تفسیر نمونه جلد ۲۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 27313
دانلود: 2201


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27313 / دانلود: 2201
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 22

نویسنده:
فارسی

آيه (44) تا (49) و ترجمه

( و ان يروا كسفا من السمأ ساقطا يقولوا سحاب مركوم ) (44)( فذرهم حتى يلاقوا يومهم الذى فيه يصعقون ) (45)( يوم لا يغنى عنهم كيدهم شيئا و لا هم ينصرون ) (46)( و ان للذين ظلموا عذابا دون ذلك و لكن أكثرهم لا يعلمون ) (47)( و اصبر لحكم ربك فانك بأ عيننا و سبح بحمد ربك حين تقوم ) (48)( و من اليل فسبحه و ادبر النجوم ) (49)

ترجمه:

44 - (چـنـان لجوجند كه ) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذاب آنها) سقوط مى كند مى گويند اين ابر متراكم است!

45 - حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند.

46 - روزى كـه نـقشه هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و از هيچ سو يارى نمى شوند.

47 - و براى ستمگران عذابى قبل از آن است (در همين جهان ) ولى اكثرشان نمى دانند.

48 - در طـريـق ابـلاغ حـكـم پـروردگـارت صـبـر و اسـتـقـامـت كـن چـرا كـه تـو در حـفاظت كامل ما قرار دارى، و هنگامى كه برمى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى.

49 - (هـمـچـنـيـن ) بـه هـنـگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح.

تفسير:

تو در حفاظت كامل ما هستى

بـه دنبال بحثى كه در آيات گذشته با مشركان و منكران لجوج آمد، بحثى كه براى هر انـسـان حـق طـلبى حقيقت را روشن مى ساخت، در اين آيات پرده از روى تعصب و لجاجت آنها بـرداشـتـه، مـى گـويـد: (آنـهـا چـنـان لجوجند كه اگر با چشم خود ببينند قطعه اى از سنگهاى آسمانى به عنوان عذاب الهى سقوط مى كند مى گويند: اشتباه مى كنيد، اين سنگ نـيـسـت، ايـن ابـر مـتـراكـم اسـت كه بر زمين فرو مى ريزد)!( و ان يروا كسفا من السمأ ساقطا يقولوا سحاب مركوم ) .

كـسانى كه اين قدر لجوج باشند كه حقايق حسى را منكر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابـرهـاى مـتـراكم تفسير كنند، با اينكه همه كس ابر را به هنگامى كه نزديك به زمين مى شـود ديده اند كه چيزى جز مجموعه بخار نيست، چگونه اين بخار لطيف متراكم مى شود و تبديل به سنگ مى گردد؟

اين افراد تكليفشان در برابر حقايق معنوى روشن است.

آرى تاريكى گناه و هواپرستى و عناد و لجاج چنان افق ديد انسان را تـيـره و تـار مـى كـنـد كـه حـتـى عـاقـبـت كـارش بـه انـكـار مـحسوسات مى كشد، و با اين حال اميدى براى هدايت او نيست.

(مـركوم ) به معنى (متراكم ) و چيزى است كه بعضى از آن بر بعضى ديگر قرار گرفته باشد.

لذا در آيـه بـعـد مى افزايد: (اكنون كه چنين است آنها را رها كن و براى هدايت اين گروه لجـوج پـافـشـارى مـنـمـا، تـا روز مـرگ خـود را مـلاقات كرده، و عذابهاى الهى را كه در انتظارشان است با چشم خود ببينند)( فذرهم حتى يلاقوا يومهم الذى فيه يصعقون ) .

(يـصـعـقـون ) از مـاده (صـعـق ) و (اصـعـاق ) بـه مـعـنـى مـيـرانـدن اسـت، و در اصـل از (صـاعـقه ) گرفته شده، و از آنجا كه صاعقه افراد را هلاك مى كند اين واژه به معنى هلاك كردن نيز به كار رفته است.

بـعـضى از مفسران اين جمله را به معنى مرگ عمومى انسانها در پايان جهان كه مقدمه قيامت است تفسير كرده اند.

