تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23779
دانلود: 1930


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23779 / دانلود: 1930
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (11) تا (15) و ترجمه

( هذا هدى والذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز أليم ) (11)( الله الذى سـخـر لكـم البـحـر لتـجـرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ) (12)( و سـخـر لكـم مـا فـى السـمـوات و مـا فـى الا رض جـمـيـعـا منه إ ن فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ) (13)( قل للذين أمنوا يغفروا للذين لايرجون أيام الله ليجزى قوما بما كانوا يكسبون ) (14)( مـن عـمـل صالحا فلنفسه و من أساء فعليها ثم إلى ربكم ترجعون ) (15)

ترجمه:

11 - ايـن (قـرآن ) مـايـه هدايت است، و كسانى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند عذابى سخت و دردناك دارند.

12 - خداوند همان كسى است كه دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد، و شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد.

13 - او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته، در اين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه اهل فكرند.

14 - بـه مـؤ مـنـان بگو: كسانى را كه اميد به ايام الله (روز رستاخيز) ندارند مورد عفو قرار دهد تا خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد.

15 - كسى كه عمل صالحى بجا آورد براى خود بجا آورده است و كسى كه كار بد مى كند به زيان خود او است، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمى گرديد.

تفسير:

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار!

بـه دنـبـال بـحثهائى كه درباره عظمت آيات الهى در آيه هاى گذشته آمد آيات مورد بحث نيز همين معنى را تعقيب كرده مى گويد: (اين قرآن مجيد مايه هدايت است )( هذا هدى ) .

حـق را از باطل جدا مى سازد، صحنه زندگى انسان را روشن مى كند، و دست رهروان راه حق را گرفته به سرمنزل مقصود مى رساند

(امـا بـراى كـسانى كه آيات پروردگارشان را انكار كردند عذابى است سخت و دردناك )( و الذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اليم ) .

(رجـز) (بـر وزن حـرص ) چـنـانـكـه (راغـب ) در (مـفـردات ) گـفـتـه در اصل به معنى اضطراب و لرزش و بى نظمى است، مخصوصا هنگامى كه شتر بيمار مى شود به گونه اى كه از فرط ناتوانى گامهاى خود را نزديك و نامنظم برمى دارد عرب به اين حالت (رجز) مى گويد.

به بيمارى طاعون و بلاهاى سخت، و يا برف و تگرگ شديد، و وسوسه هاى شياطين و مانند آن نيز اين كلمه اطلاق مى شود، چرا كه همه آنها باعث اضطراب و تـزلزل و بـى نـظـمـى اسـت و اگـر بـه اشـعار جنگى (رجز) (بر وزن غرض ) مى گـويـنـد بـه خـاطـر مـقـطـعـهـاى كـوتـاه و نـزديـك بـه هـم مـى بـاشـد (يـا بـه خـاطـر تزلزل و اضطرابى كه بر پيكر دشمن مى افكند).

سـپـس رشته سخن را به بحث توحيد كه در آيات نخستين اين سوره مطرح شده مى كشاند، درسهاى مؤ ثرى از توحيد خداشناسى به مشركان مى دهد.

گاه در عواطف آنها چنگ زده و مى گويد: خداوند همان كسى است كه دريا را براى شما مسخر كـرد تـا كـشـتـيـهـا بـه فـرمـانـش در آن حـركـت كـنـنـد، و بـتـوانـيـد از فـضل او بهره گيريد، شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد( الله الذى سخر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ) .

چـه كسى در ماده اصلى كشتيها اين خاصيت را آفريده كه در آب فرو نمى رود؟ و چه كسى آب را بستر نرمى براى حركت آنها قرار داده كه به راحتى در آن پيش مى رود؟ و چه كسى به نيروى باد فرمان داده كه به صورت منظم بر صفحه اقيانوسها بوزد، و كشتيها را بـه حـركـت درآورد؟ يـا ايـنكه نيروى بخار را جانشين باد سازد و اين مركبهاى عظيم را با سرعت زياد به جريان اندازد).

مـى دانـيـم بـزرگترين و مهمترين وسيله نقليه انسان در گذشته و امروز كشتيهاى كوچك و بـزرگ و غـولپـيـكـر بـوده اسـت كـه در طـول سـال مـيـليـونـهـا انـسـان و بـيـش از آن امـوال تـجـارتى را از دورترين نقاط جهان به مناطق مختلف مى برد، و گاه به اندازه يك شهر كوچك وسعت، و ساكنان دارد، و وسائل و اموال در آن است!.

