تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23420
دانلود: 1860


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23420 / دانلود: 1860
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (13) تا (15) و ترجمه

( هو الذى يريكم أيته و ينزل لكم من السماء رزقا و ما يتذكر إلا من ينيب ) (13)( فادعوا الله مخلصين له الدين و لو كره الكافرون ) (14)( رفيع الدرجت ذوالعرش يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم التلاق ) (15)

ترجمه:

13 - او كسى است كه آيات خود را به شما نشان مى دهد، و از آسمان براى شما روزى با ارزشى مى فرستد، تنها كسانى متذكر اين حقايق مى شوند كه به سوى خدا باز گردند.

14 - (تنها) خدا را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد، هر چند كافران ناخشنود باشند.

15 - او درجات بندگان صالح را بالا مى برد، او صاحب عرش است، روح را به فرمانش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد القاء مى كند، تا مردم را از روز ملاقات بيم دهد.

تفسير:

تنها خدا را بخوانيد هر چند كافران نپسندند

اين آيات در حقيقت استدلالى است بر مسائلى كه به صورت اندرز و نصيحت و تهديد و انذار در آيات پيشين گذشت، استدلالى است بر توحيد و وحدانيت خداوند و ربوبيت او، و نفى شرك و بت پرستى.

نخست مى گويد: (او كسى است كه آياتش را به شما نشان مى دهد( هو الذى يريكم آياته ) .

همان آيات و نشانه هاى آفاقى و انفسى كه تمام عالم هستى را پر كرده است، و نقشهاى عجيبى كه بر در و ديوار وجود نمايان است نقشهائى كه هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار!

سپس به بيان يكى از اين آيات پرداخته مى افزايد: (او از آسمان براى شما روزى پر ارزشى مى فرستد( و ينزل لكم من السماء رزقا ) .

دانه هاى حياتبخش باران، نور آفتاب كه زنده كننده تمام موجودات است، و هوائى كه مايه حيات همه حيوانات و گياهان مى باشد همه از آسمان نازل مى شود و مى دانيم اين سه امر مهمترين وسيله زندگى و حيات است و بقيه فرع بر آن مى باشد.

بعضى از مفسران آسمان را به معنى (عالم غيب ) و زمين را به معنى عالم شهود تفسير كرده اند و نزول رزق الهى را از آسمان به زمين به معنى ظهور از عالم غيب به عالم شهود دانسته اند، اما علاوه بر اينكه اين تفسير مخالف ظاهر آيه است هيچ الزامى نيز بر آن وجود ندارد.

درست است كه وحى و آيات فراوانى كه غذاى روح است از آسمان غيب و معنى نازل مى شود، و باران و نور آفتاب كه غذاى جسم است از آسمان ظاهر است، و اين هر دو با يكديگر هماهنگ است، ولى نبايد تصور كرد كه تعبير به آيات، در آيات مورد بحث اشاره به مفهومى اعم يا مخصوصا اشاره به آيات تشريعى است، چرا كه تعبير يريكم آياته: (آياتش را به شما ارائه مى دهد) مكرر در قرآن مجيد بر آيات توحيدى عالم هستى اطلاق شده است، از جمله در اواخر همين سوره مؤ من بعد از ذكر نعمتهاى خداوند از قبيل چهارپايان و كشتيها مى فرمايد:( و يريكم آياته فاى آيات الله تنكرون ) : او آياتش را به شما نشان مى دهد، كداميك از آيات الهى را انكار مى كنيد (مؤ من - 81) و همچنين آيات ديگر.

اصولا تعبير به يريكم (به شما ارائه مى دهد) متناسب با آيات تكوينى است، اما در مورد آيات تشريعى معمولا تعبيرهاى ديگرى مانند وحى فرستاد و به سراغ شما آمد ديده مى شود.