ولى ايـن تـفـسـيـر بـعيد به نظر مى رسد زيرا آنها تا آن زمان باقى نمانده اند، بلكه ظـاهـر هـمـان مـعـنـى اول اسـت، يـعـنـى آنـها را رها كن تا روز مرگ كه سر آغاز مجازاتها و كيفرهاى اخروى مى باشد.

از آنچه گفتيم معلوم شد كه جمله (ذرهم ) (آنها را رها كن ) امرى است تهديدآميز و منظور از آن تـرك اصـرار بـر تـبـليـغ ايـنـگـونـه افـراد غـيـر قـابـل هـدايـت اسـت بـنـابـرايـن نـه منافات با ادامه تبليغ در سطح عموم از سوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.

بنابراين آنچه بعضى گفته اند كه اين آيه وسيله آيات جهاد نسخ شده به هيچوجه قابل قبول نيست.

سپس به معرفى اين روز پرداخته، مى گويد: (همان روزى كه چاره جوئى و نقشه هاى آنها سودى به حالشان ندارد، و تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مى شود، و از هيچ سو يارى نمى شوند)( يوم لا يغنى عنهم كيدهم شيئا و لا هم ينصرون ) .

آرى هـر كس مى ميرد قيامت صغراى او بر پا مى شود (من مات قامت قيامته ) و سرآغازى است بـراى پـاداش و كيفرها كه بخشى جنبه برزخى دارد و بخش ديگرى در قيامت كبرى يعنى قـيـامـت عـمومى انسانها دامانشان را مى گيرد، و در هيچيك از اين دو مرحله نه چاره جوئيها مؤ ثر است، و نه در برابر اراده الهى يار و ياورى وجود دارد.

بـعـد مـى افـزايـد: (آنـها تصور نكنند كه فقط عذاب برزخ و قيامت در كار است، بلكه بـراى كـسـانـى كـه ظـلم و سـتـم كـرده انـد و كـفـر و شـرك ورزيـده انـد مـجـازاتـى نـيـز قبل از آن در همين دنيا وجود دارد، هر چند اكثر آنها نمى دانند)( و ان للذين ظلموا عذابا دون ذلك و لكن اكثرهم لا يعلمون ) .

آرى آنها در همين دنيا بايد در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پيشين باشند، مانند صـاعـقـه هـا، زلزله هـا، سـنـگهاى آسمانى و خشكسالى و قحطى و يا كشته شدن به دست تـوانـاى رزمـنـدگـان سـپاه توحيد، همانگونه كه در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرك اتفاق افتاد، مگر اينكه بيدار شوند و توبه كنند و به سوى خدا باز آيند.

البته گروهى از آنها گرفتار قحطى و خشكسالى گشتند، و گروهى - چنانكه گفتيم - در غزوه بدر كشته شدند، ولى گروه عظيمى نيز توبه كردند و ايمان آوردند و در صـف مـسـلمـانـان راسـتـيـن قـرار گـرفـتـنـد، و خـداونـد آنـان را مشمول عفو خود قرار داد.

جمله( ولكن اكثرهم لا يعلمون ) (ولى بيشتر آنها نمى دانند) اشاره به اين است كه آنها غـالبا از عذابهائى كه در دنيا و آخرت در انتظارشان است بيخبرند و مفهومش اين است كه اقـليـتـى از آنـهـا از ايـن مـعـنـى آگاهند، و در عين حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مى ورزند.

در آيـه بـعـد پـيـامبر را در مقابل اينهمه كارشكنيها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و اسـتـقـامـت مـى كـنـد، مـى فـرمايد: (در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و شكيبائى و استقامت كن )( و اصبر لحكم ربك ) .

اگـر تـو را كـاهـن و مجنون و شاعر مى خوانند صبر كن، و اگر آيات قرآن را افتراهائى مـى پـنـدارنـد كـه به خدا بسته شده است شكيبائى نما، و اگر در برابر اينهمه براهين منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مى دهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و يا ضعيف و ناتوان شوى.

(زيـرا تـو در بـرابـر ديـدگـان عـلم مـا قـرار دارى و در حـفـاظـت كامل ما هستى )( فانك باعيننا ) .

