سیری در الغدیر

سیری در الغدیر0%

سیری در الغدیر نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

سیری در الغدیر

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد امینی نجفی
گروه: مشاهدات: 15358
دانلود: 3739

توضیحات:

سیری در الغدیر
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 119 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15358 / دانلود: 3739
اندازه اندازه اندازه
سیری در الغدیر

سیری در الغدیر

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۸- چند نفر را با مقداری شراب دستگیر کردند و نزد عمر آوردند. فردی روزه دار نیز در میان آنان بود که شراب نخورده بود. عمر دستور داد همه را حد بزنند. به عمر گفتند، این فرد اصلا روزه بوده و شراب نخورده. عمر گفت، چرا با این مشروبخواران نشسته بود؟(۳۳)

عمر بن خطاب ذره ای احتمال نداده که شاید این فرد بخت برگشته روزه دار، از ناچاری بین آنها نشسته، یا خواسته آنها را نصیحت کند و یا دلیل خاصی وجود داشته که در آن مجلس بوده است. البته اگر عمر مشروبخواران را حد می زند - و حتی گاهی زیاده روی هم می نماید - برای آن نیست که می خواهد حدودالهی را اجراء نماید بلکه به دلیل اغراض دیگری است که وی در سر دارد. او می خواهد با این کار، خود را پاسدار اسلام جلوه دهد تا شاید از این راه به خلافت نا مشروع خویش وجهه شرعی بخشد.

بسیاری از حفاظ نقل کرده اند که خود عمر بن خطاب از مشروبخواران بوده و حتی در زمان خلافت خود شرب خمر می کرده است. مطالبی که ذیلا می خوانید نمونه هایی از شرابخواری خلیفه ثانی است:

۹- در راه مدینه، یک اعرابی به خیال این که در کوزه عمر آب هست، کوزه وی را برداشت و از آن نوشید غافل از آن که در کوزه جناب خلیفه، شراب است نه آب. اعرابی پس از خوردن شراب مست شد. عمر دستور داد وی را ۸۰ ضربه شلاق بزنند. اعرابی پس از آن که حد درباره او جاری شد به عمر گفت: ای امیر المؤمنین! من از شرابی که تو می خوری خوردم. عمر مقداری آب در شراب ریخت و خورد، و گفت: [من تو را به دلیل شراب خوردن نزدم بلکه به دلیل مست کردن زدم]، اگر می ترسید شراب شما را مست کند، تندی آن را با آب بشکنید.(۳۴)

____________________

۱. کنز العمال ج ۳ / ۱۰۱، منتخب کنز العمال ج ۲ / ۴۲۷.

۲. احکام القران ج ۲ / ۵۶۵، جامع مسانید ابی حنیفه ج ۲ / ۱۹۲، کنز العمال ج ۳ / ۱۱۰، حاشیه سنن بیهقی (ابن ترکمانی) ج ۸ / ۳۰۶، ۳۰۷.

همچنین عمر در زمان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با آن که دو آیه (از سه آیه) تحریم خمر نازل شده بود شراب بسیار تندی می خورد و می گفت: «إنا نشرب هذا الشراب الشدید لنقطع به لحوم الابل فی بطوننا أن تؤذینا، فمن رابه من شرابه شئ فلیمزجه بالماء ؛ ما این شراب تند را به این دلیل می خوریم که گوشت های شتر را - که در شکم های ما، ما را آزار می دهد - هضم کنیم، هر کس که شراب او را مست می کند، شراب خود را با آب مخلوط نماید».(۱) این سنت خلیفه ثانی مخالف صریح فرمایشات پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله است. برای نمونه حدیث صحیحی از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله منقول است که فرموده اندصلى‌الله‌عليه‌وآله : «چیزی که زیادش مستی آور باشد، کم آن نیز حرام است».(۲)

۱۰ - عمر بن خطاب نهی کرده بود که کسی از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حدیث نقل نماید و می گفت: اگر به حدیث بپردازید قرآن را رها خواهید نمود.(۳) به همین دلیل، عمر در زمان خلافت خود عبد الله بن مسعود وابو الدرداء وابو ذر (و یا ابو مسعود انصاری) را - به دلیل کثرت نقل احادیث پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله - در مدینه زندانی نمود.(۴) مطالبی که فوقا ذکر گردید ده نمونه از موارد علم عمر بن خطاب نسبت به سنت پیامبر و قرآن کریم بود! تعداد ۲۰۰ نمونه از این شواهد در کتاب الغدیر ثبت شده، که یکصد مورد آن در جلد ششم درج گردیده است.

____________________

۱. سنن بیهقی ج ۸ / ۲۹۹، محاضراب راغب ج ۱ / ۳۱۹، کنز العمال ج ۳ / ۱۰۹.

