تفسیر نمونه جلد ۱۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22062
دانلود: 1955


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 54 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22062 / دانلود: 1955
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 18

نویسنده:
فارسی

آيه (54) تا (58) و ترجمه

( فاليوم لا تظلم نفس شيا و لا تجزون إلا ما كنتم تعملون ) (54)( إن أصحب الجنة اليوم فى شغل فكهون ) (55)( هم و أزوجهم فى ظلل على الا رائك متكون ) (56)( لهم فيها فكهة و لهم ما يدعون ) (57)( سلم قولا من رب رحيم ) (58)

ترجمه:

54 - امروز به هيچكس ستم نميشود و جز آنچه را عمل ميكرديد جزا داده نميشويد.

55 - بهشتيان امروز به نعمتهاى خدا مشغول و مسرورند (و از هر انديشه ناراحت كننده بركنار).

56 - آنها و همسرانشان در سايه هاى (قصرها و درختان بهشتى ) بر تختها تكيه كرده اند!

57 - براى آنها در بهشت ميوه بسيار لذت بخشى است و هر چه بخواهند در اختيار آنها خواهد بود.

58 - براى آنها سلام (و درود الهى ) است، اين سخنى است از ناحيه پروردگار

تفسير:

بهشتيان غرق در مواهب مادى و معنوى

در اينجا بحث پيرامون چگونگى حساب در محشر را سربسته گذارده و از آن ميگذرد، و به تشريح سرانجام كار مؤ منان صالح و كافران طالح پرداخته، چنين مى گويد: امروز به هيچكس ستم نميشود)( فاليوم لا تظلم نفس شيئا ) .

نه از پاداش كسى كاسته ميشود، و نه كيفر كسى افزون ميگردد، و حتى به قدر يك سر سوزن كم و زياد و بيدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.

سپس به بيانى ميپردازد كه در حقيقت دليل روشن و زندهاى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است ميفرمايد: (شما جز آنچه را عمل ميكرديد جزا داده نميشويد( و لا تجزون الا ما كنتم تعملون ) .

ظاهر اين تعبير بدون آنكه چيزى در تقدير گرفته شود اين است كه جزاى همه شما همان اعمال خودتان است، چه عدالتى از اين بهتر و برتر؟!

به عبارت ديگر: اعمالى كه از نيك و بد در اين عالم انجام ميدهيد در آنجا همراه شما خواهد بود، همان اعمال تجسم مييابد، و در تمام مواقف محشر و بعد از پايان حساب، همدم و همنشين شماست، آيا محصول اعمال كسى را به او تحويل دادن بر خلاف عدالت است؟ و آيا نفس اعمال را تجسم بخشيدن و قرين او ساختن ظلم است؟

و از اينجا روشن ميشود كه اساسا ظلم در آن صحنه مفهوم ندارد و اگر در اينجا در ميان انسانها گاهى عدالت است و گاهى ظلم به خاطر آنست كه توانائى اين را ندارند كه اعمال هر كس را به خود او تحويل دهند.

جمعى از مفسران چنين تصور كرده اند كه جمله اخير مخصوص بدكاران و كفار است كه به قدر اعمالشان كيفر مى بينند، و شامل مؤ منان نميشود، چرا كه خداوند بيش از اعمالشان به آنها پاداش ميدهد.

ولى با توجه به يك نكته اين اشتباه بر طرف ميگردد، و آن اينكه: در اينجا سخن از عدالت در پاداش و كيفر است و گرفتن جزاى استحقاقى، اين منافات ندارد كه خداوند براى مؤ منان از فضل و رحمتش هزاران هزار بيفزايد كه آن مساله (تفضل ) است و اين مساله (استحقاق ).

سپس به گوشهاى از پاداشهاى مؤ منان پرداخته، و قبل از هر چيز روى مساله آرامش خاطر انگشت ميگذارد و مى گويد: (بهشتيان در آن روز چنان به نعمتهاى خدا مشغولند كه از هر انديشه ناراحت كننده بر كنار ميباشند)

( ان اصحاب الجنه اليوم فى شغل ) .

