بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم33%

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7917 / دانلود: 3750
اندازه اندازه اندازه
بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بعثت تا غدیر در سیره پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

نویسنده: محمدرضا شریفی

مقدمه: بعثت تا غدیر

خداوند متعال پس از خلقت آدم تا به امروز، رسولانی را برای هدایت بشر فرستاد، تا مردم به آنها ایمان آورده، و دچار ذلّت و خواری نشوند. خداوند در قرآن کریم در این زمینه می فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی»؛ (۱)

«اگر ما آنان را پیش از آن(که قرآن نازل شود) با عذابی هلاک می کردیم، (در قیامت) می گفتند: "پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آن که ذلیل و رسوا شویم!"»

انبیاء و رسولان نیز یکی پس از دیگری، با تبلیغِ دینی واحد، همان گونه که خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (۲)؛ «همانا دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حقّ) است»، وظیفه ی خود را انجام داده، تا نوبت به خاتم الانبیاء حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله رسید و خداوند دین ایشان را، خاتم الادیان و قرآن، معجزه ی جاوید را، قانون الهی، برای بشریّت معرفی فرمود و بر این بعثت، بر مؤمنین منّت نهاد. و خداوند در قرآن کریم می فرماید:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم» (۳) ؛ «خداوند بر مؤمنان منّت نهاد [نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت.»

بیست و سه سال دوره ی رسالت، سراسر حادثه، همراه با رنج و مشقت و اذیت برای پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ، همان گونه که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: «ما أوذیَ نَبیٌ بمثلِ ما أوذیتُ»؛ «هیچ پیامبری به اندازه ی من مورد آزار قرار نگرفت.»(۴)، آن هم برای دعوت و هدایت مردم، از شرک و بت پرستی به سوی توحید و یکتاپرستی و ترک عادات زمان جاهلیّت، در حال سپری شدن بود. و آخرین سال عمر شریف ایشان وقایع مهمی را در خود جای داده بود، و آن حضرت به امر الهی، در حالی خود را برای سفر آخرت آماده می نمود که، دو حکم الهی یکی حج و دیگری اعلان ولایت باقی مانده بود.

لذا اجرای این دو حکم با هم قرین گشته و بلافاصله پس از حجه الوداع و فراغت از آن، خداوند به پیامبرش فرمود:

«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»(۵) ؛ «پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می شوی به مهم دیگری بپرداز.»

واقعه ی تاریخی غدیر خم، در روز هجده ذی الحجه سال دهم هجری اتفاق افتاد، و خداوند به وسیله ی پیک وحی، حضرت جبرییل، قبولی رسالتِ بیست و سه ساله ی آن حضرت، را با آن همه زحمت، در گرو انتصاب علیعليه‌السلام به عنوان جانشین خود، قرار داد. قرآن شریف به این امر مهم اشاره نموده است، آنجا که می فرماید:«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (۶) ؛ «[ای پیامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان!] و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای!»

پس از اجرای این حکم الهی، خداوند، بر رسالت خاتم الاوصیاء، و اسلامِ با علی بن ابی طالبعليه‌السلام ، مهر تأیید زد، و فرمود:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» (۷) ؛ «امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم.»

خداوند پیامبرش را از توطئه ی منافقین در به هم زدن چنین کنگره ی عظیم جهان اسلام، در روز غدیر، حفظ نمود و فرمود:

«وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» (۸) ؛ «خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می دارد.»

غدیر روز تجلی هدایتگران الهی

بسیت و سه سال مردم با پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، علت محدثه ی اسلام آشنا شده بودند ولی علت مبقیه ی اسلام، حضرت علیعليه‌السلام را در آیه ی«إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (۹) جستجو می کردند و پرسش داشتند.

ابن عباس می گوید: از من سؤال می شود که تفسیر این آیه چیست؟ ما «منذر» را که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله باشد شناخته ایم، امّا «هادی» و راهنمای امت را نمی شناسیم. اگر بگویم مقصود از «هادی امّت» حضرت علیعليه‌السلام است، به راستی سخن گفته ام؛ زیرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پیرامون این آیه فرمودند:

«انا المنذرُ و علیٌ الهادی و بکَ یا علیُ یَهتدِی المُهتَدُون»؛ «من ترساننده ی امّت و علیعليه‌السلام راهنمای آنان می باشد و [سپس فرمودند:] یا علی! به توسط تو مردم به راه راست هدایت خواهند شد.»(۱۰)

خداوند، روز غدیر را، زمان پاسخ گویی به همه ی این سؤالات و جواب نیاز «اهدانا»، بشریت، همان گونه که فرموده است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»؛ «ما را به راه راست هدایت کن»(۱۱) روزِ غدیر را روزِ تجلّیِ هدایتگران الهی، قرار داد و بنابراین، آیه ی«لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (۱۲) تفسیر شد و نیاز بشریت پاسخ داده شد.

پاورقی:

۱. طه/۱۳۴.

۲. آل عمران/۱۹.

۳ آل عمران/۱۶۴.

۴ کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج ۲، ص۵۳۷؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۵۶.

۵ انشراح/۷.

۶. مائده/۶۷.

۷. مائده/۳.

۸. مائده/۶۷.

۹. «تو فقط بیم ¬ دهنده ای! و برای هر گروهی هدایت ¬ کننده ای است.» (رعد/۷.)

۱۰. تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۲۷۲؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۸۱؛ تفسیر رازی، ج۱۹، ص۱۴؛ تفسیر آلوسی، ج۱۳، ص۱۰۸؛ جامع البیان طبری، ج۱۳، ص۱۴۲.

۱۱. فاتحه/۶.

۱۲. رعد/۷.

تبیین آیات الهی در شان و فضیلت صاحب غدیر

(۱)

أَلْقِیا فی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنیدٍ (۲۴) سوره ق از «شریک» نقل شده است که پیامبر فرمود:

«اذا کان یوم القیامه قال اللَّه تبارک و تعالی لی و لعلیّ: القیا فی النّار من ابغض کما و ادخلا فی الجنّه من احبّکما فذلک قوله تعالی: و أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ

چون روز قیامت شود خداوند تبارک و تعالی به من و علی(عليه‌السلام) می فرماید به دوزخ افکنید هر کسی را که دشمن می دارید و داخل بهشت نمائید هر کسی را که دوست می دارید و این اشاره به همین آیه است که می فرماید: « (امروز هر کافر معاند را به دوزخ افکنید) و ظاهرا ابو حنیفه و همراهانش از این صحبت ناراحت شدند جلسه را ترک گفتند.

ترجمه الطرائف ،ص:۱۹۷

امام

شافعی ابن مغازلی در کتاب «المناقب» به سند خود از «عبد اللَّه بن مسعود» روایت کرده که گفت: رسول خدا فرمود: من از دعای پدرم ابراهیم هستم.

گفت گفتیم: ای رسول خدا چگونه از دعای پدرت ابراهیم هستی؟

فرمود: خداوند به ابراهیم(عليه‌السلام) وحی کرد که«إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (من ترا امام و رهبر مردم قرار دادم) ابراهیم خوشحال شد و گفت: پروردگارا از دودمان من نیز امامانی مثل من قرار بده.

خداوند به ابراهیم وحی فرستاد: ای ابراهیم من عهدی به تو نمی دهم که به آن وفا نکنم، عرض کرد خدایا آن چه عهدی است که اگر به من عطا کنی وفا نکنی؟

فرمود: من پیمان امامت را به ستمکاران از دودمان تو نمی بخشم.

ابراهیم عرض کرد: ستمکارانی که این پیمان به آنها نمی رسد، کیانند؟

به او فرمود: کسی که برای بتی سجده و عبادت کند.

ابراهیم عرض کرد: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ» .

