تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23433
دانلود: 1862


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23433 / دانلود: 1862
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (13) و (14) و ترجمه

( شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى أوحينا إليك و ما وصينا به إبرهيم و موسى و عيسى أن أقيموا الدين و لاتتفرقوا فيه كبر على المشركين ما تدعوهم إليه الله يجتبى إليه من يشاء و يهدى إليه من ينيب ) (13)( و ما تفرقوا إلا من بعد ما جأهم العلم بغيا بينهم و لو لا كلمة سبقت من ربك إلى أجل مسمى لقضى بينهم و إن الذين أورثوا الكتاب من بعدهم لفى شك منه مريب ) (14)

ترجمه:

13 - آئينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد. خداوند هر كس را بخواهد بر مى گزيند، و كسى را كه به سوى او باز گردد هدايت مى كند.

14 - آنها پراكنده نشدند مگر بعد از علم و آگاهى، و اين تفرقه جوئى بخاطر انحراف از حق بود (و عداوت و حسد) و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود

كه آنها تا سر آمد معينى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنها داورى مى كرد و كسانى كه بعد از آنها وارثان كتاب شدند از آن در شك و ترديدند، شكى توأم با بدبينى و سوء ظن.

تفسير:

آئين تو عصاره آئين همه انبياست

از آنجا كه بسيارى از بحثهاى اين سوره در برابر مشركان است و در آيات قبل نيز از همين موضوع سخن به ميان آمده، آيات مورد بحث اين حقيقت را روشن مى سازد كه دعوت اسلام به توحيد دعوت تازه اى نيست، دعوت تمام پيامبران الوالعزم است، نه تنها اصل توحيد بلكه تمام اصول دعوت انبيا در مسائل بنيادى در همه اديان آسمانى يكى بوده است.

مى فرمايد: (خداوند آئينى را براى شما تشريع كرد كه به نخستين پيامبر اولوالعزم نوح توصيه كرده بوده )( شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا ) .

(همچنين آنچه را بر تو وحى فرستاديم، و ابراهيم و موسى و عيسى را به آن سفارش كرديم )( و الذين اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ) .

و به اين ترتيب آنچه در شرايع همه انبيا بوده و در شريعت تو است و (آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى )!

تعبير (من الدين ) نشان مى دهد كه هماهنگى شرايع آسمانى تنها در مساءله توحيد و يا اصول عقائد نيست، بلكه مجموعه دين الهى از نظر اساس و ريشه همه جا يكى است، هر چند تكامل جامعه انسانى ايجاب مى كند كه تشريعات و قوانين فرعى هماهنگ با تكامل انسانها رو به تكامل رود تا به حد نهائى و خاتم اديان رسد.

به همين دليل در آيات ديگر قرآن شواهد فراوانى وجود دارد كه نشان مى دهد اصول كلى عقائد و قوانين و وظايف در همه اديان يكسان بوده.

مثلا در شرح حال بسيارى از انبيا در قرآن مجيد مى خوانيم كه نخستين دعوتشان اين بود يا قوم اعبدوا الله.

و در جاى ديگر مى خوانيم( و لقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله ) : (ما در هر امتى رسولى را فرستاديم تا به مردم بگويند خداوند يگانه را پرستش كنيد).

انذار به رستاخيز نيز در دعوت بسيارى از انبيا آمده است (انعام 130، اعراف 59، شعراء 135، طه 15، مريم 31).

موسى و عيسى و شعيب (عليه‌السلام ) از نماز سخن مى گويند (طه 14، مريم 31 هود 87) ابراهيم دعوت به حج مى كند (حج 27).

و روزه در همه اقوام پيشين بوده است (بقره 183).

لذا در دنباله آيه به عنوان يك دستور كلى به همه اين پيامبران بزرگ مى افزايد: (به همه آنها توصيه كرديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد)( ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه ) .

توصيه به دو امر مهم: نخست برپا داشتن آئين خدا در همه زمينه ها (نه تنها عمل كردن بلكه اقامه و احياى آن ).

دوم پرهيز از بلاى بزرگ، يعنى تفرقه و نفاق در دين.