ما همه چيز را مى بينيم و از همه چيز باخبريم و تو را تنها نخواهيم گذارد.

جمله (فانك باعيننا) تعبير بسيار لطيفى است كه هم حاكى از علم و آگاهى پروردگار، و هم مشمول حمايت كامل و لطف او است.

آرى انـسـان هـنـگامى كه احساس كند شخص بزرگى ناظر و حاضر است و تمام تلاشها و كـوششهاى او را مى بيند و او را در برابر دشمنان حمايت مى كند، درك اين موضوع به او توان و نيرو مى بخشد، و هم احساس مسئوليت بيشتر.

و از آنـجـا كـه راز و نياز با خدا، و نيايش و عبادت او، و تسبيح و تقديس ذات پاك او، به انـسـان آرامـش و نـيـرو مـى بخشد به دنبال دستور صبر مى فرمايد: (هنگامى كه برمى خيزى تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور)( و سبح بحمد ربك حين تقوم ) .

هنگامى كه در سحرگاه براى عبادت و نماز شب برمى خيزى.

هنگامى كه از خواب براى اداى نماز واجب برمى خيزى.

و هنگامى كه از هر مجلس و محفلى برمى خيزى، حمد و تسبيح او كن.

مـفـسران در اين آيه تفسيرهاى گوناگونى دارند، ولى جمع ميان همه اينها نيز ممكن است، چـه در سـحـرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فريضه، و چه بعد از قيام از هر مجلس باشد.

آرى روح و جـانت را به تسبيح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذكر او خوشبو كن، از ياد او مدد بگير، و براى مبارزه با كارشكنيهاى دشمن آماده شو!

در روايات متعددى آمده است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هنگامى كه از مجلس

بـرمـى خـاست تسبيح و حمد خدا بجا مى آورد و مى فرمود: (انه كفارة المجلس ): (اين تسبيح و حمد كفاره مجلس ‍ است )!.

از جمله در حديثى آمده است پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هنگامى كه از مجلس برمى خاست مى فرمود: (سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت، استغفرك و اتوب اليك ).

بعضى عرض كردند اى رسول خـدا ايـن چـه كـلمـاتـى اسـت كـه مى گـوئى فـرمـود: هـن كـلمـات عـلمـنـيـهـن جـبـرئيـل، كـفـارات لمـا يـكـون فـى المـجـلس: (ايـنـهـا كـلمـاتـى اسـت كـه جبرئيل به من آموخته و كفاره چيزى است كه در مجالس واقع مى شود).

سـپـس در آخـريـن آيـه مـى افـزايد: (همچنين در شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح )( و من الليل فسبحه و ادبار النجوم ) .

بسيارى از مفسران جمله (و من الليل فسبحه ) را به (نماز شب ) تفسير كرده اند، و (ادبـارالنـجـوم ) را به دو ركعت نافله صبح كه در آغاز طلوع فجر و به هنگام پنهان شدن ستارگان در نور صبح انجام مى شود.

در حديثى از على (عليه‌السلام ) نيز آمده است كه (ادبارالنجوم ) دو ركعت نافله صبح اسـت كـه قـبـل از نـمـاز صـبـح، و بـه هـنـگـام غـروب سـتـارگـان بـجـا مـى آورنـد امـا (ادبـارالسـجـود) (كه در آيه 40 سوره ق آمده است ) دو ركعت نافله اى است كه بعد از مـغرب خوانده مى شود (البته نافله مغرب چهار ركعت است كه در اين حديث تنها اشاره به دو ركعت آن شده است ).

بـه هـر حـال، عـبـادت و تـسـبيح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى ديگرى دارد، و از تظاهر و ريا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بيشتر مى باشد، چـرا كـه كـارهـاى مـشـغـول كـنـنـده زنـدگـى روزانـه تـعـطـيـل اسـت اسـتـراحـت شـبـانـه بـه انـسـان آرامـش بـخـشـيـده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقيقت همزمان با وقتى است كه پيامبر به معراج رفت، و در مـقـام (قـاب قـوسـيـن ) در آن خـلوتـگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نياز پرداخت.