به هر حال اينكه بعضى از مفسران پيشين و بعضى از بزرگان مفسران معاصر آيات را در اينجا به معنى آيات تشريعى يا اعم از تشريعى و تكوينى گرفته اند دليل ندارد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه قرآن در اينجا از ميان آيات عظيمى كه در آسمان و زمين و وجود انسان قرار دارد تنها روى مساءله رزق و روزى انسان انگشت گذارده، چرا كه بيشترين مشغوليات فكرى او را همين امر تشكيل مى دهد، و گاه براى افزايش روزى و نجات از تنگناهاى رزق دست به دامن بتها مى زند، قرآن مجيد مى گويد: همه روزيها به دست خداوند است، و از بتها كارى ساخته نيست.

و در پايان آيه مى افزايد: با وجود اينهمه آيات در پهنه جهان هستى چشمهاى نابينا و قلوبى كه حجاب بر آنها افكنده شده چيزى نمى بينند تنها كسانى متذكر مى شوند كه به سوى خدا باز گردند و قلب و جان خود را از آلودگيها بشويند.

( و ما يتذكر الا من ينيب ) .

در آيه بعد چنين نتيجه گيرى مى كند: (اكنون كه چنين است خدا را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد)( فادعوا الله مخلصين له الدين ) .

برخيزيد و با تيشه ايمان به جان بتهاى مشركان بيفتيد، و همه را از صفحه فكر و فرهنگ و اجتماع خود محو كنيد.

البته اين كار شما كافران لجوج و متعصب را سخت ناراحت مى كند ولى ترس و هراسى به خود راه ندهيد، آئين خود را خالص كنيد هر چند كافران ناخشنود باشند( و لو كره الكافرون ) .

در محيطى كه اكثريت آن را بت پرستان گمراه تشكيل مى دهند توحيد در آغاز كار براى آنها چهره وحشتناكى دارد، همانگونه كه طلوع آفتاب در ميان جمع خفاشان، ولى اعتنا به اين عكس العمل هاى جاهلانه و زودگذر نكنيد، قاطعانه پيش برويد، و پرچم توحيد و اخلاص را همه جا به اهتزاز در آوريد.

آيه بعد خدا را با چند وصف مهم از اوصافش توصيف كرده مى گويد: او رفيع الدرجات است( رفيع الدرجات ) .

درجات بندگان صالح را بالا مى برد، چنانكه در آيه 11 سوره مجادله نيز آمده است( يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات ) : خداوند درجات مؤ منان و عالمان را بالا مى برد.

او حتى در ميان پيامبران، آنها كه از عهده امتحانات بيشترى بر آمدند و مقام اخلاص را به مرز بالاترى رساندند فضيلت و برترى داده است( تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض ) (بقره - 235).

او انسانها را جانشينان و نمايندگان خود در زمين قرار داده، و بر طبق شايستگيها بعضى را بر بعضى برترى بخشيده است( و هو الذى جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجات ) (انعام - 165).

اگر در آيه گذشته دعوت به اخلاص در دين شده در اينجا مى گويد خداوند درجات شما را به ميزان اخلاصتان بالا مى برد، آرى او رفيع الدرجات است.

اينها همه در صورتى است كه رفيع را به معنى رافع و بالا برنده تفسير كنيم، ولى بعضى گفته اند رفيع در اينجا را به معنى مرتفع است، بنابراين رفيع الدرجات اشاره به اوصاف بلند و عالى خدا است: او در علمش بلند مرتبه است، و در قدرتش نيز بلند مرتبه، تمام اوصاف كمال و جمالش آنقدر مرتفع و بالا است كه هماى بلند پرواز عقل و دانش بشرى هرگز به اوج آن نمى رسد.

و از آنجا كه (رفيع ) در لغت به هر دو معنى آمده است آيه فوق به هر يك از دو معنى ممكن است تفسير شود، ولى از آنجا كه تناسب بحث در آيات با مساءله پاداش به اعطاى درجات عالى به بندگان صالح است معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد هر چند به عقيده ما كه استعمال لفظ را در بيش از يك معنى جايز مى دانيم جمع ميان هر دو تفسير بى مانع است، مخصوصا در مورد آيات قرآن كه الفاظ آن مفاهيم وسيع و گسترده اى دارد.