پروردگارا من و فرزندانم را از پرستش بتان دور بدار.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: دعای ابراهیم به من و علی(عليه‌السلام) منتهی شد

«لم یسجد احدنا لصنم قطّ فاتّخذنی نبیّا و اتّخذ علیّا وصیّا»

. و هیچ یک از ما در مقابل بتی هرگز سجده نکردیم پس خداوند مرا برای خود پیامبر و علی را وصی اخذ کرد

ترجمه الطرائف ،ص:۲۰۸

منذر

ثعلبی در تفسیر آیه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ : (تو تنها بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده) از «ابن عباس» روایت کرده است که گفت: چون این آیه نازل شد، پیامبر دستش را بر سینه خود زد و فرمود: «منم منذر» سپس به شانه علی اشاره کرد و فرمود:

«أنت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون من بعدی»

توئی هادی! و به وسیله تو بعد از من هدایت یافتگان هدایت می شوند.

این روایت را علمای معروف اهل تسنن چون: ابن کثیر در تفسیر خود، ابن صباغ مالکی در «فصول المهمه» و «گنجی شافعی» در «کفایه الطالب» و طبری در تفسیر خود و ابو حیان اندلسی در تفسیرش به نام «بحر المحیط» و همچنین نیشابوری در تفسیر خویش و گروه دیگری نقل کرده اند.

میر غیاث الدین مؤلف کتاب «حبیب السیر» می نویسد: «قد ثبت بطرق متعدّده انّه لما نزل قوله تعالی إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ

قال لعلیّ انا المنذر و انت الهادی بک یا علی یهتدی المهتدون من بعدی به طرق متعددی نقل شده هنگامی که آیه:«إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» نازل شد پیامبر به علی(عليه‌السلام) فرمود: من منذرم و تو هادی ای علی! به وسیله تو هدایت یافتگان هدایت می شوند.

ترجمه الطرائف ،ص:۲۰۹

شاهد

از «صدق به» علی(عليه‌السلام) می باشد

ابن مغازلی در آیه شریفه:«أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»: (آیا آن کسی که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد و به دنبال آن شاهدی از سوی او می باشد، روایت کرده که پیامبر فرمود:

«انا علی بینه من ربّه و علیّ الشّاهد منه»

من دارای «بینه الهی» هستم و علی(عليه‌السلام) شاهد او است.

ترجمه الطرائف ،ص:۲۱۰

گوشهای شنوا

باز ثعلبی در تفسیر آیه:«وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ»: (و گوشهای شنوا آن را نگهداری می کنند) روایت کرده که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«سألت اللَّه عزّ و جلّ ان یجعلها اذنک یا علی»

: (من از خدا خواستم که گوش علی را از این گوشهای شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد) و به دنبال آن علی(عليه‌السلام) می فرمود:

فما نسیت شیئا بعد ذلک و ما کان لی ان انساه

»: (من هیچ سخنی بعد از آن از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نشنیدم که آن را فراموش کنم، بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم)

نظیر این روایت را ابن المغازلی در کتاب خود از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده است

سؤال از ولایت امیر مؤمنان

باز حافظ محمد بن مؤمن شیرازی به سند خود از «سدی» نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در تفسیر:«عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» فرمود: منظور ولایت علی بن ابی طالب است که از آنها در باره آن در قبر سؤال می شود و هیچ کس در شرق و غرب عالم، در برّ و بحر از دنیا نمی رود مگر این که فرشتگان از او در باره ولایت امیر مؤمنان بعد از مرگ سؤال می کنند و به میت می گویند:

من ربّک؟ و ما دینک؟ و من نبیّک؟ و من امامک

.

خدایت کیست؟ دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟ و امامت کیست؟.

اختیار و گزینش امام معصوم

همچنین محمد بن مؤمن شیرازی در کتاب مذکور در تفسیر آیه:«وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ»: (پروردگار تو هر چه را بخواهد می آفریند و هر چه را بخواهد بر می گزیند آنها (در برابر او) اختیاری ندارند، منزه است خداوند و برتر است از شریک هائی که برای او قائل می شوند) به سند خود از «انس بن مالک» روایت کرده که گفت: از رسول خدا از معنی آیه:

«وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ ...» سؤال کردم؟ فرمود: خداوند آدم را از گل هر طوری که می خواست، آفرید سپس فرمود:

«و یختار» «انّ اللَّه تعالی اختارنی و اهل بیتی علی جمیع الخلق فانتجبنا فجعلنی الرّسول و جعل علیّ بن ابی طالب(عليه‌السلام) الوصیّ»

«۲».

یعنی خداوند تعالی مرا و اهل بیت مرا بر جمیع خلق اختیار کرد و ما را از میان آنها برگزید (به این ترتیب که) مرا پیغمبر و علی را وصی و جانشین قرار داد.

سپس فرمود:«ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» یعنی برای مردم حق انتخاب قرار داده نشده است یعنی آنها حق انتخاب ندارند و حق انتخاب با من است هر که را بخواهم من انتخاب می کنم.

پس من و اهل بیت من از میان خلق او برگزیده او هستیم.

سپس فرمود:«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» یعنی منزه است خداوند از شریکهائی که کفار مکه برای او قائل می شوند

«و ربک یعلم»

یعنی ای محمدپروردگار تو می داند «ما تکنّ صدورهم»

آنچه را که منافقان از عداوت و کینه نسبت به تو و اهل بیت تو در سینه های خود پنهان می دارند «و ما یعلنون»

و آنچه را که با زبانهای خود از محبت و دوستی نسبت به تو و به اهل بیت تو آشکار می سازند.

و در روایاتی که از طریق اهل بیت به ما رسیده آیه فوق به مسأله اختیار و گزینش امام معصوم از سوی خدا تفسیر شده است و جمله«ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» (آنها اختیاری در این زمینه ندارند) نیز بر همین معنی تطبیق شده و این در واقع از قبیل بیان مصداق روشن است، چرا که مسأله حفظ دین و انتخاب امام معصوم برای این هدف، جز از ناحیه خدا ممکن نیست

ترجمه الطرائف ،ص:۲۱۵

صالح المؤمنین

«ثعلبی» در تفسیر آیه:«وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَهُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ» «۲» .

روایت کرده است که پیامبر فرمود:

«و صالح المؤمنین هو علی بن ابی طالب(عليه‌السلام)

. منظور از

«صالح المؤمنین»

علی بن ابی طالب است

ترجمه الطرائف ،ص:۲۱۷

طوبی درختی در خانه علی بن ابی طالب

ثعلبی در تفسیر خود از ابن عباس در تفسیر آیه:طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ

(۱) روایت کرده که گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«طوبی شجره اصلها فی دار علیّ بن ابی طالب و فی دار کلّ مؤمن منها غصن»

: (طوبی درختی است که اصلش در خانه علی بن ابی طالب(عليه‌السلام) و شاخه های آن همه جا و بر سر همه مؤمنان و بر فراز خانه هایشان گسترده است).

بعد فرمود:

«طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»

خوشا بر احوال آنها و مقام نیکوی آنها یعنی نیکو مکان برگشتی است

ترجمه الطرائف ،ص:۲۱۹

سؤال از پیامبران

محدث ابو نعیم در کتابی که آن را از کتاب «استیعاب» استخراج کرده، در تفسیر آیه:«وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا» (از رسولانی که قبل از تو پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: در شبی که مرا بالا بردند، خداوند بین من و تمام پیامبران را جمع کرد سپس فرمود: ای محمد از پیامبران پیشین سؤال کن، بر چه مبعوث شدند؟

گفتند:

«بعثنا علی شهاده ان لا اله الّا اللَّه و الإقرار بنبوّتک و الولایه لعلیّ بن ابی طالب»(عليه‌السلام)

جواب دادند، ما مبعوث شدیم بر شهادت به وحدانیت خداوند و اقرار به نبوت تو و ولایت علی بن ابی طالب.

ترجمه الطرائف ،ص:۲۲۱

بهترین مخلوقات

ابن مردویه به سند خود از «ابن عباس» روایت کرده که گفت: آیه:إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ در باره علی(عليه‌السلام) نازل شده است

ابن عباس می گوید: هنگامی که آیه:«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ» نازل شد، پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به علی فرمود:

«هو انت و شیعتک تأتی انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیّین و یأتی عدوّک غضبانا مقمحین»

«۳» .

