تفسیر نمونه جلد ۲۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 27287
دانلود: 2197


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27287 / دانلود: 2197
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 22

نویسنده:
فارسی

آيه (38) تا (46) و ترجمه

( و فى موسى إذ أرسلناه إلى فرعون بسلطان مبين ) (38)( فتولى بركنه و قال ساحر أو مجنون ) (39)( فأ خذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم و هو مليم ) (40)( و فى عاد إذ أرسلنا عليهم الريح العقيم ) (41)( ما تذر من شى ء أتت عليه إلا جعلته كالرميم ) (42)( و فى ثمود إذ قيل لهم تمتعوا حتى حين ) (43)( فعتوا عن أمر ربهم فأ خذتهم الصاعقة و هم ينظرون ) (44)( فما استطاعوا من قيام و ما كانوا منتصرين ) (45)( و قوم نوح من قبل إنهم كانوا قوما فاسقين ) (46)

ترجمه:

38 - در (زنـدگـى ) مـوسـى نـيـز نشانه و درس عبرتى بود، هنگامى كه او را به سوى فرعون با دليل آشكار فرستاديم.

39 - اما او با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: اين مرد يا ساحر است يا ديوانه!

40 - ما او و لشكريانش را گرفتيم و در دريا پرتاب كرديم، در حالى كه در خور سرزنش بود.

41 - هـمچنين در سرگذشت عاد نيز آيتى است در آن هنگام كه تندبادى بى باران بر آنها فرستاديم.

42 - كه از هر چيزى مى گذشت آنرا رها نمى كرد تا همچون استخوانهاى پوسيده كند!

43 - و نـيز در سرگذشت قوم ثمود عبرتى است در آن هنگام كه به آنها گفته شد مدتى كوتاه متمتع باشيد (و سپس منتظر عذاب ).

44 - آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند، و صاعقه آنها را فروگرفت در حالى كه (خيره خيره ) نگاه مى كردند (بى آنكه قدرت بر دفاع داشته باشند).

45 - آنـهـا چـنـان بـر زمين افتادند كه قدرت بر قيام نداشتند، و نتوانستند از كسى يارى طلبند!

46 - همچنين قوم نوح را قبل از آنها هلاك كرديم، چرا كه قوم فاسقى بودند.

تفسير:

اينهمه درس عبرت در تاريخ پيشينيان

قـرآن در ايـن آيات در تعقيب داستان قوم لوط و عاقبت دردناكى كه بر اثر گناهان بسيار زشت و ننگين پيدا كردند اشاره به سرگذشت چند قوم ديگر از اقوام پيشين مى كند.

نخست مى فرمايد: (در موسى و تاريخ زندگى او نيز نشانه و درس عبرتى بود، در آن هنگام كه او را به سوى فرعون با دليل روشنى فرستاديم )( و فى موسى اذ ارسلناه الى فرعون بسلطان مبين ) .

(سـلطـان ) چـيـزى اسـت كـه مـايـه تـسـلط گـردد، و مـنـظـور در ايـنـجـا مـعـجـزه يـا دليـل و مـنـطـق نـيـرومـنـد عـقـلى يـا هـر دو است كه (موسى ) (عليه‌السلام ) در برابر فرعون از آن استفاده كرد.

تـعـبـيـر (سـلطان مبين ) در آيات مختلف قرآن بسيار به كار رفته، و غالبا به معنى دليل منطقى روشن و آشكار است.

امـا فـرعـون نـه تسليم معجزات بزرگ موسى (عليه‌السلام ) كه گواه ارتباطش با خدا بـود شـد، و نـه در مـقـابل دلائل منطقى او سر تعظيم فرود آورد، بلكه به خاطر غرور و تكبرى كه داشت (با تمام وجودش از او روى گردان شد و گفت اين مرد ساحر يا ديوانه است )!( فتولى بركنه و قال ساحر او مجنون ) .

(ركـن ) در اصـل بـه مـعـنى ستون و پايه اصلى، و بخش مهم هر چيز است، و در اينجا مـمـكـن اسـت اشـاره بـه اركـان بـدن بـاشـد. يـعـنـى فـرعـون بـه طـور كامل و با تمام اركان بدن به موسى پشت كرد.

