طبیب دلها گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله0%

طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: صادق حسن زاده
گروه: مشاهدات: 9051
دانلود: 2267

توضیحات:

طبیب دلها گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9051 / دانلود: 2267
اندازه اندازه اندازه
طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

طبیب دلها گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قسمت سوم

بنده خدا هنگامی که نماز بگزارد و سجده شکر به جا آورد، خداوند حجاب ما بین وی و فرشتگان را بر می دارد، و می فرماید: ای فرشتگان من ! نظر کنید به بنده من که فریضه مرا اداکرده است و عهده مرا نموده است وسپس برای من سجده شکر در برابر آن نعمتی که به وی داده ام به جا آورده است

ای قرشتگان من ! پاداش وی چه چیز می باشد؟!

فرشتگان می گویند: ای پروردگار ما! رحمت تو! سپس پروردگار می گوید: از این گذشته چه چیز است ؟!

فرشتگان می گویند: ای پروردگار ما! کفایت مهمات وی !

پروردگار می فرماید: از این گذشته چیست ؟! در این حال هیچ یک از اقسام خیر را فرشتگان به جای نمی گذارد مگر اینکه می شمرند.

خداوند تعالی می فرماید: ای فرشتگان من ! از این که بگذریم چه چیز می باشد؟!

قرشتگان می گویند: ای پروردگار ما! ما بدان علم نداریم

خداوند می فرماید: من سپاس وی را به جا می آورم همانگونه که تو سپاس مرا به جاآورده است ، و من اقبال می نمایم و رو می آورم بر او به فضل خودم ، و نشان می دهم به او وجه وسیمای خودم را!

ودر ثواب نابینا وارد شده است که می فرماید: و اریک وجهی (و من به تومی نمایم سیمای خودم را.

و در روایت مهمانی اهل بهشت خبری که وارد شده است که بعد از قرآن خواندن استدعای استماع کلام حضرت پرورگار را می نماید، تقضل می شود واز لذت استماع مدتهای مدیده بیهوش می شوند؛ و بعد که به هوش آیند، استدعای زیارت جمال حضرت جمیل تعالی را می نمایدکه از تجلی می نماید که از تجلی آن نور بیهوش می افتد. آن مقدار در آن بیهوشی می مانند که حورالعین شکایت می نمایند.

و در فقره دیگر از همین حدیث در ثواب آنها که زبانهایشان را از کلام و بطن هایشان را از فصول کلام حفظ کرده اند، می فرماید:

انظر الیهم فی کل یوم سبعین مرة واکلمهم کلما نظرت الیهم نظر می کنم به سوی آنان در هر روز هفتاد مرتبه ، ودر هر مرتبه ای که به سویشان نظر می کنیم با آنان تکلم می نمایم !

عزیز من انصاف بده ! این آیات واخبار وادعیه وارده به تعبیرات مختلفه را ممکن است که انسان رد نماید؟! اگر از حیث سند اعتبار می خواهی ، درجه تواتر اگر چهل تا گفته اند من پانصد تا بلکه هزار تا سند برای تو بیاورم ، و حال آنکه قرآن سند نمی خواهد؛ و اگر دلالت بخواهی ، از نص بالاترنمی شود؛ و دلالات بعضی از این الفاظ که نقل شد ابدا شکی ومحملی و احتمال مجازی در آنها نیست

بلی ، انسان باید ملتقت باشد که لقای حضرت اوجل جلاله مثل لقای ممکن نیست ، و رویت او باچشم نیست ، ومثل رویت جسمانیت نیست ؛ بلکه رویت قلبی هم منزه از کیفیت رویت متخیلات ، و رویت عقلیه هم منزه از کیفیت رویت معقولات است چنانچه در دعای صحیفه علویهعليه‌السلام می فرماید:

و تمثل فی القلوب بغیر مثال تحده الاوهام او تدرکه الحلام(26)

( خداوند در دلها بطور تمثل جای می گیرد، بدون شکل وصورتی که اندیشه های وهمیه او را محدود کند، و بدون آنکه افکار عقلیه بتواند به او دست یابد.