منظور از این آیه تو و شیعیانت هستند که در روز قیامت وارد عرصه محشر می شوید در حالی که هم شما از خدا راضی و هم خدا از شما راضی است و دشمنت خشمگین وارد محشر می شود و به زور به جهنم می رود.

در حدیث دیگر از «ابو برزه» آمده است که وقتی پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله این آیه را قرائت کرد فرمود:

«هم انت و شیعتک یا علیّ، و میعاد ما بینی و بینک الحوض»

آنها تو و شیعیانت هستند، ای علی وعده من و شما کنار حوض کوثر است

در «الدر المنثور» از «ابن مردویه» از علی(عليه‌السلام) نقل می کند که پیغمبر اکرم به من فرمود:

«ا لم تسمع قول اللَّه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»؟ انت و شیعتک و موعدی و موعدکم الحوض اذا جئت الامم للحساب تدعون غرّا محجّلین».

آیا این سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیان تو هستند، وعده گاه من و شما کنار حوض کوثر است، هنگامی که من برای حساب امتها می آیم و شما دعوت می شوید در حالی که پیشانی سفید و شناخته شده اید

ترجمه الطرائف ،ص:۲۲۲

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

احمد بن حنبل در مسندش به سند خود از «عبد اللَّه بن عباس» روایت کرده که گفت: شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله که می فرمود:

«لیس من آیه فی القرآن یا ایّها الّذین آمنوا إلّا و علیّ رأسها و امیرها و شریفها»

«۲» . در قرآن آیه ای نیست که مؤمنان با«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» مورد خطاب قرار گرفته اند، مگر این که علی(عليه‌السلام) در رأس آنها و امیر و شریف آنهاست و خداوند در قرآن اصحاب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله مورد عتاب قرار داده ولی از علی ذکر نشده مگر به خیر و نیکی.

ترجمه الطرائف ،ص:۲۲۲

زمینه سازی پیامبر برای وصایت صاحب غدیر در وقایع مختلف

در خانه پیامبر

در خانه پیامبر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حضرت علیعليه‌السلام را به خانه خود می برداز آنجا که خدا می خواهد ولی بزرگ دین او در خانه پیامبر بزرگ شود وتحت تربیت رسول خدا قرار گیرد، توجه پیامبر را به این کار معطوف می دارد. مورخان اسلامی می نویسند: خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد.ابوطالب، عموی پیامبر، با عایله وهزینه سنگینی روبرو بود. پیامبر با عموی دیگر خود، عباس، که ثروت ومکنت مالی او بیش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت وهر دو توافق کردند که هرکدام یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهای قحطی گشایشی در کار ابوطالب پدید آید. از این جهت عباس، جعفر را وپیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حضرت علی را به خانه خود بردند.[۱] این بار که امیر مؤمنان به طور کامل در اختیار پیامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق وفضایل انسانی او بهره های بسیار برد وموفق شد تحت رهبری پیامبر به عالیترین مدارج کمال خود برسد. امام -عليه‌السلام در سخنان خود به چنین ایام ومراقبت های خاص پیامبر اشاره کرده، می فرماید: ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما ویامرنی بالاقتداء به[۲] من به سان بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود می رود در پی پیامبر می رفتم; هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را به من تعلیم می کرد ودستور می داد که ازآن پیروی کنم.

حضرت علیعليه‌السلام در غار حرا

پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله پیش ازآنکه مبعوث به رسالت شود، همه ساله یک ماه تمام را در غار حرا به عبادت می پرداخت ودر پایان ماه از کوه سرازیر می شد ویکسره به مسجد الحرام می رفت وهفت بار خانه خدا را طواف می کرد وسپس به منزل خود باز می گشت. در اینجا این سؤال پیش می آید که با عنایت شدیدی که پیامبر نسبت به حضرت علی داشت آیا او را همراه خود به آن محل عجیب عبادت ونیایش می برد یا او را در این مدت ترک می گفت؟ قراین نشان می دهد از هنگامی که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حضرت علی -عليه‌السلام را به خانه خود برد هرگز روزی او را ترک نگفت.مورخان می نویسند: علی آنچنان با پیامبر همراه بود که هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد وبه کوه وبیابان می رفت او را همراه خود می برد.[۳] ابن ابی الحدید می گوید: احادیث صحیح حاکی است که وقتی جبرئیل برای نخستین بار بر پیامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت علی در کنار حضرتش بود.آن روز از روزهای همان ماه بود که پیامبر برای عبادت به کوه حرا رفته بود. امیر مؤمنان، خود د ر این باره می فرماید: «ولقد کان یجاور فی کل سنه بحراء فاراه ولا یراه غیری ...».[۴] پیامبر هر سال در کوه حرا به عبادت می پرداخت وجز من کسی او را نمی دید. این جمله اگر چه می تواند ناظر به مجاورت پیامبر در حرا در دوران پس از رسالت باشد ولی قراین گذشته واینکه مجاورت پیامبر در حرا غالبا قبل از رسالت بوده است تایید می کند که این جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است. طهارت نفسانی حضرت علی -عليه‌السلام وپرورش پیگیر پیامبر از او سبب شد که در همان دوران کودکی، با قلب حساس ودیده نافذ وگوش شنوای خود، چیزهایی را ببیند واصواتی را بشنود که برای مردم عادی دیدن وشنیدن آنها ممکن نیست; چنانکه امام، خود در این زمینه می فرماید: «اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه ».[۵] من در همان دوران کودکی، به هنگامی که در حرا کنار پیامبر بودم، نور وحی ورسالت را که به سوی پیامبر سرازیر بود می دیدم وبوی پاک نبوت را از او استشمام می کردم. امام صادق -عليه‌السلام می فرماید: امیر مؤمنان پیش از بعثت پیامبر اسلام نور رسالت وصدای فرشته وحی را می شنید. در لحظه بزرگ وشگفت تلقی وحی پیامبر به حضرت علی فرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم پس از من تو شایستگی مقام نبوت را داشتی، ولی تو وصی ووارث من هستی، تو سرور اوصیا وپیشوای متقیانی.[۶] امیر مؤمنان در باره شنیدن صداهای غیبی در دوران کودکی چنین می فرماید:هنگام نزول وحی بر پیامبر صدای ناله ای به گوش من رسید; به رسول خدا عرض کردم این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است وعلت ناله اش این است که پس از بعثت من از اینکه در روی زمین مورد پرستش واقع شود نومید شد. سپس پیامبر رو به حضرت علی کرد وگفت: «انک تسمع ما اسمع و تری ما اری، الا انک لست بنبی و لکنک لوزیر ».[۷] تو آنچه را که من می شنوم ومی بینم می شنوی ومی بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی بلکه وزیر ویاور من هستی.

فروغ ولایت ص ۱۸ آیت الله شیخ جعفرسبحانی [۱] - سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۳۶. [۲] - نهج البلاغه عبده، ج ۲، ص ۱۸۲. [۳] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۲۰۸. [۴] - نهج البلاغه، خطبه ۱۸۷(قاصعه). [۵] –

پیش از آنکه پیامبر اسلام از طرف خدا به مقام رسالت برسد وحی وصداهای غیبی را به صورت مرموزی، که در روایات بیان شده است، درک می کرد. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۱۹۷.

[۶] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۳۱۰

[۷] - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.

