تفسیر نمونه جلد ۱۸

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22068
دانلود: 1955


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 54 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22068 / دانلود: 1955
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 18

نویسنده:
فارسی

آيه (39) تا (42) و ترجمه

( قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرزقين ) (39)( و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكة اهولاء اياكم كانوا يعبدون ) (40)( قالوا سبحنك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون ) (41)( فاليوم لا يملك بعضكم لبعض نفعا و لا ضرا و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ) (42)

ترجمه:

39 - بگو: پروردگارم روزى را براى هر كس بخواهد توسعه ميدهد و براى هر كس بخواهد تنگ (و محدود) مى سازد، و هر چيزى را (در راه او) انفاق كنيد جاى آن را پر ميكند و او بهترين روزى دهندگان است.

40 - به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها را محشور ميكند، سپس به فرشتگان مى گويد: آيا اينها شما را پرستش ‍ مى كردند؟!

41 - آنها مى گويند: منزهى (از اين نسبتهاى ناروا) تنها تو ولى ما هستى نه آنها، (آنان ما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ‍ ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!.

42 - امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست و به ظالمان ميگوئيم بچشيد عذاب آتشى را كه تكذيب ميكرديد!

تفسير:

بيزارى معبودان از عابدان

بار ديگر در اين آيات به پاسخ گفتار آنها كه اموال و اولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مى پنداشتند باز ميگردد، و به عنوان تاكيد مى گويد: بگو پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده يا محدود ميكند( قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له ) .

سپس ميافزايد: آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آنرا پر ميكند و او بهترين روزى دهندگان است( و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين ) .

گرچه محتواى اين آيه تاكيد بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:

نخست اينكه آيه گذشته كه مفهومش همين مفهوم بود بيشتر ناظر به اموال و اولاد كفار بود در حالى كه تعبير به (عباد) (بندگان ) در آيه مورد بحث نشان ميدهد كه ناظر به مومنان است، يعنى حتى در مورد مؤ منان گاه روزى را گسترده ميكند - آنجا كه صلاح مومن باشد - و گاه روزى را تنگ و محدود ميسازد - آنجا كه مصلحتش ايجاب كند، و به هر حال وسعت و تنگى معيشت دليل بر هيچ چيزى نميتواند باشد.

ديگر اينكه آيه قبل وسعت و تنگى معيشت را در باره دو گروه مختلف بيان ميكرد در حالى كه آيه مورد بحث ممكن است اشاره به دو حالت مختلف از يك انسان باشد كه گاه روزيش گسترده و گاه تنگ و محدود است.

به علاوه آنچه در آغاز اين آيه آمده در حقيقت مقدمه اى است براى آنچه در پايان آيه است و آن تشويق به انفاق در راه خدا است.

جمله (فهو يخلفه ): (او جايش را پر ميكند) تعبير جالبى است كه نشان ميدهد آنچه در راه خدا انفاق گردد در حقيقت يك تجارت پر سود است، چرا كه خداوند عوض آنرا بر عهده گرفته، و ميدانيم هنگامى كه شخص كريمى عوض چيزى را بر عهده ميگيرد رعايت برابرى و مساوات نميكند بلكه چند برابر و گاه صد چندان ميكند.

البته اين وعده الهى منحصر به آخرت و سراى ديگر نيست، آن كه در جاى خود مسلم است، در دنيا نيز با انواع بركات جاى انفاقها را به نحو احسن پر ميكند.

جمله( هو خير الرازقين ) (او بهترين روزى دهندگان است ) معناى گستردهاى دارد و از ابعاد مختلف قابل دقت است.

او از همه روزى دهندگان بهتر است به خاطر اينكه ميداند چه چيز ببخشد و چه اندازه روزى دهد كه مايه فساد و تباهى نگردد، چرا كه به همه چيز عالم است.

او هر چه بخواهد ميتواند اعطاء كند چرا كه به هر چيز قادر است.

او در برابر آنچه ميبخشد پاداش و جزائى نميخواهد چرا كه غنى بالذات است.

او حتى بدون درخواست ميدهد چرا كه از همه چيز با خبر است و حكيم است.