بـعضى نيز گفته اند منظور در اينجا لشكر او است، يعنى تكيه بر اركان لشكر خويش كرد و از پيام حق رويگردان شد.

و يا اينكه هم خودش از فرمان خدا روى برتافت و هم اركان حكومت و لشكر خود را منحرف ساخت.

جـالب ايـنـكه جباران زورگو در تهمتها و نسبتهاى دروغينى كه به انبيأ بزرگ مى دادند گـرفـتـار سـردرگـمـى و تناقض و پريشانگوئى عجيبى بودند، گاه آنها را ساحر مى خواندند، و گاه مجنون، با اينكه (ساحر) بايد انسان هوشيارى باشد كه با استفاده از ريزه كاريها و مسائل روانى و خواص مختلف اشيأ كارهاى اعجاب انگيزى را انجام دهد و مـردم را اغـفـال نـمـايـد، در حـالى كـه مـجـنـون نـقـطـه مقابل آن است.

اما قرآن از نتيجه كار فرعون جبار و اعوانش چنين خبر مى دهد: (ما او و لشـكـرش را گـرفـتـيـم و در دريا پرتاب كرديم، در حالى كه مرتكب اعمالى شده بود كه درخور سرزنش و ملامت بود)( فاخذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم و هو مليم ) .

(يم ) به طورى كه از متون لغت و كتب حديث استفاده مى شود به معنى (دريا) است، و به رودخانه هاى عظيم همانند نيل نيز اطلاق مى شود.

تـعـبـيـر (نبذناهم ) (آنها را افكنديم ) اشاره به اين است كه فرعون با تمام قدرت و لشـكـريـانـش آنـچنان در برابر اراده خداوند ضعيف بودند كه همچون يك موجود بى مقدار آنها را در وسط درياى نيل افكند.

و تعبير (هو مليم ) (او شايسته سرزنش است ) اشاره به اين كه نه تنها مجازات الهى ايـن قـوم را مـحـو كـرد، بـلكـه تـاريـخـى كـه از آنـهـا بـاقـى مـانـده نـام نـنـگـيـن و اعـمال شرم آور آنها را حفظ كرده، و از ظلم و جنايت و كبر و غرور آنها پرده برداشته است به طورى كه همواره درخور سرزنش هستند.

سپس به سرنوشت اجمالى قوم ديگرى يعنى قوم (عاد) پرداخته، چنين مى گويد:

(در سـرگـذشـت قـوم عـاد نيز آيت و عبرتى است، در آن هنگام كه باد و طوفانى نازا و بى باران بر آنها فرستاديم )( و فى عاد اذ ارسلنا عليهم الريح العقيم ) .

عـقـيـم بـودن بـادهـا زمـانـى اسـت كـه ابـرهـاى بـاران زا بـا خـود حـمـل نـكـنـد، گـيـاهـان را تـلقـيـح ننمايد، و فايده و بركتى نداشته باشد، و جز هلاكت و نابودى چيزى همراه نياورد.

سـپس به توصيف تندبادى كه بر قوم عاد مسلط شد پرداخته مى افزايد: (از هر چيزى مى گذشت آن را رها نمى كرد تا نابود كند، و به صورت گياهان خشك و درهم كوبيده يا استخوانهاى پوسيده درآورد)( ما تذر من شى ء اتت عليه الا جعلته كالرميم ) .

(رميم ) از ماده (رمة ) (بر وزن منة به استخوانهاى پوسيده مى گويند، و (رمه ) (بـر وزن قـبـه ) بـه ريـسمان پوسيده گفته مى شود، (ورم ) (بر وزن جن ) به معنى اجـزأ خـردى اسـت كـه از چـوب يـا كـاه بر زمين مى ريزد (رم ) و (ترميم ) نيز به معنى اصلاح اشيأ پوسيده است.

ايـن تـعـبـيـر نـشـان مـى دهد كه تندباد قوم عاد يك تندباد معمولى نبود، بلكه علاوه بر تخريب و درهم كوبيدن و به اصطلاح فشارهاى فيزيكى، داراى سوزندگى و مسموميتى بود كه اشيأ گوناگون را مى پوساند.

