تفسیر نمونه جلد ۱۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22085
دانلود: 1962


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 54 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22085 / دانلود: 1962
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 18

نویسنده:
فارسی

آيه (42) تا (44) و ترجمه

( و اقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جاءهم نذير ليكونن اهدى من احدى الأمم فلما جأهم نذير ما زادهم الا نفورا ) (42)( استكبارا فى الارض و مكر السيى و لا يحيق المكر السيى الا باهله فهل ينظرون الا سنت الاولين فلن تجد لسنت الله تبديلا و لن تجد لسنت الله تحويلا ) (43)( اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عقبة الذين من قبلهم و كانوا اءشد منهم قوة و ما كان الله ليعجزه من شى ء فى السموات و لا فى الارض انه كان عليما قديرا ) (44)

ترجمه:

42 - آنها با نهايت تاكيد سوگند خوردند كه اگر پيامبرى انذار كننده به سراغ آنها بيايد هدايت يافته ترين امتها خواهند بود، اما هنگامى كه پيامبرى براى آنها آمد جز فرار و فاصله گرفتن (از حق ) چيزى بر آنها نيفزود!

43 - اينها همه به خاطر آن بود كه استكبار در زمين جستند و حيله گريهاى سوء داشتند، اما اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانشان را مى گيرد، آيا آنها چيزى جز سنت پيشينيان (و عذابهاى دردناك آنها) را انتظار دارند؟ هرگز براى سنت خدا تبديلى نخواهى يافت، و هرگز براى سنت الهى تغييرى نمى يابى!

44 - آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه شد؟ همانها كه از اينان قويتر (و پرقدرتتر) بودند، نه چيزى در آسمان و نه چيزى در زمين از حوزه قدرت او بيرون نخواهد رفت، او دانا و توانا است.

شان نزول

در تفسير (در المنثور) و (روح المعانى ) و (مفاتيح الغيب ) و تفاسير ديگر چنين آمده است كه مشركان عرب هنگامى كه مى شنيدند كه بعضى از امتهاى پيشين همچون يهود پيامبران الهى را تكذيب كردند، و آنها را به شهادت رساندند، مى گفتند: ولى ما چنين نيستيم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بيايد ما هدايتپذيرترين امتها خواهيم بود! ولى همانها هنگامى كه آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمينشان طلوع كرد و پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) همراه بزرگترين كتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذيرفتند بلكه در مقام تكذيب و مبارزه و انواع مكر و فريب بر آمدند.

آيات فوق نازل شد و آنها را بر اين ادعاهاى تو خالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.

تفسير:

استكبار و حيله گرى سر چشمه بدبختيهاى آنها بود

در آيات پيشين سخن از مشركان و سر نوشت آنها در دنيا و آخرت در ميان بود، آيات مورد بحث نيز همين مطلب را ادامه مى دهد.

نخستين آيه ميفرمايد: آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند اگر انذار كننده اى به سراغشان بيايد به طور مسلم از همه امتها هدايت يافته تر خواهند بود( و اقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جائهم نذير ليكونن اهدى من احدى الامم ) .

(ايمان ) جمع (يمين ) به معنى سوگند است، و در اصل يمين به معنى دست راست مى باشد، اما از آنجا كه به هنگام سوگند و بستن عهد و پيمان دست راست را به هم مى دهند، و قسم ياد مى كنند، اين كلمه تدريجا در معنى سوگند به كار رفته است.

(جهد) از ماده (جهاد) به معنى تلاش و كوشش است، بنا بر اين تعبير (جهد ايمانهم ) اشاره به سوگند موكد است.

آرى آنها هنگامى كه تماشاگر صفحات تاريخ گذشته بودند كه از بيوفائيها و ناسپاسيها و كارشكنيها و جنايات امتهاى پيشين مخصوصا يهود نسبت به پيامبرانشان سخن ميگفت، بسيار تعجب ميكردند و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لافها مى زدند.

اما هنگامى كه محك تجربه آمد به ميان و كوره امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند كه آنها نيز از همان قماشند، بطورى كه قرآن در دنباله همين آيه فرموده: هنگامى كه انذار كننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چيزى بر آنها نيفزود!( فلما جائهم نذير ما زادهم الا نفورا ) .

