تفسیر نمونه جلد ۲۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 27302
دانلود: 2199


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27302 / دانلود: 2199
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 22

نویسنده:
فارسی

آيه (59) تا (60) و ترجمه

( فان للذين ظلموا ذنوبا مثل ذنوب أصحابهم فلا يستعجلون ) (59)( فويل للذين كفروا من يومهم الذى يوعدون ) (60)

ترجمه:

59 - بـراى كـسانى كه ستم كردند سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم يارانشان (از اقوام ستمگر پيشين ) بنابراين عجله نكنند.

60 - واى بر آنها كه كافر شدند از روزى كه به آنها وعده داده مى شود.

تفسير:

اينها نيز در عذاب الهى سهيمند

دو آيـه فـوق كـه آخـريـن آيات سوره (ذاريات ) است در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى از آيـات مـختلف اين سوره است، مخصوصا آياتى كه پيرامون سرنوشت اقوام پيشين همچون قـوم فـرعـون و قـوم لوط و عـاد و ثمود سخن مى گويد، همچنين آيات گذشته كه از هدف آفرينش سخن مى گفت.

مى گويد: (اكنون كه معلوم شد اين قوم مشرك و گناهكار از هدف اصلى آفرينش منحرف گشته اند بايد بدانند كه آنها نيز سهم بزرگى از عذاب الهى دارند، همچون سهمى كه يـاران آنـهـا در اقـوام پـيـشـيـن داشـتـنـد)( فـان للذيـن ظـلمـوا ذنـوبـا مثل ذنوب اصحابهم ) .

(بـنابراين عجله نكنند) و پى درپى نگويند اگر عذاب الهى حق است چرا به سراغ ما نمى آيد؟( فلا يستعجلون ) .

تـعبير به ظلم درباره اين گروه به خاطر آن است كه (شرك ) و كفر بزرگترين ظلم اسـت، زيـرا حـقـيـقـت ظـلم ايـن اسـت كـه چـيـزى را در غـيـر مـحـل شـايسته قرار دهند، و مسلما بت را بجاى خدا قرار دادن مهمترين مصداق ظلم محسوب مى شود، و به همين دليل آنها هم مستحق همان سرنوشتى هستند كه اقوام مشرك پيشين داشتند.

(ذنوب ) (بر وزن قبول ) در اصل به معنى اسبى است كه دمش طولانى باشد، و همچنين دلوهاى بزرگى كه دنباله دارد.

در سـابـق بـراى كـشيدن آب از چاه به وسيله حيوانات دلوهاى عظيمى تهيه مى كردند كه دنـبـاله اى داشـت، و عـلاوه بـر دهـانـه دلو، طـنـابـى هـم بـه دنـبـاله آن متصل بود كه براى خالى كردن آن دلو عظيم از آن استفاده مى كردند.

و از آنـجـا كـه گاهى براى تقسيم آب در ميان چند گروه از اين دلوها استفاده مى شد و به هـر كـدام يـك يـا چـند دلو مى دادند اين واژه به معنى سهميه نيز به كار مى رود، و در آيه مورد بحث به همين معنى استعمال شده، منتهى اشاره به سهميه بزرگ است.

آيا منظور در اين آيه تهديد به عذاب دنيا است، يا عذاب آخرت؟ گروهى از مفسران معنى دوم را پـذيـرفـتـه انـد، در حـالى كـه بـعـضـى احـتـمـال مـعـنـى اول را داده اند.

بـه عـقـيـده مـا قـرائن گـواهى بر عذاب دنيا مى دهد، زيرا اولا عجله اى كه بعضى از كفار داشـتـنـد بـيـشـتر براى اين بود كه به پيامبر مى گفتند: اگر راست مى گوئى پس چرا عذاب الهى بر ما نازل نمى شود و اين مسلما اشاره به عذاب دنيا است.

ديـگـر ايـنكه تعبير به (مثل ذنوب اصحابهم ) ظاهرا اشاره به سرنوشت اقوامى است كـه در ايـن سـوره از آنـها ياد شده، مانند قوم لوط و قوم فرعون و عاد و ثمود كه هر يك به نوعى از عذاب دنيا گرفتار شدند و از ميان رفتند.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر آيه مربوط به عذاب دنيا است، پس چرا اين وعده الهى درباره آنها تحقق نيافت؟

اين سؤ ال دو پاسخ دارد:

1 - ايـن وعـده دربـاره بـسـيـارى از آنها مانند ابوجهل و جمعى ديگر در غزوه بدر و غير آن تحقق يافت.