۲. سنن ابی داود ج ۲ / ۱۲۹، مسند احمد ج ۲ / ۱۶۷، ج ۳ / ۳۴۳، صحیح ترمذی ج ۴ / ۲۹۲، سنن ابن ماجه ج ۲ / ۳۳۲، سنن نسائی ج ۸ / ۳۰۰، ۳۰۱، سنن بیهقی ج ۸ / ۲۹۶.

۳. سنن دارمی ج ۱ / ۵۸، مستدرک الصحیحین ج ۱ / ۱۰۲.

۴. مستدرک الصحیحین ج ۱ / ۱۱۰، تذکره الحفاظ ج ۱ / ۷، مجمع الزوائد ج ۱ / ۱۴۹.

بحث هایی از جلد هفتم الغدیر

غدیریه های قرن نهم

غدیریه های سه غدیریه سرا در جلد هفتم الغدیر آمده است. این غدیریه ها متعلق به سده نهم هجری قمری می باشد.

ابن داغر حلی

شیخ مغامس بن داغر حلی که متوفای اواسط قرن نهم می باشد، یکی از غدیریه سرایان این دوره است. با اینکه اشعار ابن داغر در غایت لطافت وجزالت است، تذکره نویسان آنچنان که بایسته است به طرح اشعار و زندگی او نپرداخته اند. اصولا قلم بسیاری از تاریخ نگاران با اعمال این گونه حق کشی ها مأنوس شده است. برخی را بیهوده بزرگ می کنند و به برخی بدون دلیل بی اعتنائی می نماید. بی هنران را فضایل می بخشند و هنروران عالم انسانیت را به گمنامی می کشانند. ابن داغر حلی نیز از قربانیان این ماجراست. ابیاتی را که ذیلا می خوانید از غدیریه ابن داغر انتخاب شده است:

وحباه فی «یوم الغدیر» ولایه

عام الوداع وکلهم اشهادها فغدابه

«یوم الغدیر» مفضلا برکاته ما تنتهی اعدادها

قبلت وصیه احمد وبصدرها

تحفی لآل محمد احقادها

حتی إذا مات النبی فأظهرت

اضغانها فی ظلمها اجنادها

منعوا خلافه ربها وولیها

ببصائر عمیت وضل رشادها واعصو صبوا

فی منع فاطم حقهافقضت وقدشاب الحیاه نکادها

وتوفیت غصصا وبعد وفاتها

قتل الحسین وذبحت اولادها

- پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در آخرین حج خود - در روز غدیر - ولایت را به علیعليه‌السلام واگذار نمود، و تمامی مردم شاهد این واقعه بودند. - روز غدیر - با برکتها پایان ناپذیرش - از علیعليه‌السلام (و ولایت او) برتری یافته، - گروهی (در روز غدیر به ظاهر) وصیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را قبول نمودند ولی در سینه کینه هائی که نسبت به اهل بیت پیامبر داشتند مخفی کردند. - (عاقبت) در آن روزی که پیامبر فوت شد گماشتگان آن گروه کینه های خود را با ظلم و ستم (به آل پیامبر) آشکار ساختند. - آنها کوردلانه و از روی گمراهی خلافت الهی و خلافت ولی او را نپذیرفتند. - گرد هم آمدند و حق فاطمه را از وی گرفتند و زندگی او را با اندوه در آمیختند. - فاطمه با غصه از دنیا رفت، و بعد از وفات او بود که حسین را کشتند و فرزندانش را سر بریدند. آغاز انحراف ساعاتی بیش نبود که از رحلت پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله می گذشت. مردم دو دل بودند، آیا بگیرند یا منتظر آینده باشند؟! ارعاب نو بنیاد حاکم بر مدینه، جرأت هر گونه اعتنا به جنازه پاک پیامبر را از بین برده بود. عثمان فریاد می زد: « اگر کسی اظهار کند که پیامبر مرده، زبانش را خواهیم برید.»(۱) عمر نیز می گفت: «عده ای منافق گمان می کنند پیامبر مرده است،(۲) من سر از تن کسی که این حرف را بزند جدا خواهم کرد.»(۳) صحابه با وفا! به حرکت در آمده. آنان بدن کفن پوش پیامبر را - به حال خود - رها کرده(۴) و در کوچه ها هم صدا به شیوخ خود فریاد می زدند: «پیامبر نمرده است و نباید دفن شود.»(۵)

جملات تهدید آمیز در فضای مدینه می پیچید و قطرات اشک را بر رخساره عزاداران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله می خشکاند. تهدید کنندگان بی اعتنا به گفته های خویش می رفتند تا در گوشه دیگری از شهر جمع شوند. آنان در اندیشه تعیین خلیفه ای برای مسلمانان بودند! گویی با این کار خود می خواستند خانواده سوگوار پیامبر را به باد تمسخر گیرند. عموی پیامبر (عباس) پی در پی از آنان در خواست می کرد که پیامبر را دفن کنند.(۶)

____________________

۱. العثمانیه (تألیف جاحظ) ص ۷۹. همچنین مراجعه شود به انساب الاشراف ج ۱ / ۵۶۷.

