تفسیر نمونه جلد ۲۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 27306
دانلود: 2200


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27306 / دانلود: 2200
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 22

نویسنده:
فارسی

آيه (17) تا (21) و ترجمه

( ان المتقين فى جنات و نعيم ) (17)( فكهين بما أتئهم ربهم و وقئهم ربهم عذاب الجحيم ) (18)( كلوا و اشربوا هنيا بما كنتم تعملون ) (19)( متكين على سرر مصفوفة و زوجناهم بحور عين ) (20)( و الذين أمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان ألحقنابهم ذريتهم و ما ألتناهم من عملهم من شى ء كل امرى بما كسب رهين ) (21)

ترجمه:

17 - اما پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند.

18 - و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگاهداشته است.

19 - (بـه آنـهـا گـفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا، اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد.

20 - اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى كنند، و حورالعين را به همسرى آنها در مى آوريم.

21 - و آنـهـا كـه ايـمـان آوردنـد و فـرزنـدانـشـان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند فرزندانشان

را (در بـهـشـت ) بـه آنـها ملحق مى كنيم، و از عمل آنها چيزى نمى كاهيم، و هر كس در گرو اعمال خويش است.

تفسير:

هر كس در گرو اعمال خويش است

بـه دنـبـال بـحـثـهائى كه در آيات قبل، پيرامون كيفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناك آنها گـذشـت در آيـات مورد بحث، به نقطه مقابل آنها يعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بيكران مـؤ مـنـان و پـرهـيـزگـاران اشاره مى كند، تا در يك مقايسه روشن موقعيت هر كدام واضحتر شود.

نـخـسـت مـى گـويـد: (پـرهـيـزگـاران در باغهاى بهشت و در ميان نعمتهاى فراوانى جاى دارند)( ان المتقين فى جنات و نعيم ) .

تعبير به (متقين ) (پرهيزگاران ) به جاى (مؤ منين ) به خاطر آن است كه اين عنوان هم ايمان را دربردارد، و هم جنبه هاى عمل صالح را، به خصوص اينكه تقوى در يك مرحله مـقـدمـه و پـايـه ايـمـان اسـت، چنانكه قرآن در آيه 2 سوره بقره مى گويد:( ذلك الكتاب لاريـب فـيـه هدى للمتقين ) : (در اين كتاب آسمانى شكى نيست، و مايه هدايت پرهيزگاران است ).

چرا كه اگر انسان داراى تعهد و احساس مسئوليت و روح حقجوئى و حق طلبى كه مرحله اى از تـقـوى اسـت نـبـاشـد هـرگز به دنبال تحقيق از آئين حق نمى رود، و هدايت قرآن را نمى پذيرد.

تـعـبـيـر بـه (جـنـات ) و (نـعـيـم ) بـه صـورت صـيـغـه (جمع ) ((باغها) و (نعمتها)) آنهم به صورت (نكره ) اشاره به تنوع و عظمت آن باغها و نعمتها است.

سپس به تأثير اين نعمتهاى بزرگ بر روحيه بهشتيان اشاره كرده، مى گويد: (آنها از آنچه پروردگارشان به آنان داده شاد و مسرورند، و سخنان شيرين و دلپذير در اين باره مى گويند)( فاكهين بما آتاهم ربهم ) .

آرى از خوشحالى در پوست نمى گنجند، پيوسته با هم مزاح مى كنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش ‍ فوق العاده اى را احساس مى كنند.

به خصوص اينكه: خدا به آنها اطمينان خاطر در برابر مجازات داده (و پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است )( و وقاهم ربهم عذاب الجحيم ) .

ايـن جـمـله دو مـعـنـى مـى تـوانـد داشـتـه بـاشـد: نـخـسـت بـيـان نـعـمـت مـسـتـقـلى در مقابل نعمتهاى ديگر پروردگار، ديگر اينكه: دنباله كلام سابق باشد يعنى بهشتيان از دو چـيـز مـسـرورنـد، نخست به خاطر نعمتهائى كه خداوند به آنها داده، و ديگر به خاطر عذابهائى كه از آنها دور ساخته است.

