تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23737
دانلود: 1924


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23737 / دانلود: 1924
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (9) تا (16) و ترجمه

( بل هم فى شك يلعبون ) (9)( فارتقب يوم تأتى السماء بدخان مبين ) (10)( يغشى الناس هذا عذاب أليم ) (11)( ربنا اكشف عنا العذاب إنا مؤ منون ) (12)( إنى لهم الذكرى و قد جأهم رسول مبين ) (13)( ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون ) (14)( إنا كاشفوا العذاب قليلا إنكم عائدون ) (15)( يوم نبطش البطشة الكبرى إنا منتقمون ) (16)

ترجمه:

9 - ولى آنها در شكند و (با حقايق ) بازى مى كنند.

10 - منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد.

11 - همه مردم را فرا مى گيرد، اين عذاب دردناكى است.

12 - مى گويند پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم

13 - چـگـونـه و از كـجـا مـتـذكـر مـى شـونـد بـا ايـنـكـه رسول آشكار (با معجزات و منطق روشن )

به سراغ آنها آمد؟.

14 - سـپـس از او رويـگـردان شدند و گفتند: ديوانه اى است كه ديگران به او تعليم مى دهند!.

15 - ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم ولى باز به كارهاى خود برمى گرديد!

16 - ما از آنها انتقام مى گيريم در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم.

تفسير:

آن روز كه دودى كشنده همه آسمان را فرا مى گيرد

از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخن از اين در ميان بود كه اگر آنها طالب يقين باشند اسـبـاب تـحـصـيـل يـقـيـن فراوان و فراهم است، در نخستين آيه مورد بحث مى افزايد: آنها جـويـاى يـقـيـن و طـالب حـق نـيـسـتـنـد، (بلكه آنها درشكند و با حقايق بازى مى كنند)!( بل هم فى شك يلعبون ) .

اگـر آنـهـا در حـقـانـيـت اين كتاب آسمانى و نبوت تو ترديد دارند به خاطر اين نيست كه مساءله پيچيده اى است، بلكه از اين جهت است كه آن را جدى نمى گيرند، و با شوخى به آن برخورد مى كنند، گاه مسخره و استهزا مى كنند و گاه خود را به نادانى و بيخبرى مى زنند، و هر روز با يك نوع بازى خود را سرگرم مى سازند.

(يـلعـبون ) از ماده (لعاب ) به گفته راغب به معنى آب دهان است به هنگامى كه راه مى افتد، و از آنجا كه انسان موقع بازى و شوخى هدف مهمى از كار خود ندارد تشبيه به بزاق شده است كه بى اراده از دهان انسان بيرون ريزد.

بـه هـر حـال ايـن يـك واقـعـيـت اسـت كـه بـرخـورد جـدى بـا مـسائل انسان را در شناخت واقعيتها كمك مى كند، و برخوردهاى غير جدى پرده بر روى آنها مى افكند.

در آيـه بـعـد بـه تـهديد اين منكران لجوج و سرسخت پرداخته در حالى كه روى سخن را بـه پـيـامـبـر كـرده، مـى گـويـد: (مـنـتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد مى آورد)!( فارتقب يوم تاءتى السماء بدخان مبين )

(دودى كه تمام مردم را فرا مى گيرد)!( يغشى الناس ) .

(و سپس به آنها گفته مى شود اين عذاب دردناك الهى است )!( هذا عذاب اليم ) .

وحـشـت و اضـطـراب تـمـام وجـود آنـهـا را فـرا مـى گـيـرد، پـرده هـاى غـفـلت از مـقـابل چشمشان كنار مى رود، و به اشتباه بزرگ خود واقف مى شوند رو به درگاه خدا مى آورند و مى گويند: (پروردگارا عذاب را از ما برطرف گردان كه ايمان مى آوريم )!( ربنا اكشف عنا العذاب انا مؤ منون ) .

ولى او دسـت رد بـر سـيـنـه ايـن نامحرمان مى زند و مى فرمايد: (اينها چگونه و از كجا مـتـذكـر مـى شـونـد و از راه خـود بـازمـى گـردنـد بـا ايـنـكـه رسـول آشـكـار بـا مـعـجـزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد)؟!( انى لهم الذكرى و قد جائهم رسول مبين ) .

