• شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4274 / دانلود: 1998
اندازه اندازه اندازه
سیره ی امام رضا (علیه السلام)

سیره ی امام رضا (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

سيره ي امام رضاعليه‌السلام

نویسنده: امیر مهدی حکیمی

پيشگفتار

انسان امروز، خود را در كوره راه هاي زندگي ماشيني و به دور از معنويت گم كرده است؛ و روح انساني و روابط عاطفي و اخلاق اجتماعي را به دست فراموشي سپرده و در برابر انبوه ظواهر فريباي دنياي جديد، سرگردان شده است؛ و زندگي آرماني و بي ظلم و ستم و تبعيض و دستيابي به كمال فردي و اجتماعي براي او، تنها آرزويي دست نيافتني گشته است.

در بحران اين زندگي، اميد آن دارد كه بر اين سرگرداني، چيره شود و راه درست زندگي را باز يابد و از اين راههاي پر پيچ و خم و ناهموار، در جست و جوي راهي بر آيد و به بزرگراه انساني برسد و خود را در مسير حقيقي زندگي قرار دهد. اين آرزوي بزرگ انسان، آن گاه دست يافتني است كه پاي در مسير انسان هاي بزرگ و راهنمايان راستين نهد و آن انسانهاي سترگ و معلمان بزرگ بشريت را در برابر ديدگان خود الگو و اسوه قرار دهد. و سيره و روش آنان را معيار زيست فردي و روش رابطه با انسانهاي ديگر قرار دهد.

بررسي و ژرف نگري در سيره و روش زندگي انسانهاي راستين و پيشوايان واقعي، روشنگر تاريك زار هاي زندگي سرشار از بيم و نگراني امروز انسان هاي جست و جو گر است. از اين رو مربيان و انديشمندان به اين شيوه دست مي يازند و با يادآوري سرشت ها و ويژگيهاي رفتاري انسان هاي نمونه، جامعه ها و نسل ها را به راهي روشن، رهنمون مي شوند. از اين رو مي نگريم كه دركتاب آسماني و منشور هدايت انساني، براي تربيت و راهنمايي انسان اين روش به كار رفته است و با بر شمردن ويژگي هاي رفتاري و عملي انسان هاي نمونه، تابلوهاي انسان سازي درخشاني را در برابر ديد انسان ها قرار داده است.

همچنين قرآن كريم، ابراهيم پيامبرعليه‌السلام را بردبار و شكيبا در برابر مشكلات و درد آشنا و فرمانبر دستورات خداوند مي خواند:( إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ ) (۱) «بي گمان ابراهيم بردبار دردمند فرمانبردار بود.» فداكاري هاي پيامبران و هدايت هاي خستگي ناپذير آنان بدون هيچ گونه چشم داشتي را چنين ترسيم مي كند:( وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ) (۲) «از شما براي اين پيامبري و رسالت، پاداشي نمي خواهم كه پاداش من، جز از پروردگار جهانيان نخواهد بود». انسان دوستي و سخت كوشي- براي نجات انسان- پيامبر بزرگ اسلام نيز چنين تصوير شده است:( طه * ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‌ ) (۳) «اي پيغمبر، ما قرآن را از آن جهت بر تو نازل نكرديم كه به رنج افتي». همگامي و همدردي با مردم و مردم باوري راستين پيامبر، بدين سان روشن گشته است:

( لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ ) .(۴) هر آينه فرستاده اي از خود شما نزد شما آمد كه رنج كشيدن تان بر او سخت است و بر (گرويدن) شما (به اسلام) حريص است، و به مومنان رئوف و مهربان است. اينها و صدها نمونه ديگر كه در قرآن كريم بازگو شده است، براي آموزش راه و روش زندگي درست به همه مردمان و پديد آوري اين سرشت هاي انساني در روان نسلها به ويژه جوانان است.

پس جوانان و نوجوانان ما در اين دوران دشوار و سرشار از گرايشهاي مادّي بايد كه به چكاد هاي فرهنگ الهي و انساني نيك بنگرند و به بازشناسي راه و روش آنان همت گمارند و آن را ره توشه ي زندگي خويش سازند، تا در اين يخ زار تيره، گرمي و زيبايي زندگي انساني را لمس كنند و با وجدان ناب و سره ي انساني، ارزش هاي والا و برتر را در يابند.