ضـمـنـا تـعـبير (ربهم ) (پروردگارشان ) در هر دو جمله اشاره اى است بر نهايت لطف خداوند، نسبت به آنها، و ادامه ربوبيتش در آن جهان.

بـعـد از ايـن اشـاره اجـمالى و سربسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهيزگاران در بـهـشـت بـه شـرح آن پـرداخـتـه، چـنـيـن مى گويد: (به آنها گفته مى شود بخوريد و بياشاميد گوارا)!( كلوا و اشربوا هنيئا ) .

(اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد)( بما كنتم تعملون ) .

تـعـبـيـر بـه (هنيئا) اشاره به اين است، كه خوردنيها و نوشيدنيهاى بهشتى هيچگونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى اين جهان نيست كه گاه مختصر كم و زياد در آن، بيمارى و ناراحتى به دنبال مى آورد.

بـعلاوه نه مشقتى براى تحصيل آن لازم است و نه ترسى از پايان گرفتن و تمام شدن در ميان است، و به همين دليل اين نعمتها كاملا گوارا است.

مـسـلم اسـت نعمتهاى بهشتى ذاتا گوارا است، اما اينكه فرشتگان به بهشتيان مى گويند گوارا باد خود لطف و گوارائى ديگرى است.

نـعـمت ديگر اينكه آنها (بر تختهاى صف كشيده در كنار هم، تكيه مى كنند)( متكئين على سرر مصفوفة ) .

و از لذت انـس بـا دوسـتـان و مـؤ مـنـان ديـگر بهره فراوان مى گيرند كه اين لذتى است معنوى مافوق بسيارى از لذتها.

(سـرر) جـمـع (سـريـر) (از مـاده سـرور) در اصل به تختهائى گفته مى شود كه براى مجالس انس و سرور ترتيب مى دهند، و بر آن تكيه مى كنند.

(مـصـفـوفـة ) از مـاده (صـف ) به اين معنى است كه اين تختها در كنار يكديگر قرار گرفته و مجلس انس عظيمى برپا مى كنند.

در آيـات مـتـعـددى از قـرآن مـى خـوانـيـم كـه بـهـشـتـيـان بـر روى تـخـتـهـا در مقابل يكديگر مى نشينند( على سرر متقابلين ) (حجر 47 - صافات 44).

اين تعبير منافاتى با آنچه در آيه مورد بحث آمده ندارد، چرا كه در مجالس

انس و سرور كه از تفاوت و تبعيض دور باشد صندليها را در كنار هم و گرداگرد مجلس مـى گـذارنـد كـه هـم صـف بـه هـم پـيـوسـتـه اى را تشكيل مى دهد و هم روبروى يكديگر قرار دارد.

تـعـبـيـر بـه (مـتـكـئيـن ) اشـاره بـه نـهـايـت آرامـش آنـهـا اسـت، زيـرا انـسـان معمولا در حال آرامش تكيه مى كند، و افرادى كه نگران و ناآرامند معمولا چنين نيستند.

سـپـس مى افزايد: (زنانى سفيدرو، زيبا، و چشم درشت، به همسرى آنها درمى آوريم )( و زوجناهم بحور عين ) .

ايـنها بخشى از نعمتهاى (مادى ) و (معنوى ) بهشتيان است، ولى به اين اكتفأ نمى كـنـد، و بـخش ديگرى از مواهب معنوى و مادى را نيز بر آن مى افزايد: (كسانى كه ايمان آوردنـد و فرزندانشان به پيروى از آنها ايمان اختيار كردند ما فرزندانشان را در بهشت بـه آنـهـا مـحـلق مـى كـنـيم، بى آنكه از عمل آنها چيزى بكاهيم )( و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شى ء ) .

