تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 30762
دانلود: 2133


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30762 / دانلود: 2133
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (56) تا (59) و ترجمه

( و ما أرسلنك إلا مبشرا و نذيرا ) (56)( قل ما أسلكم عليه من أ جر إلا من شاء أن يتخذ إلى ربه سبيلا ) (57)( و توكل على الحى الذى لا يموت و سبح بحمده و كفى به بذنوب عباده خبيرا ) (58)( الذى خـلق السـمـوت و الارض و مـا بـيـنهما فى ستة أيام ثم استوى على العرش الرحمن فسل به خبيرا ) (59)

ترجمه:

56 - ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم.

57 - بگو من در برابر ابلاغ اين آئين هيچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم، تنها پاداش من اين است كه كسانى بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند.

58 - و تـوكل بر خداوندى كن كه هرگز نمى ميرد، و تسبيح و حمد او به جاى آور، و همين بس كه او از گناهان بندگانش آگاه است.

59 - او خدائى است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان ايندو است در شش روز (شش دوران ) آفريد، سپس بر عرش قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت ) او خداوند رحمن است از او بخواه كه از همه چيز آگاه است.

تفسير:

پاداش من هدايت شماست!

از آنـجـا كـه در آيـات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهائى بود كه مطلقا سود و زيانى ندارند در نخستين آيات مورد بحث اشاره به وظيفه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در برابر اين متعصبان لجوج كرده مى گويد: ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم( و ما ارسلناك الا مبشرا و نذيرا ) .

اگـر آنـهـا دعوت تو را نپذيرفتند ايرادى بر تو نيست، تو وظيفه خود را كه بشارت و انذار است انجام دادى، و دلهاى آماده را به سوى خدا دعوت كردى.

ايـن سـخـن هم وظيفه پيامبر را مشخص مى كند و هم تسلى خاطرى براى او است، و هم نوعى تهديد و بى اعتنائى به اين گروه گمراه مى باشد.

سپس به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد كه به آنها بگو من از شما در برابر اين قرآن و ابلاغ اين آئين آسمانى هيچ گونه اجر و پاداشى مطالبه نمى كنم( قل ما اسالكم عليه من اجر ) .

بعد اضافه مى كند: تنها اجرى كه من مى خواهم اين است كه مردم بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند( الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا ) .

يـعـنى تنها اجر و پاداش من هدايت شما است، آنهم از روى اراده و اختيار نه اكراه و اجبار، و ايـن تـعـبـيـر جـالبـى است كه نهايت لطف و محبت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را نـسبت به پيروانش روشن مى سازد، چرا كه اجر و مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مى شمرد.

بـديـهـى اسـت هـدايـت امت اجر معنوى فوق العاده اى براى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دارد چـرا كـه الدال على الخير كفاعله: هر كس راهنماى كار خيرى باشد همچون رهرو آن راه است.

در تفسير اين آيه احتمالات ديگرى نيز داده اند، از جمله:

جـمـعـى از مـفـسرين معتقدند كه معنى آيه چنين است: من از شما هيچگونه پاداشى نمى خواهم مـگـر ايـنـكـه خـود بـخـواهـيـد امـوالى در راه خـدا به نيازمندان انفاق كنيد كه آن بسته به ميل خود شما است.

ولى تفسير اول بسيار نزديكتر به معنى آيه است.

از آنـچـه در بـالا گـفتيم روشن شد كه ضمير در عليه به قرآن و تبليغ آئين اسلام باز مى گردد چرا كه سخن از عدم مطالبه اجر و پاداش در برابر اين دعوت است.

ايـن جـمـله عـلاوه بـر ايـنـكـه بـهـانـه هـاى مـشـركـان را قـطـع مى كند، روشن مى سازد كه قبول اين دعوت الهى بسيار سهل و ساده و آسان و براى همه كس بدون هيچ زحمت و هزينه اى امكان پذير است.

و ايـن خـود گـواهـى اسـت بر صدق دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پاكى فـكـر و بـرنـامـه او چـرا كـه مـدعـيان دروغين حتما براى اجر و پاداشى خواه مستقيم يا غير مستقيم دست به اين كار مى زنند.

