تفسیر نمونه جلد ۲۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 27310
دانلود: 2201


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27310 / دانلود: 2201
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 22

نویسنده:
فارسی

آيه (15) تا (17) و ترجمه

(سـيقول المخلفون إذا انطلقتم إلى مغانم لتأ خذوها ذرونا نتبعكم يريدون أن يبدلوا كلم الله قـل لن تـتـبـعـونـا كـذلكـم قـال الله مـن قـبـل فـسـيـقـولون بل تحسدوننا بل كانوا لا يفقهون إ لا قليلا) (15)(قل للمخلفين من الا عراب ستدعون إلى قوم أولى بأس شديد تقاتلونهم أو يسلمون فإن تـطـيـعـوا يـؤ تـكـم الله أجـرا حـسـنـا و إن تـتـولوا كـمـا تـوليـتـم مـن قبل يعذبكم عذابا أليما) (16)(ليـس عـلى الا عـمـى حـرج و لاعـلى الا عـرج حـرج و لا عـلى المـريـض حرج و من يطع الله و رسـوله يـدخـله جـنـات تـجـرى مـن تـحـتـهـا الا نـهـار و مـن يتول يعذبه عذابا اليما) (17)

ترجمه:

15 - هـنـگـامـى كـه شـمـا در آيـنـده بـراى بـه دسـت آوردن غـنائمى حركت كنيد متخلفان مى گـويند: بگذاريد ما هم از شما پيروى كنيم (و در اين جهاد شركت نمائيم!) آنها مى خواهند كـلام خـدا را تـغـيـيـر دهـنـد، بـگـو: هـرگـز نـبـايـد بـه دنـبـال مـا بـيـاييد، اينگونه خداوند از قبل گفته است، اما به زودى مى گويند: شما نسبت به ما حسد مى ورزيد ولى آنها جز اندكى نمى فهمند!

16 - بـه مـتـخـلفـان از اعراب بگو: به زودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى جـنـگـجـو بـرويـد و با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند، اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نـيكى به شما مى دهد، و اگر سرپيچى نمائيد همانگونه كه قبلا نيز سرپيچى نموديد شما را عذاب دردناكى مى كند.

17 - بـر (نـابـينا) و (لنگ ) و (بيمار) گناهى نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نـكـند) و هركس كه اطاعت خدا و رسولش نمايد او را در باغهائى (از بهشت ) وارد مى سازد كه نهرها از زير درختانش جارى است، و آن كس كه سرپيچى كند او را به عذاب دردناكى گرفتار مى كند.

تفسير:

متخلفان آماده طلب!

غـالب مفسران معتقدند كه اين آيات ناظر به (فتح خيبر) است كه بعد از صلح حديبيه و در آغاز سال هفتم هجرت روى داد.

توضيح اينكه: طبق روايات هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از حديبيه بازمى گـشـت به فرمان خدا مسلمانان شركت كننده در حديبيه را بشارت به (فتح خيبر) داد و تصريح فرمود كه در اين پيكار فقط آنها شركت كنند، و غنائم جنگى مخصوص ‍ آنها است، و تخلف كنندگان را نصيبى از اين غنائم نخواهد بود!

امـا اين دنياپرستان ترسو همين كه از قرائن فهميدند پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در ايـن جـنـگـى كـه در پـيش دارد قطعا پيروز مى شود و غنائم فراوانى به دست سپاه اسلام خـواهـد افتاد، از فرصت استفاده كرده، خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند، و اجازه شـركـت در مـيـدان (خـيـبـر) خـواسـتـنـد! و شـايـد بـه ايـن عـذر نـيـز مـتـوسل شدند كه ما براى جبران خطاى گذشته، و سبك كردن بار مسئوليت، و توبه از گـنـاه، و خـدمـت خـالصانه به اسلام و قرآن، مى خواهيم در اين ميدان جهاد با شما شركت كـنـيـم! غـافل از اينكه آيات قرآن از قبل نازل شده بود، و سر آنها را فاش ساخته بود، چنانكه در نخستين آيه مورد بحث مى خوانيم:

(هـنـگـامـى كـه شـمـا بـراى بـه دست آوردن غنائمى حركت مى كنيد به زودى متخلفان مى گـويـنـد بـگـذاريـد مـا هـم از شـمـا پـيـروى كـنـيـم، و در ايـن جـهـاد شـركـت نـمـائيـم )!(سيقول المخلفون اذا انطلقتم الى مغانم لتاخذوها ذرونا نتبعكم ) .

