تفسیر نمونه جلد ۱۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 25630
دانلود: 2289


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25630 / دانلود: 2289
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 16

نویسنده:
فارسی

آيه (1) تا (6) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

(طسم) (1)(تلك أيت الكتب المبين) (2)(نتلوا عليك من نبإ موسى و فرعون بالحق لقوم يؤ منون) (3)(إن فـرعـون علا فى الا رض و جعل أهـلهـا شيعا يـستضعف طائفة منهم يذبح أبنأهم و يستحى نساءهم إ نه كان من المفسدين) (4)(و نريد أن نمن على الذين استضعفوا فى الا رض و نجعلهم اءئمة و نجعلهم الورثين) (5)(و نمكن لهم فى الا رض و نرى فرعون و همن و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون) (6)

ترجمه:

1 - طسم.

2 - اينها آيات كتاب مبين است.

3 - مـا از داسـتـان مـوسـى و فـرعون به حق بر تو مى خوانيم، براى گروهى كه ايمان بياورند.

4 - فـرعـون بـرتـريـجـوئى در زمـيـن كرد و اهل آنرا به گروههاى مختلفى تقسيم نمود، گـروهـى را بـه ضعف و ناتوانى مى كشاند، پسران آنها را سرمى بريد و زنان آنها را (براى كنيزى ) زنده نگه مى داشت، او مسلما از مفسدان بود.

5 - اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم، و آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم!.

6 - حـكـومـتـشـان را پـابـرجـا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را بيم داشتند از اين گروه نشان دهيم.

تفسير:

مشيت ما به پيروزى مستضعفان تعلق گرفته!

ايـن چـهـاردهـمـيـن بـار اسـت كـه با (حروف مقطعه ) در آغاز سوره هاى قرآن روبرو مى شويم، مخصوصا (طسم ) سومين و آخرين بار است.

و چنانكه بارها گفتيم حروف مقطعه قرآن تفسيرهاى گوناگونى دارد كه ما در آغاز سوره هاى (بقره ) و (آل عمران ) و (اعراف ) مشروحا از آن بحث كرديم.

بـعـلاوه در مـورد (طسم ) از روايات متعددى برمى آيد كه اين حروف علامتهاى اختصارى از صـفـات خـدا، و يـا مـكـانـهـاى مـقـدسـى مـى بـاشـد، امـا در عـيـن حـال مـانـع از آن تـفـسـيـر مـعروف كه بارها بر روى آن تاءكيد كرده ايم نخواهد بود كه خـداونـد مـى خـواهـد ايـن حـقـيـقـت را بـر هـمـه روشن سازد كه اين كتاب بزرگ آسمانى كه سـرچـشـمـه انـقـلابـى بـزرگ در تـاريـخ بـشـر گـرديـد و بـرنـامـه كـامـل زنـدگـى سـعادتبخش انسانها را در بردارد از وسيله ساده اى همچون حروف (الف باء) تشكيل يافته

كـه هـر كـودكـى مـى تـوانـد بـه آن تـلفـظ كـنـد، ايـن نـهـايـت عـظـمـت اسـت كـه آنـچـنـان مـحـصـول فـوق العاده با اهميتى را از چنين مواد ساده اى ايجاد كند كه همگان آنرا در اختيار دارند.

و شـايـد بـه هـمـيـن دليل بلافاصله بعد از اين حروف مقطعه سخن از عظمت قرآن به ميان آورده مى گويد: (اين آيات با عظمت آيات كتاب مبين است ) كتابى كه هم خود روشن است و هم روشنگر راه سعادت انسانها(تلك آيات الكتاب المبين ) .

گرچه (كتاب مبين ) در بعضى از آيات قرآن مانند آيه 61 سوره يونس(و لا اصغر من ذلك و لا اكـبـر الا فـى كـتـاب مـبـيـن ) و آيـه 6 سـوره هـود (كـل فـى كتاب مبين ) به معنى لوح محفوظ تفسير شده، ولى در آيه مورد بحث به قرينه ذكر (آيات ) و همچنين جمله (نتلوا عليه ) كه در آيه بعد مى آيد به معنى قرآن است.

