تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 30752
دانلود: 2130


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30752 / دانلود: 2130
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (38) تا (42) و ترجمه

( فجمع السحرة لميقات يوم معلوم ) (38)( و قيل للناس هل أنتم مجتمعون ) (39)( لعلنا نتبع السحرة إن كانوا هم الغالبين ) (40)( فلما جاء السحرة قالوا لفرعون أ ئن لنا لا جرا إن كنا نحن الغالبين ) (41)( قال نعم و إنكم إذا لمن المقربين ) (42)

ترجمه:

38 - سرانجام ساحران براى وعده گاه روز معينى جمع آورى شدند.

39 - و به مردم گفته شد آيا شما نيز (در اين صحنه ) اجتماع مى كنيد.

40 - تا اگر ساحران پيروز شوند ما از آنان پيروى كنيم.

41 - هـنـگـامـى كه ساحران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر پيروز شويم پاداش مهمى خواهيم داشت؟

42 - گفت آرى، و شما در اين صورت از مقربان خواهيد بود!

تفسير:

ساحران از همه جا گرد آمدند

در اين آيات صحنه ديگرى از اين داستان پر ماجرا نشان داده مى شود:

به دنبال پيشنهاد اطرافيان فرعون جمعى از ماموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شـدنـد و در هـر جـا ساحران ماهر را جستجو كردند سرانجام جمعيت ساحران براى وعده گاه روز معين جمع آورى شدند( فجمع السحرة لميقات يوم معلوم ) .

و بـه تـعـبـيـر ديـگـر آنـهـا را بـراى چـنـان روزى از قـبـل آمـاده كـردنـد تـا در مـوعـد مـعـيـن بـه مـيـدان مـبـارزه گسيل شوند.

مـنـظـور از يـوم معلوم آنچنان كه از آيات سوره اعراف استفاده مى شود يكى از روزهاى عيد مـعـروف مـصـريان بوده كه موسى (عليها‌السلام ) آن را براى مبارزه تعيين كرد، و هدفش اين بود كه مردم فرصت بيشترى براى حضور در صحنه داشته باشند، زيرا اطمينان به پـيـروزى خـود داشـت، و مـى خـواسـت قدرت آيات الهى، و ضعف فرعون و دستيارانش بر همگان آشكار گردد، و نور ايمان در دلهاى گروه بيشترى بدرخشد.

از مـردم نـيـز بـراى حضور در اين ميدان مبارزه دعوت شد: و به مردم گفته شد آيا شما در اين صحنه اجتماع مى كنيد؟!( و قيل للناس هل انتم مجتمعون ) .

ايـن تعبير نشان مى دهد كه ماموران فرعون در اين زمينه بسيار حساب شده كار مى كردند، آنها مى دانستند اگر مردم را اجبار به حضور كنند، ممكن است واكنش منفى نشان دهند، چرا كه هـر كـس فـطـرتـا از اجـبـار گـريـزان اسـت، لذا گـفـتـنـد چـنـانـكـه تمايل داشته باشيد در اين جلسه حضور پيدا كنيد و قطعا اين طرز بيان افراد زيادترى را به آن جلسه كشانيد.

و بـه مـردم گـفـتـه شـد هـدف ايـن اسـت كـه اگـر ساحران پيروز شوند كه پيروزى آنها پيروزى خدايان ما است ما از آنان پيروى كنيم، و آنچنان صحنه را گـرم و داغ نـمـائيـم كـه دشمن خدايان ما براى هميشه از ميدان بيرون رود!( لعلنا نتبع السحرة ان كانوا هم الغالبين ) .

روشـن اسـت كـه وجـود تماشاچيان بيشتر كه ارتباط و پيوند با يك طرف مبارزه دارند هم مايه دلگرمى آنها است و به آنها روحيه مى دهد، و هم سبب مى شود كه آنان نهايت كوشش خـود را به كار گيرند، و هم در موقع پيروزى توانائى دارند چنان جنجالى بر پا كنند كـه حـريـف بـراى هـمـيـشـه مـنـزوى شـود، و هـم مـى تـوانـنـد از آغـاز مـبـارزه در طـرف مقابل ايجاد وحشت كنند.

آرى مـامـوران فـرعون با اين اميدها مايل بودند مردم را در صحنه حاضر كنند و موسى نيز حـضـور چنين جمعى را از خدا مى خواست كه بتواند منظور خود را به عاليترين وجهى پياده كند.

ايـنـهـا هـمه از يكسو، از سوى ديگر هنگامى كه ساحران نزد فرعون آمدند و او را سخت در تـنـگنا ديدند به اين فكر افتادند كه برترين بهره گيرى را كرده و امتيازهاى مهمى از او بـگـيـرنـد، بـه فـرعـون گـفـتـنـد: آيـا بـراى مـا پـاداش قابل ملاحظه اى خواهد بود اگر پيروز شويم( فلما جاء السحرة قالوا لفرعون ءان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين ) .