آرى اين گونه است قدرت خداوند كه با يك حركت سريع نسيم، اقوام نيرومند و پر سر و صـدائى را چـنـان در هـم مى كوبد كه تنها اجساد پوسيده اى از آنها باقى مى ماند، اين بود اشاره كوتاهى به سرنوشت قوم نيرومند و ثروتمند عاد كه در سرزمين (احقاف ) (منطقه اى ميان عمان و حضرموت ) مى زيستند.

بعد از آنها نوبت قوم (ثمود) مى رسد و درباره آنها مى فرمايد: (در قوم ثمود نيز آيـت و عـبـرتـى اسـت، در آن هـنـگـام كه به آنها گفته شد: مدتى كوتاه از زندگى متمتع گـرديـد) (و سـپـس مـنـتـظـر عـذاب الهـى بـاشـيـد)( و فـى ثـمـود اذ قيل لهم تمتعوا حتى حين ) .

مـنـظور از (حتى حين ) همان سه روز مهلتى است كه در آيه 65 سوره هود به آن اشاره شـده اسـت:( فـعـقـروهـا فـقـال تـمتعوا فى داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب ) : (آنها شترى را كه به عنوان اعجاز آمده بود از پاى درآوردند و پيامبرشان صالح به آنها گفت سـه روز در خانه هايتان بهره گيريد، و بعد از آن منتظر عذاب الهى باشيد، اين وعده اى است تخلف ناپذير).

با اينكه خداوند آنها را به وسيله پيامبرشان صالح بارها انذار فرموده بود، ولى باز بـراى اتمام حجت بيشتر سه روز به آنها مهلت داده شد، تا گذشته تاريك خود را جبران كـنـنـد، و زنـگـار گـناه را با آب توبه از دل و جان بشويند، بلكه به گفته بعضى از مـفـسـران در اين سه روز دگرگونيهائى در پوست بدن آنها ظاهر شد، نخست به زردى، سـپـس به سرخى، و بعد به سياهى گرائيد، تا هشدارهائى باشد براى اين قوم مشرك سركش، اما متأسفانه هيچ يك از اين امور سودى نبخشيد و از مركب غرور پائين نيامدند.

آرى (آنـها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه به طور ناگهانى آنها را فـرا گـرفـت، در حـالى كـه خـيـره خـيره نگاه مى كردند، و قدرتى بر دفاع از خويشتن نداشتند)( فعتوا عن امر ربهم فاخذتهم الصاعقه و هم ينظرون ) .

(عتوا) از ماده (عتو) (بر وزن غلو) به معنى سرپيچى از اطاعت

اسـت، ظـاهـر ايـن اسـت كـه ايـن جـمـله اشـاره بـه تـمـام سـرپـيـچـى هائى است كه آنها در طـول دعـوت صالح داشتند، مانند بت پرستى و ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقه اى كه مـعـجـزه (صـالح ) بـود، نـه فـقـط سـرپـيـچـى هـائى كـه در طول اين سه روز انجام دادند و بجاى توبه و انابه به درگاه خدا در غفلت و غرور فرو رفتند.

شاهد اين سخن آيه 77 سوره اعراف است كه مى گويد:( فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين ) : (سپس ناقه را پى كردند، و از فـرمـان پـروردگـارشـان سـرپـيچى نمودند و گفتند: اى صالح! اگر از فرستادگان خدائى آنچه ما را به آن تهديد مى كنى بياور)!

(صـاعـقـه ) و (صـاقـعـه ) هـر دو قـريـب المـعـنـى اسـت در اصـل بـه معنى فرو ريختن توأم با صداى شديد است، با اين تفاوت كه (صاعقه ) در اجسام آسمانى گفته مى شود، و (صاقعه ) در اجسام زمينى، و به گفته بعضى از اهـل لغـت (صـاعـقه ) گاهى به معنى (مرگ ) و گاه به معنى (عذاب ) و گاه به مـعـنـى (آتـش ) اسـت، ايـن واژه غـالبـا بـه صداى شديدى كه از آسمان برمى خيزد و توأم با آتش مرگبارى است، گفته مى شود كه هر سه معنى (مرگ و عذاب و آتش ) در آن جمع است.

قبلا نيز اشاره كرده ايم هنگامى كه ابرهائى كه داراى الكتريسته مثبت هستند به زمينى كه داراى الكتريسته منفى است نزديك شوند جرقه عظيم الكتريكى از ميان اين دو برمى خيزد كـه تـوأم بـا صـداى وحـشـتـنـاك و آتـشـى سـوزان اسـت، و محل وقوع آن را به لرزه درمى آورد.

