تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 30760
دانلود: 2133


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30760 / دانلود: 2133
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (136) تا (140)و ترجمه

( قالوا سواء علينا أوعظت أم لم تكن من الواعظين ) (136)

( إن هذا إلا خلق الاولين ) (137)

( و ما نحن بمعذبين ) (138)

( فكذبوه فأ هلكناهم إن فى ذلك لاية و ما كان أكثرهم مؤ منين ) (139)

( و إن ربك لهو العزيز الرحيم ) (140)

ترجمه:

136 - آنـهـا (قـوم عـاد) گـفـتـنـد: بـراى ما تفاوت نمى كند چه ما را اندرز بدهى يا ندهى (بيهوده خود را خسته مكن )!

137 - اين همان روش و اخلاق پيشينيان است.

138 - و ما هرگز مجازات نخواهيم شد.

139 - آنـهـا هـود را تـكـذيـب كردند، ما هم نابودشان كرديم و در اين آيت و نشانه اى است (براى آگاهان ) ولى اكثر آنها مؤ من نبودند.

140 - و پروردگار تو عزيز و رحيم است.

تفسير:

ما را انذار مده كه در ما اثر نمى كند!

در آيات پيشين گفتگوهاى پر مغز پيامبر دلسوز، هود را با قوم سركش عاد ديديم، اكنون پاسخهاى نامعقول و موذيانه آن قوم را بررسى كنيم قرآن مى گويد: آنـهـا در پـاسـخ گـفتند: زياد خود را خسته مكن، براى ما هيچ تفاوت نمى كند چه موعظه و اندرز بدهى و چه ندهى، در دل ما كمترين اثرى نخواهد گذارد!( قالوا سواء علينا اوعظت ام لم تكن من الواعظين ) .

اما آنچه را تو به ما ايراد مى كنى جاى ايراد نيست اين روش و اخلاق پيشينيان است( ان هذا الا خلق الاولين ) .

و بر خلاف گفته تو ما هرگز مجازات نخواهيم شد، نه در اين جهان و نه در جهان ديگر!( و ما نحن بمعذبين ) .

خـلق (به ضم خ ول ) به معنى عادت و روش و اخلاق است زيرا اين كلمه به صورت مفرد و به معنى خلق و خوى و عادت اخلاقى آمده است و در اين صورت اشاره به اعمالى است كه آنـهـا مـرتـكـب مـى شـدنـد مانند بت پرستى و ساختن قصرهاى محكم و زيبا و خودنمائى از طـريـق سـاخـتن برجها بر نقاط مرتفع و همچنين خشونت در مجازات و كيفر، يعنى آنچه را ما انـجـام مـى دهـيـم هـمـانـسـت كـه پـيـشـيـنـيـان مـا انـجـام مـى دادنـد و مـطـلب قابل ايرادى نمى تواند باشد.

بـعـضـى آنـرا به معنى دروغ و كذب تفسير كرده اند يعنى سخنان تو درباره خدا و قيامت سخنان دروغينى است كه از قبل نيز گفته شده (اما اين در صورتى است كه خلق (بر وزن حلق ) بخوانيم ولى قرائت مشهور چنين نيست ).

و بـه دنـبـال ايـن سـخـن، قـرآن سرنوشت دردناك اين قوم را چنين بيان مى كند آنها هود را تكذيب كردند، ما هم نابودشان كرديم( فكذبوه فاهلكناهم )

و در پايان اين ماجرا همان دو جمله پر محتواى عبرت انگيزى را مى گويد

كه در پايان داستان نوح و ابراهيم و موسى بيان شد.

مـى فـرمـايـد: در ايـن سـرگـذشـت، آيـه و نـشـانـه روشـنى است از قدرت خدا، از استقامت پـيـامـبـران، و از سـرانـجام شومى كه دامنگير سركشان و جباران گرديد ولى با اين همه باز بيشتر آنها ايمان نياوردند( ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤ منين ) .

و پـروردگـار تـو قـدرتـمـنـد و شـكـسـت نـاپـذير، و رحيم و مهربان است( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .

بـه انـدازه كـافـى مـدارا مـى كـنـد فـرصـت مـى دهـد، دلائل روشـن بـراى هدايت گمراهان ارائه مى كند، اما به هنگام مجازات چنان محكم مى گيرد كه مجال فرار براى احدى باقى نمى ماند!