2 - نزول اين عذاب براى همه آنها مشروط به عدم بازگشت به سوى خدا و عدم توبه از شرك بوده، و هنگامى كه غالب آنها در فتح مكه ايمان آوردند، اين شرط منتفى شد و عذاب الهى برطرف گشت.

و در آخـريـن آيـه تـهـديـد بـه عـذاب دنـيـا را بـا تـهـديـد بـعـذاب آخـرت تكميل كرده، مى گويد: (واى بر كسانى كه كافر شدند از روزى كه به آنها وعده داده مى شود)( فويل للذين كفروا من يومهم الذى يوعدون ) .

هـمـانـگـونـه كـه اين سوره از مسأله معاد و رستاخيز آغاز شد، با تأكيد بر همين مسأله پايان مى گيرد.

(ويـل ) در لغـت عـرب در مـواردى گفته مى شود كه فرد يا افرادى به هلاكت بيفتند، و معنى عذاب و بدبختى را مى دهد، و به گفته بعضى مفهومى شديدتر از عذاب دارد.

واژه هـاى (ويـل ) و (ويـس ) و (ويح ) در لغت عرب در مواردى به كار مى رود كه شـخـصـى بـه حـال ديـگـرى تـأسـف مـى خـورد، مـنـتـهـا (ويـل ) در مـوارد كـارهـاى زشـت و قـبـيـح گـفـته مى شود و (ويس ) در مقام تحقير، و (ويح ) در مقام ترحم.

جـمـعـى گـفته اند: (ويل ) چاه يا دره اى است در دوزخ، ولى منظور اين گويندگان اين نيست كه در لغت به اين معنى آمده بلكه در حقيقت بيان يكنوع مصداق است.

ايـن تـعـبـيـر در قـرآن مـجـيـد در مـوارد زيادى از جمله درباره كفار، مشركان، دروغگويان، تـكـذيب كنندگان، گنهكاران، كم فروشان، و نمازگزاران بيخبر به كار رفته است، ولى بـيـشـتـريـن مـورد اسـتـعمال آن در قرآن مجيد، تكذيب كنندگان است، از جمله در سوره مـرسـلات ايـن جـمـله ده بـار تكرار شده:( ويل يومئذ للمكذبين ) : (واى در روز قيامت براى كسانى كه پيامبران و آيات الهى را تكذيب كردند).

خداوندا! ما را از عذاب آن روز عظيم و رسوائى وحشتناكش در پناه لطفت محفوظ دار.

بـارالهـا! بـه مـا آمـادگـى پـذيرش، و توفيق عبوديت و افتخار بندگى خويش را مرحمت فرما.

پروردگارا! ما را به سرنوشت دردناك اقوامى كه پيامبران و آيات تو را تـكـذيـب كـردنـد يـا پـشـت سر انداختند، مبتلا مساز، و پيش از فوت فرصت از خواب غفلت بيدار كن.

آمين يا رب العالمين.

سوره طور

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 49 آيه است

محتواى سوره طور

ايـن سـوره نـيـز از سـوره هـائى است كه سنگينى بحثهاى آن روى مسأله معاد و سرنوشت نـيـكـان و پـاكـان از يـكـسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظيم از سوى ديگر است، هر چند مطالب ديگرى در زمينه هاى مختلف عقيدتى نيز در آن ديده مى شود.

روى هم رفته مى توان محتواى اين سوره را به شش بخش تقسيم كرد.

1 - آيـات نخستين سوره كه با سوگندهاى پى درپى شروع مى شود بحث از عذاب الهى و نشانه هاى قيامت و آتش دوزخ و كيفر كافران مى كند (آيه 1 تا آيه 16).

2 - بـخـش ديـگـرى از ايـن سـوره نـعـمـتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قيامت كه در انتظار پرهيزگاران است مشروحا برمى شمرد، و يكى را پس از ديگرى مورد توجه قرار مى دهد، و در حقيقت به غالب نعمتهاى بهشتى در اين بخش از سوره اشاره شده است (از آيه 17 تا 28).

