تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23730
دانلود: 1923


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23730 / دانلود: 1923
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (1) تا (3) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( حم ) (1)( تنزيل الكتب من الله العزيز الحكيم ) (2)( مـا خـلقـنـا السـمـوت و الا رض و مـا بـيـنـهـمـا إلا بـالحـق و اءجل مسمى و الذين كفروا عما اءنذروا معرضون ) (3)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

1 - حم.

2 - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است.

3 - مـا آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنـچـه در مـيـان ايـن دو اسـت جـز بـه حـق و بـراى سـرآمد معينى نيافريديم. اما كافران از آنچه انذار مى شوند رويگردان هستند.

تفسير:

آفرينش اين جهان بر اساس حق است

ايـن سـوره آخـريـن سـوره از سـوره هـاى هفتگانه (حم ) است كه مجموعا (حواميم ) نام دارد.

در تفسير (حروف مقطعه ) عموما، و (حم ) خصوصا، مطالب زيادى در آغاز سوره هاى (بقره ) و (آل عمران ) و (اعراف ) و سوره هاى گذشته (حم ) داشتيم نيازى به تكرار ندارد.

هـمـيـن قـدر مى گوئيم كه اين آيات تكاندهنده و حركت آفرين و پرمحتواى قرآن از حروف سـاده الفـبـا، از حا و ميم، و مانند آن، تركيب يافته، و در عظمت خداوند همين بس كه چنان تـركـيب عظيمى را از چنين مفردات ساده اى به وجود آورده كه اگر تا دامنه قيامت در اسرار آن انديشه كنند باز هم مطالب ناگفته بسيار دارد.

و شـايـد بـه هـمـيـن جـهـت بلافاصله مى افزايد: - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم (قادر و توانا) نازل شده است )( تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ) .

اين همان تعبيرى است كه در آغاز سه سوره از سوره هاى (حم ) آمده است( مؤ من و جاثيه و احقاف ) .

مـسـلم اسـت قـدرتـى شـكـسـت نـاپـذيـر و حـكـمـتـى بـيـكـران لازم اسـت تـا چـنـين كتابى را نازل كند.

سپس از كتاب (تدوين ) به كتاب (تكوين ) پرداخته، و از عظمت و حقانيت آسمانها و زمـين سخن مى گويد، و مى فرمايد: (ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است جز به حق نيافريديم )( ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق ) .

نـه در كـتـاب آسـمـانـيـش كـلمـه اى بـر خلاف حق است، و نه در مجموعه عالم خلقتش چيزى ناموزون و مخالف حق يافت مى شود، همه موزون، همه سنجيده، و همه همراه و تواءم با حق است.

اما اين آفرينش همانگونه كه سرآغازى داشته سرانجامى نيز دارد، و لذا در دنـبـاله آيـه مـى افـزايـد: (مـا بـراى آن سـرآمـد مـعـيـنـى قـرار داديـم )( و اجل مسمى ) .

كه با فرارسيدن آن دنيا فانى مى شود، و چون اين جهان تواءم با حق و داراى هدف است، طـبـعـا بـايـد بـه دنـبـال آن جـهـانـى ديـگـر كـه نـتـائج اعـمـال در آن بـررسـى مـى شـود وجـود داشـتـه بـاشـد، بـنـابـرايـن حـقانيت اين جهان خود دليل بر وجود معاد است، و گرنه پوچ و بيهوده بود و تواءم با ظلم و ستم فراوان.

امـا بـا ايـنـكه قرآن حق است، و آفرينش جهان نيز حق (كافران لجوج از آنچه انذار شده اند رويگردان هستند)( و الذين كفروا عما انذروا معرضون ) .

از يـك سو آيات قرآن پى در پى آنها را انذار و بيم مى دهد كه دادگاه بزرگى در پيش داريـد، و از سوى ديگر جهان آفرينش با نظامات خاص خود نيز هشدار مى دهد كه حسابى در كار است، اما اين غافلان بيخبر نه به اين توجهى مى كنند، و نه به آن.