آيه (141) تا (152) و ترجمه

( كذبت ثمود المرسلين ) (141)( إذ قال لهم أخوهم صالح ألا تتقون ) (142)( إنى لكم رسول أمين ) (143)( فاتقوا الله و أطيعون ) (144)( و ما أسئلكم عليه من أجر إن أجرى إلا على رب العالمين ) (145)( أتتركون فى ما ههنا أمنين ) (146)( فى جنات و عيون ) (147)( و زروع و نخل طلعها هضيم ) (148)( و تنحتون من الجبال بيوتا فارهين ) (149)( فاتقوا الله و أطيعون ) (150)( و لا تطيعوا أمر المسرفين ) (151)( الذين يفسدون فى الا رض و لا يصلحون ) (152)

ترجمه:

141 - قوم ثمود رسولان (خدا) را تكذيب كردند.

142 - هنگامى كه صالح به آنها گفت: آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟

143 - من براى شما فرستاده امينى هستم.

144 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد.

145 - مـن اجـر و پـاداشـى در بـرابـر ايـن دعـوت از شـمـا نـمـى طـلبـم اجـر مـن تنها بر پروردگار عالميان است.

146 - آيا شما تصور مى كنيد هميشه در نهايت امنيت، در نعمتهائى كه اينجاست مى مانيد؟

147 - در اين باغها و چشمه ها!

148 - در اين زراعتها و نخلهائى كه ميوه هايش شيرين و رسيده است.

149 - شما از كوهها خانه هائى مى تراشيد و در آن به عيش و نوش مى پردازيد.

150 - از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد.

151 - و اطاعت فرمان مسرفان نكنيد.

152 - همانها كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند.

تفسير:

از مسرفان مفسد اطاعت نكنيد

پـنـجمين بخش از داستان انبياء كه در اين سوره آمده، سرگذشت فشرده و كوتاهى از قوم ثمود و پيامبرشان صالح است كه در سرزمينى به نام وادى القرى ميان مدينه و شام مى زيـسـتـنـد، و زنـدگـى مرفهى داشتند اما بر اثر سركشى و طغيان چنان از ميان رفتند كه امروز اثرى از آنها باقى نيست.

سرآغاز اين داستان كاملا شبيه داستان قوم عاد و نوح است، و نشان مى دهد چگونه تاريخ تـكـرار مـى گـردد، مـى فـرمـايـد: قـوم ثـمـود رسولان خدا را تكذيب كردند( كذبت ثمود المرسلين ) .

چـرا كـه همه دعوت واحدى داشتند و تكذيب پيامبرشان صالح در حقيقت تكذيب همه رسولان بود.

و بـعـد از ذكـر ايـن اجـمـال بـه تـفـصـيـل پـرداخـتـه، مـى گـويـد: در آن هـنگام كه برادر دلسـوزشـان صـالح بـه آنـهـا گـفـت: آيـا پـرهـيـزگـارى پـيـشـه نـمـى كـنـيـد؟!( اذ قال لهم اخوهم صالح الا تتقون ) .

او كـه هـادى و راهـنـمـاى مهربانى همچون يك برادر بود، برترى جوئى و منافع مادى در نـظـر نـداشـت، و بـه هـمـين جهت قرآن از او تعبير به اخوهم كرده، دعوت خود را مانند همه انبياى الهى از تقوى و احساس مسئوليت آغاز كرد.

سپس براى معرفى خويش مى گويد: من براى شما فرستاده اى امينم، و سوابق من در ميان شما شاهد گوياى اين مدعا است( انى لكم رسول امين ) .

بـنـابـرايـن تـقوا پيشه كنيد و از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد كه جز رضاى خدا و خير و سعادت شما چيزى براى من مطرح نيست( فاتقوا الله و اطيعون ) .

و بـه هـمـيـن دليل من مزد پاداشى در برابر اين دعوت از شما نمى طلبم و چشم داشتى از شما ندارم( و ما اسئلكم عليه من اجر ) .

من براى ديگرى كار مى كنم و پاداشم بر اوست آرى اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است( ان اجرى الا على رب العالمين ) .

اين نخستين بخش سرگذشت صالح بود كه در طرح دعوت و بيان رسالت او خلاصه مى شود.

سـپـس در بـخـش ديـگـرى انـگـشـت روى نـقـطـه هـاى حـسـاس و قابل انتقاد زندگى آنها گذارده، و آنان را در يك محاكمه وجدانى محكوم مى كند.

