تفسیر نمونه جلد ۱۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25642
دانلود: 2292


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25642 / دانلود: 2292
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 16

نویسنده:
فارسی

آيه (79) تا (82) و ترجمه

(فـخـرج عـلى قـومـه فـى زيـنـتـه قـال الذيـن يـريـدون الحـيـوة الدنـيـا يـا ليـت لنـا مثل ما أوتى قرون انه لذو حظ عظيم) (79)(و قـال الذيـن أوتـوا العـلم ويـلكـم ثـواب الله خـيـر لمـن أمـن و عمل صالحا و لا يلقئها إلا الصبرون) (80)(فـخـسـفـنـا بـه و بـداره الارض فـمـا كـان له مـن فـئة يـنـصـرونـه من دون الله و ما كان من المنتصرين) (81)(و أصـبـح الذيـن تمنوا مكانه بالامس يقولون ويكان الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر لو لا أن من الله علينا لخسف بنا ويكانه لا يفلح الكافرون) (82)

ترجمه:

79 - (قـارون ) بـا تـمـام زيـنـت خـود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه طالب حيات دنيا بودند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!

80 - كـسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واى بر شما! ثواب الهى بهتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آنرا

دريافت نمى كنند.

81 - سپس ما، او و خانه اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد.

82 - آنـهـا كـه ديـروز آرزو مـى كـردند بجاى او باشند (هنگامى كه اين صحنه را ديدند) گـفـتند: واى بر ما گوئى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد، يـا تـنگ مى گيرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى گوئى كافران هرگز رستگار نمى شوند!

تفسير:

جنون نمايش ثروت!

معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مى شوند، يك شاخه آن (جنون نمايش ثـروت ) اسـت، آنـهـا از ايـنـكه ثروت خود را به رخ ديگران بكشند لذت مى برند، از اينكه سوار مركب راهوار گرانقيمت خود شوند و از ميان پابرهنه ها بگذرند و گرد و غبار بر صورت آنها بيفشانند و تحقيرشان كنند احساس آرامش خاطر مى كنند!

گـرچـه همين نمايش ثروت غالبا بلاى جانشان است زيرا كينه ها در سينه ها پرورش مى دهـد، و احـسـاسـات را بـر ضـد آنـهـا بـسـيـج مـى كـنـد، و بـسـيـار مـى شـود كـه هـمـيـن عـمـل زشت و شرم آور طومار زندگى آنها را درهم مى پيچد، و يا ثروتشان را بر باد مى دهد!.

مـمـكـن است اين كار جنون آميز انگيزه اى مانند (تطميع افراد طمعكار) و (تسليم افراد سـركـش ) داشـتـه بـاشـد، ولى آنـهـا حـتـى بـدون ايـن انـگـيـزه ايـن عمل را انجام مى دهند، اين يكنوع هوس است نه برنامه و نقشه.

به هر حال قارون از اين قانون مستثنى نبود، بلكه نمونه بارز آن محسوب مى شد، قرآن در يك جمله در آيات مورد بحث آن را بيان كرده مى فرمايد: (قارون با تمام زينت خود در برابر قومش (بنى اسرائيل ) ظاهر شد)(فخرج على قومه فى زينته ) .

تـعـبـير به (فى زينته ) گوياى اين حقيقت است كه او تمام توان و قدرت خود را به كـار گـرفت تا آخرين زينت و بالاترين ثروت خود را به نمايش بگذارد و ناگفته پيدا است كه مردى با اين ثروت چه ها مى تواند انجام دهد؟!

در تـواريـخ داسـتـانـهـا، يـا افـسـانـه هـاى زيـادى در ايـن زمـيـنـه نـقـل شـده اسـت، بـعـضـى نـوشـتـه انـد قـارون با يك جمعيت چهار هزار نفرى در ميان بنى اسرائيل رژه رفت، در حالى كه چهار هزار نفر بر اسبهاى گرانقيمت با پوششهاى سرخ سوار بودند كنيزان سپيدروى با خود آورد كه بر زينهائى طلائى كه بر استرهاى سفيد رنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهايشان سرخ، و همه غرق زينت آلات طلا!

