تفسیر نمونه جلد ۲۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23741
دانلود: 1925


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23741 / دانلود: 1925
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 21

نویسنده:
فارسی

آيه (16) تا (19) و ترجمه

( و مـنـهـم مـن يـسـتـمـع إليـك حـتـى إذا خـرجـوا مـن عـنـدك قـالوا للذيـن أوتـوا العـلم مـا ذا قال انفا أولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا أهوأهم ) (16)( و الذين اهتدوا زادهم هدى و اتئهم تقوئهم ) (17)( فـهـل يـنـظـرون إلا الساعة أن تأتيهم بغتة فقد جاء أشراطها فأنى لهم إذا جأتهم ذكرئهم ) (18)( فـاعـلم اءنـه لا إله إلا الله و اسـتـغفر لذنبك و للمؤ منين و المؤ منت و الله يعلم متقلبكم و مثوئكم ) (19)

ترجمه:

16 - گـروهـى از آنـان به سخنانت گوش فرا مى دهند اما هنگامى كه از نزد تو خارج مى شوند به كسانى كه خداوند به آنها علم و دانش بخشيده (از روى استهزا) مى گويند. اين مـرد الان چـه گـفـت؟ آنـهـا كـسـانـى هستند كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده، و از هواى نفسشان پيروى كرده اند (لذا چيزى نمى فهمند).

17 - كـسـانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوى به آنها مى بخشد.

18 - آيـا آنـها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود (آنگاه ايمان آورند) در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است، اما هنگامى كه بيايد تذكر و ايمان آنها سودى نخواهد داشت.

19 - پـس بـدان كـه مـعـبـودى جـز الله نيست، و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن، و خداوند محل حركت و قرارگاه شما را مى داند.

تفسير:

نشانه هاى رستاخيز ظاهر شده!

ايـن آيـات تـرسـيـمـى از وضـع مـنـافقان در برخوردشان با وحى الهى و آيات و سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مساءله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است.

در سوره هاى مدنى سخن از منافقان بسيار آمده در حالى كه در سوره هاى مكى از آنها خبرى نـيـسـت، چـرا كـه مـسـاءله نـفـاق بـعـد از پـيـروزى اسـلام و قدرت و سلطه آن بود، زيرا مخالفان در موضع ضعيفتر قرار گرفتند آنچنانكه مخالفت خود را نمى توانستند آشكارا بـيـان كـنـنـد لذا ظـاهـرا خـود را بـه لبـاس اسلام درآورده تا از خشم مسلمين راستين در امان بمانند، ولى در باطن به انواع توطئه ها مشغول بودند، يهود مدينه كه از قدرت نظامى و اقـتـصادى قابل ملاحظه اى برخوردار بودند نيز پشتوانه اى براى منافقين محسوب مى شدند.

بـه هـر حـال آنـهـا در صـف مؤ منان راستين جاى داشتند، و در نماز جمعه يا در محضر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شركت مى كردند، ولى عكس العملهايشان در برابر آيات قرآن بيانگر قلبهاى بيمارشان بود.

در نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحث مى گويد: (گروهى از آنان نزد تو مى آيند، به سخنانت گوش فرا مى دهند، اما هنگامى كه از نزد تو بيرون مى روند به مؤ منانى كه خداوند به آنها علم و دانش بخشيده از روى استهزاء و تحقير مى گويند: اين مرد الان چه گفت )؟!( و مـنـهـم مـن يـسـتـمـع اليـك حـتـى اذا خـرجـوا مـن عـنـدك قـالوا للذيـن اوتـوا العـلم مـا ذا قال آنفا ) .

منظورشان از اين مرد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود.

تـعـبير آنها در مورد شخص پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و سخنان پر محتواى آن حـضـرت بـه قـدرى زشـت و زنـنـده و تـحقيرآميز بود كه نشان مى داد آنها اصلا به وحى آسمانى ايمان نياورده اند.

(آنـفـا) از مـاده (انـف ) بـه مـعـنـى (بـيـنـى ) است، و از آنجا كه بينى در صفحه صـورت انـسـان برجستگى خاصى دارد اين كلمه درباره افراد شريف يك قوم به كار مى رود، و نيز در مورد زمان مقدم بر زمان حال اين تعبير به كار رفته، همانگونه كه در آيه مورد بحث آمده است.