سپس مى افزايد: (او صاحب عرش است ) (ذو العرش ).

سرتاسر عالم هستى تحت قدرت و حكومت او است، و حكومتش بلامنازع است، و اين خود دليلى است بر اينكه تعيين درجات بندگان بر حسب شايستگيها به دست قدرت او است.

و چون در آيه قبل پيرامون عرش مشروحا سخن گفتيم، در اينجا نيازى به تكرار نمى بينيم.

در سومين توصيف مى گويد: او كسى است كه روح را به فرمانش بر هر كسى از بندگانش بخواهد القا مى كند( يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده ) .

اين روح همان قرآن و مقام نبوت و وحى است كه مايه حيات دلها و همانند روح در پيكر انسانى است.

قدرت او از يكسو، و رفيع الدرجات بودنش از سوى ديگر، ايجاب مى كند كه برنامه تشريح و تكليف را از طريق وحى اعلام دارد، و چه تعبير جالبى از آن كرده است: تعبير به روح، روحى كه مايه حيات و حركت و جنبش و جهاد و پيشرفت است.

گرچه مفسران در توضيح معنى روح در اينجا احتمالات مختلفى داده اند، اما قرائن موجود در آيه، و همچنين آيه 2 سوره نحل كه مى فرمايد:( ينزل الملائكه بالروح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا انه لا اله الا انا فاتقون ) ، و همچنين آيه 52 شورى كه پيامبر اسلام را مخاطب ساخته و نزول قرآن و ايمان و روح را بر او بيان مى كند( و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان ) همگى دليل بر اين است كه روح در اين گونه موارد به معنى وحى و قرآن و تكاليف الهى است.

تعبير به من امره (به فرمان او) اشاره به اين است كه اگر فرشته وحى ماءمور ابلاغ اين روح است او نيز از ناحيه خدا سخن مى گويد نه از ناحيه خودش.

و تعبير به (على من يشاء من عباده ) (بر هر كس از بندگانش بخواهد) نه به معنى اين است كه بى حساب موهبت وحى را به كسى مى دهد، چرا كه مشيت او عين حكمت او است، هر كس را شايسته اين مقام ببيند مشمول اين فرمان مى سازد، همانگونه كه در آيه 124 سوره انعام مى خوانيم:( الله اعلم حيث يجعل رسالته ) : خداوند آگاهتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.

و اگر مى بينيم در بعضى از روايات كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده، روح در آيه فوق به روح القدس تفسير شده و ويژه پيامبر و امامان معصوم معرفى گرديده منافات با آنچه گفتيم ندارد، چرا كه (روح القدس ) همان روح مقدس و مقام معنوى والائى است كه به صورت كامل در پيامبران و امامان معصوم قرار دارد و بسيار مى شود كه پرتوى از آن در وجود افراد ديگر تجلى مى كند، و فيض روح القدس هر گاه به آنها كمك نمايد، كلمات فوق العاده و يا كارهاى مهم الهى انجام مى دهند.

جالب اينكه در آيات پيشين سخن از نزول باران و ارزاق جسمانى در ميان.

بود و در اينجا سخن از نزول وحى و رزق روحانى است.

اكنون ببينيم هدف از القاى روح القدس بر پيامبران چيست؟ و آنها اين راه پر نشيب و فراز و طولانى و پرمشقت را براى چه هدفى تعقيب مى كنند؟

در آخرين جمله آيه فوق به اين سؤ ال پاسخ داده شده مى گويد: هدف اين است كه مردم را از روز ملاقات انذار كنند( لينذر يوم التلاق ) .

روزى كه بندگان با پروردگارشان از طريق شهود باطنى ملاقات مى كنند. روزى كه گذشتگان و آيندگان همه با هم تلاقى دارند.

روز ملاقات پيشوايان حق و باطل با پيروانشان.

روز لقاى مستضعفين و مستكبرين.

روز ملاقات ظالم و مظلوم.

روز ديدار انسانها و فرشتگان.

و بالاخره روز تلاقى انسان با اعمال و گفتار و كردارش و با دادگاه عدل خداوند.