مـى گـويد: آيا شما چنين تصور مى كنيد كه هميشه در نهايت امنيت در اين ناز و نعمت خواهيد ماند؟!( اتتركون فيما ههنا آمنين ) .

آيـا چـنـين مى پنداريد كه اين زندگى مادى و غفلت زا جاودانى است، و دست مرگ و انتقام و كيفر گريبانتان را نخواهد گرفت؟!

سـپـس بـا اسـتفاده از روش اجمال و تفصيل جمله سر بسته گذشته خود را چنين تشريح مى كند، مى گويد: شما گمان مى كنيد در اين باغها و چشمه ها... (فى جنات و عيون ).

در ايـن زراعـتـهـا و نـخـلهـا كه ميوه هاى شيرين و شاداب و رسيده دارند براى هميشه خواهيد ماند؟( و زروع و نخل طلعها هضيم ) .

سـپـس بـه خـانـه هاى محكم و مرفه آنها پرداخته مى گويد: شما از كوهها خانه هائى مى تـراشـيـد و در آن بـه عـيـش و نـوش مـى پـردازيـد( و تـنـحـتـون مـن الجبال بيوتا فارهين ) .

فـاره از مـاده فـره (بـر وزن فـرح ) در اصـل بـه مـعـنـى شـادى تـوأ م بـا بـى خـبرى و هواپرستى است، گاهى نيز به معنى مهارت در انجام كارى آمده است، گر چه هر دو معنى بـا آيـه فـوق مـتـنـاسـب اسـت، امـا بـا تـوجـه بـه ملامت و سرزنش حضرت صالح، معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد.

از مجموع اين آيات با مقايسه به صفاتى كه در آيات گذشته درباره قوم عاد گفته شد چـنـيـن اسـتفاده مى شود كه قوم عاد بيشتر بر خودخواهى و مقام پرستى و خودنمائى تكيه داشـتـنـد، در حـالى كـه قـوم ثـمـود بيشتر اسير شكم، و زندگى مرفه و پرناز و نعمت بـودنـد، ولى هـر دو در يـك سـرنوشت شوم اشتراك پيدا كردند كه دعوت انبياء را براى بـيـرون آمـدن از زنـدان خـودپـرسـتى و رسيدن به خدا پرستى زير پا گذاشتند، و به كيفر اعمالشان رسيدند.

حـضـرت صـالح بـعـد از ذكـر ايـن انتقادها به بخش سوم از سخنانش پرداخته و به آنها هشدار مى دهد:

از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد( فاتقوا الله و اطيعون ) .

و فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد( و لا تطيعوا امر المسرفين ) .

همانها كه در زمين فساد مى كنند و هرگز اصلاح نمى كنند( الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون ) .

نكته:

رابطه اسراف و فساد در ارض

مـى دانـيـم اسـراف همان تجاوز از حد قانون آفرينش و قانون تشريع است اين نيز روشن است كه در يك نظام صحيح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسيختگى مى شود، و به تعبير ديگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتيجه اسراف فساد.

البـتـه بـايـد تـوجـه داشـت كـه اسـراف مـعـنـى گـسـتـرده اى دارد، گـاه در مسائل ساده اى مانند خوردن و آشاميدن است (چنانكه در آيه 31 سوره اعراف آمده ).

و گاه در انتقام گيرى و قصاص بيش از حد (چنانكه در آيه 33 سوره اسراء آمده است ).

و گاه در انفاق و بذل و بخشش بيش از اندازه (چنانكه در آيه 67 سوره فرقان آمده ).

و گـاه در داورى كـردن و قضاوت نمودنى كه منجر به كذب و دروغ مى شود، (چنانكه در آيه 28 سوره غافر، مسرف و كذاب در رديف هم قرار گرفته ).

و گـاه در اعـتـقـادات اسـت كـه مـنـتهى به شك و ترديد مى شود (همانگونه كه در آيه 34 سوره غافر مسرف و مرتاب با هم آمده است ).

و گـاه بـه مـعنى برترى جوئى و استكبار و استثمار آمده (چنانكه درباره فرعون در آيه 31 سوره دخان مى خوانيم:( انه كان عاليا من المسرفين ) : او برترى جوى و مسرف بود).