ضـمنا تعبير به (الذين اوتوا العلم ) نشان مى دهد كه يكى از مشخصات مؤ منان داشتن آگـاهـى كـافـى اسـت آرى عـلم اسـت كـه سـرچـشـمـه ايـمـان اسـت، و هـم زائيـده و محصول ايمان.

ولى قرآن در پايان آيه پاسخ دندانشكنى به آنها گفته، مى فرمايد: (سخنان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـامفهوم نبوده و پيچيدگى خاصى ندارد، بلكه كسانى هـسـتـنـد كـه خـداونـد بـر قلبهايشان مهر نهاده و از هوا و هوسهايشان پيروى كرده اند لذا چيزى از آن نمى فهمند)!( اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم ) .

در حـقـيـقـت جـمله دوم علتى است براى جمله نخست يعنى هواپرستى قدرت ادراك حقائق و حس تـشـخـيـص را از آدمـى مـى گـيـرد، و پـرده بـر قـلب او مـى افـكـنـد بـه طـورى كه قلوب هواپرستان همانند ظرفى مى شود كه در آن را بسته و مهر و موم كرده اند، نه چيزى وارد آن مى شود و نه چيزى از آن خارج مى گردد.

نـقـطـه مـقـابل آنها مؤ منان راستين هستند كه آيه بعد درباره آنها مى گويد: (كسانى كه هـدايـت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوا و پرهيزكارى به آنها مى بخشد)( والذين اهتدوا زادهم هدى و آتيهم تقويهم ) .

آرى آنـهـا نـخـسـتـيـن گـامـهـاى هـدايـت را شـخـصـا بـرداشـتـه، و عقل و خرد و فطرت خويش را در اين راه به كار گرفته اند، سپس خداوند طبق وعده اى كه داده اسـت مـجـاهـدان راهـش را هـدايـت و راهـنـمائى بيشتر مى كند، نور ايمان به قلب آنها مى افكند، و از شرح صدر و روشن بينى بهره مندشان مى سازد، اين از نظر اعتقاد و ايمان و امـا از نـظر عمل روح تقوا را در آنها زنده مى كند، آنچنان كه از گناه متنفر مى شوند و به طاعت و نيكى عشق مى ورزند.

آنـهـا در هـر دو جـنـبـه درسـت نـقـطـه مـقـابـل مـنـافـقـانـى هـسـتـنـد كـه در آيـه قـبل به آنها اشاره شده، از يكسو بر دلهاى آنها مهر است و چيزى نمى فهمند، و از سوى ديـگـر در عـمـل هـمـواره پيرو هواى نفسند، اما مؤ منان روز به روز بر هدايتشان افزوده مى شود و در مقام عمل بر تقوايشان.

در آيه بعد به عنوان هشدارى به اين گروه بى ايمان استهزاء كننده، مى فرمايد: (آيا آنـهـا جـز ايـن انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود آنگاه ايمان بياورند، در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است، اما هنگامى كه قيامت رسما برپا شود ديگر بيدارى و تذكر و ايمان آنها سودى نخواهد داشت )!

( فهل ينظرون الا الساعة ان تاتيهم بغتة فقد جاء اشراطها فانى لهم اذا جائتهم ذكراهم ) .

آرى آنـهـا آن مـوقـعـى كـه بايد ايمان بياورند و مفيد است سرسختى و لجاجت به خرج مى دهـنـد، و در بـرابـر حـق تـسليم نمى شوند، بلكه به سخريه و استهزاء برمى خيزند، ولى آن زمـان كـه حـوادث هولناك و آغاز قيامت جهان را به لرزه درمى آورد اينگونه افراد بـه وحـشـت مى افتند، و اظهار خضوع و ايمان مى كنند در حالى كه هيچ سودى به حالشان ندارد.

ايـن عـبـارت درسـت بـه اين مى ماند كه به ديگرى مى گوئيم آيا انتظار دارى هنگامى كه كـار از كـار گـذشت و بيمارت مشرف بر مرگ شد طبيب و دارو بياورى؟! پس بيا پيش از آنكه فرصت از دست برود قدمى بردار، قدمى سودمند و مؤثر.