اميد كه اين رساله ي كوچك بتواند گوشه اي از سيره و روشِ زندگي فردي و اجتماعي و ويژگي هاي الهي و انساني رهبري راستين، و امامي هدايتگر و چكادي از چكاد هاي بلند فرهنگ اسلامي و شيعي را به جوانان و نوجوانان بشناساند و اينان نيز با عمل بدين شيوه هاي الهي و انساني، جامعه ي آرماني خويش را پايه ريزي كنند و توان يابند تا در برابر تندباد يورشهاي ويرانگر غرب تجاوز گر نستوه بايستند و كيان معنوي و انساني خويش را استوارتر سازند.

امير مهدي حكيمي

۱۶ / ۱ / ۱۳۸۲ مشهد مقدس

سرشت هاي انساني

امام رضاعليه‌السلام به عنوان الگوي كاملي براي انسان ها- چه در دوران زندگي و حيات خود، و چه براي مردمان پس از خود- داراي سرشت هايي بود كه همگان را به شگفتي وا مي داشت و دوست و دشمن را فريفته و شيفته ي خود مي ساخت، بدان گونه كه هم و اره زيان به ستايش او مي گشودند و از بزرگي ها و سرشت هاي انساني او سخنها مي گفتند؛ و پيروان راستين امام، شخصيت او را نمونه و الگوي رفتاري خويش قرار مي دادند از اين رو آنان كه شيفته ي آن امام بزرگ اند، بايد بدان گونه باشند كه او بود و بدان سان زندگي كنند كه امامشان زيست و با معيارهاي رضوي خود را بسازند.

ابراهيم بن عباس گويد: هيچ گاه نديدم كه امام ابوالحسن الرضاعليه‌السلام كلمه اي به زيان كسي بگويد، و نه سخن كسي را پيش از پايان آن، قطع كند، و نه نياز كسي را كه مي توانست برآورد، بر نياورد. هيچ گاه نزد كسي كه در حضور او نشسته بود، پايش را دراز نكرد، و بر تكيه گاهي در برابر افراد تكيه نداد، به دوستان و كاركنانش، هرگز سخني ناشايست نگفت... و چنان بود كه هرگاه به خلوت مي رفت و سفره ي غذايش را مي گستردند، همه ي كاركنان و غلامان را بر سفره مي نشاند، حتي دربانان و مهتران را... و بسيار نيكي مي كرد و بسيار صدقه مي داد، و اين كار (دستگيري از بينوايان) را بيشتر در شبهاي تاريك انجام مي داد...(۵) .

اين خصلت ها و اخلاق هاي انساني بود كه حتي دشمنان او را تحت تأثير قرار مي داد و در برابر امام به فروتني وا مي داشت. مأمون در پاسخ به اعتراض عباسيان به ولايتعهدي امام مي گويد: درباره ي اين كه گفتيد، مأمون در بيعت خود، با ابي الحسن الرضاعليه‌السلام به تشيع گراييده است، به راستي مأمون به بيعت با او اقدام نكرد؛ مگر اينكه در امر او آگاه و بينا بود، و مي دانست در روي زمين كسي نيست كه فضيلتش از او آشكار تر، پاكدامني اش از او نمايان تر، و پرهيزگاري اش از او زيادتر، و زهد و بي ميلي او، به دنيا از او بيشتر باشد، و نيز از او وارسته تر، و در ميان خاص و عام، پسنديده تر، و در اجراي اوامر و نواهي از او سخت تر باشد.(۶)

و اين نمونه اي از اعترافات دشمني است كه به شهادت آن امام بزرگ دست زد، و فضيلت آن است كه دشمن به آن زبان بگشايد.

مهمان نوازي

مهمان نوازي، اخلاقي انساني و اسلامي است. روش و شيوه ي برخورد و رسيدگي به مهمان نيز بسيار مهم و ظريف مي باشد. در آيين ما كسي مؤمن است كه مهمانش را گرامي مي دارد، و مهمان نوازي از اخلاق هاي برتر و نيك شمرده شده است. همچنين مهمان نوازي و مهمان عامل بركت و افزايش نعمت ها است. پيشوايان ما نيز، خود با شيوه هاي عملي، اين درسها را به ما آموختند، آنگاه كه مهماني مي كردند با مهمان برخوردي بسيار انساني و عاطفي داشتند و نه تنها از آنان پذيرايي مي كردند؛ بلكه نيازهاي آنان را نيز برطرف مي ساختند.