و به دنبال آن مى افزايد: (هر چند اين دعوت شما، بر مشركان سخت گران است )( كبر على المشركين ما تدعوهم اليه ) .

آنها بر اثر جهل و تعصب ساليان دراز آنچنان به شرك و بت پرستى خو گرفته اند و در اعماق وجودشان حلول كرده كه دعوت به توحيد مايه وحشت آنها است، بعلاوه در شرك منافع نامشروع سران مشركان محفوظ است، در حالى كه توحيد مايه قيام مستضعفان مى گردد و جلو هواپرستيها و مظالم آنها را مى گيرد.

ولى با اين حال همانگونه كه گزينش پيامبران به دست خدا است، هدايت مردم نيز به دست او است (خداوند هر كس را بخواهد بر مى گزيند، و كسى را كه به سوى او باز گردد هدايت مى كند)( الله يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب ) .

در اين آيه نكته هائى است كه بايد به آن توجه داشت:

1 - (شرع ) از ماده (شرع ) (بر وزن زرع ) در اصل به معنى راه روشن است، راه ورود به نهرها را نيز (شريعه ) مى گويند، سپس اين كلمه در مورد اديان الهى و شرايع آسمانى به كار رفته، چرا كه راه روشن سعادت در آن است، و طريق وصول به آب حيات ايمان و تقوى و صلح و عدالت است.

و از آنجا كه آب مايه پاكيزگى و طهارت و حيات است اين واژه تناسب روشنى با آئين الهى كه از نظر معنوى همين كارها را با روح و جان انسان و جامعه انسانيت مى كند دارد.

2 - در اين آيه تنها به پنج تن از پيامبران خدا اشاره شده (نوح و ابراهيم و موسى عيسى و محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چرا كه پيامبران اولو العزم يعنى صاحبان دين و آئين جديد تنها اين پنج تن هستند، و در حقيقت آيه اشاره اى است به انحصار پيامبران صاحب شريعت در اين پنج نفر.

3 - در آغاز از نوح ياد شده، چرا كه نخستين شريعت يعنى آئينى كه داراى همه گونه قوانين عبادى و اجتماعى بود از او آغاز گشت و پيامبران پيش از او برنامه و دستورات محدودى داشتند.

و به همين دليل در قرآن و روايات اسلامى سخنى از كتب آسمانى قبل از نوح نيامده است.

4 - قابل توجه اينكه در ذكر اين پنج تن نخست از نوح (عليه‌السلام ) سخن به ميان آمده، سپس از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و بعد از ابراهيم (عليه‌السلام ) و موسى (عليه‌السلام ) و عيسى (عليه‌السلام ) اين ترتيب بندى به خاطر اين است كه نوح به خاطر آغازگر بودنش در آغاز قرار گرفته، و پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بخاطر عظمتش بلافاصله بعد از او و ديگران به ترتيب زمان ظهور بعد از آنها.

5 - اين نكته نيز قابل توجه است كه در مورد پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تعبير به اوحينا اليك (وحى بر تو فرستاديم ) مى كند، اما درباره سايرين تعبير به (توصيه ) شده است، شايد اين تفاوت تعبير براى اهميت اسلام نسبت به ساير اديان آسمانى است.

6 - در پايان آيه، در مورد چگونگى گزينش پيامبران تعبير به (من يشاء) (هر كس را بخواهد) كه اشاره سر بسته اى است به شايستگيهاى وجودى رسولان الهى.

اما در مورد امتها تعبير به (من ينيب ) (كسى كه به سوى خدا بازگردد، و از گناه توبه كند و از در اطاعت در آيد) تا معيار هدايت الهى و شرايط آن براى همگان روشن گردد و راه وصول به درياى رحمتش را بيابند.

در حديث قدسى آمده است: من تقرب منى شبرا تقربت منه ذراعا و من اءتانى يمشى، اتيته هرولة: (كسى كه يك وجب به سوى من آيد من يك ذراع به سوى او مى روم، و كسى كه آهسته به سوى من بيايد من شتابان به سوى او مى روم )!.