تـعـبـيـر بـه (مـعـرضـون ) از مـاده (اعـراض ) اشاره به اين است كه اگر با آيات تكوين و تدوين روبرو و مواجه شوند حقايق را درك مى كنند اما آنها صورت خود را برمى گـردانـنـد، و از حـق گـريـزانـنـد مـبـادا در رونـد تـقـاليـد و تـخـيـلات و هوى و هوس آنها دگرگونى ايجاد كند.

آيه (4) تا (6) و ترجمه

( قـل أ رأيـتـم مـا تـدعـون مـن دون الله أرونـى مـا ذا خـلقـوا مـن الارض أم لهم شرك فى السموت ائتونى بكتب من قبل هذا أو أثرة من علم إن كنتم صدقين ) (4)( و من أضل ممن يدعوا من دون الله من لا يستجيب له إلى يوم القيمة و هم عن دعائهم غفلون ) (5)( و إ ذا حشر الناس كانوا لهم اءعداء و كانوا بعبادتهم كفرين ) (6)

ترجمه:

4 - بـه آنـهـا بگو به من خبر دهيد معبودهائى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد نشان دهيد چـه چـيـزى از زمـين را آفريده اند؟ يا شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟ كتابى آسمانى پـيـش از ايـن، يـا اثـر عـلمـى از گـذشـتـگـان بـراى مـن بـيـاوريـد (كـه دليل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مى گوئيد.

5 - چـه كـسـى گمراه تر است از آنها كه غير خدا را پرستش مى كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند، و اصلا صداى آنها را نمى شنوند!

6 - و هـنـگـامـى كه مردم محشور مى شوند معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود، حتى عبادت آنها را انكار

تفسير:

گمراهترين مردم؟

در آيـات گـذشـتـه سـخـن از آفـريـنـش آسمانها و زمين در ميان بود كه همه اينها از خداوند عـزيـز و حـكـيـم اسـت، لازمـه اين سخن آن است كه جز او معبودى در جهان نيست چرا كه تنها كسى شايسته عبوديت است كه خالق و مدبر عالم باشد، و اين دو در ذات پاك او جمع است.

و براى تكميل اين بحث در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كرده، مـى فرمايد: (به اين مشركان بگو: به من خبر دهيد معبودهائى را كه غير از خدا پرستش مـى كـنـيـد نـشـان دهـيـد چـه چـيـز از زمـيـن را آفـريـده انـد)؟!( قل ا رايتم ما تدعون من دون الله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ) .

(يا اينكه شركتى در آفرينش آسمانها و مالكيت و تدبير آنها دارند)( ام لهم شرك فى السموات ) .

هنگامى كه شما قبول داريد بتها هيچگونه دخالتى نه در آفرينش ‍ موجودات زمينى دارند، و نه در آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و موجودات عالم بالا، و خودتان با صراحت مى گوئيد (خالق همه اينها الله است ).

بـا ايـنحال چگونه براى حل مشكلات يا جلب بركات دست به دامن (بتها) اين موجودات بى خاصيت و فاقد عقل و شعور مى زنيد؟!

و اگر فرضا مى گوئيد آنها شركتى در امر خلقت و آفرينش ‍ داشته اند (كتابى از كتب آسـمـانـى پـيـشـيـن كـه گـفـتـار شما را تصديق كند، يا آثارى علمى از علماى گذشته كه گـواهـى بـر ايـن مـعنى دهد براى من بياوريد اگر راست مى گوئيد)( ايتونى بكتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان كنتم صادقين ) .

كوتاه سخن اينكه: دليل يا جنبه نقلى دارد و از طريق وحى آسمانى است يا عقلى و منطقى، و يـا شهادت و گواهى دانشمندان، شما كه در ادعاهاى خود در مورد بتها نه متكى به وحى و كـتـاب آسـمـانـى هـسـتيد، و نه مى توانيد شركت آنها را در آفرينش آسمان و زمين اثبات كـنـيـد، تا از اين دليل عقلى براى الوهيت آنها استفاده نمائيد، و نه اثرى از علوم پيشينيان گـفـتـه شـمـا را تـاءيـيـد مـى كـنـد، پس معلوم مى شود آئين و مسلك شما چيزى جز مشتى از خرافات زشت و پندارهاى دروغين نيست.