و چنانکه سیدین بن طاووس در فلاح السائل می فرماید:

فقد روی ان مولانا جعفربن محمد الصادقعليه‌السلام کان یتلوا القرءان فی صلالة فعشی علیه

فلما افاق سئل : مت الذی اوجب ما انتهت حالک الیه ؟! فقالعليه‌السلام ما زلت اکرر ءایات القران حتی بلغت الی حال کانتی سمعتها مشافهة ممن انزلها علی المکاشفة و العیان

فلم تقم القوة البشریة بمکاشفه الجلالة الالهیة

و ایاک یامن لا تعرف حقیقة ذلک ان تستبعده او یجعل الشیطان فی تجویز الذی رویناه عندک شکا! بل کن مصدقا! اما سمعت اللّه یقول :

فلما تجلی ربه للجلبل جعله دکا و خر موسی صعقا .- انتهی

روایت شده است که مولانا جعفربن محمد الصادقعليه‌السلام در نمازش قرآن تلاوت می نمود؛ و در آن حال بیهوش شد.

چون افاقه پیدا کرد، از وی پرسیدند: علت آنکه حالتت بدینجا منتهی گشت چه بود؟!

حضرتعليه‌السلام بدین معنی مطلبی را افاده فرمود که : من پیوسته آیات قرآن را تکرار می نمودم تا رسیدم به حالتی که گویا من از خدائی که آنها را نازل کرده است با مکاشفه و عیان شنیدم(27) و بنابراین قوه بشریه ام در برابر مکاشفات جلال الهی تاب نیاورد.

و ای کسی که حقیقت این وقایع را نمی شناسی ؛مبادا آن را مستبعد بشماری ! و یا شیطان در جایز بودن آنچه را که ما برای تو روایت کردیم ، راه شکی را مفتوح سازد! بلکه باید تصدیق کننده باشی !

آیا نشنیده ای که خداوند می گوید: چون پروردگار او(موسی ) بر کوه تجلی کرد، آن را خرد و پاره ساخت و موسی به حالت بیهودش بر روی زمین اقتاد!) (فلاح السائل )ص 107 و 108)

باری انسان اگر بحواهد که این عوالم راکه با لکشف و الشهود به دست آورد باید بزرگی مقصود بقدر خود تعیین نماید و بداند که طالب چیست ؟! و عظمت مطلوبش به چه اندازه است ؟! تا جدش در طلب لایق مطلوب باشد.

مثلا طالب کدخدایی یک ده جدش قطعا به اندازه طالب سلطنت عالم نمی شود ؛ ولیکن چون این مطلوب بزرگی و عظمتش در شرف و نور بها و سلطنت و لذت به اندازه ای است که ابدا تصور کنه او را لا سیما مبتدی نمی تواند بکند، بلکه هر چه تصویر نماید یکی از هزاران حقیقت آن نخواهد شد؛ لذا اجمالا باید قیاس به قدر معقولات و معلومات خود نماید. مثلا شرافتهایی که در عالم حق و شهادت می بیند از بزرگان دنیوی ، و قرب سلاطین ، و چه خود سلطنت و سلطنتهای تمام عالم را فرض کند و بعد از آن قیاس کند سلطنت آسمانها زا ببیند که چه درجه عظمت و شرافت می بیند؟

آن وقت قیاس بکند عالم محسوس را به عالم عیبت ملکوت و جبروت و غیره ، آن وقت برگردد در کیفیت سلطنت سلاطین دنیا فکری کند، آن وقت به سلطنت معنوی قیاس بکند؛ خواهد دید که مدت سلطنت این سلاطین که چند سالی بیش نیست نسبتش به سلطنت چه خواهد شد؟!

