تفسیر نمونه جلد ۱۹

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 28161
دانلود: 2077


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28161 / دانلود: 2077
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 19

نویسنده:
فارسی

آيه (49) تا (52) و ترجمه

( فـإ ذا مـس الانـسـن ضـر دعـانـا ثـم إذا خـولنـه نـعـمـة مـنـا قال إنما أوتيته على علم بل هى فتنة و لكن أكثرهم لا يعلمون ) (49)( قد قالها الذين من قبلهم فما أغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) (50)( فـأ صـابـهـم سـيـات مـا كـسـبـوا و الذيـن ظـلمـوا من هؤ لأ سيصيبهم سيات ما كسبوا و ما هم بمعجزين ) (51)( أو لم يعلموا أن الله يبسط الرزق لمن يشأ و يقدر إن فى ذلك لايت لقوم يؤمنون ) (52)

ترجمه:

49 - هـنـگـامـى كـه انـسـان را زيـانـى رسـد مـا را (بـراى حل مشكلش ) مى خواند، سپس هنگامى كه به او نعمتى دهيم مى گويد: اين نعمت را به خاطر كاردانى خودم به دست آوردم! بلكه اين وسيله آزمايش آنها است ولى اكثرشان نمى دانند.

50 - همين سخن را كسانى كه قبل از آنها بودند گفتند، ولى آنچه را به دست آوردند براى آنها سودى نداشت.

51 - سـپـس سـيـئات اعـمـالشـان بـه آنـهـا رسـيـد، و ظـالمـان ايـن گـروه (اهل مكه ) نيز به زودى گرفتار سيئات اعمالى كه انجام داده اند خواهند شد و هرگز نمى توانند از چنگال عذاب الهى بگريزند.

52 - آيـا آنـهـا نـدانـسـتـنـد كـه خـداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد؟ در اين آيات و نشانه هائى است براى گروهى كه ايمان مى آورند.

تفسير:

در سختيها به ياد خدا هستند، اما...

بـاز در ايـنـجـا موضوع سخن افراد بيايمان و ظالمانند، و چهره ديگرى از چهره هاى زشت آنها را منعكس مى كند.

نـخـسـت مـى فـرمـايد: هنگامى كه انسان را زيان و ضررى (و درد و رنج و فقرى ) برسد براى حل مشكلش ما را مى خواند( فاذا مس الانسان ضر دعانا ) .

هـمـان انـسـانـى كه طبق آيات گذشته از شنيدن نام خداوند يگانه مشمئز مى شد، آرى همان انسان به هنگام گرفتارى در تنگناى حوادث به سايه لطف الهى پناه مى برد.

امـا آنـهـم مـوقـتـى است (هنگامى كه به او نعمتى از ناحيه خود عطا كنيم و درد و رنجش را برطرف سازيم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مى سپارد، و مى گويد: اين نعمت را خـودم دسـت و پا كردم، و بر اثر لياقت و كاردانى خودم بوده )( ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتيته على علم ) .

نمونه اين سخن همان است كه قرآن در آيه 78 سوره قصص از زبان قارون نـقـل مـى كند كه در برابر دانشمندان بنى اسرائيل كه به او اندرز دادند: از اين نعمتهاى خـداداد در راه رضـاى او اسـتـفـاده كـن چـنـيـن گفت:( انما اوتيته على علم عندى ) : (اينها مواهبى است كه من با علم و دانش خود به دست آورده ام!)

اين غافلان بى خبر هيچ فكر نمى كنند كه آن علم و دانش نيز موهبتى از سوى خداست، آيا آنها اين علم و دانشى را كه سبب تدبير معاش و كسب درآمدهاى فراوان مى شود خودشان به خودشان داده اند؟ يا از ازل جزء ذاتشان بوده است؟!.

بعضى از مفسران در تفسير اين جمله احتمال ديگرى نيز داده اند و آن اينكه آنها مى گويند: اين مواهب را خدا به خاطر اين به ما داده است كه عالم به لياقت و استحقاق ما بوده.

اين احتمال گرچه در آيه مورد بحث امكان دارد ولى در آيه سوره قصص در مورد قارون با توجه به كلمه (عندى ) (نزد من ) ممكن نيست، و مى تواند قرينه اى بر آيه مورد بحث و ترجيح تفسير اول بوده باشد.