راسـتـى اگر اين نيروهاى سه گانه نبودند، چگونه انسان مى توانست با مركبهاى ساده مـعمولى مشكلات حمل و نقل خود را حل كند؟ هر چند مركبهاى ساده نيز از نعمتهاى او است و در جاى خود كارساز.

جـالب ايـنـكـه در آيـه 32 سـوره ابـراهـيـم مى فرمايد:( و سخر لكم الفلك لتجرى فى البـحـر بـامـره ) : (كـشتيها را مسخر شما كرد تا به فرمانش در دريا حركت كند). اما در ايـنـجـا مـى گويد: (دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها در آن به حركت درآيند) زيرا در آنـجـا بـيـشـتـر نـظـر روى تـسـخـيـر دريـاهـا اسـت، لذا بـه دنبال آن و سخر لكم الانهار (نهرها را مسخر شما ساخت ) مى گويد، اما در اينجا نظر به تسخير كشتيهاست، و به هر حال هر دو به فرمان خدا مسخر انسانند و در خدمت او.

هـدف از ايـن تـسخير آن است كه (ابتغاء فضل الهى ) كنيد كه معمولا اين تعبير در مورد تـجـارت و فـعـاليـتـهـاى اقـتـصـادى مـى آيـد، و البـتـه نقل و انتقال مسافرين و جا به جا شدن آنها نيز در آن نهفته است.

و هدف از اين بهره گيرى از فضل الهى تحريك حس شكرگزارى انسانها است، تا عواطف آنها براى شكر منعم بسيج شود، و به دنبال آن در مسير معرفة الله قرار گيرند.

واژه (فـلك ) (كـشـتـى ) چـنـانـكـه قـبـلا هـم گـفـتـه ايـم هـم بـه مـعـنـى مـفـرد و هم جمع استعمال مى شود.

شـرح بـيـشـتـر دربـاره تـسـخـيـر دريـاهـا، و كـشـتـيـهـا، و مـنـافـع و بـركـات آنـهـا را ذيل آيه 14 سوره نحل (جلد 11 صفحه 179 به بعد) مطالعه فرمائيد.

بـعـد از بيان نعمت كشتيها كه تماس نزديكى با زندگى روزمره انسانها دارد به مساءله تسخير ساير موجودات به طور كلى پرداخته، مى گويد: آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمـيـن اسـت هـمـه را از نـاحيه خودش مسخر شما ساخت( و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه ) .

آنقدر به شما شخصيت و ارزش و عظمت داد كه تمام موجودات عالم هستى را مسخر و در مسير منافع شما قرار داد، آفتاب و ماه، باد و باران، كوهها و درهها، جنگلها و صحراها، درختان و حيوانات، معادن و منابع زير زمينى، و خلاصه همه اين موجودات را به خدمت شما دعوت كـرد، و هـمـه را سـرگـشـتـه و فرمانبردار شما ساخت، تا از مواهب او بهره گيريد و به غفلت نخوريد.

قابل توجه اينكه مى فرمايد: جميعا منه: (همه اينها با تمام ويژگيها و اختلافاتى كه دارند از سوى اويند و به فرمان او در خدمت شما).

با توجه به اينكه همه مواهب از ناحيه او است و خالق و مدبر و پروردگار همه ذات پاك او مـى بـاشـد پـس چـرا انـسـان بـه سـراغ غـيـر او رود؟ و سـر بر آستان مخلوقات ضعيف بگذارد؟ و از معرفت منعم حقيقى غافل بماند؟

لذا در پـايـان آيـه مـى افـزايد: (در اين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه تفكر و انديشه مى كنند)( ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ) .

در آيـه قـبـل از عـواطـف انـسـانـهـا اسـتـفـاده مـى شـد، و در ايـنـجـا از عـقـول و انـديشه هاى آنها، چه خداى مهربانى كه با هر زبان ممكن با بندگانش سخن مى گويد، گاه با زبان دل، و گاه با زبان فكر، و هدف در همه اينها يك چيز بيش نيست، و آن بيدارى انسانهاى غافل و به حركت درآوردن آنها در سير الى الله است.