3 - در بـخـش ديـگـرى از ايـن سـوره از نـبـوت پـيـامـبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سخن مى گـويـد، و اتـهـامـاتـى را كـه دشـمـنـان براى او ذكر مى كردند برمى شمرد، و به طور فشرده به آن پاسخ مى دهد (از آيه 29 تا 34).

4 - در بخش چهارمين سخن از توحيد است، و با استدلالى روشن اين مسأله را تعقيب مى كند (از آيه 35 تا 43).

5 - در بـخـش ديـگـر سـوره بـاز بـه مسأله معاد و پاره اى از مشخصات روز قيامت بازمى گردد (از آيه 44 تا 47).

6 - سرانجام در آخرين بخش سوره كه دو آيه بيشتر نيست با دستوراتى

به پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در زمينه صبر و استقامت و تسبيح و حمد پـروردگـار و وعـده حمايت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پايان مى بخشد، و به ايـن تـرتـيـب يـك مـجـمـوعـه مـنـسـجـم گـيـراى مـنـطـقـى و عـاطـفـى را تشكيل مى دهد كه قلوب شنوندگان را مسخر خود مى سازد.

ضمنا نامگذارى اين سوره به (طور) به تناسب نخستين آيه آن است.

فضيلت تلاوت اين سوره

در حـديـثـى آمـده كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: من قرأ سورة الطور كان حقا عـلى الله ان يؤ منه من عذابه و ان ينعمه فى جنته: هر كس سوره طور را بخواند بر خدا است كه او را از عذابش ايمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد.

در حديث ديگرى از امام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم: (من قرء سورة الطور جمع الله له خـير الدنيا و الاخرة ): (كسى كه سوره طور را تلاوت كند خداوند، خير دنيا و آخرت را براى او جمع مى كند).

روشـن اسـت كـه ايـنـهـمـه اجـر و پـاداش عـظـيـم در دنـيـا و آخرت از آن كسانى است كه اين (تـلاوت ) را وسـيـله اى بـراى (تـفكر)، و آنرا نيز به نوبه خود وسيله اى در راه عمل قرار دهد.

آيه (1) تا (8) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( و الطور ) (1)( و كتاب مسطور ) (2)( فى رق منشور ) (3)( و البيت المعمور ) (4)( و السقف المرفوع ) (5)( و البحر المسجو ) (6)( إن عذاب ربك لواقع ) (7)( ما له من دافع ) (8)

ترجمه:

1 - سوگند به (كوه طور)!

2 - و كتابى كه نوشته شده است.

3 - در صفحه اى گسترده.

4 - و سوگند به بيت المعمور.

5 - و سقف برافراشته.

6 - و درياى مملو و برافروخته.

7 - كه عذاب پروردگارت واقع مى شود!

8 - و چيزى از آن مانع نخواهد بود.

تفسير:

سوگند به درياى برافروخته!

ايـن سـوره يـكـى ديـگر از سوره هائى است كه با سوگند شروع مى شود، سوگندهائى بـراى بـيـان يـك واقـعـيـت مـهـم يـعـنـى مـسـأله قـيـامـت و مـعـاد و رسـتـاخـيـز و مـحـاسـبـه اعمال انسانها.

اهـميت اين مسأله به قدرى است كه خداوند در آيات مختلف قرآن، به قسمتهاى بسيارى از مقدسات سوگند ياد كرده تا عظمت آن روز و وقوع حتمى آن را روشن سازد.

پـنـج سـوگندى كه در آغاز اين سوره به چشم مى خورد، معانى سربسته و تفكرانگيزى دارد كه مفسران در تفسير آنها به همه جا دست افكنده اند.

مى فرمايد: (سوگند به كوه طور)( و الطور ) .

(و سوگند به كتابى كه نوشته شده است...)( و كتاب مسطور ) .

(در صفحه اى گسترده )( فى رق منشور ) .

(و سوگند به بيت المعمور)( و البيت المعمور ) .

(و سقف برافراشته )( و السقف المرفوع ) .

(و سوگند به درياى مملو برافروخته )!( و البحر المسجور ) .

(كه عذاب پروردگارت حتما واقع مى شود)( ان عذاب ربك لواقع ) .

(و چيزى از آن مانع نمى گردد)( ما له من دافع ) .