امام رضاعليه‌السلام هنگامي كه مهماني بر ايشان وارد مي شد، با محبت با او برخورد مي كرد و او را گرامي مي داشت، به گونه اي كه مهمان به خود مي باليد و اين را مايه ي افتخار براي خويش مي دانست. احمد بن ابي نصر بزنطي گويد: امام رضاعليه‌السلام براي من مركبي فرستاد. من بر آن سوار شدم و به خدمت ايشان رفتم، و تا شب هنگام در خدمت امامعليه‌السلام بودم. آنگاه كه امام مي خواست برخيزد، به من فرمود: «نمي بينم كه شب بتواني راهي مدينه شوي». گفتم: آري، فدايت شوم. فرمود: «پس امشب را نزد ما بمان و سپيده دمان راه را در پيش گير و برو» - گفتم: فدايت شوم، چنين مي كنم. پس به خدمتكار خود فرمود: «رختخواب مرا براي او بگستران، و رو انداز مرا بر رويش بيفكن و بالش مرا زير سرش بگذار...».(۷)

برخورد امام با مهمان اينگونه است كه حتي رختخواب خويش را براي او مي گستراند. امام رضاعليه‌السلام در برخوردي ديگر به دستوري بزرگ اشاره مي كند كه هميشه شايسته است، آسايش و راحتي مهمان را در نظر گرفت و از او انتظار كار و خدمتي نداشت: مهماني بر امام رضاعليه‌السلام وارد شد، و تا پاسي از شب، نزد آن حضرت نشسته بود و سخن مي گفت، در اين ميان چراغ رو به خاموشي گذاشت. مرد مهمان دست دراز كرد تا آن را رو به راه كند، امامعليه‌السلام او را از اين كار بازداشت، و خود به درست كردن چراغ پرداخت، و سپس فرمود: «إِنَّا قَوْمٌ لاَ نَسْتَخْدِمُ أَضْيَافَنَا ؛ ما گروهي هستيم كه هرگز مهمان را به كار وا نمي داريم ».(۸)

آراستگي

آراستگي و تميزي را همه مي پسندند و همه ي انسان ها به زيبايي و پاكي گرايش دارند. اين موضوع در تعاليم اسلامي و سيره و روش رهبران معصومعليه‌السلام آموزش داده شده است كه در عين سادگي و پرهيز از اشرافي گري، پاكي و آراستگي ظاهري را رعايت كنند و افراد در جامعه ي اسلامي از سيمايي زيبا و دلپذير برخوردار باشند.

در اين موضوع، دو جريان انحرافي وجود دارد: نخست گرايش به اسراف كاري و پوشيدن لباس هاي گران قيمت است در برابر تهيدستي و بينوايي گروه هايي بسيار. ديگر، ژنده پوشي و سيمايي چندش آور داشتن و نا زيبا بودن به عنوان زهد و ساده زيستي كه اين هر دو در رفتار و روش امامان و حضرت امام علي بن موسي الرضاعليه‌السلام ديده نشده است.

آنچه از زندگي پيشوايان به ما رسيده است و آنچه آن انسان هاي نمونه در رفتار و سيره ي خويش انجام داده اند، الگو و نمونه ي والايي است براي آراستگي سيماي مردم و رعايت اصول زيبايي و بهداشتي و شكوه ظاهري جامعه ي اسلامي. از اين رو در رفتار امام رضاعليه‌السلام در تاريخ آمده است كه آن حضرت هميشه با ظاهري آراسته و زيبا در ميان مردمان ظاهر مي شد و همگان از ديدن ايشان لذت مي بردند.

روزي گروهي از صوفيان به حضور ايشان آمدند و به آن امام بزرگ چنين گفتند: اميرالمومنين مامون درباره ي امري كه خداوند بر عهده ي او گذاشته است، انديشيد و دريافت كه شما اهل بيت از تمامي مردم به امامت و پيشوايي امت سزاوارتريد.

سپس به اهل بيت، نظر انداخت، و دانست كه تو از همه ي آنان شايسته تري، به همين دليل بر آن شد تا امر خلافت را به تو بازگرداند. اكنون امت به پيشوا و رهبري نيازمند است، كه جامه اش خشن، طعامش ساده باشد، بر الاغ سوار شود و از بيمار عيادت كند.