سـپـس قـرآن در پاسخ اين افراد خودبين و كم ظرفيت كه چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى كنند چنين مى گويد: (بلكه اين نعمت وسيله آزمايش آنها است ولى اكثرشان نمى دانند)( بل هى فتنة و لكن اكثرهم لا يعلمون ) .

هـدف ايـن اسـت كـه بـا بـروز حـوادث سـخـت، و بـه دنبال آن رسيدن بر نعمتهاى بزرگ، آنچه را در درون دارند آشكار كنند.

آيا به هنگام مصيبت مايوس، و به هنگام نعمت مغرور مى گردند؟

آيا در اين تحولات بيشتر به فكر خدا مى افتند، و يا غرق دنيا مى شوند؟

آيـا خـويـشتن خويش را فراموش مى كنند و يا با توجه به ضعفهاى خود بيش از پيش به ياد خدا خواهند بود؟

ولى افسوس كه بيشتر مردم فراموشكارند و از اين حقايق آگاه نيستند.

ايـن حـقـيـقت بارها در آيات قرآن تكرار شده است كه خداوند حكيم گاه انسان را در تنگناى مـشـكـلات قـرار مـى دهـد، و گـاه در رفاه و آسايش و نعمت، تا او را از اين طرق بيآزمايد، ارزش وجودى او را بالا ببرد، و به اين حقيقت كه همه چيز از ناحيه او است آشنا سازد.

اصـولا شـدائد زمـيـنه ساز شكوفائى فطرت است، همانگونه كه نعمتها مقدمه معرفت مى بـاشـد (در ايـن زمـيـنـه بـحـث ديـگـرى در جـلد 16 صـفـحـه 343 ذيل آيه 65 عنكبوت آورده ايم ).

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در ايـن آيـه روى كـلمـه (انـسـان ) تكيه شده، و او را به عنوان فراموشكار و مغرور معرفى كرده، اين اشاره به انسانهائى است كه تحت تربيت مكتبهاى الهـى قـرار نگرفته اند، و مربى و راهنمائى نداشته اند، شهواتشان آزاد بوده، در ميان هوسها غوطه ور شده، و به صورت گياهانى خودرو بوده اند، آرى آنها هستند كه هرگاه گـرفـتـار درد و رنـجـى شـونـد بـه سوى خدا مى آيند، و هنگامى كه طوفان حوادث فرو نـشـسـت و مـشـمـول نـعـمتهائى گردند خدا را به دست فراموشى مى سپارند (شرح بيشتر پـيـرامـون ايـن مـوضـوع را تـحـت عـنـوان انـسـان در قـرآن كريم در جلد هشتم صفحه 239 ذيل آيه 12 سوره يونس مطالعه فرمائيد).

در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (ايـن سـخـن را كـسـانـى كـه قبل از آنها بودند گفتند (آنها نيز ادعا مى كردند كه نعمتهاى ما زائيده علم ما و لياقت ماست ) ولى آنـچـه را بـه دسـت مى آوردند براى آنها سودى نداشت )( قد قالها الذين من قبلهم فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) .

آرى قارونهاى مغرور اموالشان را مولود لياقت خودشان مى پنداشتند

و مـواهـب الهـى را بـر خـويـش فـرامـوش كـرده بـودنـد، از مـبـدأ اصـلى نـعـمـت غـافـل شـده، و تـنـهـا چـشـم به اسباب ظاهرى دوخته بوده اند، ولى تاريخ نشان مى دهد وقـتـى خـداونـد آنـهـا و گـنـجـهـايـشان را به زمين فرو برد كسى نبود كه به يارى آنها بـرخـيـزد، و امـوال آنـهـا كـمـتـريـن سـودى بـه حـالشان نداشت، چنانكه قرآن مى گويد:( فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله ) (قصص - 81) نـه تـنـهـا قـارون كـه اقـوامـى هـمـچـون عـاد و ثـمود و قوم سبا و مانند آنها گرفتار همين سرنوشت شدند.

سـپـس مـى فـرمـايـد: (سـيـئات اعـمـالشـان دامان آنها را گرفت )( فاصابهم سيئات ما كسبوا ) .

و هـر كـدام بـه نـوعـى از عـذابـهـاى الهـى، طـوفان، سيلاب، زمين لرزه، و صيحه هاى آسمانى، گرفتار شدند، و از ميان رفتند.