خلقت نوری

احمد بن حنبل در مسند خود روایت کرده است که پیامبر فرمود: «من و علی بن ابیطالب

چهارده هزار سال پیش از آفرینش آدم، نوری در محضر خدا بودیم. هنگامی که خدا آدم را آفرید، آن نور را به دو بخش کرد، جزئی از آن منم و پاره ای علی.»«۱»

در حدیث دیگری که ابن مغازلی شافعی نقل کرده آمده است. هنگامی که خدا آدم را خلق کرد، آن نور در صلب او قرار گرفت. پیوسته آن نور، یکپارچه بود تا در صلب عبد المطلب دوگانه شد. در پیامبر به پیامبری و در علی به خلافت تبدیل گشت.«۲»

در روایت دیگری که ابن مغازلی از جابر نقل کرده در پایان حدیث این جمله افزوده شده است: «تا آنکه خدا نور را دو بخش کرد، پاره ای را در صلب عبد اللّه و جزئی را در صلب ابیطالب قرار داد و مرا پیامبر و علی را ولی گردانید.»«۳»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: ۲۲۴

یوم الانذار

حدیث خلافت در مسند احمد است که پس از نزول آیه «خویشاوندان نزدیکت را بترسان.» پیامبر سی تن از اهل و خاندان خویش را سه نوبت فرا خواند و آنها سه بار به میهمانی خوردند و نوشیدند. پیامبر هر بار به آنها فرمود: «چه کسی دین و وعده های مرا می پذیرد تا جانشین من و همنشین من در بهشت باشد. علی گفت:

من، و پیامبر فرمود: تو (اینگونه ای)» ثعلبی همین روایت را در تفسیر خود گفته است:

«پس از سه بار، و هر بار جز علی دیگران ساکت بودند»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: ۲۲۵

حدیث وصیت

حدیث وصیت در مسند از سلمان روایت شده است که از پیامبر پرسید: «ای رسول خدا جانشین و وصی تو کیست؟ پیامبر فرمود: ای سلمان جانشین برادرم موسی که بود؟ سلمان پاسخ داد: یوشع بن نون. پیامبر فرمود: پس همانا جانشین و وارث من که دین مرا بجا می آورد و وعده مرا تحقق می بخشد علی بن ابیطالب است.»

گرامی نزد پیامبر

در کتاب مناقب ابوبکر احمد بن مردویه که حجت چهار مذهب سنی است، با اسناد ابوبکر از ابوذر روایت شده است که بر پیامبر وارد شدیم و پرسیدیم: کدامیک از یاران شما نزدتان گرامی ترند؟

فرمود: علی که به سلامت درون و اسلام از شما پیشتازتر است.»

وارث پیامبر

ابن مغازلی شافعی به اسناد خود در کتابش روایت کرده است که پیامبر فرمود: «هر پیامبری وصی و وارثی داشته است و وصی و وارث من علی بن ابیطالب است.»

ابلاغ برائت

در مسند احمد و جمع میان صحاح سته حدیثی وجود دارد که با نقل به معنا بازگو

می کنیم: «پیامبر ابوبکر را برای ابلاغ برائت به سوی مردم مکه فرستاد «هنگامی که او به ذی الحلیفه رسید به فرمان رسول خدا بازگشت و از پیامبر پرسید: آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ پیامبر فرمود: نه، اما جبرئیل مرا گفت که ابلاغ برائت یا باید از سوی تو (پیامبر) باشد و یا از جانب مردی که از تو است.

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: ۲۲۶

حدیث مناجات

: در جمع میان صحاح سته و تفسیر ثعلبی و روایت ابن مغازلی شافعی آمده است که آیه مناجات مخصوص امیر المؤمنین می باشد و گفته اند «او در حال مناجات به دیناری صدقه داد و نه پیشتر و نه پس از وی هیچکس چنین نکرد» امیر المؤمنین خود فرموده اند: «در کتاب خدا آیتی است که پیش از من کسی بدان عمل نکرد و پس از من نیز نخواهد کرد: «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خواهید که با پیامبر نجوا کنید، پیش از نجوا کردنتان صدقه بدهید.» خداوند بوسیله من این عمل را از امت برداشت و بار ایشانرا سبک نمود و آیه، پس از من نیز درباره هیچکس نخواهد بود.»

حدیث مباهله

: آیه مباهله (از دیگر مفاخر امیر المؤمنین و اهل بیت است) در جمع میان صحیحین آمده است: «هنگامی که پیامبر آهنگ مباهله با مسیحیان نجران را نمود، حسین را در آغوش خود گرفت و دست حسن را بدست داشت. فاطمه پشت سر آن حضرت و علی پشت سر فاطمه حرکت می کردند و پیامبر به ایشان می گفت،

هرگاه دعا کردم آمین بگویید. چه فضیلتی برتر از این که پیامبر در دعای خویش از آنان یاری جوید و آنها را واسطه میان خود و خدایش قرار دهد؟»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: ۲۲۷

حدیث منزلت

: در مسند احمد از برخی طریقه ها و در صحیح بخاری از طریقه های دیگر نقل شده است: «هنگامی که پیامبر به جنگ تبوک می رفت علی را جانشین خود و پاسدار اهل خویش، در مدینه قرار داد. علیعليه‌السلام گفت: می خواهم به هر سوی که می روی با تو باشم. پیامبر فرمود: آیا خرسند نیستی که برای من، چون هارون به موسی هستی، جز آنکه پس از من پیامبری نیست.»

فتح خیبر

در مسند احمد از برخی طریقه ها و در صحیح مسلم و بخاری و جمع میان صحاح سته، از طرق دیگر از عبد اللّه بن بریده نقل شده است، که پدرم می گفت: «ما خیبر را به محاصره در آوردیم و ابوبکر پرچم را گرفت، ولی کاری از پیش نبرد و بازگشت.

روز بعد عمر پرچمدار شد و همان واقعه تکرار گردید و آن روز به مسلمانان سختی بسیار رسید. پیامبر فرمود: فردا پرچم را به مردی می سپارم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و آنان نیز او را، حمله وری گریز ناپذیر است و تا خدایش پیروزی نبخشد باز نگردد.

شبانگاه مردم در این سخن بودند که او کیست. سپیده دمان به نزد پیامبر شدند و هر یک آرزومند پرچمداری بود. پیامبر فرمود: علی بن ابیطالب کجاست؟ گفتند به

چشم درد مبتلاست. رسول خدا علی را فرا خواند و آب دهان بر دیده او مالید که عافیت یافت. در حق او دعا کرد و پرچم به وی سپرد. علی به پیکار شد و بازنگشت مگر با پیروزی و بختیاری.»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 228

ایمان در برابر کفر

جمهور روایت کرده اند که چون عمرو بن عبدود عامری در غزوه خندق هماورد خواست و جمله مسلمین فرو ماندند، پیامبر فرمود: «همه ایمان با همه کفر به پیکار برخواسته است.»

سدابواب

در مسند احمد از برخی طریقه ها روایت شده است که پیامبر فرمان داد جز در منزل علی بن ابیطالب همه درها را ببندند. مردم زبان به اعتراض گشودند. پیامبر خطبه خواند و ستایش و سپاس الهی بجای آورد و فرمود: «به من فرمان داده شده که جز در سرای علی همه درها را ببندم و بدگوی شما، زبان به یاوه گشود. به خدا سوگند جز از فرمان حق پیروی نکردم.»

حدیث مواخاه

: در مسند احمد بن حنبل از برخی طریقه ها چنین روایت شده است:

«پیامبر میان مسلمانان برادری نهاد و برای علی کسی را برنگزید. او از پیامبر پرسید:

ای رسول خدا میان یارانت برادری افکندی و مرا وا نهادی؟ پیامبر فرمود: تو را برای خود برگزیدم. تو برادر منی و من برادر توام. اگر کسی زبان بر تو گشود بگو من بنده خدا و برادر فرستاده خدا هستم، پس از تو، تنها دروغ زنان چنین پایگاهی را دعوی می کنند. سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخته، پیمان برادری ات را به تأخیر نیفکندم

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 229

مگر از آن رو که تو را برای خویش برگزینم.«1» و جایگاه تو نسبت به من، جایگاه هارون به قیاس موسی است جز آنکه پس از من پیامبری نیست و تو برادر و وارث منی.»«2»

در جمع میان صحاح سته از پیامبر آمده است: «دو هزار سال پیش از آفرینش آسمانها بر در بهشت نگاشته بودند که محمّد پیامبر خدا و علی برادر فرستاده خداست.»«3»

علی از من و من از او

در مسند احمد بن حنبل و در صحاح سته از پیامبر روایت شده است که علی از من است و من از علی هستم. او ولی همه مؤمنان پس از من است. (وظائف و رسالات) مرا جز من یا علی هیچکس بجای نمی آورد.«4»

همچنین در همان کتب آمده است که پس از کشته شدن پرچمداران کفر در جنگ احد به دست علی، جبرئیل به پیامبر گفت: «این حقیقت برادری است و پیامبر فرمود:

همانا علی از من است و من از او هستم. جبرئیل گفت: و من نیز از شما دو تنم ای فرستاده خدا»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 230

شبیه عیسی

در مسند احمد بن حنبل آمده است: پیامبر به علی فرمود: «در تو شباهتی به عیسی است، یهود او را چنان دشمن داشتند که به مادرش نسبت ناروا دادند و مسیحیان آنگونه دوستش داشتند که او را در جایگاه ناسزاوار قرار دادند.»«2» پیامبر سخن درستی فرمود زیرا خوارج با امیر المؤمنین دشمنی کردند و نصیریه او را خدا پنداشتند.