و به همين دليل در آيات مورد بحث روى اين دو وقت تكيه شده است.

و در حـديـثـى از پـيـغـمـبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: ركعتا الفجر خير من الدنيا و ما فيها (دو ركعت نافله صبح براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست ).

خـداونـدا! بـه مـا تـوفـيـق سـحـرخـيـزى و راز و نـيـاز بـا خـود در طول عمر مرحمت فرما.

پروردگارا! قلب ما را به عشقت مطمئن، و به محبتت نورانى، و به لطفت اميدوارساز.

بـارالهـا! بـه مـا صـبر و شكيبائى و استقامت و ايستادگى در برابر نيروهاى اهريمنى و كارشكنيهاى دشمنانت مرحمت كن، تا تأسى به پيامبرت نمائيم، با سنتش زندگى كنيم و با سنتش بميريم.

آمين يا رب العالمين

سوره النجم

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و 62 آيه دارد

محتواى سوره النجم

اين سوره به گفته بعضى نخستين سوره اى است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعد از عـلنـى كـردن دعـوت خـود آن را آشـكـارا و بـا صـداى بـلنـد در حرم مكه تلاوت كرد، و مشركان به آن گوش دادند، و همه مؤ منان آن روز و حتى مشركان سجده كردند!.

ايـن سـوره بـه عـقـيـده بـعـضـى از مـفـسـران در مـاه مـبـارك رمـضـان سال پنجم بعثت نازل گرديد.

بـعـضـى گـفـتـه انـد ايـن سـوره نـخـسـتـيـن سـوره اى اسـت كـه آيـه سـجـده واجـب در آن نـازل گـرديـده ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه طـبـق نـقـل مـعـروف سـوره (اقـرأ) قـبـل از آن نـازل شـده و در پـايـان آن آيـه سـجـده اسـت ايـن نقل بعيد به نظر مى رسد.

بـه هـر حـال ايـن سـوره بـه خـاطـر (مـكـى ) بـودنـش بـحـثـهـائى از اصـول اعتقادى مخصوصا (نبوت ) و (معاد) دارد، و با تهديدهاى كوبنده و انذارهاى مكرر به بيدارى كفار مى پردازد.

محتواى اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد:

1 - در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقيقت وحى سخن مى گويد و تماس مستقيم پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را بـا پـيـك وحـى (جـبـرئيـل ) روشـن مى سازد، و ساحت مقدس پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از اينكه چيزى جز وحى الهى بگويد مبرا مى كند.

2 - در بخش ديگرى از اين سوره از معراج پيامبر سخن گفته، و گوشه هائى از آن را با عباراتى كوتاه و پرمعنى مجسم مى كند كه آن نيز رابطه مستقيمى با وحى دارد.

3 - سـپـس به خرافات مشركان در زمينه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور ديگرى كه جز از روى هـوا و هـوس نـبـود، پـرداخـتـه و آنـهـا را سـخـت در ايـن رابطه نكوهش مى كند، و از پرستش آنها برحذر مى دارد، و با منطقى نيرومند اين معنى را اثبات مى نمايد.

4 - در بـخـش ديگرى راه توبه را به روى اين منحرفين و عموم گنهكاران باز مى كند، و آنـهـا را بـه (مـغـفـرت واسـعـه ) حـق نـويـد مـى دهـد، و تـأكـيد مى كند كه هر كس مسؤ ول اعمال خويش است و هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد.

5 - براى تكميل اين اهداف در بخش ديگرى از اين سوره گوشه هائى از مسأله (معاد) را منعكس مى سازد، و دليل روشنى براى اين مسأله از آنچه در نشأه دنيا وجود دارد اقامه مى كند.

6 - مـطـابـق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناك اقوام پيشين كه در طريق دشمنى با حق پـافـشـارى و لجـاج و عـنـاد داشـتـنـد، (هـمچون اقوام عاد و ثمود و نوح و لوط) مى كند تا غافلان بيخبر را از اين طريق بيدار سازد.

7 - و سرانجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پايان مى بخشد.