بـنـابـرايـن جـمـله (ارونـى مـا ذا خـلقـوا مـن الارض...) اشـاره بـه دليـل عـقـل و جـمـله (ايـتـونـى بـكـتـاب مـن قبل هذا) اشاره به وحى آسمانى و تعبير به (اثارة من علم ) اشاره به سنت انبياى گذشته و اوصياى آنان يا آثار دانشمندان پيشين است.

عـلمـاى لغـت و مـفـسـران بـراى (اثـارة ) (بـر وزن حـلاوة ) چـنـد مـعـنـى ذكـر كـرده انـد: (بـاقـيـمانده چيزى ) (روايت ) و (علامت ) ولى ظاهر اين است كه همه به يك معنى بـازمـى گـردد، و آن اثـرى اسـت كـه از چـيـزى بـاقـى مـى مـانـد، و دليل بر وجود آن است.

شـبـيه همين گفتگو و مؤ اخذه و محاكمه بت پرستان در آيه 40 سوره فاطر آمده است، آنجا كـه مـى گـويـد:( قـل اء رأيـتـم شـركـائكم الذين تدعون من دون الله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ام لهـم شـرك فـى السـمـوات ام آتـيـنـاهـم كـتـابـا فـهـم عـلى بـيـنـة مـنـه بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا ) .

قابل توجه اينكه در مورد زمين مى گويد:( ما ذا خلقوا من الارض ) (چه چـيز از زمين را آفريده اند؟) و در مورد آسمانها مى گويد: ام لهم شرك فى السموات (يا ايـنـكـه در آفـرينش آسمانها شركتى دارند؟) يعنى در هر دو جا سخن از شركت است، زيرا شرك در عبادت بايد از شرك در خالقيت و تدبير نشات گيرد.

در ايـنـجـا ايـن سؤ ال پيش مى آيد كه اگر مشركان معمولا امر خلقت را منحصرا مربوط به الله مى دانستند مطالبه يكى از اين دلائل سه گانه از آنها براى چيست؟.

در پاسخ مى توان گفت كه اين مطالبه از گروه اندكى است كه احتمالا در ميان بتپرستان بـوده انـد و بـتان را سهيم در آفرينش ‍ مى دانستند، يا اينكه مساءله به صورت فرضى مـطـرح شـده، يـعـنى اگر فرضا به فكر چنين ادعائى در زمينه شركت بتها در آفرينش جهان بيفتيد هيچگونه دليل عقلى و نقلى و عقلائى بر ادعاى خود نداريد.

سپس براى بيان عمق گمراهى اين مشركان مى افزايد: (چه كسى گمراه تر است از آنها كـه مـوجـودى غـيـر از خـدا را پـرسـتـش ‍ مـى كـنـنـد كـه اگـر تـا قيامت هم آنان را بخوانند پـاسـخـشـان نـمـى گـويـنـد)؟( و مـن اضل ممن يدعوا من دون الله من لا يستجيب له الى يوم القيامة ) .

نـه تـنها پاسخ آنها را نمى دهند، اصلا سخنانشان را نمى شنوند (و از دعا و نداى آنها غافلند)!( و هم عن دعائهم غافلون ) .

بـعـضـى از مـفسران مرجع ضمير را در اين آيه بتهاى بيجان دانسته اند به تناسب اينكه بـيـشـتـريـن مـعـبـودهـاى مـشـركان عرب همين بتها بودند، و بعضى اشاره به فرشتگان و انسانهائى كه معبود واقع شدند مى دانند، چرا كه عبادت كنندگان فرشتگان و جن در ميان عـرب كـم نـبـودنـد، تـعـبـيـرات مـخـتـلف ايـن آيـه كـه مـنـاسـب ذوى العقول است اين معنى را تاءييد مى كند.

ولى هـيـچ مانعى ندارد كه آيه را به مفهوم گسترده اش تفسير كنيم و تمام اين معبودها اعم از بـيـجـان و جـاندار، ذوى العقول و غير ذوى العقول در مفهوم آيه جمع باشد، و تعبيرهاى مناسب ذوى العقول به اصطلاح از باب (تغليب ) است.