(اشـراط) جـمع (شرط) (بر وزن شرف ) به معنى علامت است، بنابراين (اشراط الساعة ) اشاره به نشانه هاى نزديك شدن قيامت است.

در ايـنـكـه مـنـظـور از نـشـانـه هـاى نـزديك شدن رستاخيز در اينجا چيست؟ مفسران بحثهاى فراوانى دارند، و حتى رساله هاى مختصر و مفصلى در اين زمينه نگاشته شده.

امـا بـسـيـارى مـعـتـقدند منظور از (اشراط الساعة ) در آيه مورد بحث قيام شخص پيامبر اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اسـت، بـه شـهـادت حديثى كه از خود آن حضرت نـقـل شـده كه فرمود: بعثت انا و الساعة كهاتين و ضم السبابة و الوسطى: (بعثت من و قـيـامت مانند اين دو است اشاره به دو انگشت مباركش كرد، انگشت اشاره و انگشت وسط كه در كنار يكديگرند).

و بعضى مساءله (شق القمر) و پاره اى ديگر از حوادث عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را نيز جزء (اشراط الساعة ) شمرده اند.

احـاديـث مـتـعددى در اين زمينه نيز وارد شده كه مخصوصا شيوع بسيارى از گناهان در ميان مردم به عنوان نشانه هاى نزديك شدن قيامت معرفى شده است.

مـانـنـد حـديـثـى كه شيخ مفيد در (روضة الواعظين ) از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل كـرده كـه فـرمـود: مـن اشـراط السـاعـة ان يـرفـع العـلم، و يـظـهـر الجـهـل، و يـشـرب الخمر و يفشد الزنا: (از نشانه هاى قيامت برچيده شدن علم، و آشكار شدن جهل، و شرب خمر و كثرت زنا است ).

حـتـى حـوادث مـهـم و مـؤ ثرى همانند قيام حضرت مهدى (ارواحنا فداه ) به عنوان (اشراط الساعة ) شمرده شده است.

اما اين نكته لازم به يادآورى است كه ما گاهى از (اشراط الساعة ) به طور مطلق بحث مى كنيم كه نشانه هاى نزديك شدن قيامت چيست؟، و گاه در مورد خصوص آيه.

در مورد آيه مطلب همان است كه گفتيم، و اما درباره نشانه هاى نزديك شدن قيامت به طور مـطـلق بحثها و روايات فراوانى است كه در كتب معروف اسلامى آمده است، و در بحث نكات اشاره خواهيم كرد.

آيا قيام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از نشانه هاى نزديكى قيامت است؟

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه قيام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از نـشـانـه هـاى نزديكى قيامت شمرده اند؟ در حالى كه 15 قرن مى گذرد و هنوز از قيامت خبرى نيست؟

پـاسـخ ايـن سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه: باقى مانده دنيا را در مـقايسه با گذشته آن بايد محاسبه كرد، و در چنين مقايسه اى آنچه از عمر دنيا باقى مانده چيز مهمى نيست، چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمـده اسـت كـه روزى بـعـد از عـصـر و نـزديك غروب آفتاب براى يارانش خطبه مى خـوانـد فـرمـود: و الذى نـفـس مـحـمـد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـيـده مثل ما مضى من الدنيا فيما بقى منها الا مثل ما مضى من يومكم هذا فيها بقى منه، و ما بقى منه الا اليـسير: (سوگند به كسى كه جان محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به دست او اسـت آنـچـه از دنـيـا گـذشـتـه نـسبت به آنچه باقى مانده مانند مقدارى است كه امروز شما گـذشـتـه نسبت به آنچه باقى مانده است و مى بينيد كه جز مقدار كمى باقى نمانده است ).

آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه عـنـوان نـتـيـجـه گـيـرى از گـفـتـگـوهـائى كـه در آيـات قبل پيرامون ايمان و كفر و سرنوشت مؤ منان و كافران آمده بود، مى فرمايد: (پس بدان كه معبودى جز الله نيست )( فاعلم انه لا اله الا الله ) .