فـرعـون كـه سخت در اين بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترين امتيازها را به آنها بدهد، بلا فاصله گفت: آرى هر چه بخواهيد مى دهم، بعلاوه شما در اين صورت از مقربان درگاه من خواهيد بود!( قال نعم و انكم اذا لمن المقربين ) .

در واقـع فـرعـون بـه آنـهـا گـفـت شـمـا چـه مـى خـواهـيـد؟ يـا مال است و يا مقام من هر دو را در اختيار شما مى گذارم!

ايـن تـعـبـيـر نـشـان مى دهد كه قرب به فرعون تا چه حد در آن محيط و جامعه داراى اهميت بـوده كـه او بـه عـنـوان يـك پـاداش بـزرگ از آن يـاد مـى كند، و در حقيقت پاداشى از اين بالاتر نيست كه انسان به قدرت مطلوبش نزديك گردد.

اگر گمراهان قرب فرعون را برترين پاداش مى شمردند، خدا پرستان آگاه پاداشى را بالاتر از قرب پروردگار نمى شمرند، حتى بهشت با تمام نعمتهايش را با يك جلوه ذات پاك او، معامله نمى كنند.

بـه هـمـيـن دليـل شـهـيـدان راه الله كـه بـايـد بـرتـريـن پـاداشها را در برابر آن ايثار بـزرگـشان دريافت دارند به گواهى قرآن پاداش قرب الهى را مى يابند، و تعبير عند ربهم شاهد گوياى اين واقعيت است.

و نـيـز بـه هـمـيـن دليـل هـر مؤ من پاكدل به هنگام انجام عبادت تنها چيزى را كه مى طلبد قربة الى الله است.

آيه (43) تا (51) و ترجمه

( قال لهم موسى ألقوا ما أنتم ملقون ) (43)( فأ لقوا حبالهم و عصيهم و قالوا بعزة فرعون إنا لنحن الغالبون ) (44)( فالقى موسى عصاه فاذا هى تلقف ما يأ فكون ) (45)( فالقى السحرة ساجدين ) (46)( قالوا أمنا برب العالمين ) (47)( رب موسى و هرون ) (48)( قـال امـنـتـم له قبل أ ن اذن لكم إ نه لكبيركم الذى علمكم السحر فلسوف تعلمون لا قطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لا صلبنكم أجمعين ) (49)( قالوا لا ضير إنا إلى ربنا منقلبون ) (50)( إنـا نـطـمـع أن يـغـفـر لنـا ربـنـا خـطـايـانـا أن كـنـا أ ول المؤ منين ) (51)

ترجمه:

43 - (روز مـوعـود فـرا رسـيـد و هـمـگى جمع شدند، موسى رو به ساحران كرد و) گفت: آنچه را مى خواهيد بيفكنيد، بيفكنيد!

44 - آنها طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند به عزت فرعون، قطعا پيروزيم!

45 - سـپـس مـوسـى عـصـايـش را افـكـنـد، نـاگـهـان تـمـام وسايل دروغين آنها را بلعيد!

46 - ساحران همگى فورا به سجده افتادند.

47 - گفتند ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم.

48 - پروردگار موسى و هارون.

49 - (فرعون ) گفت: آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه به شما اجازه دهم؟! مسلما او بزرگ و استاد شما است كه به شما سحر آموخته، اما به زودى خواهيد دانست كه دستها و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى كنم، و همه شما را به دار مى آويزم.

50 - گـفـتند: مهم نيست (هر كار از دستت ساخته است بكن ) ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم.

51 - مـا امـيـدواريم پروردگارمان خطاهاى ما را به بخشد، كه ما نخستين ايمان آورندگان بوديم.

تفسير:

نور ايمان در قلب ساحران درخشيدن گرفت

هـنـگـامـى كه ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند او وعده پاداش و تقرب بـه درگـاهـش بـه آنـان داد و آنـهـا را دلگـرم و مـطـمـئن سـاخـت، بـه دنـبـال تـهـيـه مـقـدمـات كار رفتند، و در خلال مدتى كه فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسيار فراهم ساختند كه ظاهرا درون آنها را خالى كرده و ماده شيميائى مخصوصى (همچون جيوه ) كه در برابر تابش آفتاب سبك و فرار مى شود در آن ريختند.

سـرانـجـام يوم موعود فرا رسيد، و انبوه عظيمى از مردم در آن صحنه جمع شدند تا شاهد ايـن مـبـارزه تـاريـخى باشند، فرعون و اطرافيانش از يكسو و ساحران از سوى ديگر، و موسى و برادرش هارون از سوى سوم، در آنجا حضور يافتند.

