تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23427
دانلود: 1861


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23427 / دانلود: 1861
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (7) تا (9) و ترجمه

( الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين أمنوا ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم ) (7)( ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من أبائهم و ازوجهم و ذريتهم إنك انت العزيز الحكيم ) (8)( و قهم السيات و من تق السيات يومئذ فقد رحمته و ذلك هو الفوز العظيم ) (9)

ترجمه:

7 - فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنها كه گرداگرد آن (طواف مى كنند) تسبيح و حمد خدا مى گويند و به او ايمان دارند و براى مؤ منان استغفار مى نمايند.

8 - (عرضه مى دارند) پروردگارا! آنها را در باغهاى جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرموده اى وارد كن، همچنين صالحان از پدران و همسران و فرزندان آنها را كه تو توانا و حكيمى.

9 - و آنها را از بديها نگاهدار، و هر كس را در آن روز از بديها نگاهدارى مشمول رحمتت ساخته اى و اين است رستگارى بزرگ.

تفسير:

حاملان عرش الهى پيوسته به اهل ايمان دعا مى كنند

لحن آيات پيشين نشان مى داد كه اين آيات هنگامى نازل شده كه مسلمانان در اقليت و محروميت بودند، و دشمنان در اوج قدرت و داراى سلطه و امكانات فراوان.

و به دنبال آن آيات مورد بحث در حقيقت براى اين نازل شده كه به مؤ منان راستين بشارت دهد كه شما هرگز تنها نيستيد، هرگز احساس غربت نكنيد، حاملان عرش الهى و مقربترين و بزرگترين فرشتگان او با شما همصدا و دوستدار و طرفداران شما هستند، آنها پيوسته براى شما دعا مى كنند و پيروزيتان را در اين عالم و عالم ديگر از خدا مى طلبند، و اين بزرگترين وسيله دلگرمى است براى مؤ منان امروز و آن روز و فردا.

مى فرمايد: (فرشتگانى كه حاملان عرشند و فرشتگانى كه در گرداگرد عرش پروردگار قرار دارند تسبيح و حمد خدا مى گويند، به او ايمان دارند و براى مؤ منان استغفار مى كنند( الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به و يستغفرون للذين آمنوا ) .

گفتار آنها اين است كه مى گويند: پروردگارا رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته (تو از گناهان بندگانت با خبرى و نسبت به آنها رحيمى ) خداوندا! آنها را كه توبه كرده اند و از راه تو مى روند ببخش و بيامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار( ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم ) .

اين سخن از يكسو به مؤ منان مى گويد تنها شما نيستيد كه عبادت خداوند مى كنيد، و تسبيح و حمد او را مى گوئيد، قبل از شما مقربترين فرشتگان خداوند و حاملان و طواف كنندگان عرش خدا حمد و تسبيحش مى گويند.

از سوى ديگر به كفار هشدار مى دهد كه ايمان آوردن يا نياوردن شما مهم نيست، خدا نيازى به ايمان كسى ندارد آنقدر فرشتگان او حمد و تسبيحش مى گويند كه به تصور نمى گنجد، تازه به حمد و تسبيح آنها نيز احتياجى ندارد.

و از سوى سوم به مؤ منان آگاهى مى دهد كه شما در اين جهان تنها نيستيد - هر چند در محيط زندگى خود در اقليت باشيد - نيرومندترين قدرتهاى غيبى عالم و حاملان عرش پروردگار پشتيبان شما و دعاگوى شما هستند، پيوسته از خداوند بزرگ مى خواهند شما را مشمول عفو و رحمت گسترده اش قرار دهد، از خطاهايتان در گذرد، و از عذاب دوزخ نگاهتان دارد.

باز در اين آيه به موضوع عرش برخورد مى كنيم كه از حاملان و فرشتگانى كه آن را احاطه كرده اند نيز سخن به ميان آمده، گرچه در تفسير سوره هاى مختلف تاكنون در اين باره سخن گفته ايم ولى باز شرحى در اين زمينه در نكات خواهيم داشت.

در آيه بعد در ادامه دعاهاى حاملان عرش درباره مؤ منان مى افزايد: (پروردگارا! آنها را در باغهاى جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرموده اى داخل كن )( ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم ) .

و همچنين صالحان از پدران و همسران و فرزندان آنها را( و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم ) .

چرا كه تو بر هر چيز توانائى و نسبت به همه چيز دانائى( انك انت العزيز الحكيم ) .

