تفسیر نمونه جلد ۱۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 30763
دانلود: 2133


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30763 / دانلود: 2133
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 15

نویسنده:
فارسی

آيه (41) تا (44) و ترجمه

( و إذا رأوك إن يتخذونك إلا هزوا أهذا الذى بعث الله رسولا ) (41)( إن كـاد ليـضـلنا عن ألهتنا لو لا أن صبرنا عليها و سوف يعلمون حين يرون العذاب من أضل سبيلا ) (42)( أرأيت من اتخذ إلهه هوئه أفأ نت تكون عليه وكيلا ) (43)( أم تـحـسـب أن أكـثـرهـم يـسـمـعـون أو يـعـقـلون إن هـم إلا كـالا نـعـم بل هم أ ضل سبيلا ) (44)

ترجمه:

41 - و هنگامى كه تو را ميبينند تنها به باد استهزايت مى گيرند (سخن منطقى كه ندارند مـى گـويـنـد:) آيـا ايـن كـسـى اسـت كـه خـدا او را بـه عـنـوان رسول مبعوث كرده است؟!

42 - اگـر ما بر پرستش خدايانمان استقامت نكنيم بيم آن مى رود كه او ما را گمراه سازد اما هنگامى كه عذاب الهى را ديدند به زودى مى فهمند چه كسى گمراه بوده است؟!

43 - آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خويش را معبود خود برگزيده است؟ آيا تو ميتوانى او را هدايت كنى؟ يا به دفاع از او برخيزى؟

44 - آيا گمان مى برى اكثر آنها مى شنوند يا مى فهمند؟ آنها فقط همچون چهار پايانند بلكه گمراه تر!

تفسير:

گمراه تر از چهارپايان

جـالب ايـنـكـه قـرآن مـجـيـد در آيـات ايـن سـوره، سـخـنـان مـشـركـان را يـكـجـا نـقـل نـمـيـكـند بلكه بخشى از آن را نقل كرده به پاسخگوئى و اندرز و انذار مى پردازد سپس بخش ديگرى را به همين ترتيب ادامه مى دهد.

آيـات مـورد بـحـث بـازگـو كـنـنده نمونه ديگرى از منطق مشركان و كيفيت برخورد آنها با پيامبر اسلام و دعوت راستين او است.

نخست مى گويد: آنها هنگامى كه تو را مى بينند، تنها كارى كه انجام مى دهند اين است كه بـه بـاد مـسـخـره ات گـرفـتـه مـى گويند آيا اين همان كسى است كه خدا او را به عنوان پيامبر مبعوث كرده است( و اذا رأ وك ان يتخذونك الا هزوا ا هذا الذى بعث الله رسولا ) .

چـه ادعـاى بـزرگـى مـى كـنـد؟ چـه حرف عجيبى مى زند؟ راستى مسخره است! ولى نبايد فـرامـوش كـرد كـه پـيـامـبـر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) همان كسى بود كه قـبـل از رسـالت، چـهـل سـال در ميان آنها زندگى كرد، به امانت و صداقت و هوش و درايت مـعـروف بـود، امـا هـنـگـامـى كـه سـران كـفـر، مـنـافـعـشـان بـه خـطـر افـتـاد هـمـه ايـن مسائل را به دست فراموشى سپردند، و با سخريه و استهزاء، مساءله دعوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بـا آن هـمـه شـواهـد و دلائل گويا به باد مسخره گرفتند و حتى او را متهم به جنون كردند!

سـپـس قـرآن در ادامـه گـفـتـار مـشـركـان و از زبـان آنـهـا چـنـيـن نقل مى كند:

(اگر ما استقامت و پايدارى بر پرستش خدايانمان نكنيم بيم آن مى رود كه اين مرد ما را گـمـراه سـازد و ارتباطمان را با آنها قطع كند( ان كاد ليضلنا عن الهتنا لو لا ان صبرنا عليها ) .