ايـنـكـه مـى گـويد تا روز قيامت به سخن آنها پاسخ نمى گويند مفهومش اين نيست كه در قيامت جوابشان را مى دهند - آنچنانكه بعضى پنداشته اند - بلكه اين يك تعبير رائج است كـه بـراى نـفـى ابـد بـه كـار مـى رود، فى المثل مى گوئيم: اگر تا روز قيامت هم به فـلانـكـس اصـرار كـنى به تو وام نمى دهد يعنى هرگز چنين كارى انجام نخواهد شد، نه اينكه در قيامت خواسته تو را عملى مى كند.

نـكـتـه آن نـيز معلوم است، زيرا هرگونه فعاليت و تلاش و كوشش و اجابت دعوت در اين دنيا مفيد است، هنگامى كه دنيا پايان مى گيرد زمينه همه اين امور كلا برچيده مى شود.

و از آن اسـفبارتر اينكه: (هنگامى كه مردم مشرك در قيامت محشور مى شوند معبودهاى آنها دشـمـنان آنها خواهند بود حتى عبادت آنها را انكار مى كنند)!( و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء و كانوا بعبادتهم كافرين ) .

مـعـبـودهائى كه عقل دارند رسما به دشمنى برمى خيزند، حضرت مسيح (عليه‌السلام ) از عـابـدان خـود بـيزارى مى جويد، و فرشتگان نيز تبرى مى جويند، حتى شياطين و جن نيز اظـهـار تـنـفـر مـى كـنـنـد، و آنـهـا كـه بـى عـقـل بـودنـد خـداونـد حـيـات و عـقـل بـه آنـها مى بخشد تا به سخن درآيند و مراتب دشمنى و نفرت خود را از اين عابدان اظهار كنند.

نـظـير اين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است، از جمله در آيه 14 سوره فاطر، خطاب بـه مـشـركـان، مـى خـوانيم:( ان تدعوهم لا يسمعوا دعائكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم و يوم القيامة يكفرون بشرككم و لا ينبئك مثل خبير ) :

(هـر گـاه آنـها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند و اگر بشنوند اجابت نمى كنند و روز قـيـامـت شـرك و عبادت شما را انكار مى كنند و هيچكس چون خداوند آگاه، تو را باخبر نمى سازد)!

در اينجا نيز تمام مسائلى كه در آيات مورد بحث آمده با تفاوت مختصرى تكرار شده است.

اما چگونه معبودان عبادت عابدان را انكار مى كنند در حالى كه جاى انكار نيست؟

مـمـكـن اسـت اشـاره بـه ايـن بـاشـد كه آنها در حقيقت هواى نفس خويش را مى پرستيدند نه معبودان را چرا كه سرچشمه (بت پرستى ) (هوى پرستى ) است.

اين نكته نيز قابل توجه است كه عداوت و دشمنى معبودها نسبت به عابدان در قيامت مطلبى نـيـسـت كـه تـنـهـا در ايـنـجـا روى آن تـكـيـه شـده بـاشـد، در آيـه 25 سـوره عـنـكـبوت از قـول ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) قـهـرمـان بـتـشـكـن نـيـز مـى خـوانـيـم:( و قـال انـمـا اتـخـذتم من دون الله اوثانا مودة بينكم فى الحياة الدنيا ثم يوم القيامة يكفر بـعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضا ) : (ابراهيم گفت شما غير از خدا بتهائى براى خود بـرگـزيـده ايـد كـه مايه دوستى ميان شما در زندگى دنيا باشد، اما در قيامت هر يك به ديگرى كافر مى شويد و يكديگر را لعن مى كنيد)!.

در آيه 82 سوره مريم نيز آمده است( كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا ) : (به زودى آنها عبادت عابدان را انكار مى كنند و بر ضد آنها خواهند بود).