آرى هدف از همه كتب آسمانى و برنامه هاى الهى اين است كه بندگان را از روز تلاقى بزرگ بيم دهند، و چه اسم عجيبى براى قيامت در اين آيه انتخاب شده است (يوم التلاق ).

آيه (16) و (17)و ترجمه

( يوم هم بارزون لا يخفى على الله منهم شى ء لمن الملك اليوم لله الواحد القهار ) (16)( اليوم تجزى كل نفس بما كسبت لا ظلم اليوم إ ن الله سريع الحساب ) (17)

ترجمه:

16 - روز تلاقى روزى است كه همه آنها آشكار مى شوند و چيزى از آنها بر خدا مخفى نخواهد ماند، حكومت امروز براى كيست؟! براى خداوند يكتاى قهار است.

17 - امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده جزا داده مى شود، هيچ ظلمى امروز وجود ندارد، خداوند سريع الحساب است.

تفسير:

روز تلاقى!

اين آيات و چند آيه بعد از آن توضيح و تفسيرى است براى (يوم التلاق ) كه از نامهاى قيامت است، و در آخرين آيات گذشته به آن اشاره شد.

در اين دو آيه چند قسمت از ويژگيهاى قيامت بيان شده كه هر كدام از ديگرى تكان دهنده تر است.

نخست ميفرمايد (روز تلاقى روزى است كه همه بارز و ظاهر مى شوند)

( يوم هم بارزون ) .

روزى است كه تمام پرده ها و حجابها كنار ميرود.

از يكسو موانع مادى همچون كوهها برچيده مى شود، و به گفته قرآن زمين به صورت قاعا صفصفا (هموار و بدون پستى و بلندى ) در مى آيد (طه - 106).

از سوى ديگر همه انسانها از درون قبرها سر بر مى دارند و خارج مى شوند.

از سوى سوم اسرار درون همگان آشكار مى گردد:( يوم تبلى السرائر ) (طارق - 9).

و زمين آنچه را در درون دارد بيرون مى فرستد:( و اخرجت الارض اثقالها ) (زلزال - 2).

از سوى چهارم نامه هاى اعمال گشوده مى شود و محتواى آن آشكار مى گردد:

( و اذا الصحف نشرت ) (تكوير - 10).

از سوى پنجم اعمالى كه انسان از پيش فرستاده در برابر او مجسم مى شود:

( يوم ينظر المرء ما قدمت يداه ) (نبا - 40).

و از سوى ششم مسائلى را كه انسان اصرار در اخفاى آنها داشت ظاهر مى گردد:

( بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل ) (انعام - 28).

از سوى هفتم اعضاى پيكر انسان و حتى زمينى كه روى آن اعمالى انجام داده به افشاگرى برمى خيزند و حقايق را بازگو مى كنند:( يومئذ تحدث اخبارها ) (زلزال - 4).

خلاصه انسانها با تمام وجود و تمام هستى و هويت خويش در آن صحنه عظيم ظاهر مى شوند، و هيچ چيزى مكتوم نمى ماند:( و برزوا لله جميعا ) (ابراهيم - 21).

چه صحنه عجيب و وحشتناكى است؟!

براى اينكه بدانيم در آنجا چه غوغائى بر پا مى شود كافى است فكر كنيم كه يك لحظه در اين دنيا چنين صحنه اى بر پا شود و درون و برون و خلوت و جلوت همه انسانها يكى گردد، چه ولوله اى در ميان خلق ايجاد خواهد شد؟ و چگونه رشته هاى پيوند مردم از هم گسسته مى شود؟!

آرى طبيعت آن جهان همين است و بايد آنچنان بود كه انسان از ظاهر شدن پنهانيها وحشتى نداشته باشد، اعمال و رفتارش را آنچنان انجام دهد كه هم امروز اگر در ملاء عام نمايان گردد از آن نگران نباشد.

در دومين توصيف از آن روز مى افزايد: چيزى از مردم بر خدا مخفى نخواهد بود( لا يخفى على الله منهم شى ء ) .