وکیفا هم زیاده به جهاتی چند نیست که هزاران نقصها در او موجود و متوقع است

اما سلطنت معنویه سلطنت واقعی است ؛ مثل سلطنت انسان است به اعضای خود و قوا و خیال خود. مثلا ملاحظه نماید که در وصف سلطنت اخروی ، از جمله اخباری که در باب سلطنت اهل بهشت وارد شده است که فرمانی از جانب حضرت تعالی برایش می آوردند که در آن نوشته است که :

جعلتک حیا لا تموت نو تقول للشی ء: کن فیکون !(28) (من تو رازنده قرار دادم که نمی میری ! و به چیز می گویی : باش ! و آن می باشد!)

و بالجمله ، آن سلطنتی که خلاق عالم برای هر انسان صحیح المشاعر در احداث صور خیالیه عطا فرموده ؛ نظیر و فوق آن را برای بندگان خاص خودش از انبیا و اولیا درد این دنیا، و به جمهور و یا همه امل بهشت در آخرت ، در احداث و ایجاد اعیان خارجیه باذن اللّه کرامت می فرماید.

اهل معرفت ، اعجاز انبیاو ائمه را از این راه می گویند.

خلاصه اگر انسان هر مطلبی را با عقل بسنجند، خواهد دید که درجات و حدود اشیاء همه در جای خود، و از روی عدل است و اگر عقل را کنار بگذارد، آن وقت حکمت باطل ، و ابدا فرق میانه نور و ظلمت ، خوب و بد، وضیع و شریف نخواهد ماند.

بالجمله ، این چند کلمه در قیاس شرافت این مطلب و مطلوبهای دیگر کافی است و هکذا لذت و بجهت این مطلوب را اگر بخواهی فی الجمله تصویر نمایی ، یک نمره از لذت آن عالم را بعضی از اهل معرفت چنین گوید که : آن مقام دارالخیوان و حیاه حقیقی است ، کانه حیوة تغلی وتفور. گویا چشمه وعین حیات و زندگی است که می جوشد و فوران می کند.

و در آن حال در هر لحظه برای اهلش تمام انواع لذات بی اینکه بعضی تداخل نماید و کسر و انکسار نموده ، کیفیت دیگر حاصل شود موجودات است ؛ مثلا تمام لذات همه افراد هر نوع از مطعومات ، و هکذا مرئیات و مسمومات و مشموعات وملموسات در هر آنی بی اینکه یکی در دیگری اثر نماید و یا باطل سازد حاصل است

حالا این لذات از قبیل لذات عوالم حسنیه جنه النعیم است ؛ واگر از این قیاس کنی لذات و بهجات تجلیات انوار جمال و جلال حضرت جمیل و جلیل تعالی را، آن وقت لعل در بذل تمام جهات جد و جهد و طاقت کفایت نماید. و در اخبار ائمه صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین اشاراتی به این عوالم که در عرض شده است مثلا در خبر هست که آبی در بهشت هست که در آن طعم همه مشروبات ومطعومات می باشد. و ایضا در حدیث معراج گذشت که در جواب حضرت او جل جلاله که می فرماید: هذه جنتی فتبحبح فیها ! عرض می کند: وقتی که خودت را به من شناسانیدی از همه چیزها مستغنی شدم !

و در حدیث مهمانی گذشت که از تجلی حضرت حق تعالی چنین بیهوش می شوند که ابدا بهوش نیاید تا آخر حورالعین شکایت می کنند تا خداوند جلیل به هوششان می آورد.

ای عزیز! جهد کن که ایمان به خدا و رسول و ائمهصلى‌الله‌عليه‌وآله بیاوری ، و ثواب و عقاب و بهشت وجهنم و قرب و بعد را مثل ملاحده این زمان ، موهوم توهم نکنی !