آيـه بـعـد تـكـيـه گـاه اصـلى پـيـامـبـر را روشـن مـى سـازد و مـى فـرمـايـد: تـوكـل بـر خـداونـدى كـن كـه زنـده اسـت و هـرگـز نـمـى مـيـرد( و توكل على الحى الذى لا يموت ) .

و بـا داشـتـن تـكـيـه گاه و پناهگاه و سرپرستى كه هميشه زنده است و هميشه زنده خواهد بود نه نيازى به اجر و پاداش آنها دارى، و نه وحشتى از ضرر و زيان و توطئه آنان.

و اكنون كه چنين است تسبيح و حمد او بجا آور از نقصها منزه بشمر، و در برابر همه كمالات او را ستايش كن (و سبح بحمده ).

در حـقـيـقـت ايـن جـمـله را مـى تـوان بـه مـنـزله تـعـليـل بـر جـمـله قـبـل دانـسـت، زيـرا هـنـگـامـى كـه او از هـر عـيـب و نـقـص پـاك و بـه هـر كـمـال و حـسـنـى آراسـتـه اسـت، چـنـيـن كـسـى شـايـسـتـه توكل مى باشد.

سـپس اضافه مى كند: از كارشكنى و توطئه هاى دشمنان نگران مباش همين بس كه خداوند از گـنـاهـان بـنـدگـانـش آگاه است و به موقع حساب آنها را مى رسد( و كفى به بذنوب عباده خبيرا ) .

آيـه بـعـد بـيان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصيف ديگرى است از اين تكيه گاه مطمئن، مى فرمايد: او كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است در شش روز (شش دوران ) آفريد( الذى خلق السموات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام ) .

سـپـس بر عرش قدرت قرار گرفت، و به تدبير عالم پرداخت( ثم استوى على العرش ) .

كـسـى كـه داراى اين قدرت وسيع است مى تواند متوكلان بر خود را در برابر هر خطر و حادثه اى حفظ كند، كه هم آفرينش جهان به وسيله او بوده و هم اداره و رهبرى و تدبير آن در اختيار ذات پاك او است.

ضـمـنـا آفـريـنـش جهان به صورت تدريجى اشاره اى به اين واقعيت است كه خدا در هيچ كارى عجله ندارد، اگر دشمنان تو را سريعا مجازات نمى كند براى همين است كه به آنها مـيـدان و مـهـلت مـى دهـد تـا بـه اصلاح خويش بپردازند، بعلاوه كسى عجله مى كند كه از فـوت فـرصـت، خـوف دارد، و ايـن دربـاره خـداونـد قـادر متعال متصور نيست.

درباره آفرينش جهان هستى در شش روز و اين كه روز در اين گونه مـوارد بـه مـعـنـى دوران اسـت، دورانـى كـه مـمـكـن اسـت مـيـليـونـهـا و يـا مـيـليـاردهـا سـال طـول بـكشد، و شواهد اين معنى از ادبيات عرب، و ادبيات زبانهاى ديگر، به طور مشروح در جلد ششم تفسير نمونه آيه 54 سوره اعراف (صفحه 200 به بعد) بحث كرده ايم، و اين دورانهاى ششگانه را نيز مشخص نموده ايم.

و نيز معنى عرش و جمله استوى على العرش در همانجا آمده است.

و در پايان آيه اضافه مى كند او خداوند رحمان است (الرحمن ).

كـسـى كـه رحمت عامش همه موجودات را در برگرفته، و مطيع و عاصى و مؤ من و كافر از خوان نعمت بى دريغش بهره مى گيرند.

اكـنـون كـه خـدائى دارى بـخشنده و قادر و توانا اگر چيزى مى خواهى از او بخواه كه از خواست همه بندگانش آگاه است( فاسئل به خبيرا ) .

در حـقيقت اين جمله نتيجه مجموع بحثهاى گذشته است كه مى گويد به آنها اعلام كن كه من از شما پاداش نمى خواهم و بر خدائى توكل كن كه جامع اينهمه صفات است، هم قادر است، هم رحمن، هم خبير است و هم آگاه، حال كه چنين است هر چه مى خواهى از او بخواه.