و بـالاخـره گـاه بـه مـعـنـى هـر گـونـه گناه مى آيد (چنانكه در آيه 53 زمر مى خوانيم:( قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ) : بـگو اى بندگان من كه بر خود اسراف كرديد از رحمت خدا مايوس نشويد كه خداوند همه گناهان را مى بخشد).

با توجه به آنچه گفتيم رابطه اسراف و فساد به خوبى آشكار مى شود.

بـه گـفـته علامه طباطبائى در الميزان عالم هستى يك پارچه نظم و صلاح است و حتى با تـضادى كه احيانا در ميان اجزاى آن ديده مى شود تاليف و التيام و هماهنگى فراوان دارد، ايـن نـظـام بـه سـوى اهـداف صـالحـى در جـريان است، و براى هر يك از اجزاى خود، خط سـيرى تعيين مى كند حال اگر يكى از اين اجزاء از مدار خود خارج شود و راه فساد را پيش گـيـرد، مـيـان آن و ساير اجزاى اين جهان درگيرى ايجاد مى شود، اگر توانستند اين جزء نـامـنظم اسرافكار را به مدار اصليش بازگردانند چه بهتر، و الا نابودش ‍ مى كنند، تا نظام به خط سير خود ادامه دهد!.

انسان كه يكى اجزاى اين عالم هستى است از اين قانون عمومى مستثنى نيست اگر بر اساس فطرت، بر مدار خود حركت كند و هماهنگ نظام هستى باشد به هدف سعادتبخش كه براى او مـقـدر شـده اسـت مـى رسـد امـا اگـر از حـد خـود تـجاوز كند و قدم در جاده فساد در ارض بـگـذارد، نـخـست خداوند او را گوشمالى داده، و با حوادث سخط و دردناك او را هشدار مى دهـد، چـنـانكه در آيه 41 سوره روم مى خوانيم( ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايـدى النـاس ليـذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ) : فساد بر صفحه دريا و صحرا بـر اثـر اعـمـال مـردم آشـكـار گـشـت خـدا مـى خـواهـد نـتـيـجـه سـوء پـاره اى از اعمال مردم را به آنها بچشاند شايد بازگردند.

امـا اگـر ايـن هـم مـؤ ثـر نـيـفـتـاد و فـسـاد در اعـمـاق جان او ريشه دوانيد، خداوند با عذاب استيصال صفحه زمين را از لوث وجود چنين كسانى پاكسازى مى كند.

و از ايـنـجـا روشـن مى شود كه چرا در آيات فوق، خداوند اسراف را با فساد در ارض و عدم اصلاح هماهنگ ذكر كرده است.

آيه (153) تا (159) و ترجمه

( قالوا إنما أنت من المسحرين ) (153)( ما أنت إلا بشر مثلنا فأت باية إن كنت من الصادقين ) (154)( قال هذه ناقة لها شرب و لكم شرب يوم معلوم ) (155)( و لا تمسوها بسوء فيأ خذكم عذاب يوم عظيم ) (156)( فعقروها فأ صبحوا نادمين ) (157)( فأخذهم العذاب إن فى ذلك لاية و ما كان أكثرهم مؤ منين ) (158)( و إن ربك لهو العزيز الرحيم ) (159)

ترجمه:

153 - گفتند (اى صالح ) تو عقل خود را از دست داده اى.

154 - تو فقط بشرى همچون ما هستى اگر راست مى گويى آيت و نشانه اى بياور.

155 - گـفـت ايـن نـاقه اى است كه براى او سهمى (از آب قريه ) است و براى شما سهم روز معينى.

156 - كمترين آزارى به آن نرسانيد كه عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت.

157 - سـرانـجـام بـر آن (نـاقـه ) حـمـله نـمـوده او را از پاى درآوردند، سپس از كرده خود پشيمان شدند.

158 - عـذاب الهـى آنـهـا را فرو گرفت، در اين آيت و نشانه اى است ولى اكثر آنها مؤ من نبودند.

159 - پروردگار تو عزيز و رحيم است.

تفسير:

لجاجت و سرسختى قوم صالح

در آيات گذشته منطق مستدل و خيرخواهانه صالح را در برابر قوم گمراه شنيديد، اكنون در اين آيات منطق قوم را در برابر او بشنويد.

آنها گفتند: اى صالح تو مسحور شده اى و عقل خود را از دست داده اى، لذا سخنان ناموزون مى گوئى( قالوا انما انت من المسحرين ) .