بلكه در حقيقت هيچكس جز او روزى دهنده نيست، چرا كه هر كس هر چه دارد از او است و هر كس چيزى به ديگرى ميدهد واسطه انتقال روزى است، نه روزى دهنده.

اين نكته نيز قابل دقت است كه او در برابر اموال فانى نعمتهاى باقى ميدهد، و در مقابل قليل كثير ميبخشد.

و از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشركان بودند و ادعا ميكردند كه ما فرشتگان را ميپرستيم و آنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاى بى اساس نيز پرداخته چنين مى گويد: به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها - چه عبادت كنندگان و چه عبادت شوندگان - را محشور ميكند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى گويد: آيا اينها شما را عبادت ميكردند؟!( و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكة اهؤ لاء اياكم كانوا يعبدون ) .

بديهى است اين سوال سوالى نيست كه مجهولى را براى ذات پاك خداوند كشف كند چرا كه او به همه چيز عالم است، هدف اين است از بيان فرشتگان حقايق گفته شود، تا اين گروه عبادت كننده سرافكنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اينها كاملا بيزارند، و براى هميشه مايوس شوند.

ذكر (ملائكه ) از ميان تمام معبودهائى كه مشركان داشتند، يا به خاطر آن است كه فرشتگان شريفترين مخلوقى بودند كه آنها پرستش ميكردند، جائى كه از آنها در قيامت شفاعتى حاصل نشود از يك مشت سنگ و چوب يا جن و شياطين چه ميتواند حاصل شود؟!

يا از اين نظر است كه بت پرستان سنگ و چوبها را مظهر و سمبل موجودات علوى (فرشتگان و ارواح انبياء) ميدانستند، و به اين عنوان آنها را پرستش مى كردند، چنانكه در تاريخچه بت پرستى در ميان قوم عرب آمده است كه عمرو بن لحى در سفرى كه به شام رفته بود جمعى را در حال بت پرستى ديد از آنها در اين باره سوال كرد گفتند اينها خدايانى هستند كه به شكل موجودات علوى ساخته ايم، از آنها يارى ميجوئيم، و به وسيله آنها تقاضاى باران ميكنيم! عمرو بن لحى اين عمل را پسنديد و از آنها پيروى كرد، و بتى همراه خود براى حجاز به سوغات آورد، و از آن زمان بت پرستى آغاز شد، و گسترش يافت تا اينكه اسلام آمد و آن را ريشه كن ساخت.

اكنون ببينيم (فرشتگان ) در پاسخ سوال پروردگار چه مى گويند؟ آنها جامعترين و مودبانه ترين پاسخ را انتخاب كرده چنين عرض ميكنند: منزهى تو اى پروردگار از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست داده اند (قالوا سبحانك ). ما به هيچوجه با اين گروه ارتباط نداشته ايم، تنها تو ولى ما هستى نه آنها( انت ولينا من دونهم ) .

آنها ما را پرستش نميكردند، بلكه جن را مى پرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند( بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون ) .

در اينكه مفهوم پاسخ فرشتگان چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است، و هر يك تفسيرى براى آن كرده اند، اما آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه منظور از جن شيطان و ساير موجودات خبيثى است كه بت پرستان را به اين عمل تشويق ميكردند، و آن را در نظرشان زينت ميدادند، بنا بر اين مراد از عبادت جن همان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسه هاى آنها است.

فرشتگان ضمن اظهار تنفر و بيزارى و اعلام عدم رضايت به اين كار مى گويند عامل اصلى اين فساد شياطين بودند هر چند ظاهرا ما را پرستش ميكردند، بايد چهره واقعى اين كار را برملا كرد.

و به اين ترتيب عبادت كنندگان را به تمام معنى از خود ميرانند و نوميد ميكنند.

نظير اين معنى را در سوره يونس نيز داشتيم آنجا كه ميفرمايد:( و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين اشركوا مكانكم انتم و شركائكم فزيلنا بينهم و قال شركائهم ما كنتم ايانا تعبدون ) : (به خاطر بياور آن روز را كه همه آنها را جمع ميكنيم سپس به مشركان ميگوئيم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد (تا به حسابتان رسيدگى شود) سپس آنها را از هم جدا ميكنيم، و معبودهايشان به آنها مى گويند: شما هرگز ما را عبادت نميكرديد! (يونس - 28).