امام كه تكيه داده بود، در اين هنگام، راست نشست و فرمود: يوسف منصب پيامبري داشت، قباي ابريشمي با تكمه هاي زر مي پوشيد، و در مجلس فرعونيان بر پشتي هاي آنان تكيه مي زد. واي بر شما جز اين است كه از امام، قسط و عدل خواسته شود؟ و اگر سخن گويد، راست گويد؛ و اگر حكم كند، بر قاعده ي عدل و داد باشد؟ و اگر وعده كند، انجام دهد. همانا خداوند لباس يا طعامي را حرام نفرموده است؛ و اين آيه را تلاوت فرمود :( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ) (۹) - «بگو چه كسي زينت الهي راكه براي بندگانش پديد آورد، و رزق پاكيزه ي او را حرام كرده است؟»(۱۰) .

آنان چون به ترك دنيا و زهد صوفيانه انحراف يافته بودند و زهد اسلامي را با آراستگي ظاهري ناسازگار مي دانستند، چنين گفتند. امام در پاسخ آنان، آيه ي قرآن را قرائت فرمود كه بايد از نعمت هاي خدادادي بهره برد و نيز بايد شكوه ظاهري جامعه ي اسلامي و انسان هاي دين باور نگه داشته شود و جامعه ي اسلامي از افراد تميز، منظم و آراسته تشكيل شود.

از اين رو اين چنين بود كه امام رضاعليه‌السلام هميشه خود را براي مردمان مي آراست و با ظاهري آراسته در ميان گروه ظاهر مي شد تا انسانها شاد گردند؛ و هرگاه در خلوت خويش به سر مي برد، زهد مي ورزيد و بر خود سخت مي گرفت. ابن عباد گويد: امام رضاعليه‌السلام در تابستان به روي حصير و در زمستان به روي پلاس مي نشست، و جامه ي خشن مي پوشيد، و هنگامي كه در ميان مردم، ظاهر مي شد، خود را مي آراست(۱۱)

اين همان صفات اولياي خداست كه ظاهر خود را براي لذت انسان ها در جامعه مي آرايند و با سيمايي دلپذير در جامعه حاضر مي شوند و شكوه ظاهري جامعه ي اسلامي را در حدي كه به اشرافيت و طاغوت گرايي چون شاهان روم و ايران نرسد، حفظ مي كردند؛ ليكن هيچ گاه از انسانها فراموش نمي كنند و در خلوت خويش چون آنان زندگي مي كنند. و از هرگونه آسايش طلبي و كام وري دوري مي گزينند. همانگونه كه لازم است انسان با سيمايي آراسته در جامعه حضور يابد، در خانواده نيز اين آراستگي بسيار ضروري است، تا همگرايي و دوستيها در كانون خانواده استوارتر گردد و جاذبه ها ژرف تر و افزون تر و زمينه ي پاكدامني در خانواده بيشتر فراهم گردد.

ابن جهم گويد: نزد امام رضاعليه‌السلام رفتم و او موهايش را رنگ سياه زده بود. گفتم: فدايت شوم، با رنگ سياه موهايت را رنگ كردي؟ فرمود: «در رنگ آميزي مو، پاداش است. رنگ كردن مو و آراستگي و آمادگي (با آراستن ظاهر) از چيزهايي است كه پاكدامني زنان را افزون مي سازد؛ و زنان، پاكدامني را رها كردند؛ چون همسرانشان خود را براي ايشان آماده نكردند.»(۱۲)

داناترين مردمان

رهبري و پيشوايي انسانها، هميشه به دست پيامبران و حكيمان و عالمان بزرگ بوده است و اكنون نيز اگر جامعه ي بشري بخواهد به سامان برسد، بايد چنين باشد. بي گمان اگر مردمان بخواهند از نا آگاهي و ناداني رهايي يابند و در پرتو دانش و بينش به شايستگي برسند، بايد رهبران و زمامداراني انديشمند و دانا داشته باشند و نيازهاي مادي و معنوي انسانها را بدانند تا پاسخ گوي اين نيازها باشند و راه درست را براي انسان ها روشن كنند.

رهبران و پيشوايان راستين جامعه ي بشري اگر آگاه ترين مردمان نباشند و به تمامي نيازهاي بشري و جامعه هاي انساني و راههاي سعادت انساني آگاه نباشند، نمي توانند به زندگي مردمان سامان بخشند و هماي سعادت را بر سر آنان سايه گستر كنند. امامان شيعه به عنوان آگاه ترين انسانها در تمامي دوران ها شناخته شده اند و همگان از عالمان تا جاهلان به علم ايشان اعتراف كرده اند. و مورد مراجعه ي همه ي انديشمندان و جست و جو گران قرار داشته اند. امام رضاعليه‌السلام نيز به عالم آل محمد معروف بود و چنان بود كه همگان به آگاهي و علم درياسان او اعتراف داشتند، و وي را عالم ترين و دانشمندترين مردمان روزگار مي دانستند و هيچ عالمي را بر وي برتري نمي دادند.