از امـتيازات اين سوره آيات كوتاه و آهنگ خاص اين آيات است، كه به مفاهيم آن نفوذ عميقى مى دهد، و قلب و روح خفتگان را بيدار كرده، همراه خود به آسمانها مى برد.

ضمنا نامگذارى اين سوره به (النجم ) به خاطر نخستين آيه اين سوره است.

فضيلت تلاوت اين سوره

در روايات فضائل مهمى براى تلاوت اين سوره بيان شده است:

در حديثى از رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم: من قرأ سورة النجم اعطى مـن الاجر عشر حسنات، بعدد من صدق بمحمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و من جحد به: (هر كـس سـوره (النـجم ) را بخواند خداوند به عدد هر يك از كسانى كه به پيامبر ايمان آوردند و كسانى كه او را انكار كردند ده حسنه به او عطا مى كند).

و در حـديثى از امام صادق جعفر بن محمد (عليهم‌السلام ) مى خوانيم: من كان يدمن قرائة و النجم فى كل يوم، او فى كل ليلة، عاش محمودا بين الناس، و كان مغفورا له و كان محببا بين الناس:

(كـسـى كـه پـيـوسـتـه سـوره النجم را در هر روز يا در هر شب تلاوت كند در ميان مردم فـردى شـايـسته شناخته مى شود، خداوند او را مى آمرزد، و محبوبيت در ميان مردم به دست مى آورد).

مـسـلمـا چـنـيـن پـاداشهاى عظيمى از آن كسانى است كه تلاوت اين سوره را وسيله اى براى انـديـشـيـدن، و سـپـس عـمـل، قـرار دهـنـد، و تـعـليـمـات مـختلف اين سوره در زندگى آنها پرتوافكن شود.

آيه (1) تا (4) و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

( و النجم إ ذا هوى ) (1)( ما ضل صاحبكم و ما غوى ) (2)( و ما ينطق عن الهوى ) (3)( إن هو إلا وحى يوحى ) (4)

ترجمه:

1 - سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند.

2 - كه هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است.

3 - و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد.

4 - آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه به او وحى شده است.

تفسير:

قـابـل تـوجـه اينكه سوره پيشين (سوره طور) با كلمه (النجوم ) (ستارگان ) پايان يافت، و اين سوره با كلمه (النجم ) (ستاره ) آغاز مى شود كه خداوند به آن سوگند يـاد كـرده، مـى فـرمـايـد: (سـوگـنـد بـه سـتـاره هـنـگـامـى كـه افول مى كند)

( و النجم اذا هوى ) .

در ايـنـكـه مـراد از (النـجـم ) در ايـنـجـا چـيـسـت؟ مـفسران احتمالات بسيار داده، و هر يك تفسيرى را برگزيده اند.

جـمعى آن را اشاره به (قرآن مجيد) مى دانند، چرا كه متناسب با آيات بعد درباره وحى اسـت، و تـعـبـيـر بـه (نـجـم ) بـه خـاطـر اين است كه عرب از چيزى كه تدريجا و در فـواصـل مـخـتـلف انـجـام مـى گـيـرد تعبير به (نجوما) مى كنند (در اقساط وامها و امور ديـگـرى از ايـن قـبـيـل تـعـبـيـر (نـجوما) بسيار به كار مى رود) و از آنجا كه قرآن در طـول 23 سـال، و در مـقـاطـع مـخـتـلف بـر پـيـامـبـر اكـرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نـازل شـده اسـت بـه عـنـوان (نـجـم ) از آن يـاد شـده، و مـنـظـور از (اذا هـوى ) نزول آن بر قلب پاك رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است.

جـمـعـى ديـگـر آنـرا اشاره به يكى از ستارگان آسمان مانند (ثريا) يا (شعرى ) دانسته اند، چرا كه اين ستارگان از اهميت خاصى برخوردار هستند.

بـعضى نيز گفته اند: منظور از (النجم ) شهابهائى است كه به وسيله آن شياطين از صحنه آسمان رانده مى شوند، و عرب اين شهابها را (نجم ) مى نامد.