در قرآن مجيد در آيه 19 بقره به روشنى در همين معنى به كار رفته است، زيرا بعد از آنكه سخن از ابر و باران و رعد و برق مى گويد، اضافه مى كند:

( يـجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت ) : (منافقان همچون رهگذرانى هستند كه در شب تاريك توأم با رعد و برق از بيابان مى گذرند

و از تـرس مـرگ (و بـراى ايـن كـه صداى صاعقه را نشنوند) انگشت را در گوش خود مى گذارند).

سـرانـجـام آخـريـن جمله اى كه درباره اين قوم سركش مى فرمايد اين است كه (آنها چنان بـر زمين افتادند كه قدرت برخاستن نداشتند و نتوانستند از كسى يارى بطلبند)( فما استطاعوا من قيام و ما كانوا منتصرين ) .

آرى صـاعـقـه چـنان آنها را غافلگير كرد و بر زمين كوبيد كه نه خود ياراى برخاستن و دفـاع از خـويـشـتـن داشـتـنـد، و نـه قـدرت نـاله و فـريـاد و كـمـك طـلبـيـدن، و در هـمـيـن حال جان دادند، و سرگذشتشان درس عبرتى براى ديگران شد.

آرى قـوم ثـمـود كـه از قـبـائل مـعـروف عـرب بودند و در سرزمين (حجر) (منطقه اى در شـمـال حـجاز) با امكانات و ثروت فراوان و عمر طولانى و بناهاى محكم زندگى داشتند، بر اثر سرپيچى از فرمان خدا و سركشى و طغيان و شرك و ظلم و ستم نابود شدند، و آثارشان درس گويائى براى ديگران شد.

و در آخـريـن آيه مورد بحث اشاره كوتاهى به سرنوشت پنجمين قوم يعنى قوم نوح كرده مـى فـرمـايـد: (پـنجمين قوم نوح را پيش ‍ از آنها هلاك كرديم، چرا كه آنها قوم فاسقى بودند)( و قوم نوح من قبل انهم كانوا قوما فاسقين ) .

(فـاسق ) به كسى مى گويند كه از محدوده فرمان خداوند قدم بيرون گذارد، و آلوده به كفر و ظلم يا ساير گناهان شود.

تعبير (من قبل ) (پيش از آنها) شايد اشاره به اين است كه قوم فرعون

و لوط و عـاد و ثـمـود سـرگـذشـت اسـفـبـار قـوم نـوح را كـه قـبـل از آنـهـا بودند شنيده بودند اما متأسفانه آنها را بيدار نكرده و خود به سرنوشتى مشابه آنها گرفتار شدند.

نكته ها:

1 - چهره هاى گوناگون عذاب الهى

قـابل توجه اينكه در آيات فوق و آيات گذشته اشاره به سرگذشت پنج قوم از اقوام پـيش شده است (قوم لوط، فرعون، عاد، ثمود و قوم نوح ) كه از ميان آنها مجازات و كيفر چـهـار قـوم اول مـطـرح شده، ولى به مجازات قوم نوح اشاره اى نشده است، و هنگامى كه دقـت كـنـيم مى بينيم هر يك از چهار قوم اول به يكى از عناصر چهارگانه معروف مجازات شـدنـد، قوم (لوط) با زلزله و آوار و سنگهاى آسمانى از ميان رفتند (يعنى با خاك ) قـوم فرعون با (آب ) قوم (عاد) به وسيله (تندباد) و قوم (ثمود) بوسيله (صاعقه و آتش ).

درسـت اسـت كـه ايـن چـهار چيز امروز به عنوان (عنصر) يعنى (جسم بسيط) شناخته نـمـى شـود، (چـرا كـه هـر يك تركيبى است از اجسام ديگر) ولى انكار نمى توان كرد كه چـهـار ركـن مهم زندگى انسانها را تشكيل مى دهند، و هرگاه يكى از آنها از زندگى انسان به كلى حذف شود، ادامه حيات غير ممكن است تا چه رسد به همه آنها.