اباصلت هروي گويد: من از امام علي بن موسي الرضاعليه‌السلام دانشمندتر و عالم تر نديدم؛ و هيچ عالمي او را ديدار نكرد، مگر اينكه همين را مانند من شهادت داد، مأمون گروهي از دانشمندان اديان مختلف، و فقيهان و متكلمان اسلام را در جلساتي گرد آورد، تا با امام به بحث وگفت و گو بنشينند، ليكن همگي مغلوب علوم سرشار آن حضرت شدند، و به فضل و برتري او گواهي دادند و به ناتواني خويش اعتراف كردند.(۱۳)

امامعليه‌السلام خود نيز از اين حقيقت پرده بر مي دارد: من در حرم پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مي نشستم. دانشمندان در مدينه زياد بودند، چون يكي از آنها در مسأله اي ناتوان مي شد، همگي به من اشاره مي كردند و مسائل را نزد من مي فرستادند، و پاسخ آنها را مي دادم.(۱۴)

امام رضاعليه‌السلام نه تنها در مدينه مرجع نهايي پاسخ گويي به مسائل علمي بود؛ بلكه در تمامي سرزمين پهناور اسلامي مورد رجوع دانشمندان و فرهيختگان قرار داشت و توده هاي مردم نيز براي پرسشهاي خويش به ايشان روي مي آوردند، و اينگونه بود كه در طول مسير حركت از مدينه تا مرو، امامعليه‌السلام به هر كجا كه گام مي نهاد، مردمان به دور او گرد مي آمدند و مسائل گوناگوني را از ايشان مي پرسيدند و پاسخ مي گرفتند. رجاء بن ضحاك كه مأمون او را براي آوردن امام رضاعليه‌السلام به مرو، به مدينه فرستاده بود، چنين مي گويد:

به خدا سوگند، من مردي را در برابر خدا پرهيزگار تر از او نديدم. همچنين كسي را نديدم، كه بيش از او، در تمام اوقاتش، به ياد خدا باشد. و بيشتر از او از خدا بترسد...، آن حضرت در هيچ شهري وارد نمي شد، مگر اينكه مردم از هر سو به او رو مي آوردند، و مسائل دين را از آن امامعليه‌السلام مي پرسيدند، و آن حضرت نيز به آنان پاسخ مي دادند، و حكمت هاي بسياري براي آنها از پدرانش، از امام عليعليه‌السلام و از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بازگو مي كرد.

هنگامي كه از اين سفر بازگشتم و نزد مأمون رفتم، از چگونگي حال آن حضرت در طول راه پرسيد، او را به آنچه در شب و روز و اوقات، توقف و حركت از آن امام ديده بودم آگاه كردم، مأمون گفت: آري، اي پسر ضحاك، اين (علي بن موسي الرضا) بهترين و داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.(۱۵)

امامعليه‌السلام آنگونه بود كه هر آنچه از او مي پرسيدند، پاسخ مي گفت و مسأله اي نبود كه وي به آن آگاه نباشد و پرسشي نبود كه وي پاسخ نگويد. ابراهيم بن عباس گويد: من نديدم كه از امام رضاعليه‌السلام پرسشي شود كه او، آن را نداند؛ و داناتري از او، به آنچه تا زمانش، بر روزگار گذاشته است، نديدم. مأمون با طرح مسائل بسيار و پرسش از هر چيزي، آن حضرت را مي آزمود، و امامعليه‌السلام او را پاسخ مي فرمود، در حالي كه تمامي پاسخهاي آن حضرت از قرآن گرفته شده و به آن مستند بود.(۱۶)

دانش امام چنان گسترده بود كه انسانها را به شگفتي وا مي داشت تا آن جا كه برخي حساس شده بودند و كنجكاوي مي كردند و چنين گمان برده بودند كه ايشان از پيامبران الهي هستند.

سليمان جعفري گويد: در خدمت امام رضاعليه‌السلام بودم، خانه ايشان از اصناف مردمان پر بود و هر يك، از آن حضرت پرسشها مي كرد و پاسخهاي مناسب مي شنيد. من چون اين حال شگفت و اين گستردگي و دانش شگفت آور را ديدم كه از حد و توان بشر بيرون بود؛ نگران شدم و با خود گفتم: شايسته اين است كه ايشان از پيامبران الهي باشند.

