تفسیر نمونه جلد ۱۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 29108
دانلود: 2148


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29108 / دانلود: 2148
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 14

نویسنده:
فارسی

آيه (39) تا (40) و ترجمه

( و الذيـن كـفـروا اءعـمـالهـم كـسـراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى إذا جاءه لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفئه حسابه و الله سريع الحساب ) (39)( أو كظلمات فى بحر لجى يغشئه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج يده لم يكديرئها و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور ) (40)

ترجمه:

39 - و كـسـانـى كـه كـافـر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تـشـنه آن را از دور آب مى پندارد، اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد! و خدا را نزد آن مى يابد و حساب او را صاف مى كند، و خداوند سريع الحساب است!

40 - يـا هـمچون ظلماتى است در يك درياى پهناور، كه موج آن را پوشانيده، و بر فراز آن مـوج ديـگـرى است، و بر فراز آن ابرى تاريك، ظلمتهائى است يكى بر فراز ديگر آنچنان كه هر گاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند! و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نيست!

تفسير:

اعمالى همچون سراب!

از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخـن از نـور خـدا، نـور ايـمـان و هـدايـت، بـود، بـراى تكميل اين بحث، و روشن شدن حال آنها در مقايسه با ديگران، در آيات مورد بحث سخن از ظـلمـت كـفر و جهل و بى ايمانى، و كافران تاريكدل و منافقان گمراه مى گويد، سخن از كـسانى مى گويد كه به عكس مؤ منان كه زندگى و افكارشان (نور على نور) بود، وجود آنها (ظلمات بعضها فوق بعض ) است!

سـخـن از كـسـانـى اسـت كـه در بـيـابـان خـشـك و سـوزان زنـدگـى بـجـاى آب بـه دنـبـال سـراب مـى رونـد، و از تـشـنگى جان مى دهند، در حالى كه مؤ منان در پرتو ايمان چشمه زلال هدايت را يافته و در كنار آن آرميده اند.

نـخـست مى گويد: (كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را از دور آب مى پندارد)( و الذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء ) .

(اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد)( حتى اذا جائه لم يجده شيئا ) .

(اما خدا را نزد اعمال خود مى يابد و حساب او را صاف مى كند)!( و وجدالله عنده فوفاه حسابه ) .

(و خداوند سريع الحساب است )!( و الله سريع الحساب ) .

(سـراب ) در اصـل از مـاده (سـرب ) (بـر وزن شـرف ) بـه مـعـنـى راه رفـتـن در سـراشـيـبـى اسـت و (سـرب ) (بـر وزن حـرب ) به معنى راه سراشيبى است، به همين مـنـاسـبـت (سـراب ) بـه تـلالؤ ى مـى گـويـند كه از دور در بيابانها و سراشيبى ها نمايان مى شود و به نظر مى رسد كه در آنجا آب وجود دارد، در حالى كه چيزى جز انعكاس نور آفتاب نيست.

(قيعه ) به عقيده بعضى جمع (قاعه ) به معنى زمين گسترده و وسيعى است كه آب و گياه ندارد و به تعبير ديگر به زمينهاى كوير مانند مى گويند كه سراب نيز غالبا در آنجا به چشم مى خورد.

ولى جـمـعـى از مـفـسران و ارباب لغت اين كلمه را مفرد مى دانند كه جمع آن (قيعان ) يا (قيعات ) است.

گـر چـه از نـظر معنى در اينجا تفاوت چندانى وجود ندارد ولى تناسب آيه ايجاب مى كند كـه مـفـرد بـاشـد زيرا (سراب ) به صورت مفرد ذكر شده و طبعا چنين سرابى در يك بيابان خواهد بود نه در بيابانها (دقت كنيد).

سـپـس بـه مـثـال دوم مـى پـردازد و مـى گـويـد: (و يـا اعـمـال اين كافران همانند ظلماتى است در يك اقيانوس پهناور كه موج آن را پوشانده، و بـر فـراز مـوج مـوج ديـگرى است و بر فراز آن ابر تاريكى قرار گرفته است )( او كظلمات فى بحر لجى يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ) .

و بـه ايـن تـرتيب (ظلمتهائى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته )!( ظلمات بعضها فوق بعض ) .

(آنـچـنـان كـه هـر كس در ميان آن گرفتار شود آنقدر تاريك و ظلمانى است كه اگر دست خود را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند)!( اذا اخرج يده لم يكد يراها ) .