مؤمن دوستدار

در مسند احمد بن حنبل، جمع بین الصحیحین و جمع میان صحاح سته آمده است که پیامبر فرمود: «تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن.»

قاتل بر تاویل

در مسند احمد بن حنبل آمده است: پیامبر فرمود: «همانا شخصی از شما به سبب تأویل قرآن خواهد جنگید همانگونه که من برای تنزیل آن جنگیدم. ابوبکر گفت: آن شخص منم؟ پیامبر فرمود: نه، عمر گفت: ای پیامبر آیا من هستم؟ رسول خدا فرمود:

نه، آن شخص وصله زننده کفش است و در همان هنگام علی کفش پیامبر را در حجره نزد حضرت فاطمهعليها‌السلام وصله می زد.»«4»

در جمع میان صحاح سته آمده است که پیامبر فرمود: «قریش باید از رفتار خود بازایستند وگرنه خداوند مردی را بر سر ایشان برمی انگیزد که قلب او را در ایمان آزموده است و به غیرت دین، سر از تن قریش خواهد افکند از پیامبر پرسیدند: ای فرستاده خدا، او ابوبکر است؟ فرمود نه. پرسیدند: عمر است پاسخ فرمود: نه«1» ، او وصله زننده کفش در حجره است.»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 231

حدیث طیر

: در مسند احمد بن حنبل و جمع میان صحاح سته از انس بن مالک نقل شده است که نزد پیامبر پرنده ای پخته شده بود، حضرتش دعا کرد که بارالها گرامی ترین و محبوبترین مردم در پیشگاه خود را بفرست تا با من غذا بخورد.

علیعليه‌السلام آمد و با پیامبر طعام خورد.«2»

و از او روایت است که ابن عباس هنگام مرگ، چنین می گفت: «خدایا به ولایت علی بن ابیطالب به تو نزدیکی و تقرب می جویم.»«3»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 232

حدیث ایذاء

: در مسند احمد از برخی طریقه ها روایت شده که پیامبر فرمود: «هرکه علی را بیازارد مرا آزرده است.«3» ای مردم، هر که به علی آزار رساند در قیامت یهودی یا نصرانی برانگیخته می گردد.»«4»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 233

میزان حق

در جمع میان صحاح سته از پیامبر روایت شده است که فرمود: «رحمت خداوند بر علی باد، خدایا به هر سوی که می گردد حق را با او بگردان.»«5»

جمهور روایت کرده اند که پیامبر به عمّار فرمود: «به زودی در امت من فتنه و بلا و اختلاف آشکار می شود تا آنجا که بر یکدیگر تیغ می کشند و کشتار می کنند و از هم بیزاری می جویند. ای عمّار گروه ستمگران تو را خواهند کشت و تو در آن زمان با حقی و حق با تست. همانا علی تو را به باطل نزدیک نمی کند و از هدایت خارج

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 235

نمی نمایند. ای عمّار هر کس به یاری علی شمشیر برکشد خداوند در قیامت دو حمایل از گوهر بر او آراسته سازد و هر که در راه دشمنی او چنین کند دو حمایل آتشین بر تن او خواهد بود هرگاه آن وقایع را دیدی بر تو باد پیروی از اینکه در جانب راست من ایستاده است (مراد پیامبر علی بود) اگر چه همه مردم به سویی روند و علی به راهی دیگر، سالک طریق علی باش و همگان را رها ساز.

ای عمّار، علی پیوسته بر حق است. ای عمّار پیروی از علی پیروی از من است و اطاعت از من اطاعت از خداست.»«1»

احمد بن موسی بن مردویه از جمهور و با برخی از طریقه ها از عایشه نقل کرده است که پیامبر فرمود. «حق با علی است و علی با حق است و این دو از هم جدا نمی شوند تا آنکه در کنار حوض با من دیدار کنند.»«2»

حدیث ثقلین

: احمد بن حنبل در مسند خود می گوید: «پیامبر دست حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر که مرا، این دو فرزند را و پدر و مادر آنها را دوست داشته باشد. در قیامت با من هم درجه است.»«3»

نیز در مسند از جابر چنین روایت شده است: «روزی پیامبر در عرفات در حالی که علی برابر او بود فرمود: ای علی نزدیک من آی. درخت وجود من و تو یکی است.

من ریشه درخت هستم و تو تنه آنی و حسن و حسین شاخه های آن می باشند.

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 236

هر کسی به شاخی از آن درخت چنگ زند خدایش به بهشت آورد.»«1»

همچنین در آن کتاب از ابو سعید خدری نقل شده است که پیامبر فرمود: «من دو میراث برای شما باقی می گذارم که اگر به آنها دست یازید گمراه نشوید؛ آن دو میراث گرانسنگ، یکی از دیگری برتر است: کتاب خدا و اهل بیت و خاندانم. این دو از هم جدا نمی گردند تا بر حوض وارد شوند.»

احمد همین روایت را با طریقه های دیگر بیان نموده است.

در دو موضع صحیح مسلم از زید بن ارقم روایت شده است که فرستاده خدا در کنار آبی میان مکه و مدینه که «خم» نامیده می شد خطبه خواند و پس از اندرز فرمود:

«ای مردم من انسانی هستم که بدون تردید فرشته مرگ و فرستاده خدایم را دیدار خواهم کرد اما در میان شما دو میراث گرانقدر بر جای می نهم، نخستین آنها کتاب حق است که در آن هدایت و نور است، به آن دست یازید و چنگ زنید، در آن بیندیشید و به آن اهتمام ورزید. سپس فرمود: و اهل بیت و خاندان من، اهل بیتم را به شما خاطر نشان می کنم، در رفتار با آنها خداوند را به یاد آورید در رفتار با آنها خداوند را به یاد آورید در رفتار با آنها خداوند را به یاد آورید.»«2»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 237

زمخشری که از دشمن ترین افراد نسبت به خاندان پیامبر بود و جمهور او را مرد امین و معتمد مأمون می شناسند، روایت می کند که پیامبر فرمود: «فاطمه قلب و پسرانش پاره تن و شوهرش نور چشمان منند. امامانی که از فرزندان اویند امینان خدایند و بند کشیده میان حق و خلق، هر که به آنها چنگ زند رهایی یابد و هر که

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 238

ایشان را فرو نهد، فرو افتد.»«1»

ثعلبی در تفسیر گفتار خدای بزرگ: «و همگان دست در ریسمان خدا زنید و پراکنده مشوید.»«2» به اسانید فراوان از پیامبر آورده است که حضرتش فرمود: «ای مردم در میان شما دو گرانسنگ بر جا نهادم. دو جانشین که اگر از آنها پیروی کنید پس از من گمراه نگردید و از آن دو یکی از دیگری برتر است، کتاب خدا که بند کشیده میان آسمان و زمین است و عترت و اهل بیت من. آن دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من در آیند.»

و در جمع بین صحیحین روایت است: «نزدیک است که فرستاده خدایم نزد من آید و او را پاسخ گویم. من در میان شما دو گرانسنگ بر جای نهم: کتاب خدا که در آن

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 239

هدایت و نور است، به آن چنگ زنید و اهل بیتم، شما را به آنها سفارش می کنم.»