و مـى افـزايد اين سرنوشت منحصر به آنها نبود اين مشركان و ظالمان مكه نيز به زودى گـرفـتـار سـيـئات اعـمـالشـان خـواهـنـد شـد، و هـرگـز نـمـى تـوانـنـد از چـنـگـال عـذاب الهـى بـگـريـزند( و الذين ظلموا من هؤ لأ سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين ) .

بـلكـه از آنـهـا نـيـز فـراتـر مـى رود و همه ستمگران مغرور و بى خبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود.

در ايـنـكـه مـنـظـور از جـمـله (سـيـصيبهم سيئات ما كسبوا) عذاب دنيوى است يا اخروى دو احـتـمـال داده شـده است، اما به قرينه فاصابهم سيئات ما كسبوا (پيشينيان آنها گرفتار سيئات اعمالشان شدند، تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد).

قرآن در پاسخ اين سخن كه مى گفتند نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى خـود مـا اسـت بـه آنـها گوشزد كرد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنيد و ببينيد همين سـخـن را ديـگـران گـفـتـنـد، و بـه چـه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند - اين يك جواب تاريخى است.

سـپـس در آيـه بـعـد بـه يك جواب عقلى پرداخته، چنين مى گويد: (آيا آنها ندانستند كه خـداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد؟!)( اولم يعلموا ان الله يبسط الرزق لمن يشأ و يقدر ) .

چـه بـسـيـارند افراد شايسته اى كه در زندگى محروم و منزوى هستند، و چه بسيار افراد ضـعـيـف و ناتوانى كه از هر نظر متنعمند، اگر پيروزيهاى مادى همگى در سايه تلاش و كوشش خود افراد و لياقتهاى آنها به دست مى آمد نبايد شاهد چنين صحنه هائى باشيم.

اين خود مى رساند كه در پشت عالم اسباب دست نيرومند ديگرى است كه آن را طبق برنامه حساب شده اى اداره مى كند.

درسـت اسـت كـه انسان بايد در زندگى تلاش و كوشش كند، درست است كه جهاد و كوشش كـليـد حـل بـسـيـارى از مـشـكـلات اسـت، امـا اين اشتباه بزرگى است كه ما مسبب الاسباب را فراموش كنيم و تنها چشم به اسباب بدوزيم و مؤ ثر واقعى را خودمان بدانيم.

يكى از اسرار ناكام ماندن جمعى از آگاهان لايق، و كامياب شدن جمعى از جاهلان بى كفايت هـمـيـن اسـت كـه هـشـدارى بـراى هـمه مردم باشد تا در عالم اسباب گم نشوند و تنها بر نيروى شخصى خود تكيه نكنند.

لذا در پـايان آيه مى افزايد (در اين آيات و نشانه هائى است براى گروهى كه ايمان مى آورند)( ان فى ذلك لايات لقوم يؤ منون ) .

نشانه هائى براى ذات پاك خدا همانگونه كه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) فرمود:

عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم: (من خدا را به وسيله بر هم خوردن تصميمها، گشوده شدن گره ها و در هم شكستن اراده ها شناختم.

و نـشـانـه هـائى اسـت از ضـعـف و نـاتوانى انسان تا خود را گم نكند و گرفتار غرور و خودبينى نگردد.

آيه (53) تا (55) و ترجمه

( قل يعبادى الذين أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله يغفر الذنوب جميعا إنه هو الغفور الرحيم ) (53)( و أنيبوا إلى ربكم و أسلموا له من قبل أن يأ تيكم العذاب ثم لا تنصرون ) (54)( و اتـبـعـوا أحـسـن مـا أنزل إليـكـم مـن ربـكـم مـن قـبـل أن يـأ تيكم العذاب بغتة و أنتم لا تشعرون ) (55)

ترجمه:

53 - بـگـو: اى بـنـدگـان مـن كـه بـر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد.

54 - و بـه درگـاه پـروردگـارتـان بازگرديد، و در برابر او تسليم شويد، پيش از آنكه عذاب به سراغ شما آيد سپس از سوى هيچكس ‍ يارى نشويد.