آرى خـداونـد مـرگ و نـابـودى ايـن اقـوام را در چـيـزى قـرار داده كـه عامل اصلى حيات آنها بود، و بدون آن نمى توانستند به حيات خود ادامه دهند، و اين قدرت غائى عجيبى است.

و اگر سخنى از عامل عذاب قوم نوح (عليه‌السلام ) به ميان نيامده شايد آنهم به خـاطـر ايـن اسـت كـه عـذاب آنها نيز همانند قوم فرعون بوسيله (آب ) بوده و نياز به تكرار در اينجا نداشته است.

2 - بادهاى (زاينده ) و (نازا)

در آيـات فـوق خـوانديم كه خداوند قوم عاد را با تندبادى عقيم و نازا مجازات كرد، و در آيـه 22 سـوره (حـجـر) مـى خوانيم:( و ارسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السمأ مأ ) : (مـا بـادهـا را بـراى تـلقـيـح و بـارور سـاخـتـن فـرسـتـاديـم و از آسـمـان آبـى نازل كرديم ).

گـرچـه ايـن آيـه بـيـشـتـر نـاظـر بـه تـلقـيـح ابـرهـا، و بـه هـم پـيـوسـتـن آنـها براى نزول باران است.

ولى بـه طور كلى نقش بادها را در زندگى انسانها روشن مى سازد، آرى كار آنها بارور ساختن است، بارور ساختن ابرها، گياهان و حتى احيانا در آماده ساختن انواع مختلف حيوانات براى (بارورى ) نيز مؤ ثر است.

ولى هـمين باد هنگامى كه حامل فرمان عذاب باشد بجاى اينكه حيات و زندگى بيافريند عـامـل مـرگ و نـابـودى مى شود، و به گفته قرآن در آيه 20 سوره (قمر) كه آنهم از قـوم عـاد سـخـن مـى گـويـد:( تـنـزع النـاس كـانـهـم اعـجـاز نخل منقعر ) : (آنها را (كه قامتهائى رشيد و هيكلهائى درشت داشتند) از زمين بر مى كند و با سـر بـه زمـيـن مـى كـوبـيـد به گونه اى كه سرهاى آنها از تن جدا مى شد، همچون درخت نخلى كه ريشه كن شده باشد).

آيه (47) تا (51) و ترجمه

( و السمأ بنيناها بايد و إنا لموسعون ) (47)( و الارض فرشناها فنعم الماهدون ) (48)( و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ) (49)( ففروا إلى الله إنى لكم منه نذير مبين ) (50)( و لا تجعلوا مع الله الها أخر إنى لكم منه نذير مبين ) (51)

ترجمه:

47 - ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آنرا وسعت مى بخشيم!

48 - و زمين را گسترديم، و چه خوب گستراننده ايم؟

49 - و از هر چيز دو زوج آفريديم شايد متذكر شويد.

50 - پس به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهنده آشكارى هستم.

51 - و بـا خـدا مـعـبـود ديـگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهنده آشكارى هستم.

تفسير:

پيوسته آسمانها را گسترش مى دهيم!

بار ديگر اين آيات به مسأله آيات عظمت خداوند در عالم آفرينش مى پردازد

و در حـقـيـقـت بـحثهائى را كه در آيات 20 و 21 همين سوره درباره آيات او در زمين و وجود انسان گذشت تكميل مى كند، و در ضمن دليلى بر قدرت خداوند بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ است نخست مى فرمايد: (ما آسمان را با قدرت بنا كرديم، و پيوسته آن را وسعت مى بخشيم )( و السمأ بنيناها بايد و انا لموسعون ) .

(و زمين را گسترديم و چه خوب گستراننده ايم )!( و الارض فرشناها فنعم الماهدون ) .

(ايد) (بر وزن صيد) به معنى قدرت و قوت است، و در آيات قرآن مجيد كرارا به اين معنى آمده است، و در اينجا اشاره به قدرت كامله خداوند بزرگ در آفرينش آسمانها دارد.

نشانه هاى اين قدرت عظيم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى كه بر آنها حاكم است به خوبى آشكار مى باشد.