بـعـضـى عـدد نـفـرات او را هـفـتـاد هـزار نـوشـتـه انـد و مسائل ديگرى از اين قبيل.

ولى مـا حـتـى اگـر ايـنـهـا را مـبالغه آميز بدانيم باز نمى توان انكار كرد كه او چيزهاى بسيارى براى نمايش دادن در اختيار داشت.

در اينجا - طبق معمول - مردم به دو گروه شدند: اكثريت دنياپرست كه اين صحنه خيرهكننده قـلبـشـان را از جا تكان داد و آه سوزانى از دل كشيدند و آرزو كه اى كاش به جاى قارون بودند، حتى يكروز، و يكساعت، و يك لحظه! چه زندگى شيرين و جذابى چه عالم نشاط انـگـيز و لذت بخشى؟ چنانكه قرآن مى گويد: (كسانى كه طالب زندگى دنيا بودند گـفـتـنـد اى كـاش مـا هـم مـثـل آنـچـه بـه قـارون داده شـده اسـت داشـتـيـم )!(قـال الذيـن يـريـدون الحـيـاة الدنـيـا يـا ليـت لنـا مثل ما اوتى قارون ) .

(به راستى كه او بهره عظيمى از نعمتها دارد)!(انه لذو حظ عظيم ) .

آفـريـن بـر قـارون و بر اين ثروت سرشارش! چه جاه و جلالى؟ و چه حشمتى تاريخ مثل او را به خاطر ندارد، اين عظمت خدادادى است!... و مانند اين حرفها.

در حقيقت در اينجا كوره عظيم امتحان الهى داغ شد، از يك سو قارون در وسـط كـوره قـرار گـرفـته، و بايد امتحان خيره سرى خود را بدهد، و از سوى ديگر دنياپرستان بنى اسرائيل در گرداگرد اين كوره قرار گرفته اند.

و البـته مجازات دردناك، مجازاتى است كه بعد از چنين نمايشى باشد، و از آن اوج عظمت به قعر زمين فرو رود!

ولى در مـقـابـل اين گروه عظيم گروه اندكى عالم و انديشمند، پرهيزگار و با ايمان كه افـق فـكـرشـان از ايـن مـسـائل بـرتـر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، كسانى كه شخصيت را با معيار زر و زور نمى سنجيدند، كسانى كه ارزشها را در امكانات مادى جستجو نمى كردند، كسانى كه بر اينگونه نمايشهاى مسخره هميشه لبخند تمسخرآميز مى زدند، و ايـن مـغزهاى پوك را تحقير مى كردند آرى گروهى از آنها در اينجا بودند چنانكه قرآن مـى گويد: (كسانى كه علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند واى بر شما! چه مـى گـوئيـد؟ ثـواب و پـاداش الهـى بـراى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده انـد و عـمـل صـالح انـجام مى دهند بهتر است )(و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن امن و عمل صالحا) .

و سـپـس افـزودنـد: (اين ثواب الهى تنها در اختيار كسانى قرار مى گيرد كه صابر و شكيبا باشند)(و لا يلقاها الا الصابرون ) .

آنها كه در مقابل زرق و برقهاى هيجان انگيز و زينتهاى دنيا استقامت به خرج مى دهند، آنها كـه در بـرابـر مـحـرومـيـتـهـا مـردانـه مـى ايـسـتـنـد، و در مـقـابـل نـاكـسـان سـر فـرو نـمـى آورنـد، آنـهـا كـه در بـوتـه آزمـايـش الهـى، آزمـايـش مـال و ثـروت و تـرس و مـصـيبت، همچون كوه پا بر جا مى ايستند آرى اينها لياقت ثواب الهى را دارند.