رسـولى كـه هـم خـودش آشـكـار بـود و هـم تـعـليـمـات و بـرنـامـه هـا و دلائل و معجزاتش همه مبين و واضح بود.

اما آنها بجاى اينكه سر بر فرمان او نهند و به خداوند يگانه ايمان آورند و دستوراتش را بـه جان پذيرا شوند (از او رويگردان شدند و گفتند: او ديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را به او القا كرده اند)!( ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون ) .

گـاه مـى گفتند يك (غلام رومى ) داستانهاى انبياء را شنيده به او تعليم مى دهد، و اين آيـات سـاخته و پرداخته او است!( و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمى و هذا لسان عربى مبين ) : (ما مى دانيم كه آنها مى گويند بشرى به او تعليم مى دهد در حالى كه زبان كسى كه اين نسبت الحادى را به او مى دهند عجمى است و اين قرآن عربى آشكار است ) (نحل - 103).

و گـاه مـى گـفـتند او گرفتار اختلال حواس شده است، و اين سخنان زائيده آن است از دست دادن تعادل فكرى است.

سپس مى افزايد: (ما كمى عذاب را از شما برطرف مى سازيم ولى عبرت نمى گيريد، و بار ديگر به كارهاى خود بازمى گرديد)( انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون ) .

و از ايـنـجـا روشـن مـى شـود كـه اگـر بـه هـنـگـام گـرفـتـارى در چـنـگـال عـذاب از كـرده خـود پـشـيمان شوند و تصميم بر تجديد نظر مى گيرند موقت و زودگذر است، همينكه طوفان حوادث فرو نشست برنامه هاى پيشين تكرار مى گردد.

و در آخـريـن آيـه مـورد بـحث مى فرمايد: (ما از آنها انتقام مى گيريم روزى روز مجازات بـزرگ و سـخـت است، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم )( يوم نبطش البطشة الكبرى انا منتقمون ) .

(بـطـش ) (بـر وزن نقش ) به معنى گرفتن چيزى است با قدرت، و در اينجا به معنى گـرفـتـن بـراى مـجـازات شـديد است، و توصيف (بطشة ) به (كبرى ) اشاره به مجازات سخت و سنگينى است كه در انتظار اين گروه مى باشد.

خـلاصـه ايـنـكـه بـه فرض كه مجازاتهاى مقطعى آنها تخفيف يابد يا قطع شود مجازات سخت و نهائى در انتظار آنها است، و راه گريزى از آن ندارند.

(مـنـتـقمون ) از ماده (انتقام ) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به معنى مجازات كردن است، هـر چـنـد كـلمـه انـتـقـام در اسـتـعمالات روزمره كنونى معنى ديگرى مى بخشد كه تواءم با فرونشاندن آتش خشم و سوز دل است، ولى در معنى لغوى آن اين امور وجود ندارد.

نكته:

(منظور از (دخان مبين ) چيست؟

در اينكه منظور از دخان (دود) كه در اين آيات به عنوان نشانه اى از عذاب الهى مطرح شده است چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است، و در اينجا دو نظريه عمده وجود دارد:

1 - اشاره به مجازاتى است كه كفار قريش در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به آن مبتلا شدند، زيرا حضرت در حق آنها نفرين كرد و عرضه داشت اللهم سنين كسنى يـوسـف! (خـداوندا سالهاى قحطى و خشكى را همانند سالهاى زمان يوسف دامنگير آنها كن )!.

بـعـد از ايـن مـاجرا چنان قحطسالى در محيط مكه رخ داد كه از گرسنگى و تشنگى هنگامى كـه بـه آسمان نگاه مى كردند گوئى در ميان آنها و آسمان دود و دخانى وجود داشت، كار آنقدر بر آنان سخت شد كه مردارها و استخوانهاى حيوانات مرده را مى خوردند.

خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و گفتند: اى محمد! تو به ما دستور صله رحـم مـى دهى در حالى كه خويشاوندان تو در اين ماجرا نابود شدند، اگر اين عذاب از ما برطرف گردد ما ايمان خواهيم آورد).

پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در حق آنها دعا كرد، فراوانى و نعمت نصيبشان شد و بـلا و عـذاب بـرطـرف گـرديـد، امـا از ايـن مـاجرا عبرت نگرفتند و باز به سوى كفر برگشتند.