اين آيه كه با (ربنا) شروع شده تقاضاى ملتمسانه حاملان عرش و فرشتگان مقرب خدا است كه براى جلب لطف او بار ديگر روى مقام ربوبيتش تكيه مى كنند، و نه تنها نجات از دوزخ را براى مؤ منان خواهانند، بلكه ورود در باغهاى جاويدان بهشت را نيز براى آنها مى خواهند، نه تنها براى خودشان بلكه براى پدران و همسران و فرزندانشان كه در خط مكتب آنها بوده اند نيز تقاضا مى كنند، و از صفات عزت و قدرت او يارى مى طلبند.

وعده الهى كه در اين آيات به آن اشاره شده همان وعده اى است كه بارها خداوند به وسيله پيامبران به مردم داده است.

تقسيم مؤ منان به دو گروه بيانگر اين واقعيت است كه گروهى در رديف اول قرار دارند، و در پيروى اوامر خداوند كاملا كوشا هستند، اما گروه ديگرى در اين حد نيستند اما به خاطر پيروى نسبى از گروه اول و انتسابشان به آنها نيز مشمول دعاى فرشتگانند.

سپس آنها در چهارمين دعايشان در حق مؤ منان چنين مى گويند: (آنها را از بديها نگاهدار كه هر كس را در آن روز از بديها نگاهدارى مشمول رحمتت ساخته اى ) (و قهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته ).

و بالاخره دعاى خود را با اين جمله پر معنى پايان مى دهند: اين است رستگارى بزرگ( و ذلك هو الفوز العظيم ) .

چه فوز و نجاتى از اين برتر كه گناهان انسان بخشوده شود، عذاب و بديها از او دور گردد، مشمول رحمت الهى شود، و در بهشت جاويدانش قدم بگذارد و بستگان مورد علاقه اش نيز به او ملحق گردند.

نكته ها:

1 - دعاهاى چهار گانه حاملان عرش

در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه در ميان اين دعاهاى چهارگانه چه تفاوتى است؟ آيا بعضى از آنها تكرارى نيست؟

اما با كمى دقت روشن مى شود كه هر كدام ناظر به مطلب جداگانه اى است. نخست آنها تقاضاى غفران و شستشوى مؤ منان از آثار گناه مى كنند، اين امر علاوه بر اينكه مقدمه براى وصول به هر نعمت بزرگ است خود مطلوب با لذات است، چه موهبتى از اين بالاتر كه انسان احساس كند پاك و پاكيزه شده، خدايش از او راضى است او نيز از خدايش راضى؟ آرى قطع نظر از مساءله بهشت و دوزخ اين احساس براى بندگان خدا پرافتخارترين و باشكوهترين احساس است.

در مرحله دوم تقاضاى دور داشتن آنها از عذاب جهنم مى كنند كه اين خود مهمترين وسيله آرامش روان آنها است.

در مرحله سوم تقاضاى بهشت مى كنند نه تنها براى خودشان بلكه براى بستگانشان كه وجود آنها در كنارشان مايه آرامش روح و نشاط قلب آنها است.

و از آنجا كه غير از دوزخ در صحنه قيامت ناراحتيهاى ديگرى نيز وجود دارد كه مهم و قابل ملاحظه است مانند هول محشر، رسوائى در برابر خلايق، طول حساب، و امثال آن در دعاى ديگرشان از خدا مى خواهند كه مؤ منان را از هر گونه بدى و مكروه در آن روز دور دارد تا با فراغت خاطر و احترام و تكريم وارد بهشت جاويدان شوند.

2 - آداب دعا كردن

در اين آيات حاملان عرش الهى راه و رسم دعا را به مؤ منان مى آموزند. نخست تمسك به ذيل نام پروردگار( ربنا ) .

سپس او را به صفات جمال و جلالش ستودن و از مقام رحمت و علم بى پايانش مدد خواستن( وسعت كل شى ء رحمة و علما ) .

سرانجام وارد در دعا شدن، و مسائل را به ترتيب اهميت خواستن و با شرائطى كه زمينه استجابت را فراهم مى سازد مقرون ساختن( فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك ) .

سپس دعا را با ذكر اوصاف جمال و جلال او و توسل مجدد به ذيل رحمتش پايان دادن.

جالب توجه اينكه حاملان عرش در اين دعا روى پنج وصف از مهمترين اوصاف الهى تكيه مى كنند ربوبيت، رحمت، قدرت، علم و حكمت او.