نـه تـنـهـا در ايـن مـورد كـه در مـوارد ديگر نيز مى بينيم اين تن پروران طماع به سراغ لقمه هاى چرب و كم دردسر مى رفتند، و از ميدانهاى سخت و خطرناك و دور دست گريزان بـودنـد، چـنـانـكـه در آيـه 42 سوره توبه مى خوانيم: هرگاه غنائمى نزديك، و سفرى سـهـل و آسان باشد از تو پيروى مى كنند، ولى (اكنون كه براى ميدان تبوك ) راه دور و پـرمـشقت است سر باز مى زنند، و به زودى سوگند مى خورند كه اگر توانائى داشتيم همراه شما حركت مى كرديم(لو كان عرضا قريبا و سفرا قاصدا لا تبعوك و لكن بعدت عليهم الشقه و سيحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معكم ) .

بـه هـر حـال، قـرآن در آيـات مـورد بـحـث در پاسخ اين گروه سودجو و فرصت طلب مى گويد: (آنها مى خواهند كلام خدا را تغيير دهند)(يريدون ان يبدلوا كلام الله ) .

سـپـس مـى افـزايـد: (بـه آنـهـا بـگـو: شـمـا هـرگـز نـبـايـد بـه دنـبـال مـا بـيـائيـد) و حـق نـداريـد در ايـن مـيـدان شـركـت كـنـيـد(قل لن تتبعونا) .

ايـن سـخـنـى نـيـسـت كـه مـن از پـيـش خـود بـگـويـم، (ايـن مـطـلبـى اسـت كـه خـداونـد از قـبـل گـفـتـه ) و مـا را از آيـنـده شـمـا بـا خـبـر سـاخـتـه اسـت(كـذلكـم قال الله من قبل ) .

خداوند دستور داده (غنائم خيبر) مخصوص (اهل حديبيه ) باشد، واحدى با آنها در اين امر شركت نكند!

ولى اين متخلفان بى شرم و پرادعا، باز از ميدان در نمى روند و شما را متهم به حسادت مى كنند و به زودى مى گويند: مطلب چنين نيست بلكه شما نسبت به ما حسد مى ورزيد)!(فسيقولون بل تحسدوننا) .

و بـه ايـن تـرتـيـب آنها حتى بطور ضمنى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را تكذيب مى كنند، و ريشه منع آنها را از شركت در (غزوه خيبر) حسادت مى شمرند!

قـرآن در آخـريـن جـمـله مـى گـويـد: (ولى آنـهـا جـز انـدكـى نـمـى فـهـمـنـد)(بل كانوا لا يفقهون الا قليلا) .

آرى ريـشـه تـمـام بدبختى هاى آنها جهل و نادانى و بى خبرى است كه هميشه دامنگير آنها بـوده اسـت، جـهـل در مورد خداوند، و عدم معرفت مقام پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و بى خبرى از سرنوشت انسانها و عدم توجه به ناپايدارى ثروت دنيا.

درست است كه آنها در مسائل مالى و منافع شخصى باهوش و دقيق و باريك بودند، اما چه جهلى از اين بالاتر كه انسان همه چيز خود را با اندكى ثروت مبادله كند؟!.

سـرانـجـام پـيـغـمـبـر اكـرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) طـبـق نـقـل تـواريـخ غـنـائم خـيـبر را تنها بر اهل حديبيه تقسيم كرد، حتى كسانى كه در حديبيه بـودنـد و مـوفـق بـه شـركـت در غـزوه خيبر نشدند سهمى براى آنها قرار داد، البته اين موضوع يك مصداق بيشتر نداشت و آن (جابر بن عبدالله ) بود.

در ادامه همين بحث و گفتگو با متخلفان (حديبيه ) در آيه بعد پيشنهادى به آنها كرده، و راه بـازگـشـت را بـه روى آنـها چنين مى گشايد و مى فرمايد: (به متخلفان از اعراب باديه نشين بگو به زودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى جنگجو و پرقدرت گـام بـگـذاريـد، و بـا آنـهـا پـيـكـار كـنـيـد تـا اسـلام را پـذيـرا شـونـد)(قل للمخلفين من الاعراب ستدعون الى قوم اولى باس شديد تقاتلونهم او يسلمون ) .

(اگـر اطـاعـت كـنيد خداوند پاداش نيكى به شما مى دهد، و اگر سرپيچى كنيد، آنگونه كـه قـبلا نيز سرپيچى كرديد، خداوند شما را عذاب دردناكى مى كند)(فان تطيعوا يؤ تـكـم الله اجـرا حـسـنـا و ان تـتـولوا كـمـا تـوليـتـم مـن قبل يعذبكم عذابا اليما) .