حدیث کساء

در مسند احمد بن حنبل از برخی طریقه ها و در جمع میان صحاح سته از ام سلمه روایت شده که پیامبر در خانه ام سلمه بود و فاطمه وارد شد. پیامبر فرمود: «شوهر و دو پسرت را بیاور. علی، فاطمه، حسن و حسین آمدند. رسول خدا بر پوششی خیبری نشسته بود که خداوند این آیه را فرستاد: «ای اهل بیت، خدا می خواهد پلیدی را از شما دور کند و شما را پاک دارد.»«1» پیامبر کساء را بر ایشان افکند و دست به آسمان برداشت و گفت: اینان اهل بیت من هستند. (ام سلمه می گوید) من نیز سرم را داخل اتاق نمودم و پرسیدم: من هم با آنها هستم. پیامبر فرمود: تو بر خیری.»

نزدیک به همین معنا در برخی از مواضع صحیح ابی داوود، موطا مالک و صحیح مسلم از برخی طریقه ها روایت شده است.«2»

وزیر پیامبر

همین روایت را صدر الائمه، محمّد بن احمد المکی ذکر کرده است.

در مسند احمد آمده است که پیامبر فرمود: «خدایا من همان سخنی را که برادرم

موسی گفت می گویم: برای من وزیری از اهلم قرار ده، برادرم علی را و بواسطه او پشتم را نیرومند ساز و علی را در کار من شریک گردان.»

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 240

بیان قدرت صاحب غدیر

[تاریخ بغداد خطیب بغدادی 1/ 133] به سند خود، از «ربعی بن خراش» روایت می کند که در مدائن از علیعليه‌السلام شنیدم، می فرمود: «سهیل بن عمرو» حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شد و عرض کرد که عده ای از بردگان ما که از امور دینی بهره ای نمی توانند ببرند به شما پیوسته اند، از شما تقاضا داریم که آنها را به ما تحویل دهی. «ابو بکر» و «عمر» از فرصت استفاده کرده، گفتند: یا رسول اللّه! «سهیل» راست می گوید! رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله (به سخن آندو اعتنائی نکرد و) خطاب به قریش، فرمود: ای گروه قریش! اگر از این تصمیم منصرف نشوید، خدای تعالی مردی را علیه شما برمی انگیزد که دلش را به نور ایمان امتحان کرده است و او گردن شما را که مانند شتران بیمناک و سر کنده از این طرف به آن طرف می روند، می زند. «ابو بکر» گفت: یا رسول الله! آن مرد من هستم؟! حضرت فرمود:

نه. «عمر» گفت: آیا آن مرد من هستم؟! حضرت فرمود: نه. بلکه آن مرد همان کسی است که کفش را وصله می زند. همان هنگام علیعليه‌السلام داشت کفش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را وصله می زد.

مؤلف گوید: «خطیب» همین روایت را به طریق دیگر در [8/ 433] روایت می کند و «طحاوی» مختصری از آن حدیث را در [شرح معانی الآثار 2/ 408] نقل کرده است. فضائل پنج تنعليه‌السلام در صحاح ششگانه اهل سنت ،ج 3،ص:207

23 سال بیان فضائل امیرالمومنین در کلام پیامبر

ولادت امیرالمومنین از زبان پیامبر

ولادت در کعبه

در کتاب روضه الواعظین و سایر کتب معتبره از جابر بن عبد الله انصاری روایت کرده اند که جابر گفت: سؤال کردم از حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ولادت با سعادت حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام . حضرت فرمود که: آه آه سؤال کردی از بهترین کسی که بعد از من متولّد شده است و سنّت حضرت مسیحعليه‌السلام در او جاری خواهد شد، به درستی که حق تعالی خلق کرد مرا و علی را از یک نور پیش از آنکه خلایق را بیافریند به پانصد هزار سال، پس ما در عالم ملکوت تسبیح و تقدیس حیّ لا یموت می گفتیم، چون حق تعالی آدم را آفرید ما را در صلب او قرار داد، پس من در جانب راست او قرار گرفتم و علی در جانب چپ او،

(1) امالی شیخ طوسی 456.

(2) عیون أخبار الرضا 2/ 65.

(3) کافی 1/ 454.

جلاء العیون، مجلسی ،ص:295

پس ما را نقل کرد از صلب آدم بسوی اصلاب طاهره و ارحام پاکیزه، پس مرا از صلب طیّبه بیرون آورد که عبد الله بن عبد المطلّب بود، و در بهترین رحمی قرار داد که آن رحم آمنه بود، پس علی را از صلب طاهری بیرون آورد که ابو طالب بود و در بهترین رحمی قرار داد که آن رحم فاطمه بنت اسد بود.

پس حضرت فرمود: ای جابر پیش از آنکه علی در شکم مادرش قرار گیرد، در زمان او مرد راهبی بود که او را مثرم بن رعیبا می گفتند، و در عبادت و زهد مشهور آفاق بود، و در مدّت صد و نود سال حق تعالی را به صدق و اخلاص عبادت کرده بود، از خدا برای خود حاجتی نطلبیده بود. روزی از پروردگار خود سؤال کرد که دوستی از دوستان خود را به او بنماید، پس حق تعالی ابو طالب را به نزد او فرستاد، چون مثرم ابو طالب را دید و انوار جلالت در جبین او مشاهده نموده، برخاست و سر او را بوسید، او را در پیش روی خود نشانید و گفت: تو کیستی خدا تو را رحمت کند؟ ابو طالب گفت: منم مردی از اهل تهامه، پرسید از کدام شهر تهامه؟ ابو طالب گفت: از مکّه، پرسید از کدام قبیله؟ ابو طالب گفت: از فرزندان عبد مناف، پرسید که: از کدام شعبه عبد مناف؟ گفت: از فرزندان هاشم.

چون راهب این نسب بزرگوار را شنید، برجست و بار دیگر سر آن سرور را بوسید و گفت: حمد و سپاس می کنم خداوندی را که مسئلت مرا به من عطا فرمود، و مرا از دنیا نبرد تا دوستی از دوستان خود را به من نمود، پس گفت: بشارت باد تو را که حق تعالی مرا در باب تو بشارتی الهام کرده است، ابو طالب گفت: آن بشارت کدام است؟ مثرم گفت:

فرزندی از صلب تو بیرون خواهد آمد که او ولیّ خدا و پیشوای متّقیان و وصیّ رسول پروردگار عالمیان باشد، چون آن فرزند را دریابی، سلام مرا به او برسان و بگو که: مثرم تو را سلام می رساند و گواهی می دهد به وحدانیّت خدا و آنکه او را شریکی نیست، و شهادت می دهد که محمّد بنده و رسول خدا است و تو وصیّ اوئی، و به محمّد تمام می شود پیغمبری و به تو تمام می شود وصیّت.

چون ابو طالب این بشارت را شنید، قطرات اشک از دیده بارید گفت: آن مولود چه نام دارد؟ گفت: نام او علی است، گفت: حقیقت گفتار تو بر من ظاهر نمی شود مگر به برهان و

جلاء العیون، مجلسی ،ص:296

دلیل واضحی است که مشاهده نمایم، مثرم گفت: چه چیز می خواهی که برای تو در این وقت سؤال کنم که حق تعالی بزودی تو را عطا کند تا بدانی که من صادقم در گفتار خود؟ گفت:

در این وقت طعامی از بهشت می خواهم که برای من حاضر شود.

پس راهب مشغول دعا شد، هنوز دعای او تمام نشده بود که طبقی نزد ایشان حاضر شد که در آن رطب و انگور و انار بهشت بود، پس ابو طالب انار را برداشت شاد و خندان برخاست به منزل خود مراجعت نمود، آن انار را تناول فرمود، حق تعالی از آن انار آبی در صلب او آفرید، در همان ساعت با فاطمه بنت اسد مقاربت نمود و به علی بن أبی طالبعليه‌السلام حامله شد، چون آن نطفه مبارک در رحم فاطمه قرار گرفت، از مهابت آن حضرت زمین به حرکت آمد و چند روز می لرزید، قریش را به این سبب فزع عظیمی حاصل شد، گفتند:

برخیزید که بتهای خود را ببریم بر سر کوه ابو قبیس، از ایشان سؤال کنیم شاید این زلزله از ما زایل گردد. چون بتها را بر سر کوه ابو قبیس بالا بردند، زلزله شدیدتر شد، سنگها از کوه در گردید، و اجزای کوه از هم پاشید و بتها به رو در افتادند. چون این حالت را مشاهده کردند، متحیّر گردیدند گفتند: این بلائی است که ما را رهائی از آن ممکن نیست.