3 - چرا دعاها با ربنا شروع مى شود؟

مطالعه آيات قرآن مجيد نشان مى دهد كه اولياء الله اعم از پيامبران و فرشتگان و بندگان صالح به هنگام دعا سخن خود را با (ربنا) يا (ربى ) شروع مى كردند.

آدم مى گويد: (ربنا ظلمنا انفسنا): (پروردگارا! من و همسرم بر خود ستم كرديم. نوح عرض مى كند: رب اغفر لى و لوالدى: (پروردگار من و پدر و مادرم را بيامرز.)

ابراهيم مى گويد: رب اغفر لى و لوالدى و للمومنين يوم يقوم الحساب:

(پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مؤ منان را در روزى كه حساب بر پا مى شود ببخش ).

يوسف (عليه‌السلام ) مى گويد: رب قد آتيتنى من الملك: (پروردگارا بهره اى از حكومت به من رحمت فرموده اى ).

و موسى (عليه‌السلام ) مى گويد: رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين:

(پروردگارا به خاطر نعمتى كه به من داده اى پشتيبان مجرمان نخواهم بود).

سليمان (عليه‌السلام ) مى گويد: رب هب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى:

(خداوندا حكومتى به من ببخش كه شايسته كسى بعد از من نباشد).

عيسى (عليه‌السلام ) عرض مى كند: ربنا انزل علينا مائدة من السماء: (پروردگارا! بر ما مائده اى از آسمان فرو فرست )(مائده - 114).

و پيامبر بزرگ اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرضه مى دارد: رب اعوذ بك من همزات الشياطين (پروردگارا من از وسوسه هاى شياطين به تو پناه مى برم (مؤ منون -97).

و مؤ منان طبق آيات آخر سوره آل عمران چندين بار اين تعبير را تكرار مى كنند از جمله مى گويند( ربنا ما خلقت هذا باطلا ) : (پروردگارا اين آسمانها و زمين پهناور را بيهوده نيافريده اى )!

از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه بهترين دعا آن است كه از مساءله ربوبيت پروردگار آغاز شود، درست است كه نام مبارك الله جامعترين نامهاى خدا است ولى از آنجا كه تقاضا از محضر پرلطف او تناسب با مساءله ربوبيت دارد، ربوبيتى كه از ناحيه خداوند از نخستين لحظات وجود انسان آغاز مى شود و تا آخر عمر او و بعد از آن ادامه دارد، و انسان را غرق الطاف الهى مى كند، خواندن خداوند به اين نام در آغاز دعاها از هر نام ديگر مناسبتر و شايسته تر است.

4 - عرش خدا چيست؟

بارها گفته ايم الفاظ ما كه براى بيان مشخصات زندگى محدود و ناچيز ما وضع شده نمى تواند به درستى بيانگر عظمت خداوند و حتى عظمت مخلوقات بزرگ او باشد، به همين دليل با استفاده از معانى كنائى اين الفاظ شبحى از آنهمه عظمت را ترسيم مى كنيم.

و از جمله الفاظى كه اين سرنوشت را پيدا كرده است كلمه (عرش ) است كه در لغت به معنى (سقف ) يا (تخت پايه بلند) در مقابل كرسى كه به معنى تخت پايه كوتاه است آمده، سپس اين كلمه در مورد تخت قدرت خداوند به عنوان عرش پروردگار به كار رفته است.

در اينكه منظور از عرش خدا چيست و اين كلمه كنايه از چه معنائى مى باشد؟ مفسران و محدثان و فلاسفه سخن بسيار گفته اند.

گاهى عرش را به معنى (علم بى پايان پروردگار) تفسير كرده اند.

و گاه به معنى (مالكيت و حاكميت خدا).

و گاه به معنى هر يك از صفات كماليه و جلاليه او، چرا كه هر يك از اين اوصاف بيانگر عظمت مقام او مى باشد، همانگونه كه تخت سلاطين نشانه عظمت آنها است.

آرى خداوند داراى عرش علم، و عرش قدرت، و عرش رحمانيت و عرش رحيميت است.

طبق اين تفسيرهاى سه گانه مفهوم عرش بازگشت به صفات ذات پاك پروردگار مى كند، نه يك وجود خارجى ديگر.

بعضى از رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهم‌السلام ) رسيده نيز همين معنى را تاييد مى نمايد، مانند حديثى كه حفص بن غياث از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل مى كند كه از امام (عليه‌السلام ) درباره تفسير وسع كرسيه السماوات و الارض سؤ ال كردند، فرمود: (منظور علم او است ).