(طور) در لغت به معنى (كوه ) است، ولى با توجه به اينكه اين كلمه در 10 آيه از قرآن مجيد مطرح شده كه در 9 مورد سخن از (طور سينا) همان كوهى كه در آنجا وحى بـر مـوسى نازل مى شد به ميان آمده، معلوم مى شود كه در آيه مورد بحث (مخصوصا با توجه به الف و لام عهد) در اينجا نيز همان معنى است.

بـنـابراين خداوند در نخستين مرحله، به يكى از مكانهاى مقدس روى زمين كه وحى الهى در آنجا نازل مى گشت سوگند ياد كرده است.

در تفسير (كتاب مسطور) نيز احتمالات گوناگونى داده اند:

بـعـضـى آنـرا اشـاره بـه لوح مـحـفـوظ، و بـعـضـى بـه قـرآن مـجيد، و بعضى به نامه اعـمـال، و بـعـضـى بـه تـورات كـه بـر مـوسـى نازل شد، مى دانند.

ولى به تناسب سوگندى كه قبل از آن آمده اين تعبير يا اشاره به تورات است و يا همه كتب آسمانى.

واژه (رق ) از ماده (رقت ) در اصل به معنى نازك و لطيف بودن است، و بـه كـاغـذ يـا پـوسـت نـازكـى كـه مـطـلبـى بـر آن مـى نـويسند نيز گفته مى شود، و (مـنـشور) به معنى گسترده است. (بعضى معتقدند اين واژه معنى درخشندگى و لمعان را نيز در بردارد).

بـنابراين سوگند به كتابى خورده شده كه بر صفحه اى از بهترين صفحات نگاشته شده و در عين حال باز و گسترده است و نه پيچيده!

در مورد (بيت المعمور) نيز تفسيرهاى گوناگونى شده، بعضى آنرا اشاره به خانه اى مـى دانـنـد كه در آسمانها محاذى خانه كعبه است، و با عبادت فرشتگان، معمور و آباد است، اين معنى در روايات متعددى كه در منابع مختلف اسلامى آمده است ديده مى شود.

طـبـق روايـتـى هـر روز هـفـتـاد هزار فرشته به زيارت آن مى آيند و هرگز بار ديگر به سوى آن باز نمى گردند.

بعضى آنرا به (كعبه ) و خانه خدا در زمين تفسير كرده اند كه بوسيله زوار و حاجيان هـمـواره مـعمور و آباد است، و مى دانيم نخستين خانه اى است كه براى عبادت، در روى زمين ساخته و آباد شده است.

بعضى نيز گفته اند منظور از آن، خانه قلب مؤ من است كه با ايمان و ذكر خدا، آباد است.

ولى ظـاهر آيه يكى از دو معنى اول است، و با توجه به تعبيرات مختلفى كه در قرآن، از (كعبه ) به عنوان (بيت ) آمده، معنى دوم از همه مناسبتر به نظر مى رسد.

اما (سقف مرفوع )، منظور از آن آسمان است، چرا كه در آيه 32 سوره انبيأ مى خوانيم:( و جعلنا السمأ سقفا محفوظا ) : (ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ) و در آيه 27 و 28 سوره نازعات آمده( أانتم اشد خلقا ام السمأ بـنـاها ) : (آيا آفرينش مجدد شما مهمتر است، يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بر پا ساخته است، سقفش را برافراشته و آن را منظم و مرتب ساخته ).

تـعـبـيـر به (سقف ) ممكن است از اين نظر باشد كه ستارگان و كرات آسمانى آنچنان سـراسـر آسـمـان را پـوشـانده اند و به سقفى مى مانند، و نيز ممكن است اشاره به (جو اطـراف زمـيـن ) بـاشـد كـه قـشـر فـشـرده اى از هـوا هـمـچـون سـقـف مـحـكـمى اطراف آن را فراگرفته و آنرا در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زيانبار كيهانى به خوبى حفظ مى كند.

براى (مسجور) دو معنى در لغت ذكر شده: يكى (برافروخته ) و ديگرى (مملو)، راغب در مفردات مى گويد: (سجر) (بر وزن فجر) به معنى شعله ور ساختن آتش است، و آيـه فـوق را نـيـز بـه هـمين معنى مى داند، او سخنى از معنى دوم به ميان نياورده، ولى مـرحـوم (طـبـرسـى ) در (مـجمع البيان ) نخستين معنى را همين معنى ذكر مى كند، و در بعضى از كتب لغت نيز به آن اشاره شده است.