دربـاره تـسـخـيـر مـوجـودات مـخـتـلف جـهـان بـحـث مـشـروحـى ذيل آيات 31 تا 33 سوره ابراهيم (جلد 10 صفحه 349 به بعد) آورده ايم.

سپس به ذكر يك دستور اخلاقى در برخورد با كفار مى پردازد تا بحثهاى منطقى سابق را بـه ايـن وسيله تكميل كند روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده مـى فـرمـايـد: (بـه مؤ منان بگو كسانى را كه اميد به ايام الله (روز رستاخيز) ندارند مـورد عـفـو قـرار دهـنـد، و نـسـبـت بـه آنـهـا سـخـت نـگـيـرنـد)( قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون ايام الله ) .

ممكن است آنها بر اثر دور بودن از مبادى ايمان و تربيت الهى برخوردهاى خشن و نامطلوب، و تـعـبيرات زشت و زننده اى داشته باشند، شما بايد با بزرگوارى و سعه صدر با اينگونه اشخاص برخورد كنيد، مبادا بر لجاجت خود بيفزايند، و فاصله آنها از حق بيشتر شـود، ايـن حـسـن خـلق و گذشت و سعه صدر هم از فشار آنها مى كاهد، و هم ممكن است عاملى براى جذب آنان به ايمان گردد.

نـظـيـر ايـن دسـتـور كـرارا در آيـات قـرآن آمـده اسـت، مـانـنـد:( فـاصـفـح عـنـهـم و قل سلام فسوف يعلمون ) : (از آنها صرفنظر كن و بگو سلام بر شما، اما بزودى نتيجه كار خود را خواهند دانست )! (زخرف - 89).

اصـولا در بـرخـورد بـا افـراد نادان، سختگيرى و اصرار مجازات غالبا نتيجه مطلوبى نـدارد، و بى اعتنائى و بزرگوارى در برابر آنها وسيله اى براى بيدار ساختن و عاملى براى هدايت است.

البـتـه اين يك قاعده كلى نيست زيرا انكار نمى توان كرد كه مواردى نيز پيش مى آيد كه چاره اى جز خشونت و مجازات نمى باشد، ولى اين در اقليت است.

نـكـتـه ديـگـر ايـنـكـه هـمـه روزهـا روزهـاى خـدا اسـت ولى در عـيـن حال (ايام الله ) به ايام مخصوصى اطلاق شده است چرا كه نشانه اهميت و عظمت آن است.

ايـن تـعـبـيـر در دو مـورد از قرآن مجيد آمده، يكى در آيه مورد بحث، و ديگر در آيه سوره ابراهيم كه در آنجا معنى وسيعتر و گسترده ترى دارد.

در احاديث اسلامى (ايام الله ) به روزهاى مختلفى تفسير شده است، از جمله در تـفـسير على بن ابراهيم آمده كه ايام الله سه روز است روز قيام مهدى (عليه‌السلام )، روز مرگ، و روز رستاخيز.

در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: ايام الله نـعـمـائه، و بـلائه ببلائه سبحانه (ايام الله روزهاى نعمتهاى او، و آزمايشهاى او به وسيله بلاها است ).

به هر حال اين تعبير نشانه اهميت روز قيامت است، روز حاكميت آشكار خداوند بر همه كس و همه چيز، و روز عدل و داد بزرگ.

ولى بـراى ايـنكه اينگونه افراد از اين بزرگوارى و عفو و گذشت سوء - استفاده نكنند در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: ايـن بـه خاطر آن است كه خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد( ليجزى قوما بما كانوا يكسبون ) .

جـمعى از مفسران اين جمله را تهديدى براى كفار و مجرمان دانسته اند در حالى كه بعضى ديگر آن را بشارتى نيز براى مؤ منان در برابر اين عفو و گذشت شمرده اند.

ولى مـانـعـى نـدارد كه هم تهديد آن گروه باشد و هم بشارت به اين گروه، چنانكه در آيه بعد نيز به همين معنى اشاره شده است.

مـى فـرمايد: (كسى كه عمل صالحى بجا آورد به سود خود بجا آورده است، و كسى كه كار بدى انجام دهد به زيان خود او است، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمى گـرديـد) و نـتـيـجـه اعـمـال خـود را مـى يـابـيـد( مـن عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها ثم الى ربكم ترجعون ) .