از ايـن گـذشـته تو فقط بشرى همچون مائى و هيچ عقلى اجازه نمى دهد از انسانى همچون خودمان اطاعت كنيم!( ما انت الا بشر مثلنا ) .

اگر راست مى گوئى آيت و نشانه اى بياور تا ما به تو ايمان بياوريم( فات باية ان كنت من الصادقين ) .

جـمـله مـسـحـر از مـاده سـحر به معنى كسى است كه مسحور شده باشد آنها معتقد بودند كه ساحران گاه از طريق سحر، عقل و هوش ‍ افراد را از كار مى اندازند، اين سخن را نه تنها به حضرت صالح (عليها‌السلام ) گفتند كه به گروهى ديگر از پيامبران نيز اين تهمت را وارد سـاخـتـنـد، حـتى به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنانكه در آيه 8 سـوره فـرقان مى خوانيم:( ان تتبعون الا رجلا مسحورا ) : ستمگران گفتند شما تنها از مردى پيروى مى كنيد كه بر اثر مسحور شدن، عقل خود را از دست داده است!

آرى آنـهـا عـقـل را در ايـن مـى ديـدنـد كـه انـسـان هـمرنگ محيط باشد، نان را به نرخ روز بـخـورد، و خود را با همه مفاسد تطبيق دهد، اگر مردى الهى و انقلابى براى درهم ريختن عقائد و نظام فاسد قيام مى كرد، طبق اين منطق او را ديوانه و مجنون و مسحور مى خواندند.

بـعضى از مفسران در معنى مسحرين احتمالات ديگرى داده اند كه چندان مناسب نيست لذا از آن صرف نظر كرديم.

بـه هـر حـال ايـن گـروه سـركـش، نـه بـه خـاطـر حـق طلبى كه به خاطر بهانه جوئى تـقاضاى معجزه كردند، و بايد به آنها اتمام حجت مى شد، لذا صالح به دستور خداوند گـفـت: ايـن نـاقـه اى اسـت كـه بـراى او سهمى از آب قريه است، و براى شما سهم روز معينى( قال هذه ناقة لها شرب و لكم شرب يوم معلوم ) .

نـاقة به معنى شتر ماده است، و قرآن درباره خصوصيات اين شتر كه وضع اعجاز آميزى داشـتـه سـربـسـتـه سـخن گفته است، و ويژگيهاى آن را نشمرده، ولى مى دانيم يك شتر عـادى و مـعـمولى نبوده است، به گفته جمعى از مفسرين اين ناقه به طرز معجزآسائى از دل كـوه برآمد، و از ويژگيهاى آن اين بود كه يك روز آب آبادى را به خود تخصيص مى داد و مى نوشيد، چنانكه در آيه فوق، و آيه 28 سوره قمر به آن اشاره شده است.

البته خصوصيات ديگرى نيز در پاره اى از روايات درباره آن گفته شده است.

بـه هـر حـال صـالح مامور بود كه به آنها اعلام كند اين شتر عجيب و خارق - العاده را كه نـشانه اى از قدرت بى پايان خدا است به حال خود رها كنند، و دستور داد: كمترين آزارى به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت( و لا تمسوها بسوء فياخذكم عذاب يوم عظيم ) .

البـتـه قـوم سـركـشـى كـه حاضر به بيدارى فريب خوردگان نبودند و آگاهى مردم را مزاحم منافع خود مى دانستند، توطئه از ميان بردن ناقه را طرح كردند و سرانجام بر آن حـمـله نـمـوده و بـا يـك يـا چـند ضربه آن را از پاى درآوردند، و سپس از كرده خود نادم و پـشـيـمـان شـدنـد چـرا كـه عـذاب الهـى را در چـنـد قـدمـى خـود احساس مى كردند( فعقروها فاصبحوا نادمين ) .

چـون طـغـيـانگرى آنها از حد گذشت و عملا نشان دادند كه آماده پذيرش حق نيستند اراده خدا بر اين قرار گرفت كه زمين را از لوث وجودشان پاك كند: در اين هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت( فاخذهم العذاب ) .