اين تعبير نشان ميدهد كه آنها قبلا نيز بر خلاف ادعاهايشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از آئين ابراهيم را كه در ميان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند، و هر روز به بهانه اى آن را زير پا ميگذاشتند، براى مستقلات عقليه و فرمان خرد نيز ارج و بهائى قائل نبودند، و با قيام پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و جريحه دار شدن تعصب جاهلانه آنها، و به خطر افتادن منافع نامشروعشان فاصله آنها از حق بيشتر شد، آرى هميشه از حق فاصله داشتند و اكنون بيش از هر زمان.

آيه بعد توضيحى است بر آنچه در آيه قبل گذشت، مى گويد: دورى آنها از حق به خاطر اين بود كه طريق استكبار در زمين را پيش گرفتند، و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسليم شوند( استكبارا فى الارض ) .

و نيز به خاطر آن بود كه حيله گريهاى زشت و بد را پيشه كردند (و مكر السيئى ).

(ولى اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد( و لا يحيق المكر السيئى الا باهله ) .

جمله (لا يحيق ) از ماده (حاق ) به معنى (نازل نمى شود و اصابت نمى كند و احاطه نمى يابد) مى باشد، اشاره به اينكه حيله گريها ممكن است موقتا دامن ديگران را بگيرد، ولى سرانجام به سراغ صاحب آن مى آيد، او را در برابر خلق خدا رسوا و بينوا، و در پيشگاه الهى شرمسار ميكند، همان سرنوشت شومى كه مشركان مكه پيدا كردند.

در حقيقت اين آيه مى گويد: آنها تنها به دورى كردن از اين پيامبر بزرگ الهى قناعت نكردند، بلكه براى ضربه زدن به آن از تمام توان و قدرت خود كمك گرفتند، و انگيزه اصلى آن كبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.

در دنباله آيه اين گروه مستكبر مكار و خيانتكار را با جمله پر معنى و تكان دهنده اى تهديد كرده، مى گويد: آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه گرفتار همان سرنوشت پيشينيان شوند؟!( فهل ينظرون الا سنة الاولين ) .

اين جمله كوتاه اشاره اى به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنكش و طغيان گرى همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون است كه هر كدام به بلاى عظيمى گرفتار شدند، و قرآن بارها به گوشه هائى از سرنوشت شوم و دردناكشان اشاره كرده، و در اينجا با همين يك جمله كوتاه، تمام آنها را در مقابل چشم اين گروه مجسم مى سازد.

سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: (هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نمييابى، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى يافت )( فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا ) .

چگونه امكان دارد خداوند قوم و جمعيتى را به خاطر اعمالى كيفر دهد ولى گروه ديگرى را كه داراى همان برنامه اند معاف دارد؟ مگر او حكيم و عادل نيست؟ و همه چيز را از روى حكمت و عدل انجام نميدهد؟

نوسان و دگرگونى سنتها در باره كسى تصور ميشود كه آگاهى محدودى دارد، و با گذشت زمان به مسائلى واقف ميشود كه او را از سنت ديرينه اش باز ميدارد، يا كسى كه آگاه است اما روى ميزان حكمت و عدالت رفتار نمى كند و تمايلات خاصى بر فكر او حاكم است، ولى پروردگارى كه از همه اين امور منزه و پاك مى باشد سنتش در باره آيندگان همانست كه در باره پيشينيان بوده است، سنتهايش ثابت و تغيير ناپذير است.

قرآن در آيات متعددى روى مساله تغيير ناپذير بودن سنتهاى الهى تكيه كرده است كه در ذيل آيه 62 سوره احزاب (جلد 17 ) مشروحا از آن بحث كرديم.

اجمالا در اين جهان در عالم تكوين و تشريع قوانين ثابت و لايتغيرى است كه قرآن از آنها به سنتهاى الهى تعبير كرده كه هرگز دگرگونى در آنها راه ندارد، اين قوانين همانگونه كه بر گذشته حاكم بوده بر امروز و فردا نيز حاكم است، مجازات مستكبران بى ايمان هنگامى كه اندرزهاى الهى سود نبخشد، همچنين يارى رهروان راه حق به هنگامى كه دست از تلاش مخلصانه بر ندارند از اين سنتها است و هر دو در گذشته و امروز تغيير ناپذير بوده و هست.

قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن مجيد تنها سخن از عدم تبديل سنتهاى الهى آمده (احزاب - 62) و در بعضى ديگر سخن از عدم تحويل آنها (سوره اسراء - 77).