مـسـلمـا مـنـظـور از جـمـله(الذيـن اوتـوا العـلم ) دانـشـمـنـدان مـؤ مـن بـنـى اسرائيل است كه در ميان آنها مردان بزرگى همچون يوشع بودند، ولى جالب اين است

در بـرابـر جـمـله الذيـن يـريـدون الحـيـاة الدنـيـا كـه در بـاره گـروه اول آمـده، تـعبير به(الذين يريدون الحياة الاخرة ) نمى كند بلكه تنها تكيه بر علم مـى كـنـد، چـرا كـه (عـلم ) خـمـير مايه و ريشه ايمان و استقامت و عشق به ثواب الهى و سراى آخرت است.

ضـمـنـا تـعـبـير به (الذين اوتوا العلم ) پاسخ كوبنده اى است به قارون كه خود را عالم مى دانست، قرآن مى گويد: عالم اينها هستند كه افق فكرشان اين چنين بلند است، نه تو خيره سر و مغرور! و به اين ترتيب باز هم مى بينيم كه ريشه همه بركات و خيرات به علم و دانش ‍ حقيقى بازمى گردد.

قارون با اين عمل طغيان و سركشى خود را به اوج رسانيد، ولى در تواريخ و روايات در اينجا ماجراى ديگرى نقل شده است كه نشانه نهايت بيشرمى قارون است و آن اينكه: روزى مـوسـى (عليه‌السلام ) به قارون گفت: خداوند به من فرمان داده كه حق نيازمندان زكات مـالت را بـگـيـرم، قـارون هـنـگـامـى كه از كم و كيف زكاة با خبر شد و با يك حساب ساده فـهـميد چه مبلغ هنگفتى را بايد در اين راه بپردازد سرباز زد، و براى تبرئه خويش به مـبـارزه بـا مـوسـى (عليه‌السلام ) بـرخـاسـت، در مـيـان جـمـعـى از ثـروتـمـنـدان بـنى اسـرائيـل بـرخـاسـت و گـفـت: مـردم! مـوسـى مـى خـواهـد امـوال شـما را بخورد، دستور نماز آورد پذيرفتيد، امور ديگر را نيز همه پذيرفتيد، آيا زيـرا ايـن بـار هـم مـى رويـد كه اموالتان را به او بدهيد؟! گفتند: نه، ولى چگونه مى توان با او مقابله كرد؟

قارون در اينجا يك فكر شيطانى به نظرش رسيد، گفت من راه خوبى فكر كرده ام، به عـقـيـده مـن بـايد براى او پرونده عمل منافى عفت ساخت! بايد به سراغ زن بدكاره اى از فواحش بنى اسرائيل بفرستيم تا به سراغ موسى برود و او را متهم كند كه با او سر و سرى داشته! آنها پسنديدند و به سراغ آن زن فرستادند و گفتند: آنچه خودت بخواهى به تو مى دهيم كه گواهى دهى موسى با تو رابطه نامشروع داشته! او نيز اين پيشنهاد را پذيرفت، اين از يكسو. از سوى ديگر قارون به سـراغ مـوسـى آمـد و گفت: خوب است بنى اسرائيل را جمع كنى و دستورات خداوند را بر آنها بخوانى، موسى پذيرفت و آنها را جمع كرد.

گـفـتند: اى موسى! دستورات پروردگار را بازگو، گفت: خداوند به من دستور داده كه جـز او را پـرسـتـش نـكـنـيد، صله رحم بجا آوريد و چنين و چنان كنيد، و در مورد مرد زناكار دستور داده است اگر زناى محصنه باشد، سنگسار شود!

آنها (ثروتمندان توطئه گر بنى اسرائيل ) در اينجا گفتند: حتى اگر خود تو باشى!! گفت: آرى، حتى اگر خود من باشم!!

در ايـنـجـا وقـاحت را به آخرين درجه رساندند و گفتند: ما مى دانيم كه تو خود مرتكب اين عـمـل شـده اى، و بـه سـراغ فـلان زن بـدكـاره رفـتـه اى، و فـورا بـه دنبال آن زن بدكاره فرستادند و گفتند: تو چگونه گواهى مى دهى؟

مـوسـى (عليه‌السلام ) رو بـه او كـرد و گفت: به خدا سوگندت مى دهم حقيقت را فاش بگو!

