تفسیر نمونه جلد ۲۰

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23441
دانلود: 1864


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23441 / دانلود: 1864
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 20

نویسنده:
فارسی

آيه (41) تا (46) و ترجمه

( و يا قوم ما لى أدعوكم إلى النجوة و تدعوننى إلى النار ) (41)( تدعوننى لا كفر بالله و أشرك به ما ليس لى به علم و أنا أدعوكم إلى العزيز الغفار ) (42)( لا جرم أنما تدعوننى إليه ليس له دعوة فى الدنيا و لا فى الاخرة و أن مردنا إلى الله و أن المسرفين هم أصحب النار ) (43)( فستذكرون ما أقول لكم و أفوض أمرى إلى الله إن الله بصير بالعباد ) (44)( فوقئه الله سيات ما مكروا و حاق بال فرعون سوء العذاب ) (45)( النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة أدخلوا أل فرعون أشد العذاب ) (46)

ترجمه:

41 - اى قوم! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم، اما شما مرا به سوى آتش مى خوانيد؟!

42 - مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم، و شريكهائى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفار دعوت مى كنم.

43 - قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوت (و حاكميتى ) در دنيا دارند و نه در آخرت، و تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است، و مسرفان اهل دوزخند.

44 - و به زودى آنچه را مى گويم به خاطر خواهيد آورد، من كار خود را به خداوند يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بيناست.

45 - خداوند او را از نقشه هاى سوء آنها نگهداشت، و عذابهاى شديد بر آل فرعون نازل گرديد.

46 - عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند، و روزى كه قيامت بر پا مى شود دستور مى دهد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد.

تفسير:

آخرين سخن!

در پنجمين و آخرين مرحله، مؤ من آل فرعون پرده ها را كنار زد، و بيش ‍ از آن نتوانست ايمان خود را مكتوم دارد، آنچه گفتنى بود گفت، و آنها نيز - چنانكه خواهيم ديد - تصميم خطرناكى درباره او گرفتند.

از قرائن بر مى آيد كه آن قوم لجوج و مغرور و خودخواه در برابر سخنان اين مرد شجاع و با ايمان سكوت نكردند، و متقابلا از مزاياى شرك سخن گفتند، و او را به بت پرستى دعوت نمودند.

لذا او فرياد زد و گفت: (اى قوم! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم اما شما مرا به سوى آتش مى خوانيد)؟!( و يا قوم مالى ادعوكم الى النجاة و تدعوننى الى النار ) .

من سعادت شما را مى طلبم، و شما بدبختى مرا، من شما را به شاهراه هدايت مى خوانم و شما مرا به بيراهه مى خوانيد آرى (شما مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم و شريكهائى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفار دعوت مى كنم )( تدعوننى لا كفر بالله و اشرك به ما ليس لى به علم و انا ادعوكم الى العزيز الغفار ) .

از آيات مختلف قرآن و نيز تاريخ مردم مصر به خوبى استفاده مى شود كه آنها علاوه بر پرستش فراعنه بتهاى فراوانى نيز داشتند، چنانكه در آيه 127 سوره اعراف مى خوانيم كه اطرافيان فرعون به او گفتند:( اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و آلهتك ) : (آيا اجازه مى دهى كه موسى و قومش در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را ترك گويند)؟!

يوسف نيز در زندان فراعنه به هم بنده اى خود گفت:( ا أرباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار ) : (آيا معبودهاى پراكنده بهترند يا خداوند يگانه قهار)؟! يوسف آيه 39).

به هر حال مؤ من آل فرعون در يك مقايسه روشن به آنها ياد آورى كرد كه دعوت شما دعوت به سوى شرك است، چيزى كه حداقل دليلى بر آن وجود ندارد، و راهى است تاريك و خطرناك، اما من شما را به راهى روشن، راه خداوند عزيز و توانا، راه خداوند غفار و بخشنده دعوت مى كنم.

تعبير به (عزيز) و (غفار) از يكسو اشاره به اين مبدا بزرگ بيم و اميد است و از سوى ديگر اشاره اى به نفى الوهيت بتها و فراعنه كه نه عزتى در آنان است و نه عفو و گذشتى!

سپس افزود: (قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوتى در دنيا دارد و نه در آخرت (اين بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستاده اند تا آنها را به سوى خود دعوت كنند و نه در آخرت مى توانند حاكميت بر چيزى داشته باشند)( لا جرم انما تدعوننى اليه ليس له دعوة فى الدنيا و لا فى الاخرة ) .