در ايـنـكـه منظور از (انا لموسعون ) (ما پيوسته وسعت مى بخشيم ) در اينجا چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است: بعضى آن را به معنى توسعه رزق از سوى خدا بر بندگان از طريق نزول باران دانسته اند، و بعضى آنرا به معنى گسترش رزق از هر نظر مى دانند، و بـعـضى نيز آن را به معنى غنى و بى نيازى خداوند تفسير كرده اند، چرا كه خزائن او آنـقـدر گـسـتـرده اسـت كـه بـا اعطأ رزق به خلايق هرگز پايان نمى پذيرد و كم نمى شود.

ولى بـا تـوجـه بـه مـسـأله آفـريـنـش آسـمـانـهـا در جـمـله قـبـل و بـا تـوجـه بـه كشفيات اخير دانشمندان در مسأله (گسترش جهان ) كه از طريق مـشـاهـدات حـسـى نيز تأييد شده است معنى لطيفترى براى آيه مى توان يافت و آن اينكه خداوند آسمانها را آفريده و دائما گسترش مى دهد.

عـلم امـروز مـى گـويـد: نـه تـنها كره زمين، بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجا فربه و سـنگينتر مى شود، بلكه آسمانها نيز در گسترشند، يعنى ستارگانى كه در يك كهكشان قـرار دارنـد بـه سـرعـت از مـركـز كـهـكشان دور مى شوند، حتى سرعت اين گسترش را در بسيارى از مواقع اندازه گيرى كرده اند.

در كـتـاب (مـرزهـاى نجوم ) نوشته (فردهويل ) مى خوانيم: (تندترين سرعت عقب نـشينى كرات كه تاكنون اندازه گيرى شده نزديك به 66 هزار كيلومتر در ثانيه است!، كـهـكـشـانـهـاى دورتر در نظر ما به اندازه اى كم نورند كه اندازه گيرى سرعت آنها به سـبـب عـدم نـور كـافى دشوار است، تصويرهائى كه از آسمان برداشته شده آشكارا اين كـشـف مـهـم را نـشـان مى دهد كه فاصله اين كهكشانها بسيار سريعتر از كهكشانهاى نزديك افزايش مى يابد).

نـامـبـرده سـپـس بـه بـررسـى ايـن سـرعـت در كـهـكـشـانـهـاى (ابـر سـنـبـله ) و (اكليل )

و (شـجـاع ) و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه، سرعتهاى عجيب و سرسام آورى را در اين ارائه مى دهد.

چـنـد جـمـله هـم در ايـن زمـيـنه از آقاى (جان الدر) بشنويد او مى گويد: (جديدترين و دقـيـقـترين اندازه گيريها در طول امواجى كه از ستارگان پخش مى شود پرده از روى يك حـقـيـقـت عـجـيب و حيرت آور برداشته، يعنى نشان داده است مجموعه ستارگانى كه جهان از آنـهـا تـشـكـيـل مـى يـابـد پـيوسته با سرعتى زياد از يك مركز دور مى شوند، و هر قدر فـاصـله آنـهـا از ايـن مـركـز بـيـشـتـر بـاشـد بـر سـرعـت سـيـر آنـهـا افزوده مى گردد، مـثـل ايـن اسـت كـه زمـانـى كـليه ستارگان در اين مركز مجتمع بوده اند، و بعد از آن از هم پـاشـيـده، و مـجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مى شوند)!

دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است.

(ژرژگـامـوف ) در كـتـاب (آفـريـنش جهان ) در اين زمينه چنين مى گويد: (فضاى جهان كه از ميلياردها كهكشان تشكيل يافته در يك حالت انبساط سريع است، حقيقت اين است كه جهان ما در حال سكون نيست، بلكه انبساط آن مسلم است.

پـى بـردن بـه ايـنـكـه جـهـان مـا در حال انبساط است كليد اصلى را براى گنجينه معماى جـهـانـشـنـاسـى مـهـيـا مـى كـنـد، زيـرا اگـر اكـنـون جـهـان در حال انبساط باشد لازم مى آيد كه زمانى در حال انقباض بسيار شديدى بوده است!.

تنها دانشمندان فوق نيستند كه به اين حقيقت اعتراف كرده اند، افراد ديگرى نيز اين معنى را در نوشته هاى خود آورده اند كه نقل كلمات آنها به درازا مى كشد.