در ايـنـجـا قـرآن به مبين بودن توصيف شده و (مبين ) چنانكه از لغت استفاده مى شود هم بـه مـعنى لازم و هم به معنى متعدى آمده است، چيزى كه هم آشكار است و هم آشكار كننده، و قرآن مجيد با محتواى روشنش حق را از باطل آشكار و راه را از بيراهه نمودار مى سازد.

قرآن بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه وارد بيان سرگذشت (موسى ) و (فرعون ) شده مى گويد: (ما به حق بر تو از داستان موسى و فرعون مى خوانيم براى گروهى كه ايمان مى آورند)(نتلوا عليك من نبا موسى و فرعون بالحق لقوم يؤمنون ) .

تعبير به (من ) كه به اصطلاح (تبعيضيه ) است اشاره به اين نكته مى باشد كه آنـچـه در اينجا آمده گوشه اى از اين داستان پرماجرا است كه بيان آن تناسب و ضرورت داشته.

و تـعـبـيـر (بـالحـق ) اشـاره بـه ايـن اسـت كـه آنـچـه در اينجا آمده خالى از هر گونه خـرافـات و ابـاطـيـل و اساطير و مطالب غير واقعى است. تلاوتى است تواءم با حق و عين واقعيت، تعبير به (لقوم يؤ منون )، تأكيدى است بر اين حقيقت كه مؤ منان آنروز كه در مـكه تحت فشار بودند و مانند آنها بايد از شنيدن اين داستان به اين حقيقت برسند كه قدرت دشمن هر قدر زياد باشد، و جمعيت و نفرات و نيروهايشان فراوان، و مردم با ايمان هر قدر در اقليت و تحت فشار باشند و ظاهرا كم قدرت، هرگز نبايد ضعف و فتورى به خود راه دهند كه در برابر قدرت خدا همه چيز آسان است.

خـدائى كه موسى را براى نابود كردن فرعون در آغوش فرعون پرورش داد خدائى كه بـردگـان مـسـتـضـعـف را بـه حـكـومـت روى زمـيـن رسـانـيـد، و جـبـاران گـردنـكش را خوار و ذليـل و نـابـود كـرد، و خـدائى كـه كـودك شـيـرخـوارى را در ميان امواج خروشان محافظت فـرمـود و هـزاران هـزار از فرعونيان زورمند را در ميان امواج مدفون ساخت قادر بر نجات شماست.

آرى هـدف اصـلى از ايـن آيـات مـؤ مـنانند و اين تلاوت به خاطر آنها و براى آنها صورت گـرفـته، مؤ منانى كه مى توانند از آن الهام گيرند و راه خود را به سوى هدف در ميان انبوه مشكلات بگشايند.

اين در حقيقت يك بيان اجمالى بود سپس به تفصيل آن پرداخته مى گويد:

(فـرعـون اسـتـكـبار و سلطه گرى و برتريجوئى در زمين كرد)(ان فرعون علا فى الارض ) .

او بـنـده ضـعـيـفـى بـود كـه بـر اثـر جـهـل و نـادانـى شخصيت خود را گم كرد و تا آنجا پيشرفت كه دعوى خدائى نمود.

تعبير به (الارض ) (زمين ) اشاره به سرزمين مصر و اطراف آن است، و از آنجا كه يك قـسـمـت مهم آباد روى زمين در آن روز آن منطقه بوده اين واژه به صورت مطلق آمده است.اين احتمال نيز وجود دارد كه الف و لام، براى عهد و اشاره به سرزمين مصر باشد.

به هر حال او براى تقويت كردن پايه هاى استكبار خود به چند جنايت بزرگ دست زد:

نـخـسـت (كـوشـيـد در مـيـان مـردم مـصـر تـفـرقـه بـيـنـدازد)(و جعل اهلها شيعا) .

هـمـان سـيـاسـتـى كـه در طـول تـاريـخ پـايـه اصـلى حـكـومـت مـسـتـكـبـران را تـشـكـيل مى داده است، چرا كه حكومت يك اقليت ناچيز بر يك اكثريت بزرگ جز با برنامه (تفرقه بينداز و حكومت كن ) امكانپذير نيست!