در اين هنگام آن حضرت شتابان رو به من كرد و فرمود: اي سليمان، ائمه ي هدي همگي حليم و بردبار و دانايند و مردم نادان ايشان را پيغمبران مي دانند و حال آن كه پيغمبر نيستند.(۱۷)

همچنين محمدبن عيسي يقطيني نيز درباره ي تعداد مسائلي كه امام پاسخ گفته اند و او جمع آوري كرده است چنين مي گويد: من از مسائلي كه از آن حضرت سؤال شده بود و امام پاسخ گفتند، هجده هزار مسأله جمع آوري كرده ام.(۱۸)

امام رضاعليه‌السلام به تمامي لغات و زبانهاي مردمان و ملتها آگاهي داشتند و هر قومي را به زبان و گويش خودش راهنمايي و هدايت مي كردند و با هر كس به زبان خود او سخن مي گفتند. آري، امام با زبان پارسي و هندي و تركي و... سخن مي گفتند و اين نيز همگان را به شگفت وا مي داشت كه ايشان چگونه به تمامي لغات و زبانها آگاه است و با هر كسي به زبان خود او سخن مي گويد.

اباصلت هروي گويد: علي بن موسي الرضاعليه‌السلام با مردمان به لغات و زبانهاي ايشان سخن مي گفت. به خدا سوگند، امام رضاعليه‌السلام فصيح ترين و داناترين مردمان بود به هر زباني و هر لغتي. روزي به آن حضرت عرض كردم از معرفت و آگاهي شما به هر زبان و لغتي در شگفتم! امام فرمود: اي اباصلت، من حجت خداوند بر خلق او هستم و نمي شود كه كسي حجت خدا بر خلق او باشد، ليكن بر لغات و زبانهاي ايشان آگاه نباشد.(۱۹)

امامعليه‌السلام افزون بر علم به لغات و زبان هاي گوناگون، به زبان حيوانات نيز آگاه بود و با آنان سخن مي گفت و پناهگاه آنان بود و اين نيز از نشانه هاي پيشوايان راستين است. سليمان جعفري گويد: در باغي كه مخصوص امام رضاعليه‌السلام بود در خدمت ايشان بودم.

در اين هنگام گنجشكي بيامد و در حضور مبارك امام بيفتاد و سخت فرياد كرد و اضطراب نمود (زياد جيك و جيك كرد و بال و پر زد) امام به من فرمود: مي داني اين گنجشك چه مي گويد؟ عرض كردم: خير، نمي دانم. فرمود: مي گويد ماري مي خواهد جوجه هايم را در آشيانه ام بخورد، هم اكنون برخيز و اين عصا را بگير و به آن جا وارد شو و آن مار را بكش. پس آن عصا را گرفتم و به آن خانه رفتم و ماري را بديدم كه در آن جا مي گردد، و من آن را بكشتم.(۲۰)

اين است گستره ي دانش امامعليه‌السلام و اين چنين بايد باشند راهنمايان راستين بشري.

تهاجم فرهنگي

يكي از رسالت هاي اصولي و ارزشمند پيامبران و جانشينان راستين شان، هدايت علمي، فكري و فرهنگي جامعه ي بشري است، و رشد و شكوفايي خرد انسانها از برنامه هاي اساسي آنها قرار دارد كه در تمامي دوران رهبري خويشي به اين موضوع حياتي توجه داشته اند و در راه آن از هيچ كوششي فروگذار نكرده اند.

امامان شيعهعليه‌السلام نيز همانند پيامبران الهي و پيامبر بزرگوار اسلام براي تكامل معنوي و عقلي و فرهنگي آدميان به تلاشهايي توان فرسا دست يازيدند و در راه اين هدف از هر شيوه و وسيله اي استفاده كردند.

در مقابل اين هدايتگري ها وكمال جويي هاي انساني، خلفاي اموي و عباسي از روزهاي آغازين دولتشان با اين مانع بزرگ روبه رو گرديدند كه با رشد فرهنگ اسلامي و افزايش فكر و فرهنگ جامعه و گسترش آگاهي و بيداري در ميان مردمان با مشكلات اساسي روبه رو خواهند شد؛ و اگر فكر و فرهنگ در جامعه گسترش يابد و بيداري وجدان توده هاي انساني فراگير شود، دستگاههاي ستم باره و خودكامه با موانعي سرسخت روبه رو خواهند گشت؛ و آن انسانهاي بيدار و راه شناخته و دشمن شناس هستند كه بر همه ي موانع پيروز مي گردند و در برابر همه ي خودخواهان و سلطه طلبان مي ايستند و مانع سلطه و نفوذ آنان مي گردند.