مـفـسـران در تـفـسـيـر ايـن جـمـله بـيـانـات ديـگـرى دارنـد و غـالبـا سـؤ ال را در ايـنـجـا به معنى پرسش كرده اند (نه تقاضا) و گفته اند مفهوم جمله اين است كه اگر مى خواهى درباره آفرينش هستى و قدرت پروردگاركنى از خود او به پرس كه از همه چيز با خبر است.

بـعـضـى علاوه بر اين كه سؤ ال را به پرسش تفسير كرده اند گفته اند منظور از خبير جبرئيل و يا پيامبر است يعنى صفات خدا را از آنها بپرس.

البـتـه تـفـسـيـر اخـيـر بـسـيـار بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد، و تـفـسـيـر قـبل از آن نيز چندان متناسب با آيات گذشته نيست و آنچه در معنى آيه گفتيم كه منظور از سؤ ال تقاضا و درخواست از خدا است نزديكتر به نظر مى رسد.

نكته ها:

1 - اجر رسالت

در بـسـيـارى از آيـات قرآن مى خوانيم كه پيامبران الهى با صراحت اين حقيقت را بيان مى كـردنـد كـه مـا هـيـچ اجـر و پـاداشـى از هـيچ كس نمى طلبيم بلكه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است.

آيات 109 و 127 و 145 و 164 و 180 سوره شعراء، همچنين آيات 29 و 51 سوره هود، و آيـه 72 سـوره يـونـس، و 47 سبا، بر اين معنى دلالت دارد بدون شك اين عدم مطالبه اجـر هـر گـونـه اتـهـامـى را از پيامبران راستين دفع مى كند بعلاوه مى توانند با آزادى كـامـل به كار خود ادامه دهند و قفل و بندهائى كه بر اثر رابطه مادى ممكن است بر زبان آنها گذاشته شود از بين مى رود.

اما جالب اينكه در مورد پيامبر اسلام سه تعبير مختلف ديده مى شود:

1 - تـعـبـيـرى كه در آيات فوق آمده كه مى گويد: اجر و پاداش من تنها اين است كه شما هدايت شويد! اين تعبيرى است فوق العاده پر معنى و جذاب.

2 - تـعـبـيـرى كـه در آيـه 23 سـوره شـورى آمـده اسـت( قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) : من از شما پاداشى نمى طلبم جز دوستى بستگانم!

3 - تـعـبـيـرى كـه در آيـه 47 سـوره سـبـا آمـده اسـت (قـل مـا سـئلتـكـم مـن اجـر فـهـو لكـم ان اجـرى الا على الله ): بگو پاداشى را كه از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من تنها بر خداوند مى باشد.

از ضـمـيـمـه كـردن ايـن سـه تـعبير بهم چنين نتيجه مى گيريم كه: اگر در مورد پيامبر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اجر رسالت مودت ذى القربى شمرده شده است، ايـن مـودت از يـكـسـو به سود خود مؤ منان است، نه به سود پيامبر، و از سوى ديگر اين محبت وسيله اى است براى هدايت يافتن به راه خدا.

بـنـابـرايـن مـجـمـوع ايـن آيـات نـشـان مـى دهـد كـه مـودت ذى القـربـاى رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تداوم برنامه رسالت و رهبرى آن پيامبر است، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر بـراى ادامـه راه پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و هدايت و رهـبـرى او بـايـد دسـت بـه دامـن ذوى القـربى زد، و از رهبرى آنها استمداد جست، اين همان چـيزى است كه شيعه در مسئله امامت از آن جانبدارى مى كند، و معتقد است رشته رهبرى بعد از پيامبر نه در شكل نبوت كه در شكل امامت براى هميشه ادامه خواهد داشت.

تـوجـه بـه ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه مـحـبـت عامل مؤ ثرى است براى پيروى كردن، هـمـانـگـونـه كـه در سـوره آل عـمـران آيـه 31 مـى خـوانـيـم:( قـل ان كـنـتـم تحبون الله فاتبعونى ) : بگو اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد چرا كه من مبلغ فرمان او هستم.

اصولا پيوند محبت با كسى انسانرا به سوى محبوب و خواسته هاى او مى كشاند و هر چه رشـتـه مـحـبـت قـويـتـر بـاشـد ايـن جـاذبـه قـويـتـر اسـت، مخصوصا محبتى كه انگيزه آن كـمـال مـحـبـوب است، احساس اين كمال سبب مى شود كه انسان سعى كند خود را به آن مبدء كمال و اجراى خواسته هاى او نزديكتر گرداند.