امـا هـمـانـگـونـه كه معمول قرآن است، اين مقدمات را كه از لابلاى بحثهاى آينده روشن مى شود حذف كرده وارد اصل سخن مى گردد، در اينجا به ترسيم اين صحنه سرنوشت ساز پـرداخـته مى گويد: موسى رو به سوى ساحران كرد و گفت: آنچه را مى خواهيد بيفكنيد بيفكنيد و هر چه داريد به ميدان آوريد( قال لهم موسى القوا ما انتم ملقون ) .

از آيه 115 سوره اعراف استفاده مى شود اين سخن را موسى هنگامى گفت كه ساحران به او گفتند آيا تو پيشقدم مى شوى و مى افكنى يا ما؟!.

ايـن پـيـشـنـهـاد مـوسـى (عليه‌السلام ) كه از اطمينان خاطر او به پيروزى سرچشمه مى گرفت و دليل خونسردى او در برابر انبوه عظيم دشمنان و حاميان سرسخت فرعون بود، نـخـسـتـيـن ضـربـه را بـر پيكر ساحران وارد ساخت و نشان داد كه موسى از آرامش روانى خاصى بهره مند است و به جاى ديگرى دل بسته و پشتگرم است.

سـاحـران كـه غـرق غـرور و نـخـوت بودند و حداكثر توان خود را به كار گرفته و به پيروزى خود اميدوار بودند طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پيروزيم!( فالقوا حبالهم و عصيهم و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون ) .

آرى آنـهـا هـمـانـنـد هـمـه متملقان چاپلوس با نام فرعون شروع كردند و تكيه بر قدرت پوشالى او نمودند.

در ايـن هـنـگـام چـنـانـكـه قرآن در جائى ديگر بيان كرده، عصاها و طنابهاى مخصوص به صـورت مـارهـاى كـوچـك و بـزرگ بـه حركت در آمدند (سوره طه آيه 66)، آنها مخصوصا بخشى از وسائل سحر خود را از عصاها انتخاب كرده بودند

تـا بـه پـندارشان با عصاى موسى رقابت كنند و طنابها را هم بر آن افزوده بودند كه برترى خود را به ثبوت رسانند!

در ايـن هـنـگـام غـريـو شـادى از مـردم برخاست و برق اميد در چشمان فرعون و اطرافيانش درخشيدن گرفت، به گونه اى كه از خوشحالى در پوست نمى گنجيدند و از مشاهده اين صحنه لذت بخش به وجد و سرور آمده بودند!.

اما موسى چندان مهلت نداد كه اين وضع ادامه يابد، جلو آمد و عصاى خود را افكند ناگهان ثـعـبـان و مـار عـظـيـمـى شـد و بـا سـرعـت شـروع بـه بـلعـيـدن وسائل دروغين ساحران كرد! و آنها را يكى بعد از ديگرى در كام خود فرو برد!( فالقى موسى عصاه فاذا هى تلقف ما يافكون ) .

در اينجا نخست سكوت زود گذرى بر مردم حكم فرما شد، دهانها از تعجب بازماند چشمها از حـركـت ايـسـتـاد، گـوئى در آنـجـا خـشـك شـده بـودنـد، ولى بـه زودى جـاى اين سكوت را فـريـادهـاى وحـشـتـنـاك گـرفـت، گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پايان كار به كجا مى رسد، و جمعى بى هدف فرياد مى كشيدند و دهان ساحران از تعجب بازمانده بود.

در ايـنجا همه چيز عوض شد، ساحران كه تا آن لحظه در خط شيطنت و همكارى با فرعون و مـبـارزه بـا مـوسـى (عليها‌السلام ) قرار داشتند يك مرتبه به خود آمدند و چون از تمام ريزه كاريها و فوت و فن سحر با خبر بودند، يقين پيدا كردند كه اين مـسـاله قـطـعـا سـحـر نـيـسـت، ايـن يك معجزه بزرگ الهى است ناگهان همه آنها به سجده افتادند( فالقى السحرة ساجدين ) .

جـالب ايـنكه قرآن تعبير به القى مى كند كه مفهومش افكنده شدند مى باشد، اشاره به ايـنكه آنچنان تحت تاثير جاذبه معجزه موسى (عليها‌السلام ) قرار گرفتند كه گوئى بى اختيار بر زمين افتاده و سجده كردند.

و هـمراه با اين عمل كه دليل روشن ايمان آنها بود با زبان نيز گفتند: ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم!( قالوا آمنا برب العالمين ) .

