تفسیر نمونه جلد ۱۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22088
دانلود: 1963


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 54 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22088 / دانلود: 1963
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 18

نویسنده:
فارسی

آيه (45) تا (47) و ترجمه

( و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون ) (45)( و ما تاتيهم من أية من أيت ربهم الا كانوا عنها معرضين ) (46)( و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم الله قال الذين كفروا للذين أمنوا انطعم من لو يشاء الله اطعمه ان انتم الا فى ضلل مبين ) (47)

ترجمه:

45 - هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه پيش رو و پشت سر شما است (از عذابهاى الهى ) بترسيد، تا مشمول رحمت الهى شويد (اعتنا نمى كنند).

46 - و هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن روى گردان مى شوند.

47 - و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد كافران به مومنان مى گويند آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را اطعام مى كرد (پس خدا خواسته كه او گرسنه باشد) شما فقط در گمراهى آشكاريد.

تفسير:

تمام آيات الهى را ناديده مى گيرند

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آيات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در آيات مورد بحث عكس العمل كفار لجوج را در برابر آيات الهى، و همچنين دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و انذار به عذاب پروردگار بيان مى كند.

در نخستين آيه مى فرمايد: (هنگامى كه به آنها گفته مى شود از آنچه پيش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهيزيد، تا مشمول رحمت الهى شويد، اعراض مى كنند و رويگردان مى شوند)( و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون ) .

در اينكه منظور از (ما بين ايديكم ) (آنچه پيش روى شماست )( و ما خلفكم ) (آنچه پشت سر شما قرار دارد) چيست؟ مفسران تفسيرهاى بسيارى گفته اند:

از جمله اينكه منظور از (ما بين ايديكم ) مجازاتهاى دنياست كه نمونه اى از آن در آيات قبل ذكر شده، و منظور از (ما خلفكم ) مجازاتهاى آخرت است كه در (پشت سر) دارند، و تعبير به پشت سر به خاطر آنست كه هنوز نيامده، گوئى پشت سر انسان در حركت است، و سرانجام روزى به او ميرسد و دامانش را مى گيرد، و منظور از پرهيز كردن از اين مجازاتها اين است كه عوامل آن را ايجاد نكند و به تعبير ديگر كارى نكند كه مستوجب اين عقوبات گردد.

شاهد اين سخن اينكه تعبير به (اتقوا) در آيات قرآن يا در مورد خداوند به كار رفته، و يا در مورد روز قيامت و مجازات الهى كه در حقيقت هر دو به يك معنى باز مى گردد، چرا كه پرهيز از خداوند پرهيز از مجازات اوست.

اين خود دليل بر آنست كه در آيه مورد بحث نيز منظور پرهيز از عذاب و مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر است.

بعضى آيه را به عكس اين معنى تفسير كرده اند: (ما بين ايدى ) را به عذاب آخرت و (ما خلفكم ) را به عذاب دنيا، چرا كه آخرت در پيش روى ما قرار دارد (اين تفسير تفاوت چندانى از نظر نتيجه با تفسير اول ندارد).

ولى بعضى گفته اند منظور از (پيش رو) گناهانى است كه قبلا انجام شده كه پرهيز از آن به معنى توبه و جبران است، و منظور از (پشت سر) گناهانى است كه بعدا انجام مى شود.

بعضى ديگر معتقدند كه منظور از (پيش رو) گناهان آشكار و (پشت سر) به معنى گناهان پنهان است.

بعضى ديگر (ما بين ايديكم ) را اشاره به انواع عذاب دنيا، و (ما خلفكم ) را اشاره به مرگ ميدانند (در حالى كه مرگ چيزى نيست كه قابل پرهيز كردن باشد).

بعضى مانند نويسنده (فى ظلال ) اين دو تعبير را كنايه از احاطه موجبات غضب و عذاب الهى دانسته كه كافران را از هر سو فرا گرفته است.

آلوسى در (روح المعانى ) و فخر رازى در (تفسير كبير) هر كدام احتمالات متعددى داده اند كه قسمتى از آن گفته شد، و علامه طباطبائى در (الميزان ) (ما بين ايدكم ) را اشاره به شرك و معاصى در دنيا مى داند، و (ما خلفكم ) را اشاره به عذاب در آخرت.