يعنى روى خط توحيد محكم بهايست كه داروى شفابخش و بهترين وسيله نجات همين توحيد است كه آثار آن در آيات قبل بيان شد.

بـنـابـرايـن مـفـهـوم اين سخن آن نيست كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از توحيد آگـاه نـبوده بلكه منظور ادامه اين خط است، درست شبيه آنچه در تفسير سوره حمد در آيه اهدنا الصراط المستقيم گفته اند كه مفهومش هدايت نيافتن نيست بلكه مفهومش اين است كه ما را بر خط هدايت ثابت بدار.

ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـنـظـور تـفكر بيشتر در امر توحيد، و ارتقاء به مقامات بـالاتـر اسـت، چرا كه اين مسأله اى است كه هر چه در آن بيشتر بينديشند و آيات خدا را بـيـشـتـر مـطـالعـه كـنـنـد بـه مـرحـله عـاليـتـرى مـى رسـنـد، و بـررسـى آنـچـه در آيات قبل در مورد ايمان و كفر گفته شد خود عاملى است براى افزايش ايمان و كفر.

سـومين تفسير اين است كه منظور از آن جنبه هاى عملى توحيد است يعنى بدان تنها پناهگاه در عـالم او اسـت، بـه او پـنـاه بر، و حل مشكلاتت را فقط از او بخواه، و از انبوه دشمنان هرگز وحشت مكن.

اين تفسيرهاى سه گانه منافاتى با هم ندارند و ممكن است در مفهوم آيه جمع شود.

بـه دنـبـال ايـن مـسـاءله عـقيدتى باز به سراغ مساءله تقوا و پاكى از گناه رفته، مى افـزايـد: (بـراى گـنـاه خـود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن )( و استغفر لذنبك و للمؤ منين و المؤ منات ) .

پـيـدا است پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به حكم مقام عصمت هرگز مرتكب گناهى نـشـده، ايـنـگـونـه تـعـبـيـرها يا اشاره به مساءله ترك اولى و (حسنات الابرار سيئات المقربين ) است، و يا سرمشقى است براى مسلمانان.

در حـديثى آمده است كه (حذيفة يمان ) مى گويد: (من مرد تندزبانى بودم و نسبت به خانواده ام تندى مى نمودم، عرض كردم اى رسول خدا! مى ترسم عاقبت زبانم مرا دوزخى كند)! پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: فاين انت من الاستغفار؟ انى لاستغفر الله فى اليوم ماة مرة!: (از استغفار غفلت مكن، حتى خود من هر روز يكصد مرتبه استغفار مى كنم )! (در بعضى از روايات نيز هفتاد مرتبه آمده است ).

اگـر ديـگـران از گناهان و معاصى خود استغفار مى كنند پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از آن لحـظه اى كه از ياد خدا غافل مانده و يا كار خوبترى را رها كرده و به سراغ خوب رفته است.

ايـن نـكته نيز قابل توجه است كه در اينجا خداوند براى مؤ منين و مؤ منات شفاعت كرده، و دسـتـور اسـتـغـفـار بـه پـيـامـبـرش داده، تـا آنـهـا را مشمول رحمت خود كند، و از اينجا عمق مسأله (شفاعت ) در دنيا و آخرت، و همچنين مشروعيت و اهميت مسأله توسل ظاهر مى شود.

و در ذيـل آيـه بـه عـنـوان بـيـان عـلت مـى فـرمـايـد: (خـداونـد محل حركت و قرارگاه شما را مى داند)( و الله يعلم متقلبكم و مثويكم ) .

از ظـاهر و آشكار و درون و برون و سر و نجواى شما با خبر است، و حتى از انديشه ها و نـيـات شـمـا در حـركـات و سـكـونـتـان كـامـلا آگـاهـى دارد، بـه هـمـيـن دليل بايد به سوى او برويد و از درگاه او طلب عفو كنيد.

(مـتـقـلب ) بـه مـعـنـى جـايـگـاه رفـت و آمـد و مـثـوى بـه مـعـنـى محل استقرار است.