۲. انساب الاشراف ج ۱ / ۵۶۵، تاریخ ابن خلدون ج ۲ / قسمت دوم / ۶۳، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۵.

۳. تاریخ طبری ج ۳ / ۱۹۸، البدایه والنهایه ج ۵ / ۲۴۲، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۱۲۸ ط قدیم [= ج ۲ / ۴۰ ط جدید]، تاریخ ابی الفدا ج ۱ / ۱۵۶، روضه المناظر ج ۱۱ / ۱۱۲، شرح المواهب اللدنیه ج ۸ / ۲۸۰، الریاض النضره ج ۱ / ۱۲۵، ۱۲۶.

۴. طبقات ابن سعد ج ۲ / قسمت دوم / ۷۶، العقد الفرید ۲ / ۲۵۳، الریاض النضره ج ۱ / ۲۱۳.

۵. تاریخ ابی الفدا ج ۱ / ۱۵۲.

۶. طبقات ابن سعد ج ۲ / قسمت دوم / ۵۳، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۵، انساب الاشراف ج ۱ / ۵۶۷.

ولی در آن هیاهو دیگر کسی صدای امثال او را نمی شنید. سقیفه در میان فحاشی ها و نعره های صحابه غرق شده بود.(۱)

عده ای از انصار می گفتند: «یک امیر از ما و یک امیر از قریش.»(۲) عمر با دهان کف کرده(۳) - پرخاشگرانه - سخنی دیگر می گفت. او وابو عبیده مردم را به بیعت با ابو بکر فرا می خواندند.(۴) ابوبکر به مخالفین خود می گفت: « امارت با ما، وزارت با شما.»(۵) از هر گوشه ای صدائی بلند بود. یکی ابوبکر را تهدید می کرد و می گفت: « به خدا قسم تیرهایم را به سوی شما هدف خواهم رفت و نیزه ام را از خونتان رنگین خواهم نمود.»(۶)

____________________

۱. مسند احمد بن حنبل ج ۱ / ۵۶، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۶، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۶، ۱۸۷، الریاض النضره ج ۱ / ۲۱۱.

۲. تاریخ طبری ج ۳ / ۱۹۹، مسند احمد بن حنبل ج ۱ / ۵۶، طبقات ابن سعد ج ۲ / قسمت دوم (۵۵)، انساب الاشراف ج ۱ / ۵۸۰، تاریخ ابن خلدون ج ۲ / قسمت دوم / ۶۳، ۶۴، الریاض النضره ج ۱ / ۲۱۱، ۲۱۲، الامامه والسیاسه ج ۱ / ۷۱، العقد الفرید ج ۲ / ۲۵۲، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۶، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۶، ۱۸۷، ۲۲۲، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۲ / ۱۶ ط قدیم [= ج ۶ / ۳۹ ط جدید].

۳. طبقات ابن سعد ج ۲ / قسمت دوم / ۵۳، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۱۳۳ ط قدیم [= ج ۲ / ۵۱ ط جدید]. تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۵.

۴. تاریخ طبری ج ۳ / ۱۹۸، ۱۹۹، مسند احمد بن حنبل ج ۱ / ۵۶، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۵، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۷، الصواعق المحرقه ص ۷.

۵. انساب الاشراف ج ۱ / ۵۸۰، ۵۸۲، ۵۸۴، الامامه والسیاسه ج ۱ / ۷، تاریخ ابن خلدون ج ۲ / قسمت دوم / ۶۴، الریاض النضره ج ۱ / ۲۱۲، ۲۱۴، العقد الفرید ج ۲ / ۲۵۲، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۵، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۷، ۲۲۲.

۶. تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۱۲۸ ط قدیم [= ج ۲ / ۳۹ ط جدید]، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۷.

دیگری (زبیر) تیغ از نیام بر کشیده بود و می گفت: « تا زمانی که با علیعليه‌السلام بیعت نکنید شمشیرم را در غلاف نخواهم کرد.»(۱) رزم آور بدر (حباب بن منذر) با شمشیر برهنه خود ابو بکر را تهدید می کرد.(۲) سعد بن عباده، بدن ناتوان و مریض خود را به سقیفه رسانیده بود و با صدائی رنجور به عمر می گفت: «... اگر توانی در بدن داشتم، چنان فریاد مرا در همه جا می شنیدی، که با یارانت (از ترس) در سوراخی می خزیدی.»(۳)