در حالى كه ظاهر آيه اينست كه اين هر دو از يك جنس مى باشند تنها تفاوت زمانى دارند، نه اينكه يكى اشاره به شرك و گناه و ديگرى اشاره به مجازات آن باشد.

به هر حال بهترين تفسير براى اين جمله همانست كه در آغاز گفته شد و آيات مختلف قرآن نيز گواه بر آن است، و آن اينكه منظور از (ما بين ايديكم ) مجازاتهاى دنياست و (ما خلفكم ) مجازاتهاى آخرت.

در آيه بعد بار ديگر روى همين معنى تاكيد مى كند و لجاجت و پافشارى اين كوردلان را در ناديده گرفتن آيات الهى و تعليمات پيامبران مشخص ساخته، مى فرمايد: هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن رويگردان مى شوند( و ما تاتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين ) .

نه بيان آيات انفسى در آنها مؤ ثر است، و نه شرح آيات آفاقى، نه تهديد و انذار، و نه بشارت و نويد به رحمت الهى، نه منطق عقل و خرد را ميپذيرند و نه فرمان عواطف و فطرت را، آنها به كورانى ميمانند كه نزديكترين اشياء اطراف خود را مشاهده نميكنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاريكى شب فرق نمينهند!

سپس قرآن انگشت روى يكى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده مى گويد: (هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده است در راه او انفاق كنيد كافران به مؤ منان مى گويند: آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را سير ميكرد، شما تنها در گمراهى آشكاريد)!

( و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم الله قال الذين كفروا للذين آمنوا انطعم من لو يشاء الله اطعمه ان انتم الا فى ضلال مبين ) .

اين همان منطق بسيار عوامانه اى است كه در هر عصر و زمان از ناحيه افراد خود خواه و بخيل مطرح مى شود كه مى گويند: اگر فلانى فقير است لابد كارى كرده كه خدا مى خواهد فقير بماند، و اگر ما غنى هستيم لابد عملى انجام داده ايم كه مشمول لطف خدا شده ايم، بنا بر اين نه فقر آنها و نه غناى ما هيچكدام بى حكمت نيست!!

غافل از اينكه جهان ميدان آزمايش و امتحان است، خداوند يكى را با تنگدستى آزمايش ميكند، و ديگرى را با غنا و ثروت، و گاه يك انسان را در دو زمان با اين دو در بوته امتحان قرار ميدهد كه آيا به هنگام فقر امانت و مناعت طبع و مراتب شكرگزارى را بجا مى آورد؟ يا همه را زير پا مى گذارد؟ و به هنگام غنا از آنچه در اختيار دارد در راه او انفاق ميكند يا نه؟

گرچه بعضى آيه فوق را بر گروه خاصى، مانند يهود يا مشركان عرب و يا جمعى از ملحدين و منكران آئينهاى انبيا، تطبيق كرده اند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم عامى دارد كه در هر عصر و زمانى مصداقهائى براى آن ميتوان يافت، هر چند مصداق آن در عصر نزول آيه افرادى از يهود يا مشركان بوده اند، اين يك بهانه عمومى در طول اعصار و قرون بوده و هست كه مى گويند اگر رازق خداوند است پس چرا شما از ما ميخواهيد كه افراد فقير را روزى دهيم؟ و اگر خدا خواسته است آنها محروم بمانند پس چرا ما كسى را بهره مند سازيم كه خدا محرومشان ساخته؟

بيخبر از اينكه گاه نظام تكوين چيزى ايجاب ميكند و نظام تشريع چيز ديگر.

نظام تكوين چنين ايجاب كرده كه خداوند زمين را با تمام مواهبش در اختيار بشر قرار دهد، و آنها را در اعمال خود براى طى كردن مسير تكامل آزاد بگذارد، و در عين حال غرائزى در او آفريده كه هر كدام او را به سوئى سوق مى دهد.