اين احتمال نيز در تفسير جمله اخير داده شده است كه (اجتباء) و گزينش مخصوص انبيا نيست، بلكه تمام بندگان خالص و مخلص را كه داراى مقام والاى الهى بودند شامل مى گردد.

و از آنجا كه يكى از دو ركن دعوت انبياى اولوالعزم عدم تفرقه در دين است و مطمئنا همه آنها روى اين مسأله تبليغ كردند، اين سؤ ال پيش مى آيد پس سرچشمه اينهمه اختلافات مذهبى از كجا است؟

آيه بعد به پاسخ اين سؤ ال پرداخته، سرچشمه اصلى اختلافات دينى را چنين بيان مى كند: (آنها راه تفرقه را پيش نگرفتند مگر بعد از آنكه اتمام حجت بر آنها شد، و علم و آگاهى كافى به آنها رسيد، و اين تفرقه جوئى به خاطر حب دنيا و رياست و ظلم و حسد و عداوت بود)( و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم ) .

آرى دنيا پرستان ستمگر، و حسودان كينه توز، در برابر آئين يكپارچه انبيا قيام كردند، و هر گروهى را به راهى نمودند، تا پايه هاى رياست خود را تقويت كنند، و منافع دنياى خويش را تأمين نمايند، و حسادتها و عداوتهاى خود را با مؤ منان راستين و مكتب انبيا آشكار سازند، ولى تمام اينها بعد از اتمام حجت بود.

به اين ترتيب سرچشمه اختلافهاى مذهبى جهل و بيخبرى نبود، بلكه بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود.

(دانشمندان دنيا طلب ) و (عوامهاى متعصب و كينه توز) دست به دست هم دادند و اين اختلافات را بنيان نهادند.

اين آيه پاسخ روشنى است به آنها كه مى گويند مذهب در ميان بشر ايجاد اختلاف كرده، و خونريزيهاى فراوانى در طول تاريخ ببار آورده است، زيرا اگر دقت شود مذهب هميشه عامل وحدت و يكپارچگى در محيط خود بوده (همانگونه كه در مورد اسلام و قبايل حجاز و حتى اقوام خارج از جزيره عرب تحقق يافت و به اختلافات پايان و امت واحدى ساخت ).

ولى سياستهاى استعمارى در ميان مردم تفرقه ايجاد كرد، به اختلافات دامن زد، و مايه خونريزى شد، افزودن سليقه هاى شخصى و تحميل آن بر مذاهب آسمانى خود يك عامل بزرگ ديگر تفرقه بود كه آنهم از (بغى ) مايه مى گرفت.

(بغى ) به گونهاى كه در ريشه اصلى لغوى آن ذكر كرده اند (درخواست تجاوز و انحراف از خط ميانه و تمايل به افراط و تفريط) است، خواه به اين درخواست جامه عمل پوشيده شود يا نه، گاه در كميت چيزى است، و گاه در كيفيت، و به همين مناسبت غالبا به معنى ظلم و ستم به كار مى رود.

گاهى نيز به معنى هر گونه (طلب و تقاضا) هر چند امر خوب و شايسته اى باشد آمده است.

لذا (راغب ) در (مفردات ) (بغى ) را به دو شعبه تقسيم مى كند شعبه (ممدوح ) و (مذموم ) كه اولى تجاوز از حد عدالت و رسيدن به احسان و ايثار، و تجاوز از واجبات و رسيدن به مستحبات است، و دومى تجاوز از حق و تمايل به باطل است.

سپس قرآن مى افزايد: (اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود كه آنها تا سر آمد معينى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنها داورى مى كرد، طرفداران باطل را نابود مى ساخت و پيروان حق را پيروز)( و لو لا كلمة سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم ) .

آرى دنيا سراى آزمون و پرورش و تكامل است، و اين بدون آزادى عمل امكان پذير نيست، اين فرمان تكوينى خداوند است كه از آغاز خلقت انسان

بوده و دگرگونى در آن راه ندارد، اين طبيعت زندگى دنيا است، ولى از امتيازات سراى آخرت حل تمام اين اختلافات و رسيدن انسانيت به يكپارچگى كامل است لذا از قيامت تعبير به (يوم الفصل ) شده است.