يعنى شما در حقيقت هوا و هوسها و اوهام و پندارهاى خويش را ميپرستيديد نه ما را، و از اين گذشته اين عبادت شما نه به امر و فرمان ما بود و نه به رضايت ما، و عبادتى كه چنين باشد در حقيقت عبادت نيست.

به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدى كامل تبديل ميشود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن ميگردد كه معبودان آنها كوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.

لذا در آيه بعد به عنوان يك نتيجه گيرى پر معنى مى گويد: امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست( فاليوم لا يملك بعضكم لبعض نفعا و لا ضرا ) .

بنا بر اين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند ميتوانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبت به يكديگر ميتوانند كمكى انجام دهند.

(اينجاست كه به اين ظالمان ميگوئيم: بچشيد عذاب آتشى را كه آنرا تكذيب ميكرديد)( و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ) .

اين نخستين بار نيست كه قرآن از مشركان تعبير به (ظالم ) و ستمگر ميكند، بلكه در بسيارى ديگر از آيات قرآن از (كفر) تعبير به (ظلم ) يا از (كافران و مشركان ) تعبير به (ظالمان ) شده است، چرا كه قبل از هر چيز بر خود ستم ميكنند كه تاج پرافتخار عبوديت پروردگار را از سر برداشته، و طوق بندگى خفتبار بتها را بر گردن مى نهند، و همه حيثيت و شخصيت و سرنوشت خود را بر باد ميدهند.

در حقيقت آنها در روز قيامت هم مجازات شرك خود را ميبينند، و هم مجازات انكار معاد را، و در جمله( و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ) هر دو معنى جمع است.

نكته ها:

1 - انفاق مايه فزونى است نه كمبود

تعبيرى كه در آيات فوق در مورد انفاق خوانديم كه فرمود هر چيزى را كه در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر ميكند تعبيرى است بسيار پر معنى.

اولا: از اين نظر كه (شى ء) به معنى وسيع كلمه، تمام انواع انفاقها را اعم از مادى و معنوى، كوچك و بزرگ، به هر انسان نيازمند اعم از صغير و كبير، همه را شامل ميشود، مهم اينست كه انسان از سرمايه هاى موجود خود در راه خدا ببخشد به هر كيفيت و به هر كميت باشد.

ثانيا: انفاق را از مفهوم فنا بيرون مى آورد، و رنگ بقا به آن ميدهد، چرا كه خداوند تضمين كرده با مواهب مادى و معنوى خود كه چندين برابر و گاه هزاران برابر - و حداقل ده برابر است - جاى آن را پر كند، و به اين ترتيب شخص انفاق كننده هنگامى كه با اين روحيه و اين عقيده به ميدان مى آيد دست و دلبازترى خواهد داشت، او هرگز احساس كمبود و فكر فقر به مغز خود راه نمى دهد، بلكه خدا را شكر مى گويد كه او را موفق به چنين تجارت پرسودى كرده است.

همان تعبيرى كه قرآن مجيد در آيه 10 و 11 سوره صف فرموده است( يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم - تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ) : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارت پرسودى كه از عذاب دردناك رهائيتان ميبخشد راهنمائى بنمايم؟ - ايمان به خدا و پيامبرش ‍ بياوريد و در راه خدا با اموال و جانهايتان جهاد كنيد اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد).

در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام ميخوانيم كه فرمود:

ينادى مناد كل ليلة لدوا للموت! و ينادى مناد ابنوا للخراب!

و ينادى مناد اللهم هب للمنفق خلفا.

و ينادى مناد اللهم هب للممسك تلفا!

و ينادى مناد ليت الناس لم يخلقوا.

و ينادى مناد ليتهم اذ خلقوا فكروا فيما له خلقوا!:

در هر شب منادى آسمانى ندا ميدهد بزائيد براى مردن! و منادى ديگرى ندا ميدهد بنا كنيد براى ويرانى!

و منادى ندا ميدهد خداوندا! براى آنها كه انفاق ميكنند عوضى قرار ده.

و منادى ديگرى ندا ميكند خداوندا! براى آنها كه امساك ميكنند تلفى قرار ده!