و نظام تشريع چنين ايجاب كرده كه قوانينى براى كنترل غرائز، تهذيب

نفوس، و تربيت انسانها از طريق ايثار و فداكارى و گذشت و انفاق قرار دهد، و انسان را كه استعداد رسيدن به مقام خليفة اللهى دارد از اين طريق به آن مقام منيع برساند، از طريق زكات تطهير نفوس كند، و از طريق انفاق بخل را از دلها بزدايد، و فاصله طبقاتى را كه منشاء هزاران فساد در زندگى بشر است از بين ببرد.

اين درست به آن مى ماند كه افرادى بگويند چه ضرورتى دارد كه ما درس بخوانيم و يا ديگرى را درس بدهيم؟ اگر خدا ميخواست به همه ما علم مى داد تا هيچكس نياز به فرا گرفتن علم نداشته باشد، آيا هيچ عاقلى اين منطق را مى پذيرد؟.

جمله (قال الذين كفروا) كه تكيه روى عنوان كفر آنها كرده با اينكه ممكن بود به جاى آن تنها از ضمير استفاده شود اشاره به اين است كه اين منطقهاى خرافى و بهانه جوئيها از (كفر) سرچشمه مى گيرد!.

و تعبير (مؤ منان ) به (انفقوا مما رزقكم الله ) (انفاق كنيد از آنچه خداوند به شما روزى داده ) اشاره به اين است كه در حقيقت مالك اصلى خداست هر چند اين امانت چند روزى به دست ما و شما سپرده شده است، و چقدر بخيلند كسانى كه حاضر نيستند حتى مال كسى را به ديگرى به فرمان او بدهند؟!

در تفسير جمله (ان انتم الا فى ضلال مبين ) (شما در گمراهى آشكارى هستيد) سه احتمال وجود دارد:

نخست اينكه دنباله گفتار كفار نسبت به مؤ منان است.

ديگر اينكه خطاب خدا نسبت به كفار مى باشد.

سوم سخن مؤ منان در برابر كافران است.

ولى تفسير اول از همه مناسبتر است چرا كه ارتباط و اتصال با كلمات كفار دارد در حقيقت آنها مى خواستند در برابر مؤ منان مقابله به مثل كنند و آنان را به ضلال مبين نسبت دهند!

آيه (48) تا (53) و ترجمه

( و يقولون متى هذا الوعد إن كنتم صدقين ) (48)( ما ينظرون إلا صيحة وحدة تأ خذهم و هم يخصمون ) (49)( فلا يستطيعون توصية و لا إلى أهلهم يرجعون ) (50)( و نفخ فى الصور فإ ذا هم من الا جداث إلى ربهم ينسلون ) (51)( قالوا يويلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون ) (52)( إن كانت إلا صيحة وحدة فإ ذا هم جميع لدينا محضرون ) (53)

ترجمه:

48 - آنها مى گويند اگر راست ميگوئيد اين وعده (قيامت ) كى خواهد بود؟!

49 - (اما) جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم (آسمانى ) آنها را فرو گيرد در حالى كه مشغول جدال (در امور دنيا) هستند!

50 - (چنان غافلگير ميشوند كه حتى ) نمى توانند وصيتى كنند، يا به سوى خانواده خود مراجعت نمايند!

51 - (بار ديگر) در صور دميده ميشود ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوى (دادگاه ) پروردگارشان ميروند.

52 - مى گويند اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟ (آرى ) اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند.

53 - صيحه واحدى بيش نيست (فريادى از اين برميخيزد) ناگهان همگى نزد ما حاضر ميشوند.

تفسير:

صيحه هاى رستاخيز!

به دنبال ذكر منطق سست و بهانه جويانه كفار در مورد انفاقها كه در آيات قبل گذشت، در آيات مورد بحث سخن را از استهزاء آنها نسبت به قيام قيامت شروع ميكند، و منطق پوسيده آنها را در مورد انكار معاد با جواب قاطع درهم ميكوبد.

به علاوه بحثهائى را كه در طى آيات پيشين در زمينه توحيد بيان شد با بحثهاى معاد تكميل مى نمايد.

نخست ميفرمايد (آنها مى گويند: اگر راست ميگوئيد اين وعده هاى را كه شما ميدهيد كى خواهد آمد)؟!( و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ) .