حالا اینها که عرض شد چیزهای است که خطور به قلب بشر می کند، و ولا خطر علی قلب بشر رااز اینها قیاس کن ! بلی :

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هردو جهان را چه کند؟

از در خویش خدایا به بهشتم مفرست

که سرکوی تو از کون و مکان مارابس

خاک درت بهشت من ،مهر رخت سرشت من

عشق تو سرنوشت من ، راحت من رضای نو

ما عبدتک خوفا من نارک و لاطعما فی جنتک ، بل وجدتک اهلا لعلبادة فعبدتک .!(29) من تو را نپرستیدم از ترس آتشت ؛ و نه به طمع بهشتت ؛ بلکه تو را سزاوار ولائق پرستش دیدم فلهذا عبادت و پرستش تو را نمودم ! در حدیث حضرت شعیب علی نبینا و الهعليه‌السلام شنیدی که عرض نمود:

من به تو ازترس آتش نالم ، و نه از محبت بهشت ؛ ولیکن از جهت بعد از تو می نالم ، صبر می کنم تا به دیدار تو برسم !

و از دعای کمیل علیه الرحمة شنیدی که سید و رئیس المناجین عرض می کند:

وهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک ! ومراچنان بپندار که قدرت صبرو شکیبایی بر عذابت را داشته باشم ، پس چطور می توانم بر فراقت شکیبا باشم ؟!

ای نفس بی حیای :نویسنده ! و ای بینوا شنونده ! اگر قطع به این عوالم داری ، کوائرش و آرامی ؟! چرابر سر کوهها نمی روی ؟! چرا به بیابانها فرار نمی کنی ؟! چرا ورد شب و ورزت و احسرتا علی ما فرطت فی جنب اللّه نیست ؟!

بلکه اگر منطقه هم داری چرا که از غصه نمی میری ؟! بلکه اگر احتمالش هم می دهی باید این احتمال ، عیش تو را منغض کند؛ ولذت را از اعراض این دنیای فاقیه قطع کند.

بگو: و احسرناه ! و احسرتاه ! ولحسرتاه ! و اثبورة ! واحیرناه ! یا و یلی ! یا دماری ! یا علوی ! یا شقوتی !

بلی ! ایمان ضعیف است که هست ، ولی قلوب هم از محبت دنیا مریض شده ؛ و الا اگر ایمان نشد، شک هم کافی است احتمال هم کافی است

نعوذ باللّه ، و المشتکی الی اللّه ، والی حضرة رسول اللّه و حضرة امیرالمومنین و الهما الطاهرین ، لا سیما الی خلیفة عصرنا، وامام زماننا، وسلطاننا وسیدنا، و معاذناو ملاذنا، وعصمتنا، و نورنا، و گ ، وغایة امالنا، ارواحنا و ارواح العالمین فداهم صلوات اللّه علیهم اجمعین

مطالبی را که اینک از رسالة لقاء اللّه آیة الحق و سند العرفان مرحوم آیة اللّه حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی - اعلی اللّه درجاته السامیه - حقیر در اینجا آوردم ، طبق نسخه خطی خود حقیر است که در ایام طلبگی در بلده طیبه قم در سته 1368 هجریه قمریه یعنی تا الان که سند 1415 می باشد، چهل و هفت سال می گذرد، استنساخ نموده ام و حقا چه این مطالب و چه بقیه مطالب رساله که اثر نفس گرم و آه آتشین و اصالت نیت آن فقید می باشد، فوق العاده موثر و محرک ومطالعه وتامل در محتویات آن برای سالکین سبیل خدا ضروری است

سخنی درباره چاپهای رسالة لقاء اللّه

باری این رسالة در اولین مرتبه توسط آقای حاج میرزا خلیل کمره ای طبع شد، و در آن تحریفات و اضافاتی صورت گرفته سپس از روی آن نسخه مطبوعه ، عکس برداری شده و با حذف بعضی از ضمائم ، باز با تحریفات واقع در متن به طبع رسید؛ و آقا سید احمد فهری آن را به ضمیمه مقاله ای از آیة اللّه خمینی در جمله منشورات نهضت زنان مسلمان منتشر کرد. و تحریفات و تصحیفات این طبع از حیطه بیان بیرون است در سنه قمریه انتشارات هجریه اقدام به طبع آن نمود که گر چه آن نسبتا پاکیزه تر است و لیکن معذلک خالی از تحریف نیست و این به سبب نسخه های مطبوعه ای بوده است که در طبع آن دخالت داشته است امیدوارم خداوند مرا یا شخصی دیگر را،توفیق دهد تا به طبع آن از روی نسخه اصلیه بدون یک جمله کم و یا زیاد اقدام نماید و اللّه المستعان(30)