55 - و از بـهـتـريـن دسـتـوراتـى كـه از سـوى پـروردگـارتـان بـر شـمـا نازل شده پيروى كنيد، پيش از آنكه عذاب (الهى ) ناگهانى به سراغ شما آيد در حالى كه از آن خبر نداريد.

تفسير:

خداوند همه گناهان را مى آمرزد

به دنبال تهديدهاى مكررى كه در آيات گذشته در مورد مشركان و ظالمان آمده بود در اين آيات راه بازگشت را توأ م با اميدوارى به روى همه گنهكاران مى گشايد زيرا هدف اصلى از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقامجوئى و خشونت، با لحنى آكنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده مى فرمايد: (به آنها بگو اى بندگان من كه بر خودتان اسراف و سـتـم كـرده ايـد از رحـمـت خـداونـد نـومـيد نشويد كه خدا همه گناهان را مى بخشد) كه او بـخـشـنده و مهربان است( قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ) .

دقـت در تـعبيرات اين آيه نشان مى دهد كه از اميدبخش ترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گـنـهـكـاران اسـت، شـمـول و گستردگى آن به حدى است كه طبق روايتى امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) فرمود: در تمام قرآن آيه اى وسيعتر از اين آيه نيست( ما فى القرآن آية اوسع من يا عبادى الذين اسرفوا... )

دليل آن نيز روشن است زيرا:

1 - تعبير به (يا عبادى ) (اى بندگان من! آغازگر لطفى است از ناحيه پروردگار.

2 - تعبير به (اسراف ) به جاى ظلم و گناه و جنايت نيز لطف ديگرى است.

3 - تـعـبـيـر بـه (عـلى انـفـسهم ) كه نشان مى دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى گـردد نـشانه ديگرى از محبت پروردگار است همانگونه كه يك پدر دلسوز به فرزند خويش مى گويد اينهمه بر خود ستم مكن!

4 - تـعـبـيـر بـه (لا تـقـنـطـوا) (مـايـوس نـشـويـد) با توجه به اينكه (قنوط) در اصـل بـه مـعـنـى مـايـوس شـدن از خـيـر اسـت بـه تـنـهـائى دليل بر اين است كه گنهكاران نبايد از (لطف الهى ) نوميد گردند.

5 - تعبير من (رحمة الله ) بعد از جمله (لا تقنطوا) بيشترى بر اين خير و محبت مى باشد.

6 - هـنـگـامـى كـه به جمله (ان الله يغفر الذنوب ) مى رسيم كه با حرف تأكيد آغاز شده و كلمه (الذنوب ) (جمع با الف و لام همه گناهان را بدون استثنا در بر مى گيرد سخن اوج مى گيرد و درياى رحمت مواج مى شود.

7 - هـنـگامى كه (جميعا) به عنوان تأكيد ديگرى بر آن افزوده مى شود اميدوارى به آخرين مرحله مى رسد.

8 و 9 - تـوصـيـف خـداونـد بـه (غـفور) و (رحيم ) كه دو وصف از اوصاف اميد بخش پروردگار است در پايان آيه جائى براى كمترين ياس و نوميدى باقى نمى گذارد

آرى بـه هـمـيـن دليـل آيـه فـوق گـسـتـرده تـريـن آيـات قـرآن اسـت كـه شـمـول آن هـر گـونـه گـنـاه را در بـر مـى گـيـرد، و نـيـز بـه هـمـيـن دليل از اميدبخشترين آيات قرآن مجيد محسوب مى شود.

و بـه راسـتـى از كـسـى كـه دريـاى لطـفـش بـيـكـران و شعاع فيضش نامحدود است جز اين انتظارى نمى توان داشت.

از كـسـى كـه (رحـمتش بر غضبش پيشى گرفته ) و بندگان را براى رحمت آفريده، نه براى خشم و عذاب، غير از اين چشمداشتى نيست.

چه خداوند رحيم و مهربانى و چه پروردگار پر مهر و محبتى!!

در ايـنـجـا دو مـسـأله فـكـر مـفـسـران را بـه خـود مـشـغـول سـاخـتـه كـه اتـفـاقـا راه حل آن در خود آيه و آيات بعد نهفته است.