ايـن نـيـز خـود يـك نعمت بزرگ است كه انسان، فرزندان باايمان و مورد علاقه اش را در بهشت در كنار خود ببيند، و از انس با آنها لذت برد، بى آنكه از اعمال او چيزى كاسته شود.

از تـعـبـيـرات آيـه بـرمـى آيـد كه منظور، فرزندان بالغى است كه در مسير پدران گام برمى دارند، در ايمان از آنها پيروى مى كنند، و از نظر مكتبى به آنها ملحق مى شوند.

ايـنگونه افراد اگر از نظر عمل كوتاهى و تقصيراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مى بخشد و ترفيع مقام مى دهد، و به درجه آنان مى رساند، و اين موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.

ولى جمعى از مفسران (ذريه ) را در اينجا به معنى اعم، تفسير كرده اند به طورى كه اطـفـال خـردسـال را نـيـز شـامل مى شود، اما اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست، زيرا تبعيت در ايمان دليل بر رسيدن به مرحله بلوغ يا نزديك آن است.

مگر اينكه گفته شود اطفال خـردسـال در قـيـامـت بـه مـرحـله بـلوغ مـى رسند و آزمايش مى شوند، هرگاه از اين آزمايش پـيـروز درآيـنـد مـلحـق بـه پـدران مـى شـونـد، چنانكه اين معنى در حديثى در كتاب كافى نـقـل شـده اسـت كـه از امـام (عليه‌السلام ) سـؤ ال از اطـفـال مـؤ مـنـان كردند، در پاسخ فرمود: (روز قيامت كه مى شود خداوند آنها را جمع مى كـنـد، آتـشـى بـرمى افروزد و به آنها دستور مى دهد خود را در آتش بيفكنند، آنها كه اين دسـتـور را عملى كنند آتش براى آنها سرد و سالم مى شود و سعادتمندند، و آنها كه سر باز زنند از لطف خدا محروم مى شوند).

ولى ايـن حـديـث عـلاوه بـر اينكه از نظر سند ضعيف است، اشكالات ديگرى در متن آن وجود دارد كه اينجا جاى شرح آن نيست.

البـته هيچ مانعى ندارد كه فرزندان خردسال نيز به احترام پدران به بهشت روند و در كنار آنها قرار گيرند، سخن در اين است كه آيا آيه فوق ناظر به اين مطلب مى باشد يا نه؟ گفتيم تعبير به پيروى از پدران در ايمان نشان مى دهد كه منظور بزرگسالان است.

بـه هـر حال، از آنجا كه ارتقأ اين فرزندان به درجه پدران ممكن است اين توهم را به وجـود آورد كـه از اعـمـال پـدران بـرمـى دارنـد و بـه فـرزنـدان مـى دهـنـد بـه دنـبـال آن آمـده اسـت( و مـا التـنـاهـم مـن عـمـلهـم مـن شـى ء ) (مـا چـيـزى از اعمال آنها نمى كاهيم ).

(ابـن عـبـاس ) از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسـلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـقـل مـى كـنـد كـه فـرمـود: اذا دخـل الرجـل الجـنـة سـأل عـن ابـويـه و زوجـتـه و ولده، فـيـقال له انهم لم يبلغوا درجتك و عملك، فيقول رب قد عملت لى و لهم فيؤ مر بالحاقهم به: (هنگامى كه انسان وارد بهشت مى شود سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را مى گـيـرد، بـه او مـى گـويـنـد: آنـهـا بـه درجـه و مـقـام و عـمـل تـو نـرسـيـده انـد، عـرض مـى كـنـد پـروردگـارا! مـن بـراى خـودم و آنـهـا عمل كردم، در اينجا دستور داده مى شود كه آنها را به او ملحق كنيد).

قـابـل تـوجـه ايـنـكـه: در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: (هـر كـس در گـرو و هـمـراه اعمال خويش است )( كل امرء بما كسب رهين ) .