و در حديث ديگرى از همان امام (عليه‌السلام ) عرش را به معنى علمى كه انبيا را بر آن واقف كرده، و كرسى را به معنى علمى كه هيچكس را از آن آگاه نكرده است تفسير فرموده.

در حالى كه بعضى ديگر از مفسران با الهام گرفتن از روايات ديگرى عرش و كرسى را به دو موجود عظيم از مخلوقات پروردگار تفسير كرده اند. از جمله بعضى گفته اند: منظور از عرش مجموعه عالم هستى است.

و گاه گفته اند مجموعه اين زمين و آسمان در درون كرسى قرار دارد، بلكه آسمان و زمين در برابر كرسى همچون حلقه انگشترى است در يك بيابان پهناور، و كرسى در برابر عرش نيز همچون حلقه انگشترى است در يك بيابان وسيع.

و گاه عرش را بر قلب انبيا و اوصيا و مؤ منان كامل اطلاق كرده اند، چنانكه در حديث آمده است: ان قلب المومن عرش الرحمن: قلب مؤ من عرش بزرگ خدا است!

و نيز در حديث قدسى نقل شده است: لم يسعنى سمائى و لا ارضى و وسعنى قلب عبدى المومن: آسمان و زمين من وسعت وجود مرا ندارد ولى قلب بنده مؤ من من جايگاه من است!.

اما براى درك حقيقت معنى عرش - البته تا آنجا كه قدرت تشخيص انسان اجازه مى دهد - بهترين راه اين است كه موارد استعمال آن را در قرآن مجيد دقيقا مورد بررسى قرار دهيم:

در آيات زيادى از قرآن اين تعبير به چشم مى خورد: (ثم استوى على العرش خداوند (بعد از پايان گرفتن خلقت جهان ) بر عرش ‍ تسلط يافت.

و در بعضى از آيات پشت سر اين تعبير جمله يدبر الامر و يا تعبيراتى كه حاكى از علم و تدبير پروردگار است ديده مى شود.

در بعضى ديگر از آيات قرآن توصيفهايى براى عرش ديده مى شود مانند توصيف به عظيم آنجا كه مى فرمايد:( و هو رب العرش العظيم ) (توبه - 129).

گاه سخن از حاملان عرش است مانند آيه مورد بحث.

و گاه سخن از ملائكه اى است كه گرداگرد عرش را گرفته اند( و ترى الملائكة حافين من حول العرش ) (زمر - 57).

و گاه مى گويد عرش خدا روى آب قرار گرفته و كان عرشه على الماء.

از مجموع اين تعبيرات و تعبيرات ديگرى كه در روايات اسلامى وارد شده به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه عرش بر معانى مختلفى اطلاق شده هر چند ريشه مشتركى دارد.

يكى از معانى عرش همان مقام حكومت و مالكيت و تدبير عالم هستى است، چرا كه حتى در اطلاقات معمولى كلمه عرش به عنوان كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش به كار مى رود، ميگوئيم: فلان ثل عرشه كنايه از اينكه قدرتش فرو ريخت، و در فارسى نيز ميگوئيم: پايه هاى تخت او در هم شكست.

ديگر از معانى عرش مجموعه عالم هستى است، چرا كه همگى نشانه عظمت او است و گاه عرش به معنى عالم بالا و كرسى به معنى عالم پائين به كار مى رود.

و گاه عرش به معنى عالم ماوراء طبيعت و كرسى به معنى مجموع عالم ماده اعم از زمين و آسمان استعمال مى شود چنانكه در آية الكرسى آمده است( وسع كرسيه السموات و الارض ) .

و از آنجا كه مخلوقات و معلومات خداوند از ذات پاك او جدا نيستند گاهى عرش بر علم خدا اطلاق شده است.

و اگر به قلب پاك بندگان با ايمان عرش الرحمان گفته شده به خاطر اين است كه جايگاه معرفت ذات پاك او و نشانه اى از نشانه هاى عظمت و قدرت او است.

بنابراين در هر مورد بايد از قرائن فهميد كه منظور از عرش كداميك از معانى آن است، ولى در هر حال همگى در اين امر مشتركند كه عرش بيانگر بزرگى و عظمت خداوند است.

در آيه مورد بحث كه سخن از حاملان عرش الهى مى گويد ممكن است منظور از عرش همان حكومت خداوند و تدبيرش در عالم هستى باشد و حاملان عرش اجرا كنندگان حاكميت و تدبير او هستند.