و بـراى ايـنـكه جاى هيچ ابهام و ترديد باقى نماند و فرعون نتواند اين سخن را تفسير ديگرى كند، اضافه كردند به پروردگار موسى و هارون( رب موسى و هارون ) .

و ايـن نشان مى دهد كه برنامه افكندن عصا و گفتگوى با ساحران را هر چند موسى انجام داد اما برادرش هارون در كنار او ايستاده و آماده هر گونه پشتيبانى از برادر بود.

ايـن دگـرگونى عجيب كه در روحيه ساحران پيدا شد، و در يك لحظه كوتاه از ظلمت مطلق بـه روشـنائى خير كننده اى گام نهادند، و به تمام منافعى كه از فرعون انتظار داشتند پـشـت پـا زدنـد - سهل است - جان خود را نيز به خطر افكندند، همه به خاطر اين بود كه آنـهـا عـلم و دانـشـى داشـتـنـد، و در پـرتـو آن تـوانـسـتـنـد حـق را از باطل بشناسند و دست به دامن حق زنند.

آنـهـا بـاقـيـمـانـده راه را بـا پـاى عـقـل نـمى پيمودند كه بر مركب راهوار عشق سوار شده بودند، و بوى گلشان آنچنان مست كرده بود كه دامن از دست داده بودند، و خواهيم ديد به همين دليل در برابر شديدترين تهديدهاى فرعون شجاعانه ترين استقامت را نشان دادند!.

در حـديـثى از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: ما من قلب الا بين اصبعين مـن اصـابع الرحمان ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه: هر دلى در پنجه قدرت خداوند رحمان اسـت، اگـر بخواهد آن را به راه راست مى دارد و اگر اراده كند منحرف مى سازد (بديهى اسـت خـواسـت خـدا در ايـن دو مـرحله از آمادگيهاى افراد سرچشمه مى گيرد، و اين توفيق و سلب توفيق به خاطر زمينه هاى مختلف دلها است و بى حساب نيست ).

در ايـن هـنـگـام فـرعون كه از يكسو روحيه خود را پاك باخته بود، و از سوى ديگر تمام قدرت و موجوديت خويش را در خطر مى ديد، و مخصوصا مى دانست ايمان آوردن ساحران چه تاثير عميقى در روحيه مردم خواهد گذارد و ممكن است گروه عظيمى به پيروى از ساحران به سجده بيفتند، به گمان خود دست به ابتكار تازه اى زد رو به ساحران كرد و گفت: آيـا بـه او ايـمـان آورديـد پـيـش از آنـكـه مـن بـه شـمـا اجـازه دهـم( قال آمنتم له قبل ان آذن لكم ) .

او كـه سـاليـان دراز بـر تخت استبداد تكيه كرده بود نه تنها انتظار داشت كه مردم بى اذن او عـمـلى انـجـام نـدهـنـد بـلكـه انـتـظـارش ايـن بـود كـه قـلب و عـقـل و فـكـر مردم نيز به اختيار و اجازه او باشد تا او فرمان ندهد نينديشند!، و تا اجازه ندهد تصميم نگيرند!

و چنين است راه و رسم جباران.

ايـن مـغرور سركش حاضر نبود حتى نام پروردگار يا نام موسى را بر زبان جارى كند، بلكه تنها با ضمير له كه در اينجا به منظور تحقير است اكتفا مى كرد.

ولى فرعون به اين هم قناعت نكرد، و دو جمله ديگر گفت تا هم موقعيت خويش را به پندار خـود تـثـبيت كند، و هم جلو افكار بيدار شده مردم را سد نمايد و بار ديگر به خواب فرو بـرد: نـخـسـت سـاحـران را متهم ساخت كه اين يك تبانى و توطئه قبلى است كه ميان شما و مـوسـى صـورت گـرفـتـه، تـوطئه اى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت: او بزرگ و اسـتـاد شـمـا است كه به شما سحر آموخته، و شما همگى سخر را از مكتب او فرا گرفته ايد!( انه لكبيركم الذى علمكم السحر ) .

شما با قرار قبلى اين صحنه سازى را به وجود آورده ايد تا ملت بزرگ مصر را گمراه سـازيد و زير سيطره حكومت خود درآوريد!، شما مى خواهيد صاحبان اصلى اين كشور را از شهر و ديارشان آواره كنيد و بردگان را بجاى آن بنشانيد.

امـا من به شما اجازه نخواهم داد كه در اين توطئه پيروز شويد، من اين توطئه را در نطفه خفه مى كنم! به زودى خواهيد دانست شما را چنان مجازاتى مى كنم كه درس عبرتى براى همگان گردد، دستها و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى كنم (دست راست و پاى چپ يا دسـت چـپ و پـاى راسـت ) و هـمـگـى را بـدون استثناء به دار مى آويزم!( فلسوف تعلمون لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم اجمعين ) .