و منادى ديگرى مى گويد: اى كاش مردم آفريده نميشدند! و منادى ديگرى صدا ميزند اى كاش اكنون كه آفريده شدند، انديشه ميكردند كه براى چه آفريده شده اند؟.

(منظور از اين مناديها كه ندا ميدهند فرشتگانند كه به فرمان خدا تدبير امور اين عالم ميكنند).

در حديث ديگرى از آن حضرت ميخوانيم:

من ايقن بالخلف سخت نفسه بالنفقه!:

(كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود).

همين معنى از امام باقر (عليها‌السلام ) و امام صادق (عليها‌السلام ) نيز نقل شده است.

اما مساله مهم اينست كه انفاق از اموال حلال و مشروع باشد كه خدا غير آن را قبول نميكند و بركت نمى دهد.

لذا در حديثى از امام صادق (عليها‌السلام ) ميخوانيم: شخصى خدمتش عرض كرد دو آيه در قرآن است كه هر چه من به سراغ آن ميروم آن را نمى يابم (و به محتواى آن نميرسم ).

امام فرمود كدام آيه است.

عرض كرد نخست اين سخن خداوند بزرگ است كه مى گويد: ادعونى استجب لكم: مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم من خدا را ميخوانم اما دعايم مستجاب نميشود!

فرمود: آيا فكر ميكنى خداوند عز و جل وعده خود را تخلف كرده؟.

عرض كرد نه.

فرمود پس علت آن چيست؟

عرض كرد نميدانم.

فرمود ولى من به تو خبر ميدهم: من اطاع الله عز و جل فيما امره من دعائه من جهة الدعاء اجابه: كسى كه اطاعت خداوند متعال كند در آنچه امر به دعا كرده و جهت دعا را در آن رعايت كند اجابت خواهد كرد.

عرض كرد: جهت دعا چيست؟ فرمود نخست حمد خدا ميكنى، و نعمت او را يادآور ميشوى، سپس شكر ميكنى بعد درود بر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ميفرستى، سپس گناهانت را به خاطر مى آورى اقرار ميكنى و از آنها به خدا پناه ميبرى، و توبه مينمائى، اينست جهت دعا!

سپس فرمود: آيه ديگر كدام است؟

عرض كرد: اين آيه است كه ميفرمايد: و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين اما من در راه خدا انفاق ميكنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند عائد من نمى شود!

امام (عليها‌السلام ) فرمود: فكر ميكنى خداوند از وعده خود تخلف كرده؟!

عرض كرد: نه.

فرمود: پس چرا چنين است؟

عرض كرد نميدانم.

فرمود: لو ان احدكم اكتسب المال من حله، و انفقه فى حله، لم ينفق درهما الا اخلف عليه: اگر كسى از شما مال حلالى به دست آورد و در راه حلال انفاق كند هيچ درهمى را انفاق نميكند مگر اينكه خدا عوضش را به او ميدهد.

2 - اموال خود را بيمه الهى كنيد:

يكى از مفسران در اينجا تحليل جالبى دارد مى گويد:

عجب اين است كه تاجر هنگامى كه بداند يكى از اموالش در معرض تلف است حاضر است آن را حتى به صورت نسيه بفروشد، هر چند طرف فقير باشد، مى گويد: اين بهتر از اين است كه بگذارم و نابود شود.

و اگر تاجرى در چنين شرايطى اقدام به فروش اموالش نكند تا نابود شود او را (خطا كار) مى شمرند! و اگر در چنين شرائطى خريدار سرمايه دارى پيدا شود و به او نفروشد او را (بى عقل ) معرفى ميكنند.

و اگر علاوه بر همه اينها خريدار با داشتن تمكن مالى همه گونه وثيقه بسپارد و سند قابل اطمينانى نيز بنويسد در عين حال به او نفروشد (ديوانه ) اش ميخوانند!

ولى تعجب در اين است كه همه ما اين كارها را انجام ميدهيم و هيچكس آن را جنون نمى شمرد!