(و در نهايت سرور و شادى به سر ميبرند)( فاكهون ) .

(شغل ) (بر وزن شتر) و (شغل ) (بر وزن قفل ) هر دو به معنى حوادث و حالاتى است كه براى انسان روى ميدهد و او را به خود مشغول ميدارد خواه مسرتبخش باشد و يا غم انگيز.

اما از آنجا كه بلافاصله پشت سر آن، كلمه (فاكهون ) آورده شده و اين واژه جمع (فاكه ) به معنى مسرور و خوشحال و خندان است، ميتواند اشاره به امورى باشد كه از فرط شادى انسان را چنان به خود مشغول ميدارد كه از امور نگرانيزا به كلى غافل ميسازد، به طورى غرق در سرور و نشاط خواهد شد كه غم و اندوهى بر او چيره نخواهد گشت، و حتى هول و وحشتى را كه به هنگام قيام قيامت و حضور در دادگاه عدل الهى به او دست داده به فراموشى ميسپارد، كه اگر به راستى فراموش نشود همواره سايه نگرانى و غم بر دل او سنگينى خواهد كرد، بنا بر اين يكى از آثار اين اشتغال ذهن فراموش كردن اهوال محشر است.

به هر حال بعد از نعمت آرامش خاطر كه خمير مايه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است، به شرح نعمتهاى ديگر پرداخته، چنين مى گويد: آنها و همسرانشان در سايههاى لذت بخش، بر تختها، در خلوتگاهها تكيه كرده اند( هم و ازواجهم فى ظلال على الارائك متكئون ) .

(ازواج ) به معنى همسران بهشتى، و يا همسران با ايمانى است كه در اين دنيا داشتند و اينكه بعضى احتمال دادهاند به معنى همطرازان بوده باشد (مانند آيه 22 سوره صافات( احشروا الذين ظلموا و ازواجهم ) - ظالمان و همطرازانشان را محشور كنيد) در اينجا بسيار بعيد به نظر ميرسد، به خصوص اينكه ارائك جمع اريكه طبق گفته جمع كثيرى از مفسران و ارباب لغت به معنى تختهائى است كه در حجلهگاه ميباشد.

تعبير به (ظلال ) (سايه ها) اشاره به سايه هاى درختان بهشتى است كه تختهاى بهشتيان در لابلاى آن قرار گرفته، و يا سايه قصرهاى بهشتى است و همه اينها نشان ميدهد كه در آنجا نيز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده، آرى آنها در سايه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور ديگرى دارند.

علاوه بر اين (براى آنها ميوه بسيار لذت بخشى است، و هر چه بخواهند در اختيار آنها خواهد بود)( لهم فيها فاكهة و لهم ما يدعون ) .

از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده ميشود كه غذاى بهشتيان تنها ميوه نيست، ولى تعبير آيه فوق نشان ميدهد كه ميوه آن هم ميوههاى مخصوصى كه با ميوههاى اين جهان بسيار متفاوت است برترين غذاى بهشتى است، و حتى در اين جهان نيز ميوه به گواهى غذاشناسان بهترين و مناسبترين غذا براى انسان است.

(يدعون ) از ماده (دعايه ) به معنى طلب است، يعنى هر چه طلب كنند و تمنا نمايند براى آنها حاصل است، و آرزوئى در دل ندارند كه انجام نشدنى باشد.

مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) مى گويد: عرب اين تعبير را در مورد (تمنى ) به كار ميبرد، مى گويد: ادع على ما شئت يعنى: (هر چه ميخواهى از من بخواه و تمنا كن ).

و به اين ترتيب آنچه امروز در فكر انسان بگنجد و آنچه از فكر او خطور نكند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهياست، و پذيرائى خداوند از ميهمانان خود در بالاترين سطح ممكن انجام ميشود.

اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است كه در آخرين آيه مورد بحث به آن اشاره كرده، ميفرمايد: براى آنها سلام و تهنيت الهى است، اين سخنى است از ناحيه پروردگار رحيم و مهربان آنها( سلام قولا من رب رحيم ) .

