى خواهد كسى او را در آن حـال بـبـيـنـد، گاه وضع اطاق به هم ريخته است و گاه اسرارى است كه نمى خواهد ديـگـرى بـر اسرار درون خانه اش واقف شود، بايد به او فرصتى داد تا خود را جمع و جور كند، و اگر اجازه نداد بدون كمترين احساس ناراحتى بايد صرف نظر كرد.

2 - منظور از بيوت غير مسكونه چيست؟

در پـاسخ اين سؤ ال در ميان مفسران گفتگو است، بعضى گفته اند: منظور ساختمانهائى اسـت كـه شـخـص خـاصـى در آن سـاكـن نـيـسـت، بـلكـه جـنـبه عمومى و همگانى دارد، مانند كـاروانسراها، مهمانخانه ها، و همچنين حمامها و مانند آن اين مضمون در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) صريحا آمده است.

بـعضى ديگر آن را به خرابه هائى تفسير كرده اند كه در و پيكرى ندارد، و هر كس مى تواند وارد آن شود، اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد چه اينكه كسى حاضر نيست متاع خود را در چنين خانه اى بگذارد.

بعضى ديگر آن را اشاره به انبارهاى تجار و دكانهائى مى دانند كه متاع مردم به عنوان امـانت در آن نگهدارى مى شود و صاحب هر متاعى حق دارد براى گرفتن متاع خويش به آنجا مراجعه كند.

اين تفسير نيز با ظاهر آيه چندان سازگار نيست.

ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه منظور خانه هائى باشد كه ساكن ندارد و انسان متاع خود را در آنـجـا بـه امـانـت گـذارده، و هـنـگـام گـذاردن رضـايـت ضـمـنـى صـاحـب منزل را براى سر كشى يا برداشتن متاع گرفته است.

البـتـه قـسـمـتـى از ايـن تـفـاسـيـر بـا هـم مـنـافـاتـى نـدارد، ولى تـفـسـيـر اول با معنى آيه سازگارتر است.

ضـمـنـا از ايـن بيان روشن مى شود كه انسان تنها به عنوان اينكه متاعى در خانه اى دارد نـمـى تـوانـد در خانه را بدون اجازه صاحب خانه بگشايد و وارد شود هر چند در آن موقع كسى در خانه نباشد.

3 - مجازات كسى كه بدون اجازه در خانه مردم نگاه مى كند

در كـتـب فـقـهـى و حـديـث آمـده اسـت كـه اگـر كـسـى عـمـدا بـه داخـل خـانـه مـردم نـگـاه كـنـد و بـه صـورت يا تن برهنه زنان بنگرد آنها مى توانند در مـرتـبـه اول او را نـهـى كنند، اگر خوددارى نكرد مى توانند با سنگ او را دور كنند، اگر باز اصرار داشته باشد با آلات قتاله مى توانند از خود و نواميس خود دفاع كنند و اگر در ايـن درگـيـرى شـخص مزاحم و مهاجم كشته شود خونش هدر است، البته بايد به هنگام جـلوگـيـرى از ايـن كار سلسله مراتب را رعايت كنند يعنى تا آنجا كه از طريق آسانتر اين امر امكان پذير است از طريق خشنتر وارد نشوند.