چنین می نمود که مخالفین ابو بکر با زبان خوش به راه نمی آیند! باید شروع کرد! عمر به عصبانیت ۱۶ فریاد کشید: «سعد منافق است، او را بکشید.»(۴) با این فریاد عمر، وقت تصفیه حسابهای شخصی فرا رسید: گروهی حباب بن منذر را به زیر لگد گرفتند، دهانش را از خاک پر نمودند(۵) و بینی او را خرد کردند.(۶) گروهی هم مقداد را می زدند.(۷) سعد بن عباده نیز نزدیک بود زیر مشتها و لگدهایی که بطرفش حواله می شد.(۸)

____________________

۱. الامامه و السیاسه ج ۱ / ۱۱، تاریخ طبری ج ۳ / ۱۹۹، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۱۳۲، ۱۳۴ ط قدیم [= ج ۲ / ۵۱، ۵۷ ط جدید].

۲. تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰.

۳.مأخذ شماره پیشین.

۴. الریاض النضره ج ۱ / ۲۱۴.

۵. تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰. همچنین مراجعه شود به: " مسند احمد بن حنبل ج ۱ / ۵۶، انساب الاشراف ج ۱ / ۵۸۲، سیره ابن هشام ج ۴ / ۳۱۰، الریاض النضره ج ۱ / ۲۱۴، تاریخ ابن خلدون ج ۲ / قسمت دوم / ۶۴، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۶، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۵۸ ط قدیم [= ج ۱ / ۱۷۴ ط جدید].

۶. تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۲ / ۱۶ ط قدیم [= ج ۶ / ۴۰ ط جدید].

۷. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۵۸ ط قدیم [= ج ۱ / ۱۷۴ ط جدید].

۸. مأخذ شماره پیشین.

جان ببازد.(۱) یکی(۲) از آنها به سعد می گفت: «آنقدر تو را خواهم زد تا استخوانهایت بشکند، [یا چشمانت از حدقه در بیاید]».(۳) گرداننده اصلی این صحنه های دلخراش عمر بن خطاب بود. پرچمدار انصار (قیس بن سعد) ریش عمر را گرفته بود و می گفت: «اگر یک مو از سر پدرم کم بشود، تا دندانهایت را خرد نکنم باز نمی گردم.»(۴)

در اثر ضرب و شتمها و تهدیدها، صدای اعتراض مخالفین ابو بکر رفته رفته خاموش گفت. ولی کار هنوز ناتمام بود. اکنون نوبت علیعليه‌السلام است: ابو بکر به عمر گفت: «بروید سراغ علی، و چنانچه بیعت نکرد به او حمله کنید.»(۵) در پی این سخن، عمر با جماعتی به سوی خانه علی به راه افتادند، حرمت دخت پیامبر را شکستند، آتش برافروختند و....(۶) ساعتی بعد علیعليه‌السلام را - مانند شتری که چوپ در بینی اش کرده اند تا مهار شود - از خانه بیرون کشیدند(۷) و او را به قتل تهدید کردند...(۸)

____________________

۱. تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۵۸ ط قدیم [= ج ۱ / ۱۷۴ ط جدید]، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۷، ۱۸۸.

۲. مسند احمد بن حنبل ج ۱ / ۵۶، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۶، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۱۸۷، ۱۸۸، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۲ / ۱۶ ط قدیم [= ج ۶ / ۴۰ ط جدید].

۳. طبری وحلبی تصریح می نماید که گوینده این جملات عمر بن خطاب بوده است [تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۶]. همچنین شایان ذکر است که سعد بن عباده پس از چندی به دسیسه عمر کشته شد [انساب الاشراف ج ۱ / ۵۸۹].

۴. تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۸۷.

۵. تاریخ طبری ج ۳ / ۲۱۰، السیره الحلبیه ج ۳ / ۳۹۷.

۶. تاریخ ابی الفدا ج ۱ / ۱۵۶، العقد الفرید ج ۲ / ۲۵۳.

۷. الامامه والسیاسیه ج ۱ / ۱۲، ۱۳، تاریخ طبری ج ۳ / ۱۹۸، تاریخ ابی الفدا ج ۱ / ۱۵۶، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۱۳۴ ط قدیم [ج ۲ / ۵۶ ط جدید]، اثبات الوصیه ص ۱۲۴، انساب الاشراف ج ۱ / ۵۸۶، روضه المناظر ج ۱۱ / ۱۱۳، العقد الفرید ج ۲ /۲۵۳، اعلام النساء ج ۴ / ۱۱۴ - ۱۱۶، الامام علی ج ۱ / ۱۹۰.

۸. صبح الاعشی ج ۱ / ۲۲۸، العقد الفرید ج ۲ / ۲۸۹.

۹. الامامه والسیاسه ج ۱ / ۱۳، اعلام النساء ج ۴ / ۱۱۵.