و در آخرين جمله به توضيح حال كسانى مى پردازد كه بعد از اين گروه بر سر كار آمدند، گروهى كه عهد پيامبران را درك نكردند، و زمانى چشم گشودند كه نفاق افكنان و تفرقه اندازان فضاى جامعه بشريت را با اعمال شيطنت آميز خود تيره و تار كرده بودند، و آنها نتوانستند به خوبى حق را دريابند.

مى فرمايد: (كسانى كه بعد از آنها وارثان كتب آسمانى شدند از آن در شك و ترديدند، شكى توام با بدبينى و سوء ظن )!( و ان الذين اورثوا الكتاب من بعد هم لفى شك منه مريب ) .

در حقيقت معنى (ريب ) اين قيد را نيز ذكر كرده اند: به شكى گفته مى شود كه سرانجام بعد پرده از روى آن برداشته شود و به حقيقت تبديل گردد، شايد اين امر اشاره به ظهور پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با دلائل روشن باشد كه آثار شك و ريب را از دلهاى حق طلبان زدود.

نكته:

در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده است كه در تفسير آيه شرع لكم من الدين فرمود: مخاطب در جمله (ان اقيموا الدين ) امام است، و جمله (لا تتفرقوا فيه ) كنايه از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) است.

بديهى است منظور انحصار دين در ولايت على (عليه‌السلام ) نمى باشد، بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه مساءله ولايت امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) نيز از اركان دين به شمار مى رود.

آيه (15) و ترجمه

( فلذلك فادع و استقم كما أمرت و لا تتبع أهواءهم و قل أمنت بما أنزل الله من كتب و أمرت لا عدل بينكم الله ربنا و ربكم لنا أعملنا و لكم اءعملكم لا حجة بيننا و بينكم الله يجمع بيننا و إليه المصير ) (15)

ترجمه:

15 - تو نيز آنها را به سوى اين آئين واحد الهى دعوت كن، و آنچنان كه مامور شده اى استقامت نما، و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن، و بگو: به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده ايمان آورده ام، و مامورم در ميان شما عدالت كنم، خداوند پروردگار ما و شما است، نتيجه اعمال ما از آن ما است و نتيجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصى در ميان ما نيست، و خداوند ما و شما را در يكجا جمع مى كند، و بازگشت همه به سوى او است.

تفسير:

آن گونه كه ماءمور شده اى استقامت كن!

از آنجا كه در آيات قبل مساءله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده، در آيه مورد بحث پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را دستور مى دهد كه براى حل اختلافات و احياى آئين انبيا بكوشد، و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.

مى فرمايد: (انسانها را به سوى آئين واحد الهى دعوت كن، و از اختلافات برهان )( فلذلك فادع ) .

سپس دستور به استقامت در اين راه داده، مى گويد: (آن گونه كه ماءمور شدهاى ايستادگى كن )( و استقم كما امرت ) .

جمله (كماامرت ) (آنچنانكه مامور شده اى ) ممكن است اشاره به مرحله عالى استقامت و يا اشاره به اينكه استقامت هم از نظر كميت و كيفيت و مدت و خصوصيات ديگر همه بايد منطبق بر دستور و برنامه الهى باشد.

و از آنجا كه اهواء و هوسهاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است، در سومين دستور مى افزايد: (و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن )( و لا تتبع اهوائهم ) .

چرا كه هر گروهى تو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند، همان دعوتى كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است، پا بر سر اين هواها بگذار، و همه را گرد آئين واحد پروردگار جمع كن.

و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قرار مى دهد، و در چهارمين دستور مى فرمايد: (بگو من ايمان آورده ام به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده است )( و قل آمنت بما انزل الله من كتاب ) .