ملا حسینقلی همدانی در ترتیب میرزا جواد آقا شاهکار کرد

علامه طهرانی می فرماید؛ گویند علت انحراف حسین بن منصور حلاج در اذانه واشاعه مطالب ممنوعه و اسرار الهیه ، فقدان تعلم و شاگردی او در دست استاد ماهر وکامل و راهبر راهرو و به بدین مخاطر مواجه شد و لذا بزرگان از ارباب سلوک و عرفان ، او را قبول ننموده و رد کرده اند ودر مکتب معرفت درارای وزنی به شمار نیاورده اند.

علت اشتباهات شیخ احمد احسائی

و مانند شیخ احمد احسائی که از نزد خود خواست به مقام حکمت و عرفان برسد و صرف مطالعه کتب فلسفیه خود را صاحب نظر دانست و اشتباهات فراوانی مانند التزام به تعطیل و انعزال ذات مقدس الهی از اسماءوصفات ومانند التزام به اصالة الوجود والماهیة معا، به بار آورد که موقعیت او را در نزد ارباب علم و نقادان بصیر و خبیر شکست و تالیفات او را در بوته نس ی ان و عدم اعتنا قرار داد.

در مکتب تربیتی آیة الحق مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی رضوان اللّه علیه هیچ یک از این خطرات در هیچ یک از شاگردان او دیده نشده است با اینکه هر یک از آنها در آسمان فضیلت و کمال چنان درخشیدند که تا زمان هایی را بعد از خود روشن نموده و در شعاع وسیعی اطراف محور و مرکز وجود مثالی و نفسی خود را نور و گرمی بخشیده و می بخشند. معارف الهیه و سلوک علمی و علمی آیاتی از شاگردان او را مانند سید احمد کربلایی طهرانی و خارج شیخ محمد بهاری و حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی وسید حبوبی ، کجا تاریخ می توانند به دست محو و نابودی سپرده و در محل انزوا بایگانی کند...(31)

جمال یار از حاج میرزا عبداللّه شالچی (تولد: 1260 ه ش ، وفات : 1363 ه ش )

اشاره

مرحوم حاج میرزاعبداللّه شالچی تبریزی می فرماید:

مرحوم استادم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی که هم مجتهد در فقه بود و رسالة عملیه داشت و هم در معارف اسلامی صاحب نظر، دستوراتی می دانند که انسان در خوردن ، خوابیدن ، نشستن ، صحبت و عمل کردن چگونه رفتار کند. یکی از دستورات ایشان این بود که انسان نباید معصیت کند.

خوش سلیقگی را ببیند آقا! این عالمی است که خودش سلیقه است و پیروانش را به راه راست هدایت میکند. اولین دستوری که می دهد این است که انسان نباید معصیت کند. می فرمود: انسان در خوردن نباید به قدری نخورد که ضعف پیدا کند و نه به قدری بخورد که کسل شود و از اطاعت باز بماند. ایشان به شب خیزی خیلی اهمیت می داد. یک صحبتی را خدمت شما بگویم

از قبر میرزا جواد آقا مستفیض می شوم

ایشان اینجا در قم بودند و فوت شدند. قبرشان هم در شیخان است من حالا هم از قبرش استفاده می کنم بروید سر قبرش ، فاتحه بخوانید، گمان می کنم که نتیجه بگیرد. من حالا هم گاهی شده است که عرضی داشته باشم می روم سر قبر ایشان و نتیجه می گیرم خواب هم می بینم و استفاده می کنم

شب زنده داری چند ساعت باشد

بله ! آن وقتها که جوان بودم صبحها برای نماز صبح به حرم مطهر حضرت معصومهعليه‌السلام مشرف می شدم یک روز صبح که مشرف شده ام دیدم در حرم را هنوز باز نکرده اند. مرحوم آقا ( میرزا جواد ملکی تبریزی ) آنجا قدم می زدند. چون مرا دید اظهار لطف کرد و فرمود: بگو ببینم شما شبها کی پا می شی ؟ گفتم : آقا! من پا نمی شوم اگر هم یک موقعی بر خیزم یک ربع ، نیم ساعت مانده به اذان ، پا می شوم گفت : نه خوب چنیست ؟! در تابستان دو ساعت مانده به صبح ، در زمستان چهار ساعت مانده به صبح بر خیزد!

خدمتشان عرض کردم : آقا پدرم و مادرم اجازه نمی دهند که زود بر خیزم ، می گویند ضعیف می شوی ،(لاغر می شوی ) و صدمه می خوری ، از خواب باز نمان فرمود: هر طور شده آنها را راضی کن ، بگو الان یک عده هستند در مجلس انس حق اند! شما راضی می شوید من از آنها باز بمانم ؟

خیلی مطلب بزرگی است آقا! انسان فکر کند ببیند این چه حرفی است این آقا دارد حال خودش را بیان کند که چنین می گوید. بعد فرمودند: خب وقتی پامی شوی چه می کنی ؟ گفتم : اگر وقت داشته باشم یا قرآن می خوانم یا دعایی می خوانی ؟ گفتم :ُ از مناجات خمس عشر خیلی خوشم می آید. گفت : از کدام یک ؟گفتم : از مناجات محبین

نسخه استاد بر اساس روحانیت شاگرد

آقا! هنگامی که طبیب از مریض می پرسد حالت چطور است ، غذایت کم است یا زیاد، یا خوابت چطور است ، می خواهد دردش را پیدا کرد. ایشان ( مرحوم ملکی تبریزی ) نیز می خواست حال مرا به دست آورده بود و هنگامی که با من صحبت می فرمودند در باب محبین و خصوصیات آنها که چه کسانی هستند و حالاتشان چطور است

ایشان دستوراتی می دادند و انسان در پرتو عمل به جایی می رسید. از کسانی با ایشان مرتبط بودند، عده ای از بازاری ها بودند واز اهل علم هم بودند، همین آقای خمینی آن وقت می آمدند آنجا، دیگر بنده ایشان را خیلی کم دیدم یکی دو دفعه در مجلس روضه ای دیدم ایشان آن وقت جوان بود. تقریبا بیست سال داشتم ایشان در فرمایشاتی هم که بعد از حیات مرحوم آقا (میرزا جواد آقا)، عصرهای جمعه درفیضه زیر کتابخانه داشتند من دیدم (آقای خمینی ) صحبتهای ایشان را پی گرفته چون معلوم شد که ایشان نیز از آنها (اهل معرفت است

بله ! یک عده ای در اطراف مرحوم آقا بودند چیزهایی می دیدند آقا. به جاهای رسیده بودند. من چون آنجا رفت و آمد داشتم رفقا از من حرف هایشان را پنهان نمی کردند. صبح می رفتم آنجا برای استقاده از حرف آقا از حالات و مشاهدات شاگردان می پرسیدند ؛ یکی گفت دیشب ملائکه مرا بیدار کردند برای نماز شب ! یکی می گفت :فلانی را دیدم که چراغ را برداشته با فلان کتاب و مشغول مطالعه شد. آن شخص در اراک بود واین در قم ! یکی می گفت : من بهشت را دیدم ! بله ! اینها از نفس آقا چیزهای گرفته بودند.

مع ذلک ( با همه اینها) آقا! هر عالمی را نمی شود گفت عالم است چیزمی فهمد؟ و هر درس ناخوانده ای را نمی شود سبک گرفت !

بسا می شود که نورانی است ! وقتی صحبت می کند می بینی که نور دارد روشن است

تشهد مقام شهود است

یک نفر عالمی بود که می آمد خدمت آقا. یک وقت آقا درباره نماز صحبت می کرد و از اسرار نماز می گفتند که در قیام اینطور، در رکوع اینطور در سجود اینطور تا آن وقت که رسید به تشهد فرمود: اینجا دیگر مقام ، مقام شهود است !

من دیدم این آقا برگشته می گوید: در نماز به ترجمه نماز مشغول باشد. دیدم این بیچاره هفتاد، هشتاد سال عمرش را صرف کرده این آقا (میرزا جواد) از شهود خدا می گوید - البته خدا دیدنی نیست اما کان می بیند خدا را؛ این دیگری از ترجمه نماز می گوید. خب ! این است آقا، استعدادها و ذوق ها مختلف است

من چیزی ندارم آقا! فقر محض ام ، فقیر هم نیستم ، مخلوق فقر محض است ، ققیر هم نیست اما لذت می بردم از آن مجالس به طوری که مجلس تمام می شد من اصلا میل نداشتم بر خیزم بروم به حجره ام البته اگر انسان مقداری به خودش زحمت بدهد و رو به خدا برود و این پرده حجاب دنیا را کنار بزند، ان وقت هم خودش نورانی می شود، هم چنین دیگران را نور می می بخشد

مقامات سالکین

یک روز من خدمت آقا بودم کسی آمد خدمت ایشان عرض کرد: آقا! من فلان چیز را در عالم نورانیت این طور دیدم !

مرحوم آقا فرمودند: الان آن جای که دیده ای یک خرده تماشا بکن اما توقف نکن اگر توقف بکنی هم از راه باز می مانی هم ممکن است به عقب برگردی !

فرمود: سالک به جای می رسد که اشاره می کند به ستاره چنین بیا، چنین برو! سالک آن کسی است مه توفیق خدا یارش شده و در راه حق زحمت کشیده است ، یعنی انسان قابل این است که در همین عالم پیش از آنکه به آن عالم برسد، ببیند و یک کارهای بکند و تصرفاتی داشته باشد.

انتقال معارف بانگاه عارفانه

یک وقت بنده رفته بودم خدمت آقا، ایشان آمد رو به روی من نشست به طوری که زانوهای من به زانوهای ایشان چسبید و نگاهای ممتدی به من کرد. من فهمیدم مطلب چیست ، من هم شروع کردم به ایشان نگاه کردن چون بعضی از بزرگان با نگاه کردن معارفی را منتقل و القاء می کنند؛ بعد (جواد آقا) فرمودند پاشو برو!

دستورالعمل در عالم رویا

یک وقت بنده ایشان را خواب دیدم و به من دو دستور دادند. یکی اینکه فرمودند: روزی 35 مرتبه ( انا انزلنا فی لیلة القدر ...) و 65 مرتبه سوره ( قل هو اللّه احد ...) را بخوان در همان عالم خواب فکر کردم روی هم صد عدد می شود و یکی هم فرمودند: من چیزی از شما دریغ نکردم اگر مسامحه کنی از خودت است

کسی که معرفت حق پیدا کند دیگر از همه چیز غنی می شود همه چیز از آنجاست ، همه نزد خداست ، همه کمالات آنجاست ، جمال آنجاست ، کمال آنجاست : ریاست آنجاست ، محبت آنجاست ، آن وقت به قدری غنی می شود که می گوید من بهشت را می خواهم چه کنم ؟!