بنابراين تعجب ندارد كه از اعمال پرهيزكاران و پاداش آنها چيزى كاسته نشود، چرا كه ايـن اعـمـال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى درباره فرزندان متقين مى كند، و آنها را به پرهيزگاران در بهشت ملحق مى سازد اين به معنى آن نيست كه از پاداش اعمال آنها چيزى كاسته شود.

بـعـضـى از مـفسران (رهين ) را در اينجا به معنى مطلق (گروگان ) گرفته اند، و مـعـتـقـدنـد مـفـهـوم آيـه ايـن اسـت كـه هـر انـسـانـى در گـرو اعمال خويش است، خواه نيك يا بد، و بر طبق آن، پاداش و كيفر مى بيند.

ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكه: اين تعبير در مورد اعمال نيك، چندان تناسبى ندارد بعضى ديـگـر از مـفـسـران (كـل نـفـس ) را در ايـنـجـا تـنها اشاره به بدكاران دانسته اند و مى گـويـنـد: هـر انـسانى در برابر اعمال خلاف و شرك آلود خود، گروگان است و در حقيقت اسير و محبوس آن مى باشد.

و گـاه بـه آيـه 38 و 39 سـوره (مـدثـر) نـيـز اسـتـدلال كـرده انـد:( كـل نفس بما كسبت رهينة الا اصحاب اليمين ) : (هر كس در گرو اعمالى اسـت كه انجام داده مگر اصحاب يمين ) (كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و اهل نجاتند).

ولى ايـن تـفـسـيـر نـيـز بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه آيـات قـبل و بعد همه درباره متقين و پرهيزگاران است، و سخنى از شرك و مشركان و مجرمان در آن وجود ندارد مناسب به نظر نمى رسد.

در بـرابـر ايـن دو تـفـسـيـر كـه هر كدام از جهتى نامناسب است، تفسير سومى است كه با صـدر آيـه و آيـات قبل و بعد كاملا سازگار است و آن اينكه: يكى از معانى (رهن ) در لغـت مـلازمـت و هـمـراه بودن چيزى است، هر چند معنى معروف (رهن ) همان (وثيقه ) در مقابل وام است، ولى از كلمات اهل لغت چنين استفاده

مى شود كه يكى از معانى آن نيز دوام و ملازمت است.

بلكه بعضى از آنها معنى اصلى آنرا صريحا همين دوام و ثبوت مى دانند، و رهن به معنى (وثيقه ) را از اصطلاحات فقها شمرده اند، لذا هنگامى كه گفته مى شود (نعمة راهنه ) به معنى نعمت پايدار و برقرار است.

امـيـر مـؤ مـنان على (عليه‌السلام ) درباره اقوام پيشين مى فرمايد (ها هم رهائن القبور و مضامين اللحود): (آنها ملازم قبرها و خفته در درون لحدها هستند).

بـه ايـن تـرتـيـب جـمـله (كـل امـرى بـمـا كـسـب رهـيـن ) مـفـهـومـش ايـن اسـت كـه اعـمـال هـر كـسـى مـلازم و هـمـراه او اسـت، و هـرگـز از او جـدا نـمـى شـود، خـواه عـمـل نـيـك بـاشـد يـا بـد؟ و بـه هـمـيـن دليـل (مـتـقـيـن ) در بـهـشـت بـا اعمال خويشند، و اگر فرزندانشان در كنار آنها قرار مى گيرند به اين معنى نيست كه از اعمال آنها كاسته شود. در مـورد آيه سوره (مدثر) كه (اصحاب اليمين ) را از اين معنى استثنأ كرده، ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها مشمول الطافى هستند كه بى حساب است، به گونه اى كه اعمال آنها در برابر آن الطاف الهى نمودى ندارد.

بـه هـر حـال ايـن جـمـله تـأكـيـدى اسـت بـر ايـن واقـعـيـت كـه اعـمـال انـسـان هـرگـز از او جـدا نـمـى شـود و پـيـوسـتـه در تـمـام مراحل و مواقف همراه او است!