مـطـابـق اين تفسير (بطشه كبرى ) كه مجازات سخت و سنگين است به معنى ماجراى جنگ بـدر گـرفته شده كه اين گروه مشرك ضربات سنگين و خرد كننده اى را در جنگ بدر از مسلمانان دريافت داشتند!.

طـبق اين تفسير دخانى در حقيقت وجود نداشته، بلكه آسمان در نظر مردم گرسنه و تشنه تيره و تار جلوه مى كند، بنابراين ذكر (دخان ) در اينجا جنبه مجازى دارد، و اشاره به آن حالت سخت و دردناك است.

بعضى گفته اند اصولا در ادبيات عرب (دخان ) كنايه از شر و بلاى فراگير است.

بـعـضـى ديگر معتقدند به هنگام خشكسالى و كمى باران گرد و غبار تيره و تارى معمولا صـفـحـه آسـمـان را مـى پوشاند كه از آن در اينجا تعبير به (دخان ) شده است، زيرا باران است كه گرد و غبارها را فرو مى نشاند و هوا را صاف مى كند.

با تمام اين اوصاف ذكر كلمه (دخان ) طبق اين تفسير جنبه مجازى

خواهد داشت.

2 - مـنـظـور از (دخـان مـبين ) همان دود غليظى است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت صـفـحـه آسمان را مى پوشاند، و نشانه فرا رسيدن لحظات آخر دنياست و سرآغاز عذاب اليم الهى براى ظالمان و مفسدان است.

در ايـنـجـا ايـن گـروه سـتـمـگـر از خـواب غـفـلت بيدار مى شوند و تقاضاى رفع عذاب و بازگشت به زندگى عادى دنيا مى كنند كه دست رد به سينه آنها زده مى شود.

مـطـابـق ايـن تفسير دخان معنى حقيقى خود را دارد، و مضمون اين آيات همان است كه در آيات ديـگـر قـرآن آمـده كـه گـنـهـكـاران و كـافـران در آسـتـانه قيامت يا در خود قيامت تقاضاى برطرف شدن عذاب و بازگشت به دنيا مى كنند ولى از آنها پذيرفته نمى شود.

تنها مشكلى كه اين تفسير دارد اين است كه با جمله( انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون ) : (ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم اما شما بار ديگر باز مى گرديد سازگار نيست، چرا كه در پايان جهان يا در قيامت مجازات الهى تخفيف نمى يابد تا مردم به حالت كفر و گناه بازگردند.

اما اگر اين جمله را به صورت يك قضيه شرطيه معنى كنيم هر چند كمى مخالف ظاهر است مـشـكـل بـرطـرف مـى شـود، زيـرا مـفهوم آيه چنين مى شود: هر گاه ما كمى عذاب را از اينها برطرف كنيم باز راه نخست را پيش مى گيرند كه در حقيقت شبيه آيه 28 سوره انعام است( و لو ردوا لعـادوا لمـا نهوا عنه ) : (اگر آنها به دنيا بازگردند باز اعمالى را كه از آن نهى شدند تكرار مى كنند).

از ايـن گـذشـتـه تـفـسير البطشة الكبرى (مجازات سخت و سنگينى ) به حوادث روز بدر بعيد به نظر مى رسد، اما با مجازاتهاى قيامت كاملا متناسب است.

شاهد ديگر براى تفسير دوم رواياتى است كه از شخص پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه (دخان ) را تفسير به دودى كرده كه در آستانه رستاخيز جهان را فرا مى گيرد، مانند روايتى كه (حذيفه بن يمان ) از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل مـى كـنـد كـه چـهـار چـيـز را از نـشـانـه هـاى نـزديـك شدن قيامت ذكر فرمود: اول ظـهـور دجـال و ديگر نزول عيسى، و سوم آتشى كه از قعر سرزمين (عدن ) برمى خيزد و (دود).

حـذيـفـه سـؤ ال مـى كـنـد: يا رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ما الدخان فتلا رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين، يملا ما بين المشرق و المغرب، يمكث اربعين يوما و ليلة، اما المؤ من فيصيبه منه كهيئة الزكمة، و اما الكافر بمنزلة السكران يخرج من منخريه و اذنيه و دبره.