اين تعبير كه در آيات قرآن كرارا و با عبارات مختلف آمده است پاسخى اسـت بـه آنها كه مى گويند اطاعت و عصيان ما براى خدا چه سود و زيانى دارد؟ و اين چه اصرارى است كه در زمينه اطاعت و نهى از معصيت او مى شود؟!

ايـن آيـات مـى گـويـد: هـمـه اينها سود و زيانش متوجه خود شماست، اين شما هستيد كه در پـرتـو اعـمـال صـالح تكامل مى يابيد، و به آسمان قرب خدا پرواز مى كنيد، و اين شما هـسـتـيـد كـه بـر اثر جرم و گناه سقوط كرده در پرتگاه غضب و بعد از رحمت او گرفتار لعنت ابدى مى شويد.

تـمـام بـرنـامـه هـاى تـكـليـفـى، و ارسـال رسـل، و انزال كتب، نيز همه براى همين منظور است.

لذا قـرآن در يكجا مى گويد:( و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حميد ) : (كـسـى كـه شـكرگزارى كند به نفع خودش شكر گزارده و كسى كه كفران كند خداوند غنى و حميد است ) (لقمان - 12).در جـاى ديـگـر مـى گـويـد:( مـن اهـتـدى فـلنـفـسـه و مـن ضل فانما يضل عليها ) : (كسى كه هدايت يابد به نفع خود او است و كسى كه گمراه شود ضلالتش به زيان خود او است ) (زمر - 41) و در جاى ديگر مى خوانيم:( و من تزكى فانما يتزكى لنفسه و الى الله المصير ) : (كسى كـه پـاكـى گـزيـند به نفع خود او است، و بازگشت همه به سوى خدا است ) (فاطر - 18). خـلاصـه، ايـن گونه تعبيرات بيانگر اين واقعيت است كه دعوت داعيان الى الله در تمام ابـعادش خدمت گسترده اى است به انسانها، نه خدمتى است به خدا كه از همه چيز بى نياز اسـت، و نـه بـه پـيـامـبـرانـش كـه اجـر آنـهـا فـقـط بـر خـدا اسـت، توجه به اين واقعيت عامل مؤ ثرى براى حركت به سوى اطاعت و پرهيز از گناه است.

آيه (16) تا (20) و ترجمه

( و لقد اتينا بنى إسرئيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين ) (16)( و اتيناهم بينات من الا مر فما اختلفوا إلا من بعد ما جأهم العلم بغيا بينهم إن ربك يقضى بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون ) (17)( ثم جعلناك على شريعة من الا مر فاتبعها و لا تتبع أهواء الذين لايعلمون ) (18)( إنـهـم لن يـغـنـوا عـنـك مـن الله شـيـئا و إن الظـالمـيـن بـعضهم أولياء بعض و الله ولى المتقين ) (19)( هذا بصائر للناس و هدى و رحمة لقوم يوقنون ) (20)

ترجمه:

16 - مـا بنى اسرائيل را كتاب آسمانى و حكومت و نبوت بخشيديم، و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم، و آنها را بر جهانيان (و مردم عصر خويش ) برترى بخشيديم.

17 - و دلائل روشنى از امر نبوت و شريعت در اختيار آنها قرار داديم، آنها اختلاف نكردند

مـگـر بـعـد از عـلم و آگـاهـى، و ايـن اخـتـلاف بـه خـاطـر سـتم و برترى جوئى بود، اما پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند.

18 - سپس تو را بر شريعت و آئين حقى قرار داديم از آن پيروى كن و از هوسهاى سركش كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن!

19 - آنـهـا هـرگـز نـمـى تـوانـنـد تـو را در بـرابـر خـداونـد بى نياز كنند و از عذابش برهانند، و ظالمان يار و ياور يكديگرند، اما خداوند يار و ياور پرهيزگاران است

20 - اين (قرآن و شريعت آسمانى ) وسائل بينائى و مايه هدايت و رحمت است براى مردمى كه به آن يقين دارند.

تفسير:

اينهمه موهبت به بنى اسرائيل داديم ولى...

در تـعـقيب بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون انواع نعمتهاى خداوند و شكرگزارى و عـمـل صـالح آمـده، در ايـن آيـات نـمـونـه اى از زنـدگـى بـعـضـى اقـوام پـيـشـيـن را كـه مشمول نعمتهاى خداوند شدند اما كفران كردند شرح مى دهد.