آرى نـور حـقـيقى در زندگى انسانها فقط نور ايمان است و بدون آن فضاى حيات تيره و تـار و ظـلمـانـى خواهد بود، اما اين نور ايمان تنها از سوى خدا است و كسى كه خدا نورى بـرايـش قـرار نـداده نـورى بـراى او نـيـسـت( و مـن لم يجعل الله له نورا فما له من نور ) .

براى درك عمق اين مثال قبلا لازم است به معنى واژه (لجى ) توجه شود.

(لجـى ) (بـر وزن گـرجـى ) بـه مـعـنـى دريـاى عـمـيـق و پـهـنـاور اسـت و در اصـل از مـاده لجـاج بـه معنى پيگيرى كردن كارى است (كه معمولا در مورد كارهاى نادرست گـفته مى شود) سپس به پيگيرى امواج دريا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است.

و از آنـجا كه دريا هر قدر عميقتر و گسترده تر باشد امواجش بيشتر است اين واژه در مورد درياهاى عميق و پهناور به كار مى رود.

اكـنون درياى خروشان و مواجى را در نظر بگيريد كه بسيار عميق و ژرف است و مى دانيم نـور آفـتـاب كـه قـويترين نورها است تا حد معينى در دريا نفوذ مى كند و آخرين اشعه آن تـقريبا در عمق هفتصد متر محو و نابود مى گردد، بطورى كه در اعماق بيشتر ظلمت دائم و شب جاويدان حكمفرما است، چرا كه مطلقا در آنجا نورى نفوذ نمى كند.

ايـن را نـيـز مى دانيم كه آب اگر صاف و بدون تلاطم باشد نور را بهتر منعكس مى كند ولى امـواج مـتـلاطـم شـعـاع نـور را در هـم مـى شـكـنـد و مـقـدار كـمـتـرى از آن به اعماق آب منتقل مى گردد.

اگـر بـر ايـن امواج خروشان اين موضوع را نيز اضافه كنيم كه ابرى تيره و تار بر بـالاى آنـهـا سـايـه افـكـنـده بـاشـد ظـلمـتـى كـه از آن حاصل مى شود ظلمتى است فوق العاده متراكم.

ظلمت اعماق آب از يكسو، ظلمت امواج خروشان از سوى ديگر، ظلمت ابر تاريك از سوى سوم، ظـلماتى است كه بر روى يكديگر قرار گرفته است، و بديهى است كه در چنين ظلمتى نزديكترين اشياء قابل رؤ يت نخواهد بود، حتى اگر انسان دست خود را نزديك چشمش قرار دهد آن را نمى بيند.

كـافـرانـى كـه از نـور ايـمـان بـى بهره اند به كسى مى مانند كه در چنين ظلمت مضاعفى گرفتار شده است، بعكس مؤ منان روشن ضمير كه مصداق نور على نورند.

بعضى از مفسران گفته اند كه اين ظلمتهاى سه گانه اى كه افراد بى ايمان در آن غوطه ورنـد عـبـارتـنـد از ظـلمت اعتقاد غلط، و ظلمت گفتار نادرست، و ظلمت كردار بد، و به تعبير ديگر اعمال افراد بى ايمان هم از نظر زير بنا تاريك است و هم از نظر انعكاسى كه در سـخـنـان آنـهـا دارد و هـم بـه خـاطـر هـمـاهـنـگـيـش بـا سـائر اعمال زشتشان از هر نظر ظلمانى است.

بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد ايـن ظـلمـتـهـاى سـه گـانـه عـبـارت از مراحل جهل آنها است: نخست اينكه نمى دانند، دوم اينكه نمى دانند كه نمى دانند، سوم اينكه با اينحال فكر مى كنند مى دانند كه همان جهل مركب و مضاعف است.

بعضى ديگر گفته اند از آنجا كه عامل اصلى شناخت، طبق تصريح قرآن، سه چيز است: قـلب و چـشـم و گـوش (البـتـه قـلب بـه مـعـنـى عـقـل ) چـنـانـكـه در آيـه 78 سـوره نـحـل آمـده:( و الله اخـرجـكـم مـن بـطـون امـهـاتـكـم لا تـعـلمـون شـيـئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده ) : (خداوند شما را از شكم مادران برون فرستاد در حـالى كـه چـيـزى نـمـى دانـسـتـيـد، و بـراى شـمـا گـوش و چـشـم و دل قرار داد) ولى كفار هم نور قلب را از دست داده اند و هم نور سمع و بصر را و در اين ظلمتها غوطه ورند!.

اما روشن است كه اين سه تفسير منافاتى با هم ندارند، و ممكن است آيه ناظر به همه آنها باشد.