ولى قـرآن از چـنـد راه بـه آنها پاسخ مى گويد نخست با يك جمله كوبنده به اين گروه كه اهل منطق نبودند چنين پاسخ مى دهد: هنگامى كه عذاب الهى را ديدند به زودى مى فهمند چـه كـسـى گـمـراه بـوده اسـت؟!( و سـوف يـعـلمـون حـيـن يـرون العـذاب مـن اضل سبيلا ) .

ايـن عذاب ممكن است اشاره به عذاب قيامت باشد چنانكه بعضى از مفسران مانند طبرسى در مـجـمـع البـيـان گـفـتـه انـد، و يـا عـذاب دنـيـا هـمـچـون شـكـسـت دردنـاك روز بـدر و امثال آن، چنانكه قرطبى در تفسير معروف خود گفته است. و نيز ممكن است اشاره به هر دو باشد.

جـالب ايـنـكـه ايـن گـروه گمراه در اين سخنان خود به دو كار ضد و نقيض دست زدند، از يكسو پيامبر و دعوتش را به باد مسخره مى گرفتند، اشاره به اينكه آنقدر ادعاى او بى اساس است كه ارزش برخورد جدى ندارد، و از سوى ديگر معتقد بودند كه اگر دو دستى بـه آئين نياكان خود نچسبند، امكان دارد سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنها را نـيـز از آن بـازگرداند، و اين نشان مى دهد كه سخنانش را فوق العاده جدى و مؤ ثر و حـسـاب شده و داراى برنامه مى دانستند اين پريشان گوئى از افراد سرگردان و لجوج بعيد نيست.

بـعـلاوه بـسـيـار ديـده شـده اسـت كـه مـنكران حق هنگامى كه در برابر امواج خروشان منطق رهبران الهى قرار مى گيرند گاهى استهزاء را به عنوان يك تاكتيك بـراى كـوچـك نـشـان دادن و مـحـو آن، انـتـخـاب مى كنند در حالى كه در باطن چنين عقيدهاى ندارند، و گاه آنرا جدى گرفته با تمام وجود با آن مبارزه مى كنند.

دومـيـن پـاسـخـى كـه قـرآن از سـخنان آنها ميگويد در آيه بعد آمده است، روى سخن را به پـيـامـبـر كـرده بـه عـنـوان دلدارى و تـسـلى خـاطـر و هـم بـه عـنـوان بـيـان دليل اصلى عدم پذيرش دعوت پيامبر از سوى آنان مى فرمايد:

(آيـا ديدى كسى كه معبود خود را هواى نفس خويش برگزيده!( ا رأ يت من اتخذ الهه هواه ) .

(آيـا بـا ايـن حـالت تـو قـادر بـه هـدايـت او و دفـاع از او هـستى؟!( ا فانت تكون عليه وكيلا ) .

يـعنى اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انكار و انواع مخالفتها زدند نه بـه خـاطـر آن بـوده كـه مـنـطـق تو ضعيف و دلائل تو غير قانع كننده و در آئينت جاى شك و تـرديـد اسـت بـلكـه بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه آنـهـا پـيـرو فـرمـان عقل و منطق نيستند، معبود آنها هواى نفسشان است، آيا انتظار دارى چنين كسانى تو را پذيرا شوند، يا بتوانى در آنها نفوذ كنى؟!

در معنى جمله ا رأيت من اتخذ الهه هواه، مفسران بزرگ بيانات گوناگونى دارند.

جـمـعـى هـمـانگونه كه در بالا گفتيم گفتهاند منظور آنست كه آنها يك بت دارند و آن هواى نفس آنها است و تمام كارهايشان از آن سرچشمه مى گيرد.

در حـالى كـه جـمـع ديـگـرى مـعـتـقـدنـد منظور آنست كه آنها حتى در انتخاب كردن بتها هيچ گـونـه مـنطقى را رعايت نمى كنند، بلكه هر گاه چشمشان به قطعه سنگ يا درخت جالبى مـى افـتـاد يـا چـيـز ديـگـر كـه هـوس آنـهـا را بـرمـى انـگيخت آن را به عنوان معبود برمى گزيدند، در برابر آن زانو ميزدند، قربانى مى كردند و حل مشكلات خود را از آن ميخواستند!.