ولى در آيه مورد بحث هر دو را به صورت تاكيد پشت سر هم آورده، ميفرمايد: نه براى سنت الهى تبديل مييابى و نه تحويلى!

آيا اين هر دو يك معنى را مى رساند كه براى تاكيد بيان شده است، و يا هر كدام اشاره به معنى مستقلى است؟

با توجه به ريشه اين دو واژه ظاهر اين است كه به دو معنى مختلف اشاره ميكند: (تبديل ) آن است كه چيزى را به كلى عوض ‍ كنند، يعنى آن را بردارند و چيز ديگرى جانشين آن نمايند، ولى (تحويل ) آن است كه همان موجود را از نظر (كيفى ) يا (كمى ) دگرگون سازند.

به اين ترتيب سنتهاى الهى نه به كلى عوض ميشود، و نه حتى كم و زياد و ضعيف و شديد ميشود، از جمله اينكه خداوند در مورد گناهان و جرائم مشابه مجازاتهاى مشابهى از هر جهت قائل ميشود، نه اينكه مجازاتى را براى گروهى قائل شود و گروه ديگرى را معاف سازد، و نه اينكه مجازات گروهى را كمتر و يا ضعيفتر كند، و چنين است قانونى كه از ريشه ثابتى مايه گرفته كه نه تبديل در آن است و نه دگرگونى و تغيير.

آخرين نكته اى كه در مورد اين آيه به نظر ميرسد اين است كه در يكجا سنت را به الله اضافه كرده، و در جاى ديگر از همين آيه سنت را به اولين و پيشينيان، ممكن است در بدو نظر منافاتى بين اين دو تصور شود، ولى چنين نيست، زيرا در مورد اول اضافه به فاعل است، و در مورد دوم به مفعول، در مورد اول سخن از سنتگذار است، و در مورد دوم سخن از كسى است كه اين سنت الهى در باره او اجرا مى شود.

آيه بعد اين گروه مشرك و مجرم را به پيگيرى آثار گذشتگان و سرنوشتى كه به آن گرفتار شدند دعوت مى كند، تا آنچه را از تاريخ درباره آنها شنيده اند با چشم در سرزمينهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببينند، تا بيان به عيان تبديل گردد.

مى فرمايد: آيا سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كار كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟!( او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ) .

اگر اينها چنين تصور ميكنند كه از آنان نيرومندترند سخت در اشتباهند، چرا كه آنها از اينها قويتر و پر قدرتتر بودند( و كانوا اشد منهم قوة ) .

فرعونيان كه سرزمين مصر را جولانگاه قدرت خويش قرار داده بودند و نمروديان كه با قدرت تمام بر پهنه سرزمين بابل و كشورهاى ديگر حكومت مى كردند آنچنان قوى بودند كه بت پرستان مكه در برابر آنها هيچ به حساب نمى آيند.

به علاوه انسانها هر قدر نيرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است، چرا كه نه چيزى در آسمان، نه در زمين، از حوزه قدرت او فرار نخواهد كرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت( و ما كان الله ليعجزه من شى ء فى السموات و لا فى الارض ) .

او هم دانا است و هم توانا، نه چيزى از نظرش مخفى و پنهان ميماند، و نه كارى در برابر قدرتش مشكل است، و نه كسى بر او چيره مى شود.

اين كوردلان مستكبر، و حيله گران مكار، اگر گمان ميكنند از چنگال قدرتش ميتوانند بگريزند كور خوانده اند، و اگر دست از اعمال زشت و ننگين خود بر ندارند سرانجام به همان سرنوشت مرگبار گردنكشان پيشين گرفتار خواهند شد.

بارها در قرآن مجيد به اين مطلب بر خورد ميكنيم كه خداوند افراد بى ايمان و سركش را به (سير در ارض ) و مشاهده آثار اقوامى كه گرفتار عذاب الهى شده اند دعوت مى كند.

در آيه 9 سوره روم چنين آمده است:( او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ) :

(آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا منتهى شد؟ همانها كه نيروئى بيشتر از اينان داشتند، و زمين را دگرگون ساختند، و بيش از آنچه اينها آباد كردند آنها عمران نمودند، و پيامبرانشان با دلائل آشكار به سراغشان آمدند، اما به خيره سرى خود ادامه دادند، و به مجازات دردناك الهى گرفتار شدند، خداوند هرگز به آنها ستم نكرد ولى آنها به خويشتن ستم كردند.