جـالب تـوجه اينكه تعبير به (انا لموسعون ) (ما گسترش دهندگانيم ) با استفاده از جـمـله اسـميه و اسم فاعل دليل بر تداوم اين موضوع است و نشان مى دهد كه اين گسترش هـمـواره وجـود داشـتـه، و هـمـچـنـان ادامـه دارد، و اين درست همان چيزى است كه امروز به آن رسـيده اند كه تمام كرات آسمانى و كهكشانها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده (با وزن مـخـصوص فوق العاده سنگين ) سپس انفجار عظيم و بى نهايت وحشتناكى در آن رخ داده، و به دنبال آن اجزاى جهان متلاشى شده، و به صورت كرات درآمده، و به سرعت در حالت عقب نشينى و توسعه است.

امـا در مـورد خلقت زمين و تعبير به (ماهدون ) تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد خداوند زمين را با تمام وسائل استراحت براى زندگى انسانها (ممهد) و آماده ساخته است، زيرا (مـاهـد) از مـاده (مهد) به معنى گاهواره و يا هر محلى است كه براى استراحت آماده مى كـنند، چنين محلى بايد آرام، مطمئن، محفوظ و گرم و نرم باشد و تمام اين شرائط در كره زمين حاصل است.

بـه فـرمـان الهـى از يـكـسو سنگها نرم و تبديل به خاك شده، و از سوى ديگر صلابت كـوهـهـا و پـوسـتـه سخت زمين آنرا در برابر فشار جزر و مد مقاوم ساخته، از سوى سوم قشر هوائى كه گرداگرد آنرا فرا گرفته، هم حرارت خورشيد را در خود نگه مى دارد، و هـمـچـون لحـاف بـزرگـى بـر ايـن بـسـتر گسترده افتاده، و هم سپر نيرومندى است در بـرابـر هـجـوم سـنـگـهـاى آسـمـانـى كه آنها را به محض ورود به قلمرو زمين آتش زده، خاكستر مى كند.

و بـه ايـن تـرتـيـب تـمـام شـرائط آسايش از سوى خداوند براى پذيرائى از انسان كه ميهمان خدا در اين كره خاكى است فراهم شده است.

بعد از آفرينش آسمانها و زمين نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمين و انواع گياهان و حـيوانات مى رسد و در اين باره در آيه بعد مى فرمايد: (ما از هر چيز دو زوج آفريديم شايد شما متذكر شويد)( و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ) .

بـسـيـارى از مـفـسران (زوج ) را در اينجا به معنى (اصناف مختلف ) دانسته، و آيه فـوق را اشـاره بـه اصناف مختلف موجودات اين جهان مى دانند كه به صورت (زوج ) (زوج ) درآمـده است، مانند شب و روز، نور و ظلمت، دريا و صحرا، خورشيد و ماه، نر و ماده، و غير اينها.

ولى چـنـانـكـه قـبـلا ذيـل آيـات مـشـابه نيز گفته ايم، (زوجيت ) در اينگونه آيات مى تواند اشاره به معنى دقيقترى باشد، زيرا واژه (زوج ) را معمولا به دو جنس (نر) و (مـاده ) مـى گـويـنـد، خـواه در عـالم حـيـوانـات باشد يا گياهان، و هرگاه آنرا كمى تـوسـعه دهيم، تمام نيروهاى مثبت و منفى را شامل مى شود، و با توجه به اينكه قرآن در آيـه فـوق مـى گـويـد: (مـن كـل شى ء) (از همه موجودات ) نه فقط موجودات زنده، مى تـوانـد اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشيأ جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده، و امـروز از نـظـر عـلمـى مـسـلم اسـت كـه اتـمـهـا از اجـزأ مـخـتـلفـى تـشكيل يافته اند، از جمله اجزائى كه داراى بار الكتريسته منفى هستند، و (الكترون ) نـامـيـده مـى شـونـد، و اجـزائى كـه داراى بار الكتريسته (مثبت ) هستند و پروتون نام دارند.

بـنابراين الزامى نيست كه (شى ء) را حتما به معنى حيوان يا گياه تفسير كنيم، و يا زوج را بـه مـعـنـى (صنف ) بدانيم (در اين زمينه توضيحات ديگرى در جلد 15 صفحه 190، ذيل آيه 7 شعرأ، و در جلد دهم صفحه 115، و در جلد هيجدهم صفحه 376 ذكر كرده ايـم ) بـايـد تـوجـه داشـت كـه در عـيـن حـال هـر دو تـفـسـيـر قابل جمع است.