آنـهـا هـمـيـشـه از (تـوحـيـد كـلمـه ) و (كـلمـه تـوحـيـد) وحـشت داشته و دارند، آنها از پـيـوسـتـگـى صـفـوف مـردم بـه شـدت مـى تـرسـنـد، و بـه هـمـيـن دليل حكومت طبقاتى تنها راه حفظ آنان است، همان كارى كه فرعون و فراعنه در هر عصر و زمان كرده و مى كنند.

آرى فـرعـون مـخـصـوصـا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسيم كرد: (قبطيان ) كه بـومـيـان آن سرزمين بودند، و تمام وسائل رفاهى و كاخها و ثروتها و پستهاى حكومت در اختيار آنان بود.

و (سـبـطيان ) يعنى مهاجران بنى اسرائيل كه به صورت بردگان و غلامان و كنيزان در چنگال آنها گرفتار بودند.

فـقـر و محروميت، سراسر وجودشان را فرا گرفته بود و سختترين كارها بر دوش آنها بـود، بـى آنـكـه بـهـره اى داشـتـه بـاشـنـد (و تـعـبـيـر بـه اهـل در بـاره هـر دو گـروه بـه خـاطـر آن اسـت كـه بـنـى اسـرائيـل مـدتـهـا سـاكـن آن سـرزمـيـن بـودنـد و بـه راسـتـى اهل آن شده بودند).

هـنـگـامـى كـه مـى شـنـويـم بـعـضى از فراعنه مصر براى ساختن يك قبر براى خود (هرم مـعـروف خـوفـو كـه در نـزديـكـى پـايـتخت مصر قاهره قرار دارد) يكصد هزار برده را در طول بيست سال به كار مى گيرد و هزاران نفر از آنها را در اين ماجرا به ضرب شلاق يا از فـشـار كـار بـه قـتـل مـى رسـانـنـد بـايـد حـديـث مـفـصـل را از ايـن مجمل بخوانيم!.

دومـيـن جـنـايـت او اسـتضعاف گروهى از مردم آن سرزمين بود قرآن مى گويد (آنچنان اين گـروه را بـه ضـعـف و نـاتوانى كشانيد كه پسران آنها را سر مى بريد و زنان آنها را براى خدمت زنده نگه مى داشت )(يستضعف طائفة منهم يذبح ابنائهم و يستحيى نسائهم ) .

او دسـتـور داده بـود كـه درسـت بـنـگـرنـد فـرزنـدانـى كـه از بـنـى اسـرائيـل مـتـولد مـى شـونـد اگـر پـسر باشند آنها را از دم تيغ بگذرانند! و اگر دختر باشند براى خدمتكارى و كنيزى زنده نگه دارند!

راستى او با اين عملش چه مى خواست انجام بدهد؟

مـعـروف ايـن اسـت كـه او در خواب ديده بود شعله آتشى از سوى بيت المقدس برخاسته و تـمـام خـانـه هـاى مـصـر را فـرا گـرفت، خانه هاى قبطيان را سوخت ولى خانه هاى بنى اسرائيل سالم ماند!

او از آگـاهـان و مـعـبـران خـواب تـوضيح خواست، گفتند: از اين سرزمين بيت المقدس مردى خروج مى كند كه هلاكت مصر و حكومت فراعنه به دست او است!.

و نـيـز نـقـل كـرده انـد كـه بـعـضـى از كـاهـنـان بـه او گـفـتـنـد پـسـرى در بـنـى اسرائيل متولد مى شود كه حكومت تو را بر باد خواهد داد!.

و سـرانـجـام هـمـيـن امـر سـبـب شـد كـه فـرعـون تـصـمـيـم به كشتن نوزادان پسر از بنى اسرائيل را بگيرد.

ايـن احـتـمـال را نـيـز بـعضى از مفسران داده اند كه پيامبران پيشين بشارت ظهور موسى و ويـژگـيـهـاى او را داده بـودند، و فرعونيان با آگاهى از اين امر بيمناك بودند و در مقام مبارزه برآمدند.