شبيه همين معنى در سوره يوسف - آيه 109.

سوره حج - آيه 46.

سوره غافر آيه 21 و آيه 82.

و سوره انعام - آيه 11 و بعضى ديگر از سوره هاى قرآن آمده است.

اين تاكيده اى مكرر دليل بر تاثير فوق العاده اين مشاهدات در نفوس انسانها است، آنها بايد بروند و آنچه را در تاريخ خوانده اند و يا از مردم شنيده اند با چشم ببينند.

بروند و فلك بر تاراج رفته فراعنه، كاخهاى ويران شده كسراها، قبرهاى درهم ريخته قيصرها، و استخوانهاى پوسيده و خاك شده نمرودها، و سرزمينهاى بلاديده قوم لوط و ثمود را از نزديك تماشا كنند، و پندهاى خموشان را بشنوند، و به خروش خفتگان در دل خاك گوش فرا دهند، و آنچه را سرانجام بر سر خودشان خواهد آمد با چشم خود ببينند!.

آيه (45) و ترجمه

( و لو يواخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة و لكن يؤ خرهم الى أجل مسمى فاذا جاء أجلهم فان الله كان بعباده بصيرا ) (45)

ترجمه:

45 - هر گاه خداوند مردم را به كارهائى كه انجام داده اند مجازات كند جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت! ولى (به لطفش ) آنها را تا سر آمد معينى تاخير مى اندازد (و مهلت ميدهد تا خود را اصلاح كنند) اما هنگامى كه اجل آنها فرا رسد، (خداوند هر كس را به مقتضاى عملش جزا ميدهد) كه او نسبت به بندگانش بيناست (و از اعمال و نيات همه آگاه است ).

تفسير:

اگر لطف او نبود جنبنده اى بر پشت زمين نبود!

آيه فوق كه آخرين آيه سوره فاطر است بحثهاى تند و تهديدهاى شديد گذشته اين سوره را با بيان لطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمين پايان ميدهد، همانگونه كه اين سوره را با گشايش رحمت خدا بر مردم آغاز كرد.

به اين ترتيب آغاز و انجام آن در بيان رحمت الهى متفق و هماهنگ است.

افزون بر اين آيه گذشته كه مجرمان بى ايمان را تهديد به سرنوشت پيشينيان ميكرد اين سوال را براى بسيارى از آنها و ديگران مطرح مى سازد كه اگر سنت الهى در باره همه گردنكشان چنين است پس چرا اين قوم مشرك و سركش مكه را مجازات نميكند؟!

در پاسخ اين سؤ ال ميفرمايد: (اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمال كه انجام داده اند مجازات كند (و هيچ مهلتى براى اصلاح و تجديد نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت )( و لو يؤ اخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك علمى ظهرها من دابة ) .

آنچنان مجازاتهاى پيدرپى نازل ميشود و صاعقه ها و زلزله ها و طوفانها گنهكاران ظالم را در هم ميكوبد كه زمين جاى زندگى براى كسى نخواهد بود.

ولى خداوند به لطف و كرمش آنها را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد، و به آنها فرصت براى توبه و اصلاح مى دهد( و لكن يوخرهم الى اجل مسمى ) .

اما اين حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است كه اجل آنها فرا نرسيده باشد، اما هنگامى كه اجل آنها فرا رسد هر كس را به مقتضاى عملش جزا ميدهد چرا كه خداوند نسبت به بندگانش بصير و بيناست هم اعمال آنها را مى بيند و هم از نيات آنها با خبر است( فاذا جاء اجلهم فان الله كان بعباده بصيرا ) .

در اينجا دو سوال مطرح ميشود كه پاسخ آن از آنچه گفتيم روشن مى شود: نخست اينكه اين حكم عام (اگر خداوند مردم را به اعمالشان مجازات كند كسى را بر صفحه زمين باقى نخواهد گذاشت ) شامل انبيا و اوليا و صالحان نيز مى شود؟!

پاسخ اين سوال روشن است، زيرا اينگونه احكام نظر به توده انسانها و اكثريت قاطع آنها دارد، و پيامبران و امامان و صالحان كه در اقليتند مسلما از آن خارج مى باشند، خلاصه هر حكمى استثنائى دارد و آنها از اين حكم مستثنى هستند.