آيه و ترجمه

( و امددناهم بفاكهة و لحم مما يشتهون ) (22)( يتنازعون فيها كأسا لا لغو فيها و لا تأثيم ) (23)( و يطوف عليهم غلمان لهم كأنهم لؤ لؤ مكنون ) (24)( و أقبل بعضهم على بعض يتسألون ) (25)( قالوا انا كنا قبل فى أهلنا مشفقين ) (26)( فمن الله علينا و وقانا عذاب السموم ) (27)( انا كنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحيم ) (28)

ترجمه:

22 - هـمـواره از انـواع مـيـوه هـا و گـوشـت هـا از هـر نـوع تمايل داشته باشند در اختيار آنها مى گذاريم.

23 - آنـهـا در بهشت جامه اى پر از شراب طهور را كه نه بيهوده گوئى در آن است و نه گناه از يكديگر مى گيرند.

24 - و پـيـوسـتـه در گـرد آنـهـا نـوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى كنند كه همچون مرواريدهاى در صدفند!

25 - در ايـن هـنـگـام رو بـه يـكـديـگـر كـرده (از گـذشـتـه ) سـؤ ال مى نمايند.

26 - مى گويند: ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم.

27 - اما خداوند بر ما منت گذارد و از عذاب كشنده ما را حفظ كرد.

28 - ما از قبل خدا را به عنوان نيكوكار و رحيم مى خوانديم (و مى شناختيم ).

تفسير:

آن روز ترسان بوديم و امروز در نهايت امنيت

در آيـات گـذشـته به نه بخش از مواهب بهشتيان اشاره شد، و در آيات مورد بحث در ادامه آنها به پنج قسمت ديگر اشاره مى كند، به گونه اى كه از مجموع به خوبى استفاده مى شـود آنچه لازمه آرامش و آسايش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.

نـخـسـت بـه دو قـسمت از غذاى بهشتيان اشاره كرده مى فرمايد: (همواره از انواع ميوه ها و گوشت ها از هر نوع تمايل داشته باشند در اختيار آنها مى گذاريم )( و امددناهم بفاكهة و لحم مما يشتهون ) .

(امـددنـاهـم ) از مـاده (امـداد) بـه مـعـنـى ادامه و افزايش و اعطأ است، يعنى ميوه ها و غـذاهـاى بـهـشـتـى آنـچـنـان نـيـسـت كـه بـا تـنـاول كـردن كـمـبـودى پـيـدا كـنـد، و يـا مـثـل و يـا هـمـچـون مـيـوه هـاى دنـيـا كـه در فـصـول سال نوسان زيادى دارد تغييرى در آن حاصل شود، بلكه هميشگى و جاودانى و مستمر است.

تـعـبـيـر (مـمـا يشتهون ) (از آنچه بخواهند) نشان مى دهد كه بهشتيان در انتخاب نوع و كميت و كيفيت اين ميوه ها و غذاها، كاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختيار دارند.

البته غذاهاى بهشتى منحصر به اين دو نيست ولى اينها دو غذاى مهمند.

مـقـدم داشـتـن (فـاكـهـه ) بـر (لحـم )، اشـاره اى است به برترى (ميوه ها) بر (گوشتها).

سـپـس بـه مـشـروبات گواراى بهشتيان اشاره كرده مى افزايد: (آنها در بهشت جامهائى پر از شراب طهور را كه نه مستى و بيهوده گوئى در آن است، و نه گناه از يكديگر مى گيرند)( يتنازعون فيها كاسا لا لغو فيها و لا تأثيم ) .

بـلكـه شـرابـى اسـت گـوارا و لذت بـخـش، نشاطآفرين و روحپرور، خالى از هرگونه تـخـديـر و فساد عقل، و به دنبال آن بيهوده گوئى و گناه هرگز نيست، بلكه سراسر هوشيارى و لذت جسمى و روحانى است.

(يـتـنـازعـون ) از مـاده (تنازع ) به معنى گرفتن از يكديگر است، و گاه به معنى (تـجـاذب و مـخـاصمه ) مى آيد، لذا بعضى از مفسران گفته اند: اين جمله اشاره به آن اسـت كـه بـهـشـتيان به عنوان شوخى و مزاح و افزايش سرور و انبساط جامه اى (شراب طهور) را از دست يكديگر مى كشند و مى نوشند.