بـه هـر حـال در دو آيـه فـوق در يـك جـمـع بـنـدى نـهـائى بـه ايـنـجـا مـى رسـيـم كـه اعمال افراد بى ايمان نخست به نور كاذبى تشبيه شده كه همچون يك سراب در بيابان خـشـك و سـوزان ظاهر مى شود، سرابى كه نه تنها عطش تشنه كامان را فرو نمى نشاند بلكه به خاطر دوندگى بيشتر آن را افزايش مى دهد.

سـپـس از ايـن نـور كاذب كه اعمال ظاهر فريب منافقان بى ايمان است وارد مرحله باطن اين اعـمـال مـى شود، باطنى هولناك مملو از ظلمتها و تاريكيهاى متراكم و هراس انگيز، باطنى وحـشـتـنـاك كـه تـمـام حواس انسانى در آن از كار مى افتد و نزديكترين اشياء محيط بر او پنهان مى گردد، حتى خودش را نمى تواند ببيند تا چه رسد به ديگران را!

بـديـهـى اسـت در چـنـيـن ظـلمـت هـول انـگـيـزى، انـسـان در تـنـهـائى مـطـلق و جـهـل و بـى خبرى كامل فرو مى رود، نه راه را پيدا مى كند، نه همسفرانى دارد، نه موضع خـود را مـى شـنـاسـد، نـه وسـيـله اى در اخـتـيـار دارد، چـرا كـه از منبع نور يعنى الله كسب روشنائى نكرده، و در حجاب خودخواهى و جهل و نادانى فرو رفته است.

اگـر فـرامـوش نـكـرده بـاشـيـد گـفتيم نور سرچشمه تمام زيبائيها، روشنائيها، حيات و زنـدگـى و جـنـبـش و حـركـت اسـت، امـا بـه عكس ظلمت منبع زشتيها، مرگ و نيستى، سكون و سكوت مى باشد، ظلمت كانون وحشت و نفرت است، ظلمت همراه با سردى و افسردگى است، و چنين است حال كسانى كه نور ايمان را از دست مى دهند و در ظلمت كفر فرو مى روند.

آيه (41) و (42) و ترجمه

( ألم تـر أن الله يـسـبـح له مـن فـى السـمـوت و الا رض و الطـيـر صـافـات كل قد علم صلاته و تسبيحه و الله عليم بما يفعلون ) (41)( و لله ملك السموت و الارض و إلى الله المصير ) (42)

ترجمه:

41 - آيـا نـديـدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان كه در آسمانها و زمينند و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده اند، هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى داند، و خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است.

42 - و از بـراى خـداسـت حـكـومـت و مـالكـيت آسمانها و زمين و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست.

تفسير:

همه تسبيحگوى او هستند

در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور هدايت و ايمان و ظلمات متراكم كفر و ضلالت بود، و در آيـات مـورد بحث از دلائل توحيد كه نشانه هاى انوار الهى و اسباب هدايت است، سخن مى گويد:

نـخـسـت روى سـخـن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، مى گويد: (آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند براى خدا تسبيح مى كنند)؟!( الم تر ان الله يسبح له من فى السماوات و من فى الارض ) .

(و پـرنـدگـان در حـالى كـه بـالهـا را بـر فـراز آسـمـان گـسـتـرده انـد مشغول تسبيح او هستند)؟!( و الطير صافات ) .

(هـمـه آنـهـا از نـمـاز و تـسـبـيـح خـود، آگـاه و بـاخـبـرنـد)( كل قد علم صلوته و تسبيحه ) .

(و خداوند از تمام اعمالى كه آنها انجام مى دهند آگاه است )( و الله عليم بما يفعلون ) .

و از آنـجـا كـه اين تسبيح عمومى موجودات دليلى بر خالقيت پروردگار است و خالقيت او دليـل بـر مـالكـيـت او نـسـبـت بـه مـجـمـوعـه جـهـان هـسـتـى اسـت، و نـيـز دليـل بـر آن اسـت كه همه موجودات به سوى او باز مى گردند، اضافه مى كند: (و از بـراى خـدا است مالكيت آسمانها و زمين، و بازگشت تمامى موجودات به سوى او است )( و لله ملك السماوات و الارض و الى الله المصير ) .

اين احتمال نيز در پيوند اين آيه با آيه قبل وجود دارد كه در آخرين جمله آيه گذشته سخن از عـلم خـداونـد بـه اعـمـال هـمـه انـسانها و تسبيح كنندگان بود، و در اين آيه به دادگاه عدل او در جهان ديگر، و مالكيت خداوند نسبت به همه آسمان و زمين و حق قضاوت و داورى او اشاره مى كند.