ضمنا جمله (لعلكم تذكرون ) اشاره به اين است كه زوجيت و تعدد و دوگانگى در تمام اشـيـأ جـهـان، انسان را متذكر اين معنى مى كند كه خالق جهان، واحد و يگانه است، زيرا دوگانگى از ويژگيهاى مخلوقات است.

در حـديـثـى از امـام عـلى بـن مـوسى الرضا (عليه‌السلام ) نيز به اين معنى اشاره شده، آنـجـا كـه مـى فـرمايد: بمضادته بين الاشيأ عرف ان لا ضد له، بمقارنته بين الاشيأ عـرف ان لا قـريـن له، ضـاد النـور بـالظـلمـة، و اليـبـس بـالبـلل، و الخـشـن بـالليـن، و الصـرد بـالحرور، مؤ لفا بين متعادياتها، مفرقا بين مـتـدانـيـاتـهـا، دالة بـتـغريقها على مفرقها، و بتأليفها على مؤ لفها، و ذلك قوله( و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ) :

(اشـيـأ جـهـان را مـتـضـاد آفريده، تا روشن شود براى او ضدى نيست، و آنها را با هم قـريـن سـاخـته، تا معلوم شود قرينى براى او نيست، نور را ضد ظلمت، و خشكى را ضد تـرى، و خـشـونـت را ضـد نـرمـش، و سـرمـا را ضـد گـرمـا قـرار داده، در عـيـن حـال اشـيـأ مـتـضـاد را جـمـع كرده و موجودات نزديك بهم را از هم جدا نموده تا اين جدائى دليـل بـر جـدا كـنـنـده و آن پـيـوسـتـگى دليل بر پيوند دهنده باشد، و اين است معنى( و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ) .

در آيـه بـعـد بـه عـنـوان يـك نـتـيـجـه گـيـرى از بـحـثهاى توحيدى گذشته مى افزايد: (بنابراين به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهنده آشكارى هستم )!( ففروا الى الله انى لكم منه نذير مبين ) .

تـعـبـيـر به (فرار) در اينجا تعبير جالب و لطيفى است، معمولا فرار در جائى گفته مـى شود كه انسان از يكسو با موجود يا حادثه وحشتناكى روبرو شده، و از سوى ديگر پـنـاهـگـاهـى در نـقـطـه اى سـراغ دارد، لذا بـا سـرعـت تـمـام از محل حادثه دور مى شود و به نقطه امن و امان روى مى آورد، شما نيز از شرك و بت پرستى كه عقيده وحشتناكى است بگريزيد و به توحيد خالص كه منطقه امن و امان واقعى است روى آريد.

از عذاب خدا بگريزيد به سوى رحمتش برويد.

از نـافـرمـانـيـهـا و عـصـيـانـش فـرار كـنـيـد و بـه تـوبـه و انـابـه متوسل شويد.

خـلاصـه، از زشـتـيـهـا، بـديـهـا، بـى ايـمـانـى، تـاريـكـى جهل، و عذاب جاويدان بگريزيد، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاويدان قرار گيريد.

باز براى تأكيد بيشتر، روى مسأله يكتاپرستى تكيه كرده، مى فرمايد:

(معبود ديگرى با خدا قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهنده آشكارى هستم )( و لا تجعلوا مع الله الها آخر انى لكم منه نذير مبين ) .

اين احتمال وجود دارد كه آيه قبل دعوت به اصل به ايمان خدا مى كند، و اين آيه دعوت به يـگانگى ذات پاك او، بنابراين تكرار جمله (انى لكم منه نذير مبين ) در يك مورد به عـنـوان (انـذار) بر ترك ايمان به خدا است، و در مورد ديگر انذار در برابر شرك و دوگانه پرستى، و به اين ترتيب هر كدام اشاره به مطلب جداگانه اى است.

در بـعـضـى از روايـات از امـام صـادق (عليه‌السلام ) نـقـل شـده كـه منظور از (فرار به سوى خدا) حج و زيارت خانه او است روشن است كه مـنظور ذكر يكى از مصاديق واضح فرار به سوى خدا مى باشد چرا كه حج انسان را به حقيقت توحيد و توبه و انابه آشنا مى سازد و در پناه الطاف خداوندى جاى مى دهد.