اين موجودات بى حس و شعور، هرگز مبدا حركتى نبوده اند و نخواهند بود، نه سخنى مى گويند، نه رسولانى دارند و نه دادگاه و محكمه اى، خلاصه نه گرهى از كار كسى مى گشايند نه مى توانند گرهى در كار كسى بزنند. و به همين دليل، بايد بدانيد تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است( و ان مردنا الى الله ) .

او است كه رسولان خود را براى هدايت انسانها فرستاده، و او است كه آنها را در برابر اعمالشان پاداش و كيفر مى دهد.

و نيز بايد بدانيد كه (اسرافكاران و متجاوزان اهل دوزخند)( و ان المسرفين هم اصحاب النار ) .

به اين ترتيب (مؤ من آل فرعون ) سرانجام ايمان خود را آشكار ساخت، و خط توحيدى خويش را از خط شرك آلود آن قوم جدا كرد، دست رد بر سينه آن نامحرمان زد و يك تنه با منطق گويايش در برابر همه آنها ايستاد.

و در آخرين سخنش با تهديدى پر معنى گفت: (به زودى آنچه را من امروز به شما مى گويم به خاطر خواهيد آورد، و هنگامى كه آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در اين جهان و آن جهان مى گيرد به صدق گفتار من پى مى بريد)( فستذكرون ما اقول لكم ) .

اما افسوس كه آن زمان دير است، اگر در آخرت باشد راه بازگشت وجود ندارد، و اگر در دنيا باشد به هنگام نزول عذاب تمام درهاى توبه بسته مى شود. سپس افزود: (من تمام كارهاى خود را به خداوند يگانه يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بينا است )( و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد ) .

و به همين دليل نه از تهديدهاى شما مى ترسم، و نه كثرت و قدرت شما و تنهائى من مرا به وحشت مى افكند، چرا كه سرتاپا خود را به كسى سپرده ام كه قدرتش بى انتها است و از حال بندگانش به خوبى آگاه است اين تعبير ضمنا دعاى مؤ دبانه اى بود از اين مرد با ايمان كه در چنگال قومى زورمند و بيرحم گرفتار بود، تقاضائى بود مؤ دبانه از پيشگاه پروردگار كه در اين شرائط او را در كنف حمايت خويش قرار دهد.

خداوند هم اين بنده مؤ من مجاهد را تنها نگذاشت، و چنانكه در آيه بعد مى خوانيم: خداوند او را از نقشه هاى شوم و سوء آنها نگه داشت )( فوقاه الله سيئات ما مكروا ) .

تعبير به (سيئات ما مكروا) نشان مى دهد كه اجمالا توطئه هاى مختلفى بر ضد او چيدند، اما اين توطئه ها چه بود؟ قرآن سر بسته بيان كرده است، طبعا انواع مجازاتها و شكنجه ها و سرانجام قتل و اعدام بوده است، اما لطف الهى همه آنها را خنثى كرد.

در بعضى از تفاسير آمده است كه او با استفاده از يك فرصت مناسب خود را به موسى رسانيد، و همراه بنى اسرائيل از دريا عبور كرد و نيز گفته شده است كه وقتى تصميم بر قتل او گرفتند او به كوهى متوارى شد و از نظرها پنهان گشت.

اين دو منافاتى با هم ندارند ممكن است نخست در بيرون شهر مخفى شده باشد، تا بعدا به بنى اسرائيل ملحق گردد جزئى از اين توطئه ها ممكن است توطئه تحميل بت پرستى و بيرون كردن او از خط توحيد بوده كه خداوند اين را هم از او بر طرف ساخت، و او را در مسير ايمان و توحيد و تقوا راسخ قدم كرد.

ولى در مقابل (عذابهاى شديدى بر آل فرعون نازل گرديد)( و حاق بال فرعون سوء العذاب ) .

عذاب و مجازات الهى همه اش دردناك است، اما تعبير به (سوء العذاب ) نشان مى دهد كه خداوند عذاب دردناك ترى براى اين گروه انتخاب فرمود اين همان چيزى است كه در آيه بعد به آن اشاره مى كند.

و مى فرمايد (مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند)( النار يعرضون عليها غدوا و عشيا ) .

(و روزى كه قيامت برپا مى گردد دستور مى دهد آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد)( و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب ) .