نكته ها:

1 - جمله الم تر آيا نديدى به گفته بسيارى از مفسران به معنى الم تعلم (آيا نمى دانى ) است، زيرا تسبيح عمومى موجودات جهان چيزى نيست كه با چشم ديده شود، بلكه به هر مـعنى كه باشد با قلب و عقل، درك مى گردد، اما از آنجا كه اين مسأله آنقدر واضح است كه گوئى با چشم ديده مى شود، تعبير به (الم تر) شده است.

ايـن نـكـتـه نـيـز قابل توجه است كه مخاطب در اين آيه گرچه شخص پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى باشد اما به گفته جمعى از مفسران منظور از آن عموم مردم است، و اين در قرآن امثال و نظائر فراوان دارد.

اما بعضى گفته اند اين خطاب در مرحله رؤ يت و مشاهده مخصوص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اسـت، چـرا كـه خـداونـد درك و ديـدى بـه او داده بـود كه تسبيح و حمد همه مـوجـودات ايـن عـالم را مشاهده مى كرد، و همچنين بندگان خاص خدا كه پيرو مكتب اويند به مـقـام شـهـود عينى مى رسند، ولى در مورد عموم مردم جنبه شهود عقلى و علمى دارد نه شهود عينى.

2 - تسبيح عمومى موجودات عالم

آيـات مـخـتـلف قرآن سخن از چهار عبادت در مورد همه موجودات اين جهان بزرگ مى گويد: تسبيح، حمد، سجده و نماز، در آيه مورد بحث سخن از نماز و (تسبيح ) بود.

و در آيـه 15 سـوره رعـد سخن از (سجود) عمومى است( و لله يسجد من فى السماوات و الارض ) .

و در آيـه 44 سـوره اسـراء سـخـن از (تـسبيح ) و (حمد) تمامى موجودات عالم هستى است( و ان من شى ء الا يسبح بحمده ) .

دربـاره حـقـيـقت (حمد) و (تسبيح ) عمومى موجودات جهان، و تفسيرهاى گوناگونى كـه در ايـن زمـيـنـه گـفته شده است در ذيل آيه 44 سوره اسراء مشروحا بحث كرده ايم كه فشرده آن را در اينجا مى آوريم:

در اينجا دو تفسير قابل توجه وجود دارد:

1 - تـمـامـى ذرات ايـن عـالم اعـم از آنـچـه آن را عـاقـل مـى شـمـاريـم يـا بـى جـان يـا غير عـاقـل همه داراى نوعى درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند، هر چند ما قادر به درك آن نيستيم، شواهدى از آيات قرآن نيز براى

اين تفسير اقامه شده است.

2 - مـنـظـور از تـسـبـيـح و حـمـد هـمـان چـيـزى اسـت كـه مـا آن را (زبـان حـال ) مـى نـاميم، يعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت انگيزى كه در هر يك از موجودات اين عالم نهفته است، با زبان بيزبانى، با صراحت و به طور آشكار از قدرت و عـظمت خالق خود، و علم و حكمت بى انتهاى او سخن مى گويند، چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفت انگيزى، حتى يك تابلو نفيس نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نغز، حمد و تـسـبـيـح ابـداع كـنـنده خود مى گويد، يعنى از يكسو صفات بر جسته او را بيان مى دارد (حـمد) و از سوى ديگر عيب و نقص را از او نفى مى كند (تسبيح ) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آنهمه عجائب و شگفتى هاى بى پايانش.

(براى شرح بيشتر به جلد 12 تفسير نمونه صفحه 133 به بعد مراجعه فرمائيد).

البـته اگر جمله( يسبح له من فى السماوات و الارض ) به معنى تسبيح گفتن كسانى كـه در آسـمـانـهـا و زمـيـن هـسـتـنـد بـگـيـريـم و ظـاهـر كـلمـه (مـن ) را در ذوى ـ العـقـول حـفـظ كـنـيـم، (تـسـبـيـح ) در ايـنـجـا بـه مـعـنـى اول خواهد بود كه يك تسبيح آگاهانه و اختيارى است ولى لازمه اين سخن آن است كه براى پرندگان نيز چنين شعورى قائل باشيم زيرا پرندگان در آيه فوق در كنار (من فى السماوات ) قرار گرفته اند، البته اين موضوع عجيب نيست، زيرا در بعضى ديگر از آيـات قـرآن چـنـيـن دركـى بـراى بـعـضـى از پـرنـدگـان آمـده اسـت (بـه تـفسيرى كه در ذيل آيه 38 سوره انعام جلد 5 صفحه 221 آورديم مراجعه فرمائيد).