نـخـسـت ايـنـكـه: آيـا عـمـومـيت آيه همه گناهان حتى شرك و گناهان كبيره ديگر را فرا مى گـيـرد؟ اگـر چـنـيـن اسـت پـس چـرا در آيـه 48 سـوره نـسـأ شـرك از گـنـاهـان قـابـل بـخـشش استثنأ شده است؟( ان الله لا يغفر أ ن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشأ ) :خداوند شرك را نمى بخشد، اما كمتر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد.)

ديـگـر ايـنـكـه: آيـا اين وعده غفران كه در آيه مورد بحث آمده است مطلق است يا مشروط به توبه و مانند آن؟

البته اين دو سؤ ال به هم مربوط است. و پاسخ آن را در آيات بعد به خوبى مى توان يـافـت زيـرا سـه دستور در آيات بعد داده شده كه همه چيز را روشن مى سازد: انيبوا الى ربـكم (به سوى پروردگارتان باز گرديد) و اسلموا له (در برابر فرمان او تسليم شـويـد)( و اتـبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم ) ( پيروى كنيد از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده ).

ايـن دسـتـورهـاى سـه گـانـه مـى گويد درهاى غفران و رحمت به روى همه بندگان بدون استثنا گشوده است مشروط بر اينكه بعد از ارتكاب گناه به خود آيند، و تغيير مسير دهند، رو بـه سـوى درگـاه خـدا آورنـد، در بـرابـر فـرمـانـش تـسـليـم بـاشـنـد و بـا عـمـل، صـداقـت خـود را در ايـن تـوبـه و انابه نشان دهند، به اين ترتيب نه شرك از آن مـسـتـثـنـاست و نه غير آن، و نيز مشروط بودن اين عفو عمومى و رحمت واسعه به شرائطى غير قابل انكار است.

و اگـر مـى بـيـنـيـم در آيـه 48 سـوره نـسـأ بخشش و عفو مشركان را استثنا كرده در مورد مـشـركـانـى است كه در حالت شرك از دنيا بروند، نه آنها كه بيدار شوند و راه حق پيش گيرند، چرا كه اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان صدر اسلام چنين بوده اند.

اگـر حـال بـسـيـارى از مـجـرمـان را در نـظر بگيريم كه بعد از انجام گناهان كبيره چنان نـاراحـت و پشيمان مى شوند كه باور نمى كنند راه بازگشتى به روى آنها باز باشد و آنـچـنـان خـود را آلوده مـى دانـنـد كـه بـا هـيـچ آبـى قـابـل شـسـتـشـو نـيـسـتـنـد مـى پـرسـنـد آيـا بـه راسـتـى گـنـاهـان مـا قابل بخشش است؟

آيـا راهـى بـه سـوى خـدا براى ما باز است؟ آيا پلى در پشت سر ما وجود دارد كه ويران نـشـده بـاشد؟ مفهوم آيه را به خوبى درك مى كنيم، زيرا آنها آماده هر گونه توبه اند ولى گـنـاه خـود را قـابـل بـخشش نمى دانند، مخصوصا اگر بارها توبه كرده باشند و شكسته باشند.

اين آيه به همه آنها نويد مى دهد كه راه به روى همه شما باز است.

لذا (وحـشـى ) جـنـايـتـكـار مـعـروف تـاريـخ اسـلام و قـاتـل حـمـزه سيد الشهدأ هنگامى كه مى خواست مسلمان شود از اين مى ترسيد كه توبه اش پـذيـرفـتـه نـگردد، زيرا به راستى گناه او بسيار سنگين بود، جمعى از مفسران مى گـويند: آيه فوق نازل شد و درهاى رحمت الهى را به روى وحشى و وحشى هاى توبهكار گشود!

گـر چـه ايـن سـوره از سـوره هـاى مـكـى اسـت و آن روز كـه ايـن آيـات نـازل شـد نـه جـنـگ احد رخ داده بود و نه داستان شهادت حمزه و توبه وحشى، اين ماجرا نـمـى تـوانـد شـأن نـزولى بـراى آيـه بـاشـد، بـلكـه از قـبـيـل تـطـبـيـق يـك قـانـون كـلى بـر يـكـى از مـصـاديـق آن اسـت، امـا بـه هـر حال گستردگى مفهوم آيه را مى تواند مشخص كند.