يـعنى نه تنها همه شما را به قتل مى رسانم بلكه قتلى توأ م با زجر و شكنجه آنهم در مـلا عـام و بـر فـراز درخـتان بلند نخل، زيرا بريدن دست و پا به طور مخالف سبب مى شود كه احتمالا انسان ديرتر بميرد و زجر و شكنجه بيشتر شود.

و چـنـين است طريقه زمامداران زورگو و ستمكار در هر عصر و زمان نخست مردان مصلح الهى را متهم به توطئه بر ضد مردم مى كنند، و پس از استفاده از حربه تهمت، حربه شمشير را به كار مى برند، تا موقعيت حقطلبان و پشتوانه مردمى آنها نخست تضعيف شود، سپس آنها را از سر راه خود بردارند.

اما فرعون در اينجا كور خوانده بود، زيرا ساحران يك لحظه پيش، و مؤ منان اين لحظه، آنچنان قلبشان به نور ايمان روشن شده بود و در آتش عشق خدا داغ گشته بودند كه اين تـهـديد فرعون را در حضور جمعيت به طرز بسيار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شيطانى او را نقش بر آب كردند.

گـفـتـنـد: هـيـچ مـانـعى ندارد، و هيچگونه زيانى از اين كار به ما نخواهد رسيد هر كار مى خـواهـى بـكـن مـا بـه سـوى پـروردگـارمان باز مى گرديم( قالوا لا ضير انا الى ربنا منقلبون ) .

تـو بـا ايـن كـار نه تنها چيزى از ما كم نمى كنى، بلكه ما را به لقاى معشوق حقيقى و مـعبود واقعى مى رسانى، آن روز كه اين تهديدها در ما اثر مى گذاشت ما خويشتن را نمى شناختيم، با خداى خود آشنا نبوديم، و راه حق را گم كرده در بيابان زندگى سرگردان بوديم، اما امروز گم شده خود را يافته ايم، هر كار مى توانى بكن!

سـپس افزودند ما در گذشته گناهانى مرتكب شده ايم و در اين صحنه سردمدار مبارزه با پـيـامبر راستين خدا موسى (عليها‌السلام ) شديم، و در ستيز با حق پيشقدم بوديم، اما ما امـيـدواريـم كـه پـروردگـارمـان خـطـاهـاى مـا را ببخشد چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان بـوديـم( انـا نـطـمـع ان يـغـفـر لنـا ربـنـا خـطـايـانـا ان كـنـا اول المؤ منين ) .

مـا امـروز از هـيـچ چـيز وحشت نداريم، نه از تهديدهاى تو، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخه هاى بلند نخل!.

اگـر تـرسـى داشـتـه بـاشـيـم تنها از گناهان گذشته خويش است و اميدواريم آن نيز در سايه ايمان و اميد به لطف حق بر طرف گردد.

اين چه نيروئى است كه وقتى در قلب انسان پيدا مى شود بزرگترين قدرتها در نظرش كـوچـك، و در بـرابـر سـخـت تـرين شكنجه ها مقاوم، و نسبت به ايثار جان سخاوتمند مى گردد؟

اين نيروى ايمان است.

اين شعله چراغ فروزان عشق است، كه شهد شهادت در راه خدا را در كام انسان شيرينتر از عسل مى كند، و وصال محبوب را برترين هدف مى سازد.

ايـن همان نيروئى بود كه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از آن كمك گرفت و مـسـلمـانـان نـخستين را با آن پرورش داد و به سرعت ملتى عقب افتاده را به اوج افتخار رسانيد، مسلمانانى كه تاريخشان مايه اعجاب جهانيان شد.

ولى به هر حال اين صحنه براى فرعون و دستگاهش بسيار گران تمام گشت هر چند طبق بـعـضـى از روايات تهديداتش را عملى نمود و ساحران مؤ من را شهيد كرد، اما اين كار نه تـنـهـا عـواطـف مردم را كه به نفع موسى (عليها‌السلام ) تحريك شده بود خاموش ‍ نكرد، بلكه به آن دامن زد.

همه جا سخن از پيامبر نو ظهور در ميان بود، و همه جا از نخستين شهيدان با ايمان بحث مى شـد، گـروهـى بـه ايـن وسـيـله ايـمـان آوردند كه بعضى از ياران نزديك فرعون و حتى همسرش در اين صف قرار گرفتند.

در ايـنجا سؤ الى مطرح است كه ساحران توبه كار و مؤ من چگونه خود را نخستين مؤ منان ناميدند؟

آيا منظورشان اين بوده كه نخستين مؤ منان در آن صحنه بودند؟

يا نخستين مؤ منان از حاميان فرعون؟

يا نخستين مؤ منانى كه شربت شهادت نوشيدند؟

همه اينها محتمل است و در عين حال منافاتى با يكديگر ندارد.