و نيز ممكن است به معنى مجموعه عالم هستى و يا عالم ماوراء طبيعت باشد و حاملان آن فرشتگانى هستند كه پايه هاى تدبير اين جهان به فرمان خدا بر دوش آنها است.

آيه (10) تا (12) و ترجمه

( إن الذين كفروا ينادون لمقت الله أكبر من مقتكم أنفسكم إذ تدعون إلى الايمن فتكفرون ) (10)( قالوا ربنا أمتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبيل ) (11)( ذلكم بأنه إذا دعى الله وحده كفرتم و إن يشرك به تؤ منوا فالحكم لله العلى الكبير ) (12)

ترجمه:

10 - كسانى را كه كافر شدند روز قيامت صدا مى زنند كه عداوت و خشم پروردگار نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بيشتر است، چرا كه دعوت به سوى ايمان مى شديد ولى انكار مى كرديد.

11 - آنها مى گويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى، اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ ) وجود دارد؟!

12 - اين بخاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مى شد انكار مى كرديد، و اگر كسانى براى او شريك قائل مى شدند ايمان مى آورديد، هم اكنون داورى مخصوص خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و شما را به حكمت خود كيفر مى دهد).

تفسير:

ما به گناه خود معترفيم آيا راه جبرانى هست؟!

در آيات گذشته سخن از شمول رحمت الهى نسبت به مؤ منان بود، آيات مورد بحث سخن از چگونگى غضب پروردگار بر افراد بى ايمان است، تا با قرينه مقابله هر دو بحث روشنتر گردد.

نخست مى فرمايد: (كسانى را كه كافر شدند روز قيامت صدا مى زنند كه عداوت و خشم پروردگار نسبت به شما از عداوت و خشم شما به خودتان بيشتر است چرا كه دعوت به سوى ايمان مى شديد ولى راه كفر را پيش مى گرفتيد)

( ان الذين كفروا ينادون لمقت الله اكبر من مقتكم انفسكم اذ تدعون الى الايمان فتكفرون ) .

چه كسى آنها را چنين ندا مى كند؟ ظاهر اين است كه فرشتگان عذاب براى ملامت و سرزنش و رسوا كردن آنها چنين ندائى سر مى دهند، در حالى كه فرشتگان رحمت همواره آماده اكرام و احترام مردم با ايمان و صالح مى باشند.

اين احتمال نيز داده شده است كه اين ندا از ناحيه بعضى از كفار نسبت به بعضى ديگر است، اما معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد، و به هر حال اين ندائى است كه در روز قيامت داده مى شود و آيات بعد گواه روشنى بر اين معنى است.

(مقت ) در لغت به معنى بغض و عداوت شديد است، اين آيه نشان مى دهد كه افراد بى ايمان هر چند نسبت به خود عداوت شديد پيدا مى كنند خشم خداوند نسبت به آنها از آن هم شديدتر است.

اما اينكه منظور از خشم و عداوت كفار نسبت به خودشان چيست؟ در اينجا دو تفسير وجود دارد:

نخست اينكه آنها بزرگترين دشمنى را در حق خود در دنيا انجام داده اند، چرا كه دست رد بر سينه مناديان توحيد زدند، نه تنها از چراغهاى هدايت الهى روى برتافتند بلكه آنها را در هم شكستند، آيا دشمنى با خويشتن از اين شديدتر مى شود كه انسان به خاطر پيروى هواى نفس و بهره گيرى از متاع چند روزه دنيا راه سعادت جاويدان را به روى خويش ببندد و درهاى عذاب ابدى را بگشايد.

مطابق اين تفسير جمله اذ تدعون الى الايمان فتكفرون (در آن زمان كه به ايمان دعوت مى شديد و شما كفر مى ورزيديد) در واقع بيان كيفيت خشم و عداوت آنها با خودشان است.

تفسير ديگر اينكه مراد دشمنى و خشم آنها بر خويشتن در قيامت است، چرا كه وقتى نتيجه كار خود را در آنجا مشاهده مى كنند سخت پشيمان و ناراحت مى شوند، ناله و نعره آنها بلند مى شود، از شدت ناراحتى دو دست خود را گاز مى گيرند:( و يوم يعض الظالم على يديه ) (فرقان - 27).

آرزو مى كنند ايكاش خاك بودند:( و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا ) (نبا - 40).