نحوه انتخاب نمودن خلیفه و امام

از آن جائی که ابوبکر با انتخاب ابو عبیده جراح وعمر بن خطاب بن خلافت رسیده، مبنا بر این شده است که در انتخاب امام، اجماع مردم و موافقت مسلمین شرط نیست بلکه آنچه که ضرور است موافقت دو نفر از رجال حل و عقد می باشد. یعنی اگر دو نفر از رجال حل و عقد با کسی به عنوان خلیفه بیعت کنند، آن فرد تا آخر عمر خود، خلیفه مسلمانان خواهد بود و بر تمامی مسلمین اطاعت از وی واجب است. قاضی عضد ایجی می گوید:

«اکنون که ثابت شد امامت به وسیله انتخاب و بیعت حاصل می شود، این نکته را نیز بدانید که در این دو امر (یعنی انتخاب امام و بیعت با او) هیچ گونه نیازی به اجماع نیست... بلکه بیعت یک یا دو نفر از اهل حل و عقد هم کافی می باشد... چنان که صحابه پیامبر بر عقد بیعتی که عمر با ابو بکر کرد و نیز به عقد بیعتی که عبد الرحمان بن عوف با عثمان نمود اکتفا کردند و در قبور خلافت ابو بکر یا عثمان، اجماع و اتفاق نظر مردم مدینه را شرط ندانستند تا چه رسد به این که اجماع امت را شرط بدانند...».(۱)

تمامی کسانی که بر کتاب مواقف شرح نوشته اند (یعنی سید شریف جرجانی، مولی حسن چلبی وشیخ مسعود شیروانی) سخنان قاضی عضد ایجی را که فوقا ذکر شده پذیرفته اند.(۲) امام الحرمین جوینی (متوفی ۴۷۸) می گوید: «بدانید که در بستن عقد امامت، اجماع و موافقت همه شرط نیست. و لذا حتی اگر مردم موافقت نکنند، امامت ثابت می شود. دلیل این سخن ما این است که: وقتی امامت برای ابو بکر ثابت شد، وی بی درنگ شتافت تا احکام مسلمانان را امضاء (و برای آنان فرمان صادر) کند وی هیچ درنگ و تأملی نکرد تا خبر امام و خلیفه شدن او به برخی از یاران پیامبر که در مناطق دور دست زندگی می کردند برسد... لذا نظر درست این است که عقد امامت، با بیعت یک نفر از اهل حل عقد نیز منعقد می شود.»(۳)

ابن عربی مالکی که یکی از ائمه فرقه مالکیه است می گوید:

____________________

۱. کتاب المواقف - موقف ششم / مرصد چهارم / تحت عنوان «فیما یثبت به الامامه» ج ۳ / ۲۶۷.

۲. شرح المواقف ج ۳ / ۲۶۵ - ۲۶۷. ۳. الارشاد (تألیف جوینی) ص ۴۲۴.

«در عقد بیعت با امام، لازم نیست که همه مردم حضور داشته باشند، بلکه برای بیعت با امام، حضور دو یا یک تن کافی است.»(۱) قرطبی (مفسر معروف) می گوید: «اگر یک تن از اهل حل و عقد، عقد بیعت امامت را ببندد، آن عقد امامت ثابت می باشد و بر دیگران لازم است که صحت آن امامت را بپذیرند. این گفته ما با نظر برخی از مردم سازگار نیست، بدین جهت که آنان می گویند: پیمان امامت، فقط هنگامی منعقد می شود که جماعتی از اهل حل و عقد با امام بیعت کنند، و حال آن که این قول درست نیست و نظر صحیح همان است که ما گفتیم (یعنی امامت با بیعت یک نفر ثابت می شود). دلیل ما این است که: عمر به تنهایی با ابو بکر عقد بیعت بست و هیچ یک از اصحاب پیامبر و هیچ یک از اصحاب پیامبر هم این کار او را ناپسند نشمرد...».(۲)

لازم به تذکر است که تمامی انصار به جز دو نفر و بسیاری از مهاجرین و همه بنی هاشم و نیز زبیر و عمار و مقداد و ابوذر وسلمان از بیعت با ابو بکر خودداری کردند و وی را شایسته مقام امامت ندانستند. به هر حال شایسته یک نفر مفسر قرآن (نظیر قرطبی) نیست که چنین دروغ فاحشی را به صحابه پیامبر نسبت بدهد.