(اى رسـول خـدا! مـنـظـور از ايـن دخـان چـيـست؟ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در پـاسـخ آيـه شـريـفـه فـارتـقـب يـوم تـاتى السماء بدخان مبين را تلاوت فرمود، سپس افزود:

دودى اسـت كـه مـيـان مـشـرق و مـغـرب را پـر مـى كـنـد و چهل شبانه روز باقى مى ماند، اما مؤ من حالتى شبيه زكام به او دست مى دهد، و اما كافر شبيه مست خواهد شد، و دود از بينى و گوشها و پشت او بيرون مى آيد).

در حـديـث ديـگـرى از (ابـو مـالك اشـعـرى ) از رسـول خـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمـده اسـت: ان ربـكم انذركم ثلاثا: الدخان يـاءخـذ المـؤ مـن مـنـه كـالزكـمـة، و يـاءخـذ الكـافـر فـيـنـفـخ حـتـى يـخـرج مـن كـل مـسـمـع مـنـه، و الثـانـيـة الدابـة، و الثـالثـة الدجال:

(پـروردگـار شـمـا، شما را به سه چيز انذار كرده است: دخان (دود) كه اثرش در مؤ من همچون زكام است، و اما كافر تمام جسمش باد مى كند و دود از تمام منافذ بدنش بيرون مى آيد، و دوم دابة الارض، و سوم دجال ).

دربـاره دابـة الارض در جـلد 15 صـفـحـه 551 ذيـل آيـه 82 نمل توضيح كافى داده شده است.

شـبـيـه هـمـيـن مـعـنـى در مـورد (دخـان ) از (ابـو سـعـيـد خـدرى ) از پـيـغـمـبـر اكـرم نقل شده است.

در رواياتى كه از طرق اهل بيت نقل شده نظير همين تعبيرات بلكه مشروحتر ديده مى شود: از جـمـله در روايـتـى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليه‌السلام ) مـى خـوانـيـم كـه مـى گـويد رسول خدا فرمود:

عـشـر قـبـل الساعة لابد منها: السفيانى، و الدجال، و الدخان، و الدابة، و خروج القائم (عليه‌السلام )، و طـلوع الشـمـس مـن مـغـربـهـا، و نـزول عـيـسى، و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب، و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر:

(ده نـشـانـه اسـت كـه قـبـل از قـيـامـت بـه هـر حـال ظـاهـر مـى شـود سـفـيـانـى، دجـال، دخـان، دابـة الارض، قـيـام حـضـرت مهدى (عليه‌السلام )، طلوع آفتاب از مغرب، نزول عيسى، زلزله فرو برنده اى در مشرق، و زلزله اى همانند آن در جزيرة العرب، و آتشى كه از اعماق عدن برمى خيزد و مردم را به سوى محشر مى راند).

از مجموع آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه تفسير دوم مناسبتر است.

آيه (17) تا (21) و ترجمه

( و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون و جأهم رسول كريم ) (17)( أن أدوا إلى عباد الله إنى لكم رسول أمين ) (18)( و إن لا تعلوا على الله إنى أتيكم بسلطان مبين ) (19)( و إنى عذت بربى و ربكم أن ترجمون ) (20)( و إن لم تؤ منوا لى فاعتزلون ) (21)

ترجمه:

17 - مـا قـبـل از ايـنـهـا قـوم فـرعـون را آزمـوديـم و رسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد.

18 - كـه اى بـنـدگـان خـدا آنـچـه را بـه شـمـا دستور داده است انجام دهيد و در برابر من تسليم شويد كه من فرستاده امينى براى شما هستم

19 - و در بـرابـر خـداونـد تـكـبـر نـورزيـد كـه مـن بـراى شـمـا دليل روشنى آورده ام.

20 - و مـن بـه پـروردگـار خـود و پـروردگـار شـمـا پـناه مى برم از اينكه مرا متهم (يا سنگسار) كنيد.

21 - و اگر به من ايمان نمى آوريد لااقل از من كناره گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد).

تفسير:

اگر ايمان نمى آوريد لااقل مانع ديگران نشويد

در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه كـه سـخـن از سـركـشـى مـشـركـان عـرب و عدم تسليم آنها در مـقابل حق مى گفت، در آيات مورد بحث به نمونه اى از امم پيشين كه آنها نيز همين مسير را طـى كـردند و سرانجام به عذابى دردناك و شكستى فاحش مبتلا شدند، اشاره مى كند، تا هم تسلى خاطرى باشد براى مؤ منان و هم تحديدى براى منكران لجوج.