آيه (7) تا (10) و ترجمه

( و إذا تتلى عليهم أيتنا بينت قال الذين كفروا للحق لما جاءهم هذا سحر مبين ) (7)( أم يـقـولون افـترئه قل إن افتريته فلا تملكون لى من الله شيا هو اءعلم بما تفيضون فيه كفى به شهيدا بينى و بينكم و هو الغفور الرحيم ) (8)( قـل مـا كنت بدعا من الرسل و ما أدرى ما يفعل بى و لا بكم إن إتبع إ لا ما يوحى إلى و ما أنا إلا نذير مبين ) (9)( قـل أ رأيـتـم إن كـان مـن عـنـد الله و كـفـرتـم بـه و شـهـد شـاهـد مـن بـنـى إسرئيل على مثله فامن و استكبرتم إن الله لا يهدى القوم الظلمين ) (10)

ترجمه:

7 - هـنگامى كه آيات بينات ما بر آنها خوانده مى شود كافران در برابر حقى كه براى آنها آمده مى گويند: اين سحر آشكار است.

8 - بلكه مى گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته، بگو: اگر من آن را به دروغ به خـدا نـسـبـت داده باشم (لازم است مرا رسوا كند و) شما نمى توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد، او كارهائى را كه شما در آن وارد مى شويد بهتر مى داند، همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد، و او غفور و رحيم است.

9 - بگو: من پيامبر نوظهورى نيستم، و نمى دانم خداوند با من و با شما چه خواهد كرد؟ من تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود، و جز بيم دهنده آشكارى نيستم.

10 - بـگـو: بـه من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كافر شويد در حـالى كـه شـاهـدى از بـنـى اسرائيل بر آن شهادت دهد، و او ايمان آورد و شما استكبار كنيد (چه كسى از شما گمراه تر خواهد بود) خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند.

تفسير:

بگو من پيامبر نوظهورى نيستم

ايـن آيـات هـمچنان از وضع مشركان گفتگو مى كند، و به چگونگى برخورد آنها با آيات الهـى اشـاره كـرده، مـى گـويـد: (هـنـگـامـى كـه آيـات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كافران در مورد حقى كه به سوى آنها آمده است مى گويند اين سحر آشكار است )( و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين كفروا للحق لما جائهم هذا سحر مبين ) .

آنـهـا از يـكـسو نمى توانند نفوذ سريع و عميق و جاذبه عجيب قرآن را در اعماق دلها انكار كنند، و از سوى ديگر حاضر نيستند در برابر حقانيت و عظمت آن سر فرود آورند، لذا اين نفوذ را با يك تفسير انحرافى به عنوان (سحر آشكار) مطرح مى كنند كه خود اعتراف ضمنى روشنى است به تاءثير فوق العاده قرآن در قلوب انسانها!

بنابراين (حق ) در آيه فوق اشاره به همان (آيات قرآن ) است، هر چند بـعـضـى آن را بـه معنى (نبوت ) يا (اسلام ) يا (معجزات ديگر پيامبر) (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تـفـسـيـر كـرده انـد، امـا بـا تـوجـه بـه آغـاز آيـه تـفـسـيـر اول مناسبتر به نظر مى رسد.

ولى آنها تنها به اين تهمت قناعت نمى كنند، پا را از آن فراتر نهاده، با صراحت (مى گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته )( ام يقولون افتراه ) .

در ايـنـجـا خـداونـد بـه پـيـامـبـرش دسـتـور مـى دهـد كـه بـا دليـل روشـنـى بـه آنـهـا پـاسـخ گويد مى فرمايد: (به آنها بگو: اگر مطلب آنطور بـاشـد كـه شـما مى پنداريد و من اين سخن را افترا بسته ام بر او لازم است كه مرا رسوا كـنـد، و شـمـا نـمـى تـوانـيـد در بـرابـر خـداونـد از مـن دفـاع كـنـيـد)( قل ان افتريته فلا تملكون لى من الله شيئا ) .

چگونه ممكن است خداوند اين (آيات بينات ) و اين معجزه جاودانى را بر دست دروغگوئى ظاهر سازد؟! اين از حكمت و لطف خداوند دور است.

هـمـانـگـونـه كـه در آيـه 44 تـا 47 سـوره (حـاقـه ) آمـده اسـت:( و لو تـقـول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حـاجـزيـن ) (اگر او (پيامبر اسلام ) نسبتهاى ناروائى به ما دهد ما او را با قدرت خود مى گيريم، و رگ قلب او را قطع مى كنيم، و احدى از شما نمى تواند مانع اين كار گردد و از او دفاع كند).