هـرگـاه بـه راسـتـى از رفـتـار قـبـلى خـود پـشـيـمـان شـده ايـد، و دسـت از راحـت طلبى و دنـيـاپـرسـتـى برداشته ايد، بايد امتحان صداقت خود را در ميدان سخت و سهمگين ديگرى بـدهـيـد، و گـرنـه از مـيـدانـهاى سخت اجتناب كردن، و در ميدانهاى راحت و پر غنيمت شركت نمودن به هيچوجه ممكن نيست و دليلى است بر نفاق يا ضعف ايمان و جبن و ترس شما.

جالب اينكه قرآن روى عنوان مخلفين در اين آيات مكرر تكيه كرده، و به اصطلاح بجاى استفاده از (ضمير) از (اسم ظاهر) استفاده مى كند.

ايـن تـعـبـيـر مـخـصـوصـا بـه صـورت صـيـغـه (اسـم مفعول ) آمده، يعنى (پشت سر گذارده شدگان ) اشاره به اينكه هنگامى كه مسلمانان با ايمان مشاهده سستى و بهانه جوئيهاى اين گروه را مى كردند آنها را پشت سر گذارده و بى اعتنا به وضعشان به سوى ميدان جهاد مى شتافتند.

امـا در ايـنـكـه ايـن قـوم جـنگجو و پرقدرت كه در اين آيه به آنها اشاره كرده چه جمعيتى بودند؟ در ميان مفسران گفتگو است.

جـمـله (تـقـاتـلونـهـم او يـسـلمـون ) (بـا آنـهـا پـيـكـار كـنـيـد تـا مـسـلمـان شـونـد) دليـل بـر ايـن اسـت كه اهل كتاب نبودند، زيرا آنها را مجبور به پذيرش اسلام نمى كنند، بـلكـه مـخـيـر مـيـان اسـلام آوردن يـا پـذيـرش شـرائط اهـل ذمـه و هـمـزيـسـتى مسالمت آميز با مسلمانان و پرداخت جزيه مى كنند، تنها مشركان و بت پـرستان هستند كه چيزى جز اسلام از آنان پذيرفته نمى شود، زيرا اسلام بت پرستى را به عنوان يك دين نمى شناسد، و اجبار در ترك بت پرستى جايز است.

و بـا تـوجـه به اينكه در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعد از ماجراى حديبيه و (خـيـبـر) غزوه مهمى با مشركان جز فتح (مكه ) و غزوه (حنين ) وجود نداشت، آيه فوق مى تواند اشاره به آنها باشد، مخصوصا غزوه حنين كه مردان جنگجوى سختكوشى از طايفه (هوازن ) و (بنى سعد) در آن شركت داشتند.

امـا ايـنـكـه بعضى احتمال داده اند اشاره به غزوه (موته ) كه با روميان انجام گرفت بـوده بـاشـد بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد، چـرا كـه آنـهـا اهل كتاب بودند.

و احـتـمـال ايـنـكـه مـنـظـور جـنگهاى بعد از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از جمله جنگ با اهـل (فـارس ) و (يمامه ) بوده باشد بسيار بعيدتر است، چرا كه لحن آيات نشان مى دهد مسأله مربوط به زمان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است، و هيچ الزامى نداريم كـه آن را بـر جـنـگـهـاى بـعد از عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تطبيق دهيم، ظاهرا پـارهـاى انـگـيـزهـهـاى سـيـاسـى در فكر و انديشه بعضى از مفسران كه روى اين مسأله پافشارى داشته اند دخالت داشته است!

ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل تـوجـه اسـت كـه پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بـه آنـهـا قـول نـمـى دهد كه در جنگهاى آينده شما غنائمى به چنگ مى آوريد، زيرا هدف از جهاد كسب غـنـيـمـت نـيست، بلكه روى اين تكيه مى كند كه خداوند پاداش نيكى به شما خواهد داد كه معمولا اين تعبير در مورد پاداشهاى آخرت است.

در اينجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه: در آيه 83 سوره توبه، به طور كلى دست رد بـر سـينه اين نامحرمان زده و مى گويد:(فقل لن تخرجوا معى ابدا و لن تقاتلوا معى عـدوا انـكـم رضـيـتـم بـالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخالفين) : (شما هرگز با من در هيچ نـبـردى خروج نخواهيد كرد و مجاز نيستيد همراه من با دشمن پيكار كنيد چرا كه نخستين بار به كناره گيرى از جنگ راضى شديد اكنون نيز با متخلفان بمانيد).