اينكه شما نمى توانيد تاريخى براى قيام قيامت تعيين كنيد دليل بر اين است كه در گفتار خود صادق نيستيد!

آيه بعد به اين سؤ ال توأ م با سخريه يك پاسخ محكم و جدى داده مى گويد: قيام قيامت و پايان اين جهان براى خدا مساله پيچيده، و كار مشكلى نيست: آنها جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم آسمانى فرا رسد و آنان را ناگهانى فرو گيرد در حالى كه مشغول جنگ و جدال در مورد دنياى خويش هستند!( ما ينظرون الا صيحة واحدة تاخذهم و هم يخصمون ) .

همين يك فرياد عظيم آسمانى كافى است كه همه را در يك لحظه كوتاه، هر كدام در همان مكان و همان حالتى كه هستند قبض ‍ روح كند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها كه معركه دعواها و ميدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنيائى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.

در روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده است كه اين صيحه آسمانى آنچنان غافلگيرانه است كه دو نفر در حالى كه پارچهاى را گشودهاند و مشغول معامله اند پيش از آنكه آن را برچينند و بپيچند جهان پايان مييابد! و كسانى هستند كه در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پيش از آنكه به دهان آنها برسد صيحه آسمانى فرا ميرسد و جهان پايان مى يابد، كسانى هستند كه مشغول تعمير و گل مالى حوضند تا چهار پايان را سيراب كنند پيش از آنكه چهار پايان سيراب شوند قيامت بر پا ميشود! (تقوم الساعة و الرجلان قد نشرا ثوبهما يتبايعانه فما يطويانه حتى تقوم!، و الرجل يرفع اكلته الى فيه فما تصل الى فيه حتى تقوم!، و الرجل يليط حوضه ليسقى ماشيته فما يسقيها حتى تقوم!).

جمله (ما ينظرون ) در اينجا به معنى (انتظار نميكشند) آمده است، زيرا ماده (نظر) چنانكه (راغب ) در (مفردات ) مى گويد به معنى گردش فكر يا انديشه است براى مشاهده يا ادراك چيزى، و گاه به معنى تامل و جستجوگرى، و نيز به معنى معرفت حاصل از جستجوگرى آمده است.

(صيحه ) در اصل به معنى شكافتن چوب يا لباس و برخاستن صدا از آن است، سپس در هر صداى بلند، و فرياد مانند، به كار رفته، گاه به معنى طول قامت نيز آمده، مثلا گفته ميشود: بارض فلان شجر قد صاح!: (در فلان زمين درختى است كه فرياد ميكشد) يعنى آنچنان طولانى شده كه گوئى فرياد ميزند و مردم را به سوى خود ميخواند.

(يخصمون ) از ماده خصومت به معنى نزاع و جنگ است.

اما در چه چيز آنها جدال ميكنند؟ در آيه ذكر نشده است، ولى پيداست كه منظور جدال در امر دنيا، و امور زندگى مادى است، ولى بعضى آن را به معنى جدال در امر (معاد) گرفتهاند، در حالى كه معنى اول مناسبتر به نظر ميرسد، هر چند اراده معنى جامعى كه شامل هر دو شود و هر گونه جدال و مخاصمه را در بر گيرد نيز بعيد نيست.

قابل توجه اينكه ضميرهاى متعدد موجود در آيه همه، به مشركان مكه بر ميگردد كه در امر معاد ترديد داشتند، و از روى استهزا مى گفتند: قيامت كى بر پا خواهد شد؟

ولى مسلم است منظور شخص آنها نيست، بلكه نوع آنهاست (نوع انسانهاى غافل و بيخبر از امر معاد) زيرا آنها مردند و اين صيحه آسمانى را هرگز نديدند (دقت كنيد).

به هر حال قرآن با اين تعبير كوتاه و قاطع به آنها هشدار ميدهد كه اولا قيامت به طور ناگهانى و غافلگيرانه بر پا ميشود، و ثانيا موضوع پيچيدهاى نيست كه آنها در امكانش به بحث و مخاصمه برخيزند، با يك صيحه، همه چيز پايان ميگيرد و دنيا به آخر ميرسد.

لذا در آيه بعد مى گويد: اين مساله به قدرى سريع و برق آسا و غافلگيرانه است كه حتى توانائى بر وصيت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پيدا نميكنند)!( فلا يستطيعون توصية و لا الى اهلهم يرجعون ) .

معمولا هنگامى كه حادثهاى به انسان دست ميدهد و انسان احساس ميكند پايان عمرش نزديك شده، سعى ميكند هر جا هست خود را به منزل و ماواى خويش برساند، و در ميان همسر و فرزندانش قرار گيرد، سپس كارهاى نيمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طريق وصيت بر عهده اين و آن بگذارد و سفارش آنها را به ديگران بكند.

اما مگر صيحه پايان دنيا به كسى مجال ميدهد؟ و يا به فرض اينكه مجالى باشد مگر كسى زنده ميماند كه توصيههاى انسان را بشنود؟ و يا فى المثل زن و فرزند بر بالين همسر و پدر بنشينند و سر او را در آغوش گيرند تا به آرامش جان دهند؟ هيچيك از اين امور، امكان پذير نيست.

و اينكه مى بينيم (توصيه ) به صورت نكره آمده اشاره به اين است كه حتى مجال يك توصيه و سفارش كوچك را نيز پيدا نميكنند.

سپس به مرحله ديگر كه مرحله حيات بعد از مرگ است اشاره كرده، مى گويد: (بار ديگر در صور دميده ميشود، ناگهان همه آنها از قبرها بيرون آمده، شتابان به سوى دادگاه پروردگارشان رهسپار ميشوند)( و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ينسلون ) .

خاكها و استخوانهاى پوسيده به فرمان پروردگار لباس حيات در تن ميپوشند، و از قبر سر بر مى آورند، و براى محاكمه و حساب در آن دادگاه عجيب حاضر ميگردند، همانگونه كه با يك صيحه همگى مردند با يك (نفخه )

(دميدن در صور) جان ميگيرند و زنده ميشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشكلى دارد، و نه احياى آنها، درست همانند شيپورى كه براى جمع شدن و آماده باش لشكر زده ميشود، و در يك لحظه، همه از خواب برميخيزند، و از خيمه ها بيرون ميدوند، و در صف حاضر ميشوند، زنده كردن مردگان نيز براى خدا همين گونه ساده و سريع است!

(اجداث ) جمع (جدث ) (بر وزن قفس ) به معنى قبر است، اين تعبير به خوبى نشان ميدهد كه معاد علاوه بر جنبه روحانى جنبه جسمانى نيز دارد، و از همان مواد قبلى جسم جديد ساخته و پرداخته ميشود.

تعبير به (نفخ ) (دميده شد) به صورت فعل ماضى به خاطر آنست كه عرب معمولا مسائل مسلم آينده را به صورت فعل ماضى بيان ميكند، اشاره به اينكه هيچگونه شك و ترديدى در آن راه ندارد گوئى قبلا رخ داده است.

(ينسلون ) از ماده (نسل ) (بر وزن فصل ) به معنى راه رفتن سريع است راغب در مفردات مى گويد اين كلمه در اصل به معنى جدا شدن از چيزى است، و اينكه به فرزندان انسان نسل گفته ميشود به خاطر آنست كه از پدر و مادر جدا شده اند، (بنا بر اين هنگامى كه انسان با سرعت دور ميشود و جدا ميگردد اين تعبير در آن به كار ميرود).

تعبير به (ربهم ) (پروردگارشان ) گويا اشاره به اين است كه ربوبيت و مالكيت و تربيت خداوند ايجاب ميكند كه حساب و كتاب و معادى در كار باشد. به هر حال از آيات قرآن به خوبى استفاده ميشود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر هر دو با يك جنبش انقلابى و ناگهانى صورت ميگيرد، و از هر كدام از آنها به (نفخه صور) (دميدن در شيپور) تعبير شده است كه شرح كامل آن به خواست خداوند در سوره زمر ذيل آيه 68 خواهد آمد.

سپس ميافزايد: در اين هنگام منكران رستاخيز و معاد مى گويند: اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟!( قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا ) .

(اين همان چيزى است كه خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند)!( هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون ) .