و بـه طورى كه در سوره اعراف آيه 78 و سوره هود آيه 67 اجمالا آمده است نخست زلزله شديدى سرزمين آنها را تكان داد، هنگامى كه از خواب بيدار شدند و بر سر زانو نشستند حـادثـه آنـهـا را مـهـلت نـداد، صـاعـقـه اى مرگبار كه با زلزله همراه بود ديوارها را بر سرشان فرود آورد، و در همان حال جان خود را در ميان وحشتى عجيب از دست دادند.

قـرآن در پـايـان اين ماجرا همان مى گويد كه در پايان ماجراى قوم هود و قوم نوح و قوم ابـراهـيـم بـيـان كـرد، مـى فـرمـايـد: در ايـن سـرگـذشت قوم صالح و آنهمه پايمردى و تـحـمـل ايـن پـيـامـبـر بـزرگ و آن منطق شيوا، و نيز سرسختى و لجاجت و مخالفت آن سيه رويـان بـا مـعـجـزه بـيـدارگـر و سـرنـوشت شومى كه به آن گرفتار شدند آيت و درس عبرتى است، اما اكثر آنها ايمان نياوردند( ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤ منين ) .

آرى هـيـچكس نمى تواند بر قدرت خدا چيره شود همانگونه كه اين قدرت عظيم مانع رحمت او نـسبت به دوستان و حتى نسبت به دشمنان نيست پروردگار تو عزيز و رحيم است( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .

آيه (160) تا (166) و ترجمه

( كذبت قوم لوط المرسلين ) (160)( إذ قال لهم أخوهم لوط ألا تتقون ) (161)( إنى لكم رسول أمين ) (162)( فاتقوا الله و أطيعون ) (163)( و ما أسئلكم عليه من أجر إن أجرى إلا على رب العالمين ) (164)( أتأتون الذكران من العالمين ) (165)( و تذرون ما خلق لكم ربكم من أزواجكم بل أنتم قوم عادون ) (166)

ترجمه:

160 - قوم لوط فرستادگان (خدا) را تكذيب كردند.

161 - هنگامى كه برادرشان لوط به آنها گفت آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟

162 - من براى شما رسول امينى هستم.

163 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد.

164 - من از شما اجرى نمى خواهم اجر من فقط بر پروردگار عالميان است.

165 - آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ جنس ذكور مى رويد؟ (اين زشت و ننگين نيست؟).

166 - و هـمـسـرانى را كه خدا براى شما آفريده است رها مى كنيد؟ شما قوم تجاوزگرى هستيد.

تفسير:

قوم ننگين و متجاوز!

ششمين پيامبرى كه گوشه اى از زندگى او و قوم گمراهش در اين سوره آمده حضرت لوط (عليه‌السلام ) است، با اينكه او در عصر ابراهيم (عليها‌السلام ) مى زيست، ولى بيان ماجراى زندگى او بعد از ابراهيم نيامده، چرا كه قرآن يك كتاب تاريخى نيست كه حوادث را به ترتيب وقوع بيان كند، بلكه جنبه هاى تربيتى و انسانسازى را مورد توجه قرار مـى دهـد كـه تـناسبهاى ديگرى را ايجاب مى كند، و زندگى لوط و ماجراى قومش هماهنگى بيشترى با زندگى پيامبرانى دارد كه اخيرا سخن از آنها به ميان آمد.

نخست مى گويد: قوم لوط فرستادگان خدا را تكذيب كردند( كذبت قوم لوط المرسلين ) .

هـمـانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم ذكر مرسلين به صورت جمع، يا به خاطر وحدت دعـوت انـبيا است كه تكذيب يكى از آنها تكذيب همه آنها محسوب مى شود، و يا اينكه واقعا به هيچيك از پيامبران پيشين نيز ايمان نداشتند.

سـپـس اشـاره اى بـه دعـوت حـضرت لوط مى كند كه هماهنگ با كيفيت دعوت ديگر پيامبران گـذشـتـه اسـت مـى گـويد: در آن هنگام كه برادرشان لوط به آنها گفت: آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟!( اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون ) .

لحن گفتار او و دلسوزى عميق و فوق العاده اش نشان مى داد كه همچون يك برادر سخن مى گويد.

سـپـس افـزود: مـن بـراى شـمـا رسـول امـيـنـى هـسـتـم( انـى لكـم رسول امين ) .

تاكنون خيانتى از من ديده ايد؟ و از اين به بعد نيز نسبت به وحى الهى و رساندن پيام پروردگار شما قطعا رعايت امانت را خواهم كرد.