اين نداى روحافزا و نشاط بخش و مملو از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق ميكند، و به او لذت و شادى و معنويت ميبخشد، كه با هيچ نعمتى برابر نيست، آرى شنيدن نداى محبوب، ندائى آميخته با محبت، و آكنده از لطف، سر تا پاى بهشتيان را غرق سرور ميكند، كه يك لحظه آن بر تمام دنيا و آنچه در آن است برترى دارد!

در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده است: (در همان حال كه بهشتيان غرق در نعمتهاى بهشتى هستند نورى بر بالاى سر آنها آشكار ميشود، نور لطف خداست كه بر آنها پرتو افكنده، ندائى برميخيزد كه سلام بر شما اى بهشتيان و اين همان است كه در قرآن آمده: سلام قولا من رب رحيم، اينجاست كه نظر لطف خداوند چنان آنها را مجذوب ميكند كه از همه چيز جز او غافل ميشوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى ميسپارند، و اينجاست كه فرشتگان از هر درى بر آنها وارد ميشوند و مى گويند درود بر شما.

آرى جذبه شهود محبوب، و ديدار لطف يار، آنقدر لذت بخش و شوق انگيز است كه يك لحظه از آن با هيچ نعمتى حتى با تمام جهان برابر نيست، و عاشقان ديدار او آنچنانند كه اگر اين افاضه معنوى از آنها قطع شود قالب تهى ميكنند، چنانكه در حديثى از امير مؤ منان (عليها‌السلام ) آمده است كه فرمود: لو حجبت عنه ساعة لمت! اگر يك ساعت از ديدار او محجوب بمانم جان ميدهم!!. جالب اينكه ظاهر آيه اين است كه اين سلام پروردگار كه نثار مؤ منان بهشتى ميشود سلامى است مستقيم و بى واسطه، سلامى است از رب و پروردگار آنهم سلامى كه از رحمت خاصه او يعنى مقام رحيميتش سرچشمه ميگيرد و تمام الطاف و كرامات در آن جمع است، وه چه نعمتى؟!

نكته:

انواع سلامهائى كه نثار بهشتيان ميشود

اصولا بهشت (دار السلام ) است همانگونه كه در آيه 25 سوره يونس ميخوانيم:( و الله يدعوا الى دار السلام ) : (خداوند مردم را دعوت به دار السلام و سرزمين سلامت و آرامش ميكند و بهشتيان كه ساكنان اين سرزمينند گاه با سلام فرشتگان روبرو ميشوند كه به هنگام ورود در بهشت از هر درى بر آنها وارد ميشوند و مى گويند: سلام بر شما به خاطر شكيبائيهائى كه داشتيد و چه پايان خوبى است اين سرائى كه نصيبتان شده( و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار ) (رعد - 24).

و گاه ساكنان اعراف آنها را صدا ميزنند و مى گويند: سلام بر شما( و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم ) (اعراف - 46).

گاه پس از ورود در بهشت با سلام و تحيت فرشتگان روبرو ميشوند و گاه به هنگام قبض روح اين سلام از ناحيه فرشتگان مرگ به آنها نثار ميشود و مى گويند: سلام بر شما وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام ميداديد( الذين تتوفيهم الملائكه طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون ) (نحل - 32).

و گاه خودشان به يكديگر سلام و درود ميفرستند، و اصولا تحيت آنها در آنجا همان سلام است( تحيتهم فيها سلام ) (ابراهيم - 23).

و بالاخره برتر و بالاتر از همه اينها سلام پروردگار است( سلام قولا من رب رحيم ) .

خلاصه اينكه در آنجا نه سخن لغوى شنيده ميشود و نه كلام بيهودهاى، تنها سلام است سلام( لا يسمعون فيها لغوا و لا تاثيما الا قيلا سلاما سلاما ) (واقعه - 26).