آيات ديگر قرآن، نيز معنى اول را تاييد مى كند، چنانكه در آيه 71 و 72 سوره مؤ من مى خـوانـيـم( يـسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون ) : (آنها را در آب سوزان مى كشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد).

در سـخـنـان امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عليه‌السلام ) در داستان (حديده محماة ) به برادرش عـقـيـل نـيز مى خوانيم كه فرمود: (أتان من حديدة احماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سـجرها جبارها لغضبه): (آيا از آهنى كه انسانى به صورت بازيچه آنرا گداخته است ناله مى كنى، ولى مرا به سوى آتشى مى كشانى كه پروردگار آنرا از خشمش برافروخته )؟!.

امـا ايـن (بـحـر مـسـجـور) و دريـاى بـرافـروخـتـه كـجـاسـت؟ بـعـضـى گـفته اند همين اقـيـانوسهاى كره زمين ما است كه در آستانه قيامت، برافروخته مى شود و سپس منفجر مى گـردد، چـنـانـكـه در آيه 6 سوره تكوير آمده:( و اذ البحار سجرت ) : (هنگامى كه درياها بـرافـروخـتـه مـى شـود) و در آيـه 3 سـوره انـفـطار مى خوانيم:( و اذ البحار فجرت ) : (هنگامى كه درياها منفجر و شكافته مى شود).

ولى بـعـضـى ديـگـر آنـرا بـه دريـائى از مـواد مـذاب كـه در دل كـره زمـيـن اسـت تـفـسـيـر كرده اند، در حديثى كه در تفسير عياشى از امام باقر (عليه‌السلام ) نقل شده نيز شاهدى بر اين معنى است، در اين حديث آمده است كه (قارون ) در (بحر مسجور) عذاب مى شود در حالى كه مى دانيم كه قرآن مجيد مى گويد (قارون و خانه و گنجهايش در اعماق زمين فرو رفت ):( فخسفنا به و بداره الارض ) (قصص 81).

ايـن دو تـفـسـير با يكديگر منافات ندارد و ممكن است آيه فوق قسم به هر دو باشد، چرا كه هر دو از آيات خداوند و شگفتيهاى بزرگ اين جهان است.

قـابـل تـوجـه اينكه در چگونگى ارتباط مفهوم اين پنج سوگند با يكديگر مفسران چندان بـحـث نـكـرده انـد، ولى چنين به نظر مى رسد كه سه سوگند نخست رابطه نزديكى با يـكـديـگـر دارنـد چـرا كـه هـمـه از وحـى و خـصوصيات آن سخن مى گويند (كوه طور) محل نزول وحى بود، و (كتاب مسطور) نيز اشاره به كتاب آسمانى است، خواه تورات باشد يا قرآن، و (بيت المعمور) محل رفت و آمد فرشتگان و پيك وحى خدا است.

و امـا دو سـوگـنـد ديـگر از آيات (تكوينى ) سخن مى گويد (در برابر سه سوگند نخست كه از آيات تشريعى سخن مى گفت ) اين دو سوگند يكى اشاره به مهمترين نشانه ى تـوحـيـد يـعـنـى آسـمـان بـاعظمت است، و ديگرى به يكى از نشانه هاى مهم معاد كه در آستانه رستاخيز رخ مى دهد.

بنابراين (توحيد) و (نبوت ) و (معاد) در اين پنج سوگند جمع است.

بـعـضى كه همه اين آيات را اشاره به (موسى ) و سرگذشت او مى دانند پيوند آيات را چـنـيـن ذكـر كـرده انـد: طـور هـمـان كـوهـى اسـت كـه در آن بـه مـوسـى وحـى نـازل مـى شد، و كتاب مسطور تورات است، بيت المعمور مركز رفت و آمد فرشته وحى (و احـتـمـالا مـنـظـور بـيـت المـقـدس ) اسـت، و سـقـف مـرفـوع هـمـان اسـت كـه در داسـتـان بـنـى اسـرائيـل آمـده:( و اذ نـتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة ) : (به خاطر بياوريد هنگامى كه كوه را همچون سايبان بالاى سر بنى اسرائيل بلند كرديم ) (اعراف 171).