زيرا تمام اموال ما قطعا در معرض زوال است و خواه ناخواه از دست ما بيرون خواهد رفت، و انفاق كردن در راه خدا يكنوع وام دادن به او است، و ضامنى بسيار معتبر يعنى خداوند بزرگ فرموده: و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه: هر چه را انفاق كنيد عوضش ‍ را ميدهد و در عين حال املاك خود را نزد ما گروگان گذاشته، چرا كه هر چه در دست انسان است عاريتى از ناحيه اوست (و محكمترين سندها از كتب آسمانى در اين زمينه در اختيار ما نهاده ).

اما با همه اينها بسيارى از ما اموال خود را انفاق نميكنيم و ميگذاريم

از دستمان برود، نه اجرى داريم و نه شكرى.

3 - وسعت مفهوم (انفاق )

براى اينكه بدانيم مفهوم انفاق تا چه حد در اسلام گسترده است كافى است حديث زير را مورد توجه قرار دهيم:

پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: كل معروف صدقه، و ما انفق الرجل على نفسه و اهله كتب له صدقة، و ما وقى به الرجل عرضه فهو صدقة، و ما انفق الرجل من نفقة فعلى الله خلفها، الا ما كان من نفقه فى بنيان او معصية:

(هر كار نيكى به هر صورت باشد صدقه و انفاق در راه خدا محسوب ميشود) (و منحصر به انفاقهاى مالى نيست ).

و هر چه انسان براى حوائج زندگى خود و خانواده خود صرف ميكند صدقه نوشته ميشود.

و آنچه را كه انسان آبروى خود را با آن حفظ ميكند صدقه محسوب ميگردد.

و آنچه را انسان در راه خدا انفاق ميكند عوض آن را به او خواهد داد مگر چيزى كه صرف بنا شود (همچون بناى خانه!) يا در راه معصيت صرف گردد.

استثناء خانه ممكن است از اين نظر باشد كه عين آن باقى است به علاوه مردم بيشترين توجهشان به آن است.

آيه (43) تا (45) و ترجمه

( و اذا تتلى عليهم اياتنا بينات قالوا ما هذا الا رجل يريد ان يصدكم عما كان يعبد ءاباوكم و قالوا ما هذا الا افك مفترى و قال الذين كفروا للحق لما جاءهم ان هذا الا سحر مبين ) (43)( و ما اتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير ) (44)( و كذب الذين من قبلهم و ما بلغوا معشار ما اتيناهم فكذبوا رسلى فكيف كان نكير ) (45)

ترجمه:

43 - هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده شود مى گويند او فقط مردى است كه ميخواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش ‍ ميكردند باز دارد، و مى گويند: اين جز دروغ بزرگى كه (به خدا) بسته شده چيز ديگرى نيست، و كافران هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين فقط يك سحر آشكار است!

44 - ما (قبلا) چيزى از كتب آسمانى را به آنها نداده ايم كه آن را بخوانند (و به اتكاى آن سخنان تو را تكذيب كنند) و قبل از تو هيچ پيامبرى (نيز) براى آنها نفرست

45 - كسانى كه پيش از آنها بودند (نيز آيات الهى را) تكذيب كردند در حالى كه اينها به يكدهم (از قدرت و نيروى آنان ) نميرسند، (آرى ) آنها رسولان مرا تكذيب كردند و ببين مجازات من (نسبت به آنها) چگونه بود؟!

تفسير:

با كدام منطق آيات ما را انكار ميكنند؟

آيات گذشته از وضع مشركان و افراد بى ايمان در قيامت سخن ميگفت، آيات مورد بحث بار ديگر به وضع آنها در اين دنيا پرداخته عكس العمل آنان را در برابر شنيدن قرآن بازگو ميكند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قيامت معلول اين موضعگيرى غلط در مقابل آيات الهى در دنياست.

نخست مى گويد: هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده ميشود مى گويند اين مرد فقط ميخواهد شما را از آنچه نياكانتان پرستش ميكردند باز دارد( و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قالوا ما هذا الا رجل يريد ان يصدكم عما كان يعبد آبائكم ) .

اين نخستين عكس العمل آنها در برابر اين آيات بينات است كه به منظور تحريك حس عصبيت در اين قوم متعصب مطرح ميكردند.