ولى هـيـچـيـك از ايـن چـهـار تفسير دليل روشنى ندارد بلكه ظاهر آيه آنچنانكه اطلاق واژه (النجم ) اقتضا مى كند سوگند به همه ستارگان آسمان است كه از نـشـانـه هـاى بـارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرينش و از مخلوقات فوق العاده عظيم پروردگار است.

ايـن نـخستين بار نيست كه قرآن به موجودات عظيمى از جهان خلقت سوگند ياد مى كند، در آيات ديگر قرآن نيز به خورشيد و ماه و مانند آن سوگند ياد شده است.

تـكـيه بر غروب آنها، در حالى كه طلوع آنها بيشتر جلب توجه مى كند به خاطر آن است كه غروب ستارگان دليل بر حدوث آنها مى باشد و نيز دليلى است بر نفى عقيده ستاره پـرسـتـان هـمـانـگـونـه كـه در داستان ابراهيم (عليه‌السلام ) آمده است. (فلما جن عليه الليـل رأى كـوكـبـا قـال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين ): (هنگامى كه تاريكى شـب او را پوشانيد ستاره اى مشاهده كرد، گفت: آيا اين خداى من است؟ اما هنگامى كه غروب كرد گفت من غروب كنندگان را دوست ندارم )! (انعام - 76).

ايـن مـعـنى نيز قابل توجه است كه مسأله (طلوع ) در ريشه لغت (نجم ) افتاده چرا كـه بـه گـفته (راغب ) در (مفردات ) اصل (نجم ) همان (كوكب طالع ) است، و بـه خـاطـر هـمـيـن اسـت كه از (روئيدن گياه در زمين ) و (دندان در دهان ) و (آشكار شدن نظريه اى در ذهن ) تعبير به (نجم ) مى شود.

بـه ايـن تـرتيب خداوند هم سوگند به طلوع ستارگان ياد كرده و هم غروب آنها چرا كه دليل بر حدوث و اسارتشان در چنگال قوانين خلقت است.

امـا بـبـيـنيم اين سوگند براى چه ياد شده است؟ آيه بعد چنين توضيح مى دهد: (هرگز دوسـت شـمـا (مـحـمـد) مـنـحـرف نـشـده و مـقـصـد را گـم نـكـرده اسـت )( مـا ضل صاحبكم و ما غوى ) .

او هميشه در مسير حق گام برمى دارد، و در گفتار و كردارش كمترين انحرافى نيست.

تـعبير به (صاحب ) كه به معنى دوست و همنشين است ممكن است اشاره به اين باشد كه آنچه او مى گويد از روى محبت و دلسوزى براى شما است.

بـسـيـارى از مـفـسـران مـيان (ضل ) و (غوى ) فرقى نگذاشته اند، و آنها را تأكيد يكديگر مى دانند، ولى بعضى معتقدند كه ميان اين دو تفاوت است: (ضلالت ) آن است كه انسان ابدا راهى به مقصد نيابد، ولى (غوايت ) آن است كه راه او مستقيم و خالى از اشكال نباشد، اولى همچون (كفر) است و دومى همچون (فسق و گناه ).

ولى (راغـب ) در (مـفردات ) در معنى (غى ) مى گويد: (جهلى است كه توأم با اعتقاد فاسد باشد).

بـنـابراين (ضلالت ) به معنى مطلق جهل و نادانى و بيخبرى است، ولى (غوايت ) جـهـلى اسـت كـه بـا عـقـيـده بـاطـلى تـوأم بـاشـد، و بـه هـر حـال خـداونـد مـى خـواهـد در ايـن عـبـارت هـرگـونـه انـحـراف و جـهـل و گمراهى و اشتباه را از پيامبرش نفى كند، و تهمتهائى را كه در اين زمينه از سوى دشمنان به او زده مى شد خنثى نمايد.

سـپـس بـراى تـأكـيـد ايـن مـطـلب، و اثبات اينكه آنچه مى گويد از سوى خدا است، مى افزايد: (او هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد)

( و ما ينطلق عن الهوى ) .

ايـن تـعـبـيـر شـبـيـه اسـتـدلالى اسـت بـراى آنـچـه در آيـه قبل در زمينه نفى ضلالت و غوايت آمده، چرا كه سرچشمه گمراهيها غالبا پيروى از هواى نفس است.