من در ميان كتب آسمانى فرق نمى نهم، همه را به رسميت مى شناسم، و همه را دعوت كننده به توحيد و معارف پاك دينى و تقوى و پاكى و حق و عدالت، و آئين من در حقيقت جامع همه آنها و مكمل آنها است. من همانند اهل كتاب نيستم كه هر كدام ديگرى را نفى كند، يهود مسيحيان را، و مسيحيان يهود را، و حتى پيروان هر آئين نيز از ميان آيات كتب دينى خود آن را مى پذيرند كه با اميال و خواسته هاشان هماهنگ است، من همه را بدون استثنا پذيرا شده ام، چرا كه اصول اساسى همه يكى است.

و از آنجا كه براى ايجاد وحدت رعايت (اصل عدالت ) ضرورت دارد، در پنجمين دستور آن را مطرح كرده، مى فرمايد: (بگو من ماءمورم كه در ميان همه شما عدالت كنم )( و امرت لاعدل بينكم ) .

چه در قضاوت و داوريها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.

و به اين ترتيب آيه مورد بحث از پنج دستور مهم تشكيل يافته كه از اصل دعوت آغاز مى شود، سپس وسيله پيشرفت آن يعنى استقامت مطرح مى گردد، بعد به موانع راه كه (هواپرستى ) است، اشاره شده، سپس نقطه شروع كه از خويشتن است بيان گرديده، و سرانجام هدف نهائى كه گسترش و تعميم عدالت است عنوان شده.

بدنبال اين پنج دستور، به جهات مشترك همه اقوام كه آنهم در پنج قسمت خلاصه شده، اشاره مى كند، مى فرمايد:

(خدا پروردگار ما و شماست )( الله ربنا و ربكم ) .

(اعمال ما از آن ما است و اعمال شما از آن شما، و هر يك در مقابل اعمال خويش مسئوليم )( لنا اعمالنا و لكم اعمالكم ) .

در ميان ما و شما خصومتى نيست، و هيچيك را بر ديگرى امتيازى نمى باشد و ما غرض شخصى با شما نداريم( لا حجة بيننا و بينكم ) .

اصولا نيازى به احتجاج و استدلال نيست چرا كه حق به قدر كافى واضح شده، از اين گذشته سرانجام همه ما در يكجا جمع مى شويم و (خداوند ما و شما را در قيامت جمع مى كند)( الله يجمع بيننا ) .

و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى (بازگشت همه به سوى او است )( و اليه المصير ) .

به اين ترتيب هم خداى ما يكى است، و هم سرانجام ما يكجاست، و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان، و از اين گذشته همه در برابر اعمالمان مسئوليم، و هيچيك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم.

ين بحث را با ذكر يك حديث جامع پايان مى دهيم:

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: ثلاث منجيات، و ثلاث مهلكات، فالمنجيات: العدل فى الرضا و الغضب، و القصد فى الغنى و الفقر، و خشية الله فى السر و العلانية، و المهلكات: شح مطاع، و هوى متبع، و اعجاب المرء بنفسه:

سه چيز است كه سبب نجات آدمى است، و سه چيز مايه هلاكت او است: اما سه چيز كه باعث نجات او مى شود: دادگرى و عدالت در حالت خشنودى و غضب است، و ميانه روى در حالت غنا و فقر، و ترس از خدا در پنهان و آشكار.

و اما سه چيز كه مايه هلاك آدمى است: بخلى است كه انسان از آن پيروى كند، و هوا و هوس سركش و حاكم، و خودپسندى است.

آيه (16) تا (18) و ترجمه

( والذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم و عليهم غضب و لهم عذاب شديد ) (16)

( الله الذى أنزل الكتاب بالحق والميزان و ما يدريك لعل الساعة قريب ) (17)

( يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها والذين أمنوا مشفقون منها و يعلمون إنها الحق إلا إن الذين يمارون فى الساعة لفى ضلل بعيد ) (18)

ترجمه:

16 - آنها كه درباره خدا بعد از پذيرفتن دعوت او، محاجه مى كنند دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است و غضب بر آنها است و عذاب شديد از آن آنها.

17 - خداوند كسى است كه كتاب را به حق نازل كرد و ميزان (سنجش ‍ حق و باطل ) را، اما تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام قيامت ) نزديك باشد.