ايـن تـفـاسـيـر در صـورتـى اسـت كـه مـا مـعـتـقـد بـاشـيـم قـبـل از آنـهـا كـسـان ديـگـرى از بـنـى اسـرائيـل يـا غـيـر بـنـى اسـرائيل به موسى ايمان آورده باشند، اما اگر بگوئيم آنها پس از بعثت ماموريت يافتند كه مستقيما با خود فرعون تماس گيرند و نخستين ضربه را بر پيكر او وارد كنند، بعيد نيست كه اين گروه به راستى اولين مؤ منان بوده اند و نياز به تفسير ديگرى نيست.

آيه (52) تا (59) و ترجمه

( و أوحينا إلى موسى أن أسر بعبادى إنكم متبعون ) (52)( فأ رسل فرعون فى المدائن حاشرين ) (53)( إن هؤ لاء لشرذمة قليلون ) (54)( و إنهم لنا لغائظون ) (55)( و إنا لجميع حاذرون ) (56)( فأخرجناهم من جنات و عيون ) (57)( و كنوز و مقام كريم ) (58)( كذلك و أورثناها بنى إسرائيل ) (59)

ترجمه:

52 - ما به موسى وحى فرستاديم كه بندگان مرا شبانه از مصر كوچ ده، و آنها شما را تعقيب خواهند كرد.

53 - فرعون (از اين ماجرا آگاه شد و) ماموران به شهرها فرستاد تا نيرو جمع كند.

54 - (و گفت ) اينها گروهى اندكند.

55 - و اينها ما را به خشم آورده اند.

56 - و ما همگى آماده پيكاريم.

57 - ولى ما آنها (فرعونيان ) را از باغها و چشمه ها بيرون كرديم.

58 - از گنجها و قصرهاى مجلل!

59 - آرى، اين چنين كرديم و بنى اسرائيل را وارث آنها ساختيم.

تفسير:

آنها را از گنجها و قصرهاى مجللشان بيرون رانديم!

در آيـات گـذشته ديديم كه سرانجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پيروز از ميدان بـيـرون آمـد. گـر چه فرعون و فرعونيان به او ايمان نياوردند، ولى اين ماجرا چند اثر مهم داشت كه هر كدام پيروزى مهمى محسوب مى شد:

1 - بـنـى اسـرائيـل بـه رهـبـر و پـيـشـواى خـود مـؤ مـن و دلگـرم شـدنـد، و يـكـدل و يـك جـان گـرد او را گـرفـتـنـد، چرا كه بعد از سالها بدبختى و تيره روزى و دربـدرى پـيـامـبـرى آسمانى در ميان خود مى بينند كه هم ضامن هدايت آنها است، و هم رهبر انقلاب و آزادى و پيروزى آنان خواهد شد.

2 ـ مـوسـى در مـيـان مـردم مـصـر و قـبـطـيـان جـائى بـراى خـود بـاز كـرد، جـمـعـى بـه او تمايل پيدا كردند و يا لااقل از مخالفت با او وحشت داشتند، و صداى دعوت موسى در تمام مصر پيچيد.

3 - از هـمـه مهمتر اينكه فرعون نه از نظر افكار عمومى، نه از نظر وحشت بر جان خود، قدرت مزاحمت با مردى كه عصائى اين چنين در دست دارد و زبانى آنچنان گويا در دهان در خود نمى ديد.

مـجـمـوع ايـن امـور زمينه مساعدى را براى اينكه موسى بتواند در ميان آن مردم بماند و به دعوت و تبليغ بپردازد و اتمام حجت كند فراهم ساخت.

سـاليـان دراز بـه ايـن مـنـوال گـذشـت، و مـوسـى مـعـجـزات ديـگرى كه در سوره اعراف ذيل آيات 130 تا 135 به آن اشاره كرديم - در كنار منطق و بيان خود -

به آنها نشان داد، و حتى خداوند مردم مصر را سالها به قحطى و خشكسالى مبتلا ساخت تا آنها كه شايسته بيدارياند بيدار شوند (شرح بيشتر در اين زمينه را در جلد ششم تفسير نمونه صفحه 313 به بعد مطالعه فرمائيد).

هـنـگـامـى كـه موسى (عليها‌السلام ) حجت را بر آنها تمام كرد، و صفوف مؤ منان و منكران مـشـخـص شـد، دسـتـور كـوچ كـردن بـنـى اسرائيل به موسى داده شد، آيات مورد بحث اين صحنه را مجسم مى سازد.

نـخـسـت مـى گـويـد: ما به موسى وحى فرستاديم كه شبانه بندگان مرا كوچ ده، و (از مـصـر) خـارج كـن و آنها شما را تعقيب خواهند كرد (و اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى انكم متبعون ).