اوصاف امام از نظر عامه

طبیعتا هر انسان عاقلی این را می پذیرد که خلیفه و امام حداقل باید فردی عالم و عادل باشد. راویان کذاب برای تثبیت خلافت ستمگران و جاهلان، احادیثی به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت داده اند که نمونه هائی از آن را ذیلا می خوانیم:

۱- پیامبر به حذیفه می فرماید: «... پس از من امامانی خواهند آمد که به هدایت من هدایت نشوند و به سنت من عمل ننمایند، مردانی در میان آنها خواهد آمد که قلبهایشان چون قلب شیطان در بدن آدمی است. حذیفه گفت: ای رسول خدا، اگر من (زمان) آنها را درک نمودم چه کنم؟ پیامبر در پاسخ فرمود:

____________________

۱. شرح صحیح ترمذی (تألیف ابن عربی) ۱۳ / ۲۲۹.

۲. تفسیر قرطبی ۱ / ۲۳۰ ط اول [= ج ۱ / ۲۶۹ ط سوم، ۱۳۵۴ ه ق].

«...تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ ؛ سخن امیر را بشنو و اطاعت کن، حتی اگر امیر(با تازیانه) بر پشت تو زند و اموال تو را به غارت برد. تو (به فرمان او) گوش بده و (از آن) اطاعت کن».(۱)

۲- سلمه بن یزید جحفی از پیامبر پرسید: اگر امیرانی بر ما حاکم شدند که حق ما را از ما گرفتند وما را از حقوقمان باز داشتند چه کنیم؟ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روی خود را از سلمه برگرداند. سلمه مجددا سؤال خود را مطرح کرد. پیامبر پاسخ داد: (فرمان آن امیران را) بشنوید و اطاعت کنید، همانا آنان مسئول کارهای خود هستند و شما هم مسئول کارهای خود( اسْمَعُوا وأطِيعُوا، فَإنَّما علَيْهِمْ ماحُمِّلُوا، وعلَيْكُم ما حُمِّلْتُمْ ) .(۲)

۳- پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به عوف بن مالک گفت:... بدترین امامان شما کسانی هستند که شما دشمن آنان هستند و آنان را لعن می کنید، آنها نیز با شما دشمنی می کنند و شما را لعن می نمایند. عوف پرسید: ای رسول خدا، اگر چنین وضعی پیش آمد، با این امیران مخالفت نکنیم؟ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: نه، تا زمانی که آنان در میان شما نماز می خوانند (با آنان مخالفت نکنید) و اگر دیدید حاکمی که بر شما حکومت می کند معصیتی را انجام می دهد از معصیت وی ناخرسند باشید ولی دست از اطاعت او برندارید «...ألا من وَلِيَ عليه وَالٍ فَرَآهُ يَأْتِي شيئا من مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَلْيَكْرَهْ ما يَأْتِي من مَعْصِيَةِ اللَّهِ ولا يَنْزِعَنَّ يَدًا من طَاعَةٍ ».(۳)

۴- «رسول خدا می فرماید: اگر به شما بر طبق آنچه که من به شما گفته ام دستور دادند، در این صورت هم ایشان از امری که کرده اند اجر می برند و هم شما به سبب اطاعتتان پاداش خواهید داشت. ولی اگر به شما دستوری دادند که من شما را به آن امر نکرده بوده، در این صورت گناه این دستور بر عهده خود آنان است وذمه شما از آن بری می باشد (وعقابی نخواهید داشت).

____________________

۱. صحیح مسلم ج ۶ / ۲۰، سنن بیهقی ج ۸ / ۱۵۷.

۲. صحیح مسلم ج ۶ / ۱۹، ۲۰، سنن بیهقی ج ۸ / ۱۵۸.

۳. صحیح مسلم ج ۶ / ۲۴، سنن بیهقی ج ۸ / ۱۵۸.

زیرا هنگامی که شما خدا را ملاقات کردید خواهید گفت: خداوندا! پیامبرانی را به سوی ما فرستادی، ما نیز به اذن تو از ایشان اطاعت کردیم، جانشینانی برای آن پیامبران بر ما برگزیدی باز به دستور تو از ایشان نیز اطاعت کردیم، همچنین فرمانروایانی را بر ما امیر قرار دادی که ما از آنها هم فرمان بردیم. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: سپس خدا می فرماید: راست گفتید، گناه (وعقاب اوامر خلاف حکم الهی) بر عهده آنان است و شما گناهی ندارید».(۱)

بر اساس همین احادیث جعلی بود که افراد تبهکار زمام امور مسلمین را به دست گرفتند و به قتل وغارت، و ظلم و جنایت - تحت عنوان امام و خلیفه مسلمین - پرداختند، تا جائی که حتی فرزندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیز قربانیان همین بنیاد شوم شدند. ابو اسحاق می گوید: «بعد از واقعه کربلا داشتم نماز (جماعت) می خواندم، شمر بن ذی الجوشن [قاتل امام حسینعليه‌السلام ] نیز همانجا مشغول نماز بود. شمر پس از نماز گفت: خدایا، به راستی که تو شریفی و شرف را دوست می داری، و تحقیقا می دانی که من فرد شریفی هستم، پس مرا بیامرز! به او گفتم: چطور خداوند تو را بیامرزد، در حالی که تو در قتل فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دست داشته ای؟ شمر گفت: وای بر تو، ما چه کنیم؟