18 - آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند.

تفسير:

شتاب نكنيد، قيامت مى آيد!

از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ماءمور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجرا كند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترك كند، در آيات مورد بحث براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد مى فرمايد: (آنها كه درباره خداوند يكتا به محاجه برمى خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است )( و الذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم ) .

(و خشم و غضب پروردگار بر آنها است ) (چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند)( و عليهم غضب ) .

(و عذاب شديد الهى نيز در قيامت از آن آنها است )( و لهم عذاب شديد ) چرا كه لجاجت و عناد ثمره اى جز اين ندارد.

در اين كه منظور از جمله( من بعد ما استجيب له ) (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) چيست؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند.

گاه گفته اند منظور اجابت توده هاى مردم پاك دل و بى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام سر تسليم در برابر او فرود آوردند.

و گاه اجابت دعاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را در حق مخالفان در روز جنگ بدر كه منجر به نابودى بخش عظيمى از لشكر آنان و درهم شكستن شوكتشان شد ذكر كرده اند.

و گاه آن را اشاره به پذيرش خود آنها يعنى اهل كتاب دانسته اند، كه قبل از ظهور پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در انتظارش بودند و نشانه هاى او را براى مردم از كتابهاى خود مى خواندند و اظهار علاقه و ايمان نسبت به او مى نمودند، اما پس از ظهور اسلام چون منافع نامشروعشان به خطر افتاد راه انكار پيش گرفتند.

از همه مناسبتر تفسير اول است، زيرا تفسير دوم ايجاب مى كند كه اين آيات بعد از غزوه بدر نازل شده باشد، در حالى كه دليل روشنى بر اين امر در دست نيست و به نظر مى رسد كه همه اين آيات در مكه نازل شده باشد.

و تفسير سوم با لحن آيه موافق نيست، زيرا بايد گفته شود: (من بعد استجابوا له ) (بعد از آن كه دعوت او را اجابت كردند).

بعلاوه ظاهر جمله (يحاجون فى الله ) اشاره به گفتگوى مشركان درباره خدا است، نه اهل كتاب درباره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اما اين محاجه باطل اشاره به طرح چه مسائلى است؟ باز محل گفتگو است.

بعضى گفته اند: منظور ادعاى يهود است كه مى گفتند آئين ما پيش از اسلام بوده و برتر از آن است.

يا اين كه شما مدعى وحدت هستيد بيائيد آئين موسى (عليه‌السلام ) را كه مورد قبول طرفين است بپذيريد.

ولى همانگونه كه گفتيم بعيد است كه روى سخن در اين آيات با يهود و اهل كتاب باشد چرا كه (محاجه درباره الله ) بيشتر متناسب با مشركان است، بنابراين جمله فوق اشاره به دلائل بى اساس و پوسيده اى است كه مشركان براى پذيرش شرك مى آوردند، از جمله شفاعت بتها و يا پيروى از آئين نياكانشان.

به هر حال افراد لجوجى كه بعد از آشكار شدن حق به لجاجت و پافشارى خود ادامه مى دهند هم در نظر خلق خدا رسوا هستند و هم مشمول غضب خالق در اين جهان و جهان ديگر مى باشند.

سپس به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار، كه در عين حال متضمن اثبات نبوت است در مقابل احتجاج كنندگان بى منطق پرداخته مى گويد: (خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حق نازل كرد و همچنين ميزان را)( الله الذى انزل الكتاب بالحق و الميزان ) .

(حق ) كلمه جامعى است كه معارف و عقائد حقه، و همچنين اخبار صحيح و برنامه هاى هماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اين قبيل است شامل مى شود، چرا كه حق، همان چيزى است كه با عينيت خارجى موافق است و تحقق يافته، و جنبه ذهنى و پندارى ندارد.

همچنين (ميزان ) در اينگونه موارد معنى جامعى دارد هر چند معنى آن در لغت به معنى (ترازو) و ابزار سنجش وزن است، اما در معنى كنائى به هر گونه معيار سنجش، و قانون صحيح الهى، و حتى شخص پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امامان راستين (عليه‌السلام ) كه وجودشان معيار تشخيص حق از باطل است اطلاق مى گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه اى است از اين معنى.