و آن داسـتـان مـوسـى و فـرعـون اسـت، مـى فـرمـايـد: (مـا قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم )( و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون ) .

(فـتـنا) از ماده (فتنه ) در اصل به معنى قرار دادن طلا در كوره آتش براى تصفيه از نـاخـالصـيـهاست، سپس به هر گونه امتحان و آزمايشى كه براى آزمودن ميزان خلوص انسانها انجام مى گردد اطلاق شده است، آزمايشى كه سرتاسر زندگى انسانها و جوامع بـشـرى را فـرا مـى گـيـرد، و بـه تعبير ديگر تمام دوران زندگى انسان در دنيا در اين آزمايشها سپرى مى شود كه اين جهان دار آزمون است.

قوم فرعون با داشتن حكومتى نيرومند و ثروتى سرشار و امكاناتى وسيع در اوج قدرت مى زيستند، و اين قدرت عظيم آنها را مغرور كرد و آلوده انواع گناه و ظلم و ستم شدند

(در ايـن هـنـگـام رسـول بـزرگـوارى بـه سـراغ آنـهـا آمـد)( و جـائهـم رسول كريم ) .

(كريم ) از نظر خلق و خوى، (كريم ) از نظر ارزش و بزرگوارى در پيشگاه حق، و كريم از نظر اصل و نسب، و اين رسول كسى جز موسى بن عمران (عليهما‌السلام ) نبود.

موسى با لحنى بسيار مؤ دبانه و دلپذير و آكنده از محبت آنها را مخاطب قرار داد و گفت: (هـدف از آمـدن مـن ايـن اسـت كـه شـمـا اى بـندگان خدا در برابر من كه فرستاده او هستم تسليم شويد و آنچه را به شما دستور داده است ادا كنيد)( ان ادوا الى عباد الله ) .

مطابق اين تفسير (عباد الله ) مخاطب است، و منظور از آن فرعونيان مى باشند، گر چه ايـن تـعبير در آيات قرآن در مورد بندگان خوب به كار مى رود ولى در موارد متعددى نيز بر كفار و گنهكاران براى دلجوئى و جذب قلوب آنها به سوى حق اطلاق شده است.

بنابراين منظور از (ادوا) (ادا كنيد) اطاعت فرمان خدا و انجام دستورات او است.

جمعى از مفسرين تفسير ديگرى براى اين جمله ذكر كرده اند گفته اند منظور از (عبادالله ) بنى اسرائيل است، و منظور از (ادوا) سپردن آنها به دست موسى و رفع اسارت و بـردگـى از آنـهـاسـت، شـبـيـه آنـچـه در آيـه 17 سـوره شـعـرا آمـده اسـت:( ان ارسـل مـعـنـا بـنـى اسـرائيـل ) : (پـيـشـنـهـاد مـن ايـن اسـت كـه بـنـى اسرائيل را با ما بفرستى ) (نظير همين معنى در 105 اعراف و 47 طه نيز آمده است ).

مـطـلبـى كـه بـا ايـن تـفـسـيـر سـازگـار نـيـسـت جمله ادوا است كه معمولا در مورد ادا كردن امـوال و امـانـات و تـكـاليـف بـه كـار مـى رود، نـه در مـورد تـحـويـل دادن اشـخـاص (ايـن مـوضـوع بـا مـلاحـظـه مـوارد استعمال اين واژه به خوبى روشن مى شود).

بـه هر حال در دنباله آيه براى نفى هر گونه اتهام از خود مى افزايد: (من براى شما رسول امينى هستم )( انى لكم رسول امين ) .

ايـن تـعـبـيـر در حـقيقت به عنوان پيشگيرى از نسبتهاى ناروائى است كه فرعونيان به او دادنـد. مـانـند نسبت سحر، قصد برترى جوئى و حكومت بر سرزمين مصر، و بيرون راندن صاحبان اصلى آن سرزمين كه در آيات مختلف به آن اشاره شده است.

سـپـس مـوسـى (عليه‌السلام ) بـعـد از دعـوت آنـهـا به اطاعت خداوند يا آزاد ساختن بنى اسـرائيل مى گويد: مأموريت ديگر من اين است كه به شما بگويم: (در برابر خداوند تـكـبـر نـورزيـد و اسـتـكـبـار نـكـنـيـد و حـد خـويـش نـگـهـداريـد كـه مـن بـراى شـمـا دليل روشنى بر گفته هاى خود آورده ام )( و ان لاتعلوا على الله انى آتيكم بسلطان مبين ) .