در سـوره ص آيـه 26 مـى خـوانـيـم:( و لا تـتـبـع الهـوى فـيـضـلك عـن سبيل الله ) از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از طريق خداوند گمراه مى سازد).

و در حـديـث معروف پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) نيز آمـده اسـت: امـا اتـبـاع الهوى فيصد عن الحق: (اما پيروى از هواى نفس انسان را از راه خدا باز مى دارد).

بعضى از مفسران معتقدند كه جمله (ما ضل صاحبكم ) ناظر به نفى جنون از پيامبر است، و جـمله (و ما غوى ) ناظر به نفى شاعر بودن، و يا هرگونه ارتباط به شعر چرا كـه در آيـه 224 سـوره شـعـرا مـى خوانيم:( و الشعرأ يتبعهم الغاوون ) : (شعرا كسانى هـسـتـنـد كـه گـمـراهـان از آنـهـا پـيـروى مـى كـنـنـد) (شـعـراى خـيـال پـرداز و بـى هـدف ) و جـمـله (و ما ينطق عن الهوى ) نفى نسبت كهانت است چرا كه كاهنان افرادى هواپرست و هوسبازند.

سـپـس بـا صـراحـت تـمـام مـى گـويـد (آنچه را او آورده است تنها وحى است كه از سوى خداوند به او فرستاده شده )( ان هو الا وحى يوحى ) .

او از خـودش چيزى نمى گويد، و قرآن ساخته و پرداخته فكر او نيست، همه از ناحيه خدا اسـت، و دليـل ايـن ادعـا در خودش نهفته است، بررسى آيات قرآن به خوبى گواهى مى دهد كه هرگز يك انسان هر قدر عالم و متفكر باشد، تا چه رسـد بـه انـسـان درس نـخـوانـده اى كـه در مـحـيـطـى مـمـلو از جـهـل و خـرافـات پـرورش يـافـته، قادر نيست سخنانى چنين پر محتوا بياورد كه بعد از گـذشتن قرنها الهام بخش مغزهاى متفكران است، و مى تواند پايه اى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤ من و پيشرو گردد.

ضـمـنا بايد توجه داشت اين سخن تنها در مورد آيات قرآن نيست، بلكه به قرينه آيات گـذشـتـه سـنـت پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را نـيـز شـامـل مى شود كه آنهم بر طبق وحى الهى است، چرا كه اين آيه با صراحت مى گويد: او از روى هوى سخن نمى گويد هر چه مى گويد وحى است.

حديث جالب زير شاهد ديگرى بر اين مدعا است:

(سـيـوطـى ) كـه از دانـشـمـنـدان مـعـروف اهـل سـنـت اسـت در تـفسير (در المنثور) چنين نقل مى كند: (روزى رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داد تمام درهاى خانه هائى كه به داخل مسجد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گشوده مى شد (جز در خانه على (عليه‌السلام ) بسته شود، اين امر بر مسلمانان گران آمد تا آنجا كه (حمزه ) عموى پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از اين كار گله كرد كه چگونه در خانه عمويت و ابوبكر و عمر و عـبـاس را بستى، اما در خانه پسرعمويت را باز گذاردى؟ (و او را بر ديگران ترجيح دادى ).

هـنـگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) متوجه شد كه اين امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بى نظيرى در تمجيد و توحيد خداوند ايراد كرد، سـپـس افـزود: (ايـها الناس ما انا سددتها، و لا انا فتحتها، و لا انا اخرجتكم و اسكنته، ثم قـرأ) (والنـجم اذا هوى ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ): (اى مـردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بيرون نكردم، و على را ساكن ننمودم ) (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس اين آيات را تلاوت كرد:

( و النجم اذا هوى... ان هو الا وحى يوحى ) .

ايـن حـديـث كـه بـيـانگر مقام والاى اميرمؤ منان على (عليه‌السلام ) در ميان تمام امت اسلامى بعد از شخص پيامبر است، نشان مى دهد كه نه تنها گفته هاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر طبق وحى است بلكه اعمال و كردار او نيز چنين است.