ولى قرار گرفتن جمله (يذبح ابنائهم ) بعد از جمله (يستضعف طائفة منهم )، مطلب ديـگـرى را بـازگـو مـى كـنـد، مـى گـويـد فـرعـونـيـان بـراى تـضـعـيـف بـنـى اسـرائيل اين نقشه را طرح كرده بودند كه نسل ذكور آنها را كه مى توانست قيام كند و با فرعونيان بجنگد براندازند، و تنها دختران و زنان را كه به تنهائى قدرت بر قيام و مبارزه نداشتند براى خدمتكارى زنده بگذارند.

گـواه ديگر اين سخن اين است كه از آيه 25 سوره (مؤ من ) به خوبى استفاده مى شود كه برنامه كشتن پسران و زنده نگه داشتن دختران حتى بعد از قيام موسى (عليه‌السلام ) ادامه داشت:(فلما جائهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الذين آمنوا معه و استحيوا نسائهم و مـا كـيـد الظـالمـيـن الا فـى ضلال) : (هنگامى كه موسى حق را از نزد ما براى آنها آورد، گـفـتـنـد: پـسـران كـسـانـى را كـه بـه مـوسـى ايـمان آورده اند بكشيد و زنانشان را زنده نگهداريد، اما نقشه كافران جز در گمراهى نخواهد بود).

جـمـله يستحيى نسائهم (زنان آنها را زنده نگه مى داشتند) ظاهر در اين است كه اصرار به بـقـاء حـيات دختران و زنان داشتند، يا به خاطر خدمتكارى و يا كامجوئيهاى جنسى و يا هر دو.

و در آخرين جمله اين آيه به صورت يك جمعبندى و نيز بيان علت مى فرمايد: (او بطور مسلم از مفسدان بود)(انه كان من المفسدين ) .

كـوتاه سخن اينكه كار فرعون خلاصه در فساد روى زمين مى شد، برترى جوئيش فساد بـود، ايـجـاد زنـدگـى طـبـقـاتـى در مـصـر، فـسـاد ديـگـر، شـكـنـجـه بـنـى اسـرائيـل و همچنين كشتن پسران آنها و كنيزى دخترانشان فساد سومى بود، و جز اين مفاسد بسيار ديگرى نيز داشت.

طـبـيـعـى اسـت افـراد بـرتـرى جـو و خودپرست تنها حافظ منافع خويشند، و هرگز حفظ مـنـافـع شـخـصـى با حفظ منافع جامعه كه نياز به عدالت و فداكارى و ايثار دارد هماهنگ نخواهد بود، و بنا بر اين هر چه باشد نتيجه اش فساد است در همه ابعاد زندگى.

ضـمـنـا تـعـبـير (يذبح ) كه از ماده (ذبح ) است نشان مى دهد رفتار فرعونيان با بـنـى اسـرائيـل همچون رفتار با گوسفندان و چهارپايان بود، و اين انسانهاى بيگناه را همچون حيوانات سر مى بريدند.

در مـورد ايـن بـرنـامه جنايتبار فرعونيان داستانها گفته اند، بعضى مى گويند فرعون دسـتـور داده بود كه زنان باردار بنى اسرائيل را دقيقا زير نظر بگيرند، و تنها قابله هـاى قـبـطـى و فرعونى مامور وضع حمل آن بودند، تا اگر نوزاد پسر باشد فورا به مقامات حكومت مصر خبر دهند و جلادان بيايند و قربانى خود را بگيرند.

در اينكه چند نفر از نوزادان بنى اسرائيل در اين برنامه قربانى شدند دقيقا روشن نيست، بـعـضـى عـدد آن را نود هزار! و بعضى صدها هزار! گفته اند، آنها گمان مى كردند با ايـن جـنـايـتـهـاى مـوحـش مـى تـوانـنـد جـلو قـيـام بـنـى اسرائيل و تحقق اراده حتمى خدا را بگيرند.

بـلافـاصـله بـعـد از اين آيه مى فرمايد: (اراده و مشيت ما بر اين قرار گرفته است كه بـر مـسـتـضـعـفـين در زمين منت نهيم و آنها را مشمول مواهب خود نمائيم )(و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ) .

(آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم )(و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين ) .

(آنـهـا را نيرومند و قوى و صاحب قدرت، و حكومتشان را مستقر و پا بر جا سازيم )(و نمكن لهم فى الارض ) .

(و بـه فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را از سوى اين مستضعفين بيم داشتند نشان دهيم )!(و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون ) .

چـقـدر ايـن دو آيـه گـويـا و امـيـدبـخـش اسـت؟ چـرا كـه بـه صـورت يك قانون كلى و در شـكـل فـعل مضارع و مستمر بيان شده است، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنى اسرائيل و حكومت فرعونيان داشته، مى گويد: ما مى خواهيم چنين كنيم... يعنى فرعون مى خـواسـت بـنـى اسـرائيـل را تـار و مـار كـنـد و قـدرت و شوكتشان را درهم بشكند، اما ما مى خواستيم آنها قوى و پيروز شوند.

او مى خواست حكومت تا ابد در دست مستكبران باشد اما ما اراده كرده بوديم كه حكومت را به مستضعفان بسپاريم! و سرانجام چنين شد.

ضمنا تعبير به (منت ) چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى بخشيدن مواهب و نعمتها است، و اين با منت زبانى كه بازگو كردن نعمت به قصد تحقير طرف است و مسلما كار مذمومى است، فرق بسيار دارد.

در ايـن دو آيه خداوند پرده از روى اراده و مشيت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در اين زمينه بيان مى كند كه با هم پيوند و ارتباط نزديك دارند.

نخست اينكه ما مى خواهيم آنها را مشمول نعمتهاى خود كنيم(و نريد ان نمن...) .

ديگر اينكه ما مى خواهيم آنها را پيشوايان نمائيم(نجعلهم ائمة ) .

سوم اينكه ما مى خواهيم آنها را وارثان حكومت جباران قرار دهيم(و نجعلهم الوارثين ) .

چهارم اينكه ما حكومت قوى و پا بر جا به آنها مى دهيم(و نمكن لهم فى الارض ) .

و بـالاخـره پـنـجـم اينكه آنچه را دشمنانشان از آن بيم داشتند و تمام نيروهاى خود را بر ضـد آن بـسـيـج كـرده بـودنـد به آنها نشان دهيم(و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون ) .

چـنـين است لطف عنايت پروردگار در مورد مستضعفين، اما آنها كيانند؟ و چه اوصافى دارند؟ در بحث نكات به خواست خدا از آن سخن خواهيم گفت.

هامان وزير معروف فرعون بود و تا به آن حد در دستگاه او نفوذ داشت كه در آيه بالا از لشـكـريان مصر تعبير به لشكريان فرعون و هامان مى كند (شرح بيشتر در باره هامان بخواست خدا ذيل آيه 38 همين سوره خواهد آمد).

نكته ها:

1 - حكومت جهانى مستضعفان

گـفـتـيـم آيـات فـوق، هـرگز سخن از يك برنامه موضعى و خصوصى مربوط به بنى اسـرائيـل نمى گويد، بلكه بيانگر يك قانون كلى است براى همه اعصار و قرون و همه اقـوام و جـمـعـيـتـهـا، مـى گـويـد: (مـا اراده داريم كه بر مستضعفان منت بگذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان حكومت روى زمين قرار دهيم ).

اين بشارتى است در زمينه پيروزى حق بر باطل و ايمان بر كفر.

ايـن بـشـارتـى اسـت بـراى هـمـه انـسـانـهـاى آزاده و خـواهـان حـكـومـت عدل و داد و برچيده شدن بساط ظلم و جور.

نـمـونـه اى از تـحـقـق ايـن مـشـيـت الهـى، حـكـومـت بـنـى اسرائيل و زوال حكومت فرعونيان بود.

و نـمـونـه كاملترش حكومت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و يارانش بعد از ظـهـور اسـلام بـود، حـكـومـت پـا بـرهـنـه هـا و تـهـيـدسـتـان بـا ايـمـان و مـظـلومـان پـاكـدل كـه پـيـوسـتـه از سـوى فراعنه زمان خود مورد تحقير و استهزاء بودند، و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند.