بـنـابـرايـن چـگـونـه مـمـكـن است من به خاطر شما دست به چنين كار خطرناكى بزنم؟، و چگونه باور مى كنيد من چنين دروغى را بگويم و خدا مرا زنده بگذارد، و معجزات بزرگى در اختيارم قرار دهد؟

سپس به عنوان تهديد مى افزايد: (اما خداوند بهتر از هر كس ‍ كارهائى را كه شما در آن وارد مى شويد مى داند) و به موقع شما را سخت كيفر مى دهد( هو اعلم بما تفيضون فيه ) .

آرى او ايـن نـسبتهاى ناروا را كه به من مى دهيد، و در برابر فرستاده او قيام كرده ايد، و با سمپاشى مردم را از ايمان به حق بازمى داريد، همه را مى داند.

و در جمله بعد به عنوان تأكيد بيشتر توأم با برخوردى مؤ دبانه مى افزايد: (همين بس كه خداوند ميان من و شما گواه باشد)( كفى به شهيدا بينى و بينكم ) .

او صـدق دعوت من، و تلاش و كوششهايم را در ابلاغ رسالت مى داند، و دروغ و افترا و كارشكنى شما را نيز مى بيند، و همين براى من و شما كافى است.

و براى اينكه راه بازگشت را نيز به آنها نشان دهد در پايان آيه مى افزايد: (او غفور و رحيم است )( و هو الغفور الرحيم ) .

توبه كاران را مى بخشد، و آنها را مشمول رحمت واسعه خود مى سازد.

در آيـه بـعد مى افزايد: (بگو من پيامبر نوظهورى نيستم كه با ساير پيامبران متفاوت باشم )( قل ما كنت بدعا من الرسل ) .

(و نـمـى دانـم خـداونـد بـا مـن چـه مـى كـنـد، و بـا شـمـا چـه خواهد كرد)؟!( و ما ادرى ما يفعل بى و لا بكم ) .

(تنها از آنچه بر من وحى مى شود پيروى مى كنم )( ان اتبع الا ما يوحى الى ) .

(و جز بيم دهنده آشكارى نيستم )( و ما انا الا نذير مبين ) .

ايـن جـمـله هـاى كـوتـاه و پرمعنى، پاسخى است به بسيارى از ايرادات مشركان، از جمله ايـنـكـه گـاه از بـعـثـت پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به عنوان اينكه يك بشر چگونه ممكن است با خدا ارتباط پيدا كند تعجب مى كردند.

گاه مى گفتند: چرا او غذا مى خورد و در كوچه و بازار راه مى رود؟

گاه تقاضاى معجزات عجيب و غريب داشتند، و هر يك تمنائى مى نمودند.

گـاه انتظار داشتند كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كانونى از علم غيب باشد و همه حوادث آينده را براى آنها بازگو كند.

و بالاخره گاه از اينكه او دعوت به توحيد و يگانگى معبود مى كند تعجب مى كردند.

اين آيه اشاره اى اجمالى به پاسخ همه اين گفتگوها و بهانه جوئيها است.

مـى گـويـد: مـن نـخـسـتـيـن پيامبر نيستم كه دعوت به توحيد كرده ام، پيش از من پيامبران زيادى آمدند كه همه آنها از جنس بشر بودند، لباس مى پوشيدند و غذا مى خوردند، هيچيك از آنـهـا مدعى علم غيب مطلق نبود، بلكه مى گفتند: ما از حوادث غيب آن مقدار مى دانيم كه خدا به ما تعليم داده است.

و هـيـچـيـك از آنـهـا در بـرابر (معجزات اقتراحى ) و پيشنهادهاى هوس آلود مردم تسليم نشدند.

تا همگان بدانند پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز بنده اى است از بندگان خدا، عـلم و قـدرت او نـيـز مـحـدود اسـت بـه آنـچـه خـدا مـى خـواهد، علم و قدرت مطلق تنها از آن پروردگار است، اينها واقعيتهائى است كه مى بايست مردم بدانند تا به ايرادهاى نابجا پايان دهند.