ولى بـه طـورى كـه بـعـضـى از اربـاب لغـت گـفـتـه اند: تنازع هر گاه در موردى مانند (كـأس ) (جـام ) بـه كـار مـى رود بـه مـعـنـى گـرفـتن از يكديگر است، نه كشمكش و تجاذب.

ايـن نـكـته نيز قابل توجه است كه (كأس ) جامى است كه پر از شراب باشد، و به ظرف خالى (كاس ) نمى گويند.

بـه هـر حـال از آنـجـا كـه تـعـبـيـر به (كأس ) شرابهاى تخدير كننده دنيا را احيانا تـداعـى مـى كند مى افزايد در آن شراب نه لغو و بيهوده گوئى است و نه گناه، زيرا هـرگـز عـقـل و هـوش انـسـان را نـمـى گـيـرد، بـنـابـرايـن سـخـنـان نـامـوزون و اعـمـال زشـتى كه از مستها سر مى زند هرگز از آنان سر نخواهد زد بلكه به حكم آن كه شراب طهور است آنها را پاكتر و خالصتر و هوشيارتر مى كند.

سـپـس بـه چـهـارمـيـن نـعـمـت كـه نـعـمـت وجـود خـدمتگذاران بهشتى است پرداخته مى گويد: (پـيـوسـتـه گـرداگـرد آنـهـا نـوجـوانـانـى براى خدمت آنان گردش مى كنند كه همچون مرواريدهاى در صدفند)!( و يطوف عليهم غلمان لهم كانهم لؤ لؤ مكنون ) .

(مـرواريد در درون صدف ) به قدرى تازه و شفاف و زيبا است كه حد ندارد هر چند در بـيـرون صـدف نـيـز قـسـمـت زيادى از زيبائى خود را حفظ مى كند ولى گرد و غبار هوا و آلودگـى دسـتـها هر چه باشد از صفاى آن مى كاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زيبا و سفيد چهره و باصفا هستند كه گوئى مرواريدهائى در صدفند!

تـعـبـيـر بـه (يـطـوف عليهم ) (بر آنها طواف مى كنند) اشاره به آمادگى دائمى آنها براى خدمت است.

گرچه در بهشت نيازى به خدمتكار نيست، و هر چه بخواهند در اختيار آنها قرار مى گيرد، ولى اين خود احترام و اكرام بيشترى براى بهشتيان است.

در حـديـثـى آمـده اسـت كـه از رسـول اكـرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سـؤ ال كـردنـد اگـر خـدمـتـگـذار هـمـچون مرواريد در صدف باشد، مخدوم يعنى مؤ منان بهشتى چـگـونـه انـد فـرمـود: و الذى نـفـسـى بـيـده فـضـل المـخـدوم عـلى الخـادم كـفـضـل القـمـر ليـلة البدر على سائر الكواكب: (برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر ساير كواكب است ).

تعبير به (لهم ) نشان مى دهد كه هر يك از مؤ منان خدمتگذارانى مخصوص به خود دارد.

و از آنجا كه بهشت جاى غم و اندوه نيست آن خدمتگذاران نيز از خدمت مؤمنان نهايت لذت را مى برند.

و آخـرين نعمت در اين سلسله همان نعمت آرامش كامل و اطمينان خاطر از هر گونه عذاب و كيفر اسـت، چـنـانـكـه در آيـه بـعـد مـى فـرمـايـد: (در ايـن حـال كـه آنـهـا در كـنـار هـم قـرار دارنـد از وضـع گـذشـتـه از يـكـديـگـر سـؤ ال مـى كـنـنـد) و آن را بـا وضـع بـهـشـت مـقـايـسـه كـرده لذت مـى بـرنـد( و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون ) .