زن بـدكـاره با شنيدن اين سخن تكان سختى خورد، لرزيد و منقلب شد و گفت: اكنون كه چـنـيـن مـى گـوئى مـن حقيقت را فاش مى گويم، اينها از من دعوت كردند و پاداش سنگينى قـرار دادنـد كـه تـو را مـتـهـم كـنـم، ولى گـواهـى مـى دهـم كـه تـو پـاكـى و رسول خدائى!

در روايـت ديـگـرى آمـده اسـت كـه آن زن گـفت: واى بر من، من هر كار خلافى را كرده ام اما تـهـمـت به پيامبر خدا نزده ام، و سپس دو كيسه پولى را كه به او داده بودند نشان داد و گفتنيها را گفت.

مـوسـى (عليه‌السلام ) بـه سـجـده افـتـاد و گريست، در اينجا بود كه فرمان مجازات قارون زشت سيرت توطئه گر صادر شد.

در همين روايت آمده است كه خدا فرمان (خسف ) (فرو رفتن در زمين ) را در اختيار موسى (عليه‌السلام ) قرار داد.

در ايـنجا قرآن مجيد مى گويد: (ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم )(فخسفنا به و بداره الارض ) .

آرى هنگامى كه طغيان و سركشى و تحقير مؤ منان تهيدست، و توطئه بر ضد پيامبر پاك خـدا، به اوج خود برسد، دست قدرت الهى از آستين بيرون مى آيد و به حيات طغيانگران پـايـان مـى دهـد، چـنـان آنـهـا را درهـم مـى كوبد كه زندگى آنها عبرتى براى همگان مى گردد.

مـسـأله (خسف ) كه در اينجا به معنى فرو رفتن و پنهان گشتن در زمين است، بارها در طـول تـاريـخ بـشر واقع شده است كه زمين لرزه شديدى آمده و زمين از هم شكافته شده و شـهر يا آبادى هائى را در كام خود فرو بلعيده است، ولى اين خسف با موارد ديگر متفاوت بود، طعمه اصلى او فقط قارون و گنجهاى او بود.

عـجـبا! فرعون در امواج نيل فرو مى رود، و قارون در اعماق زمين، آبى كه مايه حيات است مـأمـور نـابـودى فـرعـونـيـان مـى شـود، و زمـيـنـى كه مهد آرامش است گورستان قارون و قارونيان.

مـسـلم است كه در آن خانه قارون تنها نبود، او و اطرافيانش، او و هم سنگرانش او و ياران ظالم و ستمگرش همه در اعماق زمين فرو رفتند.

(امـا او گـروهـى نـداشـت كـه وى را در بـرابـر عـذاب الهـى يارى كنند، و خود نيز نمى تـوانـسـت خـويـشـتـن را يارى دهد)!(فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين ) .

نـه جـيـره خـوارانـش، و نـه دوسـتـان صـمـيـمـيـش و نـه امـوال و ثـروتش، هيچيك او را از چنگال عذاب الهى نجات ندادند، و همه به قعر زمين فرو رفتند!.

آخـريـن آيـه مـورد بـحـث دگـرگـونـى عـجـيـب تـمـاشـاچـيـان ديـروز را كـه از مشاهده جاه و جـلال قـارون بـه وجـد و سـرور آمده بودند و آرزو مى كردند كه اى كاش براى هميشه يا لااقـل يـك لحـظـه بـه جاى او بودند منعكس مى كند كه به راستى عجيب و آموزنده است، مى گـويد: (آنها كه ديروز آرزو داشتند كه بجاى او باشند آنگاه كه صحنه فرو رفتن او و ثروتش را به قعر زمين ديدند مى گفتند: واى بر ما! گوئى خدا روزى را بر هر كس از بـنـدگانش بخواهد گسترش مى دهد و بر هر كس بخواهد تنگ مى گيرد) و كليد آن تنها در دسـت او اسـت(فـاصبح الذين تمنوا مكانه بالامس يقولون ويكان الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر) .