2 - بر چه كسى بايد توكل كرد؟

در آيـات فـوق هـنـگـامـى كـه بـه پـيـامـبـر فـرمـان توكل مى دهد كه از همه مخلوقات نـظـر بـر گـيـرد و تـنـهـا بـه ذات پاك خداوند چشم دوزد، اوصافى براى اين ذات پاك بـرمى شمرد كه در حقيقت شرائط اساسى كسى است كه مى تواند پناهگاه واقعى و مطمئن انسانها گردد.

نـخـسـت ايـنـكـه زنـده بـاشـد چرا كه يك موجود مرده و بى خاصيت همچون بتها هرگز نمى توانند تكيه گاه كسى شوند.

ديـگـر ايـنـكـه حـيـاتـش جـاودانـى بـاشـد بـطـورى كـه احتمال مرگ او تزلزلى در فكر متوكلان ايجاد نكند.

سـوم ايـنـكه علم و آگاهيش همه چيز را در برگيرد، هم از نيازهاى متوكلان با خبر باشد و هم از توطئه ها و نقشه هاى دشمنان.

چـهـارم ايـنـكـه قـدرت بـر هـمـه چـيـز، هـر گـونـه عـجـز و نـاتـوانـى را كـه مـوجـب تزلزل اين تكيه گاه است كنار زند.

پـنـجـم ايـنـكـه حـاكـميت و تدبير و اداره همه امور در كف با كفايت او باشد، و مى دانيم اين صـفـات تـنـهـا در ذات پـاك خـدا جـمـع اسـت، و بـه هـمـيـن دليل تنها تكيه گاه اطمينان بخش و تزلزل ناپذير در برابر همه حوادث ذات او است.

آيه (60) تا (62) و ترجمه

( و إذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن أنسجد لما تأ مرنا و زادهم نفورا ) (60)( تبارك الذى جعل فى السماء بروجا و جعل فيها سرجا و قمرا منيرا ) (61)( و هـو الذى جـعـل اليل و النهار خلفة لمن أراد أن يذكر أو أراد شكورا ) (62)

ترجمه:

60 - و هـنـگـامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان سجده كنيد مى گويند رحمان چـيـسـت؟! (ما اصلا رحمن را نمى شناسيم ) ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مى دهى. (اين سخن را مى گويند) و بر نفرتشان افزوده مى شود!

61 - جـاودان و پـر بـركـت است آن خدائى كه در آسمانها برجهائى قرار داد، و در ميان آن چراغ روشن و ماه نور بخشى آفريد.

62 - او كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براى آنها كه بخواهند متذكر شوند يا شكرگزارى كنند.

تفسير:

برجهاى آسمانى

از آنجا كه در آيات پيشين سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت

او در نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحـث مى افزايد: هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحـمـان كـه سراسر وجود شما غرق رحمت او است سجده كنيد آنها از روى كبر و غرور، و يا از سـر اسـتـهـزاء مـى گـويـنـد: رحـمـان چـيـسـت؟!( و اذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمان ) .

ما اصلا رحمان را نمى شناسيم و اين كلمه براى ما مفهوم روشنى ندارد.

آيا ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مى دهى؟!( انسجد لما تامرنا ) .

ما زير بار هيچكس نمى رويم و تابع فرمان اين و آن نخواهيم شد!.

اين سخن را مى گويند و بر نفرت و دوريشان از خدا افزوده مى شود( و زادهم نفورا ) .

بدون شك مناسبترين نام از نامهاى خدا براى دعوت به خضوع و سجده در برابر او همان نـام پـر جـاذبه رحمان با مفهوم رحمت گسترده اش مى باشد، ولى آنها بخاطر كوردلى و لجاجت نه تنها انعطافى در برابر اين دعوت نشان ندادند، بلكه به سخريه و استهزاء پـرداخـتـه و از روى تـحـقـير گفتند رحمان چيست؟ همانگونه كه فرعون در برابر دعوت مـوسـى (عليها‌السلام ) گـفـت: و مـا رب العـالمين: پروردگار جهانيان چيست؟ (آيه 23 سوره شعراء) آنها حتى حاضر نبودند بگويند كيست؟!