(مـى گـويـنـد مـا قبل از اين در ميان خانواده خود خائف و ترسان بوديم )( قالوا انا كنا قبل فى اهلنا مشفقين ) .

بـا ايـنـكـه در مـيان خانواده خود زندگى مى كرديم و بايد احساس امنيت كنيم باز ترسان بوديم، از اين بيم داشتيم كه حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد، و دامن ما را فرو گيرد.

از ايـن بـيـم داشـتـيـم كـه فـرزندان و خانواده ما راه خطا پيش گيرند، و در وادى ضلالت گمراه و سرگردان شوند.

و از ايـن بـيـم داشـتيم كه دشمنان سنگدل، ما را غافلگير سازند و عرصه را بر ما تنگ كنند.

(امـا خـداونـد مـنـت بـر مـا گـذارد، و رحـمـت واسـعـه او شـامـل حال ما شد، و از عذاب كشنده ما را حفظ كرد)( فمن الله علينا و وقانا عذاب السموم ) .

آرى پروردگار مهربان، ما را از زندان دنيا با تمام وحشتهايش نجات بخشيد، و در كانون نعمتهايش، يعنى بهشت، جاى داد.

آنها هنگامى كه گذشته خود را به خاطر مى آورند، و جزئيات آن را متذكر مى شوند، و با وضـعـى كـه در آن قـرار دارند مقايسه مى كنند، به ارزش نعمتهاى بزرگ الهى و مواهب او بـيشتر پى مى برند، و طبعا براى آنها لذتبخش تر و دلچسب تر خواهد بود، چرا كه در اين مقايسه ارزشها بهتر روشن مى شود.

بـهـشـتـيـان در آخـريـن سـخـنـى كـه از آنـهـا در ايـنـجـا نقل شده به اين واقعيت اعتراف مى كنند كه نيكوكار و رحيم بودن خدا را در آنجا از هر زمان بـيـشـتـر احـسـاس مـى كـنند، مى گويند: (ما از قبل خدا را مى خوانديم، و او را به عنوان نيكوكار و رحيم مى ستوديم )( انا كنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحيم ) .

ولى در ايـنـجـا بـه واقـعـيـت و عـمـق ايـن صـفـات بـيـشـتـر پـى مـى بـريـم كه چگونه در مـقـابـل اعـمـال نـاچـيـز مـا ايـنـهـمـه نـيـكـى كـرده، و در بـرابـر آنـهـمـه لغـزشـهـا مـا را مشمول رحمتش ساخته است.

آرى صـحـنـه قيامت و نعمتهاى بهشت تجليگاه اسمأ و صفات خدا است، و مؤ منان با مشاهده ايـن صحنه ها به حقيقت اين اسمأ و صفات بيش از هر زمان آشنا مى شوند، حتى دوزخ نيز بيانگر صفات او است و حكمت و عدل و قدرتش را نشان مى دهد.

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد

1 - (يـتـسـائلون ) از مـاده (سؤ ال ) به معنى پرسش كردن از يكديگر است، اشاره بـه ايـنـكـه هـر كـدام از بـهـشـتـيـان از دوسـتـان خـود سـؤ ال مـى كـنـنـد، و وضـع گـذشـتـه آنـهـا را جـويـا مـى شـونـد، چـرا كـه يـادآورى ايـن مسائل، و نجات از آنهمه در دو رنـج، و رسـيـدن به اين همه مواهب، خود نيز لذتى است، درست همانطور كه انسان هـنگامى كه از سفر خطرناكى باز مى گردد و در محيط امن و امان مى نشيند با همسران خود وضع گذشته را گفتگو كرده و از نجاتشان اظهار خوشحالى مى كنند.

2 - (مـشـفقين ) از ماده (اشفاق ) به طورى كه (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: به معنى (توجه آميخته با ترس ) است، هنگامى كه با كلمه (من ) متعدى شود مفهوم (خـوف ) در آن ظـاهـرتـر اسـت، و هـنـگـامـى كـه بـا كلمه (فى ) متعدى گردد مفهوم (توجه و عنايت ) در آن بيشتر است.