و (بـحـر مـسـجور) درياى آتشين است كه قارون به خاطر مخالفت با آئين موسى در آن مجازات مى شود.

ولى ايـن تـفـسـيـر بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد و بـا روايـاتـى كـه در مـنـابـع اسـلامـى نقل شده نيز سازگار نيست، و چنانكه گفتيم سقف مرفوع به گواهى آيات ديگر قرآن و رواياتى كه در تفسير آيه نقل شده اشاره به آسمان است.

نـكـتـه اى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه ارتباط اين قسمها و موضوعى كه براى آن سوگند ياد شده چگونه است؟

پاسخ اين سؤ ال با توجه به مطالبى كه در بالا گفته شد روشن مى شود، و آن اينكه سوگندهاى فوق كه بر محور قدرت خداوند در عالم (تكوين ) و

(تشريح ) دور مى زند بيانگر اين است كه چنين كسى به خوبى قادر است مردگان را بار ديگر به زندگى و حيات بازگرداند، و قيامت را بر پا كند، اين همان چيزى است كه سوگندها به خاطر آن ياد شده، همان گونه كه در آخرين آيات خوانديم( ان عذاب ربك لواقع ما له من دافع ) .

آيه (9) تا (16) و ترجمه

( يوم تمور السمأ مورا ) (9)( و تسير الجبال سيرا ) (10)( فويل يومئذ للمكذبين ) (11)( الذين هم فى خوض يلعبون ) (12)( يوم يدعون إلى نار جهنم دعا ) (13)( هذه النار التى كنتم بها تكذبون ) (14)( أفسحر هذا أم أنتم لا تبصرون ) (15)( اصلوها فاصبروا أو لا تصبروا سوأ عليكم انما تجزون ما كنتم تعملون ) (16)

ترجمه:

9 - (اين عذاب الهى ) در روزى است كه آسمان شديدا به حركت در مى آيد،

10 - و كوهها از جا كنده و متحرك مى شوند.

11 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان.

12 - همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند.

13 - در آن روز كه آنها را به زور به سوى آتش جهنم مى رانند.

14 - (و به آنها مى گويند) اين همان آتشى است كه آنرا انكار مى كرديد!

15 - آيا اين سحر است؟ يا شما نمى بينيد؟

16 - در آن وارد شـويـد و بـسـوزيـد، مـى خواهيد صبر كنيد يا نكنيد، براى شما تفاوتى نمى كند، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد.

تفسير:

جزاى شما تنها اعمال شما است

در آيـات گـذشـتـه اشاره سربسته اى به عذاب الهى در قيامت شده بود، آيات مورد بحث تـوضيح و تفسيرى بر اين معنى است، نخست بعضى از ويژگيهاى روز قيامت را بازگو مى كند، و سپس كيفيت عذاب تكذيب كنندگان را.

مى فرمايد: (اين عذاب الهى در روزى است كه آسمان (كرات آسمانى ) شديدا به حركت در مى آيند، و به هر سو رفت و آمد مى كنند)( يوم تمور السمأ مورا ) .

(مـور) (بـر وزن قـول ) در لغت به معانى مختلفى آمده است، (راغب: در (مفردات ) مـى گويد: (مور) به معنى جريان سريع است، و نيز مى گويد: گرد و غبارى را كه باد به هر سو مى برد (مور) مى گويند:

در (لسـان العـرب ) نـيـز آمـده است كه (مور) به معنى حركت و رفت و آمد است، به معنى موج و سرعت نيز آمده، بعضى نيز (مور) را به حركت دورانى تفسير كرده اند.

از مـجـموع اين تفسيرها استفاده مى شود كه (مور) همان حركت سريع و دورانى و توأم با رفت و آمد و اضطراب و تموج است.

به اين ترتيب در آستانه قيامت نظام حاكم بر كرات آسمانى بر هم مى ريزد آنـها از مدارات خود منحرف مى شوند، و به هر سو رفت و آمد مى كنند، سپس درهم نورديده مـى شـونـد، و بـجـاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا برپا مى شود، چنانكه آيه 104 - انـبـيـأ مـى گـويـد:( يـوم نـطـوى السـمـأ كـطـى السجل للكتب ) : (روزى كه آسمان را همچون طومار در هم مى پيچيم ).