مـى فـرمـايد: (ما به بنى اسرائيل كتاب آسمانى و حكومت و نبوت داديم، و از روزيهاى پـاكـيـزه بـه آنـهـا عطا كرديم، و آنانرا بر جهانيان (هم عصر خودبرترى بخشيديم( و لقـد آتـيـنـا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين ) .

در ايـن آيـه مـجـمـوعـا پـنـج مـوهـبـت را كـه خـداونـد بـه بـنـى اسـرائيـل عـطـا كـرده، بـيـان مـى كند كه به ضميمه موهبت ديگرى كه در آيه بعد مى آيد مجموعا شش نعمت بزرگ است.

نـخـسـت مـسـاءله كـتـاب آسـمـانـى يـعـنـى تـورات اسـت، كـه مـبـيـن مـعـارف ديـنـى و حلال و حرام و طرق هدايت و سعادت بود.

دوم مقام حكومت و قضاوت، زيرا مى دانيم آنها ساليانى دراز حكومتى نـيـرومـنـد و گـسـتـرده اى داشـتـنـد، نـه تـنـهـا داود و سـليـمـان كـه عـده كـثـيـرى از بـنـى اسرائيل در عصر خود، زمامدارانى نيرومند بودند.

(حـكـم ) در تـعبيرات قرآن معمولا به معنى قضاوت و داورى است، ولى از آنجا كه مقام قضاء، هميشه جزئى از برنامه حكومت است و قاضى بدون پشتوانه قدرت حكومت كارى از او ساخته نيست، دلالت التزامى بر مساءله زمامدارى نيز دارد.

در آيـه 44 مـائده دربـاره تـورات مـى خـوانـيـم:( يـحـكـم بـهـا النـبـيـون الذيـن اسـلمـوا ) : (پيامبرانى كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، بوسيله تورات در ميان مردم داورى مى كردند).

سومين نعمت الهى بر آنها مقام نبوت بود كه خداوند انبياى بسيارى را از آنها برگزيد.

در روايتى آمده است: (عدد انبياى بنى اسرائيل بالغ بر هزار نفر مى شد).

و در روايت ديگرى انبياى بنى اسرائيل چهار هزار نفر ذكر شده است.

اينها همه از مواهب پروردگار بر آنها بود.

در چـهـارمين مرحله سخن از مواهب مادى مى گويد، سخنى جامع و فراگير، مى فرمايد: (از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم )( و رزقناهم من الطيبات ) .

پـنـجـمـيـن و آخـريـن مـوهبت، برترى و قدرت بلامنازع آنها بود چنانكه در پايان آيه مى افزايد: (و ما آنها را بر جهانيان برترى بخشيديم )( و فضلناهم على العالمين ) .

بدون شك منظور از (عالمين )، در اينجا مردم همان عصر است، زيرا آيه 110 آل عمران با صراحت مى گويد:( كنتم خير امة اخرجت للناس ) : (شما مسلمانان بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها قدم به عرصه وجود گذاشتيد).

و نـيـز مى دانيم پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، برترين پيامبران اسـت، بـنـابـرايـن امـت او نـيـز، امـت بـرتـرنـد، چـنـانـكـه در آيـه 89 سـوره نـحل آمده:( و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء ) : (به خـاطـر بـياور روزى را كه از هر امتى، گواهى از خودشان بر آنها مبعوث مى كنيم، و تو را گواه بر همه آنها قرار مى دهيم ).

در آيـه بـعـد بـه ششمين موهبت بزرگى كه خدا به اين قوم حق نشناس داد اشاره كرده مى گـويـد: (مـا دلائل روشـنـى از امـر نبوت و شريعت در اختيار آنها گذارديم )( و آتيناهم بينات من الامر ) .

(بـيـنـات ) ممكن است اشاره به معجزات روشنى باشد كه خداوند به موسى بن عمران (عـليـهـمـاالسـلام ) و سـايـر انـبـيـاى بـنـى اسـرائيـل بـخـشـيـد، و يـا اشـاره بـه دلائل و براهين منطقى آشكار و قوانين و احكام متقن.

بـعـضـى از مـفـسـران احـتـمـال داده اند كه اين تعبير اشاره به نشانه هاى روشنى است كه خـداونـد دربـاره پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در اختيار آنها گذارد كه با آن مـى تـوانـسـتـنـد پـيـامـبر خاتم را همچون فرزندان خود بشناسند الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنائهم (بقره - 146).