در اين جهان و امروز نيز چيزى بر خداوند عالم و قادر مخفى نيست، و اصولا كسى كه وجودش بى پايان است و هيچگونه محدوديتى در ذات پاكش راه ندارد آشكار و مخفى و غيب و شهود براى او يكسان است.

پس چرا قرآن جمله فوق را به عنوان توضيح و تفسيرى براى جمله يوم هم بارزون ذكر مى كند؟

دليل آن روشن است زيرا ظهور اشياء در آن روز از تاءكيد بيشترى برخوردار است، جائى كه ديگران نيز از اسرار هم آگاه شوند در مورد خداوند مسأله نياز به بحث و گفتگو ندارد.

سومين ويژگى آن روز حاكميت مطلقه پروردگار است، چنانكه در دنباله همين آيه مى فرمايد: در آن روز گفته مى شود حكومت و ملك امروز براى كيست؟( لمن الملك اليوم ) .

و در پاسخ مى گويند: از آن خداوند واحد قهار است( لله الواحد القهار ) .

اين سؤ ال را چه كسى مطرح مى كند؟ و آن جواب را چه كسانى مى گويند؟ در آيه سخنى از آن به ميان نيامده است. بعضى گفته اند سؤ ال از ناحيه پروردگار مطرح مى شود، و جواب را همه مؤ منان و كافران مى گويند.

بعضى نيز گفته اند: سؤ ال و جواب هر دو از ناحيه خداست.

و بعضى معتقدند منادى الهى اين سؤ ال را آشكارا مطرح مى كند و خود او نيز پاسخ مى گويد.

ولى ظاهر اين است كه اين سؤال و جواب از سوى فرد خاصى عنوان نمى شود سؤ الى است كه از سوى خالق و مخلوق، فرشته و انسان، مؤ من و كافر و از تمام ذرات وجود و در و ديوار عالم هستى بدون استثنا مطرح است، و همگى نيز با زبان حال به آن پاسخ مى گويند، يعنى به هر جا بنگرى آثار حاكميت او نمايان است و بر هر چه نگاه كنى نشانه هاى قاهريت او در آن ظاهر است.

به زمزمه هر ذره اى گوش فرا دهى لمن الملك مى گويد، و در پاسخ لله الواحد القهار از آن مى شنوى.

نمونه بسيار كوچك آن را در همين دنيا مى بينيم كه گاه به هنگام ورود در يك خانه يا يك شهر و يك كشور ظهور و حضور و قدرت فرد معينى را در همه جا احساس مى كنيم، گوئى همه مى گويند مالك و حاكم در اينجا فلان شخص است، در و ديوار نيز به اين امر گواهى مى دهد.

البته امروز نيز مالكيت خداوند در سراسر عالم حاكم است، اما در قيامت ظهور و بروز تازهاى پيدا مى كند، در آنجا نه خبرى از حكومت جباران است، و نه از نعره هاى مستانه طاغوتيان.

نه خبرى از نيروهاى اهريمنى به گوش مى رسد، و نه از قدرتنمائى ظاهرى شيطان و لشكريانش اثرى به چشم مى خورد.

ويژگى چهارم آن روز اين است كه روز پاداش و كيفر است، چنانكه در آيه بعد مى فرمايد: امروز هر كسى در برابر كارى كه انجام داده جزا داده مى شود.

( اليوم تجزى كل نفس بما كسبت ) .

آرى آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاكميت و مالكيت و قهاريت او همه دليلى است روشن بر اين حقيقت بزرگ و اميدبخش و بيم آفرين.

ويژگى پنجم همان است كه در جمله بعد مى افزايد: امروز هيچ ظلم و ستمى بر هيچكس نخواهد بود( لا ظلم اليوم ) .

چگونه ممكن است ظلم و ستمى تحقق يابد در حالى كه ظلم يا به خاطر جهل است كه او بر همه چيز احاطه علمى دارد.

يا به خاطر عجز است كه او قاهر و مالك و حاكم بر همه چيز است، پس چگونه ممكن است ظلم و ستمى در محضر الهى در آن روز انجام گيرد، به خصوص اينكه آن روز، روز داورى خدا است نه آزادى مردم براى آزمون.