امـروز بـر مـا ثـابـت شـد كـه هـيچكس از خود چيزى ندارد، هر چه هست از ناحيه او است، نه عـطـايـش دليـل بـر رضـايـت و خـشـنـودى از كـسـى اسـت و نـه مـنـعـش دليل بر عدم ارزش او در پيشگاه خدا است.

او بـا همين ثروتها افراد و اقوام را به آزمايش مى كشد و نهاد و سيرت آنان را آشكار مى سازد.

سپس در اين فكر فرو رفتند كه اگر دعاى مصرانه آنها ديروز به اجابت مى رسيد و خدا آنها را بجاى قارون مى گذاشت، امروز چه خاكى بر سر مى كردند؟

لذا در مقام شكر اين نعمت بر آمدند و گفتند: (اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمين فرو مى برد)!(لو لا ان من الله علينا لخسف بنا) .

(اى واى! مثل اينكه كافران هرگز رستگار نمى شوند)(و يكانه لا يفلح الكافرون ) .

الان حقيقت را با چشم خود مى بينيم، و نتيجه غرور و غفلت و سرانجام كفرو شهوت را.

و نـيـز مـى فـهـمـيـم كـه ايـن گـونـه زنـدگـانـيـهـائى كـه دورنـمـاى دل انگيزى دارد چه وحشتزا است؟

ضـمـنـا از جمله اخير اين داستان به خوبى روشن مى شود كه سرانجام، قارون مغرور با كـفر و بى ايمانى از دنيا رفت، هر چند يك روز در اعداد قاريان تورات و دانشمندان بنى اسرائيل بود و خويشاوندى نزديكى با موسى داشت.

نكته ها:

1 - قارونهاى ديروز و امروز!

داسـتـان قـارون - سـمـبـل ثـروتـمـند مغرور - كه قرآن مجموع آن را ضمن هفت آيه به طرز بـسـيـار جـالبى بيان كرده است، پرده از روى حقايق بسيارى در زندگى انسانها برمى دارد.

ايـن داسـتـان روشنگر اين حقيقت است كه غرور و مستى ثروت گاه انسان را به انواع جنون مـى كـشـاند، جنون نمايش دادن ثروت و به رخ ديگران كشيدن جنون لذت بردن از تحقير تهيدستان!

و بـاز هـمـين غرور و مستى و عشق بى حد و حصر به سيم و زر، گاه سبب مى شود كه دست بـه زشـت تـريـن و نـنـگـيـن تـريـن گـنـاهـان بـزنـد، در مـقـابـل پـيـامـبـر پاك خدا، قيام كند و به مبارزه و ستيز با حق و حقيقت برخيزد، و حتى بى شرمانه ترين تهمتها را به پاكترين افراد ببندد حتى با استفاده از ثروت خود از زنان آلوده هر جائى براى رسيدن به مقصدش كمك گيرد.

غرور و مستى ناشى از ثروت به انسان اجازه نمى دهد كه نصيحت اندرزگويان را بشنود و سخن خيرخواهان را به كار بندد.

ايـن مـغـروران بـيـخـبـر، خـود را از هـمـه دانشمندتر و آگاهتر مى دانند، و به گمان اينكه ثـروتـشـان كـه گـاه از طـريـق غـصـب حـقـوق ديـگـران بـه دسـت آمـده اسـت دليل بر عقل و هوش و درايت آنها است، همه را نادان و خود را دانا مى پندارند!

حـتـى كـارشـان بـه جائى مى رسد كه در برابر پروردگار اظهار وجود مى كنند و دم از استقلال مى زنند و مى گويند: آنچه را پيدا كرده ايم به ابتكار و هوش سرشار و خلاقيت و استعداد و اطلاعات بى نظير خودمان بوده است.