قابل توجه اين كه اولا تعبير به آل فرعون مى كند كه اشاره به خاندان و اطرافيان و اصحاب گمراه او است، جائى كه آنها گرفتار چنين سرنوشتى شوند تكليف خود فرعون روشن است.

ثانيا: مى گويد آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند اما در قيامت آنها را وارد اشد عذاب مى كند، اين به خوبى دلالت دارد كه عذاب اول عذاب برزخى است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است و كيفيت آن عرضه و نزديكى به آتش دوزخ است، عرضهاى كه هم روح و جان را به لرزه در مى آورد و هم جسم را تحت تاءثير قرار مى دهد.

ثالثا: تعبير به (غدو) و (عشى ) (صبح و شام ) يا اشاره به دوام اين عذاب است چنانكه ميگوئيم فلان كس صبح و شام مزاحم ما است، يعنى همواره و هميشه، و يا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است كه تنها در مواقع صبح و شام كه مواقع قدرتنمائى فراعنه و عيش و نوش ‍ آنها بوده به آن گرفتار مى شوند.

از تعبير (غدو) و (عشى ) (صبح و شام نيز نبايد تعجب كرد كه مگر در عالم برزخ چنين امورى هست زيرا از آيات قرآن استفاده مى شود كه حتى در قيامت صبح و شام نيز وجود دارد، چنانكه در آيه 62 سوره مريم مى خوانيم:( و لهم رزقهم فيها بكرتا و عشيا ) : (براى آنها (بهشتيان ) صبح و شام روزهاى مخصوصى است ).

اين منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد، چنانكه در آيه 35 سوره رعد آمده است (اكلها دائم و ظلها)، زيرا ممكن است در عين دوام نعمت روزيها و الطاف مخصوصى در اين دو وقت نصيب بهشتيان گردد.

نكته ها:

1 - سرگذشت مؤ من آل فرعون يك درس بزرگ مبارزه با طاغوتها

اديان الهى و مكتبهاى آسمانى كه در برابر طاغوتها و جباران ظاهر شدند در آغاز بوسيله گروه اندكى عرضه شد آنها اگر مى خواستند از كمى نفرات وحشت كنند و كثرت مخالفان را دليل بر حقانيت آنها بشمرند هرگز اين مكتبها رشد نمى كرد.

اصل اساسى كه بر تمام برنامه هاى آنها حاكم بود همان است كه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در گفتار پرمحتوايش بيان فرموده: ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله: (اى مردم در طريق هدايت از كمى نفرات هرگز وحشت نكنيد).

مؤ من آل فرعون سمبلى بود از اين مكتب، و رهروى بود از پيشقدمان اين راه، و نشان داد كه يك انسان با عزم و اراده راسخ ناشى از ايمان مى تواند حتى در اراده فراعنه جبار اثر بگذارد و پيامبر بزرگى را از خطر برهاند.

تاريخ زندگى اين مرد شجاع و هوشيار نشان مى دهد كه هميشه بايد حركات طرفداران حق حساب شده باشد، گاه بايد ايمان را اظهار كرد و فرياد كشيد، گاه بايد براى هدفهاى (كوتاه مدت ) و (دراز مدت ) ايمان را مكتوم داشت.

و تقيه چيزى جز اين نيست كه انسان به خاطر هدفهاى مقدسش اعتقاد خود را در مقطع خاصى مكتوم دارد.

همانگونه كه مجهز بودن به سلاح ظاهرى براى درهم كوبيدن دشمن لازم است سلاح برنده منطق نيز ضرورى است كه تاءثيرش از سلاح ظاهر به مراتب بيشتر است: لذا كارى را كه مؤ من آل فرعون با منطق خود انجام داد در آن شرائط خاص از هيچ سلاحى ساخته نبود.

و بالاخره داستان مؤ من آل فرعون نشان مى دهد كه خدا اينگونه افراد با ايمان را تنها نمى گذارد و در برابر خطرات در پناه لطف خودش قرار مى دهد. اين نكته نيز قابل توجه است كه (مؤ من آل فرعون ) طبق بعضى از روايات سرانجام به شهادت رسيد، و اينكه قرآن مى گويد خداوند او را از توطئه هاى شوم فرعونيان رهائى بخشيد، منظور اين است كه او را از انحراف عقيده و تحميل كفر و شرك بر او حفظ كرد.