و از شدت ناراحتى به خود مى پيچد، و چون چشم بينا به مقتضاى( بصرك اليوم حديد ) (ق - 22) پيدا كرده اند، و همه حقايق و اسرار درون به مقتضاى( يوم تبلى السرائر ) (الطارق - 9) آشكار گرديده، و پرونده هاى اعمال به مقتضاى( و اذا الصحف نشرت ) (التكوير - 10) گشوده شده است، و به مقتضاى( كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا ) (اسراء - 14) از خودش براى حسابرسى خودش دعوت گرديده، سخت خود را محكوم مى كنند و با تمام وجود از خود متنفر مى شوند و مى گريزند.

اينجاست كه ندا داده مى شود: دشمنى و خشم خدا بر شما از اين هم بيشتر است، چرا كه داعيان حق و فرستادگان خدا شما را به ايمان دعوت كردند و شما راه كفر پيش گرفتيد و به آن ادامه داديد.

مطابق اين تفسير جمله اذ تدعون الى الايمان فتكفرون بيان دليل عظمت خشم خدا نسبت به آنان است.

هر دو تفسير مناسب است اما تفسير اول از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد.

به هر حال مجرمان با مشاهده اوضاع و احوال قيامت و آگاهى بر خشم خداوند نسبت به آنها از خواب غفلت طولانى خويش بيدار مى شوند و در فكر چاره مى افتند، و مى گويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى و ما در اين مرگ و حياتها همه چيز را فهميديم، اكنون به گناهان خود اعتراف مى كنيم، آيا راهى براى خارج شدن از دوزخ (و بازگشت به دنيا و جبران ما فات ) وجود دارد؟!( قالوا ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبيل ) .

آرى در آنجا پرده هاى غرور و غفلت كنار مى رود، و چشم حقيقت بين انسان باز مى شود، لذا چاره اى جز اعتراف به گناه ندارد.

آنها در اين جهان اصرار به انكار معاد داشتند، و پيامبران را در اين زمينه به باد استهزاء مى گرفتند، اما هنگامى كه مرگ و حيات متوالى خود را مى بينند جائى براى انكار باقى نمى ماند، تكيه كردن آنها روى تكرار مرگ و حيات شايد از اين نظر است كه مى خواهند بگويند: اى خداوندى كه مالك مرگ و حياتى، توانائى اين را دارى كه بار ديگر ما را به دنيا بازگردانى تا در مقام جبران برآئيم.

دو مرگ و دو حيات

در اينكه منظور از دو بار ميراندن و دو بار زنده كردن چيست؟ مفسران چندين تفسير ذكر كرده اند كه از ميان همه آنها سه احتمال قابل ذكر است.

1 - منظور از دو بار ميراندن، مرگ در پايان عمر و مرگ در پايان برزخ است، و منظور از دو مرتبه احيا، احياى برزخى و احياى در قيامت است.

توضيح اينكه هنگامى كه انسان مى ميرد نوع ديگرى از حيات به عنوان حيات برزخى پيدا مى كند، همان حياتى كه شهدا به مقتضاى( بل احياء عند ربهم يرزقون ) (آل عمران - 169) دارند، همان حياتى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امامان (عليهم السلام ) دارند، سلام ما را مى شنوند و پاسخ مى گويند، و نيز همان حياتى كه سركشان و طاغيانى همچون آل فرعون دارند و صبح و شام به مقتضاى( النار يعرضون عليها غدوا و عشيا ) (غافر - 46) مجازات مى شوند.

از سوى ديگر مى دانيم در پايان اين جهان در نخستين نفخه صور نه تنها انسانها كه همه فرشتگان و ارواح مردگان كه در قالبهاى مثالى هستند به مقتضاى( فصعق من فى السماوات و من فى الارض ) : (زمر - 68) مى ميرند، و كسى جز ذات پاك خداوند باقى نمى ماند (البته مرگ و حيات فرشتگان و ارواح همانند مرگ و حيات ما انسانها نيست همانطور كه شرح آن را در ذيل آيه 86 سوره زمر داديم ).

به اين ترتيب ما يك حيات جسمانى داريم و يك حيات برزخى، در پايان عمر از حيات جسمانى مى ميريم، و در پايان اين جهان از حيات برزخى و نيز داراى دو حيات به دنبال اين دو مرگ هستيم: حيات برزخى، و حيات روز قيامت.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه ما غير از اين دو حيات حيات سومى هم در اين دنيا داريم و مرگى هم قبل از ورود در اين دنيا داشتيم چرا كه قبلا موجود مرده اى بوديم، به اين ترتيب سه حيات و مرگ مى شود.