در این حال ابو طالب بر کوه برآمد، از آن حالت پروائی نمی کرد، پس گفت: ایّها النّاس به درستی که حق تعالی در این شب حادثه ای پدید آورده است، و خلق مبارکی آفریده است که اگر او را اطاعت نکنید و اقرار به ولایت او ننمائید و شهادت به امامت او ندهید، این زلزله هرگز از شما ساکن نگردد و یک خانه در تهامه از برای شما نماند، قریش گفتند:

ای ابو طالب آنچه بفرمائی می گوئیم و اطاعت می نمائیم.

پس ابو طالب به گریه آمد و دست بسوی آسمان بلند کرد گفت: الهی و سیّدی اسألک بالمحمّدیه المحموده و بالعلویّه العالیّه و بالفاطمیّه البیضاء الّا تفضّلت علی تهامه بالرأفه و الرّحمه. یعنی: ای خداوند من و سیّد من سؤال می کنم از تو به حقّ ملّت محمّد که پسندیده است، و طریقه علی که بلند مرتبه است، و طریقه فاطمه که روشن و نورانی است که البتّه تفضّل کنی بر اهل تهامه به رأفت و رحمت.

پس حضرت فرمود که: به حقّ آن کسی که دانه ها را شکافته و گیاهها را از آن بیرون

جلاء العیون، مجلسی ،ص:297

آورده و پروردگار خلایق است، سوگند یاد می کنم که جمیع عرب این کلمات را نوشتند، و در جاهلیّت هر شدّت که ایشان را رو می داد به این کلمات خدا را دعا می کردند، دعای ایشان مستجاب می شد، و حقیقت معنی این کلمات را نمی دانستند.

چون شب ولادت حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام شد، روشنی عظیم در آسمان پیدا شد و نور ستاره ها مضاعف گردیده، پس قریش از مشاهده این احوال متعجّب گردیدند و گفتند:

در آسمان حادثه غریبی حادث گردیده، ابو طالب از خانه بیرون آمد و در کوچه ها و بازارهای مکّه می گشت، به آواز بلند می گفت: ایّها النّاس تمام شد حجّت خدا. چون مردم ابو طالب را دیدند پرسیدند که: این چه انوار است که ما در آسمان مشاهده می کنیم؟

ابو طالب گفت: بشارت باد شما را که ظاهر شد در این شب دوستی از دوستان خدا که حق تعالی در او کامل خواهد کرد خصلتهای خیر را، و به او ختم خواهد کرد اوصیای پیغمبران را و پیشوای متّقیان است، و یاری دهنده دین خداوند عالمیان است، و براندازنده شیطان است، و به خشم آورنده منافقان و زینت عبادت کنندگان است، و وصیّ پیغمبران است، پیشوای هدایت است و نجم فلک رفعت است، و کلید علم حکمت است، و هلاک کننده شرک و شبهه ها است.

ابو طالب پیوسته این کلمات و الفاظ را می گفت تا صبح شد. پس چهل روز از قوم خود غایب گردید، جابر گفت: یا رسول اللّه به کجا رفت؟ حضرت فرمود: به طلب مثرم رفت، او وفات یافته بود در کوه لگام، پس بپوشان یا جابر این حدیث را از غیر اهلش که این از اسرار مکنونه و علوم مخزونه حق تعالی است، به درستی که مثرم وصیّت کرده بود برای ابو طالب غاری را در کوه لگام و گفته بود که: اگر خواهی مرا بیابی، به آن موضع بیا که مرا در آنجا مرده یا زنده خواهی یافت.

چون ابو طالب بسوی آن غار رفت، داخل شد مثرم را دید که مرده است و خود را در جامه ای پیچیده رو به قبله خوابیده است، دو مار یکی سیاه و یکی سفید نزد او هستند و نمی گذارند که آسیبی از جانوری به او برسد و او را حراست می نمایند. چون مارها ابو طالب را دیدند، در غار پنهان شدند، و ابو طالب نزدیک مثرم رفت و گفت: السّلام علیک

جلاء العیون، مجلسی ،ص:298

یا ولیّ اللّه و رحمه اللّه و برکاته، پس حق تعالی به قدرت کامله خود مثرم را زنده گردانید و برخاست و دست بر روی خود مالید و گفت: أشهد أن لا آله الّا اللّه وحده لا شریک له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله، و أنّ علیّا ولیّ اللّه و الامام بعد نبیّ اللّه.

پس ابو طالب گفت: بشارت باد تو را که علی به زمین آمد، مثرم گفت: چه علامت ظاهر شد در شبی که او بوجود آمد؟ ابو طالب گفت: چون ثلثی از شب گذشت، فاطمه را درد زائیدن گرفت، گفتم به او که: چه می شود تو را ای بهترین زنان؟ گفت: اضطرابی در خود مشاهده می نمایم، پس بر او خواندم اسم اعظم الهی را که در آن نجات از همه دردهاست تا آنکه اضطراب او ساکن گردید، پس به او گفتم: من بروم و جمعی از زنان را بیاورم که تو را در این امر معاونت نمایند در این شب، گفت: آنچه می دانی بکن ای ابو طالب. چون برخاستم از کنار خانه، صدای هاتفی را شنیدم که گفت: باش ای ابو طالب که دستهای آلوده به گناهان، به بدن مطهّر او نمی رسد، ناگاه دیدم که چهار زن پیدا شدند و جامه هایی مانند حریر سفید پوشیده بودند و بوی ایشان از بوی مشک نیکوتر بود، چون داخل شدند گفتند: السّلام علیک ای زنی که دوست خدائی، پس فاطمه ایشان را جواب گفت، در پیش روی او نشستند و غالیه دانی بیرون آوردند از نقره و او را یاری کردند و دلداری کردند تا حضرت امیر المؤمنین عليه‌السلام متولّد شد، بی تابانه من نزدیک او رفتم، ناگاه دیدم که به سجده رفته است و مانند خورشید تابان نوری از او ساطع است و می گوید:

أشهد أن لا اله الّا اللّه، و أنّ محمّدا رسول اللّه، و أنّ علیّا وصیّ محمّد رسول اللّه، بمحمّد یختم اللّه النبوّه، و بی یتمّ الوصیّه و أنا أمیر المؤمنین.

پس یکی از آن زنان دست دراز کرد، او را در دامان خود گذاشت، چون نظر آن حضرت بر روی او افتاد به زبان فصیح بلیغ گفت: السّلام علیک ای مادر، او در جواب گفت: علیک السّلام ای فرزند گرامی، حضرت گفت: چه خبر داری از پدر من؟ آن زن گفت: در نعمتهای حق تعالی می گردد و به قرب وصال او تنعّم می نماید.

چون این سخن را شنیدم، بی تاب شده گفتم: ای فرزند گرامی مگر من پدر تو نیستم؟

گفت: بلی تو پدر منی و من و تو هر دو از صلب آدم به هم رسیده ایم و این مادر من است

جلاء العیون، مجلسی ،ص:299

حوّا. چون این سخن را شنیدم، از شرم حضرت حوّا سر خود را به ردای خود پوشانیدم در زاویه خانه خزیدم، پس زن دیگر به نزدیک او آمده ظرف غالیه را در دست داشت و علی را گرفت. چون نظر آن حضرت بر روی او افتاد گفت: السّلام علیک ای خواهر من، آن زن گفت: و علیک السّلام ای برادر من، پس حضرت فرمود: از عمّ من چه خبر داری؟ گفت:

حال او نیک است و تو را سلام می رساند، در این حال گفتم: ای فرزند این خواهر کیست؟

و این عمّ کیست؟ فرمود: این مریم دختر عمران است، و عمّ من عیسی بن مریم است، پس آن زن بوی خوش از آن ظرف غالیه بیرون آورد و آن طیّب را به آن بوی خوش مطیّب گردانید، پس زنی دیگر او را گرفت و او را در جامه ای که با خود آورده بود پیچید.

ابو طالب گفت: در این حال گفتم: اگر او را اکنون ختنه می کردیم بر او آسان تر بود، زیرا که سنّت عرب در آن وقت چنین بود که فرزندان خود را ختنه می کردند، آن زن گفت: ای ابو طالب این فرزند طاهر و مطهّر است و نمی چشد او گرمی آهن را در دنیا مگر بر دست مردی که خدا و رسول و ملائکه و آسمانها و زمینها و کوه ها و دریاها او را دشمن می دارند و لعنت می کنند، و آتش جهنّم مشتاق اوست. ابو طالب گفت: آن مرد کیست؟ آن زنان گفتند: ابن ملجم مرادی است که او را در کوفه شهید خواهد کرد بعد سی سال از وفات محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله . ابو طالب گفت: در این حال حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله به خانه درآمد و آن حضرت را از دست آن زنان گرفت و دست او را به دست خود گرفت و سخنان بسیار به او گفت، علیعليه‌السلام نیز اسرار بسیار به آن حضرت گفت، پس آن زنان غایب شدند و در خاطر خود گفتم: کاش آن دو زن دیگر را می شناختم.

در این حال علیعليه‌السلام به الهام حق تعالی گفت: ای پدر من! زن اوّل حوّا مادر عالمیان بود، و زن دوّم مریم دختر عمران بود، و آن زنی که مرا در جامه پیچید آسیه زن فرعون بود، و آن زنی که مرا خوشبو گردانید مادر موسیعليه‌السلام بود. پس گفت: برو در این وقت بسوی مثرم و او را بشارت ده به ولادت من، و آنچه دیدی و شنیدی به او بازگوی، او در فلان غار است، و خبر این مار را نیز به من گفت. پس من به فرموده او به نزد او آمدم و احوال او این بود که به تو گفتم.

جلاء العیون، مجلسی ،ص:300

چون از سخنان خود با حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فارغ شد، به حالت طفولیّت برگشت و ساکت شد، چون مثرم این را شنید به سجده افتاد و شکر حق تعالی بجا آورد و رو به قبله خوابید و گفت: جامه بر روی من بپوشانید. چون جامه را بر روی او افکندم، به سرای باقی رحلت کرد و به حالت خود برگشت، سه روز در آنجا ماندم، هر چند به او سخن گفتم جواب نشنیدم. پس آن مارها بیرون آمده به سخن آمدند و گفتند: السّلام علیک یا ابا طالب. چون جواب سلام ایشان گفتم، گفتند: برو ملحق شو به ولیّ خدا که تو از همه کس سزاوارتری به حراست و محافظت او، من گفتم به ایشان: کیستید شما؟ گفتند: ما عمل شایسته اوئیم، حق تعالی ما را از نیکیهای عمل او خلق کرده تا آنکه دفع کنیم اذیّتها را از او تا روز قیامت. چون در روز قیامت زنده شود، یکی از ما در پیش روی او و دیگری در عقب او خواهیم بود، و راهنمائی او خواهیم کرد بسوی بهشت، پس ابو طالب به مکّه برگشت.

جابر گفت: چون حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله این خبر را نقل کرد گفتم: اللّه اکبر مردم می گویند ابو طالب کافر مرد، حضرت فرمود: ای جابر! پروردگار تو به غیب داناتر است، در شب معراج چون به زیر عرش رسیدم چهار نور دیدم گفتم: الهی این نورها چیست؟ ندا رسید: یا محمّد یکی عبد المطّلب و دیگری ابو طالب و دیگری پدر تو عبد الله و دیگری برادر تو طالب است، گفتم: الها ایشان این درجه را به چه چیز یافته اند؟ حق تعالی فرمود:

به آنکه ایمان خود را پنهان داشتند، از قوم خود تقیه کردند و به آزارهای ایشان صبر کردند تا از دنیا رحلت نمودند«1» .

مؤلّف گوید: می تواند بود که این احوال در میان کعبه واقع شده باشد تا آنکه با احادیث دیگر مخالفت نداشته باشد، و آنکه واقع شده بود که حرارت آهن به آن حضرت نخواهد رسید مگر بر دست ابن ملجم، شاید مراد آن باشد که جراحتی که بی اختیار خود و دوستان او باشد به او نخواهد رسید مگر در ضربت آخر، زیرا که آن جراحتهای دیگر را خود باعث شد و برای خدا خود را در معرض آنها می آورد، و محتمل است که در آن جراحات دیگر

1 روضه الواعظین 77.

2 جلاء العیون، مجلسی ،ص:301

المی به آن حضرت نرسیده باشد. ایضا ذکر طالب برادر آن حضرت غریب است و محتمل است که برادر حضرت امیر المؤمنین مراد باشد، چون در بعضی اخبار وارد شده که او مسلمان از دنیا رفت، و در بعضی از کتب به جای او جعفر بن أبی طالب مذکور است.

خلقت نوری

محمّد بن العبّاس به سند خود از ابن عبّاس روایت کرده است که گفت: روزی در خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله بودیم، حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام پیدا شد، چون آن حضرت را نظر بر او افتاد تبسّم نمود فرمود: مرحبا به آن کسی که خدا او را پیش از آدم خلق کرده است به چهل هزار سال، گفتم: یا رسول اللّه می تواند بود که فرزند پیش از پدر مخلوق شود؟ فرمود: بلی، حق تعالی خلق کرد نور مرا و علی را پیش از آنکه آدم را خلق کند به این مدّت، پس آن را به دونیم کرد، از نصف آن مرا آفرید و از نصفی علی را آفرید پیش از آنکه اشیاء دیگر را بیافریند، و آنها را از نور من و نور علی منوّر گردانید، پس ما را در جانب راست عرش خود جا داد، بعد از ما ملائکه را آفرید.

چون ما تسبیح و تهلیل و تحمید حق تعالی کردیم، ملائکه از ما آموختند تسبیح و تکبیر و تهلیل حق تعالی را، پس حق تعالی چنین مقرّر فرمود که دوست من و علی داخل جهنّم نشود و دشمن من و علی داخل بهشت نشود، به درستی که حق تعالی ملکی چند آفریده است که در دست ایشان ابریقهاست از نقره بهشت، و آن ابریقها را پر کرده اند از آب حیات که چشمه ای است از جنّه الفردوس. چون اراده می نماید پدر یکی از شیعیان علی که با مادر او مقاربت نماید در وقتی که حق تعالی می خواهد که نطفه او منعقد شود، یکی از آن ملائکه می آید و از آن آب بهشت قدری می ریزد در آبی که او در آن وقت می آشامد و آن آب با نطفه او مخلوط می گردد، پس به این سبب به هم می رسد در دل او محبّت من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسین.

پس حضرت فرمود که: شکر می کنم خداوندی را که محبّت علی و ایمان به او را سبب دخول بهشت و نجات از جهنّم گردانیده است«1» .

جلاء العیون، مجلسی ،ص:291

واقعه غدیر

واقعه ی تاریخی غدیر خم، در روز هجده ذی الحجه سال دهم هجری اتفاق افتاد، و خداوند به وسیله ی پیک وحی، حضرت جبرییل، قبولی رسالتِ بیست و سه ساله ی آن حضرت، را با آن همه زحمت، در گرو انتصاب علیعليه‌السلام به عنوان جانشین خود، قرار داد. قرآن شریف به این امر مهم اشاره نموده است، آنجا که می فرماید:«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (6) ؛ «[ای پیامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان!] و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای!»

پس از اجرای این حکم الهی، خداوند، بر رسالت خاتم الاوصیاء، و اسلامِ با علی بن ابی طالبعليه‌السلام ، مهر تأیید زد، و فرمود:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» (7) ؛ «امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم.»

خداوند پیامبرش را از توطئه ی منافقین در به هم زدن چنین کنگره ی عظیم جهان اسلام، در روز غدیر، حفظ نمود و فرمود:

«وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» (8) ؛ «خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می دارد.»


3

4

5

6