از آنـچـه گـفـتـيـم روشـن شـد كه اصرار بعضى از مفسران مانند (آلوسى ) در (روح المـعـانـى ) بـر ايـنـكـه وعـده غـفـران در آيـه فـوق مـشروط به چيزى نيست، و حتى هفده دليل براى آن ذكر كرده مطلب نادرستى است، چرا كه با آيات بعد تضاد روشنى دارد، و ادله هـفـده گـانـه او كـه بـسـيارى از آن قابل ادغام در يكديگر است چيزى بيش از اين نمى رسـانـد كـه رحـمـت خـدا وسـيـع و گـسـتـرده اسـت كـه شامل همه گنهكاران مى شود و اين منافات با مشروط بودن اين وعده الهى به قرينه آيات بعد ندارد.

در مورد اين آيه مطالب ديگرى است كه به خواست خدا در بحث نكات خواهد آمد.

در آيه بعد راه ورود در اين درياى بيكران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهكاران نشان مى دهد، مى فرمايد: به سوى پروردگارتان باز گرديد و مسير زندگى خود را اصلاح كنيد( و انيبوا الى ربكم ) .

(و در بـرابـر او تسليم شويد، و فرمانش را به گوش جان بشنويد و پذيرا گرديد پيش از آنكه عذاب الهى دامانتان را بگيرد، سپس ‍ هيچكس نتواند به يارى شما برخيزد)( و اسلموا له من قبل ان ياتيكم العذاب ثم لا تنصرون ) .

بـعـد از پـيـمـودن ايـن دو مـرحـله (مرحله (انابه ) و (اسلام ) سخن از مرحله سوم كه مـرحـله عـمـل اسـت بـه مـيـان آورده مـى افـزايـد: (از بـهـتـريـن دسـتـوراتـى كـه از سوى پـروردگـارتـان بـر شـمـا نـازل شـده پـيـروى كـنـيد، پيش از آنكه عذاب الهى به طور نـاگـهـانـى بـه سـراغـتـان آيـد در حـالى كـه از آن خـبـر نـداريـد)( و اتـبـعـوا احـسـن ما انزل اليكم من ربكم من قبل ان ياتيكم العذاب بغتة و انتم لا تشعرون ) .

و به اين ترتيب مسير وصول به رحمت خدا سه گام بيشتر نيست:

گام اول توبه و پشيمانى از گناه و روى آوردن به سوى خدا است.

گام دوم ايمان و تسليم در برابر فرمان او.

گام سوم عمل صالح است.

و بعد از اين سه گام ورود در درياى بيكران رحمتش طبق و عده اى كه فرموده قطعى است، هر چند بار گناهان انسان سنگين باشد.

در ايـنـكـه مـنـظـور از( اتـبـعـوا احـسن ما انزل اليكم من ربكم ) (از بهترين چيزى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد) چيست مفسران احتمالات متعددى داده اند.

آنـچـه از هـمـه بـهـتـر بـه نـظـر مـى رسـد ايـن اسـت كـه دسـتوراتى كه از سوى خداوند نـازل شـده مـخـتـلف اسـت بـعـضـى دعـوت بـه واجـبـات و بـعـضـى مـسـتـحـبات، و بعضى مشتمل بر اجازه مباحات است، منظور از احسن انتخاب واجبات و مستحبات مى باشد، با توجه به سلسله مراتب آنها.

بعضى نيز آن را اشاره به قرآن در ميان كتب آسمانى دانسته اند به قرينه آنچه در آيه 23 هـمـيـن سـوره زمر آمده است كه قرآن را (احسن الحديث ) (بهترين سخن ) ناميده: الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى.

البته اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد.

نكته ها:

1 - راه توبه به روى همه باز است

از مـشـكـلات مـهـمـى كـه بـر سـر راه مسائل تربيتى وجود دارد احساس گناهكارى بر اثر اعمال بد پيشين است، مخصوصا زمانى كه اين گناهان سنگين باشد كه اين فكر دائما در نظر انسان مجسم مى شود كه اگر بخواهد مسير خود را به سوى پاكى و تقوا تغيير دهد، و به راه خدا باز گردد چگونه مى تواند از مسئوليت سنگين گذشته خود را برهاند، اين فـكـر مـانـنـد كـابـوسـى وحـشـتناك بر روح او سايه مى افكند، و چه بسا او را از تغيير بـرنـامـه زنـدگـى و گـرايـش به پاكى باز مى دارد به او مى گويد توبه كردن چه سود؟!