ظـاهـر ايـن اسـت كـه اين دو كلمه مفهوم وسيعى دارد كه تمام حركات و سكون آدمى را چه در دنـيـا و چـه در آخـرت، چـه در دوران جـنـيـنـى و چـه در قـبـور، را شامل مى شود، هر چند بسيارى از مفسران معانى محدودى براى آن نموده اند.

بعضى گفته اند منظور حركات انسان در روز و سكونت او در شب است.

بعضى ديگر گفته اند منظور مسير انسان در دنيا، و قرارگاه او در آخرت است.

بـعـضى دگرگونى انتقال انسان را در صلب پدران و رحم مادران، و ثبات او را در قبر مطرح كرده اند.

و بالاخره بعضى حركات او را در سفر و آرامش او را در حضر عنوان نموده اند.

ولى هـمـانـگـونـه كـه گـفـتـيـم آيـه مـفـهـوم گـسـتـرده اى دارد كـه هـمـه ايـنـهـا را شامل مى شود.

نكته:

اشراط الساعة چيست؟

هـمـانگونه كه گفتيم (اشراط) جمع (شرط) به معنى (علامت ) است، و (اشراط السـاعـة ) نـشـانـه هـاى نـزديـك شـدن قـيـامـت را مـى گـويـنـد كـه در مـنـابـع شـيـعـه و اهل سنت در روايات بسيارى از آن بحث شده، و در قرآن مجيد تنها در همين مورد به آن اشاره شده است.

يـكـى از مـشـروحـتـريـن و جامعترين احاديث در اين زمينه حديثى است كه ابن عباس از پيغمبر گـرامـى اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در داسـتـان حـجـة الوداع نقل كرده كه بسيارى از مسائل را به ما مى آموزد، و حاوى نكات فراوانى است، و روى همين جهت تمام آنرا ذيلا مى آوريم:

او مـى گـويـد: مـا بـا پـيـامـبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در (حجة الوداع ) بـوديـم (حـجـة الوداع آخـريـن حـجـى اسـت كـه پـيـامـبـر در سـال آخـر عـمـر خـود بـجـا آورد) حـضـرت حلقه در خانه كعبه را گرفت و رو به ما كرده فـرمـود: آيـا شـمـا را از (اشـراط السـاعة ) آگاه كنم؟ - و سلمان در آنروز از همه به پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـزديـكـتـر بـود - عـرض كـرد آرى اى رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ).

فـرمـود: از نـشـانـه هـاى قـيـامـت تـضـيـيـع نـمـاز، پـيـروى از شـهـوات، تـمـايل به هواپرستى، گرامى داشتن ثروتمندان، فروختن دين به دنيا است، و در اين هـنـگـام اسـت كه قلب مؤ من در درونش آب مى شود، آنچنان كه نمك در آب، از اينهمه زشتيها كه مى بيند و توانائى بر تغيير آن ندارد.

سلمان گفت آيا چنين امرى واقع مى شود اى رسول خدا.

فرمود: آرى سوگند به آن كس كه جانم به دست او است، اى سلمان!

در آن زمـان زمـامـدارانـى ظالم، وزرائى فاسق، كارشناسانى ستمگر، و امنائى خائن بر مردم حكومت مى كنند.

(سـلمـان ) پـرسـيـد آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اى رسول خدا؟!.

فـرمـود: آرى سـوگند به آن كس كه جانم در دست او است، اى سلمان! در آن هنگام زشتيها زيبا، و زيبائيها زشت مى شود، امانت به خيانتكار سپرده مى شود، و امانتدار خيانت مى كند، دروغگو را تصديق مى كنند و راستگو را تكذيب!.

(سـلمـان ) سـؤ ال مـى كـنـد: آيـا چـنـيـن چـيـزى واقـع مـى شـود اى رسول خدا؟!

فـرمـود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است، اى سلمان! در آن روز حكومت به دسـت زنـان، و مـشـورت بـا بـردگـان خواهد بود، كودكان بر منابر مى نشينند، و دروغ، ظرافت، و زكات، غرامت، و بيت المال، غنيمت محسوب مى شود!.