پاسخ اين سؤ ال با دقت در خود آيه روشن مى شود، زيرا مرگ قبل از حيات دنيا (در آن حال كه خاك بوديم ) (موت ) است نه (اماته ) يعنى ميراندن و اما حيات در اين دنيا گرچه مصداق احياء است ولى قرآن در آيه فوق به اين جهت به آن اشاره نكرده است كه اين احيا چندان مايه عبرت براى كافران نبوده، آنچه كه باعث بيدارى و اعتراف آنها به گناه شده نخست حيات برزخى است و سپس حيات در رستاخيز (دقت كنيد).

2 - منظور از دو حيات زنده شدن در قبر براى پاره اى از سوالات است، و زنده شدن در قيامت، و منظور از دو مرگ مرگ در پايان عمر و مرگ در قبر مى باشد.

لذا جمعى از مفسران اين آيه را دليل بر حيات موقت در قبر دانسته اند. در اينكه حيات در قبر چگونه است؟ آيا جسمانى است، يا برزخى، يا نيمه جسمانى؟ بحثهائى است كه اينجا جاى آن نيست.

3 - منظور از مرگ نخستين، مرگ قبل از وجود انسان در دنيا است، چرا كه قبلا خاك بود، بنابراين زندگى اول نيز زندگى اين دنيا مى شود، و مرگ دوم در پايان اين جهان است، و حيات دوم در رستاخيز.

كسانى كه اين تفسير را برگزيده اند به آيه 28 سوره بقره نيز استدلال كرده اند كه مى گويد:( كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون ) : چگونه به خدا كافر مى شويد در حالى كه شما مرده بوديد او شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند، سپس به سوى او باز مى گرديد.

ولى آيه مورد بحث سخن از دو (اماته ) ميراندن مى گويد در حالى كه در آيه سوره بقره يك (موت ) است و يك (اماته ).

از ميان اين تفسيرها تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه بعضى از طرفداران تناسخ خواسته اند از اين آيه براى زندگى و مرگ تكرارى انسانها و بازگشت ارواح به بدنهاى جديد در اين دنيا استدلال كنند، در حالى كه آيه فوق يكى از دلائل زنده نفى تناسخ است، زيرا مرگ و حيات را منحصر در دو قسمت مى كند، ولى طرفداران عقيده تناسخ خبر از مرگ و حياتهاى متعدد و متوالى مى دهند و معتقدند روح يك انسان ممكن است چند بار در كالبدهاى جديد و نطفه هاى تازه حلول كند و به اين دنيا باز گردد.

به هر حال ناگفته پيداست كه پاسخ اين تقاضاى كافران كه از دوزخ بيرون آيند و به دنيا برگردند تا به گمان خود گذشته تاريك را جبران نمايند منفى است و منفى بودن آن به قدرى روشن است كه حتى در آيات مورد بحث سخنى از آن به ميان نيامده، تنها در آيه بعد مطلبى ذكر مى كند كه به منزله دليل آن است، مى فرمايد: اين به خاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مى شد راه انكار پيش مى گرفتيد و كفر مى ورزيديد، ولى هر گاه كسانى به او شرك مى آوردند در برابر آنها تسليم بوديد و ايمان مى آورديد( ذلكم بانه اذا دعى الله وحده كفرتم و ان يشرك به تؤ منوا ) .

آرى هر جا سخن از توحيد و پاكى و تقوا و فرمان حق بود چهره در هم مى كشيديد، و هر جا از كفر و نفاق و شرك و آلودگى سخن به ميان مى آمد خوشحال و شادان مى شديد، و به همين دليل سرنوشتى غير از اين نداريد.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين پاسخ چگونه با درخواست بازگشت به دنيا ارتباط پيدا مى كند؟

ولى تعبيرات آيه بيانگر اين واقعيت است كه اين گونه اعمال آنها مقطعى و موقتى نبود بلكه دائما چنين بودند، لذا اگر باز گردند همين برنامه را ادامه خواهند داد و اين ايمان و تسليم در قيامت جنبه اضطرارى دارد نه واقعى، بعلاوه اعتقاد و اعمال و نيات گذشته آنها ايجاب مى كند به طور مخلد در دوزخ باشند، با اين حال بازگشت به دنيا امكان پذير نيست.

به هر حال اين وضع مخصوص كسانى است كه كفر و شرك و گناه در وجود آنها ريشه دوانده، همانها كه به گفته قرآن از شنيدن نام خداى يگانه مشمئز مى شدند، و از شنيدن نام بتها شادمان،( و اذا ذكر الله وحده اشمازت قلوب الذين لا يؤ منون بالاخرة و اذا ذكر الذين من دونه اذا هم يستبشرون ) (زمر - آيه 44).