سـرانـجام خدا به دست همين گروه دروازه قصرهاى كسراها و قيصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت بزير آورد و بينى مستكبران را به خاك ماليد.

و نـمـونـه (گسترده تر) آن ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين بوسيله (مهدى ) (ارواحنا له الفداء) است.

ايـن آيـات از جمله آياتى است كه به روشنى بشارت ظهور چنين حكومتى را مى دهد، لذا در روايـات اسـلامـى مى خوانيم كه ائمه اهلبيت (عليهم‌السلام ) در تفسير اين آيه اشاره به اين ظهور بزرگ كرده اند.

در نـهج البلاغه از على (عليه‌السلام ) چنين آمده است: لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عظف الضروس على ولدها و تلى عقيب ذلك و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض...: (دنـيـا پـس از چـمـوشـى و سركشى - همچون شترى كه از دادن شير به دوشنده اش خـوددارى مـى كـنـد و بـراى بـچـه اش نـگه مى دارد - به ما روى مى آورد... سپس آيه (و نريد ان نمن ) را تلاوت فرمود.

و در حـديـث ديـگـرى از هـمـان امـام بزرگوار (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه فـوق فـرمـود: هـم آل مـحـمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يبعث الله مهديهم بعد جهدهم، فـيعزهم و يذل عدوهم: (اين گروه آل محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هستند، خداوند مـهـدى آنـهـا را بـعـد از زحمت و فشارى كه بر آنان وارد مى شود برمى انگيزد و به آنها عزت مى دهد و دشمنانشان را ذليل و خوار مى كند).

و در حديثى از امام زين العابدين على بن الحسين (عليهما‌السلام ) مى خوانيم: و الذى بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا، ان الابرار منا اهل البيت و شيعتهم بمنزلة موسى و شيعته، و ان عـدونا و اشياعهم بمنزلة فرعون و اشياعه: (سوگند به كسى كه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بـه حـق بـشـارت دهـنـده و بـيـم دهـنـده قـرار داد كـه نـيـكـان از مـا اهـل البـيـت و پـيـروان آنـهـا بـمنزله موسى و پيروان او هستند، و دشمنان ما و پيروان آنها بمنزله فرعون و پيروان او مى باشند) (سرانجام ما پيروز مى شويم و آنها نابود مى شوند و حكومت حق و عدالت از آن ما خواهد بود).

البـتـه حكومت جهانى مهدى (عليه‌السلام ) در آخر كار هرگز مانع از حكومتهاى اسلامى در مقياسهاى محدودتر پيش از آن از طرف مستضعفان بر ضد مستكبران نخواهد بود، و هر زمان شرائط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشيت الهى درباره آنها تحقق خواهد يافت و اين پيروزى نصيبشان مى شود.

2 - (مستضعفان ) و (مستكبران ) كيانند؟

مـى دانـيـم واژه (مـسـتـضـعـف ) از مـاده ضـعـف اسـت، امـا چـون بـه بـاب اسـتـفـعـال بـرده شده به معنى كسى است كه او را به ضعف كشانده اند و در بند و زنجير كرده اند.

بـه تـعـبـيـر ديـگـر مستضعف كسى نيست كه ضعيف و ناتوان و فاقد قدرت و نيرو باشد، مستضعف كسى است كه نيروهاى بالفعل و بالقوة دارد، اما از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته، ولى با اين حال در برابر بند و زنجير كه بر دست و پاى او نهاده اند ساكت و تسليم نيست، پيوسته تلاش مى كند، تا زنجيرها را بشكند و آزاد شود، دست جباران و ستمگران را كوتاه سازد و آئين حق و عدالت را برپا كند.

خـداونـد بـه چـنـيـن گروهى وعده يارى و حكومت در زمين داده است، نه افراد بيدست و پا و جـبـان و ترسو كه حتى حاضر نيستند فريادى بكشند، تا چه رسد به اينكه پا در ميدان مبارزه بگذارند و قربانى دهند.