اكنون كه چنين است: پرهيزكارى پيشه كنيد، و از خدا بترسيد و مرا اطاعت نمائيد كه رهبر راه سعادت شما هستم( فاتقوا الله و اطيعون ) .

فكر نكنيد اين دعوت، وسيله اى براى آب و نان است و يك هدف مادى را تعقيب مى كند، نه، من كمترين پاداشى از شما نمى خواهم، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالميان است( و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ) .

سپس به انتقاد از اعمال ناشايست و بخشى از انحرافات اخلاقى آنها مى پردازد و از آنجا كه مهمترين نقطه انحراف آنها، انحراف جنسى و همجنس گرائى بود روى همين مساله تكيه كـرد و چـنـيـن گـفـت: آيـا شـمـا در مـيان جهانيان به سراغ جنس ذكور مى رويد؟!( أ تاتون الذكران من العالمين ) .

يـعـنـى بـا ايـنكه خداوند اينهمه افراد از جنس مخالف براى شما آفريده و مى توانيد با ازدواج صـحـيـح و سـالم با آنان زندگى پاك و آرامبخشى داشته باشيد، اين نعمت پاك و طبيعى خدا را رها كرده، و خود را به چنين كار پست و ننگينى آلوده ساخته ايد!.

ايـن احـتـمـال نـيـز در تـفسير آيه وجود دارد كه من العالمين به صورت قيد براى خود قوم بـوده بـاشـد، يـعنى تنها شما از ميان جهانيان اين انحراف را پيش گرفته ايد، و اين با بـعـضـى از تـواريـخ نيز هماهنگ است كه نخستين قومى كه همجنس گرائى را به صورت وسيعى مرتكب شدند قوم لوط بودند ولى تفسير اول با آيه بعد مناسبتر است.

سپس افزود: شما همسرانى را كه خدا برايتان آفريده است رها مى كنيد؟( و تذرون ما خلق لكم ربكم من ازواجكم ) .

شما قوم تجاوزگرى هستيد!( بل انتم قوم عادون ) .

هـرگـز نـياز طبيعى، اعم از روحى و جسمى، شما را به اين كار انحرافى نكشانده است، بلكه تجاوز و طغيان است كه دامانتان را به چنين ننگى آلوده كرده.

كـار شـمـا به آن مى ماند كه انسان ميوه هاى خوشبو، غذاهاى نيروبخش و سالم و طبيعى را رها كرده، و به سراغ غذاى مسموم، آلوده و مرگ آفرين برود، اين نياز طبيعى نيست، اين تجاوز و طغيانگرى است.

نكته ها:

1 - همجنس گرائى يك انحراف شرم آور

در قـرآن مـجـيـد در سـوره هـاى اعـراف، هـود، حـجـر، انـبـيـاء، نـمـل و عنكبوت اشاراتى به وضع قوم لوط و گناه شنيع آنها شده است، منتها در هر مورد تـعـبـيـرش بـا مورد ديگر متفاوت است، در حقيقت هر كدام از اين تعبيرات به يكى از ابعاد شوم اين عمل ننگين اشاره مى كند:

در اعـراف مـى خـوانـيـم كـه لوط بـه آنـهـا مـى گـويـد:( بل انتم قوم مسرفون ) شما جمعيتى اسرافكاريد (اعراف - 81).

در سـوره انـبـيـاء مـى خـوانـيـم:( و نـجـيـنـاه مـن القـريـة التـى كـانـت تـعـمل الخبائث انهم كانوا قوم سوء فاسقين ) : ما لوط را از قريه اى كه خبائث انجام مى داد رهائى بخشيديم، آنها قوم بد و فاسقى بودند (انبياء - 74)

و در آيـه مـورد بـحـث نـيـز خـوانـديـم كـه لوط بـه آنـهـا مـى گـويـد:( بل انتم قوم عادون ) : شما جمعيت تجاوزگرى هستيد.

و در سـوره نـمـل آمـده اسـت:( بـل انـتـم قـوم تـجـهـلون ) : شـمـا قـومـى جاهل و نادانيد (نمل - 55).

و در سـوره عـنـكـبـوت آيـه 29 از زبـان لوط چـنـيـن آمـده اسـت كه به آنها مى گويد:( انكم لتـاتـون الرجـال و تـقـطـعـون السـبـيـل ) : شـما به سراغ مردان مى رويد و راه فطرت و نسل انسان را قطع مى كنيد.