(به ما چه مربوط است)، فرمانروایان ما، ما را به کاری امر کردند و ما نیز از امر آنان سرپیچی نکردیم. اگر با آنها مخالفت می نمودیم از این الاغ های بدبخت نیز بدتر بودیم.(۲) احادیثی که به دروغ به پیامبر نسبت داده شده و در آنها پیامبر امامان فاسق و ستمکار را تأیید نموده اند زیاد است. این احادیث جعلی موجب صدور احکامی گردیده که ذیلا نمونه هائی از آن را می خوانیم: اطاعت از احکام ظالم واجب است! نوری می گوید: «... خروج (و قیام) علیه خلفای گناهکار و همچنین جنگ با آنها حرام است، حتی اگر آن خلفا فاسق و ظالم باشند و این (حرام بودن قیام علیه خلفای فاسق و ظالم) مورد اتفاق تمامی مسلمین است.»(۳)

____________________

۱. سنن بیهقی ج ۸ / ۱۵۹.

۲. تاریخ ابن عساکر ج ۶ / ۳۳۸، میزان الاعتدال ج ۱ / ۴۴۹.

۳. شرح صحیح مسلم (تألیف نووی) ج ۱۲ / ۲۲۹.

باقلانی می گوید: «... اصحاب حدیث معتقدند که امام، به سبب ارتکاب گناه و ظلم، و به سبب غصب اموال و ضرب و شتم مردم و کشتن کسانی که حفظ جان آنها واجب است، و به سبب ضایع کردن حقوق مردم، و تعطیل نمودن حدود و احکام الهی از مقام خود بر کنار نمی شود، و خروج بر چنین امام فاسق و ظالمی واجب نیست بلکه واجب است که او را نصیحت و موعظه کنند و از عذاب الهی بترسانند...»(۱) تفتازانی می گوید: «...اگر خلیفه فاسق یا جاهل باشد، بنا بر اظهر، امر خلافت برای او ثابت است...».(۲)

نتیجه احکام فوق بر اساس احکام فوق جایز نیست کسی بر کارهای غیر انسانی خلفاء حتی خرده بگیرد. چه کسی را حق آن است به ابو بکر اعتراض کند که چرا - در مصلای مدینه - دستور آتش زدن «فجائه» را دادی؟(۳)

- خلیفه (ابو بکر) می تواند فرمان تهاجم به خاندان معصوم پیامبر را هم صادر کند(۴)

- خلیفه می تواند بر فراز منبربرود و در مقابل مهاجرین و انصار به فاطمهعليه‌السلام ناسزا بگوید.(۵)

- خلیفه می تواند در حکومتش، فحاشی را سیره خویش سازد.(۶)

____________________

۱. التمهید ص ۱۸۶.

۲. شرح المقاصد ج ۲ / ۲۷۲.

۳. فجائه نام کسی است. برای اطلاع از این واقع رجوع بفرمایید به: تاریخ طبری ج ۳ / ۲۳۴، البدایه والنهایه ج ۶ / ۳۱۹، کامل ابن اثیر ج ۲ / ۱۳۴، تاریخ ابن خلدون ج ۲ / قسمت دوم / ۷۲.

۴. تاریخ ابی الفدا ج ۱ / ۱۵۶، العقد الفرید ج ۲ / ۲۵۳.

۵. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ / ۸۰ ط قدیم [= ج ۱۶ / ۲۱۵ ط جدید].

۶. صواعق المحرقه ص ۴۳. همچنین مراجعه شود به الغدیر ج ۷ / ۲۲۴.

- خلیفه می تواند از روی بی اطلاعی قرآن را به رأی خود تفسیر نموده،(۴۷) موجب گمراهی افراد گردد.(۴۸)

- چه اشکالی دارد که کارگزار خلیفه (خالد بن ولید) - بدون دلیل - سر از تن " مالک بن نویره " ها جدا کند و به زن آنها تجاوز نماید.(۴۹)

- چه اشکالی دارد که همین خالد از سوی ابو بکر به سوی قبیله بنی سلیم برود و مردان بنی سلیم را زنده در آتش بسوزاند.(۵۰) به هر حال ابو بکر خلیفه است، چرا که او «دو رأی لازم» را برای خلیفه شدن به دست آورده است! ملکات نفسانی ابو بکر ابن عباس می گوید: «در دوره جاهلیت، مردم بر سر اموال و حتی زنان خود قمار می کردند». جصاص (متوفی ۳۷۰) پس از نقل عبارت فوق می گوید: «ابو بکر نیز از جمله قمار بازان آن دوره بود».(۵۱)