به اين جهت خلفاي اموي و عباسي بر آن شدند تا در مقابل فرهنگ واقعي قرآني و اسلامي براي خامي و نا آگاه نگاه داشتن مردمان بكوشند و در برابر فرهنگ زندگي ساز اسلامي، فرهنگ بدلي و صوري بسازند.

براي اين مقصود از فرهنگ هاي بيگانه استفاده كردند و فلسفه ها و مسائل كلامي و انديشه هاي اديان و مذاهب ديگر را ترجمه كردند و در جامعه ي اسلامي رواج دادند و شبهات بسياري را در ذهن توده هاي مردم وارد ساختند. توده ها را به سوي اين افكار سوق دادند و تشنگي روان جامعه را بدين گونه فرو نشاندند؛ و هدف اصلي آنان، روي برتافتن مردم از فرهنگ تعاليم ناب اسلامي بود و دلخوش كردن به آموزش هايي كه نه به كار دنياي شان مي آمد و نه به كار آخرتشان(۲۱)

امام رضاعليه‌السلام كه در دوران اوج اين فرهنگ سازي دروغين و تهاجم بزرگ فرهنگي به آموزش هاي اسلامي و شيعي قرار داشت، همانند امامان ديگر به مبارزه با اين تهاجم گسترده دست زد و با مناظره وگفت و گو با بزرگان اديان و مذاهب و فيلسوفان و متكلمان و... در هر زمان و هر مكاني (در مدينه، مكه، بصره، كوفه، مرو و خراسان) به آموزش و گسترش انديشه هاي اسلامي و باورهاي حقيقي قرآني پرداخت و به انديشه هاي وارداتي و بيگانه پاسخ مي داد، بدين گونه كه انديشمندان به نادرستي انديشه هايشان اعتراف كرده اند، و اين چنين درستي آموزش هاي قرآني و انديشه هاي راستين شيعي را براي همگان آشكار مي كرد و روشن مي ساخت هركه جوياي تعاليم اسلامي است، با بد آن را از مفسران واقعي و حقيقي قرآن فراگيرد.

امام رضاعليه‌السلام در مجموعه ي گفتمانهاي خود با متفكران مذاهب و مكتب ها تمامي نقشه هاي خلفا را نقش بر آب كرد، و جويندگان راستين علوم الهي را آگاه ساخت كه علم حقيقي را از درس آموزان مدرس وحي بياموزند. اكنون بنگريد به آنچه در مرو اتفاق افتاد و مأمون، خليفه ي عباسي براي اينكه علم امام رضاعليه‌السلام را زير سوال ببرد؛ بزرگان مذاهب، اديان و دانشمندان و فيلسوفان و متكلمان بزرگ را گرد آورد تا با امام مناظره وگفت و گو كنند.

به گمان اينكه امامعليه‌السلام در پاسخ آنها در خواهد ماند و از گرايش توده ها به او كاسته خواهد گشت. حسن بن محمد نوفلي هاشمي گويد: آنگاه كه امام رضاعليه‌السلام به مرو وارد شد، مأمون به وزير خويش، فضل بن سهل گفت تا بزرگان اديان و انديشمندان روزگار را گرد آورد تا با امام به بحث وگفت و گو بنشينند.

فضل بن سهل چنين كرد و جاثليق- بزرگ مسيحيان- و رأس الجالوت- بزرگ يهود- و روساي صائبين- ستاره پرستان- و هربد اكبر- بزرگ زرتشتيان- و فيلسوفان و متكلمان و... را فرا خواند و در مجلسي گرد آورد. مأمون به فضلي بن سهلي آفرين گفت و او را تشويق كرد؛ و به اين عالمان و دانشمندان و فيلسوفان و... گفت: من شما را براي آن گرد آورده ام، تا با پسرعموي من- امام رضاعليه‌السلام - كه از مدينه بر من وارد شده است، مناظره كنيد.