و ديـديـم سـرانـجـام ايـن گـونـه مـغـروران تـبـهـكـار بـه كجا مى رسد؟! اگر قارون با اطـرافـيـانـش و تـمـام ثـروتـش بـه قـعـر زمـيـن فـرو رفـت و نـابـود شـد ديـگـران بـه اشـكـال ديـگـرى نـابـود مـى شـونـد، و گـاه حـتـى زمـيـن، ثـروتـشـان را بـه شـكـل ديـگـرى مـى بـلعـد، يـعـنـى ثـروتـهـاى عـظـيـم خـود را تـبـديـل به كاخها، باغها و زمينهائى مى كنند كه هرگز از آن استفاده نخواهند كرد، و گاه حـتـى امـوال خـود را مـى دهـنـد و زمـيـنـهـاى بـايـر و مـوات را خـريـدارى مـى كـنـنـد، به اين خـيـال كـه آن را تـقـسـيـم كـرده و بـه قـيمتهاى گزافى بفروشند و به اين ترتيب، زمين ثروتشان را مى بلعد!.

ايـن گـونـه افراد سبك مغز، چون راهى براى خرج كردن ثروت عظيم خود پيدا نمى كنند رو به سوى ارزشهاى خيالى مى آورند، مجموعه اى از كاسه كوزه هاى شكسته قديمى را، به عنوان عتيقه هاى گرانبها!، و گاه مجموعه اى از تابلوهاى بيرنگ و يا حتى مجموعه اى از تـمـبـرهاى پستى، اسكناسها و مانند آن كه متعلق به سالها و يا قرون گذشته است، به عنوان باارزشترين كالاها در قصر و كاخ خود جمع آورى مى كنند كه اگر به دقت به آنها نگاه كنيم گاهى مى بينيم جاى آنها فقط در زباله دان است!.

آنـهـا ايـن زندگى تجملى و تخيلى را در حالى فراهم آورده اند كه در شهر و ديار آنها و گاه در همسايگى ديوار به ديوارشان افراد محرومى هستند كه شب گرسنه مى خوابند، و عجب اينكه چنان وجدان آنها تحليل رفته كه حتى كمترين ناراحتى از اين وضع احساس نمى كنند!

گـاه حـيوانات آنها داراى مرفه ترين زندگى هستند، و حتى از معلم و پزشك و دارو بهره مـى گـيرند، در حالى كه انسانهاى مظلومى در نزديكى آنها در بدترين شرائط زندگى مـى كـنند، و يا در بستر بيمارى ناله سرداده اند، نه پزشكى بر بالين آنها حاضر مى شود و نه قطره دوائى.

تـمـام اين بحثها گاه درباره افراد معينى در يك جامعه است و گاه درباره يك كشور، يعنى يـك كـشـور قـارونى مى شود در مقابل ديگر كشورهاى دنيا! همانگونه كه در عصر خود در مورد كشورهائى همچون آمريكا و بسيارى از ممالك اروپائى مى بينيم.

آنـهـا مجلل ترين زندگى را به قيمت استثمار مردم جهان سوم و كشورهاى فقير و تهيدست بـراى خـود فراهم ساخته اند، به طورى كه گاه مواد غذائى اضافى آنها كه به زباله دانها ريخته مى شود اگر بطور صحيحى جمع آورى مى شد براى تغذيه مليونها انسان گرسنه كافى بود.

اينكه مى گوئيم كشورهاى فقير نه اين است كه حقيقتا فقير باشند اينها در حقيقت دزد زده و غـارت شـده انـد، گاهى بهترين و گرانبهاترين منابع زير زمينى در اختيار آنها است، اما اين ابر غارتگران همه را مى برند و آنها را بر خاك سياه مى نشانند.

ايـنـهـا قارونهاى زالو صفتى هستند كه پايه هاى كاخ بيدادگرى خود را بر ويرانه هاى كـوخـهـاى مـسـتـضـعـفـيـن بنا نهاده اند، و تا مستضعفين جهان دست به دست هم ندهند و آنها را همچون قارون به قعر زمين نفرستند اوضاع دنيا به همين صورت خواهد بود، آنها باده مى نـوشـنـد و خـنـده مـسـتـانـه سـر مـى دهـنـد، و ايـنـهـا بـايـد زانـوى غـم در بغل گيرند و گريه كنند!