ايـن يـك بـرنـامه الهى است كه شما شبانه حركت كنيد و آنها نيز آگاه شوند و به تعقيب شما بپردازند و آنچه بايد در اين ميان بشود، بشود.

تـعـبير عبادى (بندگان من ) با اينكه قبل از آن جمله اوحينا (وحى فرستاديم ) به صورت جمع آمده براى بيان نهايت محبت خدا به بندگان با ايمان است.

مـوسـى (عليها‌السلام ) ايـن فـرمـان را اجـرا كـرد، و دور از چـشـم دشـمـنـان، بـنـى اسـرائيل را بسيج كرده فرمان حركت داد، و مخصوصا شب را به دستور خدا براى اين كار انتخاب نمود تا برنامه اش حساب شده تر باشد.

امـا بـديـهـى اسـت حـركـت يـك گـروه با اين عظمت، چيزى نيست كه بتوان آن را براى مدت زيـادى پـنـهان نگه داشت، به زودى جاسوسان فرعون مطلب را به او گزارش دادند، و چـنـانـكـه قـرآن مـى گـويـد: فـرعـون مـامـوران بـه شـهـرهـا فـرسـتاد تا نيرو جمع كنند( فارسل فرعون فى المدائن حاشرين ) .

البته در شرائط آن روز، رسيدن پيام فرعون به همه شهرهاى مصر، زمان قابل ملاحظه اى لازم داشت، ولى طبيعى است كه اين خبر به شهرهاى نزديك به سرعت مى رسـد و نـيـروهـاى آمـاده فـورا حـركـت مـى كـنـنـد و مـقـدمـه لشـگـر و گـروه ضـربـت را تشكيل مى دهند، اما نيروهاى ديگر تدريجا به آنها مى پيوندند.

ضـمـنـا بـراى ايـنـكه زمينه روانى مردم براى اين بسيج عمومى آماده شود دستور داد اعلان كـنـنـد ايـنـهـا گـروه انـدكـى هـسـتـنـد (انـدك از نـظـر تـعـداد در مقابل فرعونيان و اندك از نظر قدرت )( ان هؤ لاء لشرذمة قليلون ) .

بـنـابـرايـن در مبارزه با اين گروه با آنهمه قدرتى كه ما داريم جاى هيچگونه نگرانى نيست كه برنده مائيم.

شـرذمـة در اصـل بـه معنى گروه اندك و باقيمانده چيزى است، و به لباس پاره پاره، شـراذم گفته مى شود بنابراين علاوه بر معنى اندك بودن، پراكندگى نيز در مفهوم آن افـتـاده اسـت، گـويـا فـرعـون بـا ايـن تـعـبـيـر مـى خـواسـت عـدم انـسـجـام بـنـى اسرائيل را از نظر نفرات لشكر نيز مجسم كند.

سپس افزود: ما چقدر حوصله كنيم؟ و تا چه اندازه با اين بردگان سركش مدارا نمائيم؟! اينها ما را به خشم و غضب آورده اند( و انهم لنا لغائظون ) .

فـردا مـزارع مـصـر را چـه كـسـى آبـيـارى مـى كـنـد؟ خانه هاى ما را چه كسى مرمت مى كند؟ بـارهـاى سـنـگـيـن را در اين كشور پهناور چه كسى از زمين برمى دارد؟ چه كسى خدمتكار ما خواهد بود؟

بـعـلاوه مـا از تـوطـئه ايـن گـروه (چـه در اينجا باشند و چه بروند) بيمناكيم، و براى مقابله با آنها آمادگى كامل و هوشيارى لازم داريم( و انا لجميع حاذرون ) .

بعضى از مفسران حاذرون را از ماده حذر به معنى خوف و ترس از تـوطـئه آنها تفسير كرده اند، و بعضى از حذر به معنى هوشيارى و بيدارى و آمادگى از نـظـر نـيرو و سلاح، ولى اين دو تفسير با هم منافاتى ندارد، ممكن است فرعونيان هم بيمناك بودند و هم آمادگى براى مقابله داشتند.

سـپـس قـرآن بـه ذكـر نـتـيـجـه كـار فـرعـونـيـان مـى پـردازد، و بـه طـور اجـمـال زوال حـكـومـت آنـها و زمامدارى بنى اسرائيل را بيان مى كند مى گويد: ما آنها را از باغهاى سرسبز و چشمه هاى پر آب بيرون رانديم( فاخرجناهم من جنات و عيون ) .

و از گنجها و قصرهاى زيبا و مساكن مرفه خارج ساختيم (و كنوز و مقام كريم ).