هم معجزات آشكار، و هم دلائل منطقى روشن.

مـنـظـور از (عـدم عـلو) در بـرابـر خـداونـد، هـر گـونـه عـمـلى اسـت كـه بـا اصـول بـنـدگـى سـازگـار نـيـسـت، از مـخـالفـت و نـافرمانى گرفته، تا اذيت و آزار فرستادگان پروردگار، و يا ادعاى الوهيت و ربوبيت و مانند آن.

و از آنـجـا كـه مـسـتكبران دنياپرست هر كس را در جهت مخالف منافع نامشروع خود ببينند از هيچگونه تهمت و ناسزا، و حتى قتل و اعدام، فرو گذار نمى كنند،

مـوسـى (عليه‌السلام ) بـه عـنـوان پـيـشـگيرى مى افزايد: (من به پروردگار خود و پـروردگـار شما پناه مى برم از اينكه مرا متهم يا سنگسار كنيد)( و انى عذت بربى و ربكم ان ترجمون ) .

ايـن تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه من از تهديدهاى شما باك ندارم، و تا آخرين نـفـس ايـسـتـاده ام و خـداحـافـظ و نگاهبان من است، اين گونه تعبيرات قاطعيت بيشترى به دعوت رهبران الهى مى داده و اراده دشمنان را تضعيف و بر استقامت دوستان مى افزوده، چرا كه مى دانستند رهبرشان تا آخرين مرحله مقاومت مى كند.

تـكيه روى مساءله (رجم ) (سنگسار كردن ) ممكن است از اينجا سرچشمه گرفته باشد كـه بـسـيـارى از رسـولان الهـى را قـبـل از مـوسـى (عليه‌السلام ) تهديد به (رجم ) كـردنـد، از جـمـله نـوح:( قـالوا لئن لم تـنـتـه يا نوح لتكونن من المرجومين ) اى نوح اگر خوددارى نكنى سنگسار خواهى شد (شعرا - 116).

و ابـراهـيـم (عليه‌السلام ) آنـجـا كه آذر او را تهديد كرد و گفت:( لئن لم تنته لارجمنك ) (مريم - 46) و شعيب در آنجا كه بت پرستان تهديدش كردند( و لو لا رهطك لرجمناك ) (هود - 91): (اگر به خاطر احترام قبيله ات نبود ترا سنگسار مى كرديم ).

انـتـخـاب سـنگسار از ميان انواع قتل به خاطر آن است كه از همه سختتر است، و به گفته بـعـضـى از اربـاب لغـت ايـن كـلمـه بـه مـعـنـى مـطـلق قتل نيز آمده است.

ايـن احـتـمال نيز از سوى بسيارى از مفسران داده شده كه (رجم ) به معنى متهم ساختن و دشـنـام دادن اسـت، زيـرا ايـن واژه در ايـن معنى نيز به كار مى رود و در حقيقت پيشگيرى از تهمتهائى است كه بعدا به موسى زدند.

اسـتـعـمـال ايـن كـلمـه در مـعـنـى گـسـتـرده اى كـه هـر دو مـعـنـى را شامل مى شود نيز ممكن است.

در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخنش را به آنها مى گويد كه: (اگر به من ايمان نمى آوريـد لااقـل مـرا رها كنيد، و كناره گيرى كنيد و مزاحم ايمان آوردن مردم نشويد)( و ان لم تؤ منوا لى فاعتزلون ) .

زيـرا مـوسـى (عليه‌السلام ) اطـمـيـنـان داشت كه با در دست داشتن آن معجزات باهرات و دلائل قوى و سلطان مبين، و وعده هاى الهى، به پيشرفت خود در ميان قشرهاى مختلف مردم ادامـه خـواهـد داد، و انقلابش به زودى به ثمر خواهد نشست، لذا همين اندازه قانع بود كه آنها سد راهش نشوند و مزاحمش نگردند.

ولى مـگـر مـمـكن است جباران مغرور كه قدرت شيطانى و منافع نامشروعشان را در خطر مى بـيـنـنـد خـاموش بنشينند و چنين پيشنهادى را بپذيرند؟ آيات آينده دنباله اين ماجرا را بيان خواهد كرد.