2 - قارون اين ثروت را از كجا آورده بود.

جـالب ايـنـكه از آيه 23 و 24 سوره مؤ من به خوبى استفاده مى شود كه رسالت موسى (عليه‌السلام ) از آغـاز هـم بـراى مـبـارزه با سه كس ‍ بود: فرعون، وزيرش هامان، و ثـروتمند مغرور قارون: و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين الى فرعون و هامان و قـارون فـقـالوا سـاحـر كـذاب: (مـا مـوسـى را بـا آيـات خـود و دلائل و مـعـجـزات روشـنـى فـرسـتـاديم به سوى فرعون و هامان و قارون و همگى گفتند موسى ساحر دروغگوئى است ).

از اين آيه استفاده مى شود كه او همكار فرعونيان بود و در خط آنها، و در تواريخ نيز مى خـوانـيـم كـه او از يـكـسـو نـمـايـنـده فـرعـون در بـنـى اسرائيل بود و از سوى ديگر خزانه دار گنجهاى فرعون.

و ايـنـجـا اسـت كـه پـرونـده قـارون روشـنـتـر مـى شـود: فـرعـون بـراى ايـنـكـه بـنـى اسرائيل را به زنجير كشد و تمام هستى آنها را غارت كند يك نفر مرد منافق حيله باز و به انـدازه كـافـى بـيـرحـم، از مـيان بنى اسرائيل برگزيد و زمام اختيار آنها را به دست او سـپـرد، تـا بـه نـفـع دستگاه جبارش آنها را استثمار كند و بر خاك سياه بنشاند، و از اين رهگذر ثروت كلانى نيز براى خود كسب كند.

قـرائن نـشان مى دهد كه بعد از نابودى فرعونيان مقدار عظيمى از ثروت و گنجهاى آنها در دسـت قـارون مـانـد، و مـوسـى (عليه‌السلام ) تـا آن زمـان مـجـال اين را پيدا نكرده بود كه اين ثروت بادآورده فرعونى را به نفع مستضعفان از او بگيرد.

بـه هـر حـال خـواه او اين ثروت را در عصر فرعون پيدا كرده باشد، و يا از طريق غارت گنجهاى او، و يا به گفته بعضى از طريق علم كيميا، و آگاهى بر فنون تـجـارت سـالم، يـا آشـنـائى بـه اصـول استثمار مستضعفان، هر چه بود قارون بعد از پـيـروزى مـوسـى بـر فـرعـونـيـان ايـمـان اخـتيار كرد، و به سرعت تغيير چهره داد و با زبـردستى خاصى كه ويژه اين گروه است خود را در صف قاريان تورات و آگاهان بنى اسرائيل جا زد، در حالى كه بعيد است ذره اى ايمان در چنين قلبى نفوذ كند.

سـرانـجـام هـنـگامى كه موسى (عليه‌السلام ) تصميم گرفت زكات از او بگيرد پرده از چـهـره اش كنار رفت، و قيافه زشت و منحوسى كه در پشت ماسك فريبنده ايمان داشت بر همگان ظاهر شد، و ديديم كه اين مرد منافق عاقبت كارش به كجا منتهى گشت؟

3 - موضع اسلام در برابر مسأله ثروت

نـبـايـد از آنـچـه گـفـتـيـم ايـن چـنـيـن اسـتـنـبـاط شـود كـه اسـلام در بـرابـر مال و ثروت موضع منفى دارد و با آن مخالف است، نبايد تصور كرد كه اسلام، فقر را مى پسندد و دعوت به فقر مى كند و آن را وسيله كمالات معنوى مى داند.

بـلكـه بـه عـكس اسلام به عنوان يك وسيله مؤ ثر و كارساز روى آن تكيه مى كند در آيه 180 سوره بقره از (مال ) تعبير به (خير) شده است.