بـنـى اسـرائيـل نـيـز آن روز تـوانـسـتند وارث حكومت فرعونيان شوند كه گرد رهبر خود مـوسـى (عليه‌السلام ) را گـرفـتند، نيروهاى خود را بسيج كردند و همه صف واحدى را تشكيل دادند، بقاياى ايمانى كه از جدشان ابراهيم به ارث برده بودند با دعوت موسى (عليه‌السلام ) تكميل و خرافات را از فكر خود زدودند و آماده قيام شدند.

البـتـه (مـستضعف ) انواع و اقسامى دارد مستضعف (فكرى ) و (فرهنگى ) مستضعف (اقتصادى ) مستضعف (اخلاقى ) و مستضعف (سياسى ) و آنچه بيشتر قرآن روى آن تكيه كرده است مستضعفين سياسى و اخلاقى است.

بـدون شـك جـبـاران مـسـتـكـبـر بـراى تـحـكـيـم پـايـه هـاى سـيـاسـت جـابـرانـه خـود قـبـل از هـر چيز سعى مى كنند قربانيان خود را به استضعاف فكرى و فرهنگى بكشانند سپس به استضعاف اقتصادى، تا قدرت و توانى براى آنها باقى نماند، تا فكر قيام و گرفتن زمام حكومت را در دست و در مغز خود نپرورانند.

در قرآن مجيد در پنج مورد سخن از (مستضعفين ) به ميان آمده كه عموما سخن از مؤ منانى مى گويد كه تحت فشار جباران قرار داشتند.

در يك جا مؤ منان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفين با ايمان كرده مى گويد: چـرا در راه خـدا، و در راه مـردان و زنـان و كـودكـانى كه تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد؟ هـمـان افراد ستمديدهاى كه مى گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه ) كه اهلش ‍ ستمگرند بـيـرون بـر، و بـراى مـا از طرف خودت سرپرستى قرار ده، و براى ما از سوى خودت ياورى تعيين فرما (نساء - 75).

تنها در يك مورد سخن از كسانى به ميان مى آورد كه ظالمند و همكارى با كافران دارند و ادعاى مستضعف بودن مى كنند و قرآن ادعاى آنها را نفى كرده، مى گويد: شما مى توانستيد بـا هـجـرت كـردن از مـنـطقه كفر و فساد از چنگال آنها رهائى يابيد، اما چون چنين نكرديد جايگاه شما دوزخ است (مضمون آيه 97 - نساء).

ولى بـه هـر حـال قـرآن هـمـه جا به حمايت از مستضعفان برخاسته و از آنها به نيكى ياد كـرده اسـت و آنـهـا را مـؤ مـنـان تـحـت فـشـار مـى شـمـارد، مـؤ مـنـانـى مجاهد و تلاشگر كه مشمول لطف خدا هستند.

3 - روش عمومى مستكبران تاريخ

نـه تـنـهـا فـرعـون بـود كـه بـراى اسارت بنى اسـرائيـل مردان آنها را مى كشت، و زنانشان را براى خدمتكارى زنده نگه مى داشت، كه در طـول تـاريـخ هـمـه جـبـاران چـنـيـن بـودنـد و بـا هـر وسـيـله نـيـروهـاى فعال را از كار مى انداختند.

آنجا كه نمى توانستند مردان را بكشند مردانگى را مى كشتند، و با پخش

وسائل فساد، مواد مخدر، توسعه فحشاء و بى بندبارى جنسى، گسترش شراب و قمار، و انواع سرگرميهاى ناسالم، روح شهامت و سلحشورى و ايمان را در آنها خفه مى كردند، تا بتوانند با خيالى آسوده به حكومت خودكامه خويش ادامه دهند.

امـا پـيـامـبـران الهـى مخصوصا پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سعى داشتند نـيروهاى خفته جوانان را بيدار و آزاد سازند، و حتى به زنان درس مردانگى بياموزند، و آنها را در صف مردان، در برابر مستكبران قرار دهند.

شـواهـد ايـن دو بـرنـامـه در تاريخ گذشته و امروز در همه كشورهاى اسلامى به خوبى نمايان است كه نيازى به ذكر آن نمى بينيم.