ولى مانعى ندارد كه تمام اين معانى در آيه جمع باشد.

به هر حال با وجود اين مواهب بزرگ و دلائل بين و روشن جائى براى اختلاف وجود نداشت، ولى ايـن كـفـران كـنـندگان به زودى دست به اختلاف زدند، چنانكه قرآن در دنباله همين آيـه مـى گـويـد: (آنها اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه علم و آگاهى به سراغشان آمد و سرچشمه اين اختلاف همان حب رياست و برترى جوئى بود)( فما اختلفوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم ) .

آرى آنـهـا پـرچـم طـغـيـان بـرافـراشـتـند، و هر گروهى به جان گروه ديگر افتاد، حتى عـوامـل وحـدت و انـسـجـام را وسـيـله اخـتـلاف و تـفـرقـه قـرار دادنـد، و بـه دنـبـال آن قـدرتـشـان بـه ضـعـف گـرائيـد، سـتـاره عـظـمـتـشـان افول كرد، حكومت آنها متلاشى شد و در دنيا دربدر شدند.

بعضى نيز گفته اند منظور اختلافى است كه آنها بعد از آگاهى كافى از صفات پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مورد او داشتند.

قـرآن در پـايـان آيـه آنـها را با اين عبارت هشدار مى دهد: (پروردگار تو روز قيامت در مـيـان آنها درباره آنچه اختلاف نمودند داورى مى كند)( ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون ) .

و بـه ايـن تـرتـيـب با كفران نعمت و ايجاد اختلاف هم عظمت و قدرت خود را در دنيا از دست دادند و هم مجازات آخرت را براى خود خريدند.

بـعـد از بـيان مواهبى كه خداوند به بنى اسرائيل داده بود و كفران كردند، سخن از موهبت عـظـيـمـى بـه مـيـان مـى آورد كه به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مسلمين ارزانـى داشـت، مـى فـرمـايـد سـپـس ما تو را بر شريعت و مسيرى به سوى آئين حق قرار داديم( ثم جعلناك على شريعة من الامر ) .

(شريعت ) به معنى راهى است كه براى رسيدن به آب در كنار نهرهائى كه سطح آب از سـاحـل نـهـر پـائيـنـتـر اسـت احداث مى كنند، سپس به هر راهى كه انسان را به مقصد و مقصودش مى رساند اطلاق شده است، بكار گرفتن اين تعبير در مورد آئين حق به خاطر آن است كه انسان را به سرچشمه وحى و رضايت الهى و سعادت جاويدان كه همچون آب حيات است مى رساند، اين واژه يكبار در قرآن بكار رفته و تنها در مورد اسلام است.

مـنـظور از (الامر) در اينجا همان دين و آئين حق است كه در آيه گذشته نيز به آن اشاره شده بود آنجا كه فرمود:( بينات من الامر ) .

و از آنـجـا كـه ايـن مـسـيـر، مـسـيـر نـجـات و پـيـروزى اسـت بـه دنـبـال آن به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد (از آن پيروى كن ) (فاتبعها).

و نـيز از آنجا كه نقطه مقابل آن چيزى جز پيروى از هوا و هوس ‍ جاهلان نيست، در آخر آيه مـى افـزايـد: (و از هـوا و هـوسـهـاى كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن )( و لا تتبع اهواء الذين لايعلمون ) .

در حـقـيـقـت دو راه بـيـش نـيـسـت، (راه انـبـيـاء و وحـى ) و (راه هـوا و هـوسـهـاى جـهال )، اگر كسى به اولى پشت كند در مسير دوم خواهد افتاد، و اگر كسى به آن روى آورد از خط انبياء جدا خواهد شد، و به اين ترتيب قرآن قلم بطلان بر هر برنامه هدايتى كه از سرچشمه وحى مدد نمى گيرد كشيده است.

قـابـل تـوجـه ايـنكه بعضى از مفسران گفته اند: رؤ ساى قريش نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمـدنـد و عـرض كردند.بيا و به آئين نياكانت بازگرد كه هم از تو افضل بودند و هم سالمندتر!

در آن زمـان پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هـنـوز در مـكـه بـود، آيـه فـوق نـازل شـد و بـه آنـهـا پـاسـخ گـفـت كه راه وصول به حق وحى آسمانى است كه بر تو نازل شده، نه آنچه هوا و هوس اين جاهلان اقتضا مى كند.