بـه ايـن تـرتـيـب ايـن عـمـل زشـت تـحـت عـنـوان اسـراف، خـبـيـث، فـسـق، تـجـاوز، جهل، قطع سبيل مطرح شده است.

اسـراف از ايـن نـظـر كـه آنـهـا نـظـام آفرينش را در اين امر فراموش كرده و از حد تجاوز نمودند و تعدى نيز به همين خاطر بر آن اطلاق شده است.

خـبـيـث به معنى كار يا چيز آلوده اى است كه طبع سالم آدمى از آن تنفر دارد، و چه عملى از اين عمل تنفر آميزتر است.

فـسق به معنى خروج از اطاعت پروردگار و برهنگى از شخصيت انسانى است كه از لوازم حتمى اين كار است.

جـهـل بـه خـاطـر بـى خـبـرى از عـواقـب شـومـى اسـت كـه ايـن عمل براى فرد و جامعه دارد.

و بـالاخـره قـطـع سـبـيـل نـتـيـجـه شوم اين عمل را كه در صورت گسترش منتهى به قطع نـسـل انـسـانـى مى گردد، چرا كه تدريجا علاقه به جنس موافق جانشين علاقه طبيعى به جنس مخالف مى شود مى باشد.

2 - عواقب شوم همجنس گرائى

گر چه در جلد نهم تفسير نمونه (در شرح آيات 81 - 83 سوره هود) بحث مشروحى در زمينه زيانهاى اين عمل داشته ايم، ولى از نظر اهميت موضوع باز هم لازم است مطالبى بر آن افزوده شود.

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: لا يجد ريح الجـنـة زنـوق، و هـو المخنث!: بوى بهشت به مشام كسى كه مورد همجنس گرائى واقع مى شود نخواهد رسيد!

در حـديـث ديـگـرى از عـلى (عليها‌السلام ) مى خوانيم كه لواط را در سر حد كفر معرفى فرموده است.

در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليها‌السلام ) در فلسفه تحريم همجنس گرائى چـنـين آمده است: علة تحريم الذكران للذكران، و الاناث للاناث، لما ركب فى الاناث و ما طـبـع عـليـه الذكـران، و لمـا فـى اتـيـان الذكران، الذكران و الاناث للاناث، من انقطاع النـسـل، و فـسـاد التـدبـير، و خراب الدنيا: فلسفه تحريم مردان بر مردان و زنان بر زنـان ايـن اسـت كـه ايـن امـر بر خلاف طبيعتى است كه خداوند براى زن و مرد قرار داده (و مخالفت با اين ساختمان فطرى و طبيعى، سبب انحراف روح و جسم انسان خواهد شد) و به خـاطـر ايـن اسـت كـه اگـر مـردان و زنـان هـمـجـنـس گـرا شـونـد، نـسـل بـشـر قـطـع مى گردد، و تدبير زندگى اجتماعى به فساد مى گرايد، و دنيا به ويرانى مى كشد.

اين مساله تا به آنجا از ديدگاه اسلام زشت و ننگين است كه در ابواب حدود اسلامى حد آن بـدون شـك اعـدام شـمـرده شـده اسـت، و حـتـى بـراى كـسـانـى كـه مـراحـل پـائيـنـتر همجنس گرائى را انجام مى دهند مجازاتهاى شديدى ذكر شده، از جمله در حـديـثـى از پـيـامـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مـى خـوانـيـم: مـن قبل غلاما من شهوة الجمه الله يوم القيامة بلجام من نار: كسى كه پسرى را از روى شهوت ببوسد خداوند در روز قيامت لجامى از آتش بر دهان او مى زند!.

مـجـازات كـسـى كـه مرتكب چنين عملى شود از سى تا 99 تازيانه ذكر شده است. به هر حـال شـك نـيـست كه انحراف جنسى از خطرناكترين انحرافاتى است كه ممكن است در جوامع انـسـانـى پـيـدا شـود، چـرا كـه سـايـه شـوم خـود را بـر هـمـه مـسـائل اخـلاقـى مـى افـكـنـد و انـسـان را بـه انـحراف عاطفى مى كشاند (در اين زمينه بحث مشروحى در جلد 9 صفحه 194 به بعد ذيل آيه 81 سوره هود آورده ايم ).