و در آيـه 48 سـوره ابـراهـيـم مـى خـوانـيـم:( يـوم تـبـدل الارض غـيـر الارض و السـماوات ) : (روزى كه اين زمين به زمينى ديگر و آسمانها به آسمان ديگرى تبديل مى شود).

در آيـات ديـگـر قـرآن نـيـز تـعـبـيراتى ديده مى شود، كه خبر از شكافتن كرات آسمانى (انفطار - 1) و از جا كنده شدن آنها (تكوير - 11) و فاصله افتادن در ميان آنها (مرسلات - 9) حكايت مى كند كه به خواست خدا در ذيل آن آيات در اين باره نيز بحث خواهيم كرد.

سـپـس مـى افـزايـد: (و روزى كـه كـوهـهـا بـه حـركـت در مـى آيـد)( و تـسـيـر الجبال سيرا ) .

آرى كـوهـهـا از جـا كـنـده مى شوند و به حركت در مى آيند، و سپس به شهادت آيات ديگر قـرآن مـتـلاشـى مـى گـردنـد، و هـمچون (عهن منفوش ) (پشم رنگين زده شده ) مى شوند (قـارعـه - 5) و بـجـاى آن زمـينى صاف و هموار و بى آب و گياه آشكار مى گردد( فيذرها قاعا صفصفا ) (طه - 106).

ايـنـهـا هـمـه اشـاره بـه آن اسـت كـه اين دنيا و تمام پناهگاههاى آن در هم كوبيده مى شود، جهانى نو، با نظاماتى نوين جاى آن را مى گيرد و انسان در برابر نتائج اعمال خويش، قرار خواهد گرفت.

لذا در آيـه بـعـد مـى افـزايد: (چون چنين است واى در آن روز براى تكذيب كنندگان )!( فويل يومئذ للمكذبين ) .

آرى در حـالى كـه وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان، همگان را فراگرفته، وحـشـت عـظـيـمـتـرى بـه سـراغ (مـكـذبـيـن ) مـى آيـد كـه هـمـان عـذاب الهى است چرا كه (ويل ) اظهار تأسف و اندوه است بر وقوع يك حادثه نامطلوب.

سـپـس بـه مـعـرفـى ايـن (مـكـذبـيـن )، پـرداخـته، مى فرمايد: (همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند)( الذين هم فى خوض يلعبون ) .

آيـات قـرآن را (دروغ )، و مـعـجـزات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را (سحر) مى خـوانـنـد، و آورنـده آنـرا (مجنون ) مى شمرند، همه حقايق را به بازى گرفته، و به سخريه و استهزأ در برابر آنها مى پردازند.

بـا سـخـنـان باطل و بى منطق به جنگ حق برمى خيزند، و براى رسيدن به مقصد خود، از هيچ تهمت و دروغى ابا ندارند.

(خـوض ) (بـر وزن حـوض ) بـه مـعـنـى ورود در سـخـنـان باطل است، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است.

بـار ديـگـر بـراى مـعـرفـى آن روز و بـيـان سـرنوشت اين مكذبان به توضيح ديگرى پـرداخـتـه مـى افـزايـد: (روزى كـه آنـها با خشونت و عنف به سوى آتش دوزخ رانده مى شوند)( يوم يدعون الى نار جهنم دعا ) .

(و بـه آنـهـا گـفـته مى شود اين همان آتشى است كه آنرا انكار مى كرديد)!( هذه النار التى كنتم بها تكذبون ) .

و نـيز به آنها گفته مى شود: (آيا اين سحر است؟ و يا شما نمى بينيد)؟( افسحر هذا ام انتم لا تبصرون ) .

شما پيوسته در دنيا مى گفتيد آنچه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آورده سحر است، او از طـريـق سـاحـرى پـرده بـر چـشـمـهـاى مـا افـكـنـده تـا حـقـايـق را نـبـيـنـيـم، عقل ما را مى ربايد و امورى را به نام (معجزه ) به ما معرفى مى كند و سخنانى را به عنوان (وحى الهى ) براى ما مى خواند، اما اينها همه بى اساس است، و چيزى جز سحر نيست.