به اين ترتيب خداوند كتابى بر پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل كرده است كه هم حق است، و هم ميزان ارزيابى ارزشها است، به گونه اى كه دقت در محتواى اين كتاب، از معارف و عقائدش گرفته تا طرق استدلال منطقى آن، و از قوانين اجتماعيش گرفته تا برنامه هائى كه براى تهذيب نفوس و تكامل انسانها ريخته دليل حقانيت آن است، اين محتوى عالى با اين عمق و عظمت، آنهم از يك فرد امى و درس نخوانده كه از عقب افتاده ترين محيطها برخاسته خود دليلى است بر عظمت پروردگار و وجود عالم ماوراء طبيعت و هم دليلى است بر حقانيت آورنده آن.

و به اين ترتيب جمله فوق پاسخى است براى مشركان و هم اهل كتاب.

و از آنجا كه نتيجه همه اين مسائل، مخصوصا بروز و ظهور كامل حق و عدالت و ميزان در قيامت است در پايان آيه مى گويد: (تو چه ميدانى شايد ساعت ( قيام رستاخيز) نزديك باشد)؟!( و ما يدريك لعل الساعة قريب ) .

همان قيامتى كه وقتى برپا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى يابند، و در برابر ميزان سنجشى كه حتى به اندازه سنگينى يكدانه خردل و كوچكتر از آن را دقيقا مى سنجند قرار مى گيرند.

سپس به موضع گيرى كفار و مؤ منان در برابر آن، پرداخته مى گويد: (آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، و مى گويند اين قيامت كى خواهد آمد)؟!( يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها ) .

آنها هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب، اين سخن را نمى گويند، بلكه از روى استهزاء و مسخره و انكار چنين تقاضائى دارند، و اگر مى دانستند قيامت بر سر آنها چه مى آورد هرگز چنين تقاضائى نداشتند.

(ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند پيوسته آن حق است و خواهد آمد)( والذين آمنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق ) .

البته لحظه قيام قيامت بر همه پوشيده است، حتى بر پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب خدا، تا هم وسيله تربيت مداوم باشد براى مؤ منان، و هم آزمون و اتمام حجتى براى منكران، ولى اصل وقوع آن جاى ترديد نيست.

و از اينجا روشن مى شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگ عدل الهى مخصوصا با توجه به اين معنى كه هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تاءثير تربيتى عميقى در مؤ منان دارد.

و در پايان آيه به عنوان يك اعلام عمومى، مى فرمايد: (آگاه باشيد كسانى كه در قيامت ترديد مى كنند و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجه مى پردازند. در گمراهى عميقى هستند)( الا ان الذين يمارون فى الساعة لفى ضلال بعيد ) .

چرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اينكه مقدمه اى است بر جهان ديگر، كه بدون آن، آفرينش اين جهان، لغو و بى معنى است، نه با حكمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.

تعبير به (ضلال بعيد) اشاره به اين است كه گاه انسان راه را گم مى كند اما چندان فاصله با آن ندارد، با مختصر تلاش و جستجو ممكن است راه را پيدا كند، اما گاه چنان فاصله او زياد است كه ديگر پيدا كردن راه براى او مشكل يا غير ممكن است.

جالب توجه اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم:

(مردى با صداى بلند از رسول خدا در يكى از سفرها سؤ ال كرد و گفت: اى محمد!... پيامبر نيز با صدائى بلند همچون صداى خودش ‍ فرمود: چه مى گوئى )؟

عرض كرد: متى الساعة؟ (روز قيامت كى خواهد بود)؟

پيامبر فرمود: انها كائنة فما اعددت لها؟: (قيامت خواهد آمد، براى آن چه تهيه كرده اى )؟

عرض كرد: حب الله و رسوله!: (سرمايه من محبت خدا و پيامبر او است ).

پيامبر فرمود: (انت مع من احببت ): (تو با كسى خواهى بود كه او را دوست دارى )!.