زنـجـيـر اعـمـال گذشته ات همچون يك طوق لعنت بر دست و پاى تو است، اصلا تو رنگ گناه پيدا كرده اى، رنگى ثابت و تغييرناپذير!

كسانى كه با مسائل تربيتى و گنهكاران توبه كار سر و كار دارند آنچه را گفتيم به خوبى آزموده اند، آنها مى دانند كه اين چه مشكل بزرگى است؟

در فـرهـنـگ اسـلامـى كـه از قـرآن مـجـيـد گـرفـتـه شـده ايـن مـشـكـل حـل شـده، و توبه و انابه را هر گاه با شرائط همراه باشد وسيله قاطعى براى جـدا شدن از گذشته، و آغاز يك زندگى جديد، و حتى (تولد ثانوى ) مى داند كرارا در روايات درباره بعضى از گنهكاران مى خوانيم كمن ولدته امه: (او همانند كسى است كه از مادر متولد شده )!

بـه ايـن تـرتـيـب قـرآن درهاى لطف الهى را به روى هر انسانى در هر شرائطى و با هر گـونـه بـار مـسـؤ ليـتى باز مى گذارد و نمونه زنده اش ‍ آيات فوق است كه با انواع لطـائف بـيـان مـجـرمـان و گـنـاهـكـاران را بـه سـوى خـدا دعـوت مـى كـنـد و بـه آنـهـا قول مى دهد كه مى توانند خود را از زندگى گذشته به كلى جدا كنند.

در روايـتـى از پـيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم التائب من الذنب كمن لا ذنب له: (كسى كه از گناه توبه كند همانند كسى است كه اصلا گناه نكرده است.)

هـمـيـن مـعـنـى بـا اضـافـه اى از امـام بـاقـر (عليه‌السلام ) نـقـل شـده كـه فـرمـود: التـائب من الذنب كمن لا ذنب له، و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كـالمستهزء: (كسى كه از گناه توبه كند همچون كسى است كه گناه نكرده، و كسى كه استغفار مى كند و با اينحال به گناه ادامه مى دهد مانند كسى است كه مسخره مى كند.)

ولى بـديهى است اين بازگشت به سوى رحمت الهى نمى تواند بيقيد و شرط باشد كه او حـكـيـم اسـت و كـارى بـيـحساب نمى كند، اگر آغوش رحمتش را به روى همگان گشوده و پـيوسته آنها را به سوى خود مى خواند، وجود آمادگيهائى در بندگان نيز لازم است. از يكسو بايد با تمام وجود خواهان بازگشت باشند و انقلاب درونى و دگرگونى بنيادى پيدا كنند.

از سـوى ديگر بايد بعد از بازگشت پايه هاى ايمان و اعتقاداتشان كه بر اثر طوفان گناه فرو ريخته نوسازى و تجديد بنا شود.

و از سـوى سـوم بـايـد بـا اعـمـال صـالح نـاتوانى روحى و ضعف اخلاقى خود را جبران نـمـايـنـد، البـتـه هـر قـدر گـنـاهـان سـابـق سـنـگـيـنـتـر بـوده بـايـد اعـمـال صـالحـتـرى انـجـام دهـنـد، و اين دقيقا همانست كه قرآن در سه آيه فوق تحت عنوان انابه و اسلام و اتباع از احسن بيان كرده است.

2 - سنگين باران

بـعـضـى از مـفـسـران شـان نـزولهـائى بـراى آيـات فوق ذكر كرده اند كه احتمالا همه از قبيل (تطبيق ) است، نه (شأن نزول ).

از جـمـله داستان (وحشى ) است كه در ميدان احد بزرگترين جنايت را مرتكب شد، و عموى پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حمزه آن افسر شجاعى كه جان خود را همه جا سپر بـراى پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى ساخت به طرز ناجوانمردانهاى شهيد كرد، هنگامى كه اسلام اوج گرفت مسلمانان در همه جا پيروز شدند وحشى مى خواست اسلام بـيـاورد امـا مـى تـرسـيـد اسـلامـش ‍ مـورد قـبـول واقـع نـشـود كـه آيـه فـوق نازل گرديد و او اسلام آورد، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از او پرسيد: عمويم حـمـزه را چـگـونـه كشتى؟ وحشى ماجرا را شرح داد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سـخـت گـريـه كـرد، تـوبـه او را پـذيرا شد ولى به او فرمود: غيب وجهك عنى فانى لا اسـتـطـيـع النـظر اليك فلحق بالشام فمات فى الخمر در برابر چشمان من هرگز ظاهر مـشـو چـرا كـه نـمـى تـوانـم بـه تو نگاه كنم، وحشى به سوى شام رفت و سرانجام در سرزمين خمر از دنيا رفت.