ششمين و آخرين ويژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنانكه در پايان آيه مى فرمايد: خداوند سريع الحساب است( ان الله سريع الحساب ) .

سرعت حسابش در آنجا به قدرى است كه در حديث آمده است: ان الله تعالى يحاسب الخلائق كلهم فى مقدار لمح البصر: (خداوند حساب همه بندگان را در يك چشم بر هم زدن مى رسد)!.

اصولا با قبول تجسم اعمال و بقاء آثار خير و شر، مساءله حساب مساءله اى حل شده است، آيا دستگاههائى كه در دنيا همراه كار كردن نمره مى اندازد نيازى به زمان براى حسابرسى دارد؟

تكرار تعبير سريع الحساب در آيات مختلف قرآن شايد به اين منظور است كه بعضى شيطان صفتان، افراد ساده لوح را وسوسه نكنند كه مگر حسابرسى خلايق در برابر اعمالى كه در طول هزاران سال انجام داده اند به اين آسانى ممكن است؟.

از اين گذشته اين تعبير هشدارى است به همه انسانها كه در آن روز مهلتى به مجرمان داده نمى شود، مانند مهلتى كه در اين دنيا به يك مجرم و قاتل براى رسيدگى چند ماه يا چند سال به پرونده اش ‍ مى دهند.

از اين گذشته اين تعبير هشدارى است به همه انسانها كه در آن روز مهلتى به مجرمان داده نمى شود، مانند مهلتى كه در اين دنيا به يك

آيه (18) تا (20) و ترجمه

( و أنذرهم يوم الازفة إذ القلوب لدى الحناجر كاظمين ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع ) (18)( يعلم خائنة الا عين و ما تخفى الصدور ) (19)( و الله يقضى بالحق و الذين يدعون من دونه لا يقضون بشى ء إن الله هو السميع البصير ) (20)

ترجمه:

18 - آنها را از روز نزديك بترسان، روزى كه از شدت وحشت دلها به گلوگاه مى رسد، و تمامى وجود آنها مملو از اندوه مى گردد، براى ستمكاران دوستى وجود ندارد و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش ‍ پذيرفته شود.

19 - او چشمهائى را كه به خيانت گردش مى كند مى داند، و از آنچه در سينه ها پنهان است با خبر است.

20 - خداوند به حق داورى مى كند، و معبودهائى را كه غير از او مى خوانند هيچگونه داورى ندارند، خداوند شنوا و بينا است.

تفسير:

روزى كه جانها به لب مى رسد!

اين آيات همچنان ادامه توصيف قيامت است و در حقيقت در اين آيات هفت ويژگى ديگر از ويژگيهاى قيامت و حوادث هول انگيز و دهشت زاى آن كه هر انسان مؤ منى را عميقا در فكر فرو مى برد بيان شده است:

نخست مى گويد: (آنها را از روز نزديك بترسان( و انذرهم يوم الازفة ) .

(آزفة ) در لغت به معنى نزديك است، و چه نامگذارى عجيبى است كه به جاى (يوم القيامة ) (يوم الازفة ) بيان شده، تا بيخبران نگويند: هنوز تا قيامت زمان بسيار زيادى است، فكر خود را مشغول قيامت نكنيد كه وعده اى است نسيه!

و اگر درست بنگريم مجموعه عمر دنيا در برابر عمر قيامت لحظه زود گذرى بيش نيست، و چون هيچ تاريخى از سوى خداوند براى آن به كسى حتى به پيامبران اعلام نشده است بايد هميشه آماده استقبال از آن بود.

دومين توصيف اينكه: در آن روز از شدت هول و ترس دلها به گلوگاه مى رسد!( اذ القلوب لدى الحناجر ) .