شعرانی نیز می گوید: «ابو بکر از کسانی بود که قبل از تحریم قمار با ابی بن خلف و مشرکین دیگر قمار بازی می کرد».(۵۲)

____________________

۱. هنگامی که از ابو بکر درباره معنی یکی از آیات قرآن سؤال کردند، وی با آنکه جواب درست را نمی دانست - به غلط اظهار نظر نمود و گفت: «إنی سأقول فیها برأیی فان یک صوابا فمن الله، وإن یک خطأ فمنی و من الشیطان» [= من در معنی این آیه به رأی خودم اظهار نظر می کنم. اگر درست بود که از خداست، و اگر اشتباه بود از من و از شیطان است]. سنن دارمی ج ۲ / ۳۶۵، ۳۶۶، سنن بیهقی ج ۶ / ۲۲۳، تفسیر ابن کثیر ج ۱ / ۴۶۰، اعلام الموقعین ج ۱ / ۸۲.

۲. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید: کسانی که درباره آیات قرآن علم ندارند و از خود اظهار نظر می کنند جایگاهشان در آتش است. [مسند احمد بن حنبل ج ۱ / ۲۳۳، ۲۶۹، ۳۲۳]. علمای عامه نیز تفسیر به رأی را از گناهان کبیره دانسته اند، تا جائی که قرطبی می گوید: " من قال برأیه فأخطا فقد کفر " [= اگر کسی قرآن را (ندانسته) اشتباها تفسیر به رأی کند کافر است]. تفسیر قرطبی ج ۱ / ۲۷ ط اول [= ج ۱ / ۳۲ ط سوم، ۱۳۵۴ ه ق].

۳. تاریخ ابن عساکر ج ۵ / ۱۱۲، البدایه والنهایه ج ۶ / ۳۲۱ - ۳۲۳، روضه المناظر ج ۱۱ / ۱۱۳، ۱۱۴، تاریخ الخمیس ج ۲ / ۲۳۳، اسد الغابه ج ۳ / ۳۹، ج ۴ / ۲۹۵، تاریخ ابی الفد ج ۱ / ۱۵۸، الاصابه ج ۱ / ۴۱۴، ج ۲ / ۹۰۲، ج ۳ / ۳۵۷، صواعق المحرقه ص ۲۱، تاج العروس ج ۸ / ۷۵، تاریخ طبری ج ۳ / ۲۴۱ [= ج ۳ / ۲۷۷ - ۲۸۰ ط ابو الفضل ابراهیم]، کامل ابن اثیر ۳ / ۱۳۶، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ / ۶۰ ط قدیم [= ۱ / ۱۷۹ ط جدید].

۴. الریاض النضره ج ۱ / ۱۳۱، ۱۳۲. (۵۱) احکام القرآن ج ۱ / ۳۸۸. ۵. کشف الغمه ج ۲ / ۱۸۸.

شرابخواری نیز از ملکات بارز اولین خلیفه است. فاکهی در کتاب «تاریخ مکه» روایت مسندی را از ابو القموص با عبارت زیر نقل می کند: «یکبار ابوبکر - در زمان جاهلیت - شراب خورد و این شعر را خواند:

تحیی أم بکر بالسلام

وهل لی بعد قومک من سلام؟

(الی آخر - ای مادر بکر! درودی توأم با صلح و آرامش بر تو باد. آیا (می پنداری) پس از (کشته شدن) بستگان تو برای من آسایشی مانده است؟

زمانی که این خبر به گوش پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، حضرت در حالی که جامه اش به زمین کشیده می شد نزد ابوبکر رفت و او را با عمر یافت. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با چهره برافروخته و سرخ شده به ابو بکر نگاه کردند. ابوبکر گفت: از غضب رسول خدا به خداوند پناه می بریم.(۱) روایت فوق به قدر ناشیانه تحریف شده است که هر کس آن را بخواند، به راحتی می تواند موارد تحریف را در آن تشخیص دهد. در این روایت ابوبکر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را با عنوان «رسول خدا» مورد خطاب قرار می دهد، چطور ممکن است که این واقعه در زمان جاهلیت اتفاق افتاده باشد. ثانیا فاکهی از نقل بقیه شعر خودداری نموده است. در این شعر ابوبکر برای مشرکینی که در جنگ بدر کشته شده اند مرثیه سرائی کرده است. بقیه این شعر در تفسیر طبری بدین گونه آمده است:

ذرینی اصطبح بکر أفانی

رایت الموت نقب عن هشام وود

بنو المغیره لوفدوه

بألف من رجال او سوام کأنی

بالطوی طوی بدر

من الشیزی تکلل بالسنام کأنی

بالطوی طوی بدر

من الفتیان والحلل الکرام

____________________

۱. الاصابه ج ۴ / ۲۲.