مـردم بـه پدر و مادر بدى مى كنند، و به دوستانشان نيكى، و ستاره دنباله دار در آسمان ظاهر مى شود.

سلمان گفت: آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا؟!

فـرمـود: آرى سـوگـنـد به كسى كه جانم به دست او است، اى سلمان! در آن زمان زن با شـوهـرش شـريـك تـجـارت مـى شود (و هر دو تمام تلاش خود را در بيرون خانه و براى ثـروت انـدوزى به كار مى گيرند) باران كم، و صاحبان كَرم خسيس، و تهيدستان حقير شمرده مى شوند. در آن هنگام بازارها به يكديگر نزديك مى گردد، يكى مى گويد چيزى نـفـروخـتـم، و ديگرى مى گويد سودى نبردم، و همه زبان به شكايت و مذمت پروردگار مى گشايند!.

سلمان گفت: آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا؟!.

فـرمود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، اى سلمان! در آن زمان اقوامى به حـكـومـت مـى رسـنـد كـه اگـر مـردم سخن بگويند آنها را مى كشند، و اگر سكوت كنند همه چـيـزشـان را مـبـاح مـى شـمـرنـد، امـوال آنـهـا را غـارت مـى كـنـنـد و احـتـرامـشـان را پايمال و خونهايشان را مى ريزند، و دلها را پر از عداوت و وحشت مى كنند، و همه مردم را ترسان و خائف و مرعوب مى بينى!

(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اى رسول خدا؟!.

فـرمود آرى، قسم به آن كسى كه جانم به دست او است، اى سلمان! در آن هنگام چيزى از مـشـرق چـيـزى از مـغـرب مى آورند (قوانينى از شرق و قوانينى از غرب ) و امت من متلون مى گردد! واى در آن روز بر ضعفاى امت از آنها، و واى بر آنها از عذاب الهى، نه بر صغير رحـم مـى كـنند، نه احترام به كبير مى گذارند، و نه گنهكارى را مى بخشند، بدنهايشان همچون آدميان است اما قلوبشان قلوب شياطين!.

سلمان گفت: آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )؟!.

فـرمـود: آرى قـسـم بـه آن كـس كه جانم در دست او است، اى سلمان! در آن زمان مردان به مـردان قـنـاعـت مـى كـنـنـد، و زنـان بـه زنـان، و بر سر پسران به رقابت برمى خيزند همانگونه كه براى دختران در خانواده هايشان!. مردان، خود را شبيه زنان و زنان خود را شـبيه مردان مى كنند، و زنان بر زين سوار مى شوند (و به خودنمائى مى پردازند) بر آنها لعنت خدا باد!.

(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اى رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )؟!.

فرمود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است، اى سلمان! در آن زمان به تزيين مساجد مى پردازند، آنچنان كه معابد يهود و نصارا را تزيين مى كنند، قرآنها را مى آرايند (بى آنكه به محتواى آن عمل كنند مناره هاى مساجد طولانى، و صفوف نمازگزاران فراوان، اما دلها نسبت به يكديگر دشمن و زبانها مختلف است!.

(سـلمـان ) گـفـت: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اى رسول خدا؟!.

فرمود: آرى سوگند به كسى كه جانم در دست او است، اى سلمان! در آن هنگام پسران امت مـرا بـا طـلا تـزيـيـن مـى كـنـنـد، و لبـاسـهـاى ابريشمين حرير و ديباج مى پوشند، و از پوستهاى پلنگ براى خود لباس تهيه مى كنند!.

(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع شـدنـى اسـت اى رسول خدا؟!.

فـرمـود: آرى سـوگـنـد بـه كـسـى كـه جانم به دست او است، اى سلمان! در آن هنگام زنا آشـكـار مـى گـردد، معاملات با غيبت و رشوه انجام مى گيرد، دين را فرو مى نهند و دنيا را برمى دارند.

(سـلمـان ) گـفـت: آيـا ايـن امـرى شـدنـى اسـت اى رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )؟!

فـرمـود: آرى سـوگـنـد بـه كسى كه جانم به دست او است، اى سلمان! در آن هنگام طلاق فـزونـى مـى گـيـرد، و حـدى بـراى خـدا اجـرا نـمـى شـود، امـا بـا ايـن حال به خدا ضرر نمى زنند (خودشان زيان مى بينند).