ايـنها همه به دنبال بحثى است كه در آيات قبل آمد كه گاه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بـه سحر متهم مى ساختند، و گاه به افتراء، كه سرچشمه اين نسبتهاى ناروا نيز

همان توهماتى بودند كه با اين آيه به آن پاسخ گفته شد.

و از ايـنـجا روشن مى شود كه مفاد اين آيه با آيات ديگرى كه نشان مى دهد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از غيب آگاهى دارد، مانند آنچه در سوره فتح درباره فتح مكه، و ورود در مـسـجـد الحـرام آمده (آيه 27 سوره فتح ) و يا آنچه در مورد مسيح (عليه‌السلام ) آمـده كه مى فرمود:( انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم ) : (من شما را به آنچه مـى خـوريـد و در خـانـه هـا ذخـيـره مـى كـنـيـد خـبـر مـى دهـم ) (آل عمران - 44) و امثال اينها منافات ندارد، چرا كه آيه مورد بحث نفى (علم غيب مطلق ) مـى كـنـد، نـه (مطلق علم غيب )، به تعبير ديگر اين آيه نفى علم غيب استقلالى مى كند، ولى آن آيات از علم غيب به بركت تعليم الهى سخن مى گويد.

شاهد اين گفتار آيه 26 و 27 سوره (جن ) است:( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول ) : (خدا عالم الغيب است، و هيچكس را بر مكنون علم خود آگاه نمى كند مگر رسولانى كه مورد رضايت اويند).

بـعـضـى از مـفـسـران بـراى آيـه مورد بحث شان نزولى آورده اند و گفته اند: هنگامى كه فـشـار مشكلات بر ياران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مكه زياد شد، حضرت در خـواب ديـد كـه بـه سرزمينى هجرت مى كند كه داراى نخلستان و درختان و آب فراوان اسـت، ايـن را بـراى يـاران خـود بـازگـو كـرد، آنـهـا هـمـه خوشحال شدند و فكر كردند، به زودى گشايشى در برابر آزار مشركان پيدا خواهد شد مـدتـى صـبـر كـردنـد، امـا اثـرى از آن نـديـدنـد، عـرض كـردنـد اى رسـول خـدا! آنـچـه را فرمودى نديديم، كى به آن سرزمينى كه در خواب ديدى مهاجرت خـواهـيـم كـرد؟ پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ساكت شد، در اين هنگام آيه فوق نـازل گـرديـد:( و مـا ادرى ما يفعل بى و لا بكم ) : (من نمى دانم خدا با من و شما چه خواهد كرد).

ولى اين شان نزول بعيد به نظر مى رسد زيرا مخاطب در اين آيات دشمنان پـيـامبرند، نه دوستان او اما ممكن است از قبيل تطبيق باشد يعنى به هنگام مطرح كردن اين سـؤ ال از ناحيه دوستانش پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به اين آيه تمسك جست، و به آنها پاسخ گفت.

در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـراى تـكـمـيـل آنـچـه در آيـات قـبـل آمده مى افزايد: (بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كـافـر شـويـد، در حـالى كـه شـاهـدى از بـنـى اسرائيل بر آن شهادت دهد، و او ايمان بياورد و شما تكبر كنيد و تسليم نشويد، چه كسى از شـمـا گـمـراهـتـر خـواهـد بـود؟! مـسـلمـا خـداونـد قـوم ظـالم را هـدايـت نـمـى كـنـد)( قـل ا رأيـتـم ان كـان مـن عـنـد الله و كـفـرتـم بـه و شـهـد شـاهـد مـن بـنـى اسرائيل على مثله فامن و استكبرتم ان الله لا يهدى القوم الظالمين ) .

در ايـن كـه ايـن شاهد بنى اسرائيلى كه بوده است كه بر حقانيت قرآن مجيد گواهى داده، در ميان مفسران گفتگو است.

بـعضى گفته اند منظور موسى بن عمران است كه در عصر خود خبر از ظهور پيامبر اسلام و نشانه هاى او داد.