به هنگامى كه انسان در تنگناهاى سخت قرار مى گيرد احساس مى كند كه گوئى قلبش دارد از جا كنده مى شود، گوئى مى خواهد از حنجره اش ‍ بيرون پرد، عرب از اين حالت تعبير به (بلغت القلوب الحناجر) مى كند، و شايد معادل آن در فارسى اين باشد كه ميگوئيم جانش به لب رسيد، و گرنه روشن است كه قلب به معنى مركز پخش خون هرگز از جاى خود حركت نمى كند و به گلوگاه نمى رسد.

و نيز ممكن است قلب كنايه از جان باشد، يعنى جانش به گلوگاه رسيده بود، گوئى روح از بدنش تدريجا خارج شده، و تنها كمى از آن باقيمانده است.

به هر حال چنان هول و اضطرابى از حساب و كتاب دقيق الهى، و بيم از رسوائى در حضور جميع خلايق، و گرفتارى در عذاب دردناكى كه خلاصى از آن ممكن نيست، به انسان دست مى دهد كه با هيچ بيانى قابل شرح نيست.

در توصيف سوم مى گويد: (وجود آنها مملو از غم و اندوه مى شود اما توانائى اظهار آن را ندارند)( كاظمين ) .

(كاظم ) از ماده (كظم ) در اصل به معنى بستن دهان مشكى است كه پر از آب باشد سپس در مورد كسانى كه از خشم و غضب پر مى شوند اما به دلائل مختلفى آن را اظهار نمى دارند اطلاق شده است.

اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانكاهى شود اما بتواند فرياد كند ممكن است كمى آرام گيرد، اما افسوس كه در آنجا حتى جاى فرياد و نعره زدن نيست، آنجا صحنه بروز همه اسرار نهان و پيشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جمع خلايق است، فرياد چه سودى دارد؟!

چهارمين توصيف اينكه: براى ستمكاران دوستى وجود ندارد( و ما للظالمين من حميم ) .

آن گروه از دغل دوستان كه همچون مگسان گرد شيرينى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، و با تملق و چاپلوسى خود را يارانى وفادار و جانثار، و يا غلامانى خانه زاد، معرفى مى كردند، همه گرفتار كار خويشند، و به ديگرى نمى پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل كردن.

در پنجمين توصيف مى فرمايد: و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش ‍ پذيرفته شود( و لا شفيع يطاع ) .

چرا كه شفاعت شافعان راستين مانند انبيا و اولياء نيز به اذن پروردگار است، و به اين ترتيب قلم بطلان بر پندار بت پرستان كه بتها را شفعاى خود در پيشگاه خدا مى دانستند مى كشد.

در ششمين مرحله يكى از اوصاف خدا را بيان مى كند كه در ضمن توصيفى براى چگونگى قيامت است، مى گويد: خدا چشمهائى را كه به خيانت گردش مى كند مى داند، و از آنچه در سينه ها پنهان است با خبر است( يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور ) .

آرى خدائى كه از حركات مخفيانه چشمها و اسرار درون سينه ها آگاه است در آن روز درباره خلايق دادرسى و قضاوت مى كند، و با اين علم و آگاهى دقيق او روز گنهكاران سياه و تاريك است.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم: هنگامى كه از معنى اين آيه از آن حضرت سؤ ال كردند، فرمود: ا لم تر الى الرجل ينظر الى الشى ء و كانه لا ينظر اليه، فذلك خائنة الاعين: آيا نديده اى گاه انسان به چيزى نگاه مى كند اما چنين وانمود مى كند كه به آن نگاه نمى كند؟ اين نگاههاى خيانت آلود است!.

آرى اين نگاهها خواه به نواميس مردم باشد و يا امور ديگرى كه نگاه كردن به آن ممنوع است بر خداوندى كه ذره اى از آنچه در آسمانها و زمين است از علم او مخفى نيست پنهان نمى ماند،( لا يغرب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض ) (سبا - 3).

در حديث ديگرى آمده است: يكى از ياران پيامبر در كنار يكى از مخالفان سرسخت اسلام در محضر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نشسته بود، بعد از آنكه آن مرد مخالف از محضر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) امان گرفت و بيرون رفت عرض كرد: چرا اشاره اى نفرموديد.