لذا روز قـيامت به عنوان سرزنش و توبيخ به هنگامى كه آتش دوزخ را با چشم مى بينند و حرارت آن را لمس مى كنند به آنها گفته مى شود: (آيا اينها سحر است؟ آيا پرده بر چشم شما افكنده شده )؟!

هـمـچـنين به آنها گفته مى شود: (در اين آتش وارد شويد، و بسوزيد، مى خواهيد صبر و شكيبائى كنيد، يا بى تابى و جزع، براى شما تفاوتى نمى كند)!

( اصلوها فاصبروا او لا تصبروا سوأ عليكم ) .

(چرا كه جزاى شما فقط اعمال خودتان است )( انما تجزون ما كنتم تعملون ) .

آرى ايـن اعـمـال خـودتـان اسـت كـه بـه سـوى شـما بازگشته، و پاپيچ شما شده است، بنابراين جزع و فزع و آه و ناله و بيتابى تأثيرى ندارد.

ايـن آيـه تـأكـيـد مـجـددى اسـت بـر مـسـأله (تـجـسـم اعـمـال ) و بـازگـشـت آن بـه سـوى انـسـان و نـيز تأكيد مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا كه آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناك چيزى جز نتيجه اعمال خود انسانها و اشكال تبدل يافته آن نيست.

نكته ها:

1 - مجرمان را چگونه به دوزخ مى برند؟

بـدون شك بردن آنها به سوى آتش دوزخ، توأم با تحقير و ذلت و زجر و عذاب است، ولى در آيات مختلف قرآن، تعبيرات گوناگونى در اين باره ديده مى شود:

در سـوره (حـاقـه ) آيـه 30 و 31 مـى خوانيم:( خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه ) : (او را بگيريد و در غل و زنجير كنيد، سپس در آتش دوزخ وارد سازيد).

و در سوره دخان آيه 47 چنين آمده:( خذوه فاعتلوه الى سوأ الجحيم ) : (او را بگيريد و با شدت به ميان جهنم برانيد)!

و در آيات متعددى تعبير به (سوق ) و راندن شده است، مانند: آيه 86

سـوره مـريم( و نسوق المجرمين الى جهنم وردا ) : (مجرمان را (همچون شتران تشنه كامى كه به سوى آبگاه مى روند) به سوى جهنم مى رانيم ).

و بـه عـكـس پـرهـيـزكـاران و مـتـقـيـن را با نهايت احترام و اكرام به سوى بهشت مى برند فرشتگان الهى به استقبال آنها مى شتابند درهاى بهشت به روى آنها گشوده مى شود، و خـازنـان بـهـشـت به آنها سلام و خوش آمد مى گويند و بشارت سكونت جاودان را در بهشت به آنها مى دهند (زمر - 73).

بـه ايـن ترتيب نه تنها (بهشت ) و (دوزخ ) كانون (مهر) و (قهر) خدا است، بلكه تشريفات ورود در هر يك آنها نيز بيانگر همين معنى است.

2 - آنها كه در اباطيل غوطه ورند

گـرچـه تـكيه كلام قرآن در آيات فوق مشركان عصر پيامبرند، ولى بدون شك اين آيات عـمـومـيـت دارد، و هـمـه مكذبان را شامل مى شود، حتى فلاسفه مادى كه در مشتى از خيالات و افـكـار نـاقـص غـوطـه ورنـد، حـقايق عالم هستى را به بازى مى گيرند و جز آنچه را با عقل قاصر خود دريافته اند به رسميت نمى شناسند منتظرند همه چيز را در آزمايشگاه خود و زيـر مـيـكـروسـكـوپ بـبـيـنند حتى ذات پاك خدا را! و گرنه وجود او را به رسميت نمى شناسند. ايـنـهـا نـيـز مـصـداق (فـى خـوض يـلعـبـون ) هستند، و در انبوهى از خيالات و پندارهاى باطل غرقند.

عـقـل آدمـى بـا تـمـام فـروغـى كـه دارد در مقابل نور وحى همچون شمعى در برابر آفتاب عالمتاب است، اين شمع به او اجازه مى دهد كه از محيط تاريك جهان ماده بيرون آيد و در را بـه سـوى عـالم مـاورأ طبيعت بگشايد، سپس در نور آفتاب وحى بايد به هر سو پرواز كند و جهان بيكران را ببيند و بشناسد.