3 - تسبيح ويژه پرندگان

در اينكه چرا در آيه فوق از ميان تمام موجودات جهان روى تسبيح پـرنـدگان، آنهم در حالتى كه بالهاى خود را بر فراز آسمان گسترده اند تكيه شده نـكـتـه اى وجـود دارد و آن ايـنـكـه: پـرنـدگـان عـلاوه بـر تـنـوع فوق العاده زيادشان، ويژگيهائى دارند كه چشم و دل هر عاقلى را به سوى خود جذب مى كنند، اين اجسام سنگين بـر خـلاف قـانـون جـاذبـه بـر فراز آسمانها با سرعت زياد و برق آسا حركت مى كنند، مخصوصا هنگامى كه بالهاى خود را صاف نگه داشته اند و بر امواج هوا سوارند و بى آنـكـه فـشـارى بـه خـود آورنـد بـا سـرعـت بـه هـر سـو كـه مايل باشند مى چرخند و پيش مى روند وضع جالبى دارند.

آگـاهـيهاى عجيب آنها در مسائل هواشناسى و اطلاعات عميقشان از وضع جغرافيائى زمين به هـنـگـام مـسـافـرت و مـهـاجـرت از قـاره اى بـه قـاره ديـگـر حـتـى از مـنـاطـق قـطـب شمال به قطب جنوب، و دستگاه هدايت كننده مرموز و عجيبى كه آنان را در اين سفر طولانى حـتـى بـه هـنـگـامـى كه آسمان پوشيده از ابر است راهنمائى مى كند از شگفت انگيزترين مسائل، و از روشنترين دلائل توحيد است.

رادار مخصوصى كه در وجود شب پره ها قرار دارد كه به وسيله آن در ظلمت و تاريكى شب تـمـام مـوانـع را بـر سـر راه خـود مـى بـيـند، و حتى گاه ماهى را در زير امواج آب نشانه گيرى كرده و با يك حركت برق آسا او را بيرون مى كشد، از ويژگيهاى حيرت انگيز اين پرنده است!!

بـه هـر حال عجائبى در وجود پرندگان نهفته شده كه قرآن به خاطر آن مخصوصا روى آنها تكيه كرده است.

4 - تفسير جمله (كل قد علم صلاته و تسبيحه )

جـمـعـى از مـفـسران ضمير (علم ) را به (كل ) بر گردانده اند كه طبق آن مفهوم جمله فـوق چنين مى شود: (هر يك از كسانى كه در زمين و آسمان هستند و همچنين پرندگان، از نماز و تسبيح خود آگاهند.

ولى بـعـضى ديگر آن را به خدا باز گردانده اند، يعنى خداوند از نماز و تسبيح هر يك از آنان آگاه است، اما تفسير اول با معنى آيه متناسبتر مى باشد، به اين ترتيب هر يك از تـسـبـيـح كنندگان راه و رسم تسبيح و شرائط و ويژگى هاى نماز خود را مى داند، اگر مـنـظـور (تـسـبـيـح آگـاهـانـه ) بـاشـد مـفـهـوم ايـن سـخـن روشن است اما اگر با زبان حـال بـاشـد مـفـهـومش اين است كه هر كدام نظام ويژه اى دارند كه به نوعى گوياى عظمت پروردگار است و هر كدام چهرهاى از قدرت و حكمت اويند.

5 - منظور از (صلاة ) چيست؟

جـمـعـى از مـفـسـران مـانند مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) و (آلوسى ) در (روح البيان ) صلاة را در اينجا به معنى (دعا) تفسير كرده اند كه مفهوم اصلى آن در لغت هـمـيـن اسـت. و بـه ايـن تـرتـيـب مـوجـودات زمـيـن و آسـمـان بـا زبـان حال، يا زبان قال، در پيشگاه خدا دعا مى كنند، و از محضر او تقاضاى فيض دارند، و او هم كه فياض مطلق است بر حسب استعدادهايشان به آنها مى بخشد و دريغ ندارد.

منتهى هر كدام در عالم خود مى دانند چه نيازى دارند و چه بايد بخواهند و چه دعائى كنند.

بعلاوه آنها طبق آياتى كه قبلا اشاره كرديم در پيشگاه با عظمت او خاضعند و در برابر قـوانـيـن آفـريـنـش تـسـليـم، و از سـوى ديـگـر با تمام وجود خود صفات كماليه خدا را بـازگـو مـى كـنـنـد، و هر گونه نقصى را از او نفى مى نمايند، و به اين ترتيب عبادات چهارگانه آنها حمد و تسبيح و دعا و سجود تكميل مى شود.