اين اختصاص به عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ندارد در زمان ما نيز كوردلانى هستند كه از ايمان و توحيد و تقوا گريزانند و هر جا بوى كفر و نفاق و فساد به مشام برسد به آنجا رو مى آورند.

لذا در بعضى از روايات اهلبيت (عليهم‌السلام ) اين آيه به مساءله (ولايت ) تفسير شده كه بعضى از شنيدن آن ناراحت مى شوند، و از شنيدن نام مخالفان آنها شاد (روشن است كه اين تفسير از قبيل تطبيق كلى بر مصداق است نه انحصار تمام مفهوم آيه در اين مصداق ).

در پايان آيه براى آنكه اين تاريك دلان مشرك را براى هميشه ماءيوس كند مى افزايد: (حاكميت و داورى مخصوص خداوند بلند مقام و بزرگ است ).

( فالحكم لله العلى الكبير ) .

جز او قاضى و دادخواه و دادرسى در اين محكمه نيست، و چون او على و كبير است نه مغلوب كسى مى گردد، نه توصيه اى در او مؤ ثر مى شود، و نمى توان از طريق فداء و غرامت و يارى اين و آن بر حكم او غلبه كرد، حاكم مطلق او است، و همه سر بر فرمان اويند، و هيچ راه فرارى در برابر حكمش وجود ندارد.

نكته:

دعاى دور از حاجت!

اين نخستين بار نيست كه در آيات قرآن به تقاضاى دوزخيان يا كفار مبنى بر بازگشت مجدد به اين جهان بر خورد مى كنيم كه با پاسخ منفى روبرو مى شوند، بارها در آيات قرآن مجيد اين موضوع مطرح شده است.

در سوره شورى آيه 44 مى خوانيم: ظالمان بعد از مشاهده عذاب مى گويند( هل الى مرد من سبيل ) : آيا راهى به سوى بازگشت وجود دارد)؟

و در سوره زمر آيه 58 درباره انسانهاى گنهكار و بى ايمان آمده است: هنگامى كه آنها عذاب الهى را مى بينند مى گويند: اگر بار ديگر به دنيا باز گرديم از نيكوكاران خواهيم بود( او تقول حين ترى العذاب لو ان لى كرة فاكون من المحسنين ) .

و در مؤ منون آيه 107 از قول همين اشخاص آمده است:( ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون ) : (پروردگارا ما را از دوزخ بيرون فرست، اگر بار ديگر بازگشت كرديم ما مسلما ظالم و ستمگريم )!

گروهى نيز به هنگامى كه فرشتگان مرگ را مى بينند چنين تقاضائى از خدا مى كنند و مى گويند:( رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت ) :

(پروردگارا مرا باز گردانيد، شايد در آنچه كوتاهى نمودم و ترك گفتم عمل صالحى انجام دهم ) (مومنون 99 - 100).

اما در همه جا با (كلا) (چنين چيزى ممكن نيست ) و يا تعبيرات مشابهى روبه رو مى شوند.

و به اين ترتيب قرآن مى گويد: زندگى اين جهان تجربه اى است كه هرگز براى يكنفر تكرار نمى شود، پس اين خيال خام را بايد از سر بيرون كرد كه اگر بعد از مرگ با واكنشى شديد رو به رو شديم راه بازگشت و جبران باز است، نه هرگز چنين نيست.

دليل آن روشن است، در قانون تكامل و روند آن، ارتجاع و بازگشت ممكن نيست، همانگونه كه محال است از نظر اين قانون نوزادى به شكم مادر باز گردد، خواه دوران تكاملى خود را در رحم مادر به پايان رسانده باشد و يا ناقص سقط گردد، بازگشت امكان پذير نيست، مرگ نيز همچون تولد ثانوى است، و انتقال از چنين عالم دنيا به عالم ديگر، در آنجا نيز چنين بازگشتى محال است.

از اين گذشته بيداريهاى اضطرارى هرگز دليل بر بيدارى واقعى نيست و به هنگام فرونشستن عوامل آن، فراموشكارى باز مى گردد و همان اعمال تكرار مى شود، چنانكه در زندگى همين دنيا در مورد بسيارى از مردم اين معنى را آزمايش كرده ايم كه در تنگناهاى زندگى دست به دامن لطف خدا مى زنند از در توبه وارد مى شوند اما همين كه طوفان فرو نشست همه چيز به دست فراموشى سپرده مى شود.