و در حـديـثى از امام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم: نعم العون الدنيا على طلب الاخرة: (دنيا كمك خوبى است براى رسيدن به آخرت ).

بـلكـه آيـات مـورد بـحـث كـه شـديـدترين مذمت را از قارون ثروتمند مغرور مى كند شاهد گـويـائى بـر اين موضوع است، منتها اسلام ثروتى را مى پسندد كه بوسيله آن ابتغاء دار آخرت و طلب سراى ديگر شود، چنانكه دانشمندان

بنى اسرائيل به قارون گفتند: و ابتغ فيما آتاك الله الدار الاخرة.

اسـلام ثـروتـى را مـى پـسندد كه در آن (احسن كما احسن الله اليك ) و نيكى به همگان باشد.

اسـلام ثروتى را مدح مى كند كه در آن لا تنس نصيبك من الدنيا تحقق يابد بالاخره اسلام ثـروتـى را خـواهـان اسـت كـه مـايـه فـسـاد در زمـين و فراموش كردن ارزشهاى انسانى و گـرفـتـار شـدن در مـسـابـقـه جـنـون آمـيـز (تـكـاثـر) نـگـردد، و انـسان را به (خود برتربينى ) و (تحقير ديگران ) و حتى رؤ ياروئى با پيامبر خدا نكشاند.

وسـيـله اى بـاشـد بـراى اسـتفاده همگان، براى پر كردن خلاهاى موجود اقتصادى، براى مرهم نهادن بر زخمهاى جانكاه محرومان، و براى رسيدن به نيازها و مشكلات مستضعفان.

عـلاقـه بـه چنين ثروتى با چنين هدفهاى مقدسى علاقه به دنيا نيست، علاقه به آخرت اسـت، چـنـانـكـه در حديثى مى خوانيم يكى از ياران امام صادق (عليه‌السلام ) خدمتش آمد و شـكـايـت كـرد كه ما دنبال دنيا هستيم و به آن علاقمنديم (از اين مى ترسيم كه دنياپرست باشيم ).

امـام (كـه پـاكـى و تـقـواى آن مـرد را مى دانست ) فرمود: با اين ثروت دنيا چه مى خواهى انـجـام دهـى؟ در پـاسـخ عـرض كـرد: هـزيـنـه خـود و خـانـواده ام را تـهـيـه كـنـم، و بـه خـويـشـاوندانم كمك نمايم، در راه خدا انفاق كنم، و حج و عمره بجا آورم امام فرمود: ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الاخرة: (اين، دنياطلبى نيست اين طلب آخرت است ).

و از ايـنـجـا فـاسـد بـودن عـقيده دو گروه: گروهى از مسلمان نماهاى بيخبر از تعليمات اسـلام كـه اسـلام را حـامـى مـسـتـكبران معرفى مى كنند و گروهى از دشمنان مغرض كه مى خواهند چهره اسلام را دگرگون نشان داده و آن را ضد ثروت و طرفدار فقر نشان دهند، روشن مى شود.

اصولا يك ملت فقير، نمى تواند آزاد و سربلند زندگى كند.

فقر وسيله وابستگى است.

فقر مايه روسياهى در دنيا و آخرت است.

و فقر انسان را به گناه و آلودگى دعوت مى كند.

هـمـانـگونه كه در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: غنى يحجزك عن الظلم خير من فقر يحملك على الاثم: (بى نيازى كه تو را از تجاوز به حق ديگران باز دارد از فقرى كه تو را وادار به گناه كند بهتر است ).

جوامع اسلامى بايد بكوشند هر چه بيشتر، غنى و بى نياز گردند، به مرحله خودكفائى بـرسـنـد و روى پـاى خـود بـايـسـتـنـد و شـرف و عـزت و اسـتـقـلال خـود را بـر اثـر فـقـر، فـداى وابـسـتـگـى بـه ديـگـران نـكـنـنـد و بدانند خط اصيل اسلام اين است.