گـر چـه جـمـعـى از مـفـسران معتقدند كه نام رحمان براى خدا در ميان عرب جاهلى ناماءنوس بـود، و هنگامى كه اين توصيف را از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شنيدند واقعا از روى تـعـجب به اين سؤ ال پرداختند، حتى بعضى از آنها مى گفتند: ما كسى را به نام رحـمـان نـمى شناسيم تنها كسى را كه به اين نام مى دانيم همان كسى است كه در سرزمين يـمـامـه است! (منظورشان مسيلمه كذاب بود كه به دروغ دعوى نبوت كرد و مردم او را به اين نام رحمان مى شناختند).

ولى اين سخن بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا ماده اين اسم و صيغه اش هر دو عربى است، و هميشه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در آغاز سوره هاى قرآن در آيـه بـسـم الله الرحمن الرحيم اين نام را براى آنها بيان مى كرد، بنابراين هدف آنها جز بهانه - جوئى و سخريه نبوده است.

جـمـله بعد نيز گواه اين حقيقت است، زيرا آنها مى گويند: آيا ما مطيع فرمان تو شويم و به دستور تو سجده كنيم( انسجد لما تامرنا ) .

امـا بـه حكم آنكه تبليغات رهبران الهى تنها در دلهاى آماده اثر مى گذارد كوردلان لجوج نـه تـنـها بهره اى نمى گيرند بلكه بر نفرتشان افزوده مى شود، چرا كه آيات قرآن هـمـچـون دانـه هـاى حـيـات بـخـش بـاران اسـت كـه در بـاغ سـبـزه و گل مى روياند و در شورهزار خس! لذا جاى تعجب نيست كه بگويد: و زادهم نفورا آيه بعد در حقيقت پاسخى است به سؤ ال آنها كه مى گفتند رحمان چيست؟ - هر چند آنها اين سـخـن را از روى سخريه مى گفتند اما قرآن پاسخ جدى به آنها مى گويد - مى فرمايد: پـر بـركـت و بـا عـظـمـت اسـت آن خـدائى كـه در آسـمـان برجهائى قرار داد( تبارك الذى جعل فى السماء بروجا ) .

بـروج جـمـع بـرج در اصـل بـه مـعنى ظهور است، و لذا آن قسمت از ديوار اطراف شهر يا مـحـل اجـتـمـاع لشـگـر را كـه بـلنـدتـر و آشـكـارتـر اسـت بـرج مى نامند، و نيز به همين دليل هنگامى كه زن زينت خود را آشكار سازد تبرجت المرئة مى گويند.

اين كلمه به قصرهاى بلند نيز اطلاق مى شود.

به هر حال برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلكى است كه خورشيد و ماه در هـر فـصل و هر موقعى از سال در برابر يكى از آنان قرار مى گيرند مثلا مى گويند خـورشـيـد در بـرج حـمـل قـرار گـرفـتـه، يـعـنـى مـحـاذى صـورت فـلكـى حـمـل مى باشد، و يا قمر در عقرب است، يعنى كره ماه برابر صورت فلكى عقرب واقع شـده (صـور فـلكـى بـه مـجـمـوعـه اى از سـتـارگـان گـفـتـه مـى شـود كـه شكل خاصى در نظر ما دارند).

بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشـاره بـه مـنـزلگـاهـهـاى آسـمـانـى خـورشـيد و ماه كرده، و به دنـبـال آن اضـافـه مـى كـنـد: و در ايـن بـرجـهـا چـراغ روشن و ماه نور بخشى قرار داد( و جعل فيها سراجا و قمرا منيرا ) .

در حـقـيقت اين آيه بيانگر نظم دقيق سير خورشيد و ماه در آسمان (البته در نظر ما هر چند ايـن تـغـيـيرات حقيقتا مربوط به گردش زمين دور آفتاب است ) و نظام فوق العاده دقيقى اسـت كـه مـيـليـونها سال بى كم و كاست بر آنها حكم فرما است به گونه اى كه منجمان آگـاه مـى تـوانند از صدها سال قبل وضع حركت خورشيد و ماه را در روز و ساعت معين نسبت بـه صـدهـا سـال بـعد پيش ‍ بينى كنند، اين نظامى كه حاكم بر اين كرات عظيم آسمانى اسـت شاهد گويائى بر وجود پروردگارى است كه مدبر و اداره كننده عالم بزرگ هستى مى باشد.