ولى ايـن احـتـمـال بـا تـوجـه بـه جـمـله فامن و استكبرتم كه نشان مى دهد اين شاهد بنى اسرائيلى به پيامبر اسلام ايمان آورده در حالى كه مشركان استكبار كردند سازگار نيست، زيرا ظاهر جمله نشان مى دهد كه اين شاهد در عصر پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بوده و به حضرتش ايمان آورده در حالى كه ديگران راه استكبار را پيش گرفتند.

بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد ايـن مـرد يـكـى از عـلمـاى اهل كتاب بوده كه در مكه مـى زيـسـتـه، هر چند پيروان مذهب يهود و نصارى در مكه كمتر بودند، ولى چنان نيست كه احدى از آنها در آنجا نبوده، با اين حال معلوم نيست اين عالم بنى اسرائيلى چه كسى بوده؟ و نامش ‍ چه بوده است؟

ايـن تـفـسـيـر بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه عـالم مـعـروفـى از اهـل كـتـاب در مـكـه در عـصـر ظـهور پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وجود نداشته و تواريخ از آن نامى به ميان نياورده اند نيز چندان مناسب به نظر نمى رسد.

البـتـه ايـن تـفـسـير و تفسير سابق اين امتياز را دارد كه با مكى بودن تمام سوره احقاف سازگار است.

تـفـسـيـر سـومـى كـه از سـوى اكـثـر مفسران پذيرفته شده اين است كه اين شاهد دانشمند معروف يهود (عبد الله بن سلام ) بود كه در مدينه ايمان آورد و به مسلمين پيوست.

در حـديـثـى آمـده اسـت كـه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با بعضى از يارانش در مدينه در يكى از اعياد يهود، وارد كنيسه (معبد آنها) شدند، آنها از ورود پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـاخـشـنود بودند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: اى جـمـعـيت يهود دوازده نفر از خودتان را به من نشان دهيد كه گواهى بر وحدانيت خدا و نبوت مـحـمـد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بدهند تا خداوند غضبش را از تمام يهوديان جهان برگيرد.

آنها ساكت شدند و احدى پاسخ نگفت، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سه بار اين مـطـلب را تـكـرار كرد، و در هر سه بار همه سكوت كردند، سپس فرمود: شما از بيان حق ابـا كـرديد، ولى به خدا سوگند (حاشر) و (عاقب ) (القابى كه در توراة براى پيامبر آمده بود) منم، خواه ايمان بياوريد يا تكذيبم كنيد.

سـپـس پـيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بازگشت اما هنوز قدم بيرون نگذاشته بود كه مردى پشت سر او آمد و گفت اى محمد! بايست، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايستاد، سپس رو بـه جـمـعيت يهود كرد و گفت: مرا چگونه آدمى مى دانيد؟ گفتند: به خدا سوگند ما در ميان خـود مـردى آگـاه تـر از تـو و پـدر و جـدت نـسـبـت بـه كتاب آسمانى خود نداريم، سپس افـزود: مـن خـدا را گـواه مـى گـيـرم كـه او هـمـان پـيـامـبـرى اسـت كـه در تـورات و انجيل آمده است!

يـهـود هنگامى كه چنين ديدند گفتند: تو دروغ مى گوئى و كلمات زشت و بدى به او نثار كردند.

رسـول خـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: شما دروغ مى گوئيد، انكار شما بعد از اقرارتان هرگز پذيرفته نخواهد شد (و اين مرد كسى جز عبد الله بن سلام نبود).

و در ايـنـجـا آيـه فـوق( قـل أ رأيـتـم ان كـان مـن عـنـد الله... ) نازل گشت.

طبق اين تفسير اين آيه در مدينه نازل شده است هر چند سوره سوره مكى است، و اين منحصر بـه آيـه مـورد بـحـث نـيـسـت، در سوره هاى ديگر از قرآن نيز احيانا آيات مكى در لابلاى سوره هاى مدنى يا بالعكس ديده مى شود كه نشان مى دهد گاه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دسـتور مى داده آيه اى را كه تناسب با مفاد سوره اى داشته بدون توجه به تاريخ نزول آن در ضمن آيات آن سوره قرار دهند.

اين تفسير از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد.