• شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4292 / دانلود: 2028
اندازه اندازه اندازه
سیره ی امام رضا (علیه السلام)

سیره ی امام رضا (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

با بينوايان

همسان زيستي با محرومان و بينوايان يكي از ويژگيهاي اساسي امام و حاكم در جامعه ي اسلامي است؛ و ره آوردهايي بسيار سازنده د ارد. از روزهاي آغازين اسلام و در هنگامه ي فراخواني پيامبر اسلام اين اصل مهم مورد توجه بود و به همگان گوشزد مي شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از همان آغاز دركنار محرومان و بينوايان بودند و با آنان نشست و برخاست داشتند و همانند آنان زندگي مي كردند و از تجملات و اشرافي گري و گرايش به طبقات برتر دوري مي گزيدند و از آنان كه گرايش به دنيا داري و دنيا خواري داشتند دوري مي كردند و همگان را نيز به اين سيره و روش فرا مي خواندند، چنان كه خود چنين رفتار مي كردند.

امامان ما نيز همگان چنين بودند و هيچ يك- چه در مسند حاكميت بودند و چه نبودند- بر خلاف اين سيره و روش گامي بر نداشتند؛ بلكه همانند پايين ترين طبقات مردم زندگي مي كردند. امام رضاعليه‌السلام نيز در دوران زندگي همانند پدران خويش، همراه با بينوايان و تهيدستان بود و همانند آنان مي زيست و از هر نوع تجمل و اشرافي گري دوري مي گزيد و با وجود اين كه به ولايتعهدي رسيده بود برخلاف روشهاي معمول و مرسوم در دستگاه خلافت به شيوه ي پدران خويش مي زيست و با رفتار خود بر شيوه ي زندگي مأمون، خط سرخ مي كشيد و انديشه هاي غيراسلامي او را آشكار مي ساخت.

يكي از كنيزان مأمون گويد: ما را به دربار مامون روانه كرده بودند. آن جا در بهشتي از خوردنيها و نوشيدنيها و عطرها و پول فراوان به سر مي برديم، تا اينكه مأمون مرا به خانه ي امام رضاعليه‌السلام فرستاد. چون به خانه ي امام در آمدم، تمام آن نعمت ها از دست رفت.(۴۱)

امام رضاعليه‌السلام در دوران ولايتعهدي، مالي نيندوخت و چيزي را براي خود و خانواده اش ذخيره نكرد؛ بلكه آنچه را در اختيارش بود به بينوايان مي بخشيد و براي آخرت خود ذخيره مي كرد. امامعليه‌السلام در خراسان، همه ي اموال خويش را در روز عرفه (ميان مردم و نيازمندان) تقسيم كرد. (در اين هنگام) فضل بن سهل عرض كرد: اين كار زيان است. امامعليه‌السلام فرمود: بلكه اين كار غنيمت و سود است. آنچه را كه براي دستيابي به پاداش الهي و كرامت انساني بخشيدي، غرامت و زيان مشمار.(۴۲)

اين چنين است كه به داد بينوايان رسيدن كرامت انساني و عملي الهي است. پس آنان كه بر خلاف اين رفتار مي كنند و دم از كرامت انساني و حقوق انسان مي زنند، راهي درست نمي روند و مسئوليت خود را انجام نمي دهند.

امام رضاعليه‌السلام در آن هنگام كه در مرو بود و به ولايتعهدي رسيده بود از ياد بينوايان غفلت نورزيد و هر آنچه از نعمت ها در اختيار داشت با بينوايان و تهيدستان تقسيم مي كرد و آنان را در زندگي خويش شريك مي ساخت و هميشه به ياد آنان و دركنار آنان بود.

معمر بن خلاد گويد: هنگامي كه امام رضاعليه‌السلام غذا مي خوردند، سيني مي آوردند و نزديك سفره مي گذاشتند، او به بهترين غذايي كه برايش مي آوردند مي نگريست، و از هر غذا مقداري را بر مي داشت و در آن سيني مي نهاد، سپس دستور مي داد آن سيني غذا را براي بينوايان ببرند.(۴۳).

امامعليه‌السلام در ظاهر نيز چنان بودند كه هيچ تفاوت و تمايزي با مردمان و توده هاي جامعه نداشت و در جايي كه حضور مي يافت شناخته نمي شد و هيچ گاه تشريفات و همراهان و ملازمان به همراه نداشت و همانند شاهان رفتار نمي كرد.

ايشان با سيره ي عملي و رفتار خويش اعمال و رفتار خلفا را باطل مي ساخت و مردم را آگاه مي كرد كه شيوه ي زندگي حاكمان اسلامي بدين گونه است؛ و چون از مردم فاصله نمي گرفت از مشكلات آنان با خبر مي شد. و از دردها و رنجهاي آنان آگاه مي گرديد و نيازهاي آنان را مي شناخت. بدين گونه امام بزرگ انسان، درد آشناي توده هاي محروم بود. امام رضاعليه‌السلام وارد حمام شد.

مردي كه آن حضرت را نمي شناخت، به او گفت بدن مرا مالش ده. امام شروع به مالش بدن او كرد. هنگامي كه مردم آن شخص را از جريان آگاه كردند، و امام را بشناخت، پريشان گرديد و عذرخواهي كرد و از اين كار پوزش خواست؟ ليكن امامعليه‌السلام همچنان به مالش بدن او ادامه داد، و او را دلجويي كرد(۴۴)

امام رضاعليه‌السلام در طول زندگي خويش، به شيوه ي اجداد خويش رفتار مي كرد و دركنار محرومان بود و از صدر نشيني پرهيز مي كرد و از زيست اشرافي دوري مي جست. روزي يكي از بزرگان و صاحب دولتان نيشابور مهماني بزرگي برپا داشت و امام رضاعليه‌السلام را دعوت كرد.

راه و رسم آن روزگار چنين بود كه اگر به خاطر بزرگي و عزيزي مجلسي برپا مي شد، پيش از آمدن آن عزيز همگان به مجلس مي آمدند تا آن مهمان عزيز انتظار نكشد. از اين رو همه ي مهمانان حاضر شدند و عالمان و بزرگان و اشراف آن شهر جمع گشتند و بر بلنداي مجلس تختگاهي (شاه نشين) قرار دادند و بزرگان بر آن جا نشسته و تكيه كرده بودند. و اين نيز از رسوم آن روزگاران بود كه در مجالس، بزرگان بر بلنداي مجلس مي نشستند و خادمان و كارگران و مردمان عادي در كنار هاي آن مي نشستند.

آنگاه كه امام رضاعليه‌السلام به مجلس وارد شد، راه بگشودند تا امام به جاي بزرگان برود و در بلندي و شاه نشين بنشيند؟ ليكن امام به آن جا توجهي نكرد و به همراه خادمان و كارگران (نه بر شاه نشين)؛ بلكه دركنار شاه نشين نشست. از آن روز به بعد چنين شد كه ديگر شاه نشينان از ارزش و اعتبار افتادند و همگان در مجالس در كنار آن مي نشستند و از امام رضاعليه‌السلام اين روش و سيره ي اسلامي را آموختند.(۴۵)

اين چنين بود كه امامعليه‌السلام با رفتار و سيره ي خويش مردمان را آگاه كرد و شيوه ي الهي و انساني روابط اجتماعي را نمايان ساخت؛ و بر هرگونه امتياز خواهي و برتري جويي و زيست اشراقي خط سرخ كشيد و اصل برابري و برادري اسلامي را در عمل نشان داد و به صورت سيره و رفتاري خدايي به همگان آموخت.

امام رضاعليه‌السلام همچنين به فرزند خويش سفارش مي كند كه از مردمان فاصله نگيرد و در ميان آنان باشد و از آنچه دارد به ديگران بدهد و آنان را در دارايي خويش شريك گرداند و به خويشاوندان و بستگان رسيدگي كند و از مردمان غافل نماند.

بز نطي گو يد: نامه ي امام ابي الحسن الرضاعليه‌السلام را به امام جوادعليه‌السلام كه بدين شرح بود، خواندم: اي فرزند... به من خبر رسيده كه هنگامي كه بر مركب سوار مي شوي، غلامان تو را از در كوچك بيرون مي برند، و اين از بخل آنهاست تا خيري از تو به كسي نرسد. به حقي كه برگردن تو دارم، از تو مي خواهم، كه ورود و خروج تو جز از در بزرگ نباشد؛ و زماني كه سوار مي شوي با خود دينار و درهمي بردار، و بايد هر كسي از تو بخششي خواهد به او بدهي و اگر كسي از عموهايت درخواست احسان كند، به او كمتر از پنجاه دينار مده، و بيش از اين را خود داني؛ و اگر كسي از عمه هايت طلب بخشش كند، كمتر از بيست و پنج دي ن ار مده. و بيش از اين را خود داني. من خواستار آنم كه خداوند مرتبه ي تو را بلند گرداند، پس بخشش كن و به ياري خدا از تنگدستي بيمناك مباش(۴۶)

حقوق كارگران

كارگران در طول تاريخ بشريت، از آغاز تاكنون از بهترين توده هاي انساني بوده اند، و برخلاف رنج ها و تلاش هايي كه كشيده اند، هميشه در محروميت و سختي به سر برده اند و بر آنان ستمها رفته است و نسبت به آنان تبعيض ها روا داشته شده است.

همواره از حقوقشان محروم گرديدند و از رفاه در زندگي و امكانات حيات دور ماندند، و در زير يوغ كارفرمايان و صاحبان زر و زور قرار داشتند. رهبران الهي تنها حاميان اين توده هاي زحمتكش و رنج ديده و ستم كشيده بودند، و براي باز پس گيري حقوق آنان از ستمگران به تلاشهايي خستگي ناپذير دست زدند.

ياسر خادم گويد: امام ابوالحسن الرضاعليه‌السلام به ما فرمود: اگر هنگامي كه مشغول غذا خوردن هستيد، مرا بالاي سر خود، ايستاده ديديد از جاي بر نخيزيد، مگر اينكه از خوردن غذا فارغ شده باشيد و بسا كه آن حضرت تني چند از ما را طلب مي فرمود، و مي گفتند كه مشغول غذا خوردن هستند. امامعليه‌السلام مي فرمود: آنها را رها كنيد، تا از خوردن فارغ شوند.(۴۷)

سليمان جعفري نيز گويد: براي انجام كاري خدمت امام رضاعليه‌السلام بودم. خواستم به خانه برگردم، امام فرمود: با من بيا و امشب را نزد ما بمان... با آن حضرت رهسپار شدم، تا وارد خانه شد، هنگام غروب آفتاب بود. غلامان در خانه به بنايي و بستن ميخ آخور ستوران (چهارپايان) و جز آن مشغول بودند. با آنان مرد رنگين پوستي نيز كار مي كرد، كه از جمله خدمتگزاران حضرت نبود.

امامعليه‌السلام فرمود: اين مرد كه با شماست، كيست؟ گفتند: به ما كمك مي كند، و مزدش را مي دهيم. امامعليه‌السلام فرمود: اجرتش را تعيين كرده ايد؟ گفتند: خير... هر چه به او بدهيم راضي است. امامعليه‌السلام شديدا برآشفت،... گفتم فدايت شوم چرا خشمگين مي شويد؟ فرمود: من بارها آنان را نهي كرده ام، از اين كه كسي را پيش از آن كه اجرتش را تعيين كنند به كار گيرند؛ و بدان! هر كارگري بدون اينكه قبلا مزد او را تعيين كرده باشي، كاري براي تو انجام مي دهد؛ اگر سه برابر آنچه مزدش است، به او بپردازي باز گمان مي كند كه از اجرت او كاسته اي، و اگر پيش از انجام دادن كار، مزدش را معين كني، و پس از آن پرداخت كني، تو را به سبب وفاي به عهد مي ستايد و اگر اندكي زيادتر از مزدش به او بدهي، آن را بخششي از تو مي داند.(۴۸)

امام رضاعليه‌السلام به عنوان رهبري الهي، اين رفتار انساني را با كارگران داشت و در عمل و سيره ي خود، آن را آشكار ساخت. امام رضاعليه‌السلام از ژرفاي دل به زحمتكشان مي انديشيد و با تمام توان براي زندگي و آسايش آنان مي كوشيد.

از اين رو مي نگريم كه امام در لحظه هايي كه انسان هر چه نيرومند و پرتوان باشد از همه چيز و همه كس فراموش مي كند؛ يعني در واپسين لحظه هاي زندگي و هنگامي كه به دست مأمون عباسي خودكامه ي زمان، مسموم شده و بدنش در حال تلاشي و زندگي اش رو به پايان بود و در بستر مرگ قرار داشت از ياد كارگران و خدمتگزاران فراموش نكرد.

ياسر خادم گويد: در روزي كه امام رضاعليه‌السلام مسموم شده بود و در همان روز درگذشت پس از اين كه نماز ظهر را گزارد به من گفت: اي ياسر، اهل خانه و كاركنان و خدمتگزاران غذا خورده اند؟

گفتم: آقاي من! كه مي تواند غذا بخورد با اينكه شما در چنين حالي هستيد (حال مسموميت شديد و دردهاي توان فرسا و جانكاه)، (در اين هنگام) امام راست نشست، سپس گفت: سفره را بياوريد، و تمامي اهل خانه و كارگران و خدمتگزاران را فرا خواند وكسي را فروگذار نكرد و يكايك را مورد محبت و مهر خويش قرار داد... هنگامي كه همه غذا خوردند امام بيهوش افتاد...(۴۹) .

آري اين چنين بود امام بزرگ انسان و بايد بدين گونه ها باشند پيروان راستين آن امام.

برادري اسلامي

اصل اخوت و برادري، اصلي الهي و انساني و اجتماعي است، و اصلي ترديد ناپذير اسلامي نيز هست كه زير بناي روابط اجتماعي است و در همه ي بخشهاي جامعه تأثير مي گذارد؛ و بهبود روابط اجتماعي را تضمين مي كند؛ و سامان يابي اقتصاد و داد و ستدها و گردش ثروت را موجب مي گردد.

خاستگاه اصلي مدد رساني و دست ياري و كمك رساني افراد به يكديگر است و هرگونه ظلم اقتصادي و اجتماعي مردم را نسبت به يكديگر مانع مي شود. اين چنين اصلي، با اين درجه از اهميت و ارزش هميشه مورد توجه رهبران الهي و راستين انسان دوست بوده و هست. امام رضاعليه‌السلام نيز در سخنان گوناگون خويش اين اصل بزرگ را روشن ساخته است.

عبدالله بن صلت گويد: از يكي از مردم بلخ شنيدم كه گفت: در مسافرت امام ابوالحسن علي بن موسي الرضاعليه‌السلام به خراسان با او همراه بودم، روزي همگان را بر سر سفره فرا خواند، غلامان او از سياه و غير سياه آمدند و بر سر سفره نشستند. به او گفتم: فدايت شوم، آيا بهتر نيست كه براي اينان سفره اي جداگانه گسترده شود؟ گفت: «خاموش! خداي همه يكي است، و مادر يكي، و پدر يكي (پس تفاوتي نيست)، و پاداش هر كسي بسته به كردار است».(۵۰)

در اين جريان به چندين اصل بنيادين اشاره كرده اند، نخست كرامت انساني را يادآور شده اند، كه همه ي انسانها با هم برابرند و سفيد و سياه، و كارگر و كارفرما، و دارا و نادار با هم يكي هستند و همه انسانند و برتري در ميان آنان وجود ندارد.

حتي برتري در اعمال و تقوا و پرهيزكاري، موجب برتريهاي ظاهري در اين دنيا نمي شود؛ بلكه اينها اموري است كه به آخرت مربوط است. ديگر اينكه، برادري اسلامي را يادآور شده اند كه همه فرزندان يك پدر و يك مادرند. پس هم برادرند و بايد حقوق برادري را رعايت كنند و جامعه ي بشري را خانواده اي بزرگ بپندارند و برادر وار با هم زندگي كنند.

ارزش انساني

انسانها بيش از هر چيز به خود و شخصيت خويش ارج مي نهند و خود را باور دارند و از ديگران نيز در روابط اجتماعي انتظار دارند كه به شخصيت آنان احترام بگذارند. اين خواسته اي خرد پسند و بسيار بجا مي باشد؛ زيرا هر انساني داراي كيان و ارزشي نفساني است و با اين ارزش و كرامت است كه در ميان گروه انسان ها زندگي مي كند و به حركت و تلاش دست مي زند و اگر اين كرامت نفساني و شخصيت انساني او ناديده گرفته شود، احساس خود كم بيني و كوچكي مي كند و توان و نيروي ايستادگي در برابر پيش آمدها و مشكلات را از دست مي دهد و از پيشرفت و رشد در تمام زمينه ها باز مي ماند.

اميد و انگيزه تلاش در وجود او پژمرده مي شود و نگرش سازنده و مثبت او به نگرشي منفي تبديل مي شود و به راستي كيان و هستي او دچار ناتواني، سستي و خمودگي مي گردد. پيشوايان و رهبران راستين، بيش از همگان به اين موضوع توجه داشتند، و به شخصيت انسان و كرامت انساني بسيار بها مي دادند؛ زيرا ايشان انسان را به سوي كمال فرا مي خوانند و انسان تا آن جا كه شخصيت و كرامت وجودي او شكوفا شده باشد، مي تواند پيش برود و به كمالات دست يابد و خود را تربيت كند و بارور سازد.

امام رضاعليه‌السلام نيز در برخورد با انسانها حرمت آنان را پاس مي داشت و نمي گذاشت كيان كسي شكسته شود و انساني كوچك به حساب آيد و هرگاه صحنه اي پيش مي آمد كه منزلت و جايگاه انساني اشخاص مطرح بود، چنان برخورد مي كرد كه اين موضوع حياتي رعايت شود؛ و هيچگاه اجازه نمي داد ارزش افراد ناديده گرفته شود.

درباره ي اين روش انساني در زندگي امامعليه‌السلام ، يسع بن حمزه گويد: من در مجلس امام رضاعليه‌السلام با او مشغول گفت و گو بودم، و مردم بسياري در خدمت آن بزرگوار گرد آمده بودند و از احكام الهي مي پرسيدند، ناگهان مردي بلند قامت وارد شد، وگفت: سلام بر تو اي فرزند پيامبر خدا، من مردي از دوستان تو، و پدران و نياكانت هستم، و از زيارت خانه خدا بازگشته ام، و هزينه ي سفرم را تمام كرده ام، و چيزي كه بتوانم با آن، خود را به منزل ديگر برسانم، ندارم، اگر موافقت كني و مرا به ديار خود روانه كني، من در شهر خود داراي نعمت و دولتم، و استحقاق صدقه ندارم، آنچه را به من داده ايد، از طرف شما به بينوايان خواهم داد.

امامعليه‌السلام فرمود: بنشين، خدا تو را بيامرزد. سپس رو به مردم كرد و به سخنان خود ادامه داد، تا اينكه مردم پراكنده شدند، و جز او و سليمان جعفري و خثيمه و من كسي در خدمت امامعليه‌السلام باقي نماند. امامعليه‌السلام به ما گفت: اجازه مي دهيد داخل منزل شوم؟

سليمان عرض كرد: خداوند، خواسته هايت را به انجام رساند. امام برخاست و وارد حجره ي ديگر شد و ساعتي درنگ كرد، سپس بيرون آمد، و در را بست و دستش را از بالاي در بيرون آورد، و فرمود: خراساني كجا ست؟ گفت: اين جا هستم.

فرمود: اين دويست دينار را بگير، و با آن هزينه و خرجي راه خود را تأمين كن، و آنها را مايه بركت بدان، و از جانب من صدقه مده، و به راه خود برو تا تو را نبينم و مرا نبيني. پس از اين خراساني بيرون رفت.

سليمان جعفري به امام رضاعليه‌السلام گفت: فدايت شوم، به او (نيازمندي كه به حضور امام آمده بود) مهرباني فرمودي، و مال فراوان به او بخشيدي، ليكن چرا صورت خود را از او پنهان داشتي؟ امامعليه‌السلام فرمود: چون نياز او را بر آوردم، نخواستم ذلت خواهش را در چهره اش بنگرم. آيا اين سخن پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را نشنيده اي كه فرمود: «كار نيكي كه در پنهان انجام شود، برابر با هفتاد حج است، و افشا كننده ي كار بد، خوار مي گردد، و پنهان كننده ي آن، آمرزيده است ».(۵۱)

امام رضاعليه‌السلام به همه ي انسانها احترام مي گذاشتند و شخصيت همگان را ارج مي نهادند و حقوق انساني همه را پاس مي داشتند، پيرو هر ديني و آييني بودند در اين روش تأثيري نداشت. ياسر (خدمتگزار امام) گويد: نامه اي از نيشابور به مأمون رسيد (به اين مضمون): مردي زرتشتي هنگام مرگ وصيت كرده است كه مال زيادي راكه از او باقي مي ماند، ميان بينوايان و تهيدستان تقسيم كنند. قاضي نيشابور آن اموال را ميان مسلمانان تقسيم كرده است. مأمون به امام رضاعليه‌السلام گفت: اي سرور من! در اين موضوع چه مي فرماييد؟

امامعليه‌السلام فرمود: زرتشتيان براي بينوايان مسلمان وصيت نمي كنند. نامه اي به قاضي نيشابور بنويس تا همان مقدار از ماليات هاي مسلمانان بر دارد و به بينوايان زرتشتيان بدهد.(۵۲)

رعايت ارزش انسانها و احترام به انديشه و عقيده ي آنان در انديشه ي امام تا بدان جا بود كه به خواسته هاي آنان، حتي پس از حياتشان نيز احترام مي گذاشت و آن را گرامي مي داشت تا مردمان بياموزند كه انسان و ارزش و شخصيت انساني افراد پس از مرگشان نيز، محترم است و خواسته هايشان حتي پس از مرگ بايد پاس داشته شود.

ريان بن شبيب نيز گويد: از امام رضاعليه‌السلام پرسيدم: خواهرم وصيت كرده است براي گروهي از مسيحيان (كه به آنان مالي بدهم) و من مي خواهم اين (مال) را به گروهي از هم كيشان مسلمان خود بدهم. امام فرمود: وصيت را بدان سان كه هست اجرا كن. خداوند- متعال- گفته است: «گناه آن، بر كساني است كه در آن (وصيت) را تغيير بدهند...».(۵۳) (۵۴)

اين نيز بيانگر ارزش انديشه و عمل انساني است كه بايد حتي پس از مرگ او رعايت شود.

آزادي انساني

اصل آزادي و آزادگي انساني، از بزرگ ترين اصول انساني است كه همگان خواستار آنند و همواره در تاريخ، انسانهاي بزرگ و رهبران راستين بشري از آن سخن گفتند و كوشيدند تا اين اصل را فراگير سازند، و توده هاي انساني را از اين موهبت خدايي برخوردار كنند.

از سوي ديگر ستمگران و طاغوتيان و سلطه جويان در طول تاريخ در برابر حق آزادي انسانها مي ايستادند، و ارزش انسانها را ناديده مي گرفتند، و مردمان را بردگان و بندگان خود مي دانستند. و با آزادي خواهي مبارزه مي كردند. صفحات تاريخ از اين رويارويي ها و جنگ و ستيزها سرشار است.

در طول تاريخ اسلام نيز، هميشه رهبران راستين، ارزش حياتي آزادي را تبيين كرده اند، و انسانها را با اين حقشان آشنا ساخته اند، و همواره از اين حق انساني دفاع كرده اند. زكريا (از ياران امامعليه‌السلام ) گويد: از امام رضاعليه‌السلام پرسيدم كه مردي از اهل ذمه (غير مسلمانان ساكن در كشورهاي اسلامي) كه به فقر و گرسنگي مبتلا شده بود، فرزندش را آورد وگفت: فرزندم مال تو، او را خوراك بده و او برده ي تو باشد.

امامعليه‌السلام فرمود: (انسان) آزاد، خريده و فروخته نمي شود، اين كار شايسته ي تو نيست. اين كا ر درباره ي ذميان نيز روا نمي باشد(۵۵)

همچنين اباصلت گويد: به امام رضاعليه‌السلام گفتم: اي فرزند رسول خدا، اين موضوع چيست كه مردم از شما نقل مي كنند؟ امام فرمود: چه موضوعي؟ گفتم: مي گويند، شما مي گوييد كه مردمان بندگان و بردگان شمايند.

امام گفت: خداوندا (تو) كه آفريدگار آسمانها و زميني و از پنهان و پيدا آگاهي، تو خود گواهي كه من هيچ گاه چنين سخن نگفته ام، و از هيچ يك از پدرانم نيز نشنيده ام كه چنين گفته باشند. پروردگارا، تو به ظلمهايي كه از اين امت بر ما رفته است آگاهي، و اين (تهمت) نيز از آنهاست...(۵۶) .

اين سخن، بيانگر احترام ژرفي است كه، آن امام بزرگ انسان به حقوق انسانها مي گذارد و پايه هاي آن را در انديشه ها استوار مي سازد.

مردم باوري راستين

پيامبران و امامان و هدايتگران راستين بشريت، پشتيبانان و مدافعان حقيقي محرومان و ستمديدگان بودند و در همه ي روزگاران با چپاولگران حقوق انسان به ستيز بر مي خاستند و بر سر اين آرمان- ظلم ستيزي و مظلوم ياوري- جانفشاني ها كردند و از خودگذشتگي ها نشان دادند، كه صفحات زرين تاريخ را تشكيل مي دهد.