اما نه سلامى كه تنها در لفظ باشد بلكه سلامى كه اثر آرام بخش و سلامت آفرين آن در اعماق روح و جان انسان نفوذ ميكند و همه را غرق در آرامش و سلامت ميسازد.

آيه (59) تا (62) و ترجمه

( و امتزوا اليوم أيها المجرمون ) (59)( أ لم أعهد إليكم يبنى أدم أن لا تعبدوا الشيطن إنه لكم عدو مبين ) (60)( و أن اعبدونى هذا صراط مستقيم ) (61)( و لقد أضل منكم جبلا كثيرا أفلم تكونوا تعقلون ) (62)

ترجمه:

59 - جدا شويد امروز اى گنهكاران!

60 - آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم! كه شيطان را پرستش نكنيد كه او براى شما دشمن آشكارى است؟

61 - و اينكه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است؟

62 - او افراد زيادى از شما را گمراه كرد، آيا انديشه نكرديد؟

تفسير:

چرا پرستش شيطان ميكنيد؟!

بخشى از سرگذشت شوقانگيز و پر افتخار بهشتيان در آيات قبل گذشت، و در آيات مورد بحث به قسمتى از سرنوشت دوزخيان و بندگان شيطان ميكند.

نخست اينكه در آن روز با خطابى تحقير آميز مخاطب ميشوند و به آنها گفته ميشود: جدا شويد امروز اى گنهكاران )!( و امتازوا اليوم ايها المجرمون ) .

شما بوديد كه در دنيا خود را در صفوف مؤ منان جا زده بوديد و گاه به رنگ آنها در مى آمديد، و از حيثيت و اعتبارشان استفاده ميكرديد، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازيد، و در چهره اصلى خود ظاهر شويد!

اين در حقيقت تحقق همان وعده الهى است كه در آيه 28 سوره ص مى گويد:( ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار ) :

آيا كسانى را كه ايمان آورده، و عمل صالح انجام دادهاند، همچون مفسدان در زمين قرار دهيم؟ يا پرهيزگاران را همطراز بدكاران؟!

به هر حال ظاهر آيه مورد بحث همان جداسازى صفوف مجرمان از مؤ منان است، هر چند مفسران احتمالات متعدد ديگرى نيز دادهاند، از جمله:

جدا شدن صفوف مجرمان از يكديگر و هر گروهى از آنان در يك رده قرار گرفتن.

يا جدائى آنها از شفيعان و معبودانشان.

و يا جدائى فرد فرد آنها از يكديگر، به گونهاى كه علاوه بر درد و رنج عظيم دوزخ، درد و رنج جدائى و فراق از هر كس و هر چيز بر آنها سايه سنگين و شوم افكند.

اما شمول خطاب نسبت به همه آنان، و محتواى جمله و امتازوا معنى اول را كه گفتيم تقويت ميكند.

آيه بعد به ملامتها و سرزنشهاى پر معنى خداوند نسبت به مجرمان در روز

قيامت اشاره كرده، چنين مى گويد: آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را پرستش و اطاعت مكنيد كه او دشمن آشكار شماست؟( ا لم اعهد اليكم يا بنى آدم الا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين ) .

اين عهد و پيمان الهى از طرق مختلف از انسان گرفته شده، و بارها اين معنى را به او گوشزد كرده است:

نخست آن روز كه فرزندان آدم در زمين نشو و نما كردند اين خطاب به آنها شد:( يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سواتهما انه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤ منون ) :

(اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد همانگونه كه پدرتان را از بهشت بيرون كرد، و لباسشان را از تنشان خارج ساخت تا عورتشان را براى آنها آشكار كند! چه اينكه او و پيروانش شما را ميبينند و شما آنها را نميبينيد، (بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند (اعراف - 27).

سپس همين اخطار به طور مكرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، چنانكه در آيه 62 سوره زخرف ميخوانيم( و لا يصدنكم الشيطان انه لكم عدو مبين ) : شيطان شما را از راه حق باز ندارد كه او دشمن آشكار شماست.

و در آيه 168 - بقره ميخوانيم: و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين: از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او براى شما دشمن آشكارى است!