(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـرى شـدنـى اسـت اى رسول خدا؟!.

فـرمـود: آرى، سـوگـند به كسى كه جانم به دست او است، اى سلمان! در آن هنگام زنان خـوانـنـده، و آلات لهـو و نـوازنـدگـى آشـكـار مـى شـود، و اشـرار امـتـم بـه دنبال آن مى روند

(سلمان ) گفت: آيا اين شدنى است اى رسول خدا؟!

فرمود آرى سوگند به كسى كه جانم به دست او است، اى سلمان! در آن هنگام اغنياى امتم براى تفريح به حج مى روند، و طبقه متوسط براى تجارت، و فقراى آنها براى ريا و تـظـاهـر! در آن زمـان اقوامى پيدا مى شوند كه قرآن را براى غير خدا فرا مى گيرند، و بـا آن هـمـچـون آلات لهو رفتار مى كنند، و اقوامى روى كار مى آيند كه براى غير خدا علم ديـن فـرا مـى گيرند، فرزندان نامشروع فراوان مى شود، و قرآن را به صورت غنا مى خوانند، و براى دنيا بر يكديگر سبقت مى گيرند.

سـلمـان عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اى رسول خدا؟!.

فـرمـود: آرى، سوگند به كسى كه جانم به دست او است، اى سلمان! اين در زمانى است كـه پـردههاى حرمت دريده مى شود، گناه فراوان، بدان بر نيكان مسلط مى گيرند، دروغ زيـاد مـى شـود، لجـاجـت آشـكـار، و فـقـر فزونى مى گيرد، و مردم با انواع لباسها بر يـكديگر فخر مى فروشند، بارانهاى بى موقع مى بارد، قمار و آلات موسيقى را جالب مى شمرند، و امر به معروف و نهى از منكر را زشت مى دانند.

بـه گونه اى كه مؤ من در آن زمان از همه امت خوارتر است قاريان قرآن و عبادت كنندگان پـيـوسـتـه بـه يـكديگر بدگوئى مى كنند، و آنها را در ملكوت آسمانها افرادى پليد و آلوده مى خوانند.

(سـلمـان ) عـرض كـرد: آيـا ايـن امـر واقـع مـى شـود اى رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )؟!.

فـرمـود: آرى، سـوگـنـد بـه كـسـى كـه جـانـم در دسـت او اسـت، اى سـلمـان! در آن هنگام ثـروتمند رحمى بر فقير نمى كند، تا آنجا كه نيازمندى در ميان جمعيت به پا مى خيزد و اظهار حاجت مى كند، و هيچكس چيزى در دست او نمى نهد!.

(سـلمـان ) گـفـت: آيـا ايـن امـر شـدنـى اسـت اى رسول خدا؟!.

فـرمـود: آرى سـوگـنـد بـه كـسـى كـه جـانـم بـه دسـت او اسـت، اى سـلمـان! در آن هنگام (رويبضة ) سخن مى گويد!.

سـلمـان عـرض كـرد: پـدر و مـادرم فـدايـت بـاد اى رسول خدا! (رويبضة ) چيست؟

فرمود: كسى درباره محروم سخن مى گويد كه هرگز سخن نمى گفت (و كسى اظهار نظر مى كند كه مجال اظهار نظر به او نمى دادند) در اين هنگام طولى نمى كشد كه فريادى از زمين برمى خيزد، آنچنان كه هر گروهى خيال مى كنند اين فرياد در منطقه آنها است.

بـاز مـدتى كه خدا مى خواهد به همان حال مى مانند، سپس در اين مدت زمين را مى شكافند و زمـيـن پـاره هـاى دل خـود را بـيـرون مـى افـكـند، فرمود منظورم طلا و نقره است، سپس به سـتـونـهـاى مسجد با دست مباركش اشاره كرد و گفت: همانند اينها! و در آن روز ديگر طلا و نـقـرهـاى به درد نمى خورد (و فرمان الهى فرا مى رسد) اين است معنى سخن پروردگار (فقد جاء اشراطها).