آرى صحنه آنچنان گويا و دهشتانگيز است كه انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى ميسپرد، و جز اعتراف صريح به واقعيتها راهى نمييابد، قبرها را به خوابگاهى تشبيه ميكند، و رستاخيز را به بيدار شدن از خواب، همانگونه كه در حديث معروف نيز وارد شده است: كما تنامون تموتون و كما تستيقضون تبعثون همانگونه كه ميخوابيد ميميريد و همانگونه كه از خواب برمى خيزيد زنده ميشويد).

در اينجا نخست وحشت ميكنند و فرياد ميكشند كه اى واى بر ما چه كسى ما را از اين خواب بيدار كرد؟ و از خوابگاهمان برانگيخت؟!

اما به زودى متوجه ميشوند و به يادشان مى آيد كه پيامبران راستين از سوى خدا در دنيا وعده امروز را به آنها دادهاند، به خودشان پاسخ مى گويند: اين وعده خداوند رحمن است، خداوندى كه رحمت عامش همگان را فرا گرفته و پيامبرانش راست گفتند، و از اين روز ما را آگاه ساختند، اما افسوس كه ما همه را به باد سخريه و استهزا گرفتيم.

بنابراين جمله (هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون ) دنباله كلام همان منكران رستاخيز است، ولى بعضى آن را سخن فرشتگان و يا مؤ منان دانسته اند كه بر خلاف ظاهر آيه است، و هيچ ضرورتى براى آن نيست، چه اينكه اعتراف منكران در آن روز به حقايق مطلبى نيست كه تنها در اين آيه آمده باشد، چنانكه در سوره انبياء آيه 97 آمده است( و اقترب الوعد الحق فاذا هى شاخصة ابصار الذين كفروا يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا بل كنا ظالمين ) : (وعده حق (قيامت ) نزديك ميشود در آن هنگام چشمهاى كافران از شدت وحشت از حركت باز ميماند، مى گويند: اى واى بر ما كه از اين امر در غفلت بوديم، بلكه ما ستمگر بوديم ).

به هر حال تعبير به (مرقد) كه به معنى (خوابگاه ) و (خواب ) مى آيد. بيانگر اين واقعيت است كه آنها در عالم برزخ در حالتى شبيه به حالت خواب فرو ميروند و چنانكه در ذيل آيه 100 سوره مؤ منين گفتهايم برزخ نسبت به اكثريت مردم كه در حالتى متوسط از ايمان و كفر قرار دارند بى شباهت به حالت خواب نيست، در حالى كه مؤ منان پيشرو، و كافران فوق العاده بدكار در آنجا كاملا هوشيارند و متنعم به نعمتها و يا گرفتار انواع عذابند.

بعضى نيز احتمال داده اند كه هول و وحشت قيامت به اندازهاى است كه عذاب برزخى در مقابل آن همانند خواب آرامى بيش ‍ نيست.

سپس براى توضيح چگونگى سرعت وقوع اين نفخ صور ميفرمايد: (آن صيحه واحدى بيش نيست، فريادى عظيم برميخيزد و همگى نزد ما حاضر ميشوند)

( ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون ) .

بنابراين براى احياى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زيادى وقت لازم نيست، همانگونه كه براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صيحه اول فرياد مرگ است، و صيحه دوم فرياد زندگى و حيات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!

تعبير به (صيحة ) (يك فرياد) و تاكيد آن با (واحدة ) و سپس تعبير به (اذا) كه در اين گونه موارد وقوع ناگهانى چيزى را خبر ميدهد، و تعبير به (هم جميع لدينا محضرون ) به صورت جمله اسميه همگى دليل بر وقوع سريع اين مقطع از رستاخيز است.

لحن قاطع اين آيات و آهنگ نافذ آنها چنان در قلب انسانها اثر ميگذارد كه گوئى اين فرياد را با گوش جان ميشنوند كه اى انسانهاى به خواب رفته! اى خاكهاى پراكنده! و اى استخوانهاى پوسيده! بپاخيزيد، بپاخيزيد و براى حساب و جزا آماده شويد، و چه زيباست آيات قرآن و چه گويا انذارات آن؟