از سوى ديگر اين پيمان در عالم تكوين به زبان اعطاى عقل به انسان نيز گرفته شده است، چرا كه دلائل عقلى به روشنى گواهى ميدهد انسان نبايد فرمان كسى را اطاعت كند كه از روز نخست كمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بيرون كرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.

از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحيد، و انحصار اطاعت براى ذات پاك پروردگار، نيز اين پيمان از انسان گرفته شده است، و به اين ترتيب نه با يك زبان كه با چندين زبان اين توصيه الهى تحقق يافته و اين عهد و پيمان سرنوشتساز امضا شده است.

اين نكته نيز قابل توجه است كه عبادت در جمله (لا تعبدوا الشيطان ) به معنى اطاعت است، زيرا عبادت هميشه به معنى پرستش و ركوع و سجود نمى آيد، بلكه يكى از اشكال آن همان اطاعت كردن است، چنانكه در آيه 47 سوره مؤ منين ميخوانيم كه فرعون و اطرافيانش بعد از مبعوث شدن موسى (عليها‌السلام ) و هارون (عليها‌السلام ) گفتند:( ا نؤ من لبشرين مثلنا و قومهما لنا عابدون ) .

(آيا ما به دو انسانى كه همانند ما هستند ايمان بياوريم، در حالى كه قوم آنها عبادت و اطاعت ما مى كردند)؟!

و در آيه 31 سوره توبه ميخوانيم: خداوند در باره يهود و نصارى ميفرمايد:( اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا ) : آنها دانشمندان و راهبان خود را معبودانى در برابر خدا قرار دادند، همچنين مسيح فرزند مريم را، در حالى كه جز به عبادت خداوند يگانه كه هيچ معبودى جز او نيست دستور نداشتند).

جالب اينكه در روايتى از امام باقر و امام صادق (عليها‌السلام ) كه در ذيل اين آيه آمده چنين ميخوانيم:( اما و الله ما دعوهم الى عبادة انفسهم، و لو دعوهم ما اجابوهم و لكن احلوا لهم حراما و حرموا عليهم حلالا فعبدوهم من حيث لا يشعرون ) !: به خدا سوگند آنها (دانشمندان و راهبان ) يهود و نصارى را به عبادت خويشتن دعوت نكردند، و اگر دعوت ميكردند هرگز يهود و نصارى دعوتشان را اجابت نمينمودند، ولى آنها حرامى را براى ايشان حلال و حلالى را حرام كردند (و آنها پذيرا شدند) و به اين ترتيب بدون توجه آنان را پرستش كردند.

نظير همين معنى با تفاوت مختصرى در روايات ديگر نيز وارد شده است: از جمله در روايتى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: من اطاع رجلا فى معصية فقد عبده: كسى كه انسانى را در معصيت پروردگار اطاعت كند او را پرستش كرده!

و در حديث ديگرى از امام باقر (عليها‌السلام ) آمده است: من اصغى الى ناطق فقد عبده، فان كان الناطق يؤ دى عن الله فقد عبد الله، و ان كان الناطق يؤ دى عن الشيطان فقد عبد الشيطان: كسى كه به سخنگوئى گوش فرا دهد (و سخنش را بپذيرد) او را پرستش كرده! اگر ناطق حكم خدا را مى گويد: پرستش خدا كرده، و اگر از سوى شيطان سخن مى گويد پرستش شيطان كرده است!

در آيه بعد براى تاكيد بيشتر و بيان آنچه وظيفه فرزندان آدم است ميفرمايد: آيا من به شما عهد نكردم كه مرا بپرستيد و از من اطاعت كنيد كه راه مستقيم همين است( و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم ) .