هـمـيـشـه رهبران راستين به هنگامى كه آئين جديد و پاك و نوينى را عرضه مى كردند با ايـن وسـوسـه جـاهـلان روبـرو بـودنـد كـه تـو بـهتر مى فهمى يا نياكان و بزرگان و پـيـشـكسوتان قبل از تو؟ و اصرار داشتند آنها نيز همان روشهاى خرافى را ادامه دهند كه اگر اينگونه پيشنهادها عملى مى شد هرگز انسان گامى به سوى تكامل برنمى داشت.

آيـه بـعـد در حـقـيقت علتى است براى نهى از تسليم شدن در برابر پيشنهاد مشركان مى گـويـد: (آنـهـا هـرگـز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند و از عذابش برهانند)( انهم لن يغنوا عنك من الله شيئا ) .

هرگاه از آئين باطل آنها پيروى كنى و عذاب الهى دامان تو را بگيرد هرگز نمى توانند به كمك تو بشتابند، و يا اگر خداوند نعمتى را از تو سلب كند آنها قادر به جبران آن نـخـواهـنـد بـود، گرچه روى سخن در اين آيات به پيامبر است ولى منظور همه مؤ منان مى باشند.

سـپـس مـى افـزايـد: ظـالمـان يـار و يـاور و دوسـت و ولى يكديگرند( ان الظالمين بعضهم اولياء بعض ) .

همه از يك قماشند و در يك مسير و سر و ته يك كرباس، و همگى ضعيف و ناتوانند.

امـا گـمـان نـكـن كـه تـو و افـراد با ايمان كه اكنون در اقليت هستيد يار و ياورى نداريد خداوند ولى پرهيزگاران است( و الله ولى المتقين ) .

درسـت اسـت آنـهـا ظـاهـرا جـمـعـيـتـى عـظـيـم و قـدرت و ثـروت قابل ملاحظه اى دارند ولى در برابر قدرت بى انتهاى حق ذره ناچيزى بيش نيستند.

در آخرين آيه مورد بحث به عنوان تاءكيد بر آنچه گذشت و دعوت به پيروى از اين آئين الهـى مـى گـويـد: (ايـن قرآن و شريعت وسيله بينائى و مايه هدايت و رحمت براى مردمى است كه اهل يقين هستند)( هذا بصائر للناس و هدى و رحمة لقوم يوقنون ) .

(بصائر) جمع (بصيرت ) به معنى بينائى است، هر چند اين واژه بيشتر در مـورد بينشهاى فكرى و عقلى استعمال مى شود، ولى گاه به تمام امورى كه مايه درك و فهم مطلب است اطلاق مى گردد.

جـالب اينكه مى گويد (اين قرآن و شريعت بينائيهائى است ) يعنى عين بينائى است، آنهم نه يك بينائى كه بينائيها، نه در يك بعد كه در همه ابعاد زندگى به انسان بينش صحيح مى دهد.

نـظـيـر هـمـيـن تـعـبـير در آيات ديگر قرآن از جمله آيه 104 سوره انعام آمده است( قد جائكم بصائر من ربكم ) : (بينائيهائى از سوى پروردگارتان براى شما آمد).

در اينجا سه موضوع در آيه مطرح شده: (بصائر)، (هدايت ) و (رحمت ) كه به تـرتـيـب عـلت و معلول يكديگرند، آيات روشنگر و شريعت بينا كننده انسان را به سوى هدايت مى برد، و هدايت نيز مايه رحمت پروردگار است.

جـالب ايـنـكـه (بـصائر) را براى عموم مردم ذكر مى كند، اما هدايت و رحمت را مخصوص كـسانى كه اهل يقينند، و بايد چنين باشد زيرا آيات قرآن مخصوص قوم و گروهى نيست، بـلكـه تـمـام انـسـانـهـا كـه در مـفـهـوم (النـاس ) جـمـعند در آن شريكند، بى هيچگونه مـحـدوديـتـى از نـظر زمان و مكان، ولى طبيعى است هدايت فرع بر يقين، و رحمت الهى نيز مولود آن است، و شامل حال همه نمى شود.

به هر حال اينكه مى گويد: قرآن عين بصيرت و عين هدايت و رحمت است تعبير زيبائى است كـه از عـظـمت و تاءثير و عمق اين كتاب آسمانى حكايت مى كند براى آنها كه رهرو راهند و جستجوگر حقند.