امام رضاعليه‌السلام نيز همانند نياكان بزرگ خويش، مدافع محرومان و مظلومان بود و با شيوه هاي گوناگون با ستمگران به مبارزه مي پرداخت؛ و هرگونه همكاري با ستم بارگان را محكوم مي كرد و غير اسلامي مي شمرد؛ مگر آنگاه كه دادي ستانده شود و حقي به حقداري بازگردد و از ستمي جلوگيري گردد.

حسين انباري گويد: مدت چهارده سال به امام رضاعليه‌السلام نامه نوشتم و از كار در دربار خلفا اجازه خواستم... امامعليه‌السلام (در پاسخ) نوشت: نامه ات را خواندم و از بيمي كه در اين شغل بر خودداري آگاه شدم؛ اگر مي داني كه هرگاه متصدي كاري (در دربارها) شوي، طبق دستورات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عمل مي كني و دستياران و كاتبان تو از هم كيشان تو خواهند بود و هنگامي كه مالي به دستت رسيد، بخشي از آن را به بينوايان مؤمن مي دهي، بدان اندازه كه خود مانند يكي از آنان باشي؛ اگر چنين رفتاري داشتي، كار تو در دربار خلفاي ستم بنياد با خدمت به برادران ديني جبران مي شود، وگرنه (خدمت در دربارها) جايز نيست.(۵۷)

امام رضاعليه‌السلام در دوران ولايتعهدي نيز با نپذيرفتن هيچ گونه مسئوليتي در حكومت به همگان فهماند كه فعاليت هاي حكومت بيدادگر، اسلامي نيست. امامعليه‌السلام با اينكه در دستگاه مأمون تحت نظر و محاصره بود، در زمانهاي مناسب با مأمون بر خوردهايي تند مي كرد و حقوق از دست رفته ي مسلمانان را به او يادآور مي شد.

روزي مأمون به خدمت ايشان رسيد و نامه اي در دست داشت. و با شادماني فتح روستاهايي از منطقه ي كابل به دست سپاهيان اسلام را خبر مي داد. امامعليه‌السلام به او فرمود: «آيا فتح روستايي از منطقه ي كفر تو را شادمان مي كند.»

مأمون گفت: آيا اين مايه ي خرسندي نيست؟ امام به او چنين گفتند: درباره ي امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و حكومتي كه بر ايشان داري از خدا بترس، چه تو كارهاي مسلمانان را تباه ساختي و كار را به دست كساني سپرده اي كه به غير حكم خداي بزرگ داوري مي كنند؛ و خود در اين سرزمين مانده اي و خانه ي هجرت و محل فرود آمدن وحي را ترك كرده اي، بر مهاجران و انصار با نبودن تو ستم مي رود، و سوگند و پيمان هيچ مؤمني را نگاه نمي دارند، و روزگار بر مظلومان به سختي مي گذرد و آنان براي زندگي به هزينه اي دسترسي ندارند، وكسي را نمي يابند كه از زندگي خويش شكايت برند... آيا نمي داني والي مسلمانان همچون تيرك ميان چادر است كه هر كس بخواهد به آن دسترسي دارد؟(۵۸).

امامعليه‌السلام به اين نكته مهم اشاره مي كنند كه حاكم و حكومت اسلامي، بايد در برابر جامعه و مردم پاسخگو باشد و براي تمامي برنامه ها و قوانين خود توضيح درست و قانع كننده داشته باشد و اگر سوالي از طرف جامعه و مردم مطرح شود، حكومت با دليل و برهان به آن پاسخ گويد تا حاكميت زير سوال نرود كه اگر چنين نكند به پرسش ها و نابساماني هاي زندگي مردم بي توجه باشد، اعتبار خويش را در ميان جامعه از دست مي دهد و به ستم گستري و پايمال كردن حق مردم و... متهم مي گردد.

محمد بن سنان گويد: در خراسان در خدمت امام رضاعليه‌السلام بودم. در آن زمان، مأمون روزهاي دوشنبه و پنجشنبه در ديوان مظالم مي نشست و امامعليه‌السلام نيز آن جا حاضر مي شد و به سخنان ستمديدگان گوش فرا مي داد. روزي از اين روزها، مردي از صوفيه را آوردند كه دزدي كرده بود. مأمون به او نگريست و در پيشاني او، نشان سجده يافت و در تن او، جامه اي خشن، و رخسار او به زردي گراييده بود كه نشان از قناعت او درگذران روزگار بود و ديد كه اين حال، شايسته دزدي نيست.