اين درست به آن ميماند كه ميگوئيم اهل جهان غافلند، حريصند، و مغرورند، و منظور اكثريت آنها است، در آيه 41 سوره روم ميخوانيم:

( ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون ) : (فساد در خشكى و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد، خدا ميخواهد بعضى از نتائج اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد باز گردند)!

بديهى است فساد نتيجه اعمال همه مردم نيست، بلكه نظر به اكثريت است.

آيه 32 همين سوره كه انسانها را به سه گروه (ظالم ) و (ميانه رو) و (سابق بالخيرات ) (نيكان و پاكان ) تقسيم ميكند شاهد ديگرى بر اين معنى است.

بنا بر اين آيه فوق هيچگونه منافاتى با مساله عصمت انبياء ندارد.

ديگر اينكه: آيا تعبير به (دابة ) (جنبنده ) در آيه فوق شامل غير انسانها نيز ميشود، يعنى آنان هم به خاطر مجازات انسانها از ميان خواهند رفت؟!

پاسخ اين سوال با توجه به اين نكته كه فلسفه وجود جنبندگان ديگر بهره گيرى انسانها از آنان است و هنگامى كه نسل بشر بر چيده شود ضرورتى براى وجود آنها نيست، روشن است.

سرانجام اين بحث را با حديثى كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در تفسير آيه اخير وارد شده پايان مى دهيم:

طبق اين حديث پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى گويد: خداوند عز و جل فرموده: اى فرزند آدم به وسيله اراده و خواست من است كه تو مختار آفريده شده اى، و مى توانى هر چه را بخواهى براى خودت بخواهى، و به اراده من تو صاحب اراده شده اى كه مى توانى هر چه را بخواهى براى خويشتن اراده نمائى، با نعمتهائى كه به تو دادم نيرو پيدا كرده اى و مرتكب معصيت من شدى، و با قدرت و عافيت من توانستى فرايض مرا انجام دهى، بنا بر اين من نسبت به حسنات تو از خودت اولى هستم، و تو نسبت به گناهانت از من اولى هستى، پيوسته خيرات از سوى من به وسيله نعمتهائى كه به تو داده ام واصل ميشود و همواره شر و بدى از سوى تو به خودت به خاطر جناياتت مى رسد... من هرگز از انذار و اندرز تو فروگذار نكردم، و به هنگام غرور و غفلت تو را فورا مورد مجازات قرار ندادم (بلكه فرصت كافى براى توبه و اصلاح در اختيار تو گذاردم ) سپس پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود اين همانست كه خدا مى فرمايد و لو يؤ اخذ الله بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة.

پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه قبل از فوت فرصتها بيدار مى شوند و به سوى تو باز مى گردند، و گذشته تاريك خود را با نور حسنات و جلب رضاى تو روشن مى سازند.

بارالها! اگر رحمتت شامل حال ما نبود آتشى كه از درون اعمال سوء ما زبانه مى كشد ما را در كام خود فرو برده بود، و اگر نور و تابش غفرانت بر قلب ما پاشيده نميشد لشكر شيطان آن را اشغال كرده بود.

خداوندا! ما را از هر گونه شرك بركنار دار، و چراغ ايمان و توحيد خالص را در دل ما بيفروز، و فروغ تقوى را در گفتار و اعمال ما افزون گردان.

سوره يس

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و 83 آيه دارد

محتواى سوره (يس )

چنانكه مى دانيم اين سوره در (مكه ) نازل شده است، بنا بر اين محتواى آن از نظر كلى همان محتواى عمومى سوره هاى مكى است كه از توحيد و معاد و وحى و قرآن و انذار و بشارت سخن مى گويد، در اين سوره چهار بخش عمده مخصوصا ديده مى شود:

1 - نخست سخن از رسالت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و قرآن مجيد و هدف از نزول اين كتاب بزرگ آسمانى و گروندگان به آن است و تا آيه يازده آن را ادامه مى دهد.

2 - بخش ديگرى از اين سوره از رسالت سه نفر از پيامبران الهى، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه پيگير و طاقت فرساى آنها با شرك سخن مى گويد كه در حقيقت يكنوع تسلى و دلدارى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ارائه طريق در انجام رسالت بزرگ او است.