اتـفاقا در شاءن نزول آيه فوق روايتى نقل كرده اند كه مؤ يد اين معنى است و آن اينكه: در يـكـى از سـالها كار بر قريش در مكه سخت شد و در اطراف پراكنده شدند، بعضى از آنـها همين كه به درخت زيبا و يا سنگ جالبى برخورد مى كردند آن را مى پرستيدند، نام آن را اگـر سـنـگ بـود صـخـره سـعـادت گـذاشـتـه، بـرايـش قـربانى مى كردند و خون قـربـانـى را بـر آن مـى پـاشـيـدنـد، و حـتـى درمـان بيماريهاى حيوانات خود را از آن مى خواستند!

اتـفـاقـا روزى عـربى آمد و مى خواست شترهاى خود را به آن صخره بمالد و تبرك جويد شترها رم كردند و در بيابان پراكنده شدند او شعرى گفت كه مضمونش اين بود:

مـن بـه سـراغ صـخـره سـعـادت آمـدم تـا پـراكـنـدگـى ما را جمع كند، اما او جمع ما را به پراكندگى كشاند!

سـپـس گفت اين سنگ سعادت چيست جز يك قطعه سنگ همسان زمين، نه انسان را به گمراهى مى كشاند و نه به هدايت!.

مـرد ديـگـرى از عـرب يـكـى از ايـن قـطـعـه سـنـگـهـا را ديـد در حـالى كه روباهى بر آن بول مى كرد، او اين شعر را سرود:

أ رب يبول الثعلبان برأ سه لقد ذل ما بالت عليه الثعالب!:

:(آيـا مـعـبـود اسـت مـوجـودى كـه روبـاه بـر آن بـول مـى كـنـد؟ مـسـلمـا ذليل است كسى كه روباهان بر آن بول مى كنند!.

دو تـفسير بالا با هم منافاتى ندارند، اصل بت پرستى كه زائيده خرافات است يك نوع هواپرستى است، و انتخاب بتهاى گوناگون بدون هيچ منطقى، آن نيز شاخه ديگرى از هواپرستى است.

در زمينه (بت هوا و هوس ) در نكتهها، به خواست خدا، بحث مشروحى خواهد آمد.

بـالاخـره سـومين پاسخى كه قرآن از اين گروه گمراه مى گويد اين است كه مى گويد: آيا تو گمان مى كنى كه اكثر آنها گوش شنوا دارند، يا مى فهمند؟!

( ام تحسب ان اكثرهم يسمعون ام يعقلون ) .

(نـه آنـهـا تـنـهـا مـانـنـد چـهـارپـايـانـنـد، بـلكـه گـمـراهـتـر)!( ان هـم الا كـالانـعـام بل هم اضل ) .

يـعـنـى سخريه ها و سخنان زننده و غير منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نكند چون آدمى يا بايد خود داراى عقل باشد و آن را به كار گيرد (و مصداق يعقلون گردد) و يا اگر از علم و دانش برخوردار نيست از دانايان سخن بشنود (و مصداق يسمعون باشد) اما اين گروه نه آنـنـد و نـه ايـن، و بـه هـمـيـن دليـل بـا چـهـارپايان تفاوتى ندارند، و روشن است كه از چهارپا نمى توان توقعى داشت، جز نعره كشيدن و لگد زدن، و كارهاى غير منطقى انجام دادن.

بـلكـه ايـنـهـا از چـهـارپـايـان نـيـز بـدبـخـتـتـر و بـيـنـواتـرنـد كـه آنـهـا امـكـان تعقل و انديشه ندارند، و اينها دارند و به چنان روزى افتاده اند!.

قابل توجه اينكه باز در اينجا قرآن، تعبير به اكثرهم مى كند و اين حكم را به همه آنها تـعميم نمى دهد، چرا كه ممكن است در ميان آنها افرادى واقعا فريب خورده باشند كه وقتى در مـقـابـل حـق قـرار گـرفـتـنـد تـدريـجـا پـرده هـا از مـقـابـل چـشـمـشـان كـنـار مـيـرود و پـذيـراى حـق مـى شـونـد و ايـن خـود دليل بر رعايت انصاف در بحثهاى قرآنى است.