2 - تفويض كار به خدا

درباره اهميت واگذارى كار خويش به خدا و توكل بر پروردگار همين بس كه در حديثى از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) آمده است: الايمان له اربعة اركان التوكل على الله و تفويض الامر الى الله عز و جل و الرضا بقضاء الله و التسليم لامر الله: ايمان چهار ركن دارد: توكل بر خدا، واگذارى كار خويش به او و راضى بودن به قضاى الهى و تسليم در برابر فرمان خداوند.

امام صادق (عليه‌السلام ) فرمود: (المفوض امره الى الله فى راحة الابد، و العيش الدائم الرغد، و المفوض حقا هو العالى عن كل همة دون الله: (كسى كه كار خود را به خدا واگذارد در راحت ابدى و زندگى جاودانه پر بركت است، و كسى كه حقيقتا كار خود را به خدا واگذارد برتر از آن است كه به غير او بينديشد). (تفويض ) چنانكه راغب در مفردات مى گويد: به معنى (رد كردن ).

است، بنابر اين (تفويض امر به خدا) به معنى واگذار نمودن كار خويش به او است، نه به اين معنى كه انسان دست از تلاش و كوشش ‍ بردارد كه اين بطور مسلم تحريفى است در معنى (تفويض ) بلكه به اين معنى است كه نهايت كوشش و تلاش و جهاد را به كار گيرد، و هنگامى كه در برابر موانع سخت قرار گرفت وحشت نكند دستپاچه نشود و دلسرد نگردد بلكه كار خود را به خدا واگذارد، و با عزمى راسخ به جهاد و تلاش ادامه دهد

(تفويض ) گرچه از نظر مفهوم با (توكل ) شباهت زيادى دارد ولى مرحله اى برتر از آن است، چرا كه (حقيقت توكل ) خدا را وكيل خويش دانستن است، ولى تفويض مفهومش واگذارى مطلق به او است، زيرا بسيار مى شود كه انسان وكيلى انتخاب مى كند ولى به نظارت خويش نيز ادامه مى دهد، اما در مقام تفويض هيچ نظرى از خود ندارد.

3 - عالم برزخ برزخ

(چنانكه ) از نامش پيدا است عالمى است واسطه در ميان اين جهان و جهان ديگر، در قرآن مجيد به همان اندازه كه درباره عالم قيامت فراوان صحبت شده درباره برزخ بحث كمى ديده مى شود، به همين دليل هالهاى از ابهام آنرا فرا گرفته، و خصوصيات و جزئيات آن چندان روشن نيست. حقيقت اين است كه آگاهى بر خصوصيات برزخ تاءثير زيادى بر مسائل اعتقادى نمى گذارد و شايد به همين جهت كمتر درباره آن در كتاب الله بحث شده است، ولى اين نكته را نبايد فراموش كرد كه قرآن اصل وجود عالم برزخ را با صراحت بيان داشته است.

از جمله آياتى كه به وضوح از وجود چنين عالمى خبر مى دهد آيات مورد بحث است آنجا كه مى گويد: (آل فرعون قبل از قيام قيامت هر صبح و شام از طريق عرضه شدن بر آتش مجازات مى شوند) اين چيزى جز عذاب برزخى نيست.

از سوى ديگر آياتى كه درباره حيات جاويدان شهيدان بعد از مرگ سخن مى گويد، و از پاداشهاى فوق العاده آنها بحث مى كند گواه بر وجود (نعمتهاى برزخى ) است.

قابل توجه اينكه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم كه فرمود: ان احدكم اذا مات عرض عليه مقعده بالغداة و العشى، ان كان من اهل الجنة فمن الجنة، و ان كان من اهل النار فمن النار، يقال هذا مقعدك حيث يبعثك الله يوم القيامة!:

(هنگامى كه يكى از شما از دنيا مى رود جايگاه او را هر صبح و شام به او نشان مى دهند، اگر بهشتى باشد جايگاهش را در بهشت، و اگر دوزخى باشد جايگاهش را در آتش، و به او مى گويند: اين جايگاه تو در روز قيامت است ) (و همين امر باعث شادى يا عذاب روح او مى شود).

امام صادق (عليه‌السلام ) مى فرمايد: ذلك فى الدنيا قبل يوم القيامة لان فى نار القيامه لا يكون غدو و عشى، ثم قال ان كانوا يعذبون فى النار غدوا و عشيا ففيها بين ذلك هم من السعداء، لا و لكن هذا فى البرزخ قبل يوم القيامة الم تسمع قوله عز و جل: و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب: اين در دنيا قبل از روز قيامت است، زيرا آتش قيامت صبح و شام ندارد سپس فرمود: اگر آنها در قيامت تنها صبح و شام در آتش ‍ دوزخ عذاب شوند در ميان اين دو بايد سعادتمند باشند، چنين نيست، اين مربوط به برزخ است پيش از روز.