3 - بخشى از اين سوره كه از آيه 33 شروع مى شود و تا آيه 44 ادامه دارد مملو از نكات جالب توحيدى، و بيان گويا از آيات و نشانه هاى عظمت پروردگار در عالم هستى است، در قسمتهاى اخير سوره نيز مجددا به همين بحث توحيدى و آيات الهى باز مى گردد.

4 - بخش مهم ديگرى از اين سوره در مسائل مربوط به (معاد) و دلائل گوناگون آن و چگونگى حشر و نشر، و سؤ ال و جواب در روز قيامت، و پايان

جهان، و بهشت و دوزخ سخن مى گويد، كه در اين قسمت نكته هاى بسيار مهم و دقيقى نهفته شده است.

و در لابلاى اين بحثهاى چهارگانه آياتى تكان دهنده براى بيدارى و هشيارى غافلان و بيخبران آمده است كه اثرى نيرومند در دلها و جانها دارد.

خلاصه اينكه: در اين سوره انسان با صحنه هاى مختلفى از آفرينش و قيامت و زندگى و مرگ و انذار و بشارت روبرو مى شود كه مجموعه اى بيدار كننده و نسخه اى شفابخش را تشكيل مى دهد.

فضيلت سوره يس سوره (يس )

سوره (يس ) به گواهى احاديث متعددى كه در اين زمينه وارد شده يكى از مهمترين سوره هاى قرآنى است، به گونه اى كه در احاديث به عنوان قلب قرآن ناميده شده است.

در حديثى از پيامبر اسلام مى خوانيم:

(ان لكل شى ء قلبا و قلب القرآن يس): (هر چيز قلبى دارد و قلب قرآن يس است )!.

در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) نيز همين معنى آمده است و در ذيل آن مى افزايد: فمن قرء يس فى نهاره قبل ان يمسى كان فى نهاره من المحفوظين و المرزوقين حتى يمسى، و من قرأها فى ليله قبل ان ينام و كل به الف ملك يحفظونه من كل شيطان رجيم و من كل آفة: (هر كس آن را در روز پيش از آنكه غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزى خواهد بود، و هر كس آن را در شب پيش از خفتن بخواند خداوند هزار فرشته را بر او مامور مى كند كه او را از هر شيطان رجيم و هر آفتى حفظ كنند...) و به دنبال آن فضائل مهم ديگرى نيز بيان مى فرمايد.

باز در حديثى از پيامبر ميخوانيم كه فرمود: سورة يس تدعى فى التوراة المعمة! قيل و ما المعمة؟ قال تعم صاحبها خير الدنيا و الاخرة... (سوره يس در تورات به عنوان عموميت آفرين ناميده شده، سؤ ال شد از چه رو به آن عموميت آفرين گفته مى شود؟ فرمود: به خاطر اينكه كسى كه همدم و همنشين اين سوره باشد او را مشمول تمام خير دنيا و آخرت مى كند...).

روايات ديگرى نيز در اين زمينه در كتب شيعه و اهل سنت آمده است كه اگر بخواهيم همه آنها را نقل كنيم سخن به درازا مى كشد.

به اين ترتيب بايد اعتراف كرد كه شايد كمتر سوره اى در قرآن مجيد داراى اينهمه فضيلت بوده باشد.

و همانگونه كه بارها گفته ايم اين فضيلت براى كسانى نيست كه تنها الفاظ آن را بخوانند، و مفاهيم آن را به طاق نسيان زنند، بلكه اين عظمت به خاطر محتواى عظيم اين سوره است.

محتوائى بيدارگر ايمان بخش و مسئوليت آفرين و تقوازا كه وقتى انسان در آن انديشه كند و اين انديشه در اعمال او پرتوافكن گردد خير دنيا و آخرت را براى او به ارمغان مى آورد.

فى المثل در آيه 60 اين سوره سخن از پيمانى به ميان مى آورد كه خداوند از تمام فرزندان آدم گرفته كه شيطان را پرستش نكنند كه شيطان دشمن آشكارى است

( الم اعهد اليكم يا بنى آدم الا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين ) .

روشن است هرگاه انسان به اين پيمان الهى پايبند باشد، همانگونه كه در احاديث فوق آمده، از هر شيطان رجيمى در امان خواهد بود ولى اگر اين آيه را سرسرى مى خواند و در عمل از دوستان مخلص و ياران وفادار شيطان است، نمى تواند به اين افتخار بزرگ نائل گردد، همچنين درباره فرد فرد آيات و كلمات اين سوره بايد اين محاسبه را انجام داد.