در حـالى كـه آيـه مـورد بـحـث از آنها دعوت به پيكار در ميدان سخت و سهمگين ديگرى مى كـنـد؟ ولى با توجه به اينكه آيه سوره توبه مربوط به متخلفان جنگ تبوك است كه پـيـامـبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از آنها قطع اميد كرده بود، و آيه مورد بحث از متخلفان حـديـبـيـه سـخـن مـى گـويـد كـه هـنـوز از آنـهـا قـطـع امـيـد نـشـده بـود پـاسـخ ايـن سـؤ ال روشن مى گردد.

و از آنـجـا كـه در مـيـان مـتـخـلفان افرادى بودند كه به خاطر نقص عضو يا بيمارى به راسـتـى قـدرت بـر شـركـت در جـهـاد نداشتند، و نبايد حق آنها در اين ميان ناديده گرفته شود، در آخرين آيه مورد بحث معذور بودن آنان را مشخص ساخته است.

بـخـصـوص ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـران نـقـل كـرده انـد كـه بـعـد از نـزول آيـه قـبـل و تهديد متخلفان به (عذاب اليم ) جمعى از معلولين يا بيماران خدمت پـيـامـبـر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمـدنـد و عـرض كـردنـد: اى رسـول خـدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )! تـكـليـف مـا در ايـن مـيـان چـيـسـت؟ در اينجا اين آيه نـازل شـد و حكم آنها را چنين بازگو كرد: (بر نابينا و لنگ و بيمار گناهى نيست اگر در ميدان جهاد شركت نكنند)(ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج ) .

تـنـهـا جـهـاد نـيـست كه مشروط به قدرت و توانائى است، تمام تكاليف الهى يك سلسله شـرائط عـمومى دارد كه از جمله آنها (توانائى و قدرت ) است، و در آيات قرآن كرارا بـه ايـن مـعـنـى اشـاره شـده اسـت، در آيـه 286 سـوره بـقـره بـه صـورت يـك اصل كلى مى خوانيم:(لا يكلف الله نفسا الا وسعها) : (خداوند هيچكس را جز به مقدار طاقتش تكليف نمى كند).

ايـن شـرط هـم بـا ادله نـقـلى ثـابـت شـده، و هـم بـا دليل عقل.

ولى البـتـه ايـن گـروه گـرچه از شركت در ميدان جهاد معافند اما آنها نيز بايد به مقدار تـوان خـود براى تقويت قواى اسلام و پيشبرد اهداف الهى آن بكوشند چنانكه در آيه 91 سـوره تـوبه مى خوانيم:(ليس على الضعفأ و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج اذا نصحوا لله و رسوله) : بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند گناهى نيست (كه در ميدان حاضر نشوند) به شرط اينكه براى خدا و رسولش خير خواهى كنند.

يـعـنـى اگـر آنـهـا قـادر نـيستند با دست كارى انجام دهند از آنچه در توان دارند با زبان مـضـايـقـه ننمايند، و اين تعبير جالبى است كه نشان مى دهد هر كس آنچه را در توان دارد بـايـد فـروگـذار نـكـنـد، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر اگـر نـمـى توانند در جبهه شركت كنند لااقل (پشت جبهه ) را محكم نگهدارند.

و شـايد جمله اخير آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى باشد كه مى فرمايد: (هر كس اطـاعـت خـدا و رسـولش را كـنـد او را در باغهائى از بهشت وارد مى سازد كه نهرها از زير درخـتـانـش جـارى اسـت، و آن كـس كـه سـرپـيـچى كند او را به عذاب اليم گرفتار خواهد كـرد)!(و مـن يـطـع الله و رسـوله يـدخـله جـنـات تـجـرى مـن تـحـتـهـا الانـهـار و مـن يتول يعذبه عذابا اليما) .

اين احتمال نيز وجود دارد كه در مواقعى كه استثنائى به حكمى مى خورد افرادى به فكر سـوء اسـتـفـاده افتاده، خود را در صف معذوران جا مى زنند، قرآن به آنها هشدار مى دهد كه اگر به راستى معذور نباشند گرفتار عذاب اليم خواهند شد.

ايـن نـكته قابل توجه است كه مسأله معذور بودن نابينا و لنگ و بيماران سخت مخصوص جـهـاد اسـت، امـا در مـسـأله دفاع هر كس به قدر توانائى خود بايد از كيان اسلام و وطن اسلامى و جان دفاع كند و هيچ استثنائى در اين زمينه وجود ندارد.