آنگاه مأمون آشفته خاطر شد و گفت: با اين چگونگي ها چگونه دزدي كرده اي؟ مرد صوفي گفت: چون تو حق مرا از خمس و فيء (اموال مسلمانان كه در دست دولت است) از من باز گرفتي، از روي اضطرار و ناچاري به اين كار دست زدم. مأمون گفت: تو در خمس و بيت المال چه حقي داري؟

صوفي گفت: خداوند خمس را براي شش گروه از مردم قرار داده است : «و اعلموا انما عنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان ...(۵۹) و اگر به خدا و آنچه بر بنده ي خود در روز فرقان (روز جنگ بدر) كه دو گروه به هم رسيدند نازل كرديم ايمان آورده ايد، بدانيد كه هرگاه چيزي به غنيمت گرفتيد خمس آن از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان او و يتيمان و مساكين و در راه ماندگان است.»

و همچنين فيء را نيز براي گروههاي از مردم قرار داده است: «ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل كي لا يكون دوله ي بين الاغنياء منكم .(۶۰) - آن غنيمتي كه خدا از مردم قريه ها نصيب پيامبرش كرده است از آن خداست و پيامبر و خويشاوندان او و يتيمان و مسكينان و مسافران در راه مانده، تا اموال عمومي ميان توانگرانتان دست به دست نشود.»

و تو اي مأمون مرا از حق خود محروم كرده اي كه من راهگذري هستم كه توان بازگشت را ندارم و فقير و نيازمند گشته ام و توانايي تهيه ي خوراك را از دست دادم و از حافظان و قاريان قرآن و اهل ايمان هستم.

مأمون گفت: آيا حدي از حدود الهي و حكمي از احكام ديني را اجرا نكنم و دزد را به سزاي عملش نرسانم كه تو اين حرفهاي بيهوده را به زبان مي آوري.

مرد صوفي گفت: نخست خويشتن را پاكيزه كن، سپس به پاك كردن ديگران بپرداز؛ و در آغاز حد خداوند را بر خود جاري ساز و آنگاه ديگري را حد بزن.

مأمون سخت برآشفت و رو به امام رضاعليه‌السلام كرد وگفت: چه سخنان بيهوده اي بر زبان مي راند. مي گويد چون حق وي از خمس و فيء دزديده شده، دزدي كرده است. آنگاه رو به صوفي كرده وگفت: به خدا سوگند كه دستت را قطع مي كنم. مرد صوفي گفت: چگونه مي تواني دست مرا قطع كني در حالي كه بنده من هستي؟

مأمون خشمگين و آشفته گشت وگفت: واي بر تو چگونه من بنده ي تو هستم؟ صوفي گفت: از آن جا كه مادرت را (كه كنيز بود) از مال مسلمانان خريده اند و تو بنده ي تمام مردم مشرق و مغربي و تا آنگاه كه مسلمانان تو را آزاد نكرده اند، بنده و عبد آنان هستي؛ و من تو را آزاد نكرده ام و تو با اين حال، خمس را برده اي و دزديده اي و نه به خاندان پيامبر حقي دادي و نه به من و نه به امثال من. اما جهت ديگر كه تو نمي تواني دست مرا قطع كني اين است كه انسان آلوده كي مي تواند ديگري را ا ز آلودگي و گناه پاك گرداند، بلكه اين كار را انسان پاك و پاكيزه مي تواند، انجام دهد.

دليل ديگر اينكه آن كس كه حد خداوند بر او واجب است چگونه مي تواند اقامه حد كند؛ تا آن كه نخست بر خود حد را جاري سازد. مگر نشنيده اي كه خداوند بزرگ مي فرمايد:( أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ) (۶۱) «آيا در حالي كتاب (قرآن) را مي خوانيد، مردم را به نيكي فرمان مي دهيد و خود را فراموش مي كنيد؟ آيا به عقل در نمي يابيد».

مأمون برآشفت و روي به امام رضاعليه‌السلام كرد وگفت: نظر شما درباره ي اين مرد و كردارش چيست؟ امام رضاعليه‌السلام فرمود: اينك اين مرد دلايلي آورده است، تو نيز جواب او را با دليل و برهان بده و او را قانع كن.(۶۲)

و اين شيوه ي مردم باوري راستين است كه امام رضاعليه‌السلام مأمون را بدان فراخواند، و آن برخورد منطقي با مردم است نه برخورد براساس زورگويي و برتري طلبي.