مخصوصا تعبير به (آبائكم ) (پدران شما) به جاى (آبائنا) (پدران ما) بيشتر براى همين منظور است كه به آن قوم متعصب حالى كنند ميراث نياكان شما در خطر است، بپاخيزيد و دست اين مرد را از آن كوتاه كنيد!

تعبير ما هذا الا رجل... از دو نظر براى تحقير پيامبر بوده است، يكى كلمه هذا (اين ) و ديگرى رجل (مردى ) به صورت نكره، در حالى كه همه آنها پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به خوبى و با سوابق روشن مى شناختند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه قرآن، آيات را توصيف به بينات ميكند، يعنى دلائل حقانيتش همراه خود آن است، و آنجا كه عيان است نياز

به بيان ندارد.

سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مطرح مى ساختند بيان ميكند ميفرمايد: آنها مى گويند اين (قرآن ) جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته شده چيز ديگرى نيست! (و قالوا ما هذا الا افك مفترى ).

(افك ) (بر وزن فكر) چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى هر چيزى است كه از صورت اصلى دگرگون شود، لذا بادهاى مخالف را (موتفكات ) مى گويند، سپس به دروغ و تهمت و هر سخن خلافى افك گفته شده ولى به گفته بعضى افك به دروغهاى بزرگ گفته ميشود.

با اينكه تعبير به افك براى متهم ساختن پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به دروغ كافى بود ولى آنها با كلمه (مفترى ) آن را تاكيد ميكردند، بى آنكه هيچ دليلى بر اين ادعاى خويش داشته باشند.

و بالاخره سومين اتهامى را كه به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بستند تهمت سحر بود، چنانكه در پايان آيه مورد بحث ميخوانيم كسانى كه كافر شدند هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين چيزى جز سحر آشكار نيست!( و قال الذين كفروا للحق لما جائهم ان هذا الا سحر مبين ) .

عجب اينكه اين گروه گمراه هر سه تهمت خود را با صريحترين تاكيد كه همان حصر است بيان ميكردند، يكجا ميگفتند اين فقط سحر است جاى ديگر ميگفتند: اين فقط دروغ است، و بالاخره در جاى سوم ميگفتند: او فقط ميخواهد شما را از معبودهاى نياكان باز دارد.

البته اين سه نسبت ناروا با هم تضادى ندارد - هر چند آنها از كلام ضد و نقيض ابا نداشتند - بنا بر اين دليلى ندارد كه طبق گفته بعضى از مفسران ما هر يك از اين تهمتها را به گروهى از كافران نسبت دهيم.

اين نكته نيز قابل توجه است كه در مرتبه اول و دوم قرآن جمله:

قالوا را به كار برده، اما در مرحله سوم بجاى آن قال الذين كفروا آورده است اشاره به اينكه همه اين بدبختيها ناشى از كفر و انكار حق و دشمنى با حقيقت است، و گرنه چگونه ممكن است انسان بدون هيچ دليل اينهمه تهمت را پشت سر هم به مردى كه دلائل حقانيت از سخنش، عملش و سابقه اش روشن است نثار كند؟!

گويا آنها با اين تهمتهاى سه گانه برنامه حساب شده اى را در مبارزه با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تعقيب ميكردند از يكسو ميديدند كه آئين نوينى است و جاذبه دارد.

از سوى ديگر تهديدهاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به عذاب الهى در دنيا و آخرت خواه ناخواه گروهى را متوحش ‍ مى ساخت.

از سوى سوم معجزات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خواه ناخواه در نفوس توده مردم اثر داشت.

آنها براى خنثى كردن هر يك از اين موضوعات سه گانه تدبيرى انديشيده بودند در برابر اين آئين نوين مساله حفظ ميراث گذشتگان را پيش ميكشيدند، در حالى كه گذشتگان آنها به گفته قرآن مصداق( لا يعقلون شيئا و لا يهتدون ) (چيزى نمى فهميدند و هدايتى نداشتند) بودند (بقره - 170).

گناهى ندارد كه مردم را از چنين رسومات خرافى كه ميراث جاهلان ابله است باز دارد.

و در برابر تهديدهاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به عذاب الهى مساله دروغگوئى را مطرح ساخته بودند تا توده هاى مردم را آرام سازند.