بـعـضـى سـؤ ال كـردنـد آيـا ايـن آيـه تـنـهـا دربـاره او اسـت يـا هـمـه مـسـلمـيـن را شامل

مى شود فرمود همه را شامل مى شود.

ديگر داستان مرد (نباش ) است (كسى كه قبرها را مى شكافت و كفن مردگان را باز مى كرد و با خود مى برد) كه فشرده اش چنين است:

(جوانى گريان خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد و سخت ناراحت بود و مى گفت از خشم خدا مى ترسم

فرمود: شرك آورده اى؟!

گفت: نه.

فرمود: خون ناحق ريخته اى؟

عرض كرد: نه.

فرمود: خدا گناه تو را مى آمرزد هر قدر زياد باشد.

عرض كرد: گناه من از آسمان و زمين و عرش و كرسى بزرگتر است.

فرمود: گناهت از خدا هم بزرگتر است؟!

عرض كرد: نه خدا از همه چيز بزرگتر است.

فرمود: برو (توبه كن ) كه خداى عظيم گناه عظيم را مى آمرزد.

بعد فرمود: بگو ببينم گناه تو چيست؟

عـرض كـرد: اى رسـول خـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از روى تـو شـرم دارم كـه بازگو كنم.

فرمود: آخر بگو ببينم چه كرده اى؟!

عرض كرد: هفت سال نبش قبر مى كردم، و كفنهاى مردگان را برمى داشتم تا اينكه روزى بـه هـنـگـام نـبـش قـبر به جسد دخترى از انصار برخورد كردم، بعد از آنكه او را برهنه كردم ديو نفس در درونم به هيجان در آمد... (سپس ماجراى تجاوز خود را شرح مى دهد).

هـنـگامى كه سخنش به اينجا رسيد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سخت برآشفت و نـاراحـت شـد فـرمود: اين فاسق را بيرون كنيد، و رو به سوى او كرده اضافه نمود: تو چقدر به دوزخ نزديكى؟!

جـوان بيرون آمد سخت گريه مى كرد، سر به بيابان گذاشت و عرض مى كرد: اى خداى مـحـمـد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )! اگر توبه مرا مى پذيرى پيامبرت را از آن با خـبـر كـن و اگر نه آتشى از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان، اينجا بـود كـه پـيـك وحـى خـدا بـر پـيـامـبـر نـازل شـد و آيـه( قل يا عبادى الذين اسرفوا... ) را بر آن حضرت خواند.)

تـلاوت ايـن آيـه از سـوى جبرئيل در اينجا ممكن است به عنوان نخستين بار نباشد كه جنبه شـان نـزول پـيـدا كـنـد، بـلكـه تـكـرار آيـه اى بـاشـد كـه قـبـلا نـازل شـده بـراى تـأكـيـد و تـوجـه بـيـشـتـر و اعـلام قبول توبه آن مرد گنهكار.

بـاز تـكـرار مـى كـنيم كه اينگونه اشخاص كه بار سنگين از گناه را به دوش مى كشند مسؤ ليت سنگينترى در مقام جبران از طريق اعمال صالح خود دارند.

فـخـر رازى شـان نـزول ديـگـرى بـراى آيـات فـوق آورده اسـت، نـقـل مـى كـنـد بـعـضـى گـفـتـه انـد: ايـن آيـات دربـاره اهـل مـكـه نازل شده، آنها مى گفتند: محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين فكر مى كند كـه هـر كـس پرستش بت كند يا دستش به خون انسانى آغشته شود هرگز بخشوده نخواهد شد، در عين حال به ما مى گويد اسلام بياوريد، ما چگونه اسلام بياوريم در حالى كه هم بـت پـرسـتـيـده ايـم و هـم خـون بـى گـنـاهـان ريـخـتـه ايـم؟! (آيـات فـوق نازل شد و درهاى توبه را به روى آنان گشود).