قيامت، آيا سخن خدا را (بعد از اين جمله ) نشنيده اى كه مى فرمايد: (هنگامى كه قيامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد).

امام نمى فرمايد: در قيامت صبح و شام نيست، بلكه مى فرمايد آتش ‍ دوزخ جاودانه است و صبح و شام ندارد، آنچه مجازاتش صبح و شام دارد عالم برزخ است، سپس به جمله بعد كه سخن از قيامت مى گويد به عنوان قرينه اى بر اينكه جمله قبل مربوط به برزخ است استدلال مى فرمايد.

درباره برزخ و دلائل آن در جلد 14 صفحه 314 به بعد (ذيل آيه 100 سوره مؤ منون ) به طور مشروح بحث كرده ايم.

آيه (47) تا (50) و ترجمه

( و إذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفؤ ا للذين استكبروا إنا كنا لكم تبعا فهل أنتم مغنون عنا نصيبا من النار ) (47)( قال الذين استكبروا إ نا كل فيها إ ن الله قد حكم بين العباد ) (48)( و قال الذين فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربكم يخفف عنا يوما من العذاب ) (49)( قالوا أو لم تك تأتيكم رسلكم بالبينت قالوا بلى قالوا فادعوا و ما دعؤا الكفرين إلا فى ضلل ) (50)

ترجمه:

47 - به خاطر بياور هنگامى را كه در آتش دوزخ با هم محاجه مى كنند، ضعفا به مستكبران مى گويند: ما پيرو شما بوديم آيا (امروز) سهمى از آتش را بجاى ما پذيرا مى شويد؟!

48 - مستكبران مى گويند: ما همگى در آن هستيم، خداوند در ميان بندگانش (به عدالت ) حكم كرده است.

49 - و آنها كه در آتشند به خازنان جهنم مى گويند: از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را از ما بردارد.

50 - آنها مى گويند: آيا پيامبران شما با دلائل روشن به سراغتان نيامدند؟ مى گويند: آرى آنها مى گويند: پس هر چه مى خواهيد دعا كنيد، ولى دعاى كافران (به جائى نمى رسد و) جز در ضلالت نيست.

تفسير:

محاجه ضعفا و مستكبران در دوزخ!

از آنجا كه مؤ من آل فرعون در پايان سخنانش جمعيت فرعونيان را به مساءله قيامت و عذاب دوزخ توجه داد، آيات مورد بحث رشته سخن را در همين زمينه به دست گرفته و دنبال مى كند، و صحنه هايى از گفتگوى پرخاشگرانه دوزخيان را در دل آتش منعكس مى سازد.

نخست مى فرمايد: (بخاطر بياور هنگامى را كه آنها در آتش دوزخ محاجه و گفتگو مى كنند، (ضعفا) به (مستكبران ) مى گويند: ما پيروان شما بوديم، آيا اكنون سهمى از عذاب و نصيبى از آتش دوزخ را بجاى ما پذيرا مى شويد؟)( و اذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفاء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا نصيبا من النار ) .

منظور از (ضعفا) كسانى هستند كه علم كافى و استقلال فكرى نداشتند، چشم و گوش بسته به دنبال سردمداران كفر حركت مى كردند كه قرآن از آنها.

به عنوان مستكبران ياد كرده است:

بدون شك اين پيروان در آنجا مى دانند كه رهبران آنها نيز خود گرفتار عذابند، و كمترين توانائى براى دفاع از آنها ندارند اما چرا اين پيروان به آنها پناه ميبرند و تقاضا مى كنند سهمى از عذابشان را بپذيرند؟!

بعضى گفته اند اين به خاطر آن است كه در اين جهان عادت كرده بودند در حوادث سخت به آنها پناه برند، در آنجا نيز ناخودآگاه به سوى اين امر كشيده مى شوند.