و در برابر معجزات، تهمت سحر را مطرح ميكردند، تا آن را به اين وسيله توجيه كرده، مردم را از گرايش به آن باز دارند.

ولى چنانكه ميدانيم و تاريخ اسلام گواه آن است هيچيك از اين وسوسه هاى شيطانى موثر نيفتاد، و سرانجام مردم فوج فوج وارد اين آئين پاك شدند.

قرآن در آيه بعد بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان ميكشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك جمله پاسخ ميدهد، مى گويد ما قبلا چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنها نداده ايم كه آن را بخوانند و بر اساس آن به انكار دعوت تو بپردازند، و قبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم( و ما آتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير ) .

اشاره به اينكه اين ادعاها از كسى قابل طرح است كه قبلا پيامبرى به سراغ او آمده و كتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف ميبيند و به تكذيب برميخيزد، گاه مى گويد آئين نياكانتان از دست نرود، و گاه مى گويد اين دعوت جديد دروغ است، و گاه آورنده اش را ساحر ميخواند.

اما كسى كه تنها به اتكاء فكر خود - بدون هيچگونه وحى آسمانى - و با نداشتن بهره اى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنين قضاوت كند.

از اين آيه ضمنا اين نكته استفاده ميشود كه انسان تنها به نيروى عقل خويش نميتواند راه پر نشيب و فراز زندگى را طى كند، بلكه بايد از نيروى وحى مدد گيرد و با كمك خضر رسالت گام بردارد و گر نه ظلمات است كه بايد از خطر گمراهى بترسد.

در آخرين آيه مورد بحث اين گروه سركش را با بيانى موثر و گويا مورد تهديد قرار داده، چنين مى گويد: كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند( و كذب الذين من قبلهم ) .

در حالى كه اينها از نظر قوت و قدرت حتى به يكدهم آنچه به اقوام پيشين داديم نميرسند( و ما بلغوا معشار ما آتيناهم ) .

اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى آنها رسولان مرا تكذيب كردند، بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود؟!( فكذبوا رسلى فكيف كان نكير ) .

شهرهاى ويران شده آنها در زير ضربات كوبنده مجازات الهى در نزديكى شما و در مسيرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آئينه عبرت بگيريد، و پندهاى لازم را از زبان اين ويرانه ها بشنويد، و سرنوشت خود را بر آن قياس كنيد كه نه سنت الهى تغيير پذير است و نه شما از آنها برتريد! (معشار) از ماده عشر و به همان معنى است (يكدهم ).

بعضى آن را به معنى (عشر عشر) يعنى يكصدم گرفته اند، ولى بيشتر كتب لغت و تفاسير همان معنى اول را ذكر كرده اند، ولى به هر حال اينگونه اعداد جنبه تعدادى ندارد، و براى تقليل است در مقابل عدد هفت و هفتاد و هزار و مانند آن كه براى تكثير ميباشد.

بنا بر اين مفهوم آيه اينست كه ما گردنكشان نيرومندى را در هم كوبيديم كه اينها جزء كوچكى از قدرت آنان را ندارند!

نظير همين معنى در آيات متعدد ديگر قرآن وارد شده، از جمله در آيه 6 سوره انعام ميخوانيم:( الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرن مكناهم فى الارض ما لم نمكن لكم و ارسلنا السماء عليهم مدرارا و جعلنا الانهار تجرى من تحتهم فاهلكناهم بذنوبهم و انشانا من بعدهم قرنا آخرين ) آيا مشاهده نكردند چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم اقوامى كه از شما نيرومندتر بودند، امكاناتى به آنها داده بوديم كه به شما نداديم، بارانهاى مفيد پيدرپى براى آنها فرستاديم، و نهرها از زير درختان باغهاى آنها جارى ساختيم، اما به هنگامى كه طغيان كردند آنان را به خاطر گناهانشان نابود كرديم و گروه ديگرى بعد از آنان به وجود آورديم.

نظير همين معنى در آيات 21 سوره مومن، و آيه 9 سوره روم، نيز وارد شده است. واژه (نكير) از ماده (انكار) و به معنى همانست و منظور از انكار خداوند همان مجازات و عذاب او است.