از يكسو پيمان گرفته كه اطاعت شيطان نكنند، چرا كه او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشكار ساخته، كدام عاقل به فرمان دشمن ديرينه و آشكارش ترتيب اثر ميدهد؟

و در مقابل پيمان گرفته كه از او اطاعت كنند، و دليلش را اين قرار ميدهد كه صراط مستقيم همين است و اين در حقيقت بهترين محرك انسانها است، چرا كه فى المثل هر كس در وسط بيابان خشك و سوزانى گرفتار شود و جان خود و همسر و فرزند و اموالش را در خطر دزدان و گرگان ببيند، مهمترين چيزى كه به آن ميانديشد پيدا كردن راه مستقيم به سوى مقصد است، راهى كه سريعتر و آسانتر او را به سر منزل نجات برساند.

ضمنا از اين تعبير استفاده ميشود كه اين جهان سراى اقامت نيست، چرا كه راه را به كسى ارائه ميدهند كه از گذرگاهى عبور ميكند و مقصدى در پيش دارد.

باز براى شناسائى هر چه بيشتر اين دشمن قديمى خطرناك ميافزايد: (او افراد زيادى از شما را گمراه كرد، آيا انديشه نكرديد؟!( و لقد اضل منكم جبلا كثيرا فلم تكونوا تعقلون ) .

آيا نمى بينيد چه بدبختيهائى شيطان بر سر پيروان خود آورده؟ آيا تاريخ پيشينيان را مطالعه نكرديد تا ببينيد بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناكى گرفتار شدند؟ ويرانههاى شهرهاى بلا ديده آنها در برابر چشم شماست، و عاقبت غمانگيز آنها براى هر كس كمترين تعقل و انديشهاى داشته باشد روشن است.

پس چرا دشمنى را كه امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدى نميگيريد؟ باز با او طرح دوستى ميريزيد، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خويش انتخاب مى كنيد.

(جبل ) (به كسر ج و ب و تشديد لام ) چنانكه راغب در مفردات گويد به معنى جماعت و گروه است كه از نظر عظمت تشبيه به (جبل ) (بر وزن عمل ) به معنى كوه شده است، و تعبير (كثيرا) براى تاكيد بيشتر در مورد پيروان شيطان است كه در هر جامعهاى قشر عظيمى را تشكيل ميدهند.

بعضى عدد (جبل ) را ده هزار نفر يا بيشتر نوشتهاند، و براى كمتر از آن اين تعبير را مناسب ندانسته اند ولى بعضى اين اعداد را لازم نمى دانند.

به هر حال عقل سليم ايجاب ميكند كه انسان از چنين دشمن خطرناكى كه به هيچ انسانى رحم نميكند و قربانيانش در هر گوشه و كنارى بر خاك هلاكت افتادهاند سخت بر حذر باشد، و آنى به خود اجازه غفلت ندهد چنانكه امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) آن پيشواى آگاه و بيدار در يكى از خطبههايش براى توجه به اين حقيقت، مردم را مخاطب ساخته مى گويد:

فاحذروا عباد الله! عدو الله، ان يعديكم بدائم، و ان يستفزكم بندائه، و ان يجلب عليكم بخيله و رجله، فلعمرى لقد فوق لكم سهم الوعيد، و اغرق اليكم بالنزع الشديد، و رماكم من مكان قريب، فقال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين:

(اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا بر حذر باشيد، مبادا شما را به بيمارى خويش (كبر و غرور) مبتلا سازد، و با نداى خود شما را به حركت در آورد، و به وسيله لشكريان سواره و پيادهاش شما را جلب كند، به جان خودم سوگند او تيرى خطرناك براى شكار كردن شما به چله كمان گذاشته، و آن را با قدرت و شدت تا سرحد توانائى كشيده، و از نزديكترين مكان شما را هدف قرار داده!، هم او گفته است: پروردگارا به سبب آنكه مرا اغوا كردهاى زرق و برق زندگى را در چشم آنها جلوه ميدهم، و همه آنها را اغوا خواهم كرد (در حالى كه خداوند سبب گمراهيش نبود بلكه هواى نفسش او را گمراه ساخته ).

و راستى عجيب است كه چنين دشمنى را به دوستى برگزينيم، و به گفته شاعر:

كجا بر سر آيم از اين عار و ننگ

كه با او به صلحيم و با حق به جنگ