ولى بهتر اين است كه گفته شود اين يك نوع سخريه و ملامت و سرزنش ‍ نسبت به آنها است، تا معلوم شود تمام ادعاهاى آنها پوشالى و خالى از حقيقت بوده است قابل توجه اين كه از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) نقل شده در يكى از روزهاى غدير خطبه اى خواند و ضمن دعوت مردم به توحيد الهى آنها را به طاعت كسانى كه خداوند امر به اطاعت آنها كرده است توجه داد و آيه فوق را يادآور شد، سپس افزود: افتدرون الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن امروا بطاعته، و الترفع على من ندبوا الى متابعته، و القرآن ينطق من هذا كثيرا، ان تدبره متدبر زجره، و وعظه!:

(آيا ميدانيد استكبار چيست؟ ترك اطاعت كسانى كه ماءمور به اطاعت آنها هستيد و خود برتربينى نسبت به آنها، قرآن از اين مقوله سخن بسيار مى گويد، به گونه اى كه اگر انسان در آن بينديشد او را اندرز مى دهد و از خلاف باز مى دارد) (در حقيقت امام (عليه‌السلام ) با اين تعبيرات زنده و روشن مى خواهد راه عذر را بر كسانى كه وصاياى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را در روز غدير فراموش كردند و دنبال دگران رفتند. هشدار دهد).

به هر حال مستكبران در پاسخ اين سخن سكوت نمى كنند اما جوابى مى گويند كه از نهايت ضعف و زبونى آنها حكايت دارد، چنانكه قرآن در آيه بعد به آن اشاره كرده مى فرمايد: (مستكبران مى گويند: ما و شما همگى در اين آتش دوزخيم، و سرنوشت مشتركى داريم، خداوند در ميان بندگانش به عدالت حكم كرده است )!( قال الذين استكبروا انا كل فيها ان الله قد حكم بين العباد ) .

اگر مى توانستيم مشكلى را از شما حل كنيم از خودمان حل مى كرديم، هيچ كارى از ما در اينجا ساخته نيست، نه دفع عذاب از شما و نه از خودمان، و نه حتى پذيرش بخشى از مجازات شما.

قابل توجه اينكه در آيه 21 سوره ابراهيم همين پيشنهاد ضعفا در برابر مستكبران مطرح شده و در آنجا مى خوانيم: مستكبران در جواب مى گويند:( لو هدانا الله لهديناكم سواء علينا اجزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص ) : (اگر خدا ما را (به سوى راه رهائى از عذاب ) هدايت كرده بود ما نيز شما را هدايت مى كرديم (كار از اينها گذشته است ) چه بى تابى كنيم و چه شكيبائى تفاوتى ندارد)! پيدا است كه اين دو جواب منافاتى با هم ندارد و مكمل يكديگر است

اينجا كه دست آنها از هر وسيله اى كوتاه مى شود رو به سوى خازنان دوزخ و ماءموران عذاب مى كنند (و اين دوزخيان به خازنان جهنم مى گويند شما از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را از ما بر دارد)( و قال الذين فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربكم يخفف عنا يوما من العذاب ) .

آنها مى دانند كه مجازات الهى بر طرف شدنى نيست، تنها تقاضايشان اين است كه يك روز عذاب الهى از آنان برداشته شود يك روز تخفيف بگيرند نفسى تازه كنند، و اندكى بياسايند، و به همين قانع هستند!

ولى مراقبان دوزخ (مى گويند: آيا پيامبران شما با دلائل روشن به سراغتان نيامدند)؟ و آيا بقدر كافى براى شما اتمام حجت نشد؟( قالوا او لم تك تاتيكم رسلكم بالبينات ) .

در پاسخ (مى گويند: آرى ) (قالوا بلى ).

ولى خازنان دوزخ به آنان (مى گويند: حال كه چنين است هر چه مى خواهيد دعا كنيد، اما بدانيد دعاى كافران بجائى نمى رسد و ضايع و نابود مى شود)( قالوا فادعوا و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال ) .

شما خود معترفيد كه پيامبران الهى با دلائل روشن آمدند، اما به آنها اعتنا نكرديد و كافر شديد، بنابراين هر چه دعا كنيد سودى ندارد، چرا كه خدا دعاى كافران را نمى پذيرد. جمعى از مفسران در تفسير جمله اخير گفته اند منظور اين است كه شما خودتان دعا كنيد زيرا ما بدون اذن پروردگار نمى توانيم دعا كنيم، اشاره به اين كه وقتى ما چنين اجازه اى نداشته باشيم بايد بدانيد درهاى نجات به روى شما بسته است، درست است كه كافر در قيامت مؤ من مى شود، اما اين ايمان چيزى از آثار كفر او نمى كاهد، لذا همچنان نام كافر بر او مى ماند.

ولى تفسير اول مناسبت به نظر مى رسد.