آيـا بـا اينهمه نشانه هاى روشن، با اين منازل بديع و دقيق خورشيد و ماه باز او را نمى شناسيد و مى گوئيد: ما الرحمان؟!

اما اينكه چرا خورشيد را سراج ناميده؟ و ماه را با صفت منير هـمـراه نـمـوده؟ ممكن است دليلش اين باشد كه سراج به معنى چراغ است كه نور از درون خودش سرچشمه مى گيرد، و اين متناسب با وضع خورشيد است كه طبق تحقيقات مسلم علمى نورش از خود او است، بر خلاف ماه كه نورش از پرتو خورشيد است، و لذا آنرا با منير تـوصيف كرده، يعنى روشنى بخش هر چند نورش از ديگرى گرفته شده باشد. (در جلد 8 تفسير نمونه ذيل آيه 5 و 6 سوره يونس - صفحه 226 به بعد - در اين زمينه مشروحا سخن گفته ايم ).

در آخرين آيه مورد بحث باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش ديگرى از نظام هـسـتـى را بـازگـو مى كند مى گويد: او كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد، بـراى آنـهـا كـه بـخـواهـنـد مـتـذكـر شـونـد و يـا شـكـرگـذارى كـنـنـد( و هـو الذى جعل الليل و النهار خلفة لمن اراد ان يذكر او اراد شكورا ) .

ايـن نـظـام بـديـع كـه بـر شـب و روز حـاكـم اسـت، و متناوبا جانشين يكديگر مى شوند و مـيليونها سال اين نظم ادامه دارد، نظمى كه اگر نبود زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت يا تاريكى و ظلمت به تباهى مى كشيد، براى آنها كه مى خواهند خدا را بشناسند دليل جالبى است.

مـى دانـيـم پـيـدايش نظام شب و روز بر اثر گردش زمين به دور خويش است، و تغييرات تـدريـجـى و مـنـظـم آن كـه دائمـا از يـكـى كـاسـته و بر ديگرى افزوده مى شود بخاطر تمايل محور آن نسبت به مدارش مى باشد كه باعث وجود فصلهاى چهارگانه است.

اگـر كـره زمـيـن ما در حركت دورانى تندتر و يا كندتر از امروز مى چرخيد در يك صورت شـبـهـا آنـقـدر طـولانـى مـى شد كه همه چيز منجمد مى گشت و روزها آنقدر طولانى كه نور آفتاب همه چيز را مى سوزاند، و در صورت ديگر فاصله كـوتاه شب و روز تاثير آنها را خنثى مى كرد، بعلاوه قوه گريز از مركز آنقدر بالا مى رفت كه موجودات زمينى را به خارج از كره زمين پرتاب مى نمود!

خـلاصـه، مـطـالعـه اين نظام از يكسو فطرت خداشناسى را در انسان بيدار مى سازد، (و شـايـد تعبير به تذكر و ياد آورى اشاره به همين حقيقت است ) و از سوى ديگر روح شكر گذارى را در او زنده مى كند با جمله او اراد شكورا به آن اشاره شده است.

قابل توجه اينكه در بعضى از روايات كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و يا ائمـه مـعـصـومـيـن (عليهم‌السلام ) در تـفـسـيـر آيـه نـقل شده چنين مى خوانيم: جانشين شدن شب و روز نسبت به يكديگر براى آن است كه اگر انـسـان در يـكى از وظائف خويشتن در عبادت پروردگار كوتاهى كرده در ديگرى جبران يا قـضـا كـند اين معنى ممكن است تفسير دومى براى آيه باشد و از آنجا كه آيات قرآن داراى بطون است منافات با معنى اول نيز ندارد.

در حـديـثـى از امام صادق (عليها‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: هر عبادت و اطاعتى كه در شـب از تـو فـوت شـد در روز قـضـا كـن، خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: و هو الذى جعل الليل و النهار خلفة لمن اراد ان يذكر او اراد شكورايعنى انسان وظائف فوت شده در شب را در روز و وظائف فوت شده در روز را در شب قضا كند.

نظير همين معنى را فـخـر رازى از پيغمبـراكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل كرده است.