پس صبحگاهان همگي نزد من حاضر شويد و هيچ يك از شما سرباز نزنيد. حسن بن محمد نوفلي گويد: ما در خدمت امام ابوالحسن الرضاعليه‌السلام بوديم، كه ناگهان ياسر خادم وارد شد وگفت: اي سيد و آقاي من، خليفه به شما سلام مي رساند و چنين پيام داده است كه: برادرت فدايت شود، فرهيختگان و انديشمندان و رهبران اديان و متكلمان و... از تمامي ملتها در اين جا گرد آمدند، اگر دوست مي داري با آنان گفت و گو كني، صبحگاهان نزد من آي و اگر دشوار مي باشد به خود سختي مده، ما نزد تو مي آييم و اين براي ما آسان است.

حضرت فرمود: به مأمون بگو من خواسته ي تو را مي دانم، و صبحگاهان در مجلس تو حاضر مي شوم. نوفلي گويد: چون ياسر خادم رفت، حضرت روي به من كرد و گفت: از اينكه مأمون اينان- دانشمندان، بزرگان مذاهب و اديان و... - را چنين گرد آورده است به نظرت چه مي رسد؟ گفتم: فدايت شوم، مي خواهد شما را امتحان كند و دوست دارد ميزان علم و دانش تان را بفهمد اما به خدا سوگند، روش بدي را در پيش گرفته است.

امام رضاعليه‌السلام فرمود: روش او چيست؟ عرض كردم: اصحاب كلام و مجادله بر خلاف علما مي باشند، آنها اهل انكار هستند و اگر براي آنها دليل بياوري كه خداوند تعالي واحد است، مي گويند ثابت كن و همچنين اگر بگويي محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله رسول خداست مي گويد رسالت او را ثابت كن. و تا آن جا چنين مي گويند تا شخص سرگردان شود و هر چه با حجت و دليل، گفته ي آنها را باطل كني، مغالطه مي كنند تا بدان جا كه شخص از گفته خود دست بردارد.

پس فدايت شوم، از آنها دوري كن. حضرت، لبخندي زد و فرمود: اي نوفلي! آيا مي ترسي كه دلايل مرا باطل كنند؟ عرض كردم: نه به خدا سوگند، من هرگز چنين گماني درباره ي شما نمي برم. اميدوارم حق تعالي شما را بر آنها پيروز گرداند. امام فرمود: اي نوفلي! آيا دوست داري بداني مأمون چه وقت از عمل خويش پشيمان مي شود؟ عرض كردم: آري؟ امام فرمود: آنگاه كه دلايل مرا در برابر اهل تورات با تورات شان و در برابر انجيل باوران با انجيل شان و در برابر اهل زبور با زبور شان و با صائبين با منطق خودشان و با زرتشتيان با زبان فارسي و با رومي ها با زبان رومي و... بشنود. پس آنگاه كه زبان هر گروهي را ببندم (پاسخ استواري به آنان بدهم) و نادرستي دلايل آنها را آشكار سازم و هر يك از گفته ي خويش دست بردارند وگفته ي مرا بپذيرند؛ در آن وقت مأمون آگاه مي شود كه آنچه در سر داشته است پوچ بوده و هرگز به مقصود خويش دست نخواهد يافت. آنگاه است كه پشيمان مي شود.

سپيده دمان فرا رسيد و همگان از اميران لشكر و بني هاشم و مردم و... در مجلس مأمون گرد آمدند. آنگاه حضرت وضو گرفت و شربتي آشاميد و به مجلس وارد شد و با مأمون به گفت و گو پرداخت تا آنگاه كه مأمون روي به جاثليق كرد وگفت: اي جاثليق! اين پسر عم من، علي بن موسي بن جعفرعليه‌السلام است و از فرزندان فاطمه (س) دختر پيامبر ما و علي بن ابي طالبعليه‌السلام است كه من دوست دارم با او به گفت و گو و مناظره بپردازي و با انصاف رفتار كني...(۲۲).

اين مناظره ها وگفت و گوها ادامه يافت تا آن جا كه امام هر يك از انديشمندان و فيلسوفان و متكلمان و... را با برهان و دليل قانع ساخت و مطلب را براي همگان آشكار كرد و هريك از آنها گفته هاي امام را پذيرفتند و دست از دلايل و عقيده ي خويش برداشتند.(۲۳).

اين جا بود كه مأمون پشيمان شد و به هدف خويش دست نيافت و تمامي رشته هاي او پنبه شد و گستره ي دانش و ژرفاي امام بر همگان آشكار گشت و انديشه هاي وارداتي كنار زده شد. اين بود تصوير كوتاهي از چگونگي مبارزه ي امام رضاعليه‌السلام با تهاجم فرهنگ هاي بيگانه كه با نقشه ي خلفاي ستمگر ترتيب داده شده بود.