بهشت جای پر خورهاست آرزو کند بهشت برود تاچندتا گلابی بزرگ بخورد، انگور چه جوری بخورد و... اما کسی که خدا را دارد دیگر نظرش روی این حرف ها نیست راه نزدیک است اگر کسی درست رود و خدا را راست بخواند. خدا پیش خودش هست ، خدا دور نیست

جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی

غبارره بنشان تا نظر توانی کرد

انسان خودش غبار است این عالم طبیعت غبار است ، حجاب است و الا خدا حجاب ندارد بلکه از کثرت ظهور ناپیداست

آقا فکر بکنید. در شب و روز یک ساعت ، نیم ساعت بنشیند در آیات حق (فکر کنید)، در جمال و کمال حق ، در موجودات مخلوقات و در عوالم ، فکر کنید. در این صورت انسان فکرش بسط پیدا می کند، یواش یواش وجود بزرگ می شود، کم کم می بیند هر چه هست ، خودش هست ، تمام موجودات در خودش هست ، این دیدن غیر از حرف است الان اینکه من می گویم اینها همه تصورات من است ، اما دیدن آن طوری ، دیدن نورانیت ، یک چیز دیگر است ؛ حقیقتا می بیند آسمان ها در خودش هست بهشت و دوزخ در خودش هست ، همه عالم خودش هست خدا بزرگ خلق کرده است

غرض اینکه درس بخوانید اما فکر هم در خودتان بکنید که خودتان را در خودتان بیاید و ببیند که این خون و جلد و پوست نیست بلکه یک چیز دیگر هم هست .انسان کاری کند که خودش بی صورت و ماده ببیند. عده ای در عالم هستند و به جای رسیده اند که هزار نفر را از عوام بودن نجات می دهند: به قول شاعر:

من که پی بردم به گنج حسن بی پایان دوست

صد گدای همچو خود را مثل قارون می کنم(32)

چرا تکلیف را انجام ندادی ؟!

مرحوم شالچی فرمودند: (روزی در درس حاج میرزا جواد آقا شرکت کردم پس از درس ، آقا دستوری را به من فرمودند تا انجام دهم

من با این که تصمیم به انجام آن در نیمه های شب داشتم به علت کار زیاد موفق به بیتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم فردا چون به درس استاد رفتم هنگام بازگشت چون برخاستم بیایم استاد فرمود: شما تشریف داشته باشید! آنگاه که شاگردان رفتند، فرمود :چرا تکالیف تعیین شده را دیشب انجام ندادی ؟! من به یکباره در حیرت شدم که من با کسی این حال نگفتم و کسی جز خدا از این واقعه خبر دار نبود.

پس از ایشان عذر تقصیر خواستم .این بی توقفی در شب بعد نیز رخ داد و باز استاد به من خاطر نشان کرد که دستورش را انجام نداده ام پس از آن با تلاش و همت دو چندان موفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم(33)

چه می بینی ؟!

استاد شالچی تبریزی می فرماید: یکی از روزها صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم استاد به من فرمودند: میرزا عبداللّه چه می بینی ؟!

این صحبت استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد. دیدم اشخاصی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می بینم ، اما باطن آنان را نیز مشاهده می کنم به صورت های گوناگون اند!

بار دیگر فرمودند: فلانی چه می بینی ؟ و من چون توجه کردم دریافتم ارواح مومنین روی صحن مدرسه فیضیه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره می کنند! پس از آن استاد به من فرمود: میرزا عبداللّه فکر نکنی اینها مقاماتی است و به جایی رسیده ای ؟! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی اللّه به سالک می دهند هیچ است(34)

توقف در منزلگاه ابدی فرزند

حاج آقا شالچی فرمودند: روزی همراه استادم مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی قدم می زدیم که ایشان در جایی نشستند و مشغول خواندن چیزی شدند. ما احساس کردیم ایشان مشغول فاتحه خوانی هستند و در عین حال قبری راهم آنجا نیافتم ! از ایشان سؤ ال کردیم : آیا قبر بزرگی در اینجاست که مشخص نیست و ما نمی دانیم ایشان با لبخندی گذشتند. ما فهمیدم که ایشان مایل به جواب گفتن نیستند. پس از این ماجرا، هفته بعد فرزند ایشان فوت کرد و در همانجا دفن گردید و معلوم شدکه مرحوم ملکی خبر این حادثه را از قبل می دانستند!