آرى ايـن چـنـيـن كـرديـم و آنـهـا را بـدون زحـمـت بـه بـنـى اسـرائيـل داديـم و آنـهـا را وارث فـرعـونـيـان سـاخـتـيـم( كـذلك و اورثـنـاهـا بـنـى اسرائيل ) .

در تـفـسـيـر مـقـام كـريـم در مـيـان مـفـسـران گـفتگو است، بعضى آن را به معنى قصرهاى مـجـلل و مـساكن پر ارزش دانسته اند، و بعضى مجالس پر سرور و نشاطانگيز و بعضى مـجـالس حكمرانان و زمامداران كه اطرافشان را ماموران سر بر فرمان گرفته بودند، و بـعضى نيز آن را به معنى منبرهائى كه خطيبان بر آن سخنرانى مى كردند تفسير نموده اند (منابرى كه در آن به نفع فرعون و حكومت و دستگاه او تبليغات و سخنرانى مى شد).

البته معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند اين معانى با هم تضادى ندارند، و مـمـكن است همه در مفهوم آيه جمع باشند، هم قصرهايشان از آنها گرفته شد و هم موقعيت حكومت و قدرتشان، و هم جلسات جشن و سرورشان.

نكته ها:

1 - آيا بنى اسرائيل در مصر حكومت كردند؟

بـر اسـاس تـعـبـيـرى كـه در آيـات بـالا گـذشـت كـه خـداونـد مـى فـرمـايـد: مـا بـنـى - اسـرائيـل را وارث فـرعـونـيان ساختيم جمعى از مفسران بر اين عقيده اند كه آنها به مصر بازگشتند و زمام حكومت را در دست گرفتند، و مدتى بر آن سرزمين حكمرانى كردند.

البته ظاهر آيات فوق با اين تفسير مناسب است.

در حـالى كـه بعضى ديگر معتقدند كه آنها بعد از هلاك فرعونيان راهى سرزمينهاى مقدس شـدنـد، ولى بـعـد از مـدتـى بـه مـصـر بـازگـشـتـنـد و حـكـومـتـى در آنـجـا تشكيل دادند.

فصول تورات كنونى كه مربوط به اين قسمت است با اين تفسير مطابقت دارد.

بـعـضـى ديـگر احتمال داده اند كه بنى اسرائيل دو گروه شدند، گروهى از آنان در مصر بـاقـى مـانـدنـد و حـكـومـت كـردنـد، و گـروهـى هـمـراه مـوسـى (عليه‌السلام ) به سوى سرزمينهاى مقدس روانه شدند.

ايـن احـتـمـال نـيـز داده شـده كـه مـنـظـور از وارث شـدن بـنـى اسـرائيـل ايـن اسـت كـه آنـها بعد از موسى (عليها‌السلام ) و در زمان سليمان بر سرزمين پهناور مصر حكمرانى كردند.

ولى بـا توجه به اينكه موسى (عليها‌السلام ) يك پيامبر انقلابى بزرگ بود، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه چنين سرزمينى را كه اركان حكومتش فرو ريخته و در بست در اخـتيار او قرار داشت به كلى رها سازد، و بى آنكه تصميمى براى آنجا بگيرد روانه بـه سـوى بـيـابـانـهـا شـود، بـخـصـوص ايـنـكـه سـاليان دراز صدها هزار نفر از بنى اسرائيل در آنجا ساكن بودند و با مسائل آن محيط آشنائى داشتند.

بـنـابـراين از دو حال خارج نيست يا بنى اسرائيل همگى به مصر بازگشتند و حكومتى را تـشـكـيـل دادنـد، و يـا جمعى از آنها به فرمان موسى (عليها‌السلام ) در آنجا ماندند و اين بـرنـامـه را اجـرا كردند در غير اين صورت بيرون راندن فرعونيان و وارث ساختن بنى اسرائيل كه در آيات آمده مفهوم روشنى نخواهد داشت.

2 - ترتيب آيات

قـرآن در آيـات بـعـد چـگـونـگـى غـرق فـرعـونـيـان را شـرح مى دهد، اين امر سبب اين سؤ ال مى شود كه چرا قرآن، نخست بيرون راندن فرعونيان را از قصرها و كاخها و املاكشان و وارث شـدن بنى اسرائيل را ذكر كرده، سپس چگونگى غرق فرعونيان را، در حالى كه ترتيب طبيعى غير از آن است.

ايـن امـر مـمـكـن اسـت از قـبـيـل بـيـان اجـمـال و تـفصيل باشد، يعنى نخست مطلب را به طور سـربـسته بازگو كرده و بعد به شرح آن در آيات بعد پرداخته است و نيز ممكن است از قبيل ذكر نتيجه و سپس شرح مقدمات بوده باشد. (دقت كنيد)