اين كلمه در اصل از ماده (شفق ) گرفته شده كه همان روشنى آميخته با تاريكى است.

اكنون بايد ديد آنها در دنيا از چه چيز بيم داشتند و نسبت به چه چيز توجه و عنايت؟

در ايـنجا سه احتمال وجود دارد كه ما همه را در تفسير آيه جمع كرديم، زيرا منافاتى در مـيـان آنـها نيست (ترس از خداوند و توجه به نجات خويشتن - ترس از انحراف خانواده و تـوجه به امر تربيت آنها - و ترس از دشمنان و توجه به حفظ خويش در برابر آنان ) هر چند با توجه به آيات بعد مخصوصا جمله( فمن الله علينا و وقانا عذاب السموم ) (خـداونـد بـر مـا مـنـت گـذارد و از عـذاب كـشـنـده حـفـظ كـرد) مـعـنـى اول مناسبتر به نظر مى رسد.

3 - تعبير به (فى اهلنا) كه در اينجا معنى گسترده اى دارد و همه فرزندان و همسران و دوستان و ياران را شامل مى شود، اشاره به اين است كه انسان قاعدتا در مـيـان چـنين جمعى از همه جا بيشتر احساس امنيت مى كند، وقتى در ميان آنان خائف و بيمناك باشد وضع او در حالات ديگر معلوم است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير اشاره به كسانى است كه در ميان خانواده اى غير مؤ مـن گـرفـتـار بـودنـد و حـتـى از خـود آنـهـا مـى تـرسـيـدنـد، ولى در عـيـن حـال مـقـاومت كردند و با تكيه بر لطف الهى استقلال خود را حفظ نموده و همرنگ جماعت آنها نشدند.

4 - (سموم ) به معنى حرارتى است كه در (مسام ) بدن (سوراخهاى بسيار ريز كه در سـطـح پوست قرار دارد) داخل مى شود، و انسان را آزار مى دهد يا مى كشد، و باد سموم نيز چنين بادى را گويند، و (عذاب سموم ) نيز چنين عذابى است، اطلاق كلمه (سم ) به مواد كشنده نيز به خاطر نفوذشان در تمام بدن است.

5 - (بـر) - چـنـانـكـه (راغـب ) در (مـفـردات ) مـى گـويـد در اصـل بـه مـعـنـى خـشـكـى اسـت (در مـقـابـل بـحـر و دريـا) سـپـس بـه كـسـانـى كـه اعمال نيكشان گسترده و وسيع است اين لفظ اطلاق شده، و از همه شايسته تر براى اين نام ذات پاك خداوند است كه نيكى او همه جهانيان را فرا گرفته است.

6 - جمع بندى آيات - گفتيم در اين آيات و آيات گذشته در حقيقت چهارده بخش از نعمتهاى بهشتيان آمده است:

بـاغـهـاى بـهـشت (جنات ) - نعمتهاى گوناگون (نعيم ) - سرور و شادمانى - امنيت از عذاب جـهـنـم - خـوردن و آشاميدن گوارا از مأكولات و مشروبات بهشتى - تكيه بر تختهاى در كنار هم چيده شده - همسرانى از حورالعين - ملحق شدن فـرزنـدان بـاايـمـان بـه آنـهـا - انـواع ميوه هاى لذت بخش - انواع گوشتها - هر چه آنها بـخـواهـنـد - جـامـهـاى پـر از شـراب طـهـور - خـدمـتـگـذاران مـرواريـدگـون - و سـرانـجـام تشكيل مجلس انس و ياد گذشته كردن و از وضع موجود لذت بردن!

بـخـشى از اين نعمتها جنبه مادى دارد، و بخشى ديگر جنبه معنوى آن غالب است، با اينهمه بـاز نـعـمـتـهـاى مـادى و مـعـنـوى بـهشت منحصر به آنها نيست، بلكه آنچه گفته شد تنها گوشه هائى از آن است.