تا بر خيزيم و گردنش را بزنيم پيش از آنكه از شما امان بگيرد؟! رسول خدا فرمود: ان النبى لا تكون له خائنة الاعين: پيامبران نگاه مخفيانه و خائنانه ندارند!.

البته خيانت چشمها اشكال مختلفى دارد: گاه به صورت نگاههاى دزدكى و استراق بصر نسبت به زنان بيگانه است، و گاه به صورت اشاراتى با چشم به منظور تحقير يا عيبجوئى از ديگران، و يا اشاراتى كه مقدمه توطئه ها و نقشه هاى شيطانى است.

راستى اگر انسان به يك چنين حسابرسى دقيقى در قيامت مؤ من باشد كه حتى نگاهها، و انديشه ها، با انگيزه هائى كه دارند همگى زير سوال مى روند، و دقيقا بررسى مى شوند، حد اعلاى تقوى در وجود او زنده خواهد شد، و چه اثرى دارد اين ايمان به معاد و مراقبت الهى و حسابرسى قيامت در تربيت نفوس انسانها؟!

مى گويند: يكى از علماى بزرگ پس از پايان تحصيلات خود در حوزه علميه نجف هنگامى كه مى خواست به كشورش باز گردد ضمن خدا حافظى با استادش از او تقاضاى پند و موعظه اى كرد، او گفت: بعد از تمام اين زحمتها آخرين اندرزم كلام خدا است، اين آيه را هرگز فراموش مكن( ا لم يعلم بان الله يرى ) : آيا انسان نمى دانست كه خدا همه چيز را مى بيند (علق - 14).

آرى از ديدگاه يك فرد مؤ من واقعى، تمام عالم محضر خدا است، و همه كارها در حضور او انجام مى گيرد، همين شرم و حضور براى دورى از گناهان كافى است.

در هفتمين توصيف از قيامت كه آن نيز به صورت توصيف خداوند مطرح شده مى فرمايد: خداوند به حق داورى مى كند( و الله يقضى بالحق ) .

و معبودهائى را كه غير از او مى خوانند هيچگونه قضاوت و داورى ندارند( و الذين يدعون من دونه لا يقضون بشى ء ) .

آرى آن روز مقام داورى مخصوص به خدا است، و او هم جز به حق داورى نمى كند، چرا كه داورى به ظلم يا از جهل و عدم آگاهى ناشى مى شود كه او بر همه چيز حتى اسرار ضمائر احاطه دارد، و يا از عجز و نياز است كه همه اينها از ساحت مقدسش دور مى شد.

ضمنا اين جمله دليلى است بر توحيد معبود، زيرا كسى شايستگى عبوديت دارد كه سرانجام داورى به دست او است، اما بتهائى كه نه در اين جهان خاصيتى دارند و نه در قيامت مرجع داورى هستند چگونه ممكن است شايسته عبوديت باشند؟

اين نكته نيز قابل توجه است كه داورى به حق از ناحيه خداوند معنى گسترده اى دارد كه هم عالم تكوين را شامل مى شود، و هم جهان تشريع را، همانگونه كه تعبير قضا در آيات قرآن نيز در هر دو مورد به كار رفته است، در يكجا مى خوانيم:( و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه ) : پروردگارت حكم كرده كه جز او را پرستش نكنيد (اسراء - 23) اين قضاوت تشريعى او است.

و در جاى ديگر مى فرمايد:( اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ) : هنگامى كه حكم درباره چيزى صادر كند به آن مى گويد: موجود باش! بلافاصله موجود مى شود! (آل عمران - 47).

سرانجام به عنوان تأكيد بر آنچه در اين آيات گذشت سخن را با اين جمله پايان مى دهد: خداوند شنوا و بينا است( ان الله هو السميع البصير ) .

بلكه بينائى و شنوائى به معنى واقعى كلمه، يعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنيدنيها و ديدنيها نزد او منحصر به ذات پاك خدا است، و اين تاءكيدى است بر علم و آگاهى او بر همه چيز، و داورى او به حق چرا كه تا كسى سميع و بصير مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.