نكته ها:

1 - هواپرستى و عواقب دردناك آن

بـى شـك در وجـود انسان غرائز و اميال گوناگونى است كه همه آنها براى ادامه حيات او ضـرورت دارد: خـشـم و غـضـب، عـلاقـه بـه خـويـشـتـن، عـلاقـه بـه مـال و زنـدگى مادى و امثال اينها، و بدون ترديد دستگاه آفرينش همه اينها را براى همان هدف تكاملى آفريده است.

امـا مهم اين است كه گاه اينها از حد تجاوز مى كنند و پا را از گليمشان فراتر مى نهند و از صـورت يـك ابـزار مـطـيع در دست عقل در مى آيند و بناى طغيان و ياغيگرى مى گذارند عـقـل را زنـدانـى كـرده و بـر كـل وجود انسان حاكم مى شوند و زمام اختيار او را در دست مى گيرند.

اين همان چيزى است كه از آن به هواپرستى تعبير مى كنند كه از تمام انواع بت پرستى خـطـرنـاكتر است، بلكه بت پرستى نيز از آن ريشه مى گيرد. بى جهت نيست كه پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بت هوى را برترين و بدترين بتها شمرده اسـت در آنـجـا كـه مـى فـرمايد: ما تحت ظل السماء من اله يعبد من دون الله اعظم عند الله من هوى متبع: در زير آسمان هيچ بتى بزرگتر در نزد خدا از هوى و هوسى كه از آن پيروى كنند وجود ندارد!.

و در حـديـث ديگرى از بعضى پيشوايان اسلام مى خوانيم: ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى مبغوضترين و منفورترين بتى كه در زمين پرستش شده است بت هوى است!

و اگـر نـيـك بـيـنـديـشـيـم بـه عـمـق اين سخن به خوبى واقف ميشويم چرا كه هواپرستى سرچشمه غفلت و بى خبرى است، چنانكه قرآن مى گويد:( و لا تطع مـن اغـفـلنـا قـلبـه عـن ذكـرنـا و اتـبـع هـواه ) : از كـسـى كـه قـلب او را غافل از ياد خود كرده ايم و پيرو هواى خويش است اطاعت مكن (كهف آيه 28).

از سـوى ديـگـر هـواپرستى سرچشمه كفر و بى ايمانى است، چنانكه قرآن گويد:( فلا يـصـدنـك عـنـهـا من لا يؤ من بها و اتبع هواه ) : تو را از ايمان به قيامت باز ندارد كسى كه ايـمـان بـه آن نـدارد و پـيـرو هـواى خـويـش اسـت طـه آيه 16). از سوى سوم هواپرستى بـدتـريـن گـمـراهـى اسـت، قـرآن مـى گـويـد( و مـن اضـل مـمـن اتـبع هواه بغير هدى من الله ) : چه كسى گمراهتر است از آن كس كه از هواى نفس ‍ خويش پيروى مى كند و هدايت الهى نيافته است (قصص آيه 50 ).

از سـوى چـهـارم هـواپرستى نقطه مقابل حق طلبى است و انسان را از راه خدا بيرون ميبرد، چـنـانـكـه در قـرآن مـى خـوانـيـم:( فـاحـكـم بـين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله ) : در ميان مردم به حق داورى كن و پيرو هوى مباش كه تو را از راه خدا گمراه مى كند (ص آيه 26 ).

از سـوى پنجم هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است، چنانكه در قرآن مى خوانيم:( فلا تتبع الهوى ان تعدلوا ) پيروى هوى مانع اجراى عدالت شما نگردد (نساء - 135).

بـالاخره اگر نظام آسمان و زمين بر محور هوى و هوس مردم بگردد فساد سرتاسر پهنه هـسـتـى را خواهد گرفت:( و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من فيهن ) : اگـر حـق از هـوى و هـوس آنـهـا پيروى كند آسمانها و زمين و تمام كسانى كه در آنها هستند فاسد ميشوند (مؤ منون آيه 71).

در روايـات اسلامى نيز تعبيرات تكان دهنده اى در اين زمينه به چشم مى خورد: در روايتى از على (عليها‌السلام ) مى خوانيم: الشقى من انخدع لهواه و غروره:

بدبخت كسى است كه فريب هوى و غرور خويش را بخورد.

در حـديـث ديـگـرى از هـمـان حـضـرت مـى خـوانـيـم كـه: هـواپـرسـتـى دشـمـن عقل است الهوى عدو العقل ).

و نـيـز مـى خوانيم: هواپرستى اساس تمام رنجها است (الهوى اس المحن ). و همان حضرت مـى فـرمـايـد: هـرگـز نـه ديـن بـا هـواپـرسـتـى جـمـع مـى شـود و نـه عقل (لا دين مع هوى ) و لا عقل مع هوى )

خـلاصـه آنـجـا كـه هـواپـرسـتـى اسـت نـه پـاى ديـن در مـيـان اسـت و نـه پـاى عـقـل، در آنـجـا چيزى جز بدبختى و رنج و بلا نيست، در آنجا جز بيچارگى و شقاوت و فساد نخواهد بود.

رويـدادهـاى زندگى ما و تجربيات تلخى كه در دوران عمر در مورد خويش و ديگران ديده ايم شاهد زنده تمام نكته هائى است كه در آيات و روايات فوق در زمينه هواپرستى وارد شده است.

افرادى را مى بينيم كه چوب يك ساعت هواپرستى را تا آخر عمر مى خورند!. جوانانى را سـراغ داريم كه بر اثر پيروى از هوى چنان در دام اعتيادهاى خطرناك و انحرافات جنسى و اخلاقى گرفتار شده اند كه تبديل به موجودى زبون، ناتوان و بى ارزش ‍ گرديده، و تمام نيروها و سرمايه هاى خويش را از كف دادند. در تاريخ معاصر و گذشته به نام كسانى برخورد مى كنيم كه به خاطر هوا - پرستيشان هزاران و گاه ميليونها انسان بى گناه را به خاك و خون كشيده اند و نام ننگينشان تا ابد به زشتى برده مى شود.

ايـن اصـل اسـتـثـنا پذير نيست حتى دانشمندان و عابدان پرسابقه اى همچون بلعم باعورا بـر اثـر پـيـروى از هـواى نـفـس چـنـان از اوج عـظـمـت انـسـانـيـت سـقـوط كـردنـد كه قرآن مثل آنها را به سگ پليدى مى زند كه همواره پارس ميكند (آيه 176 سوره اعراف ).

بـنابراين جاى تعجب نيست كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امير مؤ منان (عليها‌السلام ) مى فرمايند: خطرناكترين پرتگاهى كه بر سر راه سعادت شما قرار گرفته هـواپـرستى و آرزوهاى دور و دراز است چرا كه پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد و آرزوهاى دراز آخرت را به دست فراموشى مى سپارد( ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهـوى و طـول الامـل امـا اتـبـاع الهـوى فـيـصـد عـن الحـق و امـا طول الامل فينسى الاخرة )

تـعـبـيـراتى كه در نقطه مقابل يعنى ترك هوى پرستى در آيات و روايات وارد شده نيز عـمق اين مساله را از ديدگاه اسلام روشن مى سازد، تا آنجا كه كليد بهشت را ترس از خدا و مـبـارزه بـا هواى نفس مى شمرد:( و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى ) : اما كسى كه از مقام پروردگار بترسد و نفس خويش را از هواپرستى نهى كند بهشت جايگاه او است (سوره نازعات آيه 40).

على مى فرمايد شجاعترين مردم كسى است كه بر هواى خويش پيروز شود( اشجع الناس من غلب هواه ) .

در حـالات دوسـتـان حـق و اوليـاى پـروردگـار و عـلمـا و بـزرگـان داسـتـانـهـاى زيـادى نـقـل شـده كـه بـر اثـر تـرك هـواپـرسـتـى بـه مـقـامـات بـلنـدى نائل شدند كه از طرق عادى غير ممكن بود.

2 - چرا از چهارپايان گمراهتر؟!

در آيـات فـوق بـراى مـنعكس كردن اهميت مطلب، نخست مى فرمايد: آنها كه معبودشان هواى نـفسشان است همچون چهارپايانند، بعد از آن ترقى كرده و اضافه مى كند: بلكه از آنها گمراهترند!

شـبيه اين تعبير در آيه 172 سوره اعراف نيز آمده است كه درباره دوزخيانى كه به حكم اسـتـفـاده نـكـردن از گوش و چشم و عقل خود، به چنان سرنوشتى گرفتار مى شوند، مى فرمايد:( اولئك كالانعام بل هم اضل ) : آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر!

گـرچـه گـمـراهـتـر بـودن آنـهـا اجمالا روشن است، ولى مفسران بحثهاى جالبى روى اين مساءله كرده اند كه با تحليل و اضافاتى مى توان چنين گفت:

1 - اگـر چـهارپايان چيزى نمى فهمند و گوش شنوا و چشم بينائى ندارند، دليلش عدم اسـتـعـداد آنـهـا اسـت، امـا از آنها بيچارهتر انسانى است كه خميره همه سعادتها در وجود او نـهـفـته است و آنقدر خدا به او استعداد داده كه ميتواند نماينده و خليفه الله در زمين گردد، ولى كارش به جائى مى رسد كه تا سر حد يك چهارپا سقوط مى كند، تمام شايستگيهاى خـود را به هدر داده، و از اوج مسجود بودن فرشتگان به حضيض نكبت بار شياطين سقوط مى كند، اين راستى دردناك است و گمراهى آشكار.

2 - چـهـارپـايـان تـقـريـبـا حـسـاب و كـتـابـى نـدارنـد و مـشـمـول مـجـازاتـهـاى الهـى نـيـسـتـنـد در حـالى كـه آدمـيـان گـمـراه بـايـد بـار تـمـام اعمال خود را بر دوش كشند و كيفر اعمال خويش را بى كم و كاست ببينند.

3 - چـهـارپـايـان بـراى انـسـانـها خدمات زيادى دارند و كارهاى مختلفى انجام مى دهند، اما انسانهاى طاغى و ياغى خدمتى كه نمى كنند هيچ، هزاران بلا و مصيبت نيز مى آفرينند.

4 - چهارپايان خطرى براى كسى ندارند و اگر هم داشته باشند خطرشان محدود است اما اى واى از انـسـان بـى ايـمـان مـستكبر هوى پرست كه گاه آتش جنگى را روشن مى كند كه ميليونها نفر در آن خاكستر مى شوند.

5 - چـهـارپـايـان اگـر قـانـون و بـرنـامـه اى نـدارنـد، ولى مـسـيـرى كـه آفرينش را در شـكل غرائز براى آنان تعيين كرده است پيروى مى كنند و در همان خط حركت مى نمايند، اما انسان قلدر سركش، نه قوانين تكوين را به رسميت مى شناسد و نه قوانين تشريع را و هوى و هوسهاى خود را حاكم بر همه چيز مى شمرد.

6 - چـهـارپـايان هرگز براى كارهاى خود توجيه گرى ندارند، اگر خلافى كنند خلاف است و اگر راه خود را بروند، كه مى روند، همانست كه هست اما يك انسان خود خواه خونخوار هوى پرست بسيار مى شود كه تمام جنايات خود را آنچنان توجيه مى كند كه گوئى دارد وظائف الهى و انسانى خويش را انجام مى دهد!

و بـه ايـن تـرتـيـب هـيـچ موجودى خطرناكتر و زيانبارتر از يك انسان هوى - پرست بى ايـمـان و سـركـش نـيـسـت، و بـه هـمـيـن دليـل در آيـه 22 سـوره انفال عنوان شر الدواب (بدترين جنبندگان ) به او داده شده است، و چه عنوان مناسبى؟